به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

علی بقایی سرابی

  • حمیدرضا رهگذر، علی بقائی سرابی*، افسانه وارسته فر

      هدف از پژوهش حاضر بررسی معنا کاوانه نقش توسعه حرفه ای در منزلت اجتماعی معلمان است. روش پژوهش کیفی و از نوع داده بنیاد (گرندد تئوری) است. جمعیت آماری پژوهش از میان معلمان شاغل در آموزش و پرورش غرب استان تهران و بر اساس اصل اشباع نظری 19 نفرازآنان انتخاب شدند. سئوالات مصاحبه بر اساس نظر گروه هدایت کننده تحقیق و با استفاده از روش دلفی به رویت و ملاحظه صاحب نظران رشته های جامعه شناسی، مدیریت و علوم تربیتی رسید و روایی محتوایی به مدد خبرگان مورد تایید قرار گرفت و همچنین برای سنجش پایایی آن از ضریب کاپا (میزان توافق بین داوران) استفاده شد. مفاهیم استخراج شده از این مصاحبه ها شامل 54 گزاره اولیه مفهومی در بخش توسعه حرفه ای، 132 گزاره مفهومی در بخش منزلت اجتماعی و 45 گزاره اولیه مفهومی در بخش نقش توسعه حرفه ای در منزلت اجتماعی معلمان بدست آمد. این مفاهیم طی سه مرحله کدگذاری های باز، محوری و گزینشی و در قالب یک الگوی نظری (پارادایم) و با محوریت یک مقوله اصلی (مقوله هسته)، شرایط علی، شرایط زمینه ای، شرایط مداخله گر، راهبردها و پیامدها منعکس شده است. تحلیل داده های تحقیق نشان از نقش توسعه حرفه ای در جایگاه منزلتی معلمان دارد و بیان می دارد که بین دو مقوله اصلی پژوهش یعنی توسعه حرفه ای و منزلت اجتماعی معلمان ارتباطی هم افزا و مستقیم وجود دارد که در آن نقش معلمان، نقشی تعیین کننده وتاثیرگذار است. پارادایم یا طرح الگوواره (طرح شماتیک) در بخش یافته ها و نتایج تحقیق آورده شده است.  

    کلید واژگان: آموزش و پرورش, توسعه حرفه ای, تحول منزلتی, معلمان
    Hamidreza Rahgozar, Ali Baghaei Sarabi *, Afsaneh Varasteh Far

    The objective of the present study was meaning-based analysis of the role of professional development in teachers’ social status. The research was conducted by qualitative method and based on grounded theory methodology. Its statistical population included the teachers working in education organization in the west of Tehran province, 19 of whom selected as the sample based on the principle of theoretical saturation. According to the opinion of the research’s guiding group and using the Delphi method, the interview questions were reviewed by experts in the fields of sociology, management, and educational sciences and they confirmed its content validity. Moreover, Cohen’s kappa coefficient was employed to measure its reliability (judges’ consensus rate). The concepts extracted from these interviews included 54 initial conceptual propositions in professional development section, 132 conceptual initial propositions in social status section, and 45 conceptual initial propositions in the section of the role of professional development in teachers’ social status. These concepts were reflected at three stages of open, axial, and selective coding and in the form of a grounded theory model (paradigm) centered on a core category, causal conditions, background conditions, intervening conditions, strategies, and consequences. The research data analysis indicates the role of professional development in the teachers’ social status, stating the presence of a synergistic and direct relationship between the research’s two main categories, i. e. professional development and teachers’ social status, in which the teachers play a decisive and effective role. The paradigm or schematic design is presented in the research findings and results section

    Keywords: Education, Professional Development, Dignity Transformation, Teachers
  • مژگان وفادار، امیر رستگار خالد*، علی بقایی سرابی
    شکل گیری برخی از گونه های هویتی خاص در نوجوانان، مانند طرز پوشش و آرایش سر و صورت که مغایر با آموزش های رسمی حکومت، والدین، آموزش و پرورش و صداوسیماست، توجه را به حوزه مصرف رسانه های نوجوانان متمرکز می کند این رسانه ها که اغلب بخش زیادی از وقت نوجوانان را به خود اختصاص می دهند به عنوان یک منبع هویت ساز، گاه در انطباق با دیگر منابع هویت ساز موجود در جامعه نیستند. نوجوان امروزی با استفاده از اینترنت، محتوای موسیقی و سریال هایی را مصرف می کند که متفاوت با ارزش ها و آموزش های رسمی جامعه است. پژوهش حاضر با رویکرد کاربردی و با هدف شناسایی تاثیر مصرف محصولات فرهنگی رسانه های آسیای شرقی (انیمه، کی دراما و کی پاپ) بر هویت نوجوانان براساس روش داده بنیاد انجام شده است. 21 نوجوان دختر 12 تا 18 سال هوادار انیمه، کی دراما و کی پاپ، از طریق روش گلوله برفی، تا رسیدن به اشباع نظری، انتخاب و با آنان مصاحبه شده است. از طریق کدگذاری؛ دو مقوله در شرایط علی، دو مقوله در شرایط زمینه ای، سه مقوله در شرایط مداخله گر، شش مقوله در شرایط راهبردی و شش مقوله در پیامدها به دست آمده و مقولات حاصل نشان داده است که مصرف این محصولات در ابعاد مختلف هویتی، هویت ملی، هویت اجتماعی، هویت دینی، هویت سیاسی و هویت جنسی موثر است. ضمن آنکه بر اساس نتایج، هویت های ترکیبی جدیدی در مصرف کنندگان این محصولات شکل می گیرد. به این ترتیب، بخشی از هویت های جدید کسب شده، در کنار هویت های قبلی قرار می گیرد و هویت جدیدی حاصل می شود. افزایش سواد رسانه ای نوجوانان، والدین و مسئولان در این زمینه بسیار حائز اهمیت است.
    کلید واژگان: (انیمه: کی دراما : کی پاپ: موج هالیو, فرهنگ ترکیبی, فن فیکشن
    Mojgan Vafadar, Amir Rastegar Khaled *, Ali Baghaei Sarabi
    Special identity of teenagers, such as the way of dressing and makeup, which is contrary to the official training of the government, parents, education and broadcasting, has focused attention on the media consumption of teenagers. This kind of media consumption has taken a lot of opportunities from teenagers and at the same time as a source of identity formation, sometimes it is not compatible with other sources of identity formation in the society. Today, teenagers use the internet, serial content and music different from the values ​​and formal education of the society. The current research was conducted using grounded theory method, with a practical approach, and with the aim of identifying the role of consumption of cultural products of East Asian media (K-pop, K-drama, and Anime) on the identity of teenagers. 21 teenage girls aged 12 to 18 who are fans of K-pop, K-drama and anime were selected and interviewed through the snowball method (until reaching theoretical saturation). The categories obtained through coding are: two causal categories, two contextual categories, three intervening categories, six strategic categories, and six consequences categories. Based on the obtained categories, the consumption of these products is effective on various dimensions of identity: national, social, religious, political, and sexual. The analysis of the results showed that new combined identities are formed for the consumers of these products. Empowering teenagers, parents and officials in media literacy are important.
    Keywords: Anime, K-Drama, K-Pop, Hallyu Wave, Hybrid Culture, Fan Fiction
  • سیده ملیحه حسینی، احسان رحمانی خلیلی*، علی بقایی سرابی

    کشورهای ایران، عربستان، عراق و امارت متحده دارای فرهنگ اسلامی و جزو کشورهای برتر نفتی می باشند و با توجه به درآمدهای میلیاردی نفتی و میانگین سرمایه گذاری های مشابه، پیشرفت اجتماعی یکسانی نداشته اند. در این پژوهش با روش تحلیل ثانویه و توصیفی-مقایسه ای، پیشرفت اجتماعی و زیرشاخص های آن در این کشورها مورد مقایسه قرار گرفته است. داده های متغیر پیشرفت اجتماعی از سایت معتبر پیشرفت اجتماعی استخراج شده است. برای تحلیل داده ها از نرم افزار spss استفاده گردید. طبق نتایج به دست آمده در متغیر پیشرفت اجتماعی و ابعادش (نیازهای اساسی، بنیادهای رفاه و فرصت ها) به ترتیب رتبه بندی، امارات متحده، ایران، عربستان و عراق قرارگرفته اند. کشور عراق در بعد فرصت ها در مقایسه با عربستان در رتبه بالاتری قرار داشته و در سال 2020 از ایران نیز پیشی گرفته است. در مقایسه با دیگر کشورها، ایران در شاخص های کیفیت محیط زیست، دسترسی به دانش پیشرفته، سرپناه، و سلامتی در رتبه بالاتری قرار گرفته است و در زیرشاخص های دسترسی به اطلاعات و ارتباطات، حقوق فردی، انتخاب و آزادی فردی در رتبه پایین تری قرار گرفته است. از آنجا که بیشترین نقاط ضعف ایران در بعد فرصت ها می باشد می توان با اصلاح و بهبود قوانین قوانین فرهنگی همچنین مشارکت بیشتر اقلیت ها در مسائل سیاسی کشور و بالا بردن کیفیت در شاخص دسترسی به اطلاعات و ارتباطات و همچنین الگو برداری از کشور عراق و کشورهایی که در بعد فرصت ها رشد و رتبه بالاتری دارند در جهت رشد، توسعه و پیشرفت اجتماعی گام های مهمی برداشت. همچنین با سیاست های درست، از نقاط قوت، استفاده بهینه تری در راستای توسعه به عمل آورد.

    کلید واژگان: پیشرفت اجتماعی, نیازهای اساسی, بنیادهای رفاه, فرصت ها, کشورهای نفتی, خاورمیانه
    Seyedeh Maliheh Hosseini, Ehsan Rahmani Khalili*, Ali Baghaeisarabi

    The countries of Iran, Saudi Arabia, Iraq and the United Emirates are among the top oil countries, and according to their billions of oil revenues and similar average investments, they have not had the same social Progress. In this research, the social progress in these countries has been compared with the secondary and descriptive-comparative analysis method. The social progress variable data is extracted from the social progress site. SPSS software was used for data analysis. According to the obtained results, in the variable of social progress and its dimensions (basic needs, welfare foundations and opportunities), the United Emirates, Iran, Saudi Arabia and Iraq were placed in the order of ranking. In terms of opportunities, Iraq is higher than Saudi Arabia, and in 2020 it also surpassed Iran.Compared to other countries, Iran has been ranked higher in the indicators of environmental quality, access to advanced knowledge, shelter, and health, and has been ranked lower in the sub-indices of access to information and communication, individual rights, choice, and individual freedom.Since the biggest weaknesses of Iran are in the dimension of opportunities, it can be improved by reforming and improving cultural laws, as well as the participation of minorities in the country's political issues, and by raising the quality of the index of access to information and communications, as well as following the example of the country of Iraq, which grows in the dimension of opportunities. It has been good to take important steps in the direction of growth, development and social progress.

