آرشیو پنجشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۸، شماره ۹۵۳۸
اجتماعی
۱۰

روایت درد

بهرام هستم. 60 ساله ساکن تهران. مبتلا به هیچ بیماری نیستم و وضع مالی خوبی دارم. نمی دانم روایت درد من قابل انعکاس هست یا نه. اما می نویسم. می نویسم که فرزندانم ترکم کرده اند. من برای آنها زحمات بسیار کشیدم. هزینه تحصیل آنان را دادم تا به خارج بروند و درس بخوانند. بعد از اتمام تحصیلات مدتی به ایران آمدند. وقتی برگشتند احساس کردم آن آدمهای سابق نیستند. سیگار می کشیدند. حتی متوجه شدم پسر بزرگم ماده مخدر گل مصرف می کند، پدرانه با آنها صحبت کردم و حتی از مشاور کمک گرفتم تا اینکه مقابلم ایستادند و گفتند:«تو پدر بدی بودی.»،«تو در زندگی شخصی ما دخالت می کنی.» حالا درست یکسال است که از خانه من رفته اند. هرچه با آنها تماس می گیرم، جواب تلفن هایم را نمی دهند. در خانه شان که میروم، در را به رویم باز نمی کنند. من پدرم و از این وضعیت دلم شکسته است.