آرشیو چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۸، شماره ۷۰۴۲
بچه های کوچه پشتی
۱۶
معرفی کتاب

چتری با پروانه های سفید

تا تحویل سال نو چیزی نمانده و مریم و برادرش کلی گل روی دست شان مانده و باید زودتر برگردند خانه. آتوسا چند خیابان آن طرف تر پشت در مانده و خانم خیاط که گوشش فقط کمی سنگین است صدای در را نمی شنود تا لباس آتوسا را بدهد. اردلان توی آرایشگاه نشسته و دل تو دلش نیست تا زودتر نوبتش شود و برود خانه. شخصیت های کتاب تصویری «چتری با پروانه های سفید» هر کدام یک گرهی در کارشان خورده است. ما همیشه امیدواریم که گره ها زود باز شوند، برای خودمان، برای عزیزان مان، برای دیگران. از ته دل آرزو می کنیم، گاهی دست به دعا می بریم و گره که بزرگ تر باشد انتظار معجزه داریم. گره های داستان کتاب «چتری با پروانه های سفید» شاید خیلی بزرگ به نظر نمی رسند اما برای شخصیت های قصه بزرگ اند، غمگین شان کرده و حتی اشک شان را درآورده. آنها شاید حواس شان به پروانه های زردی نیست که دور و برشان و در شهر می چرخند. شاید تا حالا به چتری که زرد است و زیر باران روی سرشان گرفته اند خوب نگاه نکرده اند. چتر زردشان پروانه های سفید دارد یا پروانه های زردش پریده و رفته اند؟ جادو و اعجازی در این چتر و پروانه هایش است؟ چتر برای کدام یک از شخصیت های داستان است؟ او هم خودش مشکلی دارد؟ فرهاد حسن زاده این کتاب را نوشته و غزاله بیگدلو هم آن را تصویرگری کرده است.