به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

فهرست مطالب دکتر میترا ملایی نژاد

  • آرزو رضایی، میترا تدین، میترا ملایی نژاد، خدیجه شیرالی نیا

    واژینیسموس یک اختلال جنسی شایع، از دسته اختلالات تناسلی لگنی/ دخولی دردناک است که در دو شکل اولیه و ثانویه مشاهده می شود. مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی رفتاردرمانی شناختی بر درمان واژینیسموس طراحی شده است. در طی یک کارآزمایی آزمایشی تک موردی و طرح خط پایه چندگانه، 4 زن مبتلا به واژینیسموس که به کلینیک های درمان اختلالات جنسی شهر اهواز مراجعه کرده بودند به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و پس از تایید معیارهای وجود اختلال درد/دخول تناسلی لگنی، توسط روان پزشک، در مطالعه شرکت داده شدند. از تمام شرکت کنندگان رضایت نامه کسب شد. قبل و پس از مداخله، متغیرهایی همچون، انگیزه دخول، سازگاری زناشویی، افکار دهشتناک و... توسط ابزار چندوجهی اختلال دخول واژینال، در مشارکت کنندگان مورد ارزیابی قرار گرفت. آزمودنی ها پس از تعیین خطوط پایه در متغیرهای وابسته به ترتیب وارد مرحله درمان شناختی رفتاری شده و به مدت 8 جلسه هفتگی، به صورت فردی مورد درمان قرار گرفتند. دوره پیگیری دو ماه پس از تکمیل درمان در سه نوبت به فواصل 20 روزه انجام شد. تمام مشارکت کنندگان در پایان مداخله موفق به دخول واژینال شدند و شاخص بهبودی که در هر یک از متغیرها با سیر نزولی منحنی در مرحله درمان نسبت به خط پایه در نظر گرفته شده بود، در آن ها تایید شده است. نتایج همچنین نشان داد درمان شناختی رفتاری در تغییر افکار دهشتناک و درماندگی، سازگاری زناشویی، رفتارهای اجتنابی، افزایش اطلاعات جنسی، گوش به زنگی، خوش بینی و ناسازگاری ژنیتال جنسی افراد واژینیسموس موثر می باشد. یافته های مطالعه نشان دهنده موثر بودن روش های شناختی رفتاری در بهبود واژینیسموس می باشد؛ بنابراین گنجاندن این نوع درمان در مداخلات در نظر گرفته شده برای این بیماران و انجام مطالعات وسیع تر با گروه های کنترل و تعداد نمونه های بیشتر توصیه می شود.

    کلید واژگان: درمان شناختی -رفتاری, واژینیسموس, اختلالات جنسی}
    Arezoo Rezaei*, Mitra Tedin, Mitra Melainejad, Khadijah Shiraliya

    Vaginismus is one of the most common GenitoPelvic Pain/Penetration Disorders, which is classified as either lifelong (primary) or acquired (secondary). The present study aimed to investigate the efficacy of Cognitive Behavioral Therapy on women with lifelong vaginismus. During a single-case experimental trial of multiple-baseline type, four women were included and diagnosed with lifelong vaginismus by a psychiatrist in a psychosexual clinic in Ahvaz. Full intercourse was evaluated daily based on the self-reports of participants. Secondary outcome measures (i.e.catastrophic cognitions, tightening, helplessness, sexual adjustment, avoidance, and penetration motivation were assessed in participants by a multidimensional vaginal penetration disorder questionnaire at baseline and after intervention. The subjects were entered into an eightweek Cognitive Behavioral Therapy program. The decreasing curve is compared with the baseline for each variable and considered the recovery index. After the treatment, all participants reported successful intercourse without pain and fear. The findings investigated that catastrophic cognitions, tightening, helplessness, sexual adjustment, avoidance, penetration motivation, sexual information, hypervigilance, optimism, and thoughts about genital incompatibility significantly improved by Cognitive Behavioral Therapy in all participants(P < 0.05). Based on the results, Cognitive Behavioral Therapy can be considered an effective treatment for LLV. In addition, this study can enhance our knowledge about the fear-avoidance essence of vaginismus and develop treatment options for women with lifelong vaginismus. Future studies are recommended with larger sample sizes and control groups.

    Keywords: Cognitive Behavioral Therapy, Vaginismus, Sexual Dysfunction}
  • دکتر فریده سادات آموزگار، دکتر مهرداد صالحی، دکتر محمدجواد طراحی، دکتر میترا ملایی نژاد*، فاطمه مرادی نسب
    مقدمه

    اختلالات جنسی مرتبط با استفاده طولانی مدت از متادون و بوپرنورفین بسیار شایع هستند. به منظور بررسی تاثیرات درمان نگهدارنده با متادون (MMT) و بوپرنورفین (BMT) بر عملکرد جنسی زنانی که دچار وابستگی به سوء مصرف مواد اپیوییدی هستند، مطالعه حاضر با هدف ارزیابی مقایسه ای تاثیر درمان نگهدارنده با استفاده از متادون و بوپرنورفین بر عملکرد جنسی زنان مبتلا به وابستگی به سوءمصرف مواد اپیوییدی انجام شد تا اقدامات موثری جهت انتخاب بهتر در زمینه مشاوره و تصمیم گیری در خصوص درمان این افراد صورت گیرد.

    روش کار:

    این مطالعه توصیفی- تحلیلی مقطعی در سال 96-1394 بر روی 89 زن مبتلا به سوء مصرف مواد افیونی انجام شد. اطلاعات دموگرافیک، عملکرد جنسی و رضایت مندی زنانی که از قبل تحت درمان با MMT و BMT بودند، با استفاده از پرسشنامه های شاخص عملکرد جنسی زنان (FSFI) و رضایت جنسی لارسون در دو مقطع با فاصله 3 ماه تکمیل و جمع آوری گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 20) و آزمون های تی مستقل، یومن ویتنی و کای اسکویر انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.

    یافته ها:

    نمرات کل مقیاس (پرسشنامه شاخص عملکرد جنسی زنان) FSFI در گروه BMT به طور معنی داری بالاتر بود (05/0>p). نمرات حاصل از مقیاس میل جنسی و خرده مقیاس های برانگیختگی در گروه BMT نسبت به گروه MMT به طور معنی داری بهبود یافتند (05/0>p). از نظر سطح رضایت جنسی در دو مقطع مورد بررسی، بین دو گروه اختلاف معنی داری مشاهده نشد (25/0=p).

    نتیجه گیری:

    استفاده از BMT در زنان مبتلا به سوء مصرف مواد اپیوییدی می تواند تاثیر مثبت بیشتری نسبت به MMT در میل جنسی و برانگیختگی جنسی این افراد داشته باشد. این امر احتمالا منجر به پیوستگی بیشتری به استفاده از درمان نگهدارنده می شود. در موارد دیگر، این دو دارو از لحاظ میزان اثربخشی و ایجاد رضایت مندی از عملکرد جنسی مشابه یکدیگر هستند.

    کلید واژگان: اختلال جنسی, بوپرنورفین, زنان, متادون, وابستگی}
    Farideh Sadat Ammozegar, Mehrdad Salehi, Mohammad Javad Tarrahi, Mitra Molaeinezhad *, Fatemeh Moradinasab
    Introduction

    Sexual dysfunctions related to the long-term of methadone and buprenorphine are common. In order to investigate the effects of Methadone maintenance therapy (MMT) and buprenorphine maintenance treatment(BMT) on women sexual function with opioid abuse dependence, the present study was performed with aim to evaluate the effect ofmaintenance treatment with methadone and buprenorphine on sexual function of females with opioid abuse dependence .In order to the effective measures regarding choosing the best practice , consultation and decision making will be taken.