    Keywords: Social Progress, Basic Needs, Welfare Foundations, Opportunities, Oil Countries, Middle East
  • فاطمه السادات همایونی، علی بقائی سرابی *، محمود عیسوی، عاصمه قاسمی
    مقدمه

    به دلیل ساختار اقتصاد سیاسی ایران و نقش دولت در سیاست گذاری اجتماعی، شناخت تحولات سیاست های اجتماعی - رفاهی کشور از جمله بهداشت و درمان در دولت های پس از انقلاب اسلامی از مهم ترین مسائل جامعه شناسی سیاسی به شمار میآید. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر، تحلیل اسنادی سیاست گذاری سلامت در دولت های هشت گانه جمهوری اسلامی ایران از سال 1400-1368 (با تاکید بر مصوبات هیات دولت) بود.

    روش پژوهش:

     در این مطالعه از روش تحلیل محتوای کیفی با رویکرد استقرایی با تاکید بر مصوبات هیات دولت در سال های 1368 تا 1400 استفاده شد. مصوبات مذکور ابتدا به شیوه کدگذاری باز و ثانویه و در نهایت به مقوله های اصلی سیاست گذاری حوزه سلامت تبدیل شدند. پایایی کدگذاری ها از طریق کدگذاری مجدد در طول دو هفته، به میزان 75% و از طریق پایایی بین کدگذاران (دو کدگذار مختلف) با میزان 90% مورد تایید قرار گرفت.

    یافته ها

    یافته های این پژوهش حاکی از آن است که مصوبات دولت ها در حوزه سلامت، بهداشت و درمان با خط مشی اصلی و شعارهای انتخاباتی آنان همخوانی دارد، اما رویکرد سیاسی دولت های هشت گانه تاثیر چندانی بر سیاست گذاری آنان در حوزه سلامت نداشته است و این سیاست ها بیشتر کوتاه مدت و مقطعی و منطبق با شرایط جامعه بوده است. همچنین هیچ کدام از دولت ها در زمینه های سیاست گذاری های شناسایی شده در این پژوهش، تعادل کافی را نداشته اند.

    نتیجه گیری

    شاید این دولت ها بر مبنای شعارها و خط مشی های خود حرکت کرده باشند، اما همگی بر اساس اقتضائات کوتاه مدت سیاست گذاری سلامت را انجام داده و این سیاست گذاری ها یک خط واحد برای دستیابی به اهداف بلندمدت در نظام سلامت را دنبال ننموده اند.

    کلید واژگان: سیاست گذاری سلامت, دولت, هیات وزیران, بهداشت و درمان.
    Fatemeh Homayouni, Ali Baghaei Sarabi *, Mahmoud Eisavi, Asmeh Ghasemi
    Introduction

    Due to Iran's political-economic structure and the government's role in social policymaking, understanding the transformations in social-welfare policies, including health and medical care, in the post-Islamic Revolution governments is among the key issues in political sociology. Therefore, the aim of this research was to conduct a document analysis of health policy in the eight successive governments of the Islamic Republic of Iran from 1989 to 2021, with an emphasis on cabinet resolutions. The study employed a qualitative content analysis method, focusing on cabinet resolutions from 1989 to 2021.

    Methods

    In this study, we employed a qualitative content analysis approach with an inductive method, focusing on government board approvals from 1989 to 2021. Initially, these approvals underwent open and secondary coding methods, ultimately evolving into the primary categories of health policy. The reliability of the coding was substantiated through a re-coding process conducted over two weeks, achieving a consistency rate of 75%. Additionally, inter-coder reliability between two distinct coders was established at a rate of 90%.

    Results

    The findings indicate that government resolutions in the health sector, including health and medical care, are consistent with their primary policies and electoral slogans. However, the political approach of the eight successive governments has not significantly influenced their health policymaking. These policies have been more short-term, situational, and responsive to societal conditions. None of the examined governments demonstrated a sufficient equilibrium across the policy domains identified in this study.

    Conclusion

    While these governments may have operated following their declared slogans and policies, the formulation of health policies consistently prioritized short-term exigencies. Consequently, these policies failed to align cohesively toward achieving long-term objectives within the health system.

    Keywords: Health Policy, Government, Cabinet, Health, Medical Care
  • راضیه خسروانی، منصور وثوقی*، علی بقایی سرابی، میثم موسائی
    مقدمه

    بر اساس شواهد علمی به نظر می رسد که توسعه فعالیتهای اقتصادی از طریق افراد کارآفرین و نوآور، بر کیفیت زندگی روستاییان تاثیرگذار است. در پژوهش حاضر، تاثیر طرحهای کارآفرینانه و نوآورانه ای که در حوزه های مختلف در روستاهای شهرستان نظرآباد اجرا شده اند، بر کیفیت زندگی روستاییان شهرستان نظرآباد، در شهرستان هشتگرد، موردبررسی گرفت.

    روش

    روش تحقیق مورداستفاده، از نوع آمیخته بود که در بخش کیفی از نظریه زمینه ای و در بخش کمی از روش پیمایش استفاده شد. جامعه آماری این پژوهش، همه روستاییان در حومه شهرستان نظرآباد استان البرز در سال 1399 بودند که 323 نفر با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه ای محقق ساخته بود که پایایی آن با استفاده از آلفای کرونباخ 87/0 محاسبه شد.

    یافته ها

    شخصیت کارآفرین و نوآور ارتباط معناداری با کیفیت زندگی روستاییان و مولفه های اقتصادی، اجتماعی و محیطی کیفیت زندگی آنها دارد. افزون بر این، کارآفرین و نوآوربودن درمجموع 35 درصد از تغییرات کیفیت زندگی روستاییان را پیش بینی می کند. ضمن آنکه دراین بین، شخصیت کارآفرین هم در نمره کلی کیفیت زندگی و هم در مولفه های اقتصادی و اجتماعی-محیطی تاثیر بیشتری در مقایسه با شخصیت نوآور دارد.

    بحث: 

    با توجه به نتایج به دست آمده پیشنهاد می شود شرایط تاسیس سازمانهای مردم نهاد حامی کارآفرینی و نوآوری در روستاها تسهیل شود.

    کلید واژگان: شخصیت کارآفرین, شخصیت نوآور, فعالیت های اقتصادی, کیفیت زندگی, روستا
    Raziyeh Khosravani, Mansour Vosooghi*, Ali Baghaei Sarabi, Meysam Musai
    Introduction

    As indicated by review of related literature it canbe said that The development of economic activities through innovation and entrepreneurship seems to affect the quality of life of villagers. In the present study, entrepreneurial and innovative projects that have been implemented in the villages of Nazarabad in various fields were examined. This study aimed to investigate the impact of entrepreneurial personality and innovativeness of economic activities in improving the quality of life of villagers in the villages of Nazarabad in Hashtgerd.

    Method

    The research method was a mixed-method, in which the grounded theory was used in the qualitative part, and the correlation method was used in the quantitative part. The statistical population of this study was all villagers in the suburbs of Nazarabad city of Alborz province in 2020, and 323 people were selected by multi-stage cluster random sampling. The data collection tool was a researcher-made questionnaire whose reliability was calculated using Cronbach’s alpha, and it was 0.87.

    Findings

    The results showed that entrepreneurial personality and innovativeness have a significant relationship with the overall score of quality of life and economic, social, and environmental components of quality of life. In addition, entrepreneurial personality and innovativeness together account for 35% of changes in the quality of life of villagers. Analyses show that entrepreneurship has a greater impact on both the overall score of quality of life and the economic and socio-environmental components than that of innovation.

    Discussion

    According to the obtained results, it is suggested to facilitate the establishment of non-governmental organizations supporting entrepreneurship and innovation in rural areas.

    Keywords: Entrepreneurship, Innovation, Economic Activities, Quality Of Life, Rural Areas
  • رضا غلامی زرنه، ابراهیم متقی*، جلال الدین رفیع فر، علی بقایی سرابی

    مشارکت سیاسی افراد در هر جامعه ای، یکی از مهم ترین عوامل در رسیدن به دموکراسی و توسعه به حساب آمده و از ملزومات دوسویه در جوامع مردم سالار به‎ شمار می رود. پژوهش حاضر با هدف بررسی جامعه شناختی موضع گیری بازاریان نسبت به مشارکت سیاسی در دوره اعتدال (دوره هشت ساله ریاست جمهوری حسن روحانی) با روش نظریه بنیانی درصدد شناسایی موضع گیری مشارکت سیاسی بازاریان است. داده های پژوهش، برآمده از شانزده مصاحبه نیمه ‎ساختاریافته است. مشارکت کنندگان به صورت هدف‎مند از میان بازاریان تهران انتخاب و تعداد نمونه ها با توجه به رسیدن به اشباع، تعیین شد. روند تجزیه و تحلیل داده ها به صورت کدگذاری انجام شد. طی این مراحل کدگذاری، داده ها ابتدا خرد و سپس دوباره با هم مرتبط می شوند. در نوشتار پیش رو، از مجموع 837 داده خام، 387 مفهوم از داده های اولیه استخراج شد که از میان آن مفاهیم، 58 خرده مقوله و 17 مقوله، به دست آمد. درنهایت، دو مفهوم محوری «رویکرد مشارکتی مثبت» و «رویکرد مشارکتی منفی»، به عنوان پدیده های اصلی که بقیه مقوله ها را پوشش می دادند، انتخاب شدند. افرادی که رویکرد مثبتی به مشارکت داشتند، آینده سیاسی و اقتصادی کشور را قابل تغییر در راستای عقلانیت و مردم گرایی، می دیدند. درمقابل، افرادی که رویکرد مشارکتی منفی داشتند، خود (مردم) را دارای هیچ وزن تاثیرگذاری‎ای در حال و آینده سیاسی و اقتصادی - اجتماعی جامعه، قلمداد نمی کردند.

    کلید واژگان: مشارکت سیاسی, بازاریان, اعتدال, مشارکت مثبت, مشارکت منفی
    Reza Golami Zarneh, Ebrahim Motaghi *, Jalaledin Rafeefar, Ali Bagaee Sarabi
    INTRODUCTION

    In democratic political systems, a fundamental objective is to encourage broad societal participation, particularly among pivotal stakeholders such as marketers and economic classes that wield significant influence within the societal economic framework.

    THEORETICAL FRAMEWORK:

    Non-uniformity and limited participation among the populace in society often result from dissonance with the governing system and opposition to its objectives and plans. Fostering consensus and bolstering political engagement necessitates a thorough examination of barriers and challenges associated with non-participation. By addressing these obstacles and creating opportunities for increased civic involvement, democratic societies can facilitate the vital political participation of their citizens. The engagement of people within any society is a cornerstone in the pursuit of democracy and development, serving as a dual imperative within democratic systems.

