احمد عسگری زاده
-
هدفمطالعه حاضر با هدف بررسی نقش میانجی تفکر دوپاره و اعتماد اجتماعی در ارتباط بین ابعاد دلبستگی ناایمن و صفات اختلال شخصیت مرزی انجام شد.روشجامعه آماری پژوهش متشکل از دانشجویان دانشگاه های 20 استان ایران بود. جمع آوری داده ها از بهمن 1399 تا اسفند 1399 ادامه یافت. با به کارگیری طرح همبستگی مبتنی بر مدل یابی معادلات ساختاری و نمونه گیری در دسترس، 436 دانشجو به عنوان نمونه انتخاب شدند. شرکت کنندگان مجموعه ای از پرسشنامه های خودگزارش دهی، شامل سیاهه سنجش شخصیت- خرده مقیاس مرزی، سیاهه دلبستگی بزرگسال، پرسشنامه اعتماد اجتماعی و سیاهه تفکر دوپاره را تکمیل کردند. از مدل یابی معادلات ساختاری برای آزمون مدل پیشنهادی استفاده شد.یافته هانتایج مدل میانجی گری سریالی نشان داد که تفکر دوپاره، میانجی گر رابطه ابعاد دلبستگی ناایمن و اعتماد اجتماعی بود و از سوی دیگر، اعتماد اجتماعی صفات مرزی را پیش بینی می کرد. متغیرهای پیش بین به ترتیب 4، 49 و 60 درصد از واریانس تفکر دوپاره، اعتماد اجتماعی و صفات شخصیت مرزی را تبیین می کردند.نتیجه گیریمسیری که ناامنی های دلبستگی از طریق آن بر صفات اختلال شخصیت مرزی تاثیر می گذارند، برای هر یک از ابعاد دلبستگی متفاوت است. به علاوه، بی اعتمادی اجتماعی، و نه تفکر دوپاره، سازوکاری است که ناایمنی دلبستگی از مسیر آن به صفات اختلال شخصیت مرزی منجر می شود. بنابراین، پرداختن به بی اعتمادی اجتماعی می تواند به درک جامع تری از اختلال شخصیت مرزی بیانجامد.کلید واژگان: اختلال شخصیت مرزی, اعتماد اجتماعی, تفکر دوپاره, دلبستگی ناایمنAimThis study aimed to investigate the mediating role of dichotomous thinking and social trust in the relationship between insecure attachment dimensions and features of Borderline Personality Disorder (BPD).MethodThe statistical population consisted of university students from 20 provinces in Iran, with data collected from February to March 2021. A correlational design based on structural equation modeling was used, involving 436 university students selected through convenience sampling. Participants completed self-report measures, including the Personality Assessment Inventory-Borderline Scale, Adult Attachment Inventory, Social Trust Questionnaire, and Dichotomous Thinking Inventory. Structural equation modeling was applied to test the proposed model.ResultsThe serial mediation model showed that dichotomous thinking mediated the relationship between insecure attachment dimensions and social trust, which in turn predicted features of BPD. The predictor variables explained 4%, 50%, and 60% of the variance in dichotomous thinking, social trust, and BPD features, respectively.ConclusionThe pathway by which attachment insecurities influence BPD features varies by attachment dimension. Furthermore, social mistrust, rather than dichotomous thinking, serves as a key mechanism through which attachment insecurities contribute to BPD features. Addressing social mistrust may provide a more comprehensive understanding of BPD.Keywords: Borderline Personality Disorder, Dichotomous Thinking, Insecure Attachment, Social Trust
-
زمینه و هدف
تعداد مرورهای نظام مند یا سطح دوم رو به افزایش است؛ حتی بیشتر از افزایش تعداد مطالعات پایه. موضوعات بحث برانگیز، یافته های سوگیرانه و شواهد غیرقاطع در این دو سطح، سیاست گذاران و پژوهش گران را به سمت سطح سوم شواهد یا «مرورهای چتری» سوق داده است. با وجود این که مرورهای چتری روش شناسی نسبتا جدیدی محسوب می شوند، در دهه های اخیر تعداد آن ها با شیب تندی افزایش یافته است و این نشان از علاقه و نیاز روزافزون به این مسیر تحقیقاتی دارد. راهنماهایی برای انجام مرورهای چتری منتشر شده اند؛ بااین حال، ناهمخوانی های موجود در این راهنماها، پژوهش گران را درباره شیوه مناسب انجام سردرگم ساخته اند. هدف مطالعه حاضر تصریح ضرورت، شرایط، چالش ها و تله های مرورهای چتری بود. در آخر، راهنماهایی گام به گام برای نحوه انجام و گزارش دهی یک مرور چتری طرح شدند. امیدواریم متن حاضر و راهنمایی های عملی فراهم شده توجه جامعه دانشگاهیان ایرانی را به مرورهای چتری جلب کند.