    Methods

    This cross-sectional descriptive-analytic study was performed in 2015-2017 on 89 women with opioid abuse. Demographic information, sexual function and satisfaction of women who were previously treated with MMT and BMT were completed and collected using the Female sexual function index(FSFI) and Larson Sexual satisfaction questionnaire (LSSQ) in two stages with an interval of 3 months. Data were analyzed by SPSS software (version 20) and Independent T, Mann-Whitney U and Chi-Square tests.

    Results

    The total scores of FSFI (Female Sexual Function Index) were significantly higher in the BMT group (p < 0.05). The scores of sexual desire and arousal subscales were significantly improved in the BMT group compared with the MMT group (p < 0.05). No significant difference was observed between the two groups in terms of the level of sexual satisfaction in two studied stages (p=0.25).

    Conclusion

    The use of BMT in women with opioid abuse can have a more positive effect on sexual desire and arousal than those in the MMT group. This issue likely leads to more adhesion to the use of maintenance treatment. In other cases, these two drugs are similar in terms of efficacy and causing satisfaction from sexual function.

    Keywords: Dependence, Buprenorphine, methadone, Sexual dysfunction, Women}
  • فرزانه یاوری، مهرداد صالحی، امید میرمسیب، محمدجواد طراحی، مجید برکتین، وحید شایگان نژاد، فرشته اشتری، میترا ملایی نژاد*
    مقدمه

    اختلالات جنسی در زنان مبتلا به بیماری مولتیپل اسکلروزیس (MS) شیوع نسبتا زیادی دارد و بر کیفیت زندگیشان اثر می گذارد. مطالعه حاضر با هدف بررسی تاثیر بوپروپیون آهسته رهش بر عملکرد جنسی زنان مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس انجام شد.

    روش کار: 

    این مطالعه کارآزمایی بالینی شاهددار تصادفی شده در سال 1398 بر روی 60 زن مبتلا به MS نوع بهبود یابنده- عودکننده که تحت درمان معمول MS و دارای اختلالات جنسی بودند، انجام شد. افراد به دو گروه 30 نفره دریافت کننده بوپروپیون و پلاسبو تقسیم شدند. پرسشنامه های صمیمیت و جنسی مولتیپل اسکلروزیس، شاخص عملکرد جنسی زنان، و شدت خستگی و همچنین پرسشنامه افسردگی بک II پیش، 4 و 8 هفته پس از شروع مداخلات برای تمامی بیماران تکمیل شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 20) و آزمون های تحلیل واریانس و اندازه گیری های مکرر انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.

    یافته ها: 

    نمره پرسشنامه عملکرد جنسی 8 هفته پس از مداخلات در گروه دریافت کننده بوپروپیون (85/45±96/9) به طور معنی داری کمتر از گروه پلاسبو (46/11±56/53) بود (007/0=p). همچنین نمره افسردگی در دو مرحله پس از مداخله در گروه بوپروپیون (03/23±26/11) کمتر از گروه پلاسبو (43/13±86/37) بود و در سیر مداخلات کاهش یافته بود (0001/0<p). نمره شاخص عملکرد جنسی FSFI و زیرمقیاس های آن در طول مطالعه در گروه بوپروپیون (88/25±67/2) نسبت به گروه دریافت کننده پلاسبو (8/2±44/17) بهبود یافت که نشان دهنده تداوم اثربخشی بوپروپیون مستقل از تغییرات نمرات افسردگی و خستگی در طی درمان در این بیماران بود (001/0<p).

    نتیجه گیری:

     نتایج این مطالعه اثربخشی درمان با بوپروپیون در بهبود اختلالات جنسی در بیماران زن مبتلا به MS را نشان داد.

    کلید واژگان: اختلالات جنسی, بوپروپیون, مولتیپل اسکلروزیس}
    Farzaneh Yavari, Mehrdad Salehi, Omid Mirmosayyeb, MohammadJavad Tarrahi, Majid Barekatain, Vahid Shaygannejad, Fereshteh Ashtari, Mitra Mollaeinezhad *
    Introduction

    Sexual dysfunctions are relatively prevalent in female patients with multiple sclerosis (MS) and affect their quality of life. This study was performed with aim to evaluate the effect of Bupropion on sexual function in women with multiple sclerosis.

    Methods

    This randomized controlled clinical trial study was performed in 2019 on 60 women with relapsing and remitting MS, receiving routine MS treatment and had sexual dysfunction. The subjects were divided to two groups of 30 persons receiving Bupropion and placebo. Multiple sclerosis intimacy and sexuality questionnaire, female sexual function index, fatigue severity scale and Beck depression questionnaire were filled out for all the patients before, 4 and 8 weeks after the interventions initiation. Data were analyzed by SPSS software (version 20) and Analysis of variance (AOVA) and repeated measure tests. P<0.05 was considered statistically significant.

    Results

    Multiple sclerosis intimacy and sexuality scores 8 weeks after the intervention were significantly lower in bupropion group (9.96±45.85) compared to placebo group (53.56±11.46) (P= 0.007). Also, the score of depression in the two stages after the intervention in the bupropion group (11.26 ± 23.03) was lower than the placebo group (37.86 ± 13.43) and decreased during the intervention (p <0.0001). FSFI score and its subscales showed an improvement in bupropion group (2.67±25.88) compared with placebo group (17.44±2.8) which indicated continuity of effectiveness of Bupropion independently from depression and fatigue scores alteration during treatment (p<0.001).

    Conclusion

    The results of the present study showed the effectiveness of bupropion on improvement of sexual function in female patients with MS.