    METHODOLOGY

    This research endeavors to conduct a sociological investigation into the stance of marketers regarding political participation during the period of moderation, notably the 8-year term of Hassan Rouhani's presidency. The study employs a grounded theory approach to elucidate the marketers' disposition toward political participation. Data for this research is sourced from 16 semi-structured interviews, with participant selection being purposefully drawn from Tehran's bazaars, and the sample size was determined based on achieving data saturation. Data analysis involved a systematic coding process where data was deconstructed and subsequently interrelated. In the course of this research, a total of 837 raw data points yielded 387 primary data concepts, culminating in the identification of 58 subcategories and 17 overarching categories.

    DISCUSSION

    The study delineates two distinctive approaches to political participation. The positive participatory approach characterizes a scenario where individuals harbor trust and optimism regarding favorable changes in the economic and political systems of society. In this context, they actively engage in the pursuit of these transformations through social and political partnerships. Conversely, the negative participatory approach emerges in situations where individuals lack trust and hope for constructive changes within the economic and political framework of society. In this perspective, they do not perceive their personal participation or non-participation as contributing positively to the betterment of their political, social, and economic circumstances. This approach embodies a broad spectrum of perspectives and lived experiences of the interviewees and reflects a palpable erosion of trust between the populace and the government, which has developed and deepened over the years. The research findings highlight that the propensity for a positive participatory approach is influenced by decisive agency and a sense of social commitment. Conversely, the negative participatory approach is attributed to political timidity and a prevailing feeling of powerlessness. The economic conditions and well-being of participants, as well as a perceived democratic environment, act as intervening factors in shaping their positive disposition toward participation. Conversely, those who harbor a pessimistic stance toward participation cite the non-democratic social environment and a flawed political-economic management as intervening factors reinforcing their negative outlook. Participants who adopt a positive participatory approach envision the political and economic future of their country as amenable to rationality and populism, indicating an anticipated shift toward the satisfaction of the people and increased political and social openness both domestically and internationally. In contrast, individuals subscribing to a negative participatory approach perceive themselves as passive and impotent in the face of external influence, participation, commentary, and opinion. They do not consider their actions as bearing any meaningful impact on the present or future trajectory of the political, economic, and social landscape.

     CONCLUSION AND SUGGESTIONS:

    Marketers exhibiting a negative participatory approach lack trust, conviction, and optimism regarding favorable developments and changes within the economic-political landscape of society. This segment of marketers does not view their own political participation or the participation of fellow citizens as influential in altering the political-economic conditions of society. In contrast, participants who embrace a positive participatory approach are motivated by their constructive outlook and expectation of positive transformations within the political and social domain of the country, guided by public engagement. Despite past adversities, they maintain a belief that the most fundamental and pragmatic route to ameliorating the country's current situation lies in collaborative and empathetic relations between leaders and the populace. According to these participants with a positive participatory approach, the political structure of the country hinges on the trust and determination of the people.

    Keywords: political participation, marketers, moderation, Positive participation, negative participation
  • مریم ملکی*، مهرداد نوابخش، میثم موسائی، علی بقایی سرابی

    بافت های فرسوده که زمانی محور تمرکز جمعیت و اقتصاد بودند امروزه به نقاطی کم بازده در تعاملات اجتماعی و اقتصادی تبدیل شده اند که نیازمند مداخله برای بهسازی و نوسازی هستند. در پژوهش حاضر، باهدف شناسایی تجربه زیسته، دیدگاه ها، دلایل و انگیزه های مردم از مشارکت در بهسازی و نوسازی در 4 منطقه از شهر تهران (مناطق 10، 11، 12 و 17) که بیشترین سهم از بافت فرسوده را دارند تدوین شد. روش تحقیق کیفی- کمی (پرسش نامه و مصاحبه) با بهره گیری از رهیافت توصیفی-تحلیلی است. در ساحت کمی از روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چندمرحله ای استفاده شد و با روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای و فرمول کوکران حجم نمونه 368 نفر تعیین شد و در ساحت کیفی جهت فهم تجربه زیسته ساکنین بافت و توصیف آن از روش گراندد تیوری که دارای ویژگی های منحصر به فرد بوده و زمینه ساز شکل گیری نگاه متفاوت و جدید در بررسی موضوعات جامعه شناسی شهری می گردد و از سویی در تحقیقات و تجارب داخلی مغفول مانده استفاده شد، لذا با بهره گیری از این روش و نمونه گیری هدفمند تا رسیدن به مرحله اشباع نظری 15 نفر جمعیت پژوهشی تعیین گردید. یافته ‎های پژوهش گویای آن است که عوامل موثر بر مشارکت مردمی از قبیل اعتمادسازی، تمایل به مشارکت و امکانات و خدمات در ساماندهی محلات فرسوده شهر تهران نقش موثری داشته، به گونه ای که در ساحت کمی، از مجموع 368 پاسخ دهنده بیشترین سهم مشارکتی در گروه سنی بین 30 تا 50 سال (76 درصد) و با اکثریت جنسیتی مردان (89 درصد) بود. بر اساس نظریات کنش و مشارکت بالاتر بودن سطح مشارکت مردان برخاسته از ساختارهای فرهنگی سنتی ساکنین مبنی بر حذف و یا کمرنگ بودن نقش زنان است که بالتبع ضمن عدم آگاهی به طور مستقیم بر سطح مشارکت آنها اثرگذار است. میانگین میزان مشارکت، آگاهی و اطلاع‎رسانی و توانمندسازی پاسخ دهندگان به ترتیب 2.10و 2.27 و 2.35 است که از حد وسط طیف لیکرت (3) کمتر است که این میزان از عدم کارآمدی و هدفگذاری برنامه های توسعه پنجم وششم است. در بخش ساحت کیفی، میزان مشارکت ساکنین قدیمی به دلیل بیشتر بودن تجربه زیسته از سکونت در محلات و دارابودن حس تعلق بیشتر به دلیل مالکیت بر املاک تجاری و مسکونی انتخاب شدند، زیرا اشراف جامع تری از فرایند اجرای برنامه ها در این محلات دارند. احصاء نظرات و یافته ها نشان داد بدون در نظر گرفتن نقش و سهم مشارکتی ساکنین بافت در بهسازی و نوسازی نمی توان امید چندانی به اثربخشی فعالیت برنامه ها داشت.

    کلید واژگان: تجربه زیسته, مشارکت اجتماعی, بهسازی و نوسازی, بافت فرسوده شهری
    Maryam Maleki *, Mehrdad Navabakhsh, Meysam Mousaaei, Ali Baghaei Sarabi

    This research was compiled with the aim of identifying the lived experience, reasons and motivations of people to participate in improvement and renovation in 4 areas of Tehran (areas 10, 11, 12 and 17) which have the largest share of worn out fabric. The research method is qualitative-quantitative using a descriptive-analytical approach. In the quantitative area, multi-stage cluster random sampling was used and using Cochran's formula, the sample size of 368 people was determined, and in the qualitative area, in order to understand the lived experience of Baft residents, Grounded Theory, which has unique characteristics, is the foundation for the formation of a different view in urban sociology, which is Internal investigations are neglected. Factors affecting people's participation such as trust building, willingness to participate and facilities have an effective role in organizing Tehran's dilapidated neighborhoods, in quantitative terms, from the total of 368 respondents, the largest participation share is in the age group of 30 to 50 years (76 percent) and the gender majority is male ( 89 percent). The average rate of participation, awareness and information and empowerment is 2.10, 2.27 and 2.35 respectively, which is lower than the average of the Likert scale (3), which is the lack of efficiency and targeting of the fifth and sixth development programs. In the qualitative area, the participation rate of the old residents was chosen due to the greater lived experience of living and having a greater sense of belonging due to the ownership of commercial and residential properties.

    Keywords: Lived Experience, Social Participation, Improvement, Renovation, Worn-Out Urban Fabric
  • شراره کامرانی، علی بقایی سرابی*، خلیل میرزایی

    با توجه به وضعیت نامساعد حکمرانی در نظام تشکلی کشور، این پژوهش با رویکرد تحلیل نهادی ازطریق شناسایی ضعف های ساختاری و عملکرد نهادهای حکمرانی، به دنبال تیپ شناسی موانع حکمرانی مطلوب دولت بر تشکل های اقتصادی و نیز حکمرانی تشکل های اقتصادی بر اعضاست. روش پژوهش، کیفی و از نوع تحلیل مضمون است. 21 نمونه به صورت هدفمند و تدریجی انتخاب شد. داده ها ازطریق مصاحبه اپیزودیک گردآوری و ازطریق کدگذاری تجزیه و تحلیل شد. یافته ها نشان داد حکمرانی دولت بر تشکل های اقتصادی با مولفه های حکمرانی خوب انطباق ندارد و وقوع زنجیره ای از آثار منفی حکمرانی نامطلوب، موجب رشد هزینه های مبادله در نظام تشکلی ایران است که بر توسعه کشور اثر دومینویی منفی دارد. همچنین وضعیت حکمرانی تشکل ها بر اعضا به بهبود نیاز دارد؛ حکمرانی در نظام تشکلی ایران تاکنون از نوع اقتدارمحور بوده است که با توجه به تغییر ساختارهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی کشور، پارادایم حاکمیت قیم مآبانه با روحیات کنشگران تشکلی همخوانی ندارد و الگوی حکمرانی پدرسالارانه در تشکل های اقتصادی در حال زوال و تبدیل از دیگرسروری به خودسروری است و تشکل های اقتصادی در حال عبور از پارادایم اقتدارمحور به گفتمان مشارکت محورند.

    کلید واژگان: حکمرانی- حکمرانی خوب - حکمرانی اقتدارمحور - حکمرانی مشارکت محور, تشکل های اقتصادی
    Sharareh Kamrani, Ali Baghaei Sarabi *, Khalili Mirzaee
    Introduction

    After the experiences of inefficiency in societies managed by the governments based on authority-oriented methods, today, governance is considered the result of not only government actions, but also various social forces, including the private sector, the third sector or non-governmental organizations, influential groups, etc. Governance refers to the criteria that include creating rules for exercising power and resolving conflicts within the framework of those rules (Graham, 2003:57). The World Bank considers governance as a method, based on which power is exercised over the economic management of a country and its social resources to achieve development (World Bank Report, 2009:69). This approach focuses on changing the traditional power structure and is based on crushing and distributing power between government and non-government levels, decentralizing, and encouraging participation. At the same time, non-governmental economic organizations are under the influence of governmental governance and rule over their members. In fact, governance of non-governmental economic organizations affects the activities of their members just as government rulers’ decisions affect the activities of those organizations. In Iran, non-governmental economic organizations are not still involved as one of the important players in the public sector of the economy and do not play a significant role in policy-making or executive programs. Due to the lack of good governance in the system of non-governmental economic organizations of Iran, there are conflicts between the members of the government. Due to lack of good governance and non-participation of members, there are conflicts between economic non-governmental organizations and their members.

    Material & Methods

    Considering the unfavorable situation of governance in the system of non-governmental economic organizations of Iran, this research, looked for the typology of obstacles to the government's good governance over non-governmental economic organizations and their members via identification of structural weaknesses and performance of governance institutions with the approach of institutional analysis.This research was based on a qualitative approach and a thematic analysis. The research community included the members of Iranian Household Appliance Industry Association. 21 persons were selected gradually and purposefully. The data were collected through episodic interviews and analyzed by the coding method.

