گفت و گو با عظیم مرکباتچی درباره نمایشگاه طراحی و نقاشی «از پی»
تو به زندگی بیندیش، باقی هیچ است
رویکرد من در هنر براساس دانش افزایی است. زمانی که مشغول کار هستم، برای حفظ آنچه که در قلمرو دانش قرار دارد از مطالعه دریغ نمی کنم، برای من فقط بحث هنر مطرح نیست، مسائل دیگر نیز مهم و برجسته است. علاقه مند تشریح ابژه هستم و برای درک بهتر آن تلاش می کنم بشکافمش و سعی در به تصویر درآوردن آن دارم. این درک، برای من خیلی مهم است. حال نمی دانم اینجا آرت اتفاق می افتد یا بیانگر چیز دیگری است؛ اما در کل خلق اثر برای من اولویت نیست و فرقی هم نمی کند پیش طرح باشد یا اثری تصویری کامل با ابعادی بزرگ، که از مراحل مطالعاتی صرف خارج شده ولی باز هم آن رویکرد را دارا است.
درست است، شاید دیگری، کاری را که به عنوان حرفه انتخاب کرده ام، در جایگاه خالق آثار یا مولف ویا تولیدکننده وهر چیز دیگری که اسم اش را بگذاریم چنین ارزیابی کند. دیگری منظورم مخاطب و حتی مخاطب اول یعنی خودم. زمانی که کار تداوم پیدا می کند و روند خلق اثر پیش می رود چنانچه احساس کنم باید از آن کار فاصله بگیرم آن را ترک می کنم، البته منظورم از فاصله فقط دور شدن از کار نیست؛ بلکه فاصله زمانی و بار مضاعفی که در روند خلق صورت می گیرد و به نظر من مهم تر از فاصله فیزیکی است و دلیل ترک آن هم برای بسط و مطالعه بیشتر و نگاهی عمیقتر و قوام یافتگی برای چیزی است که درگیرم کرده. همین عامل به طور فزاینده ای تعیین کننده است؛ مخصوصا برای من که دررابطه با مضامین و موضوعات مختلف معمولا پافشاری می کنم. مسائل گوناگونی که خارج از من اتفاق می افتد، به قدری آشفته و کلافی سر در گم هستند که تنها پیدا کردن سرکلاف خودش به اندازه کافی موضوعی وسوسه کننده و جذاب است. حتی بازتولیدش هم هیجان انگیز و پژواکی درونی دارد و گاهی مواقع باعث کپک زدگی، احساس خورندگی یا رسوب را تحمیل می کند. البته همین رسوبات برای من تضمین تثبیت محتوای اثر را فراهم می کند و از طرفی تداومشان در تعریف و ورود به پروژه ای دیگر است. غیر از آن، مسائل اجتماعی و رخدادهای گونه گون اجتماعی نیزحساسیت زاست و همین عوامل باعث می شود، ایده برای من تاثیرگزارتر شود و مایه و ماده خام ایده اولیه جدیدی شود و سپس به صورت نوشتار درآید و بعد از تحلیل و بررسی به پیش طرح مبدل شود و تداوم پیدا کند؛ مثالش همین دفتر هایی است که می بینید.
کاملا درست است. الدمستر ها بیشترهمین رویکرد را داشتند. در ادبیات نیز نت برداری و یادداشت برداری برای صورت بندی اتفاق می افتد. هر سیستمی در بدو امر، نیاز به فونداسیون و طرح و ایده اولیه دارد. مثال ساختمان را می زنم. ساختمان را می خواهیم بسازیم اولین کار بعد از ایده نقشه کشی و طراحی آن است. پلان کشیده می شود، تمام تجهیزات و تاسیسات باید از قبل طراحی شده باشد، و همین طور نمای بیرون و داخل و... ستون ها و فونداسیون باید هماهنگ با هم پیش بروند اول نما را اجرا نمی کنند که ستون علم کنند! این حرکت جزیی نگرانه را ما در تمامی جنبش ها و در قرون مختلف دیده ایم؛ این روند از رنسانس آغازین و حتی قبل از آن شروع شده و در سبک های مختلف تسری پیدا کرده است و تا دوره های جدیدتر و سده بیستم که اوج تکثیر ایسم هاست و جالب است که سده بیستم و حتی معاصر تمام هنرمندهای دنیا بدون استثنا از همان رویکرد استفاده کرده اند؛ یعنی به صورت اصولی و جزء به جزء و قدم به قدم پیش رفته اند؛ هنرمندانی همچون ایو کلاین، پولاک، روتکو و حتی مینی مالیست ها تا هنرمندان شیوه های نوین.
