آرشیو یکشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۲، شماره ۵۵۰۴
صفحه آخر
۱۲
زیر ذره بین

ضایع کاران

دکتر ارسیا تقوا

چندی پیش به شهر کوچک دوران کودکیم رفته بودم. برای خرید به مغازه ای رفتم. فروشنده آشنایی داد و به اسم صدایم کرد. نشناختمش. گفت در «مدرسه مغربی» کلاس دوم بودی و من پنجم. یک روز که مساله ریاضی را بلد نبودم، معلم فرستاد از کلاس دوم تو را آوردند و آن را پای تخته جلوی بقیه حل کردی.

این را که گفت تمام آن خاطره مدفون چهل ساله بیرون زد؛ هرجوری بود با کلی شرم و خجالت از مغازه بیرون زدم. حال نکبت آن روز بد برگشت. یادم آمد معلم بعد از حل کردن آن مساله چه خفتی به آن دانش آموز داده بود و جلوی جمع او را تحقیر کرده بود. مثل همان موقع حالا هم خودم را عامل وقوع این لحظه دردناک و تلخ می دیدم. انگار نه انگار بچه ای فلک زده بودم و مثل آن شاگرد کلاس پنجمی، من هم قربانی پندار یک سیستم آموزشی غلط بودم که خیال می کرد تربیت و پرورش را دارد در جامعه ارتقا می دهد. فرقی نمی کند گناهی مرتکب شده باشیم، شرم ابتدای مسیری است که حسی از گناه در ما می سازد و بعضی شرمندگی های قدیمی ما پایان ندارند و تنها سعی می کنیم برای رهایی از عذاب، آنها را مدفون کنیم، غافلیم از آنکه تلخی های رنج آلود با خاک شدن از بین نمی روند؛ منتظر فرصتی برای بازگشت و گرفتن بیخ گلوی ما هستند. همانطور که بابت آن خاطره نحس من و همشهری قدیمی ام نقشی نداشتیم اما هر دو قربانیان گناه آلودی شدیم، به یک اندازه خوار و تلخ.

این روزها دور و بر ما پرشده از آدم های شرمساری که نقشی در خلق حال بد خود ندارند. مردان زیادی را می بینیم که شرمنده روی زن و بچه هستند. فرزندانی را می بینیم که خجالت می کشند به خانه برگردند و بگویند نتوانسته اند داروی عزیز خود را تهیه کنند. رییس بانکی به من می گفت بعضی برای وامی ده بیست میلیونی آنقدر التماس می کنند که من از فرط خجالت سردرد می گیرم و بی خواب می شوم.

آن سیستمی که من کلاس دومی را عامل شرمساری هم مدرسه ای کلاس پنجمی کرد و باعث ایجاد حقارت در هم کلاسی و گناه در من شد، خبر نداشت که چه زخم جانکاهی در دل ما نشاند. آن سیستم هایی که برای تنبیه و تنبه دیگران القای شرم را فضیلت سیستم مدیریتی خود می دانند، غافلند که بذر شرمی که امروز می کاریم فردا عزت نفس به بار نمی آورد. درختی می شود تناور ولی لبریز از انواع احساسات شوربخت، عذاب آور و پریشان کننده. به نظر می رسد کسی برای عرق های شرمی که بر چهره ها نشانده ایم برای ما هورا نمی کشد. قبول کنیم نکبت بکاریم، نعمت به بار نمی آید.