    Discussion of Results & Conclusion

    The findings showed that the government’s governance over non-governmental economic organizations did not comply with the components of good governance. A chain of negative effects of its unfavorable governance had caused the increase of exchange costs in the system of Iranian non-governmental economic organizations, which had a negative domino effect on the country's development process. The government did not accept non-governmental economic organizations as the main beneficiaries in the country's economy. For this reason, there was a conflict and a gap of trust between the government and non-governmental economic organizations. Therefore, these organizations considered the government as the cause of damage to them and their members. The scope of this mistrust was extended by the conflict between the private sector and the government, the results of which were reflected on the country's failure to develop.Non-governmental economic organizations were facing many issues in the field of governing their members. These included the problems of rotation of power, transparency, efficiency, financial independence, acquisition of economic resources, specialized and skilled personnel, members’ low participations, and conflicts between the managers of economic non-governmental organizations and their members.To improve the governance system of non-governmental economic organizations over the members, the members’ roles in public assemblies should be recycled optimally. Governance in the system of non-governmental economic organizations in Iran has been authority-oriented until now. Due to the changes in the country's cultural, social, and economic structures, the paradigm of protector-oriented is no longer compatible with the actors’ spirits of the economic non-governmental organizations. and the patterns of patriarchal and authoritarian governance in these organizations are declining. This system is changing from the state of other-headship to the state of self-headship. In fact, the system of non-governmental economic organizations in Iran is leaving the authority-oriented paradigm and entering a participation-oriented discourse.

    Keywords: : Governance, Good Governance, Authority-Based Governance, Non-Governmental Economic Organizations
  • رضا نظری، مجید رادفر، علی بقایی سرابی

    هدف این پژوهش، تبیین جامعه شناختی اعتماد اجتماعی شهروندان تهرانی به بانک ملی ایران در سال 1397 می‏باشد. چارچوب نظری انتخاب شده، نظریه مبادله و پیش فرض‏های اساسی این نظریه است که فرض بر کنشگری عاقلانه و پیگیری حساب شده منافع است. در چنین وضعیتی افراد تعاملاتی را شروع و ادامه می‏دهند که برایشان، همراه با سود باشد و بتوانند تضمین‏های لازم را از طرف مقابل دریافت کنند. در این تحقیق، با استفاده از روش کمی و پیمایشی به گردآوری داده‏ها و تحلیل داده‏ها پرداخته شد. ابزار پژوهش شامل دو پرسشنامه اعتماد اجتماعی صفاری‏نیا و شریف (1389) و پرسشنامه مبادله اجتماعی (محقق ساخته) بود و برای تحلیل داده‏ها از آزمون‏های آماری مربوطه و تحلیل مسیر در محیط نرم‏افزار Spss استفاده شد. یافته ‏های تحقیق نشان داد، ضریب همبستگی بین دو متغیر عوامل جامعه شناختی و اعتماد اجتماعی به بانک 700/0 و دارای سطح معنی‌داری (000/0=SIG)، ضریب همبستگی بین میزان هزینه- فایده و اعتماد اجتماعی، 586/0 و دارای سطح معنی‏ داری (000/0=SIG)، ضریب همبستگی بین سطح کنش عقلانی و میزان اعتماد اجتماعی، 769/0 و دارای سطح معن ی‏داری (000/0=SIG)، ضریب همبستگی بین میزان احتمالات ریسک و اعتماد اجتماعی، 725/0 و دارای سطح معنی‏داری (000/0=SIG)، ضریب همبستگی بین میزان منافع شخصی و میزان اعتماد اجتماعی،606/0 و دارای سطح معنی‏داری (000/0=SIG) بود. ضریب همبستگی بین سطح پاداش متصور شده و میزان اعتماد اجتماعی، 610/0 و دارای سطح معنی‏داری (000/0=SIG) و ضریب همبستگی بین میزان ضررهای پیش‏بینی نشده و اعتماد اجتماعی، 863/0 و دارای سطح معنی‏داری (000/0=SIG) بود. مقدار ضریب تعیین در رابطه بین متغیرهای مستقل و وابسته برابر 60/0 می‏باشد. به عبارت دیگر 60/0 درصد از مجموع تغییرات متغیر اعتماد اجتماعی شهروندان به بانک ملی توسط مدل تحلیلی فوق تبیین می‏شود.

    کلید واژگان: اعتماد اجتماعی, نظریه مبادله, کنش عقلایی, سود - زیان, بانک ملی ایران
  • عبدالرسول فدایی دولت، تقی آزاد ارمکی*، علی بقایی سرابی

    توسعه صنعت نفت و گاز در جنوب ایران یکی از مهم ترین پیشران های تحولات اجتماعی و فرهنگی در دهه های اخیر بوده است. با گسترش صنعتی شدن جوامع، اشکال متفاوتی از جامعه پذیری شکل گرفت و ارزش های جدیدی در جوامع سنتی حاکم گردید. ارزش های دینی یکی از پایدارترین ارزش های فرهنگی در جوامع محسوب می شود و جوامع مقاومت زیادی در برابر تغییرات آن دارند. هدف این پژوهش، بررسی تاثیر جامعه پذیری صنعتی بر ارزش های دینی در منطقه ویژه اقتصادی پارس است. رشد سریع صنعتی در منطقه منجر به تغییرات فرهنگی بین نسلی فراگیری شده و ارزش های دینی نسل های جدیدتر به سمت رویکردهای سکولار حرکت کرده است. جامعه آماری شامل کلیه افراد 18 تا 65 ساله ساکن در منطقه بوده است و به صورت تصادفی از بین آنها اقدام به نمونه گیری گردید. جهت پاسخ به سوال پژوهش، نمونه شامل سه گروه سنی زیر 25 سال، 26 تا 35 ساله و 35 سال به بالا بود و ملاک تقسیم نمونه به این سه گروه، سپری کردن دوران کودکی و بلوغ در قبل، حین و بعد از استقرار صنایع نفت و گاز پارس جنوبی بوده است. نتایج نشان می دهد در بین افراد زیر 25 سال که پس استقرار و توسعه صنایع نفت و گاز در منطقه به دنیا آمده اند، ارزش های دینی کمتر رایج است و باورهای سکولار بیشتری دارند. در عین حال که یافته های پژوهش تاییدی بر فرضیه جامعه پذیری اینگلهارت است، برخی تحولات در ارزش های نسل بزرگسال و همچنین برخی مقاومت ها در برابر تغییر در باورهای دینی نسل جوان تر نشان می دهد نظریه جامعه پذیری اینگلهارت به بازبینی و تعدیل نیاز دارد.

    کلید واژگان: توسعه صنعتی, جامعه پذیری, ارزش های دینی, اینگلهارت, منطقه ویژه اقتصادی پارس
    Abdolrasoul Fadaee Dowlat, Taghi Azadarmaki *, Ali Baqaii Sarabi

    Oil and gas industry development has been one of the most consequential drivers of social and cultural changes in the south of Iran in recent decades. Industrialization led to different kinds of socialization and brought new values to traditional societies. Religious values are one of the most important cultural values that societies have strong resistance to change. This research aims to shed light on industrial socialization's impact on religious values in Pars Special Economic Energy Zone (PSEEZ). Rapid industrial growth in PSEEZ led to pervasive intergenerational cultural changes that reshaped the religious values of these generations, bringing a shift from religious to secular views. We gathered data from a survey between residents (aged 18-65 years old). We divide the sample into three groups (who socialize before; during and after oil and gas industries development in this region). We use SPSS to compare religious values means between groups (ANOVA). The results show that religious values are less common across those below 25 years old. This group was born and socialized after industrial development in the field. The differences between the experiences of the post-industrial birth cohorts and all older cohorts produced significant differences in their religious value priorities and, respondents who grow in the industrial space have more secular beliefs. Simultaneous with value changes between generations that confirm the socialization hypothesis of Inglehart; some changes in older generations' values and some resistances of younger people's religious beliefs both emphasize on modification of Inglehart's socialization theory.

    Keywords: Industrial development, Socialization, Religious Values, Inglehart, Pars Special Economic Energy Zone
  • شراره کامرانی، علی بقایی سرابی*، خلیل میرزایی

    هدف این پژوهش بررسی تاب آوری اجتماعی تشکل های اقتصادی در مواجهه با آنومی نهادی با رویکرد تحلیل نهادی است. زمان انجام پژوهش1399 تا 1400 و نوع روش کیفی و نوع روش ‏تحلیل داده ها تحلیل مضمونی است. تکنیک گردآوری داده ها، مصاحبه اپیزودیک و جمعیت تحقیق شامل کلیه اعضای ‏انجمن مذکور است که 21 نفر به صورت هدفمند انتخاب شدند. یافته ها نشان داد شالوده های آنومی ‏نهادی و بحران های ناشی از آن در مورد مطالعه در دو سطح کلان و خرد قابل ردیابی است. در سطح کلان، تغییر ساختارهای بنیادین، استقرار جامعه در وضعیت گذار و پیدایش روحیات تازه در ایرانیان به ایجاد آنومی انجامید. در سطح خرد عدم کامیابی در تحقق ارزش ها و آرمان های مشترک ‏در مورد مطالعه زمینه را برای آنومی مهیا و ناهماهنگی ابزار و قواعد فرهنگی کنشگران برای دستیابی به هدف مشترک، یعنی جستجوی تحول، آنومی را ‏تشدید کرد. بر خلاف نظریه آنومی مرتون، در این پژوهش مشخص شد امکان انعطاف و عمل همزمان کنشگران در قالب دو یا ‏چند الگوی فرهنگی وجود دارد. با توجه به التزام همزمان اعضای مورد مطالعه به الگوی سازگاری و همنوایی به علاوه بدعت ‏و نوآوری ، می توان الگوی «سازگاری تحول خواهانه» را به الگوهای مورد ذکر مرتون اضافه کرد که نشاندهنده تاب آوری خلاقانه در مورد مطالعه است. براساس روابط علی و معلولی کشف شده در این پژوهش، چنانچه پس از وقوع تحول، ارزش ها و آرمان های تحقق نیافته ای که آنومی را بوجود آورده بودند محقق نشوند ، ارزش های نهادینه شده ای نظیرعقلانیت موجب وقوع آنومی نهادی مجدد خواهند شد.

