یادداشتی از حامد عسکری شاعر و نویسنده
این داستان کاملا واقعی است
از سالن پرواز که آمدم بیرون، گفتم با مترو بروم محل کار، دم ورودی ایستگاه ایستاده بود. صورتی آفتاب سوخته داشت و کله ای ته تراش و غمی بومی شده در چهره، مستاصل و عصبی بود. پرسید، چطوری بروم ترمینال جنوب؟
گفتم دنبالم بیا. کمی حرف زدیم و یخش باز شد. انگار از چیزی رنج می برد. گفتم فرودگاه چه می کردی؟ گفت: آمده بودم یکی را ببینم. گفتم رفیقت بود؟ گفت نه. یکی معرفی کرده که بروم پیشش کارهای معافیت سربازی ام را بکند. گفتم دفترچه پر کردی؟ گفت نه الان سربازم. گفتم چندماه؟ گفت: ده ماه. گفتم خب ادامه بده چیزی نمانده که ! گفت نه ! خواهرم فلج است و پدرم هم از کار افتاده. گفتم حالا این که قول داده کار
شما میتوانید به یکی از روشهای زیر مشترک شوید:
همزمان با برقراری دوره اشتراک بسته دانلود 70 مطلب از مجلات عضو و دسترسی نامحدود به مطالب روزنامهها نیز برای شما فعال خواهد شد!
پرداخت از طریق درگاه بانکی معتبر با هریک از کارتهای بانکی ایرانی انجام خواهد شد.
پرداخت با کارتهای اعتباری بینالمللی از طریق PayPal نیز برای کاربران خارج از کشور امکانپذیر است.
- دسترسی به متن مقالات این پایگاه در قالب ارایه خدمات کتابخانه دیجیتال و با دریافت حق عضویت صورت میگیرد و مگیران بهایی برای هر مقاله تعیین نکرده و وجهی بابت آن دریافت نمیکند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.