    Keywords: Bupropion, Multiple Sclerosis, Sexual dysfunctions}
  • غزاله شیخانی*، مهرداد صالحی، میترا ملایی نژاد، محمد جواد طراحی، تورج شیخانی
    مقدمه
    ارگاسم در زنان، تجربه ی زیستی- روانی- اجتماعی است که تجربه ی ارتباط صمیمانه، احساس لذت و بارداری احتمالی در زنان را رقم می زند. مطالعات کارآزمایی بالینی اندکی در مورد اثربخشی داروها بر اختلال ارگاسم زنان انجام شده است. از این رو، مطالعه ی حاضر با هدف بررسی اثربخشی بوپروپیون بر عملکرد جنسی زنان ایرانی مبتلا به اختلال ارگاسم انجام شد.
    روش ها
    این مطالعه ، یک کارآزمایی بالینی مقدماتی بود که بر روی 32 زن با اختلال ارگاسم مراجعه کننده به درمانگاه روانی جنسی بیمارستان خورشید اصفهان انجام شد. بیماران با روش نمونه گیری آسان انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه مورد و شاهد (16 = n در هر گروه) تقسیم شدند. در گروه مورد، بوپروپیون با دز 75 میلی گرم آغاز شد و به صورت هفتگی تا 300 میلی گرم افزایش یافت و گروه شاهد، دارونما دریافت کردند. رضایت و عملکرد جنسی شرکت کنندگان به ترتیب با نسخه های فارسی پرسش نامه ی رضایت جنسی Larsson و شاخص عملکرد جنسی زنان پیش از مداخله و 2، 4، 6 و 8 هفته پس ازشروع مداخله در دو گروه ارزیابی شد. داده ها با استفاده از آزمون های Mann-Whitney و Friedman تحلیل شد.
    یافته ها
    بین دو گروه مورد و شاهد در زیر مقیاس میل جنسی از هفته ی دوم به بعد و در برانگیختگی جنسی و رطوبت واژینال، از هفته ی چهارم به بعد تفاوت معنی داری ایجاد شد. این تفاوت معنی دار در زیر مقیاس های ارگاسم، رضایت جنسی و درد در هفته های ششم و هشتم مشاهده شد. همچنین، بین دو گروه مورد و شاهد، در نمره ی کل رضایت جنسی از هفته ی دوم تفاوت معنی داری مشاهده گردید (010/0 > P برای همه ی موارد).
    نتیجه گیری
    بوپروپیون، منجر به بهبود رضایت جنسی زنان مبتلا به اختلال ارگاسم در تمام زیر مقیاس های عملکرد جنسی شد. انجام مطالعات بعدی با نمونه های بیشتر و دوره های طولانی تر پیشنهاد می شود
    کلید واژگان: بوپروپیون, عملکرد جنسی زنان, اختلال ارگاسم در زنان}
    Ghazaleh Sheikhani*, Mehrdad Salehi, Mitra Molaeinejad, Mohammad Javad Tarrahi, Tooraj Sheikhani
    Background
    Women's orgasm is a biopsychosocial experience that causes a woman to experience sincere communication and pleasure, and possibly pregnancy. To date, limited studies conducted for evaluation of the efficacy of drugs on sexual function in women with anorgasmia. Therefore, the purpose of this study was to evaluate the efficacy of bupropion on the sexual function of a group of Iranian women with orgasmic disorders.
    Methods
    This was a pilot randomized clinical trial study on 32 women with orgasm disorders, who referred to the psychosexual clinic of Khorshid hospital, Isfahan, Iran. Patients were selected by simple sampling method, and randomly divided into equal intervention and control groups. In intervention group, bupropion was started at a dose of 75 mg, and increased weekly to 300 mg; the control group received a placebo. Scores of sexual satisfaction and sexual function of participants were evaluated using the Persian version of the Larsson Sexual Satisfaction Questionnaire and the Female Sexual Function Index (FSFI) before the intervention and 2, 4, 6, and 8 weeks after the onset of intervention. The data were analyzed using Mann-Whitney U and Friedman tests.
    Findings
    There was a significant difference in desire subscale between the two experimental and control groups from the second week, and in mental arousal and vaginal lubrication from the fourth week of the trial. This significant difference was observed in orgasm, sexual satisfaction, and pain only at the sixth and eighth weeks, and between experimental and control groups in the total scores of sexual satisfaction from the second week (P < 0.010 for all).
    Conclusion
    Bupropion caused improvement in sexual satisfaction of women with orgasmic disorders and these changes occurred in all subscales of sexual performance. Further studies are warranted with greater sample sizes and more extended periods.
    Keywords: Bupropion, Female, Orgasmic disorder, Sexual dysfunctions}
  • کورش شیرانی، مهرداد صالحی*، میترا ملایی نژاد، معصومه صفایی، بهزاد مهکی
    مقدمه
    یکی از عوارض درمان نگهدارنده با متادون اختلال عملکرد جنسی و رضایت زناشویی می باشد که باعث عدم تمایل به ادامه درمان در مراجعین می باشد. اثربخشی درمان های دارویی مانند بوپروپیون در این افراد در مطالعات قبل مورد بررسی و تایید قرار گرفته است، اما میزان اثربخشی مداخلات تخصصی درمان جنسی مانند Permission، Limited information، Specific suggestions و Intensive therapy (PLISSIT) تاکنون مطرح نشده است. از این رو، هدف از انجام پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی افزودن PLISSIT به داروی بوپروپیون بر اختلال عملکرد جنسی و رضایت زناشویی مردان تحت درمان نگهدارنده با متادون بود.
    روش ها
    در این مطالعه ی کارآزمایی بالینی، 50 بیمار مرد تحت درمان نگهدارنده با متادون مبتلا به اختلال عملکرد جنسی از بین مراجعان به درمانگاه های ترک اعتیاد وابسته به دانشگاه علوم پزشکی اصفهان به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و سپس، به صورت تصادفی به دو گروه مورد و شاهد تخصیص یافتند (25 = n). هر دو گروه، بوپروپیون آهسته رهش را با دز معمول (300-150 میلی گرم) جهت بهبود عملکرد جنسی دریافت کردند. گروه مورد، به مدت شش هفته درمان PLISSIT را نیز دریافت کردند. عملکرد جنسی و رضایت زناشویی مشارکت کنندگان هر دو گروه توسط دو پرسش نامه ی تجارب جنسی Arizona (Arizona sexual experiences scale یا ASEX) و نسخه ی تجدید نظر شده ی سازگاری زوجی (Revised dyadic adjustment scale یا RDAS) مورد بررسی و مقایسه قرار گرفت.
    یافته ها
    میانگین تغییرات ایجاد شده در نمرات کلی اختلال عملکرد جنسی و رضایت زناشویی طی مداخله، بین دو گروه مورد و شاهد دارای تفاوت معنی داری بود (001/0 > P برای همه).
    نتیجه گیری
    افزودن PLISSIT به داروی بوپروپیون، باعث بهبود اختلال عملکرد جنسی و رضایت زناشویی مردان تحت درمان نگهدارنده با متادون می شود. پیشنهاد می گردد این مداخله توسط مشاورین در درمانگاه های ترک اعتیاد به کار گرفته شود
    کلید واژگان: بوپروپیون, متادون, اختلال عملکرد جنسی, کارآزمایی بالینی}
    Koroush Shirani, Mehrdad Salehi*, Mitra Molaeinezhad, Masoumeh Safaee, Behzad Mahaki
    Background
    Sexual and marital dissatisfaction seems to be one the most common complications among
    patients on methadone maintenance therapy (MMT), which may decrease adherence to continue treatment in
    patients. Efficacy of adding bupropion to MMT protocols has been investigated in previous studies; but evidence
    for implication of permission, limited information, specific suggestions, intensive therapy (PLISSIT) method for
    these patients is limited. So, this study was designed to investigate the efficacy of adding PLISSIT as an adjuvant
    therapy to MMT protocol on sexual dysfunction and marital satisfaction among men patients.
    Methods
    During a clinical trial study conducted in the addiction quitting clinics of Isfahan University of
    Medical Sciences, Isfahan, Iran, 50 men patients with sexual dysfunction receiving MMT were randomized into
    two equal treatment group of 6-week PLISSIT program and control. Both groups received slow-release