    کلید واژگان: آنومی نهادی, تشکل های اقتصادی, ارزش ها, هنجارها, تاب آوری اجتماعی
    Sharareh Kamrani, Ali Baghaei Sarabi *, Khalil Mirzaeei

    The purpose of this study was to investigate the social resilience of economic organizations against institutional anomie at the level of non-governmental economic organizations (Iranian Home Appliance Industry Association) with an institutional analysis approach. The research was conducted from 1399 to 1400. The type of research method is qualitative and the type of data analysis method is inductive thematic analysis. The data collection technique was episodic interview. The research population includes all members of the association, 21 of whom were purposefully selected. Findings showed the foundations of institutional anomie can be traced at both macro and micro levels. At the macro level, the change of fundamental structures, the establishment of society in a state of transition, and the emergence of new spirits in Iranians led to the creation of the mentioned anomie. At the micro level, the failure to achieve common values and ideals paved the way for anomie, and the inconsistency of actors' cultural tools and rules to achieve a common goal, the quest for transformation, exacerbated that anomie. Contrasting to Merton's theory of anomie, in this study it was found that, it is possible for actors to act simultaneously in the form of two or more of these cultural patterns. Given the simultaneous commitment of the members of that association to the model of "adaptation and conformity" plus "innovation and innovation", the model of "transformational adaptation" can be added to the models mentioned by Merton that Indicates creative resilience

    Keywords: Institutional Anomie, Economic Nongovernmental Organizations, Values, Norms, Social Resilience
  • عبدالرسول فدایی دولت، تقی آزاد ارمکی *، علی بقائی سرابی

    توسعه‌ی صنعتی یکی از مهم ترین پیشران‌های تغییرات اجتماعی و فرهنگی جوامع در چند قرن اخیر بوده است. با گسترش صنعتی شدن جوامع، اشکال متفاوتی از جامعه‌پذیری شکل گرفت و ارزش‌های جدیدی در جوامع سنتی حاکم گردید. هدف این پژوهش، بررسی تاثیر جامعه‌پذیری صنعتی بر ارزش‌های دینی و جنسیتی در منطقه ی ویژه ی اقتصادی پارس است. جامعه ی آماری شامل کلیه ی افراد 18 تا 65 ساله ی ساکن در منطقه بوده است و به‌صورت تصادفی از بین آن‌ها اقدام به نمونه‌گیری گردید. جهت پاسخ به سوال پژوهش، نمونه شامل دو گروه سنی زیر 30 سال و 30 سال به بالا بود و ملاک تقسیم نمونه به این دو گروه، سپری کردن دوران کودکی و بلوغ در قبل و بعد از استقرار صنایع نفت و گاز پارس جنوبی بوده است. با استفاده از روش‌های آماری تحلیل واریانس چند متغیره (MANOVA) و مدل‌یابی معادلات ساختاری (SEM) در نرم‌افزارهای SPSS و AMOS داده‌های حاصل از پیمایش تحلیل گردید. بر اساس نتایج پژوهش، افراد زیر 30 سال ارزش‌های مردسالارانه و نگرش دینی پایین‌تری دارند. به عبارت دیگر، افرادی که در فضای صنعتی رشد کرده و جامعه‌پذیر شده‌اند، ارزش‌های برابری‌طلبانه‌تری در مورد زنان و رویکرد سکولارتری به دین دارند

    کلید واژگان: توسعه ی صنعتی, جامعه پذیری, ارزش های دینی, ارزش های جنسیتی, منطقه ی ویژه ی اقتصادی پارس
    Abdolrasoul Fadaee dowlat, Taghi Azadarmaki*, Ali Baghaei Sarabi

    Industrial development has been one of the most consequential drivers of social and cultural changes in societies in recent centuries. Industrialization has led to different kinds of socialization and brought new values to traditional societies. This research aims to shed light on industrial socialization's impact on religious and gender values in Pars Special Economic Energy Zone. The data has been collected from a survey among residents (aged 18-65 years old). Also the samples have been divided into two groups (who socialize before or after oil and gas industries development in this region). The SPSS and AMOS have been conducted to use multivariate analysis of variance (MANOVA) and structural equation modeling (SEM) methods. The results show that gender inequality and religious values are less common among those below 30 years old. This group has been socialized after industrial development in the field. In other words, respondents who grow in the industrial space have more egalitarian values about women and more secular believes.

    Keywords: Gender Values, Industrial Development, Religious Values, Pars Special Economic Energy Zone, Socialization
  • مهشید سالاری، افسانه وارسته فر*، علی بقایی سرابی
    هدف

    هدف از پژوهش حاضر طراحی الگوهای عشق ورزی جوانان ساکن در شهر تهران با رویکرد نظریه داده بنیاد است. روش پژوهش کیفی و از نوع اکتشافی است. جامعه آماری شامل جوانان  بین سنین 19-29 سال  ساکن در شهر تهران بودند.

    مواد و روش ها

    روش نمونه گیری به صورت نمونه گیری غیر احتمالی، باانتخاب هدفمند استفاده شد. اندازه نمونه در این پژوهش برابر 20 نفر و ابزار اندازه گیری مصاحبه باز بود که برمبنای سه مرحله کدگذاری باز، محوری و گزینشی تحلیل شد. براساس تحلیل داده ها، 158 مفهوم اولیه(کدهای باز)، 44 کد محوری و 21 کد گزینشی شناسایی شد.

    یافته ها

    نتایج  مستخرج از تجزیه و تحلیل مصاحبه های کیفی نشان داد که عوامل علی از 3 مقوله اصلی، 12 مقوله فرعی و 38 کد اولیه؛ عوامل زمینه ای از 5 مقوله اصلی، 9 مقوله فرعی، و 19 کد اولیه؛ عوامل مداخله گراز 5 مقوله اصلی، 10 مقوله فرعی و 29 کد اولیه؛ راهبردها از 5 مقوله اصلی، 11 مقوله فرعی و 26 کد اولیه و در نهایت پیامدها حاصل از 6 مقوله اصلی، 14 مقوله فرعی و 46 کد اولیه تشکیل شده اند.

    نتیجه گیری

    بنابراین می توان گفت جوانان مورد مطالعه، به عنوان کنشگر از اصول و قواعد معرفتی شناختی متناسب با ساختار اجتماعی و فرهنگی مقطع زمانی خود پیروی می کنند.زیرا تنها یک میدان معرفت شناختی در هر دوره از زندگی کنشکر  وجود دارد.

    کلید واژگان: جوانان, عشق ورزی, عشق اجتماعی, نظریه داده بنیاد, عشق بازیگوشانه
    Mahshid Salari, Afsaneh Varasteh Far *, Ali Baghaei Sarabi
    Purpose

    The purpose of this study is to design love patterns for young people living in Tehran with the data theory approach of the foundation. The research method is qualitative and exploratory. The statistical population included young people aged 19-29 living in Tehran.

    Materials and Methods

    Sampling method was used as nonprobability sampling with purposive sampling. The sample size in this study was 20 people and the open interview measurement tool was analyzed based on three stages of open, axial and selective coding. Based on data analysis, 158 basic concepts (open source), 44 core code and 21 selective code were identified.

    Findings

    The results extracted from the analysis of qualitative interviews showed that the causal factors of 3 main categories, 12 sub-categories and 38 primary codes; Underlying factors of 5 main categories, 9 subcategories, and 19 primary codes; Boar intervention factors 5 main categories, 10 sub-categories and 29 primary codes; Strategies consist of 5 main categories, 11 subcategories and 26 primary codes and finally the consequences of 6 main categories, 14 subcategories and 46 primary codes.

    Conclusion

    Therefore, it can be said that the studied youth, as activists, follow the epistemological principles and rules in accordance with the social and cultural structure of their time period, because there is only one epistemological field in each period of the actor's life.

    Keywords: Youth, lovemaking, Social Love, data foundation theory, Playful Love
  • مهشید سالاری، افسانه وارسته فر، علی بقایی سرابی
    هدف

    هدف از پژوهش حاضر طراحی الگوهای عشق ورزی سالمندان ساکن در شهر تهران با استفاده از نظریه زمینه ای است که نظریه داده بنیاد نیز می نامند.

    روش پژوهش:

     این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه اجرا، کیفی است. جامعه آماری پژوهش را سالمندان 65 سال و بیشتر ساکن در شهر تهران تشکیل می دهند. روش نمونه گیری از نوع هدفمند بوده است و 20 تن نیز براساس اشباع نظری انتخاب شده اند. ابزار گردآوری اطلاعات، مصاحبه نیمه ساختار یافته بود و تجزیه و تحلیل داده ها در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و گزینشی انجام شده است.

    یافته‌ها:

     براساس تحلیل داده ها، 344 مفهوم اولیه(کدهای باز)، 103کد محوری و 18 کد گزینشی شناسایی شد. نتایج مستخرج از تجزیه و تحلیل مصاحبه های کیفی نشان داد که عوامل علی از 4مقوله اصلی، 36 مقوله فرعی و 137 کد اولیه؛ عوامل زمینه ای از 2 مقوله اصلی، 15 مقوله فرعی، و 50 کد اولیه؛ عوامل مداخله گذار 2 مقوله اصلی، 7 مقوله فرعی و 23 کد اولیه؛ راهبردها از 3 مقوله اصلی، 19 مقوله فرعی و 49 کد اولیه و در نهایت پیامدها حاصل از 7 مقوله اصلی، 26 مقوله فرعی و 85 کد اولیه تشکیل شده اند.

    نتیجه‌گیری: 

    در مجموع، هفت مدل پارادایمی عشق ورزی از قبیل عشق اجتماعی، عشق مادرانه، عشق در نگاه اول، عشق ازدواجی، عشق همدمی و دوستانه، عشق به خدا و عشق نیازخواه در میان سالمندان ساکن در شهر تهران شناسایی گردید.

    کلید واژگان: عشق ورزی, عشق همدلی و دوستانه, نظریه داده بنیاد, سالمندان, عشق نیازخواه
    Mahshid Salari, Afsaneh Varastefar, Ali Baghaei Sarabi
    Aim

    The purpose of the current research is to design lovemaking patterns of the elderly living in Tehran city using the contextual theory, which is also called foundation data theory.

    Research method

    This research is applied in terms of purpose and qualitative in terms of execution method. The statistical population of the research consists of seniors 65 years old and older living in Tehran. The sampling method was purposeful and 20 tons were selected based on theoretical saturation. The data collection tool was a semi-structured interview, and data analysis was done in three stages of open, central, and selective coding.

    Findings

    Based on data analysis, 344 primary concepts (open codes), 103 central codes and 18 selective codes were identified. The results obtained from the analysis of qualitative interviews showed that causal factors from 4 main categories, 36 sub-categories and 137 primary codes; contextual factors of 2 main categories, 15 subcategories, and 50 primary codes; Intervening factors: 2 main categories, 7 subcategories and 23 primary codes; The strategies consist of 3 main categories, 19 sub-categories and 49 primary codes, and finally, the consequences of 7 main categories, 26 sub-categories and 85 primary codes.

    Conclusion

    In total, seven paradigmatic models of love such as social love, maternal love, love at first sight, marital love, companionate and friendly love, love for God, and needy love were identified among the elderly living in Tehran.

