آرشیو پنج‌شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۸، شماره ۳۴۲۹
صفحه اول
۱
سرمقاله

بهانه جویی «تیم B» در خلیج فارس

دکتر نعمت احمدی (حقوق دان)

جنگ های بزرگ با حوادث و بهانه های کوچک آغاز شده اند؛ دلایل و بهانه هایی که از منظر حقوقی، هیچ گونه وجاهتی ندارند و بعضا از روش مرسوم سندسازی یا جعل سند بهره گرفته اند. به دو حادثه به ظاهر کوچک اشاره خواهم کرد که بهانه آغاز جنگ جهانی اول و ورود آمریکا از آن سوی اقیانوس ها به جنگی بود که اروپا را نشانه گرفته بود. در 28 ژوئن 1914 زمانی که آرشیدوک فرانسیس فردیناند، ولیعهد اتریش و مجارستان به همراه همسرش، سوفیا، وارد سارایو شد، جوانی صرب با اسلحه کمری آنان را در اتومبیل روباز ترور کرد. جالب است بدانیم این ترور پس از اولتیماتوم پادشاهی اتریش- مجارستان به صربستان رخ داد و صربستان اولتیماتوم شاه را نپذیرفت، بنابراین کشتن ولیعهد و همسرش به دست یکی از جوانان صربستانی بهانه جنگ جهانی اول شد؛ جنگی که نقشه اروپا بلکه جهان را تغییر داد ، اتریش دچار فروپاشی شد، امپراتوری ها از هم پاشیدند، عثمانی سقوط کرد، روسیه تزاری به دست بلشویک ها افتاد و جهان کمونیسم در نقشه جهان جا خوش کرد. عامل پشت پرده ترور، رئیس اطلاعات ارتش صربستان بود! دومین بهانه ای که پای آمریکا را به جنگ جهانی اول باز کرد، تلگراف جعلی آرتور زیبرمن، وزیر امور خارجه آلمان بود. کشورهای اروپایی در قرون مختلف با یکدیگر در جنگ بودند. وقتی در اواخر قرن هجدهم آمریکا به استقلال رسید، یکی از نصایح بنجامین فرانکلین، سیاست مدار آمریکایی، به اروپاییان این بود که متحد شوید و اتحادیه درست کنید تا با یکدیگر در حال جنگ نباشید. آمریکا هم خود را از همه منازعات اروپایی دور نگه داشت. جیمز مونروئه مدتی سفیر آمریکا در فرانسه بود و توانست از ضعف ناپلئون در تامین منابع مالی برای پرداخت هزینه های جنگی خود در اروپا استفاده کند و ایالت حاصلخیز لوئیزیانا را که جزء مستعمرات فرانسه در آمریکا بود، خریداری کند. او وقتی به ریاست جمهوری آمریکا رسید، از «خانه آمریکایی» یاد کرد و گفت ما دخالتی در منازعات دیگر نقاط جهان نخواهیم داشت و باید کشور خود را بسازیم؛ شبیه شعاری که ترامپ در رقابت های انتخابات ریاست جمهوری سر داد و اکنون سعی می کند خود را به آن متعهد نشان دهد. با وجود شعار مونروئه، کشاندن آمریکا به جنگ جهانی اول در اروپا بسیار دشوار بود. اما یک تلگراف جعلی مردم آمریکا را به خشم درآورد؛ قصه از این قرار است که در 16 ژانویه 1817 تلگرافی از سوی آرتور زیبرمن، وزیر امور خارجه آلمان، از واشنگتن به سفیر آلمان در کشور مکزیک فرستاده شد و در این تلگراف به سفیر آلمان در مکزیک دستور داده شد که با دولت مکزیک رایزنی کند و از آنها بخواهد که به نفع آلمان وارد جنگ شوند، زیرا عن قریب آلمان جنگ دریاها را شروع می کند و بعد از جنگ ایالت های جدا شده از مکزیک یعنی نیومکزیکو- تکزاس و آریزونا و کالیفرنیا به مکزیک تعلق خواهد گرفت. تلگرافی با این متن «ما قصد داریم در اول ماه می جنگ زیردریایی خود را بدون هیچ محدودیتی آغاز کنیم، باید در این راه تلاش کنیم تا باعث نشویم بی طرفی آمریکا در جنگ از بین برود...». مدتی بعد نسخه اصلی تلگراف که در انگلیس رمز گشایی شده بود، به سفیر آمریکا تحویل داده شد و متعاقب آن چند حمله به کشتی های آمریکایی صورت گرفت و آمریکا وارد جنگ شد، اما بعد از جنگ مشخص شد که تلگراف جعلی بوده و از طرف انگلیسی ها و به قصد کشاندن آمریکاییان به جنگ ارسال شده است و روح زیبرمن از این تلگراف بی خبر بود. اخیرا اخباری مبنی بر حمله به تاسیسات نفتی عربستان ازطریق پهپادها شنیده می شود.

در هفته جاری به چند کشتی نفت کش در بندر فجیره حمله شد؛ در ابتدا شبکه عرب زبان المیادین از حمله و آتش سوزی چند کشتی عمدتا نفت کش در اسکله خبر داد، اما با سکوت خبری امارات و عربستان روبه رو شد. با توجه به وسایل ارتباط جمعی گسترده امکان مکتوم و پنهان نگه داشتن اخباری از این دست، آن هم در زمانه خبرساز، ممکن نیست.

