آرشیو چهارشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۸، شماره ۳۴۲۲
صفحه اول
۱
سرمقاله

قدرت چانه زنی با هم گرایی میسر می شود

غلامرضا نظربلند (تحلیلگر)

این روزها بحث درباره احتمال وقوع جنگ و گمانه زنی در این زمینه داغ است. مردم از یکدیگر سوال می‎کنند آیا جنگی در راه است؟ بازار تحلیل‎های جنگی در شبکه‎های اجتماعی هم گرم است. یکی مصاحبه می‎کند و از زمان تقریبی جنگ سخن می‎گوید؛ دیگری فیلم ویدئویی می‎گذارد و به تحلیل می‎نشیند؛ احدی در مضرات جنگ داد سخن می‎دهد و مسئولان را از رفتن به سمت آن بازمی‎دارد؛ و قس علی هذا. این در حالی است که وقتی در معنای به روز شده جنگ غور می‎کنیم، به دلیل کسب علم جدید، پرسش های بیشتر و دقیق‎تری برایمان پیش می‎آید که تا پاسخی برای آنها نیابیم، نمی‎توانیم به پرسش اصلی جوابی بدهیم. واقعیت این است که در دنیای امروز واژه‎ها هم دستخوش تحول شده‎اند و معانی متنوع و متکثری را افاده می‎کنند که لزوما با مفاهیم سنتی خود رابطه تساوی ندارند. واژه جنگ هم از این قاعده مستثنا نیست، امروز جنگ در انحصار معنای نظامی آن نیست؛ جنگ اقتصادی، جنگ تجاری، جنگ سرد و جنگ نرم از جمله انواع جنگ است که حداقل به حسب ظاهر آنها را با جنگ نظامی کاری نیست. اسلحه که ابزار جنگ نظامی است هم مشمول همین قاعده است؛ برای مثال، وقتی از «اسلحه مالی» سخن می‎گوییم، می‎دانیم که آن را با تفنگ و باروت کاری نیست، ولی هیمنه آن اگر از سلاح گرم بیشتر نباشد، کمتر هم نیست. با این خوانش ما همین حالا هم در جنگی تجاری با چاشنی اسلحه مالی درگیریم. این جنگ را آمریکا با ابزار تنبیهی قدرت اجبار که مهم‎ترین ابزار آن تحریم است، به‎طور یک جانبه و بدون داشتن پشتوانه حقوقی بین‎المللی علیه ما به راه انداخته است تا اقتصاد و آن گاه دولت را به ورطه ورشکستگی بکشاند، به‎گونه‎ای که کشور نتواند در داخل نیازهای اولیه مردم را مرتفع و در بیرون هم عقبه منطقه‎ای و ژئوپلیتیکی خود را حفظ کند. ترکیب این دو، دولت را با ناکارآمدی در داخل و ازدست دادن عمق راهبردی خود در محیط بیرونی و پیرامونی مواجه می‎کند و آنگاه تن رنجور آن را آماج جنگ نظامی، به‎عنوان تیر خلاص قرار می‎دهد، چراکه این نوع جنگ در اینجا به‎عنوان آخرین حربه (last resort) به کار می‎آید.