    bupropion with a usual dosage (150 to 300 mg/day) for improving sexual function. Sexual function and marital
    satisfaction for both groups were assessed accordingly using Arizona sexual experience scale (ASEX), and
    revised dyadic adjustment scale (RDAS).
    Findings: During the intervention, the mean changes in the overall scores of sexual dysfunction and marital
    satisfaction were significantly different between the two groups (P
    Conclusion
    Adding PLISSIT to bupropion could improve sexual function and marital satisfaction among men
    under MMT. Further studies can support these findings for implication of PLISSIT by counselors in addiction
    treatment clinics
    Keywords: Bupropion, Methadone, Sexual dysfunction, Clinical trial}
  • زهره کاتوزی، رخساره بادامی، فرزانه تقیان، میترا ملایی نژاد
    زمینه و هدف
    چاقی زمینه ساز بسیاری از مشکلات جسمی و روانی به شمار می رود. مطالعه حاضر با هدف مقایسه اثر سه روش تمرین ایروبیک، کگل و ترکیبی (ایروبیک و کگل) بر تصویر بدنی و رضایت جنسی و زناشویی در زنان چاق انجام شد.
    مواد و روش ها
    این پژوهش از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون و پس آزمون بود. بدین ترتیب، 60 نفر از زنان چاق با دامنه سنی 35 تا 40 سال و شاخص توده بدنی (Body mass index یا BMI) بالاتر از 30 کیلوگرم بر مترمربع به صورت در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در چهار گروه «شاهد، ایروبیک، کگل و ترکیبی» قرار گرفتند. گروه های تجربی به مدت هشت هفته در کلاس های ورزشی مربوط به خود شرکت نمودند. ابزارهای سنجش شامل پرسش نامه تصویر بدن Erlbaum Fisher، مقیاس رضایت جنسی یاوری کرمانی و رضایت زناشویی ENRICH بود.
    یافته ها
    بر اساس یافته های آزمون تحلیل کواریانس، هر سه شیوه تمرینی تاثیر مثبتی را بر رضایت جنسی و زناشویی نشان داد (05/0 > P). همچنین، اثر تمرین ترکیبی بر رضایت جنسی و زناشویی بیشتر از دو شیوه دیگر تمرین بود. تمرینات ایروبیک و ترکیبی باعث بهبود تصویر بدنی شد، اما تمرین کگل تاثیر معنی داری بر تصویر بدن نداشت.
    نتیجه گیری
    فعالیت بدنی جهت افزایش رضایت جنسی و زناشویی زنان مبتلا به چاقی پیشنهاد می شود.
    کلید واژگان: فعالیت بدنی, تصویر بدنی, رضایت جنسی, چاقی}
    Zohreh Katozi, Rokhsareh Badami, Farzaneh Taghian, Mitra Molaeinezhad
    Aim and
    Background
    Obesity is the cause of many physical and psychological problems. The present study aimed to compare the effect of three methods of aerobic exercise, Kegel, and combinatorial (aerobic and Kegel), on body image, and sexual and marital satisfaction in obese women.
    Methods and Materials: This was a quasi-experimental study with a pretest-posttest design. 60 obese women with an age range of 35 to 40 years, and body mass index of higher than 30 kg/m2, were selected through convenience sampling method. They were randomly divided into three experimental groups of aerobic, Kegel, and combinatorial, and one control group. Experimental groups participated in their sports activities for eight weeks. The research tools consisted of Fisher Body Image, Yavari Sexual Satisfaction, and ENRICH Marital Satisfaction Scale. The validity and reliability of all four questionnaires had been examined and confirmed in Iran before.
    Findings: The positive effects of all three exercises on sexual and marital satisfaction were approved using the covariance analysis. In addition, the effects of combined training on sexual and marital satisfaction were more than the other two method of practice. Aerobic and combined exercises improved body image, but the Kegel exercise did not have a significant effect on body image.
    Conclusions
    Physical activity is recommended to increase sexual and marital satisfaction in obese women.
    Keywords: Physical activity, Body image, Sexual satisfaction, Obesity}
  • نجمه حجابی حقیقی، حمید آتش پور، میترا ملایی نژاد
    مقدمه
    سلامت جنسی جزء مهمی در تامین سلامت زوجین و بهداشت عمومی است. موفقیت در ارتباط جنسی زوج، موفقیت در زندگی زناشویی است. در سال های اخیر، ارتباط شاخص توده ی بدنی با عملکرد جنسی مورد توجه قرار گرفته است. مطالعه ی حاضر، با هدف مقایسه ی عملکرد جنسی و اعتماد به نفس جنسی با در نظر گرفتن شاخص توده ی بدنی زنان سنین باروری انجام شد.
    روش ها
    در یک مطالعه ی مقطعی، 192 زن 50-18 سال متاهل شهر اصفهان در سال های 96-1395 به صورت در دسترس وارد مطالعه شدند. ملاک های ورود شامل تحصیلات حداقل دیپلم، نداشتن بیماری روانی و جسمی و تمایل به شرکت در پژوهش بودند. ملاک های خروج، شامل عدم تمایل و همکاری شرکت کننده در پژوهش بود. اطلاعات با استفاده از پرسش نامه ی فردی، ترازو و متر، پرسش نامه های شاخص عملکرد جنسی (Female sexual function index یا FSFI) و اعتماد به نفس جنسی زنان Anne Hooper، جمع آوری و تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و آزمون های Levene، و MANOVA و One-way ANOVA انجام شد.
    یافته ها
    تفاوت معنی داری بین میانگین نمرات ابعاد میل جنسی، تحریک روانی و ارگاسم، در سه گروه لاغر (< 5/18 کیلوگرم/مترمربع)، متوسط (9/24-5/18 کیلوگرم/مترمربع) و چاق (30-25 کیلوگرم/مترمربع) بود (05/0 > P)، اما در ابعاد رطوبت، رضایتمندی و درد جنسی بین سه گروه، تفاوت معنی داری به دست نیامد. همچنین، میانگین نمرات ابعاد میل جنسی، تحریک روانی و ارگاسم در زنان لاغر پایین تر و میانگین نمرات درد جنسی آن ها بالاتر از سایر گروه ها بود (050/0 > P). سه گروه در اعتماد به نفس جنسی تفاوت معنی داری نداشتند.
    نتیجه گیری
    براساس یافته های این مطالعه، می توان گفت که شاخص توده ی بدنی در زنان، تنها عامل تعیین کننده ی عملکرد و اعتماد به نفس جنسی آن ها نیست و سایر عوامل موثر درون روانی، بین فردی و سناریوهای فرهنگی را باید مورد بررسی قرار داد.
    کلید واژگان: شاخص توده ی بدنی, عملکرد جنسی, اعتماد به نفس جنسی}
    Najmeh Hejabi-Haghighi, Hamid Atashpour, Mitra Molaeinezhad
    Background
    Sexual health is a critical component of couples’ health and general health. Body mass index (BMI) is known to influence sexual function, self-efficacy, and sexual performance. This study aimed to assess the relationship of sexual function and sexual self-esteem among the women of reproductive age based on body mass index.
    Methods
    In a cross-sectional study in Isfahan City, Iran, 192 married women aged between 18 and 50 years were enrolled as a convenient sample. Data were gathered using meter, digital scale, Female Sexual Function Index (FSFI), and Anne Hooper's Sexual Self-Esteem questionnaire. The data were analyzed using SPSS software.
    Findings: Differences in average desire, arousal, and orgasm scores among the underweight, normal body mass index, and obese individuals were significant (P
    Conclusion
    The results showed that body mass index is not the only effective factor on sexual function, sexual self efficacy, and sexual self-esteem in women; intra-psychological, interpersonal, and socio-cultural factors should to be considered as important mediatings, too.
    Keywords: Body mass index, Sexual activity, Self-esteem}
  • میترا ملایی نژاد *، شهناز کهن، فرزانه غدیریان
    مقدمه
    بیوگی حادثه ای پراسترس برای زنان است که اغلب با از دست دادن سلامتی، روابط انسانی و حمایت مالی همراه است. مطالعه حاضر با هدف توصیف تجارب بیوه زنان از بیوگی و تلاش آنها برای برطرف کردن نیازهای عاطفی جنسیشان انجام شد.