ورود چند ناو آمریکایی به حوزه خلیج فارس، پرواز هواپیما های استراتژیکی ب 52 در منطقه به همراه هواپیماهای جنگی اف 35 که جدیدترین هواپیمای جنگی آمریکایی است و نصب سامانه ضد موشکی پیشرفته در منطقه و سفرهای مکرر مایک پمپئو به منطقه و ترافیک دیدار وزرای امور خارجه کشورهای اتحادیه اروپا و بحث درباره برجام و مهم تر از همه استفاده ایران از برخی بندهای برجام برای توقف برخی همکاری ها، همه و همه منطقه حوزه خلیج فارس را در کانون خبر قرار داده است. مثلث برایان هوک، مایک پمپئو و جان بولتون به شدت فعال شده اند و خواهان جنگی پرهزینه در منطقه هستند.

بن سلمان و بن زاید و بی بی اسرائیلی، بنیامین نتانیاهو به زعم خود هیمه آتشی فراگیر را فراهم آورده اند و منتظر شعله ورشدن آن، در سکوت نظاره گر وقایع هستند. کشتی های نفت کش، ولو کشتی های کوچک، سالیان سال است در بنادر جنوبی خلیج فارس و دریای عمان در رفت وآمد هستند و منطقه از دهه 80 تا امروز یا در حال جنگ بوده یا در آرایش کامل جنگی قرار داشته است، اما حمله هایی از این دست که ظن خرابکاری آن بیشتر از حمله های سازمان یافته است، اتفاق نیفتاده بود.

پس چه دست یا دست هایی در کار است که بستر بهانه های بزرگ تر را فراهم می آورد؟ ایران خواهان تحقیق از این مسئله شده است.

در یک هفته، دو حمله یکی به نفت کش ها و دیگری به تاسیسات نفتی به وقوع پیوسته است. عربستان با حمله به یمن و فرورفتن در باتلاقی که خود به وجودآوردنده آن است و قتل روزنامه نگار ناراضی، خاشقچی، در معرض انتقادهای بین المللی قرار دارد، اما دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا که به عربستان به چشم گاوی شیرده نگاه می کند و منتظر است تا در فرصت مناسب دوباره دست در خزانه انباشت شده از پول های نفت کرده و به گفته خودش سهم حمایت از عربستان در منطقه را بردارد -و اگر پشت عربستان نباشند دو هفته بیشتر دوام نمی آورد- پاسخ این سوال را نمی دهد که چه کس یا کسانی دنبال این هستند که ظرف دو هفته عربستان را ببلعند؟

مگر غیر از اعمالی است که ولیعهد نورسیده خانواده عبدالعزیز به آن دست زد و مردم فقیر یمن را به امید فتح چند روزه این کشور زیر حملات هوایی و زمینی خود گرفت! حالا آن دو هفته، چند سال طول کشیده و ماشین جنگی عربستان در شن زارهای یمن زمین گیر شده است، اما صدای مخالفت مردم عربستان همانند جمال خاشقچی در گلو خفه می شود یا بدن آنان با اره خشم اقدامات هیستریک هیئت حاکمه سعودی قطعه قطعه می شود.

سرنوشت مردم فلسطین به وسیله خادمین حرمین شریفین به فراموشی سپرده شده و به جای حمایت از مردم فلسطین و برخورد با اسرائیل، در دام بنیامین نتانیاهو افتاده است؛ آن هم برای تهدید ایرانی که هزاران سال حرمت همسایگی را به احترام حرمین شریفین نگه داشته است. به همین دلیل ایرانیان از تعابیری شبیه آنچه دونالد ترامپ نثار سعودی ها کرده است، پرهیز می کنند. به هرحال در ایران باید هوشیارانه متوجه حرکات طراحی شده و دامی بود که قصد گستردن آن را دارند. باید تهدیدات ترامپ و تیم جنگجوی ساکن کاخ سفید را با خارج کردن بهانه ها از دست آنان خنثی کرد. این همه هزینه حمل ونقل ادوات جنگی و آرایش جنگی گرفتن لابد در پس آن قصد و برنامه ای وجود دارد.

از خلال گفته های دولتمردان آمریکایی، به ویژه وعده های انتخاباتی دونالد ترامپ، می توان به این نتیجه رسید که آمریکا قصد ندارد هزینه جنگی جدید را در منطقه حساس و پرآشوب خاورمیانه بر مالیات دهندگان آمریکایی تحمیل کند.

اما اگر جنگی نیابتی پیش رو داشته باشند نه فقط هزینه ای متحمل می شوند، بلکه با رونق کارخانه های اسلحه سازی و فروش آن به طرف اماراتی و عربستانی علاوه بر دریافت هزینه جنگ نیابتی، رونق اقتصادی را هم در سر می پرورانند.

می ماند نخست وزیر دوره گرد و سرگردان اسرائیل، بنیامین نتانیاهو که تخته سیاه به دست بر سر هر کوی و برزن زمان رسیدن به بمب اتم در ایران را ترسیم کند.

اگر خدای ناکرده جنگی در منطقه دربگیرد، پیروزی اسرائیل است. شاید عربستان بتواند دامان خود را از یمن بیرون بکشد و در حادثه ای عظیم، حوادث کوچکی مانند قتل خاشقچی را پنهان کند ، اما در جنگ احتمالی خاورمیانه، خاستگاه امت اسلامی از نیل تا سند آسیب می بیند و دود آن به چشم همه جهان خواهد رفت.