بازتاب سیاست در نظریه ی رئالیسم انتقادی گئورگ لوکاچ
گیورگ لوکاچ یکی از برجسته ترین چهره های حیات روشنفکری و ادبیات قرن بیستم است. گستردگی اندیشه ها و آثار، همچنین تنوع مواضع فکری او که عموما متاثر از فضای دشوار سیاسی آن سالهاست، ارزیابی و بررسی افکارش را سخت کرده است. نقد ادبی لوکاچ به شدت متاثر از رویکرد مارکسیستی اوست. او از نامبردارترین و تاثیرگذارترین متفکرانی است که در بحث از مکتب ریالیسم سوسیالیستی و انتقادی می توان به دیدگاه های آنان ارجاع داد. بر این اساس، نوشتار حاضر در پی پاسخ به این پرسش است که امر سیاسی چه جایگاهی در نظریه ی هنر و نقد ادبی داشته است؟ لوکاچ با تمهید و دفاع از ریالیسم انتقادی، مکتب ادبی را به عرصه ی نقد سیاسی جامعه ی مدرن و آثار ادبی تبدیل می کند. پژوهش حاضر ضمن بررسی دوره ی حیات فکری پر فراز و فرود و تمایز دوره ی «لوکاچ جوان» و «لوکاچ متاخر»، با بهره گیری از نقد سیاسی نشان می دهد چگونه شرایط اجتماعی و سیاسی سبب شده پرولتاریا جای رمان نویس و پس از آن ضرورت انقلاب جای اثر ادبی را بگیرد. این مقاله به روش توصیفی تحلیلی با استناد به آثار لوکاچ به نگارش درآمده است.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.