    Keywords: Making love, empathic, friendly love, foundation data theory, elderly, needy love
  • مریم گودرزی، افسانه وارسته فر*، علی بقایی سرابی
    هدف

    توزیع فرصت های شغلی به صورت عادلانه بین زنان و مردان، در ادارات و سازمانها همواره یکی از چالشهای اساسی محسوب میشود. هدف از پژوهش حاضر تحلیل عوامل موثر بر توزیع فرصت های شغلی زنان در شهرداری تهران با استفاده از نظریه داده بنیاد است. برای جمع آوری داده ها در این تحقیق که به روش کیفی انجام شد مصاحبه تا رسیدن به "اشباع نظری" ادامه پیداکرده و با تمددی که در کار بود مقوله های اصلی نیز ظاهر گشته و کفایت از حجم نمونه را نشان می داد.

    مواد و روش ها

    با توجه به هدف تحقیق و چارچوب منطقی حاکم بر آن در این پژوهش بر اساس نظریه زمینه-ای برآمده از حوزه کیفی تحلیل و تفسیر داده ها با استفاده از روش مصاحبه، به شیوه نظری یا هدفمند مصاحبه شوندگان از بین کارکنان شهرداری تهران انتخاب شدند و تعداد 8  نفر به صورت هدفمند و بر اساس اشباع نظری انتخاب شدند. تجزیه و تحلیل داده ها در سه مرحله کدگذاری باز، محوری و گزینشی انجام شده است.

    یافته ها

      بر اساس تحلیل داده ها 248 مفهوم اولیه، 105 کد محوری و 33 کد گزینشی شناسایی شد.

    نتیجه گیری

    در راستای تفسیر داده ها، کدگذاری در سه مرحلهی باز، محوری و انتخابی انجام شد و مدل پارادایمی آنومی تخصیص در توزیع فرصت های شغلی زنان در شهرداری تهران استخراج شد.

    کلید واژگان: فرصت های شغلی, برابری جنسیتی, جنسیتزدگی مشاغل, تفکیک جنسیتی مشاغل
    Maryam Goudarzi, Afsaneh Varastefar *, Ali Baghai Sarabi
    Purpose

    Distributing employment opportunities fairlybetween men and women in offices and organizations isalways considered one of the basic challenges. Thepurpose of the current research is to analyze the factorsaffecting the distribution of women's employmentopportunities in Tehran municipality using thefoundational data theory. In order to collect data in thisresearch, which was conducted in a qualitative way, theinterview was continued until reaching "theoreticalsaturation" and with the extension that was in the work,the main categories also appeared, showing the adequacyof the sample size.

    Materials and Methods

    according to the purpose of theresearch and the logical framework that governs it in thisresearch, based on the contextual theory emerging fromthe qualitative field of data analysis and interpretationusing the interview method, in a theoretical or purposefulway among the interviewees from among the employeesof Tehran Municipality. were selected and 8 people wereselected purposefully and based on theoretical saturation.Data analysis has been done in three stages of open,central and selective coding.

    Findings

    Based on data analysis, 248 primary concepts,105 core codes and 33 selective codes were identified.

    Conclusion

    In line with the interpretation of the data,coding was done in three stages, open, central andselective, and the paradigmatic model of allocationanomie in the distribution of women's job opportunitiesin Tehran municipality was extracted.

    Keywords: Job Opportunities, gender equality, Sexization of Jobs, Gender Segregation of Jobs
  • رضا غلامی زرنه، ابراهیم متقی*، جلال الدین رفیع فر، علی بقایی سرابی

    مشارکت سیاسی افراد در هر جامعه ای، از مهم ترین و تاثیرگذارترین عوامل در رسیدن به دموکراسی و توسعه سیاسی و اجتماعی محسوب می شود. نیاز به مشارکت و هم فکری اعضای جامعه و نیز احساس تعلق و اعتماد به حاکمیت، از ملزومات دوسویه در جوامع پیشرفته و مردم سالار است. این پژوهش با هدف تبیین جامعه شناختی تنگناها و مشکلات مشارکت سیاسی بازاریان در دوره اعتدال با روش نظریه داده بنیاد به دنبال شناسایی شاخص های این مشارکت است. داده های پژوهش، از بین 16 مصاحبه نیمه ساختاریافته به دست آمده است. مشارکت کنندگان به صورت هدفمند از میان بازاریان تهران انتخاب و تعداد نمونه ها با توجه به رسیدن به اشباع مفهومی مشخص شد. تجزیه وتحلیل داده های این پژوهش با کدگذاری انجام شده است. طی مراحل کدگذاری، داده ها ابتدا خرد و سپس دوباره باهم مرتبط می شوند. در این تحقیق از مجموع 837 داده خام، 387 مفهوم از داده های اولیه استخراج شده که از میان آن مفاهیم 58 خرده مقوله و 17 مقوله به دست آمده است. درنهایت مفهوم محوری «بی اعتمادی تدریجی» به عنوان پدیده اصلی که بقیه مقولات را پوشش می داد، انتخاب شد. نتایج این پژوهش نشان داد مهم ترین عامل در عدم مشارکت یا بی تفاوتی سیاسی اجتماعی مشارکت کنندگان پژوهش، از دست رفتن تدریجی اعتماد آنها به حاکمان سیاسی و باور به بی تاثیری و صوری بودن مشارکت و نقش سیاسی خود است.

    کلید واژگان: مشارکت سیاسی, بازاریان, اعتدال, نظریه داده بنیاد
    Reza Golamizarane, Ebrahim Mottaghi *, Jalaledin Rafifar, Ali Bagaeesarabi

    Following the migration of the prophet Mohammad to Medina, establishing the new political structure and increasing the number of Muslims, the newly established government faced new challenges and realities. One of these realities and challenges was the economic life of Medina society and the need for its organization. Accordingly, the present study based on a descriptive and explanatory method, tries to answer the question of how economic strategies of Nabawi Government could transcend the traditional economy to Islamic one and what were those strategies employed in that time. In fact, the aim of this study is to investigate the policies, strategies and approaches of the holy Prophet management in the economic arena and introducing it as an example for real Islamic economy. The results indicated that the Prophet Mohammad tried to illuminate the basic strategies and future of Islamic government in the economic arena based on the tangible necessities and realities. These strategies originated both from revelational and nabawi teachings and based on realities and necessities of establishing Islamic government, recognizing elements and capacities of Mohajirin and Ansar as well as circumstances of new environment and context. Trying to eliminate traditional treats, illuminating new concepts and elements of Islamic economy, endorsing economical basis of Muslims and cutting their dependence to Moshrkin and Ahlol-Ketab were some of the new strategies of Nabawi government. Therefore, the Prophet Mohammad sought to present and put new thinking and strategies in the new economy so as to organize new kind of economy in Medina which is called Islamic economy.

    Keywords: political participation, marketers, moderation, grounded theory
  • مهدی مرادی، مسعود جعفری نژاد*، علی بقایی سرابی، احمد آذین، علیرضا گلشنی

    هدف این نوشتار ارایه تحلیلی جامعه شناختی از دلالت های سرمایه اجتماعی بر توسعه سیاسی است. حسب انتظارات نظری، «سرمایه اجتماعی» تقویت کننده «توسعه سیاسی» است. برای آزمون این گزاره نظری، متغیر «سرمایه اجتماعی» به سه بعد «ساختاری»، «شناختی» و «ارتباطی» تجزیه شد که در مجموع توسط هفت خرده مقیاس «شبکه ها»، «روابط»، «همکاری»، «ارزشها»، «فهم متقابل»، «اعتماد» و «تعهد» مورد اندازه گیری قرار گرفت. متغیر «توسعه سیاسی» با تاکید بر مشارکت سیاسی توسط هشت خرده مقیاس سنجیده شد. روش این پژوهش دلفی فازی است. گردآوری داده ها، با استفاده از پرسشنامه حاوی مقایسه های زوجی و نمره گذاری براساس مقیاس پنج درجه ای لیکرت انجام گرفت. حسب نتایج، می توان چنین اظهار کرد که سرمایه اجتماعی طیفی از تاثیرات کمابیش متفاوت بر ابعاد مختلف توسعه سیاسی را دارد به طوری که دارای اثر افتراقی بر مشارکت سیاسی است. بطور مشخص، روابط، همکاری و ارزشهای اجتماعی بیش از هر چیزی نقش تعیین کننده ای در «تشکیل کمپین های سیاسی» دارند تا در «اعتراض سیاسی». از سوی دیگر هر نوع «دخالت در ایجاد تغییرات ساختار سیاسی» از رهگذر «اعتماد اجتماعی» و «تعهد اجتماعی» امکان پذیرتر است تا از طریق «شبکه های اجتماعی». مهمترین نکته آن است که توسعه سیاسی در معنای رادیکال که معطوف به ایجاد تغییرات در ساختار سیاسی است از طریق ایجاد و تقویت اعتماد و تعهد اجتماعی امکان پذیر است.

    کلید واژگان: سرمایه اجتماعی, توسعه سیاسی, مشارکت سیاسی, دلفی فازی
    Mahdi Moradi, Masoud Jafarinejad *, Ali Baghaei Sarabi, Ahmad Azin, Alireza Golshani

    The purpose of this paper is to provide a sociological analysis of the effects of social capital on political development. According to theoretical expectations, "social capital" reinforces "political development". To test this theoretical proposition, "social capital" was broken down into three dimensions: "structural", "cognitive" and "communicative", which are divided into seven subscales - "networks", "relationships" and "cooperation", "values", "mutual understanding", "trust" and "commitment" were measured. "Political development" was measured by eight subscales with an emphasis on political participation. The method of this research is fuzzy Delphi. Data were collected using a questionnaire containing pairwise comparisons and scoring based on a five-point Likert scale. According to the results, social capital has different effects on different dimensions of political development, so that it has a differential effect on political participation. In particular, relations, cooperation, and social values play a more decisive role in "political campaigning" than in "political protest." On the other hand, any kind of "interference in changing the political structure" is more possible through "social trust" and "social commitment" than through "social networks". The most important point is that political development in the radical sense, which is aimed at making changes in the political structure, is possible by creating and strengthening social trust and commitment.

