نقش میانجی خستگی عاطفی در رابطه بین رهبری ماکیاولیستی و خلاقیت کارکنان
سازمان ها برای ادامه حیات خود و باقی ماندن در عرصه رقابت نیازمند کارکنانی خلاق و نوآور هستند که پاسخگوی چالش های محیط اطراف خود باشند. در این بین عوامل مختلفی خلاقیت کارکنان را تحت تاثیر قرار می دهند که رهبری ماکیاولیستی و خستگی عاطفی از جمله آنها هستند.
هدف از انجام این پژوهش بررسی نقش میانجی خستگی عاطفی در رابطه بین رهبری ماکیاولیستی و خلاقیت کارکنان در دانشگاه لرستان بود.
پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی است و در زمره پژوهش های توصیفی-پیمایشی قرار می گیرد، از نظر فلسفه پژوهشی قیاسی است که بر مبنای پارادایم اثبات گرایی انجام شده و از نظر شاخص زمانی از پژوهش های مقطعی به شمار می آید. جامعه آماری پژوهش 440 نفر از کارکنان دانشگاه لرستان بوده که براساس جدول مورگان از میان آنها نمونه ای به حجم 205 نفر به روش تصادفی طبقه ای انتخاب گردید. برای جمع آوری داده های پژوهش از پرسشنامه رهبری ماکیاولیستی داهلینگ و همکاران (2009)، خلاقیت وانگ و همکاران (2013) و خستگی عاطفی ماسلاچ و جکسون (1981) استفاده گردیده که پایایی آنها به وسیله ی آلفای کرونباخ مورد تایید قرار گرفت. برای تجزیه و تحلیل داده ها از مدل سازی معادلات ساختاری استفاده شده است.
یافته های پژوهش نشان می دهد که رهبری ماکیاولیستی رابطه منفی و معناداری با خلاقیت کارکنان و رابطه مثبت و معناداری با خستگی عاطفی دارد، خستگی عاطفی نیز رابطه منفی و معنی داری با خلاقیت کارکنان دارد، همچنین رهبری ماکیاولیستی از طریق خستگی عاطفی رابطه منفی و معنی داری با خلاقیت کارکنان دارد.
نتایج کلی پژوهش نشان دهنده این است که رهبران ماکیاولی با ترجیح دادن منافع شخصی خود بر منافع سازمانی و استفاده ابزاری از کارکنان برای رسیدن به اهداف خود باعث افزایش استرس و خستگی عاطفی کارکنان شده که به تبع آن خلاقیت کارکنان کاهش می باید.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.