نقد و بررسی نظریه «استخلاف» ابوالاعلی مودودی با تاکید بر زمینه های سیاسی
پژوهش پیشرو نظریه «استخلاف» ابوالاعلی مودودی را که به دنبال صورتبندی حکومت اسلامی متناسب با اقتضایات سیاست امروزی است، با الهام از نظریه توماس اسپریگنز، در پاسخ به سه مسیله بررسی و ارزیابی میکند: زمینههای سیاسی و مسایل مدنظر نظریه؛ چگونگی پاسخ نظریه به این مسایل؛ نقد و بررسی کنشگری نظریهپرداز و مدافعان نظریه و توفیق آنان در اجرای نظریه. مطابق یافتههای پژوهش، نظریه «استخلاف» مودودی در پاسخ به خلا نظری ناشی از الغای خلافت و با نقد ملی گرایی هندی علما، ملی گرایی اسلامی سکولارهای «مسلملیگ»، نقد مردم سالاری غربی و رد دین سالاری مسیحی و «سلطنت خلافت» اسلامی شکل گرفته و مسیله اصلی آن پاسخ به امکان جمع میان حاکمیت الهی و حاکمیت انسان برای پیریزی حکومت دین سالار الهی است. مودودی این هدف را با ساختارشکنی مفهوم «خلافت» و ارایه معنایی جدید از آن دنبال می کند که همه انسانهای مومن را به مثابه نماینده جامعه، دارای حق انتخاب خلیفه میداند. اما علیرغم تلاش های نظری فراوان، نظریه وی، هم در استنادات تاریخی و تعیین معنا و مصداق خلافت دچار اشکال است و هم در پاسخ به مسیله خود، به عرصه عملیشدن راه نمییابد؛ زیرا مودودی در طرح نظری خود، با نادیدهانگاری جهان امروزی و واقعیتهای کنش سیاسی، با یک خلا نظری به کنشگری پرداخته و خود و حزبش را گرفتار پیچیدگیها و بازیهای سیاسی مینماید. درواقع، نظریه او آرمانگرایانه است.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.