    Keywords: Social Capital, Political Development, political participation, Fuzzy Delphi
  • عصمت طافی، علی بقایی سرابی*، پروین سوادیان
    در این مقاله تلاش بر این است تا نیمرخ آموزش و پرورش را در توسعه پایدار با توجه به روندها، پیشران ها و پسران های اجتماعی-فرهنگی، به تصویرکشیده شود. اصلی ترین سوال پژوهش این است که نهاد آموزش و پرورش در ج.ا.ایران چه رویکردی به مفهوم توسعه پایدار دارد و در عمل پیشران ها و پسران های این عرصه کدامند؟ فرضیه‏ تحقیق بر این واقع شده است که آموزش در توسعه پایدار، همواره می بایست در هماهنگی و همخوانی با ارزش های ملی و محلی جامعه‏ هدف، اعمال شوند. در این مقاله از دو روش استفاده شده است: در بخش اول با کمک گرفتن از روش کیفی  از نوع توصیفی-تحلیلی تلاش شده است تا ضمن توضیح آموزش در توسعه پایدار، فلسفه و بنیان های فکری آموزش در ایران بررسی شود و در بخش دوم نیز با روش فراتحلیل و طبقه بندی به عمل آمده است. نتیجه پژوهش حاکی است که با وجود دستیابی ج. ا. ایران به الگوی آموزش بومی و اسلامی خود، مولفه های نهاد آموزش و پرورش در چشم انداز توسعه پایدار در سطوح آموزش از دبستان تا آموزش عالی در وضعیت مطلوبی قرار دارد، در حالیکه آموزش‏های پیش دبستانی، همچنان تا مرز مطلوب فاصله دارند.
    کلید واژگان: توسعه پایدار, آموزش در توسعه پایدار, ارزش ها, الگوها, اسناد بالادستی آموزش
    Esmat Tafi, Ali Baghaei Sarabi *, Parvin Savadian
    In this article, an attempt is made to portray the profile of education in sustainable development according to socio-cultural trends, drivers and boys. The main question of the research is what is the approach of the educational institution in the Islamic Republic of Iran to the concept of sustainable development and in practice what are the drivers and boys in this field? The research hypothesis is that education in sustainable development should always be applied in harmony with the national and local values of the target community. In this article, two methods have been used: in the first part, with the help of a qualitative method of descriptive-analytical type, while explaining education in sustainable development, the philosophy and intellectual foundations of education in Iran have been studied, and in the second part It has been done by metaanalysis and classification method. The results show that despite the achievement of the Islamic Republic of Iran to its model of indigenous and Islamic education, the components of the education institution in the perspective of sustainable development at the levels of education from primary to higher education are in a favorable position, while preeducation Primary schools are still far from the desired limit.
    Keywords: sustainable development, education in sustainable development, values, Patterns, upstream documents of education
  • فاروق حفیظی نافچی*، علی بقائی سرابی، غلامرضا جمشیدیها

    پژوهش حاضر، درصدد کشف علل و دلایل موثر بر بدحجابی خانم ها می باشدو با روشی تلفیقی (کمی کیفی) و از طریق پیمایش انجام شده. چارچوب نظری ما برگرفته از نظرات پیربوردیو، تافلر، هابرماس، رفیع پور و یزدخواستی می باشد. پرسشنامه ی این تحقیق شامل سوالات بسته (با طیف لیکرت) و سوالات نیمه باز (تشریحی) می باشد. تعریف مااز حجاب و پوشش اسلامی همان اجماع نظر فقها و مراجع تقلید است که می گویند: «پوشانده بودن تمام بدن به جز صورت، دست ها و پاها تا مچ و همچنین نپوشیدن لباس های تنگ، بدن نما و جلب توجه کننده.» پرسشنامه ی این تحقیق علاوه بر دارا بودن اعتبار صوری؛ حدنصاب آزمون آلفای کرونباخ را نیزکسب کرده. جامعه آماری این تحقیق شامل خانم های بدحجاب 15تا39ساله شهرکردی است که حجم نمونه با استفاده از فرمول نمونه جمعیت های نامشخص، 100نفر شد. مهمترین نتایج این تحقیق: 40درصد پاسخگویان؛ کاملا از بدحجابی به عنوان وسیله ای برای نافرمانی مدنی استفاده می کنند. حدودا «یک سوم» خانم های بدحجاب؛ با وجود اینکه خود، حدود پوشش اسلامی را رعایت نکرده اند؛ ولی معتقدند که پوشش اسلامی را رعایت می کنند. 60درصد خانم های بدحجاب؛ نمی دانند که اصلا نظر اسلام در مورد حدود پوشش و حجابی که یک زن باید رعایت کند؛ چیست. حدود 96درصد دلایل کنشگران برای حجاب خود نیز؛ مربوط به «راحت طلب» شدن افراد جامعه است.

    کلید واژگان: زنان, پوشش, لباس, بدحجابی, علل جامعه شناختی
  • معصومه بیات، منصور شریفی، علی پژهان*، علی بقایی سرابی، فریبا شایگان

    این مطالعه به صورت توصیفی- تحلیلی با هدف مطالعه تعیین کننده های اجتماعی- جمعیتی کیفیت زندگی زنان 49-15 ساله شهرهای استان سیستان و بلوچستان براساس الگوی ارتقاء سلامت پندر و با حجم نمونه 800 نفر انجام شد. روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای و ابزار مورد استفاده پرسشنامه بود. تجزیه و تحلیل داده با استفاده از روش های آمار توصیفی، ضریب همبستگی پیرسون، آزمون تی مستقل، آنالیز واریانس و رگرسیون خطی چندگانه انجام شد. نتایج تحلیل مدل های رگرسیونی نشان داد خودکارآمدی درک شده دارای بیشترین قدرت پیش بینی کنندگی متغیر کیفیت زندگی بود (288/0=Beta). بعد از آن به ترتیب: عامل موانع درک شده، سبک زندگی ارتقاء دهنده سلامت، سن، تعداد فرزندان و عواطف درک شده، پیش بینی کننده کیفیت زندگی زنان مورد مطالعه بودند و در مجموع این شش متغیر 8/32 درصد تغییرات کیفیت زندگی زنان را پیش بینی می کردند. با توجه به نتایج مطالعه حاضر می توان نتیجه گرفت که سازه های الگوی ارتقاء سلامت پندر از جمله خودکارآمدی درک شده و موانع درک شده و همچنین سبک زندگی ارتقاء دهنده سلامت جهت پیش گویی کیفیت زندگی زنان مناسب اند.

    کلید واژگان: کیفیت زندگی, الگوی ارتقاء سلامت پندر, خودکارآمدی درک شده, زنان سنین باروری, سیستان و بلوچستان
    Masomeh Bayat, Mansour Sharifi, Ali Pejhan *, Ali Baghaei Sarabi, Fariba Shayegan

    This descriptive-analytical study aims to investigate the socio-demographic determinants of the quality of life among women aged 15-49 years in Sistan and Baluchestan Province, Iran, using the Pender’s health promotion model on a sample size of 800 cases. The sampling was performed using a multi-stage cluster method, and the data were collected using questionnaires.The data were analyzed using descriptive statistics, Pearson correlation coefficient, independent t-test, analysis of variance, and multiple linear regression. The results of the regression models revealed that perceived self-efficacy had the highest predictive power for the variable of the quality of life (Beta=0.288). Other factors predicting the quality of life among the women under study included perceived barriers, health-promoting lifestyle, age, number of children, and perceived emotions, respectively. In total, these six variables predicted 32.8% of the changes in women’s quality of life. According to the results of the present study, it can be concluded that the components of the Pender’s health promotion model, including perceived self-efficacy, perceived barriers, and health-promoting lifestyle are suitable for predicting women’s quality of life.

    Keywords: Quality of Life, Pender’s Health Promotion Model, Perceived Self Efficacy, Women of Reproductive Ages, Sistan, Baluchistan
  • بهناز موحدی، میثم موسایی*، سید محمدکاظم سجادپور، ابراهیم متقی، علی بقایی سرابی

    مدیریت مهاجرت به رویکردهای برنامه ریزی شده برای عملیاتی کردن چارچوب های سیاستی، تقنینی و اداری اطلاق می شود که توسط نهادهای متولی مهاجرت توسعه یافته اند. در کشور ما موضوع مدیریت مهاجرت به خارج به جهت خروج سرمایه انسانی و ظرفیت های علمی و اقتصادی قابل توجه بوده و شناخت چگونگی آن ضروری است. با توجه به نقش اثرگذار نهادها در مدیریت مهاجرت به خارج، هدف اصلی در این پژوهش، شناخت محدودیت های این عرصه با تکیه بر رویکرد نونهادگرایی و بهره گیری از روش تحلیل مضمون برای دستیابی به شبکه مضمونی چالش های مدیریت مهاجرت است. نتایج حاصل از تحلیل مضمون داده های مصاحبه با 23 نفر از نخبگان و صاحب نظران این عرصه بیانگر آن است که چالش های مدیریت مهاجرت در سه سطح نهادی شامل سازه های ذهنی در سطح توده و نخبگان سیاسی، محیط نهادی و ترتیبات نهادی توزیع شده اند که اثر سطح سازه های ذهنی بر سایر سطوح قابل توجه است. همچنین شبکه مضمونی حاصل از تحلیل مضمون داده ها، حکایت از نوعی ضعف، ناکارآمدی، ناکامی، نابسندگی در سطوح نهادی و به تعبیری نوعی«تاخیر» و «واماندگی» در مدیریت مهاجرت به خارج دارد که لزوم ورود جدی به این عرصه و گفتمان سازی مهاجرت در هر سه سطح را ضروری می نماید.

    کلید واژگان: مدیریت مهاجرت, تحلیل نهادی, محیط نهادی, ترتیبات نهادی, سازه های ذهنی
    Behnaz Movahedi, Meisam Mousaaei *, MohamadKazem Sajjadpour, Ebrahim Mottaghi, Ali Baghaei Sarabi

    Migration management refers to the planned approaches to operationalizing the policy, legislative and administrative frameworks developed by the institutions in charge of migration. In our country, the issue of managing migration abroad is important for the outflow of human capital and scientific and economic capacities, and it is necessary to know how. Considering the effective role of institutions in managing migration abroad, the main purpose of this study is to identify the limitations of this field by relying on the neo-institutionalist approach and using thematic analysis to achieve the thematic network of emigration management challenges. The results of content analysis of interview data with 23 elites and experts in this field indicate that emigration management challenges are distributed at three institutional levels including mental constructs at the level of the masses and political elites, institutional environment and institutional arrangements.Mental is noticeable on other levels.Also, the thematic network resulting from the analysis of the content of the data indicates a kind of weakness, inefficiency, failure, inadequacy at the institutional level, and in other words, a kind of "delay" and "lag" in managing immigration, which requires serious entry into this field and discourse building. It requires emigration at all three levels.

    Keywords: emigration Management, Institutional Analysis, Institutional Environment, Institutional arrangement, mental constructs
  • محمودرضا حمیدی فتح آبادی، علی بقائی سرابی*، افسانه وارسته فر

    هدف این مقاله، احصای نقش ارتقای بخش متقابل موسیقی و توسعه اجتماعی، با میانجیگری رسانه رادیو به وسیله کنکاش در دورهای مشخص از تاریخ کشور ایران و از زمان تاسیس رادیو تاکنون است. در راستای این هدف، با اتکا به رویکرد جامعه شناسی، ظرفیتهای چندگون رسانه رادیو در تبادل توانمندیهای موسیقی و توسعه اجتماعی، برای ارتقای جایگاه یکدیگر مورد شناسایی قرار گرفت. در این پژوهش از روش تحلیل تاریخی استفاده شده است. با جستوجوی هدفمند در منابع معتبر، نمونه های واقعی از اپیزودهای تاثیرگذاری متقابل موسیقی و جنبه های گوناگون توسعه اجتماعی ایران، با میانجیگری رسانه رادیو استخراج شد. نتایج پژوهش نشان داد که موسیقی و خرده نظام اجتماعی ایران با میانجیگری فعال رسانه رادیو در ارتقای توان سازگاری و کنترل، هدفگذاری و بسیج توانمندیها و قابلیتها، پیوندیابی و پیوندزنی در میان کنشگران اجتماعی و تقویت حفظ هویت حرفه ای و اجتماعی نقش دارند. رسانه رادیو، به نوبه خود، از ظرفیتهای هنر موسیقی و نظام اجتماعی در راستای هویت یابی، شیوع مصرف، رقابت در پیام رسانی و گسترش ظرفیت نهادی خود بهرهمند شده است.