از فحوای مطلب پیش گفته ممکن است چنین برداشت شود که ما هم اینک متحمل جنگی اقتصادی هستیم که آمریکا به ما تحمیل کرده و جنگ نظامی دست کم تا زمانی‎که دو پیش زمینه «اثبات ناکارآمدی» در داخل و «قطع بازوهای منطقه‎ای» در بیرون محقق نشده، منتفی است. گو آنکه این برداشت لزوما غلط نیست، اما ناقص است و نقص آن به این دلیل است که فقط موردی را پوشش می‎دهد که تحریم‎ها به اهداف خود نائل آیند و سپس جنگ نظامی کار را تمام کند، حال آنکه حالتی را هم باید تصور کرد که آمریکا وقتی ببیند تحریم‎ها کارساز واقع نشده‎اند، دست به حمله نظامی بزند تا چون گزینه تنبیهی قدرت اجبار جواب نداده است، صرفا به این طریق به اهداف خود برسد. اینها نمایانگر پیچیدگی‎های بیش از حد و آچمزکننده موضوع است. در اینجا، متغیرها، بازیگرها و مشارکت‎کننده‎ها متعدد و متنوع هستند. بازی، بازی پاردوکسیکالی است، چراکه هم توفیق آمریکایی‎ها و هم شکست آنها در اعمال تحریم‎ها می‎تواند منجر به جنگ شود! با این حساب نمی‎توان تحت هیچ شرایطی احتمال وقوع گزینه جنگ نظامی را از نظر دور داشت و پرسشمان را شاید بهتر باشد این‎گونه تعدیل کنیم که آیا جنگ، قریب‎الوقوع است؟ اگر اجزای این تحلیل را ملاک قرار دهیم، پاسخ این پرسش منفی است، چراکه آمریکایی‎ها تاکنون نه از شکست تلاش‎های تحریمی‎شان و نه از توفیق آن، اطمینان خاطر پیدا نکرده‎اند و به نظر نمی‎رسد در آینده نزدیک هم به چنین اطمینانی برسند؛ اما پرسش مهم‎تر این است که آیا می‎توان از وقوع جنگ پرهیز کرد یا نه؟ با فرض که ایران خواهان جنگ نیست، آنچه می‎ماند این است که آیا آمریکا هم خواهان توسل به زور نیست و اگر هست، آیا راهی برای بازداشتن آن وجود دارد؟