    روش کار
    این مطالعه با استفاده از رویکرد کیفی به روش پدیدارشناسی انجام شد. داده ها از طریق مصاحبه بدون ساختار با 10 بیوه زن که به روش مبتنی بر هدف انتخاب شده بودند، گردآوری شد . تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش کلایزی انجام شد.
    یافته ها
    پس از تجزیه و تحلیل مصاحبه ها، سه مفهوم اصلی به همراه زیر مفهوم ها شناسایی شدند که مفاهیم اصلی شامل: دوگانگی احساسی مادری در برابر زنانگی؛ نیازهای جنسی واضح اما نگفتنی؛ ازدواج مجدد و سرانجام مبهم بود.
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه، نمایی نزدیک از مشکلات بیوه زنان را در برابر باورهای فرهنگی و اجتماعی نامناسب در مورد نیازهای جنسی و عاطفی شان نشان داد. زنان بیوه، نیازهای جنسی شان را واضح اما با توجه به محدودیت های اجتماعی «غیر قابل بیان» توصیف کردند. آنها با دوگانگی ترس و نیاز برای تامین نیازهای جنسی شان در جامعه مواجه اند که مدتی پس از فوت همسرشان شدت می یابد. آنها نیازهای جنسی و عاطفی پاسخ داده نشده شان را با عنوان «مادری در برابر زنانگی» توصیف کردند و شرح دادند که چگونه احساس نیازشان برای تماس غیر جنسی و دریافت حمایت عاطفی از مردان، آنها را در ایفای نقششان به عنوان مادر، با دوگانگی روبرو کرده است. همچنین نتایج نشان داد که چگونه مهارها و باورهای اجتماعی، بیوه زنان را به سمت یک زندگی غیر جنسی برای حمایت از فرزندانشان سوق می دهد.
    کلید واژگان: ازدواج, بیوگی, زنان, مطالعه کیفی, نیازهای جنسی, نیازهای عاطفی}
    Mitra Molaeinezhad *, Shahnaz Kohan, Frazaneh Ghadirian
    Introduction
    Widowhood is a stressful event for women that is often associated with loss of health, human relations, and financial support. This study was conducted with aim to explain the experiences of Iranian widows about their effort to meet emotional and sexual needs.
    Methods
    This study was performed with descriptive phenomenology approach. Data were collected through semi-structured interviews with 10 widows who were selected by purpose-based method. Colaizzi's method was used for analysis of data.
    Results
    After analyzing of interviews, three main concepts along with sub-concepts were identified that main concepts included: Motherhood vs. Femininity, Sexual needs: apparent but not spoken issue, and ambiguous future of the second marriage.
    Conclusion
    The results demonstrated a close-up shot of Iranian widow's problems regarding unsuitable cultural and social beliefs about their emotional and sexual needs. Widows described their sexual needs as obvious but inexpressible regarding to the limitations of society. They faced a dilemma of need and fear to meet their sexual needs which is aggravated during the time after their spouse's death. They described unmet emotional needs as mothering role vs. femininity and explained how their need for nonsexual touch and emotional support by men faced them with the hesitancy about their role as a mother. The results showed that how the social norms force widows toward a nonsexual life to support their children.
    Keywords: Emotional needs, Marriage, Qualitative study, Sexual needs, Widowhood, Women}
  • میترا تدین، آرزو رضایی خیرآبادی، میترا ملایی نژاد، خدیجه شیرالی نیا
    مقدمه
    واژینیسموس یک اختلال جنسی شایع از دسته اختلالات تناسلی لگنی دخولی دردناک است. عوارض واژینیسموس ابعاد وسیعی دارد لذا مطالعه حاضر با هدف تعیین اثربخشی رفتار درمانی شناختی بر افکار دهشتناک و انقباض افراد مبتلا به واژینیسموس انجام شد.
    روش کار
    در این مطالعه کارآزمایی آزمایشی تک موردی و طرح خط پایه چندگانه، 4 زن مبتلا به واژینیسموس که در سال 1394 به درمانگاه های درمان اختلالات جنسی اهواز مراجعه کرده بودند، در مطالعه شرکت داده شدند. قبل و پس از مداخله، متغیر مربوط به انقباض و افکار دهشتناک توسط ابزار چندوجهی اختلال دخول واژینال در مشارکت کنندگان مورد ارزیابی قرار گرفت. آزمودنی ها پس از تعیین خطوط پایه در متغیر وابسته به ترتیب وارد مرحله درمان شناختی رفتاری شده و به مدت 8 جلسه هفتگی به صورت فردی مورد درمان قرار گرفتند. در این پژوهش از معنی داری بالینی استفاده شده است. برای تجزیه و تحلیل داده ها و ارزیابی کارایی، از روش های ترسیم دیداری یا تحلیل نمودار گرافیکی، بهبود تشخیصی و شاخص های شش گانه اینگرام استفاده شد.
    یافته ها
    تمام مشارکت کنندگان در پایان مداخله موفق به دخول واژینال بدون درد و ترس شدند. نتایج همچنین نشان داد درمان شناختی رفتاری در تغییر افکار دهشتناک و انقباض افراد واژینیسموس به صورت معنی داری موثر بود (05/0>p).
    نتیجه گیری
    نتایج مطالعه حاضر نشان دهنده موثر بودن روش های شناختی رفتاری در بهبود واژینیسموس بود. بنابراین گنجاندن این نوع درمان در مداخلات در نظر گرفته شده برای این بیماران و انجام مطالعات وسیع تر با گروه های کنترل و تعداد نمونه های بیشتر توصیه می شود.
    کلید واژگان: اختلالات جنسی, درمان شناختی, رفتاری, واژینیسموس}
    Mitra Tadayon, Arezoo Rezaei Kheirabadi, Mitra Molaeinezhad, Khadije Shiralinia
    Introduction
    Vaginismus is considered as one of the most common GenitoPelvic Pain/Penetration Disorders. The complication of vaginismus is extensive. Therefore, this study was performed with aim to investigate the efficacy of Cognitive Behavioral Therapy on catastrophic thoughts on women with vaginismus.
    Methods
    In this single-case experimental trial of multiple-baseline type, four women with vaginismus who had referred to Ahvaz psychosexual clinics in 2015 were recruited. Catastrophic thoughts were assessed in participants by multidimensional vaginal penetration disorder questionnaire at baseline and after the intervention. After determining the base lines in dependent variable, the subjects were respectively entered in Cognitive Behavioral Therapy and they were individually treated by 8 sessions per week. In this study, clinical significant is used. To analyzed data and evaluated the effectiveness this methods, used visuals or graphical chart analysis, diagnosis improve and six indicators Ingram.
    Results
    After the treatment, all participants reported successful intercourse without pain and fear. The findings also showed that catastrophic cognitions significantly improved by Cognitive Behavioral Therapy in women with vaginismus (P
    Conclusion
    The results of the study showed that Cognitive Behavioral Therapy can be considered as an effective treatment for vaginismus. Therefore, it is recommended to consider this therapy in the interventions for these patients; future studies with larger sample sizes and control groups is also suggested.
    Keywords: Cognitive Behavioral Therapy, Sexual Dysfunction, Vaginismus}
  • شهناز کهن، مسعود بهرامی، میترا ملایی نژاد، فریبا حقانی، فریبا طالقانی، زیبا تقی زاده، مهشید عبدی شهشهانی *
    مقدمه
    ارتقای کیفیت و پویایی برنامه های آموزش عالی مستلزم ارزشیابی مستمربرنامه درسی است. دوره دکتری تخصصی بهداشت باروری در سال 1385 در ایران راه اندازی شد و توصیه شد تا برنامه درسی آن، با ارزیابی عملکرد دانش آموختگان در محیط کار، نظرسنجی دانشجویان، مدرسان و مدیران آموزشی،مورد ارزشیابی قرار گیرد. این مطالعه با هدف تبیین چالش های برنامه درسی دوره دکتری تخصصی بهداشت باروری صورت گرفت.