    کلید واژگان: رسانه رادیو, موسیقی, توسعه اجتماعی, روش تحلیل تاریخی
    Mahmoud Reza Hamidi Fathabadi, Ali Baghaei Sarabi *, Afsaneh Varastefar

    The purpose of this article is to enumerate the role of promoting the interaction between music and social development, through the mediation of radio, by investigating aspecific periods of Iranian history and since establishment of radio.  In line with this goal, and by employing a sociological approach, the multifaceted capabilities of radio in exchanging potentials of music and social development in enhancing each other's position were identified. We have also employed, historical analysis method in our research work. By purposefully searching reliable sources, real examples of episodes of interaction between music and various aspects of Iranian social evelopment were extracted through the mediation of radio. Findings of this research work showed that Iranian music and social subsystem with the active mediation of radio have played a role in promoting adaptability and control, targeting and mobilization of potentials and capabilities, connection finding and linking social actors together and strengthening preservation of professional and social identity. Radio, in turn, has benefited from the potentials of the art of music and the social system in terms of identity, promotion of usage, ompetition in messaging, and the expansion of its institutional potenyials.

    Keywords: Radio, Music, Social development, Historical Analysis Method
  • بهناز موحدی، میثم موسائی*، سید محمدکاظم سجادپور، ابراهیم متقی، علی بقایی سرابی

    مهاجرت درحال حاضر در زمره ی ده مسئله اول جهان است و موضوع مدیریت آن، اهمیت قابل توجهی یافته است. از آنجایی که کشور ایران به عنوان یک کشور مهاجرفرست با خروج سرمایه انسانی و اقتصادی مواجه است، شناخت و تحلیل نگرش محیط نهادی نسبت به مدیریت مهاجرت اهمیت می یابد. مطابق رویکرد نونهادگرایی، اسناد بالادستی بعنوان محیط نهادی ناظر بر مدیریت مهاجرت، نوع رویکرد کشورها را در چگونگی بهره گیری از فرصت ها و هماهنگی در سطح نهادهای اجرایی تعیین می کند. هدف از این مقاله ، تفسیر و تحلیل محیط نهادی مدیریت مهاجرت به خارج از کشور با بهره گیری از روش تحلیل مضمون است. براساس الگوی مضمونی اسناد بالادستی مرتبط، مدیریت مهاجرت به خارج در کشور مبتنی بر چهار مقوله ی «توجه به کرامت و ارزش والای انسانی»، «تقویت وفاق و همگرایی اجتماعی»، «جذب و مشارکت در توسعه ملی» و «پیشگیری از مهاجرت نخبگان» است. سه رویکرد حمایت محور، فرصت محور و تهدیدمحور از مضمون اسناد بالادستی استنتاج شده که رویکرد فرصت محور وجه غالب دارد. جهت گیری سیاست ها در مورد تنظیم جریان مهاجرت نیروی کار ماهر، عمدتا مبتنی بر رویکرد سیاستی مشارکت است تا سیاست نگهداشت و بازگشت. با توجه به نتایج پژوهش، ایجاد گفتمان ملی مدیریت مهاجرت در کلیه ی سیاست ها و برنامه های اجرایی در چارچوب یک سند ملی راهبردی مدیریت مهاجرت ضروری است.

    کلید واژگان: مدیریت مهاجرت, تحلیل نهادی, محیط نهادی, اسناد بالادستی
    Behnaz Movahedi, Maysam Musai *, Seyed MohammadKazem Sajjadpour, Ibrahim Mottaqi, Ali Baghaeisarabi

    Migration is currently one of the top ten issues in the world and its management has taken a considerable importance. Since Iran as a country of emigrants’ origin is facing an outflow of human and economic capital, it is important to recognize and analyze the attitude of the institutional environment towards migration management. According to the neo-institutionalist approach, the governmental higher order documents, as an institutional environment governing migration management, determine other countries’ approaches towards the way they take advantage of the opportunities and ensure greater coordination at the level of executive institutions. This paper aims to interpret and analyze the institutional environment of migration management through thematic analysis method. According to the thematic model of the governmental higher-order documents relevant to the issue, migration management is based on the following four criteria: paying enough attention to human dignity and high  humane values, strengthening the social consensus and convergence, participating in  and being attracted by the national development,  and preventing the emigration of the elite. Three different approaches, namely support-oriented, opportunity-oriented, and threat-oriented ones, with the dominance of the second one, have been deduced from the content of the relevant governmental higher-order documents.The orientation of policies on regulating the migration flow of the skilled labor is mainly based on the participatory policy approach rather than the policy of  retention and return. As the obtained results show, it is necessary to introduce a national migration management discourse in all policies and executive programs within the framework of a national strategic migration management document.

    Keywords: Migration Management, Institutional Analysis, Institutional Environment, Governmental Higher-order Documents
  • معصومه چراغی، مجید کفاشی*، نیر پیراهری، علی بقایی سرابی، مجید کاشانی
    مدیریت بحران قبل و بعد از رخداد در ایران در شرایط مطلوبی قرار ندارد و پس از زلزله و سیل و بیماری و...، آسیب های زیادی به مردم و بویژه زنان وارد می شود. معمولا افراد سانحه دیده قادر نیستند به آسانی به شرایط متعادل و سازگار بازگردند. در چنین شرایطی بررسی میزان تاب آوری و عوامل موثر بر آن به منظور کاهش آسیب پذیری و افزایش تاب آوری در وقوع بحران ها ضروری می نماید. این پژوهش به منظور تبیین جامعه شناختی تاب آوری زنان در مواجهه با بیماری کرونا در مناطق 3 و 12 شهر تهران صورت گرفته است. تحقیق با استفاده از روش پیمایشی انجام شده. ابزارهایی که برای سنجش تاب آوری استفاده شده است: پرسشنامه در محمدی (1384)، سبک زندگی (پرسشنامه سبک زندگی)، دیدگاه اعتقادی (پرسشنامه جهت گیری مذهبی آلپورت)، آموزش دوران کودکی (پرسشنامه کیفیت زندگی)، رضایتمندی از زندگی (پرسشنامه رضایت از زندگی) است. 402 نفر از زنان 15 تا 69 ساله ساکن در دو منطقه 3 و 12 تهران به عنوان نمونه انتخاب شدند. نمونه گیری با استفاده از روش سهمیه ای صورت گرفت. بر اساس  یافته های پژوهش، بین تاب آوری و متغیرهای دیدگاه اعتقادی، آموزش دوران کودکی، و توانمندی جسمانی زنان، در منطقه 12 رابطه وجود دارد. همچنین بین تاب آوری و متغیرهای سبک زندگی، آموزش دوران کودکی، و رضایتمندی از زندگی زنان، در منطقه 3 رابطه وجود دارد. در هر دو منطقه دیدگاه اعتقادی زنان بیشترین تاثیر را بر متغیر تاب آوری دارد.
    کلید واژگان: تاب آوری, زنان, رضایتمندی, آموزش, توانمندی, سبک زندگی, اعتقادات
    Masoumeh Cheraghi, Majid Kaffashi *, Nayyer Pirahary, Ali Baghaei Sarabi, Majid Kashani
    Crisis management is in poor condition in Iran, and people, especially women, suffer greatly as a result of disasters such as earthquakes, floods, and disease outbreaks.  In these situations, usually injured people are not able to easily return to a balanced and adaptable status. This article has been conducted to explain the sociology of women's resilience in regards to corona disease in Tehran’s districts 3 and 12. The research was based on survey method and made use of research tools to measure resilience, Mohammadi Questionnaire (2016), Lifestyle (LSQ Questionnaire), Belief Perspective (Allport Religious Orientation Questionnaire), Childhood Education (Quality of Life Questionnaire), and Life Satisfaction (SWLS Life Satisfaction Questionnaire).  The sample size included 402 women 15-69 years old living in two districts of 3 and 12 who were selected using a quota sampling method. According to the findings, there is a relationship between resilience and variables of belief perspective, childhood education, and physical ability of women in district 12. And the link between resilience and lifestyle variables, childhood education, and the life satisfaction of women was found in district 3. Women's beliefs have the greatest impact on resilience in both areas.
    Keywords: resilience, Women, Satisfaction, education, empowerment, lifestyle, beliefs
  • سیده حکیمه هاشمی، سید رضا صالحی امیری*، شهلا کاظمی پور ثابت، میثم موسائی، علی بقائی سرابی

    کشور ایران در زمره کشورهای ناهمگون و متکثر دینی و مذهبی است و ساختار جمعیتی در ایران با پدیده کثرتگرایی قومی، دینی و مذهبی مواجه است و عدم توجه به نیاز های اقلیت ها در سیاست ها و برنامه ریزی های اجتماعی و توسعه ای دولت، ضمن ایجاد نگرش اقلیت گرایانه در افراد، به تضعیف اعتماد آنان نسبت به دولت و دیگر افراد منجر می گردد. از اینرو هدف اصلی این تحقیق بررسی جامعه شناختی تاثیر احساس تبعیض اجتماعی بر اعتماد اجتماعی در جامعه زرتشتیان شهر تهران میباشد. در پژوهش حاضر، نظریات پاتنام، گیدنز، زتومکا، اوفه، راجرز، اسلانر و کلمن به عنوان چارچوب نظری تحقیق انتخاب شده است. روش تحقیق در این پژوهش از نوع پیمایشی، نمونهگیری از نوع خوشه ای چند مرحله ای و ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه میباشد. جامعه آماری تحقیق را کلیه زرتشتیان ساکن در شهر تهران تشکیل می دهند که برابر آمار انجمن زرتشتیان تهران حدود هفت هزار نفر می باشند و حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران، برابر با 191 است که برای اطمینان بیشتر 210 پرسشنامه جمعآوری شد. نتایج تحقیق نشان می دهد میزان اعتماد اجتماعی 9/20 درصد پاسخگویان در سطح پایین، 4/52 درصد در سطح متوسط و 7/26 درصد در سطح بالا قرار دارد. همچنین یافته های تحقیق نشان می دهد در جامعه زرتشتیان شهر تهران، ویژگی‏های فردی پاسخگویان بر میزان اعتماد اجتماعی آنان موثر نبوده؛ اما متغیرهای پایگاه اقتصادی-اجتماعی و احساس تبعیض بر میزان اعتماد اجتماعی زرتشتیان موثر بوده-اند

    کلید واژگان: احساس تبعیض, اعتماد بین شخصی, اعتماد تعمیم یافته, اعتماد نهادی, جامعه زرتشتیان شهر تهران
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال