موقعیت های مرزی و هستی اصیل انسان در فلسفه یاسپرس
دوران تلاش برای دست یافتن به زیستن معنادار از دشوارترین مراحلی است که انسان در طول عمر می گذراند. موقعیت های مرزی (شکست، مرگ، رنج و کشاکش) به طور عادی برای انسان رکود می آورد. انسانهایی که به این مقولات می اندیشند، معمولا با آن دو نوع برخورد دارند. یا جهان را کاملا بیهوده دانسته و موقعیت های مرزی را از عواملی می دانند که انسان را نابود می کند و بنابراین سر در گریبان فرو برده و هر کاری را بی ثمر می پندارند یا کسانی هستند که دم غنیمتی پیشه می کنند و عمر می گذرانند. یاسپرس بی آنکه جزء این دو دسته باشد توانسته موقعیت های مرزی را راهی برای رسیدن به هستی اصیل بداند. در این مقاله اندیشه یاسپرس در دستیابی به وجود اصیل در هنگام مواجهه با موقعیت های مرزی بررسی می شود. از آن جایی که مسیله موقعیت مرزی انسان را از پا در می آورد، این مقاله بر آن است نشان دهد از نظر یاسپرس، بودن در این شرایط چگونه می تواند دستاوردی والا چون هستی اصیل داشته باشد. در مرحله اول وجود انسان، دازاین فقط هست اما در مواجهه با موقعیت های مرزی و آگاهی نسبت به آنها، مراتب وجودی بالاتری را کسب می کند تا جایی که از زندگی معمولی به هستی اصیل یا اگزیستانس دست می یابد.
انسان ، موقعیت های مرزی ، وجود ، دازاین ، اگزیستانس
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.