    روش بررسی
    بارویکرد تحلیل محتوی کیفی و با نمونه گیری هدفمند و گاهی فرصت طلبانه، تجارب و دیدگاه های 33 نفر ازدانش آموختگان و دانشجویان دوره دکتری بهداشت باروری،مدیران آموزشی و اعضا بورد بهداشت باروری درباره برنامه درسی دوره دکتری بهداشت باروری، با کمک مصاحبه فردی و کسب نظرات مکتوب در سال 94-93 جمع آوری گردید. کلیه داده ها مکتوب شده، کد گذاری عبارت مهم و مرتبط انجام شد. با دسته بندی کدهای مشابه، طبقات اولیه شکل گرفت. با ادامه دسته بندی ها، پنج طبقه اصلی استخراج گردید.
    نتایج
    پنج طبقه از تحلیل داده ها شامل عدم کفایت عناوین و ماهیت دروس، چالش های آموزش دانشجو، ناکامی در تحقق اهداف برنامه درسی، طولانی بودن دوره پژوهشی، ابهام جایگاه حرفه ای دانش آموختگان ظهور یافت که هر یک از زیر طبقات متعددی شکل گرفته بودند.
    نتیجه گیری
    نتایج نشان داد برنامه درسی دکتری بهداشت باروری برای تامین رسالت دورهنیاز به بازنگری دارد و طراحی دروسی نظیر سلامت جنسی و تقویت ماهیت بالینی دوره، ضروری است. همچنین شکل گیری گروه آموزشی مستقل بهداشت باروری جهت مدیریت امور تحصیلات تکمیلی و نظارت بیشتر بورد بهداشت باروری بر امور آموزش دوره مورد تاکید قرار گرفت. به علاوه جهت تامین نیازهای سلامت باروری جامعه، بایستی حضور متخصصین بهداشت باروری در جایگاه های شغلی متعدد مورد توجه قرار گیرد.
    کلید واژگان: برنامه درسی, دکتری بهداشت باروری, تحلیل محتوی کیفی}
    Sh Kohan, M. Bahrami, M. Molaeinezhad, F. Haghani, F. Taleghani, Z. Taghizadeh, M. Abdishahshahani*
    Introduction
    Enhancing the quality and dynamicity of higher education programs requires continuous evaluation of curriculums. Reproductive health PhD program was established in 2006 in Iran while recommending that its curriculum be evaluated by assessing graduates’ performance in workplace and surveying students, faculty members and managers. This study aimed to explore challenges of the curriculum of reproductive health PhD program.
    Methods
    Employing a qualitative content analysis approach and using purposive and sometimes opportunistic sampling, experiences and viewpoints of 33 graduates and students of reproductive health PhD program, educational managers and reproductive health board members about the curriculum of reproductive health PhD program were collected through individual interviews and notes in 2014-15. Data were transcribed and important expressions were coded. Classification of similar codes led to preliminary categories. Five main categories were extracted by further classifications.
    Results
    The five main categories included inadequacy of course topics and contents, challenges of student education, failure in realizing curriculum goals, long research period, and ambiguity in graduates’ professional status were appeared; each of these included various subcategories.
    Conclusion
    Results showed that the curriculum of reproductive health PhD program required revisions to meet the program’s mission and designing courses such as sexual health and reinforcing the clinical nature of the program were necessary. Moreover, the results emphasized that the establishment of an independent educational department of reproductive health for managing higher education affairs and greater supervision of the reproductive health board on educational affairs was necessary. Furthermore, reproductive health specialists should be employed in different positions to meet society’s reproductive health needs.
    Keywords: Curriculum, Reproductive Health PhD Program, Qualitative Content Analysis}
  • معصومه جعفرپور قهنویه، محسن معروفی*، میترا ملایی نژاد
    زمینه و هدف
    یکی از عوامل تاثیرگذار بر عملکرد جنسی زوجین، تصورات و احساسات آنان نسبت به ارتباط جنسی و شناخت جنبه- های جنسی خویشتن و در یک تعریف کلی ، خودپنداره جنسی است. این مطالعه به منظور بررسی ارتباط خودپنداره جنسی و عملکرد جنسی گروهی از زنان ایرانی انجام شد.
    روش بررسی
    مطالعه توصیفی- همبستگی حاضر بر روی 374 زن متاهل که توسط جدول مورگان به شکل نمونه گیری تصادفی- خوشه ایانتخاب گردیدند، انجام شد. جامعه پژوهش حاضر شامل: زنان متاهل مراجعه کننده به مراکز بهداشت و درمان شهر مبارکه در سال 1392 بود. ابزارهای مورد استفاده شامل: پرسشنامه های چند وجهی خود پنداره جنسی و شاخص عملکرد جنسی بود. داده های بدست آمده با آزمون همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    نتایج نشان داد میانگین نمره خودپنداره جنسی مثبت 03/35±32/106، میانگین نمره خودپنداره جنسی منفی16/5±64/36 و میانگین نمره عملکرد جنسی 68/2±30/22 بود. هم چنین نتایج حاکی از آن بود که بین خودپنداره جنسی مثبت زنان متاهل با عملکرد جنسی (001/0>p و 23/0=r ) و بین خودپنداره منفی جنسی با عملکرد جنسی (001/0>p و 38/0-=r ) رابطه معنی دار وجود دارد. همچنین متغیر خودپنداره جنسی مثبت به شکل مستقیم و متغیر خودپنداره منفی به شکل معکوس پیش بین معنی دار عملکرد جنسی زنان متاهل بودند.
    نتیجه گیری
    نتایج مطالعه نشان داد که زنان با خودپنداره جنسی مثبت، عملکرد جنسی بهتری را نشان دادند. این یافته ها نشان دهنده تایید این نظریه است که خودپنداره جنسی زنان می تواند به عنوان یک متغیر معنی دار، عملکرد جنسی آنان را پیش بینی کند.
    کلید واژگان: خودپنداره جنسی, عملکرد جنسی, زنان متاهل}
    Maasumeh Jaafarpour, Dr Mohsen Maroufi*, Dr Mitra Molaeinezhad
    Background And Objective
    Sexual self-concept (SSC) is considered as an important factor in human sexual performance. This study aimed at assessing the relationship between SSC and sexual performance in a group of Iranian married women.
    Material and
    Methods
    This correlational study was conducted on 374 married women selected via cluster random sampling in health centers of Mobarakeh, 2013. The data was collected by Multidimensional Sexual Self-concept Questionnaire (MSSCQ) and female sexual function index (FSFI), and analyzed by pearson correlation and multiple regressions.
    Results
    In accordance with the mean scores of positive SSC (106.32±35.03), negative SSC (36.64±5.16) and sexual performance (22.30±2.68), there was a significant correlation between positive SSC and sexual performance(r= 0.23, p
    Conclusion
    Given the results, the women with higher positive SCC may have better sexual function. It seems that SCC score can be a significant predictor of women's sexual functioning.
    Keywords: Sexual Self, Concept, Sexual Performance, Married Women}
  • سالار گشتاسبی اصل*، سام گشتاسبی اصل، مهرداد صالحی، میترا ملایی نژاد
    زمینه و هدف
    ملال جنسیتی پدیده ای است که علت اصلی بوجود آمدنش هنوز کشف نشده و با مشکلات متعددی از جمله درگیری با خانواده همراه است. پژوهش حاضر با هدف بررسی عملکرد خانواده افراد دچار ملال جنسیتی و مقایسه آن با افراد هتروسکسوال در کلینیک نوید بخش شهرستان اصفهان انجام گرفته است.
    مواد و روش ها
    این مطالعه از نوع تحقیقات بنیادین و پس رویدادی بود. نمونه گیری به دلیل عدم دسترسی کافی به افراد ملال جنسیتی به شیوه در دسترس انجام شد. در نهایت با در نظر گرفتن ملاک های ورود 30 نفر ملال جنسیتی و 30 نفر هتروسکسوال با پرسشنامه FAD-53 از نظر عملکرد خانواده مورد بررسی قرار گرفتند. داده های به دست آمده با روش آماری مقایسه میانگین ها آزمون t نمونه های مستقل با استفاده از نرم افزار SPSS 19 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    تحلیل داده ها مشخص کرد در مولفه های ارتباط (p =. 000)، آمیزش عاطفی (p =. 001)، ایفای نقش (p =. 000)، و حل مشکل (p =. 049) بین دو گروه تفاوت معنادار وجود دارد و با توجه به میانگین ها افراد ملال جنسیتی در این مولفه ها کارکرد پایین تری دارند.
