بررسی نسبت تاریخ و روایت در فراداستان تاریخ نگارانه «ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی اش» اثر جمشید خانیان
گسترش اندیشه پسامدرن و رویکردهای پساساخت گرایانه در جهان معاصر، تغییرات عمده ای در نگرشهای اساسی انسان ایجاد کرد. یکی از زمینههای مهمی که متاثر از این موضوع به تغییرات عمدهای دچار شد، نسبت میان داستان و تاریخ است. سالیان سال اندیشمندان علوم انسانی، به جدایی ژرف میان این دو عرصه قایل بودند. تاریخ، علمی تلقی میشد که به بازنمایی واقعیت می پردازد و ادبیات عرصه جولان تخیل بهشمار میآمد. اندیشه پسامدرن ضمن به چالشکشیدن فرض یادشده، این ایده را مطرح کرد که گزارش تاریخی هم گونهای از روایت است و نویسندگان آثار تاریخی همچون داستاننویسان در انتخاب و بیان وقایع تاریخی از پیرنگی استفاده میکنند که ماخوذ از قوه خیال است. لیندا هاچن بر پایه این ایده و همچنین مفهوم فراداستان، نوع جدیدی از داستان تاریخی را پیشنهاد کرد که در آن نویسنده ضمن آشکارکردن شگردهای داستاننویسی، بهشکلی آگاهانه درصدد تحریف تاریخ برمیآید. رمان نوجوان «ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیاییاش» اثر جمشید خانیان، یکی از نمونههای قابلتوجه در این نوع است. نویسنده در این اثر کوشیده با استفاده از قالب فراداستان، به موضوع تاریخی آتشسوزی سینمارکس آبادان بپردازد. مقاله حاضر با روش توصیفی تحلیلی، در پی واکاوی رمان یادشده از نگاه اصول فراداستانهای تاریخنگارانه است. نتایج نشان میدهد که نویسنده رمان ضمن استفاده صحیح از برخی شگردهای فراداستانی همچون آشکار کردن تصنع (داستان نوشتن داستان)، اتصال کوتاه، سلب اقتدار مولف و فرجام چندگانه، در اثنای داستان بهخوبی به موضوع تاثیر دو عنصر ناخودآگاه و تخیل بر فرایند نگارش داستانهای تاریخی پرداخته است.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.