عبدالکریم محمدی
-
هدف پژوهش حاضر بررسی رابطه تابآوری و خودپنداره تحصیلی با مطلوبیت اجتماعی دانشآموزان پسر دوره دوم متوسطه بود. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از حیث اجرا جزء پژوهشهای توصیفی از نوع همبستگی بوده که در آن محقق به بررسی رابطه میان متغیرها پرداخته است. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانشآموزان پسر پایه دهم نظری شهرستان گنبدکاووس با تعداد 1750 نفر بود که از میان آنها تعداد 390 نفر با استفاده از روش کلاین بهعنوان حجم نمونه مشخص شدند. از نمونهگیری خوشهای چندمرحلهای جهت تعیین نمونه موردپژوهش استفاده شد. ابزار گردآوری دادهها، پرسشنامههای خودپنداره لی یوووانگ (2005)، مقیاس تابآوری کونور و دیویدسون (2003) و مطلوبیت اجتماعی کراون ومارلو (1996) بود. برای توصیف دادهها از آمار توصیفی (فراوانی، درصد، انحراف استاندارد و نمودار) و در بخش استنباط آماری از آزمون رگرسیون استفاده شد. نتایج یافته نشان داد تابآوری و خودپنداره تحصیلی با مطلوبیت اجتماعی رابطه مثبت و معناداری دارند.
کلید واژگان: تاب آوری, خودپنداره تحصیلی, مطلوبیت اجتماعیJournal of New Strategies in Psychology and Educational Sciences, Volume:4 Issue: 12, 2022, PP 24 -34The aim of this study was to investigate the relationship between resilience and academic self-concept with social desirability of secondary high school male students. The statistical population of this study consisted of 1750 male students in Gonbad Kavous city, among whom 390 were identified as the sample size using Klein method. Multistage cluster sampling was used to determine the sample. This research was applied in terms of purpose and in terms of implementation was a descriptive correlational research in which the researcher investigated the relationship between variables. Data collection tools were Li yuvo wang Self-Concept Questionnaire (2005), Conor and Davidson Resilience Scale (2003) and Crown and Marlowe\'s Social Desirability Questionnaire (1996). To describe the data, descriptive statistics (frequency, percentage, standard deviation and graphs) and regression test were used in the statistical inference section. The results showed that resilience and academic self-concept have a positive and significant relationship with social desirability.
Keywords: Resilience, Academic self-concept, social desirability -
از نظر گابریل مارسل آدمی دو گونه ارتباط با هستی دارد: «بودن» و «داشتن» و این دو، لازمه زندگی هستند. انسان، غالبا مقوله ملک و «داشتن» را بر بعضی از عناصر شخصی و حتی بر افکار و تصورات خود اطلاق می کند و آن را به صورت ملموس توصیف می کند. در «داشتن»، کارکرد و به تبع آن علم کاربردی مطرح است و در آن، ما با مسائل و تکنیک و مهارت ها سر و کار داریم. ارتباط ما در «داشتن» ارتباط «من» و «او» است، یعنی ارتباطی یک طرفه که انسان، شئ مورد نظر را به مثابه ابزاری در برابر خود تلقی می کند و با اندیشه اولیه که با انتزاع و آفاقی سازی و مانند آن همراه است به شناخت آن نائل می گردد. در مقابل «داشتن»، «بودن» است که از مقولات منطقی نیست و ما نمی توانیم آن ها را تعریف کنیم. «بودن» فراگیر است و تمام هستی را در بر می گیرد. ارتباط ما در «بودن» از سنخ ارتباط «من» و «تو» و راز آلود است و ما با اندیشه ثانویه و از طریق مشارکت و تجربه زیسته خودمان می توانیم آن را بشناسیم. عشق، امید، وفاداری و آمادگی از مقولات «بودن» است که در «بودن» انسان تجلی می کند. آنچه در عصر جدید اتفاق افتاده گسترش حوزه «داشتن» است و مارسل با بیان این دو گونه ارتباط با هستی در صدد بازگرداندن تجربه اصیل انسانی یعنی تجربه «بودن» است.کلید واژگان: مارسل, بودن, داشتن, اندیشه اولیه, اندیشه ثانویه, عشقAccording to Gabriel Marcel, humans have two kinds of relationship with the existence: being and having; that make fundamental differences in understanding the world. Having is used for referring to, e.g., having an idea and even ones own ideas, describing them in a concrete manner. In having, we are dealing with primary thought and an I and a he relation, which Marcel puts it against I and thou relation. In the latter, we are dealing with being. Meeting someone who is known as he means that we have relationship with him in such a way that he, as an object, is separate from us; the case is different when we meet someone as thou. In this relationship, we deal with secondary thought and it can be understood through participation and our living experience. Love, hope, fidelity and availability are categorized under being which is manifested in the existence of human. At the same time, these two kinds of existence are connected to each other: being and having are two levels of existence; "being" shows itself in different methods and having is the manifestation of being. In the modern age, the realm of having has been expanded and Marcel proposed two kinds of existence to return the expansion of the realm of being, i.e. human authentic experience. In this article the important question is: what is the relation between having and being? To answer this question, at first we should describe having and being.Keywords: Marcel, Having, Being, Primary Thought, Secondary Thought
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.