آرشیو پنجشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۳، شماره ۲۹۳۲
صفحه آخر
۱۶
تاکسی نوشت

موضوعات جدید

سروش صحت

دوباره روز از نو روزی از نو... این هم سال جدید و دوباره پنجشنبه ها و دوباره تاکسی سوار شدن و دوباره گوش به زنگ بودن برای اینکه اتفاقی بیفتد و این ستون پر شود... اما نه دیگر بس است، مگر چقدر می شود از تاکسی و تاکسی سواری نوشت؟... باید به فکر جای دیگری باشم مثلابروم کوه یا پارک یا چه می دانم یک جای جدید... با آدم های جدید و اتفاق های جدید... به عادت همیشه سوار تاکسی شدم، اما نه حرفی می زدم و نه به حرف های بقیه گوش می دادم. راننده تاکسی نگاهم کرد و خندید. گفتم: «چیه؟» گفت: «چی شده؟... ساکت شدی؟» گفتم: «هیچی» راننده تاکسی گفت: «هرجا بری همینه» تعجب کردم که چطور فکرم را خوانده است. گفت: «تاکسی و مینی بوس و اتوبوس همه اش یکیه... خیابان و بیابان و کوه و دره همه اش یکیه» پرسیدم: «واقعا؟» راننده گفت: «صائب تبریزی می گه... یک عمر می توان سخن از زلف یار گفت... در بند این مباش که موضوع نمانده است» این هم از نخستین تاکسی سال 93... دوباره روز از نو روزی از نو...