قصه خودم، روایت گر زیستار خودم اند.
من خودم را نقاش واقعگرای تلخ زبان می پندارم دلیل این امر هم روزگاری است که درش قرار گرفته ام گرچه در زمان آن تردید دارم، یعنی فرقی نمی کرد که من زودتر اینجا باشم یا اندکی دیرتر، حضور من در مقیاس کیهانی محلی از اعراب ندارد، تو به زندگی بیندیش، باقی هیچ است.
نام خاصی ندارند، صرفا دفتر یادداشتند شاید برای اینکه در آرشیو دسترسی راحتی داشته باشم و برای ارجاع راحت تر، بر اساس رنگ جلدشان نام گذاری کردم.
بله درست است، برای اینکه این کار انجام شود سه تابلو از پر وژه های قبلی با پیش طرح هایشان ضمیمه نمایشگاه کردم و قرار بود دفتر ها و دست نوشته ها را نیز به نمایش بگذارم، ولی چون کاربست نمایشگاه تغییر کرد حذفشان کردم. در این رابطه و در مورد ایده کارنما بایستی اینگونه توضیح بدهم؛ بعد از اینکه تاریخ برگزاری نمایشگاه مشخص شد، قرار شد تعدادی طراحی و آثار آرشیو شده را نمایش بدهیم. پس از برگزاری چند جلسه و انتخاب موضوع به این نتیجه رسیدیم که روند تکوین آثار را نشان بدهیم. سه نمایشگاه با همین رویکرد برگزار کردم، نمایشگاه آتاراکسیا (سال 1394) برگزار شد و بر اساس ایده ای از کرختی «پیرون» بود، اتوپسیا (سال 1398) که آن هم به عمل تشریح اجتماع بشری پرداخته شده بود و هیپوکسیا هم (سال 1401) که تضاد بین جنون و عقلانیت را در نظر داشتم. این را هم اضافه کنم گاهی مواقع در ارایه آثار پاره ای مشکلات پیش آمد که باعث شد خوانش مجموعه ابتر بماند. به عنوان مثال در پروژه آتاراکسیا که از سه اثر با محوریت اشکال بنیادین، تلویحا به مسائل بنیادین بشری پرداخته شده بود به خاطر اینکه فضای گالری وسیع بود، بالاجبار نمایشگاه مجموعه آثار را که متشکل از مجموعه طراحی و نقاشی و طرح های مجموعه در چارراه فصول احمد شاملو بود که آن هم به نظرم درست به سرانجام نرسید و اصل مطلب ادا نشد، نمایش بدهم. در حالی که برای فهم و درک بهتر موضوع باید آن سه اثر به طور مجزا نمایش داده می شد. این را گفتم تا به این برسم که ایده اولیه پرو ژه آتاراکسیا در همچین دفتری شکل گرفت و هدف اصلی نمایشگاه هم همین بود. به این صورت تسلسل و تبیین پرو ژه از نوشتن روی این دفتر ها و تبدیل طرح ها و ایده های نخستین به پیش طرح ها و در پایان به کارن هایی انتقال می یابد.
نه به آن شکل تخصصی ولی خب، فکر کنم نوع انتخاب و برخوردم و کاربست آن به درام نزدیک می شود؛ احتمالا به خاطر این است که در برخورد با نقاشی هایم با فضای بسته و تاریک مواجه می شوید؛ شبیه کار های نقاشان باروک مثل رامبراند و ولاسکز یا کاراواجو نور متمرکز و متراکم دیده می شود. البته نور در آثار من از آنجا که معاصر است قدری پخش می شود و شاید همین موضوع باعث شده اندکی کار ها دراماتیک دیده شود و تا حدودی با تغییر و دستکاری در روند رشد و زیست آن به تعبیری بیان کننده آن باشم.