آرشیو سه‌شنبه ۱۸ تیر ۱۳۹۲، شماره ۲۷۲۲
صفحه آخر
۱۶
پیشنهاد روز

اعجاز «نیل سایمون» و «سیامک صفری»

به بهانه اجرای «پسران آفتاب» در تئاتر شهر

بهاره رهنما

اعجاز «نیل سایمون» غیر قابل انکار است. چیزی ورای سخت کوشی و حتی یک استعداد صرف در قلم او موجب این اعجاز می شود. «هتل پلازا» و «دختر خداحافظی» و «پسران آفتاب» را بعد مدت ها با فاصله کم، دوباره می خوانم و قرار است که دو تا از این متن ها را با «سیامک صفری» عزیز روی صحنه ببریم.

اولی «پسران آفتاب» است در سالن اصلی با نقشی کوتاه برای من و دومی نخستین اپیزود «هتل پلازا»ست برای زمستان در ایرانشهر. مواجهه با این دو کار بار دیگر بعد از سال های دانشگاه، این بار مرا متوجه این نکته کرد که بعضی از قلم ها مثل بعضی از بازی ها چقدر کاریزما دارند. چقدر جادوی مسحور کننده یی پشت این کلمات نهفته است که تو همچنان که از ته دل می خندی، سه ساعت بعد در بغض عجیبی با غم شخصیت های پر از ریزه کاری او شریک می شوی. حالی که هر بار بعد دیدن بازی «سیامک صفری» و «فرزین صابونی» در صحنه پایانی «پسران آفتاب» به سراغم می آید و نیز نصفه شبی که دوباره بعد سال ها «هتل پلازا» را خوانده بودم با مقادیر متنابهی اشک برای شخصیتی که قرار است بازی اش کنم. حالاالبته نقش پرستار «پسران آفتاب» را اصولابرای دوری از اشک و به قول آقای صفری کمی دور شدن از رمانتیسیسم پذیرفته ام. بعد از ماه ها بازی در نقش نفسگیرم در نمایش «چشم هایی که مال توست» و سی اجرای سخت و سنگین «خدای کشتار» در فرهنگسرای نیاوران، نیاز داشتم به استراحت یا به اینکه در نقشی قرار بگیرم که حالم را بهتر کند، و چه پیشنهادی بهتر از این؟ کنار گروه خوب «پسران آفتاب» و خود «سیامک صفری» که هرچه «خسرو شکیبایی» خوابیده عمر او باشد که به همان اندازه شیرین و دریا دل و دوست داشتنی است. نقش کوچکی دارم در کاری بزرگ که گمان می کنم با بازی های خوب و متن جذابش و تماشاگران بی شمار، یک بار دیگر روز های طلایی تاریخ سالن اصلی را رقم بزند.