کلید واژگان: مرور چتری, مرور نظام مند, شواهدBackground and ObjectivesThe number of systematic reviews or secondary-level evidence is proliferating, even more than the increase in primary studies. Controversial topics, biased findings, and inconclusive evidence have led policymakers and researchers toward the tertiary level of evidence, that is, “umbrella review”. Despite the fact that umbrella reviews are a relatively new methodology, their numbers have steeply risen in the last decades, suggesting a growing interest and need in this line of research. Several guidelines have been published on conducting umbrella reviews; however, the existing incongruities leave researchers confused about the best way of practice. In the current study, we aimed to clarify the necessity, circumstances, challenges, and pitfalls of umbrella reviews. Lastly, step-by-step guidelines are proposed for the procedure of conducting and drafting the report of an umbrella review. We hope that the present text and the provided practical instructions draw the attention of the Iranian academic community to umbrella reviews s.
Keywords: Umbrella review, Systematic review, Evidence -
هدف
هدف پژوهش حاضر بررسی نقش واسطه ای بدتنظیمی هیجان در ارتباط میان کنش تاملی و اعتماد اجتماعی بود.
روشاین پژوهش از نوع توصیفی-همبستگی بود و جامعه آماری آن شامل دانشجویان 20 استان ایران بود. نمونه ما متشکل از 441 دانشجو (291 زن، 150 مرد) بود که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. شرکت کنندگان، مجموعه ای از پرسش نامه خودگزارش دهی، شامل پرسش نامه اعتماد اجتماعی (صفاری نیا و شریف، 1392)، پرسش نامه کنش تاملی (فوناگی و همکاران، 2016) و نسخه کوتاه مقیاس دشواری در تنظیم هیجان (کافمن و همکاران، 2016) را تکمیل کردند. تحلیل های توصیفی با استفاده از نسخه 26 SPSS و آزمون میانجی گری با استفاده از نسخه 1/4 PROCESS انجام شد.
یافته هاتحلیل همبستگی، ارتباط معناداری را بین تمامی متغیرها نشان داد (001/0<p). اثر کلی کنش تاملی بر اعتماد اجتماعی، اثر مستقیم نقص در کنش تاملی بر بدتنظیمی هیجان و اثر مستقیم بدتنظیمی هیجان بر اعتماد اجتماعی معنادار بودند (001/0<p). هنگامی که بدتنظیمی هیجان به عنوان میانجی گر وارد شد، اثر مستقیم کنش تاملی بر اعتماد اجتماعی معنادار باقی نماند (001/0<p)، درحالی که اثر غیرمستقیم به واسطه بدتنظیمی هیجان معنا دار بود (061/0- تا 192/0- CI:).
نتیجه گیرییافته های ما از نقش کنش تاملی معطوف به خود در شکل گیری بی اعتمادی اجتماعی حمایت می کند. ناآگاهی از حالات ذهنی خود به بدتنظیمی درون فردی و بین فردی هیجانات منجر می شود. از سوی دیگر، ممکن است باور به قابل اعتماد نبودن دیگران از فرافکنی احساسات درونی و بدتنظیمی هیجان نشات گیرد.
کلید واژگان: اعتماد اجتماعی, بدتنظیمی هیجان, کنش تاملی, میانجی گریObjectiveThe aim of the current study was to investigate the mediational role of emotion dysregulation in the association between reflective functioning and social trust.
MethodThis study was descriptive-correlational and its statistical population included university students across 20 provinces of Iran. Our sample was composed of 441 university students (291 female, 150 male), who were recruited through convenience sampling. All participants completed a battery of self-report measures, including the Social Trust Questionnaire (Saffarinia & Sharif, 1392), Reflective Functioning Questionnaire (Fonagy et al., 2016), and Difficulties in Emotion Regulation Scale–Short Form (Kaufman et al., 2016). Descriptive analyses were conducted using SPSS v26, and mediation testing was carried out using PROCESS macro v4.1.
ResultsCorrelation analyses demonstrated significant associations between all variables (p<.001). The total effect of reflective functioning on social trust was significant, as well as the direct effect of reflective functioning on emotion dysregulation, and the direct effect of emotion dysregulation on social trust (p<.001). When emotion dysregulation was entered as a mediator, the direct effect of reflective functioning on social trust did not remain significant (p>.01), while the indirect effect mediated by emotion dysregulation was significant (CI: -.061 to -.192).
ConclusionOur findings support the role of self-focused reflective functioning in the development of social mistrust. Unawareness of the mental states of oneself leads to intrapersonal and interpersonal dysregulation of emotions. In turn, belief in the untrustworthiness of others may stem from the projection of internal feelings or emotion dysregulation.
Keywords: Social Trust, Emotion dysregulation, Reflective functioning, mediation -
هدف
مقیاس تجدیدنظرشده دلبستگی بزرگسال، سنجه خودگزارش دهی شناخته شده ای برای اهداف پژوهشی است. ساختار سه عاملی این مقیاس، علی رغم فقدان شواهدی که از ویژگی های روان سنجی آن حمایت کنند، سال ها در جمعیت های ایرانی به کار گرفته شده است. مطالعه حاضر هدف در بررسی ساختار عاملی، روایی همگرا و پایایی مقیاس تجدیدنظرشده دلبستگی بزرگسال در بزرگسالان جامعه ایرانی داشت.
روشنمونه ای متشکل از 605 شرکت کننده (354 زن، 251 مرد)، به طور تصادفی و با هدف تحلیل عاملی به دو نمونه مجزا (302 = 2n، 303 = 1n) تقسیم شدند. علاوه بر مقیاس تجدیدنظرشده دلبستگی بزرگسال، سنجه هایی از ذهنی سازی، بدتنظیمی هیجان و اختلال شخصیت مرزی اجرا شدند. تحلیل عاملی اکتشافی و تاییدی برای ارزیابی ساختارهای عاملی پیشنهادشده در نسخه اصلی به کار گرفته شدند.
یافته هادر مجموع، تحلیل عاملی حاکی از آن بود که ساختار دوعاملی (اضطراب و اجتناب) برازش بهتری با داده ها دارد. به دلیل بار عاملی ضعیف، شش گویه حذف شدند و در نتیجه مقیاسی 12 گویه ای به دست آمد. مضاف بر این، اضطراب و اجتناب با ابزارهای مرتبط با دلبستگی همبستگی معنا داری نشان دادند (001/0<p) و همسانی درونی شان نیز قابل قبول بود (به ترتیب α برابر با 83/0 و 76/0).
نتیجه گیرییافته های ما با بنیان های نظری پیشین همخوان بود و از نسخه ایرانی مقیاس تجدیدنظرشده دلبستگی بزرگسال برای استفاده در جمعیت عمومی حمایت کرد.
کلید واژگان: اجتناب, اضطراب, دلبستگی بزرگسال, ساختار عاملی, ویژگی های روان سنجیAimThe Revised Adult Attachment Scale (RAAS) is a well-established self-report measure for research purposes. Its three-factor structure has been employed in Iranian populations for years, despite the lack of evidence to support its psychometric properties. The current study aimed to assess the factor structure, convergent validity, and reliability of RAAS in Iranian community adults.
MethodA sample of 605 participants (354 females, 251 males) was randomly divided into two samples (n1 = 303, n2 = 302) for factor analytic purposes. Along with RAAS, measures of mentalizing capacity, emotion dysregulation and borderline personality disorder were administered. Exploratory and confirmatory factor analyses were applied to evaluate the factor structures proposed for its original version.
ResultsOverall, factor analyses suggested the two-factor structure (i.e., anxiety and avoidance) to be the better fit for the data. Due to weak factor loading, six items were removed, resulting in a 12-item scale. Furthermore, Anxiety and avoidance demonstrated significant correlations with attachment-related instruments (p<.001) and their internal consistencies were also acceptable (α = .83 and .76, respectively).
ConclusionOur findings were congruent with previous theoretical underpinnings and provided support for the Iranian adaptation of RAAS in the general population.
