ساختار - کارگزار: چارچوبی تئوریک برای فهم و ارزیابی پدیده «مرز»
مرزها یکی از مفاهیم اساسی و مهم در عرصه مطالعات جغرافیای سیاسی به حساب میآیند. این اهمیت تا جایی است که امروزه علاقه به مطالعه و پژوهش در خصوص این پدیده رشد چشمگیری را نسبت به دهههای قبل تجربه نموده است. اما نکته مهم در مورد مطالعات صورت گرفته در این حوزه، عدم توجه به ارایه مدل یا نظریهای از سوی اندیشمندان و صاحبنظران عرصه مذکور میباشد. لذا نوشتار حاضر با ارزیابی و نقد مطالعات پیشین درباره مرز، سعی نموده تا با استفاده از نظریه سازهانگاری و رویکرد ساختار کارگزار موجود در این نظریه، ارتباطی ساختاری و کارگزاری میان چهار عامل؛ 1)نیروهای بازار و جریانات تجاری، 2)خط مشیهای مربوط به سطوح چندگانه حکومتها درباره مرزهای همجوار، 3)نفوذ ویژه سیاسی اجتماعات مرزی و 4)فرهنگ ویژه اجتماعات مرزنشین، برقرار نموده و از این طریق مدل و چارچوبی برای فهم دقیقتر از پدیده مرز ارایه نماید. استدلال اصلی نوشتار حاضر آن است که، برآیند تاثیر این چهار عامل این است که چنانچه این چهار دیدگاه نظری تحلیلی یکدیگر را تقویت یا تکمیل نمایند، پیامد آن مناطق مرزی همگرا به لحاظ فرهنگی خواهد بود. لذا، با عنایت به تحولات معرفت شناختی و روش شناختی صورت گرفته در حوزه علوم و بویژه علوم اجتماعی و انسانی، مطالعه پدیده «مرز» از مطالعه صرف جغرافیایی/ سنتی گذار نموده و نیازمند مطالعاتی میانه رو همچون نظریه سازه انگاری می باشد، که دربرگیرنده عناصری همچون عوامل سیاسی، فرهنگی و اقتصادی می باشد.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.