در پاسخ باید گفت هیئت حاکمه فعلی آمریکا از این استعداد برخوردار است که اگر محیط را مستعد و مناسب ببیند، به حملات نظامی حداقل محدود و البته به شدت مخربی علیه ایران دست بزند؛ اما اینکه آیا راه یا راه‎هایی برای مقابله با جنگ افروزی احتمالی واشنگتن وجود دارد یا نه، به میزان زیادی به کنش‎ها و واکنش‎های تهران بستگی دارد.تهران هر کنش و واکنشی را باید بر اساس استراتژی بازدارندگی تنظیم کند. به موجب این استراتژی ضروری است که ضمن رعایت خویشتن داری کامل از دادن هرگونه بهانه به دست آمریکایی‎ها، از به خرج دادن انفعال هم به شدت پرهیز به عمل آید؛ چرا‎که انفعال به معنای ارسال پیام ضعف است. ما همین که نتوانیم آثار شوم تحریم‎ها را بزداییم، انفعال خود را نشان داده‎ایم. فساد اداری و مالی، رانت‎جویی و ویژه‎خواری‎ها سر از همه جا درآورده، طفره‎های مالیاتی و فرار سرمایه و از این قبیل، همگی از انفعال دستگاه لخت و فرتوت دیوانی کشور حکایت می‎کنند. این اشکال البته تنها به دولت وارد نیست، دستگاه‎های فرادولتی هم در این تقصیر شریک‎اند. نمی‎توان به مقابله با تهاجمات خارجی برخاست؛ ولی به یغما رفتن ثروت ملی را که پشتوانه هرگونه تاب‎آوری در برابر چنین تهاجماتی است، شاهد بود. برخلاف آنچه بعضی‎ها می‎پندارند، مشکل کشور را نباید در اینکه در منطقه حضور دارد، جست وجو کرد. این اتفاقا مشکل آمریکا و متحدان منطقه‎ای آن است. مگر در زمان شاه ما در ظفار نبودیم و نجنگیدیم. مگر به یمن و کنگو لشکر اعزام نکردیم. مگر به روایتی صد و یک عملیات جنگی در عراق انجام ندادیم که مرزهایمان از تجاوز این همسایه در امان بماند؟ مگر در همین زمان ما با عربستان بر سر قدرت منطقه‎ای شدن رقابت نداشتیم؛ درحالی‎که هر دو کشور دارای رژیم پادشاهی بودند و زیر بیرق آمریکا قرار داشتند؟ حسابدارها وقتی حساب‎های شان تراز نمی‎شود، دنبال تهیه صورت مغایرت می‎روند. آنجاست که خیلی چیزها مکشوف می‎شود که تا قبل از درآوردن صورت مغایرت مغفول بود. چرا حساب‎های گوناگون کشور از سیاسی و نظامی گرفته تا فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی و غیره و ذالک ناتراز است و مغایرت‎گیری نمی‎شود؟ پاسخ ساده است؛ چون متولی واحدی ندارد. چرا متولی واحدی ندارد؟ چون مراکز تصمیم‎گیری متعدد است. در این وضعیت کسی پاسخ گو نیست و هرکس گناه خود را به گردن دیگری می‎اندازند و فرافکنی می‎کند. اینجاست که بستر برای جایگزینی وفاق (ملی) با انشقاق فراهم می‎شود و اینجاست که پیام انفعال به گوش می‎رسد. بعضی‎ها مدعی‎اند که پشت مواضع لفظی آمریکا دایر بر تغییر رفتار ایران، تجزیه کشور خوابیده است. با قیاس آنچه در صدر این یادداشت گفتیم، مبنی بر اینکه جنگ دیگر به نوع نظامی آن محدود نمی‎شود، هم‎چنان‎که ابزار جنگ هم دیگر در انحصار تفنگ و باروت نیست، تجزیه هم دیگر صرفا تجزیه خاک (تجزیه سخت) نیست بلکه تجزیه نرم را هم شامل می‎شود. هرگونه انشقاق و هرگونه واگرایی در سطح ملی را باید به حساب تجزیه نرم گذاشت. اگر در هر زمینه‎ای هم گرا شویم، یک قدم آمریکا را از دست یازیدن به استفاده از زور دور کرده‎ایم. اگر سرمایه‎های اجتماعی را در بین خودمان داشته باشیم و به وحدت ملی روی خوش نشان دهیم، اگر نقار و گذشته‎ها را به بوته فراموشی بسپاریم، اگر از داستان «یک قدم بیا جلو» مرحوم شیخ محمود شبستری الهام بگیریم، آمریکایی‎ها خود را جمع و جور می‎کنند. آنگاه اگر خواستید پای میز مذاکره بروید؛ چراکه از سر استیصال نیست، به پشتوانه قدرت چانه‎زنی است و با هم گرایی بین همه آنها که دل در گرو مام میهن دارند، تحصیل شده است. اینجا شرع انور هم حضوری پر جلا دارد؛ چراکه ایران ام‎القرای است.کوتاه سخن، کشور در برهه‎ای حساس و خطیر قرار دارد. هرکس که این سرا، سرای اوست، دل در گرو آن دارد و سرنوشت آن را سرنوشت خود می‎داند. تعلق خاطر به مام میهن اجل از هرگونه رنجش خاطر احتمالی است که به واسطه برخی ناملایمات به سراغمان آمده است. اگر پای بیگانه در کار نمی‎بود، شاید اینکه به خود بپردازیم و مطالباتمان را تحت هر شرایطی و با هر وسیله‎ای قانونی بخواهیم، بدون محمل و توجیه نبود. اما اینک ضمن آنکه مطالبات بحق‎مان را پی می‎گیریم، این تحفظ را هم داریم که نکند به جای دست در دست هم دادن و ید واحد بودن و تولید هم‎افزایی کردن، نیروهای یکدیگر را تحلیل برده و اسباب سوء‎استفاده بیگانگان را فراهم آوریم. بر مسئولان کشور هم فرض است که در این وانفسا با تکیه بر نیروی جمهور اهالی این مرزو بوم فارغ از هرگونه گرایش مذهبی و تعلق قومی و سلیقه و رنگ سیاسی آنها و به پشتوانه سرمایه‎های اجتماعی و انسان‎های خدوم و وارسته با پیشینه درخشان و انجام اصلاحات گفتمانی و ساختاری لازم و تعامل حتی‎المقدور با کشورهای جهان، کشور را به بالاترین درجه تاب‎آوری برسانند و با سربلندی از این مرحله بگذرانند.