آرشیو پنجشنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۸، شماره ۲۲۱۶۹
اخبار کشور
۳
چشم به راه سپیده

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟

چرا دیر کرده ای؟ علی اکبر لطیفیان

زلفت اگر نبود، نسیم سحر نبود

گمراه می شدیم نگاهت اگر نبود

مهر شما به داد تمنای ما رسید

ورنه پل صراط، چنین بی خطر نبود

تعداد بی نظیری تان روی این زمین

از چهارده نفر به خدا بیشتر نبود

پیراهن، اشتیاق نسیمانه ای نداشت

تا چشم های حضرت یعقوب تر نبود

بی تو چه گویمت که در این خاک سرزمین

صدها درخت بود ولیکن، ثمر نبود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟

ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟

این جشن ها برای تو تشکیل می شود

این اشک ها برای تو تنزیل می شود

رفتی، برای آمدنت گریه می کنم

چشمانمان به آینه تبدیل می شود

بوی خزان گرفته پاییز می دهد

سالی که بی نگاه تو تحویل می شود

ایمان ما که اکثرا از ریشه ناقص است

با خطبه های توست که تکمیل می شود

تقویم را ورق بزن و انتخاب کن

این جمعه ها برای تو تعطیل می شود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟

ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟

ای آخرین توسل خورشید بام ها

ای نام تو ادامه نام امام ها

می خواستم بخوانمت اما نمی شود

لکنت گرفته اند زبان کلام ها

ما آن سلام اول ادعیه توییم

چشم انتظار صبح جواب سلام ها

آقا چگونه دست توسل نیاوریم

وقتی گدا به چشم تو دارد مقام ها!

از جا نماز رو به خدا و بهشتی ات

عطری بیاورید برای مشام ها

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟

ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟

آقا بیا که میوه ما کال می شود

جبریل مان بدون پر و بال می شود

در آسمان و در شب شعر خدا هنوز

قافیه های چشم تو دنبال می شود

یعنی تو آمدی و همه گرم دیدن اند

وقتی کنار پنجره جنجال می شود

روز ظهور نوبت پرواز می رسد

روز ظهور بال همه بال می شود

بیش از تمام بال و پر یا کریم ها

دست کبود فاطمه خوشحال می شود

ای آخرین بهار چرا دیر کرده ای!؟

ای مرد با وقار چرا دیر کرده ای!؟

پایان پریشانی ها: قیصر امین پور

چشم ها پرسش بی پاسخ حیرانی ها

دست ها تشنه تقسیم فراوانی ها

با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم

داغ های دل ما جای چراغانی ها

حالیا دست کریم تو برای دل ما

سرپناهی ست در این بی سر و سامانی ها

وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی

ای سرانگشت تو آغاز گل افشانی ها

فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید

فصل تقسیم غزل ها و غزل خوانی ها

سایه امن کسای تو مرا بر سر و بس

تا پناهم دهد از وحشت عریانی ها

چشم تو لایحه روشن آغاز بهار

طرح لبخند تو پایان پریشانی ها

تپش های زلال آسمان: رحمان نوازانی

در ربیع شادمانی با خدا

می نویسم شعر لبخند تو را

می نویسم با بهشتی از سرور

با قلم هایی که دارد رنگ نور

ای ربیع آرزوهایم سلام!

برگ سبز گفت وگوهایم سلام!

ذکر ما را با حضورت دم بده

مژدگانی های ما را هم بده

مژدگانی هایی از جنس حضور

مژدگانی های ایام سرور

اول از مدح تو می نوشم عسل

کوزه ای از دست کندوی ازل

آب زمزم را تو شیرین کرده ای

کام آدم را تو شیرین کرده ای

آسمان با نور تو تزیین شده

با قدم هایت زمین سنگین شده

ای تپش های زلال آسمان

زندگی بی زوال آسمان

جانشین مطلق آئینه ها

ای امام جمعه آدینه ها

بعد بسم الله رحمان رحیم

نام تو برده است موسای کلیم

خلوت سجاده های انبیاء

گرمی حال و هوای انبیاء

صاحب لحظه ها: نسرین صمصامی

گل زیبای ساعتی هر روز

می کشد انتظار و بی تاب است

می شمارد دقیقه هایش را

یا نگاهش به راه مهتاب است

از دل قطره های پاک گلاب

عطر او را سراغ می گیرد

یا نشان از دو بال شاپرکی

که می آید به باغ می گیرد

با پرستو که در هوای بهار

می خورد پیچ و تاب، همدرد است

روز و شب از غم جدایی او

روی گلبرگ چهره اش گرد است

ساقه سبز و کوچک خود را

راهی قبله دعا کرده

شبنم از شوق این دعای قشنگ

در کنارش چه گریه ها کرده!

همزمان با سحر، دعا کرده

گل نرگس به باغ برگردد

صاحب لحظه ها، امام زمان (عج)

به شبی بی چراغ برگردد

زیر قدم تو: سیدمجتبی شجاع

از فکر گناه پاک بودن عشق است

از هجر تو سینه چاک بودن عشق است

آن لحظه که راه می روی آقاجان

زیر قدم تو خاک بودن عشق است