    نتیجه گیری
    با توجه به یافته های پژوهش وجود ملال جنسیتی در افرادی که دچار مسائل ارتباطی، عاطفی، ایفای نقش و حل مسئله در خانواده خود هستند محتمل تر است و کمک به این افراد از طریق مداخلات خانوادگی می تواند موثر واقع شود. همچنین با آگاه سازی خانواده ها در رابطه با نیاز های عاطفی و تربیتی فرزندان می توان در جهت کاهش بروز ملال جنسیتی اقدام کرد.
    کلید واژگان: هترو سکسوال, ملال جنسیتی, عملکرد خانواده}
    Salar Goshtasbi Asl*, Sam Goshtasbi Asl, Mehrdad Salehi, Mitra Molaeinezhad
    Abstract Aim and
    Background
    Gender Dysphoric disorder is a phenomenon with unclear cause and has a strong impact on affected person and his/her family. We designed a study to compare perception of people with and without Gender dysphoria regarding Family function. Methods and Materials: During a correlatioal study and through easy sampling we included 30 Gender dysphonic people and 30 non Tran’s participants from people who were referring to Navid bakhsh clinic in Isfahan. All participants completed Farsi version of FAD-53 questionnaire and additional questions regarding their demographic data. Data was analyzed using SPSS version 19 with compare means by independent-samples T test.
    Findings
    The analysis of data indicated a significant differences between two groups about their perception regarding Relationship components (p=0.000), Emotional involvement (p=0.001), Role Playing (p=0.000), Problem solving (p=0.049). The person’s with Gender Dysphonic disorder had a low Performance in these components.
    Conclusions
    Our results show that Gender Dysphoric people have more difficulties in relationship and emotional issues, role playing and problem solving in their families. Our findings might be helpful in planning for intervention in this type of families. Further studies are warranted with greater sample size to compare family functioning and attachment style of gender dysphonic people.
    Keywords: Components communication, Emotional involvement, Gender Dysphasia, Family functioning}
  • شیلان عزیزی *، فردوس پلارک، نرگس صادقی، میترا ملایی نژاد
    زمینه و هدف
    پس از تولد، نوزادان به ‎علل مختلفی، چون اقدام های دردناک روتین، مجبور به تحمل درد می‎باشند. درد یک تجربه مخرب و آسیب‎زاست که عوارض فوری، کوتاه‎مدت و بلندمدتی بر سلامت جسم و روان نوزاد دارد. پایش منظم درد در نوزادان که از بدو تولد با اقدام های تهاجمی دردناک رو‎به‎رو هستند، ضروری به‎نظر می‎رسد. پژوهش حاضر، با هدف تعیین نشانه های رفتاری و فیزیولوژیکی درد در نوزادان تازه متولد شده شهر بندرعباس انجام گرفت.
    روش بررسی‏‎: در این پژوهش توصیفی، نشانه های رفتاری و فیزیولوژیکی درد در 75 نوزاد متولد شده در بیمارستان‎های بندرعباس که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند به ‎دنبال تزریق آمپول ویتامینK و واکسن‎های تزریقی بدو تولد در سال 1391 بررسی شد. جهت گردآوری داده ها از ابزار بررسی درد نوزاد- شیرخوار (NIPS)، چک لیست مشاهده رفتار و پالس‎اکسیمتری استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم‎افزار آماری SPSS نسخه 20 و آمار توصیفی و T-test انجام یافت. سطح معنی داری در این مطالعه کمتر از 05/0 در نظر گرفته شد.
    ‎یافته ها: از 75 نوزاد تحت مطالعه،44 نفر (7/58 درصد‎) پسر و 31 نفر (3/41 درصد‎) دختر با میانگین وزن93/447±47/3020 گرم و میانگین نمره درد 85/1±84/5 بودند. از میان نشانه های رفتاری، تغییر در الگوی تنفس با 7/86% بالاترین و پس از آن گریه با 3/81% قرار داشت و از بین نشانه های فیزیولوژیک، برافروختگی چهره با 3/85% بالاترین میزان ظهور را داشت. همچنین میانگین ضربان قلب و تعداد تنفس در طول اقدام تهاجمی به طور معنی‎دار‎ی بیشتر از قبل از آن بود (05/0p<).
    نتیجه گیری: علیرغم اینکه نوزادان درد خود را در پاسخ به اقدام های تهاجمی، بیشتر از طریق نشانه های رفتاری بروز می‎دهند؛ ولی ظهور کمتر نشانه های فیزیولوژیکی دلیلی بر دردناک نبودن اقدام نیست، بنابراین پرستاران با حداقل نیاز به تجهیزات، با استفاده توام از نشانه های رفتاری و فیزیولوژیک در شناسایی و کنترل درد ناشی از اقدام های دردناک غیرقابل اجتناب در نوزادان، نقش مهمی را می‎توانند ایفا کنند.
    کلید واژگان: نوزادان, درد, نشانه‎ها‎ی رفتاری, اقدام های تهاجمی}
    Shilan Azizi *, Ferdos Plarek, Narges Sadeghi, Mitra Molai Nezhad
    Background And Objective
    To protect the safety of newborns after birth, they have to endure the pain caused by painful procedures. Pain is the destructive experience and have complications immediate, short-and long-term on physical and mental health of newborn. Regular monitoring of pain in newborns from beginning of birth to face the painful invasive procedures, is necessary. This study aimed to determine the behavioral and physiological signs of pain in newborns after birth in Bandar Abbas.
    Method
    In this descriptive study, behavioral and physiological signs of pain caused by injection of vitamin K and injectable vaccines examined at birth in 75 infants born in Bandar-Abbas Hospitals in 2012. Newborns were selected using convenience sampling method. Pain was assessed using the Neonate-Infant pain scale (NIPS) and observation checklist of behavior. Analyzing the data was done by using descriptive statistics, -t-test were used. Version of SPSS 20 software and. The significance level was less than 0.05 and acceptable.
    Results
    The findings showed that were 44 (58.7%) male and 31
    Results
    (41.3%) female newborns. Mean weight was 3020.47 ± 447.93 gram and mean neonatal pain score was 5.85 ± 1.84. Among the behavioral signs, change in breathing patern with 86.7% and crying with 81.3% and among the physiological sign, facial flushing with 85.3% were the highest rate. Also mean heart and respiratory rate during the procedure had significant increase compared to the previous ones (p
    Conclusion
    Pain is indicated in newborns in response to invasive procedures mostly through behavioral signs, but few manifest of the physiological signs, are not reason for the pain absence. So nurses can without need of any sophisticated instrument, using a combination of behavioral and psychological signs identifying and controling the inevitable pain of painful procedures in newborns
    Keywords: Newborns, Pain, Behavioral signs, Invasive procedur}
  • نرگس صادقی، شیلان عزیزی*، میترا ملایی نژاد
    مقدمه
    اضطراب، از شایع ترین اختلالات روانی در طول بارداری به ویژه در سه ماهه سوم بارداری می باشد و عوامل مختلفی در بروز این اختلال نقش دارند. مطالعه حاضر با هدف تعیین وضعیت اضطراب مادران باردار در سه ماهه سوم بارداری و عوامل مرتبط با آن انجام شد.
    روش کار
    این مطالعه طولی در سال1391 بر روی 75 مادر باردار مراجعه کننده به درمانگاه زنان بیمارستان های شهر بندرعباس جهت مراقبت های معمول بارداری انجام شد. داده ها از طریق پرسشنامه اضطراب اشپیل برگر در سه نوبت (هفته های 32-29، 36-33 و 42-37 بارداری) و پرسشنامه اطلاعات فردی گردآوری شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 20) و آزمون های آنالیز واریانس، تی تست و آنالیز واریانس یک طرفه انجام شد. میزان p کمتر از 0/05 معنی دار در نظر گرفته شد.
