دکترین مسئولیت حمایت: شکاف میان انتظارات و واقعیت ها
ناتوانی جامعه ی بین المللی در مقابله ی جدی با نقض گسترده ی و سازمان یافته ی حقوق بشر و مشکلات مربوط به توجیه مبانی قانونی مداخله ی بشردوستانه در دهه ی 1990، موجب طرح دکترین «مسئولیت حمایت» در سال 2001 گردید. در پرتو تعدیل «اصل عدم مداخله» و تلاش برای بازتعریف مفهوم «حاکمیت ملی»، ایده اصلی دکترین این است این است که در نتیجه ی توسعه ی هنجارهای بین المللی حقوق بشر و اندیشه ی «امنیت انسانی»، حاکمیت مسئولیت اصلی حمایت از شهروندان خود را بر عهده دارد که در صورت عدم تمایل یا عدم توانایی برای اقدام، جامعه ی بین المللی مسیول خواهد بود. البته علی رغم خوش بینی های اولیه، طی دو دهه ی اخیر تردیدهایی نسبت به موفقیت این دکترین مطرح شده است. این مقاله با تمرکز بر دیدگاه های اندیشمندان روابط بین الملل و مبتنی بر یک روش توصیفی - تحلیلی، به این پرسش پاسخ می دهد که چه نقدهایی به دکترین مسئولیت حمایت وارد است؟ فرضیه ی مقاله ی پیش رو این است که تردید در مفهوم و ماهیت و نیز مبانی این دکترین، امکان استفاده ی ابزاری از آن جهت مداخله در کشورها و نیز ضعف های آن در مرحله ی اجرا، مهمترین نقدهای وارد به این دکترین است. این مقاله در پرتو بررسی این نقدها، نتیجه می گیرد که تعارضات مفهومی و چالش های اجرایی این دکترین، کارایی آن جهت ایجاد نظم بین المللی جدید و پویایی روابط بین الملل در مقابله با بحران های حقوق بشری را با تردیدهای فراوانی مواجه ساخته است.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.