Keywords: adult attachment, anxiety, avoidance, factor structure, Psychometric properties -
شرم هیجان خودآگاهی است که می توان آن را درد روانی نام نهاد. اجماع بر این است که شرم جنبه های انطباقی و غیر انطباقی دارد. به بیان دیگر، با وجود اینکه شرم به افراد درباره از دست دادن جایگاه اجتماعی شان هشدار می دهد، تجربه آن می تواند به انواع مختلفی از نابهنجاری های روانشناختی منجر شود، ازجمله آسیب شناسی شخصیت. هدف مطالعه فعلی، (1) کاوش دیدگاه های نظری درباره رابطه شرم با اختلالات شخصیت و (2) بررسی همخوانی یافته های تجربی با نظریات مذکور بود. با انجام یک مرور روایتی از اهم منابع موجود در پیشینه، دریافتیم که بیشترین نظریه پردازی ها و پژوهش ها درباره اختلالات شخصیت خوشه دوم (و به طور خاص، درباره اختلالات شخصیت مرزی، ضداجتماعی و خودشیفته) بودند. شرم نقشی متمایز در شکل گیری و ماندگاری هر یک از اختلالات شخصیت گفته شده ایفا می کند. برجسته ترین تفاوت در باب سطحی از هشیاری است که شرم در آن پردازش می شود. به علاوه، اختصاصا در رابطه شرم با خودشیفتگی بزرگ منشانه، سایکوپاتی و اختلال شخصیت ضداجتماعی، ناهمخوانی هایی میان نظریات و یافته های تجربی مشاهده شد. تجربه شرم می تواند اثرات دیرپایی بر سلامت روان افراد داشته باشد. وقتی شرم درونی سازی شود، ممکن است به طرق و الگوهای مختلفی به شکل گیری اختلالات شخصیت بیانجامد.
کلید واژگان: شرم, اختلالات شخصیت, اختلال شخصیت مرزی, اختلال شخصیت ضداجتماعی, خودشیفتگیShame is a self-conscious emotion that can be named psychological pain. The consensus is that shame has adaptive and maladaptive aspects. In other words, although shame warns individuals about the loss of their social position, its experience could lead to different types of psychopathology, namely personality pathology. The aim of the current study was (1) to explore the theoretical perspectives about the association between shame and personality disorders and (2) to investigate the congruency of empirical findings with the aforesaid theories. By conducting a narrative review of the most significant references existing in the literature, we found that most of the theories and studies were about cluster B personality disorders (and in particular, about borderline, antisocial, and narcissistic personality disorders). Shame plays a distinct role in the development and maintenance of the above-said personality disorders. The most notable difference is related to the level of consciousness in which shame is processed. Moreover, particularly in the relationship between shame, grandiose narcissism, psychopathy, and antisocial personality disorder, inconsistencies among theories and empirical findings were observed. Experiencing shame could have enduring impacts on individuals' mental health. When shame is internalized, it may lead to the development of personality disorders in different ways and patterns.
Keywords: Shame, Personality disorders, Borderline personality disorder, Antisocial personality disorder, Narcissism -
شرم هیجانی خودآگاه و ناتوان کننده است که هم در جوار دیگران و هم در تنهایی تجربه می شود. پژوهش های بسیاری از رابطه میان استعداد شرم، یعنی گرایش به تجربه شرم در غیاب محرک های متناسب، و آسیب شناسی روانی حکایت دارند. استعداد شرم ریشه هایی تحولی داشته و در این باره میان نظریه پردازان نامدار اتفاق نظر وجود دارد. فرض بر این است که ناایمنی در دلبستگی و نقص در ظرفیت ذهنی سازی، که دست دردست هم و در بستر تجارب اولیه کودکی شکل می گیرند، موجب کاشته شدن بذر استعداد شرم در فرد می شوند. مقاله حاضر تلاشی است در راستای یکپارچه سازی پیشینه نظری و پژوهشی درباره رابطه استعداد شرم با سبک های دلبستگی و ظرفیت ذهنی سازی، و طرح پیشنهاد هایی برای پژوهش های آینده در این حیطه.
کلید واژگان: شرم, استعداد شرم, نظریه دلبستگی, ظرفیت ذهنی سازیShame is a debilitating self-conscious emotion that could be experienced whether in company or alone. A vast body of research links shame-proneness, that is, the propensity to experience shame in the absence of proportionate stimuli, to a whole range of psychopathologies. There is consensus among renowned theorists that shame-proneness has developmental roots. attachment insecurities and mentalizing incapacity, which develop hand in hand in the context of early childhood experiences, are postulated to contribute to shame-proneness. Despite the richness in conceptualizations, we believe there is a lack of evidence in support of the hypothesized associations. In this paper, we aimed to integrate the theoretical and empirical literature associating shame-proneness, attachment styles, and mentalizing capacity, and to provide directions for future studies.
Keywords: Shame, Shame-proneness, Attachment theory, Mentalizing capacity, Analytical
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.