    یافته ها
    نتایج مطالعه نشان داد، حدود نیمی از مادران، دارای نمرات متوسط به بالای اضطراب آشکار (42/6%) و پنهان (45/3%) بودند. ولی بین میانگین اضطراب آشکار و پنهان مادران در سه نوبت اندازه گیری تفاوت معنی دار ی مشاهده نشد (P=0.107، P=0.16). همچنین ارتباط معنی داری بین سن، تحصیلات مادر، وضعیت اشتغال، تعداد زایمان ها و سقط، نوع بارداری و جنسیت نوزاد با اضطراب آشکار و پنهان آن ها در سه ماهه سوم بارداری مشاهده نشد (0/05
    نتیجه گیری
    اضطراب مادران باردار در سه ماهه سوم بارداری در سطح بالایی است. بنابراین تدوین برنامه های مربوط به ارزیابی سلامت روانی مادران در مراقبت های دوران بارداری منطقی به نظر می رسد.
    کلید واژگان: اضطراب, بارداری, عوامل خطر}
    Introduction
    Anxiety is one of the most common psychological disorders during pregnancy especially third trimester of pregnancy and many factors influence on the incidence of this disorder. This study was performed with the aim to determine maternal anxiety status at third trimester of pregnancy and its related factors.
    Methods
    This longitudinal study was performed in 2012 on 75 pregnant mothers referred to gynecology clinics of Bandar-Abbas Hospitals for routine prenatal care. Data was collected using Spielberger's questionnaire at three times (29-32, 33-36 and 37-42 weeks of pregnancy) and demographic questionnaire was collected. Data were analyzed using SPSS software (version 20), and T-test, ANOVA (analysis of variance) and one-way ANOVA. P< 0.05 was considered significant.
    Results
    The results of the study showed that about half of the mother had moderate and high scores of state and trate anxiety (42.6% and 45.3%, respectively), but there was no significant correlation between mean of maternal state and trate anxiety at three times of measurement (P=0.107, P=0.16). Also, no significant relations were found between maternal age, education level, job status, parity and abortion, baby gender with their state and trate anxiety at third trimester of pregnancy (P>0.05).
    Conclusion
    Maternal anxiety at third trimester of pregnancy is at high level. Therefore, Preparation of the programs related to health assessment during pregnancy care seems to be logical.
    Keywords: Anxiety, Pregnancy, Risk factors}
  • میترا ملایی نژاد، عفت سادات مرقاتی خویی، رباب لطیف نژاد رودسری، مهرداد صالحی، علیرضا یوسفی
    مقدمه
    ازدواج به وصال نرسیده از مشکلات جنسی پیچیده محسوب می شود که عوارض آن در جوامع محافظه کار جنسی ابعاد وسیعتری می یابد. در جوامع علمی توافق جمعی بر این است که این پدیده فراتر از مشکل فردی و یا اختلال جسمی و روانی است و باید علل آن در بستر فرهنگی هر جامعه ایی تبیین گردد. هدف از این مقاله، پاسخ دادن به این سوال است که بر اساس نظریه کلیشه های جنسی سایمون و گاگنون، مشکل ازدواج به وصال نرسیده در زوجین ماحصل چه کلیشه های جنسی است؟
    مواد و روش ها
    این مقاله مروری بر33 مطالعه پزشکی و بالینی منتشر شده در طی سالهای 1956 تا 2011 است، در مورد این پدیده وکلیشه های مربوط به ازدواج، شب اول عروسی، دخول و بکارت که در مطالعات کیفی مورد بررسی قرار گرفته است.
    یافته ها
    اغلب مطالعات بالینی جدیدتر منتشر شده به مطالعه این اختلال در فرهنگ های محافظه کار مذهبی پرداخته اند و بر حسب تخصص پژوهشگران و کلینیک محل انجام مطالعه، علل گزارش شده برای این پدیده، متفاوت بوده است. مقالاتی نیز که به کلیشه های ازدواج پرداخته اند بر نقش های زنانگی و مردانگی و لزوم دخول به عنوان «رفتار صحیح جنسی» در سناریوی شب اول عروسی ویا زمانی نزدیک پس از برگزاری آیین های ازدواج تاکید کرده اند.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد در ازدواج به وصال نرسیده، افراد مبتلا در فرایند رسیدن به یک نتیجه واحد و قابل قبول با کلیشه های فرهنگی جامعه خود در مورد انجام دخول برای تحقق ازدواج و احساس کامل شدن، دچار اختلال شده و به دلیل عدم دخول، احساس متفاوت بودن می کنند،که در نهایت منجر به عدم آشکارسازی مشکل و طولانی شدن این اختلال می شود. آموزش جنسی زوج ها توسط کارکنان بهداشتی می تواند از شیوع این پدیده و رنج زوج های مبتلا بکاهد.
    Mitra Molaeinezhad, Effat Merghati Khoei, Robab Latifnejad Roudsari, Mehrdad Salehi, Alireza Yousefy
    Aim and
    Background
    Unconsummated marriage (UCM) is a problematic worldwide sexual disorder. It becomes complicated in the societies with conservative sexual norms. Yet there is clear consensus in scientific societies that UCM should be defined as a phenomenon beyond a specific individual، organic and psychological problem. Drawing upon Sexual scripts theory by Gagnon and Simon (1973) this review article aimed to answer a question: «Which socio-sexual scripts out of them the UCM in couples emerged and is maintained? ''Methods and Materials: A review was conducted focusing on UCM and the social scripts about wedding night، marriage، intercourse and virginity.
    Findings
    Most of the new published studies were conducted in conservative communities and reported varied etiological factors for UCM، based on the specialty of researchers and referred clinics.
    Conclusions
    It seems that during UCM، mutual transaction between the individual and social norms in her/his community about vaginal intercourse، is impaired and caused to guilt feeling so may lead to nondisclosure of the problem and make it prolonged. Sexual education for new couples by health care givers may decrease UCM prevalence and its challenges.
    Keywords: Intercourse, Unconsummated Marriage, Vaginismus, Mating, Marriage}
  • میترا ملایی نژاد، مهشید جعفرپور، شایسته جهانفر، روح انگیز جمشیدی
    مجموعه اطلاعات موجود حاوی شواهد بسیاری در مورد ارتباط بین ناباروری و استرس می باشد استرس ناشی از ناباروری می تواند بر روی سازگاری زناشویی و کیفیت زندگی زوج اثرات نامطلوبی داشته باشد. پژوهش حاضر تحقیقی ارتباطی و تک گروهی است که به منظور بررسی و تعیین استرس ناشی از ناباروری و ارتباط آن با عملکرد و سازگاری زناشویی زنان مراجعه کننده به مرکز باروری و ناباروری شهر اصفهان انجام شده است. این دو متغیر توسط پرسشنامه ای در سه بخش (شامل مشخصات فردی، تنیدگی (استرس ناشی از ناباروری) و سازگاری زناشویی DAS)) در 200 نفر از زنان مراجعه کننده جهت پیگیری، تشخیص و درمان ناباروری به این مرکز اندازه گیری شد، سپس ارتباط این متغیرها با یکدیگر مورد سنجش قرار گرفت.
    تمام زنان نابارور مورد پژوهش، از استرس ناشی از ناباروری (به درجات مختلف) رنج برده و حدود نیمی (46 درصد) از آنان از سازگاری زناشویی برخوردار نبودند. نتایج نشان داد که این دو متغیر همبستگی قوی با یکدیگر داشته (r=-0.39, P<0.001) و سازگاری زناشویی نمونه ها بر حسب شدت تجربه تنیدگی (استرس) آنها در اثر ناباروری، متغیر می باشد. در میان متغیرهای مختلف مشکلات اقتصادی، ترکیب خانواده، مدت درمان و امید به موفقیت درمان، بیشترین همبستگی را با تنیدگی (استرس) ناشی از ناباروری داشته و مدت آگاهی از مشکل ناباروری و سابقه حاملگی ناموفق، بیشترین همبستگی را با سازگاری زناشویی نمونه های مورد پژوهش، نشان دادند.
    کلید واژگان: ناباروری, استرس, سازگاری زناشویی}
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال