آرشیو شنبه ۲۸ دی ۱۳۹۲، شماره ۵۵۶۱
شعر
۸

شاعران چند دهه ای؛ شاعر طنز و دریا و آستارا

اکبر اکسیر شاعری است با سابقه ای اکنون 5 دهه ای که مطرح شدنش در پایتخت شعر، برمی گردد به آن دو صفحه ای که در مجله سروش سال 59، از او منتشر شد. بعد، تا اواسط دهه هفتاد، تنها در نشست های شعری داخل استانی دیده و شعرش شنیده می شد. بعد، ناگهان با تغییر فضای شعری و افزودن پرمایه طنز به شعرهایش،دوباره به صحنه شعر کشور بازگشت و شعرش، بسیار دیده و شنیده شد و حتی به شبکه های سراسری رادیو وتلویزیون راه یافت. در دهه هشتاد، شاعرانی متاثر از شعر او، چه در حوزه نشر شعر و چه در حوزه نقد و نظر، حرف های تازه ای داشتند و اکنون در دهه 90، هنوز صدای او در پایتخت شعر، شنیده می شود حتی در تولیداتی که اختصاصا تلویزیون به شعر طنز اختصاص داده مثل قندپهلو.

* شانس

ساز ها هم مثل آدم ها

خوشبخت و بدبخت دارند

نی، سوراخ سوراخ می شود

تنبک، مدام تو سری می خورد

کمانچه را سروته می کنند

تیغه بر گلویش می کشند

تار را اما، در آغوش می گیرند

و می نوازند!

* آرامستان

در آستارا

باران، افقی می بارد

دریا، آکاردیون می زند

قزل آلادر پیاده رو لزگی می رقصد

شب های جمعه که می رسد، همه شاعر می شوند

لباس های نو می پوشند

عطر و ادکلن می زنند

با گل و شمع و شیرینی به گورستان می روند

با مرده ها مشاعره می کنند

مرده های آستارا هرگز پیر نمی شوند!

* استاد

هر چه می دانستم

با افتخار تمام

به شاگردانم یاد دادم

حتی فوت کاسه را

حالامن/ آدم بزرگی هستم

با دشمنانی بزرگ تر!

* بشقاب پرنده ها

یک روز، شعر تمام می شود

شاعران به سر زندگی خود برمی گردند

تشکیل خانواده می دهند

به مادر خود سر می زنند

در انظار عمومی ظاهر می شوند

مردم، در کوچه و خیابان

موجودات عجیب و غریبی را می بینند

که ترکیبی از پرنده و پری دریایی اند

اما روی دو پا راه می روند / و نام و نام خانوادگی ندارند!