آرشیو سه‌شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۸، شماره ۵۳۸۹
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

حکایت چهار جمله تاثیرگذار مخصوصا چهارمی

امید مهدی نژاد

در روزگاران قدیم در ناحیه بلخ و فاریاب حکیمی زندگی می کرد که بسیار دانشمند و مردمدار بود و علاوه بر برگزاری جلسات سخنرانی با حضور عموم مردم به جهت ارتقای فرهنگ عمومی و تعالی معنوی جامعه، به حل مشکلات مردم و ریش سفیدی میان آنها به جهت رفع اختلاف و ترویج فرهنگ مدارا نیز می پرداخت. روزی خبرنگار مجله معنویت و موفقیت پس از هماهنگی تلفنی برای انجام مصاحبه ای مطبوعاتی به نزد حکیم رفت. حکیم پس از آن که شرط کرد محصول نهایی مصاحبه را قبل از انتشار مشاهده کند، آماده شنیدن پرسش های خبرنگار شد. خبرنگار گفت: «ای حکیم، لطفا چهار جمله تاثیرگذار را که تاکنون شنیده اید برای مخاطبان بیان کنید.» حکیم گفت: «با نام و یاد خداوند متعال، نخست جمله ای که یک خواننده زیرزمینی به من گفت. از کنار او رد شدم و تلاش داشتم با وی در یک کادر نباشم. او به من گفت: معلوم نیست در زمستان امسال نخواهی با هم در یک کادر باشیم. دوم جمله ای که یک مصرف کننده مواد مخدر صنعتی به من گفت. برای بازدید به منطقه آسیب های اجتماعی رفته بودیم. یکی از آسیب دیدگان در حال افتادن توی جوب بود. به او گفتم نیفتی. گفت: تو نیفتی که اگر بیفتی جماعتی با تو می افتند. سومین جمله را کودکی به من گفت. شمعی در دست داشت. به او گفتم این نور از کجا آمده؟ شمع را فوت کرد و گفت: اگر راست می گویی بگو حالا کجا رفته.» و خاموش شد. خبرنگار گفت: «ای حکیم، فرمودید چهار جمله.» حکیم گفت: «بلی.» خبرنگار گفت: «سه تا گفتید.» حکیم گفت: «الان که دقت کردم سه تا بود. اما برای این که لفظ آمدم، جمله ای را که اخیرا شنیدم می گویم. این جمله هم مرا تکان داد و اکنون نیز در حال تکان خوردن هستم.» خبرنگار گفت: «آن جمله چه بود؟» حکیم گفت: «جمله دونالد ترامپ بود، در مورد پایان ایران.» خبرنگار گفت: «چه چیز آن شما را تکان داد؟» حکیم گفت: «تکان دهندگی آن.» خبرنگار گفت: «تکان دهنده ای اش در کجایش بود؟» حکیم گفت: در سمت چپش.» خبرنگار گفت: «مزاح می کنید؟» حکیم خندید و گفت: «بلی.» و پس از بیان عباراتی چون مزلف و درپیت، فحش های زشتی به زبان انگلیسی داد. آن گاه هردو خاموش شدند و تا مدتی خاموش بودند تا آن که خودشان به نوبت روشن شدند.