محمد مشکات
-
مفهوم شیء فی نفسه در فلسفه کانت همان عاملی است که ما را از شناخت شیء چنان که در خود هست محروم می سازد و به همین خاطر برای هگل که اعتقاد داشت دانش به هیچ حدی محدود نمی شود، پذیرفتنی نبود و او برای رسیدن به آنچه خود آن را دانش مطلق مینامید چارهای جز این نداشت که سایه این مفهوم را از سر ایدئالیسم مطلق خود کم کند. ما در این مقاله بر خلاف پژوهش های دیگر که به نقد به اصطلاح خود هگل بیرونی او بر مفهوم شیء فی نفسه پرداخته و تمرکز خود را بر آن قطعاتی گذاشته اند که هگل به صورت پراکنده در نقد این مفهوم مطرح کرده است، اولا تلاش خواهیم کرد مواجهه درون ماندگار او را با شیء فی نفسه، آن گونه که در فصل نخست پدیدارشناسی روح صورت می گیرد مورد بررسی قرار داده و نشان دهیم که چرا او معتقد بود که اگر فرآیند رفع قالب های آگاهی در یکدیگر به درستی دنبال شود، اساسا چیزی همچون شیء فی نفسه محلی از اعراب نخواهد داشت. سپس با بررسی روایت او از این فرآیند، می کوشیم نشان دهیم که او دست کم در پدیدارشناسی روح قادر نبوده است شیء فی نفسه را از پیش پای اندیشه خود بردارد و در واقع می توان این مفهوم را دقیقا به همان معنایی که کانت از آن مراد می کرد، از میان سطور پدیدارشناسی روح بیرون کشید.
کلید واژگان: شیء فی نفسه, یقین حسی, ادراک, فاهمه, آگاهی, هستی شناسی, مطلقPhilosophy, Volume:22 Issue: 1, 2024, PP 307 -326The concept of the thing in itself in Kant's philosophy is the element which deprives us of knowing the thing as it is in itself. Hegel, who believed that knowledge is limited by nothing but itself, had to eliminate the thing in itself in his Absolute Idealism and in this way make his concept of Knowledge absolute. Many scholars believe that he did so in the first part of his Phenomenology of Spirit, titled 'Consciousness'. In this paper, in contrast to other studies which are concerned with Hegel's external critique of this concept and what he has said about it here or there in his System of philosophy, we'll examine his internal encounter with the Thing in Itself as it is occurred in the first chapter of the Phenomenology of Spirit. In doing so, we will try to show why he believed that, if we pursue the process of sublating the shapes of consciousness into one another, there won't be anything like the Thing in Itself. Then We will attempt to explain why his efforts are futile and why, even in the Phenomenology of Spirit, the thing in itself exists exactly in the sense that Kant meant by the term.
Keywords: Thing In Itself, Sense Certainty, Perception, Understanding, Consciousness, Ontology, The Absolute -
هگل در پدیدارشناسی روح می کوشد این دعوی خود را به روشنی تبیین کند که آن چه او آن را نظام علم می خواند تنها می بایست از طریق «زندگی مفهوم» سامان پیدا کند. در این مقاله تلاش خواهیم کرد نشان دهیم که اولا هگل در پدیدارشناسی روح چه نقشی برای مفهوم قائل است، ثانیا کاربست این واژه در این کتاب را بررسی کرده و از این خواهیم گفت که هگل در آن چه معانی ای از این واژه مراد می کند، ثالثا این مسئله را بررسی خواهیم کرد که مفهوم مورد نظر او چگونه از حدودی که کانت برای مفهوم قائل است برمی گذرد و در پایان با اشاره به تفاسیر پیپین، هولگیت و استرن، تلاش خواهیم کرد نشان دهیم که بر خلاف تصورات غالب در هگل پژوهی معاصر، آن چه در بخش دانش مطلق پدیدارشناسی روح روی می دهد، نه چنان که هولگیت می پندارد بی بنیان شدن یقین آگاهی به خود است و نه حتی به اطلاق رسیدن آگاهی، بلکه در این بخش، این مفهوم است که به اطلاق می رسد.
کلید واژگان: مفهوم, شئ فی نفسه, وحدت ادراک نفسانی, دانش مطلقWisdom and Philosophy, Volume:20 Issue: 2, 2024, PP 103 -128In his Phenomenology of the Spirit, Hegel tries to explicate his claim that what he calls the System of Science should be organized merely through the "Life of Concept". In this paper, first, we will try to survey the role(s) Hegel assigns to the Concept in Phenomenology of Spirit. Then, we will examine his use of this term in Phenomenology of the Spirit and we will discuss the meanings of this term in that book. Thereafter We will discuss whether in Phenomenology of the Spirit, Concept is finite (as we have seen in Kant's philosophy) and whether it is limited to an external limit or not, and eventually we will try to show that in Phenomenology of Spirit, the absolute knowledge should be understood not as attaining a pure and simple static truth, but it must be understood as infinite unity of Concept and in fact as infinite movement of it. In fact, drawing on the interpretations of Pippin, Houlgate, and Stern, we argue that in contrast to the prevailing interpretations in contemporary Hegel studies, at the end of the Phenomenology of Spirit, it is the concept that becomes absolute, not consciousness.
Keywords: Concept, Thing In Itself, Unity Of Apperception, Absolute Knowledge -
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 44 (پاییز 1402)، صص 656 -676نوشتار حاضر تفکر هایدگر درباره مفهوم «نظام» در رساله شلینگ با عنوان پژوهش های فلسفی در باب ذات آزادی انسان (1809) را در نظر می آورد. رجوع متاملانه هایدگر به رساله شلینگ، در قالب دو درسگفتار و تفسیر چندین باره او در سال های 1936 و 1941، پژوهش در اصل شکل گیری نظام و پرسش از امکان نظام آزادی به مثابه پرسش در باب ذات هستی است. در تفسیر او، ضرورت استقرار آزادی در نظام، در چارچوب این اصل اساسی اندیشه ایدئالیسم مطرح می شود که لازمه برپایی یک نظام، جستجوی اصل شکل دهنده هستی و پژوهش در چگونگی امکان وجود یک اتصال در بنیاد هستی است. به این ترتیب، هدف این مقاله ایضاح و پرتوافکنی بر تفسیر هستی شناسانه هایدگر است. پرسش های راهنمای مقاله حاضر این است که چرا نظام در ایدئالیسم آلمانی به محور اصلی مجادله و ضروری ترین مطالبه بدل می شود؟ و مطابق تفسیر هایدگر، شلینگ تا چه اندازه در بنیان گذاری نظام سازگار با آزادی موفق بوده است؟کلید واژگان: نظام, آزادی, ایدئالیسم آلمانی, شلینگ, هایدگرThe present article considers Heidegger's thinking about the concept of "system" in Schelling's treatise on Freedom (1809). Heidegger's thoughtful reference to Schelling's treatise is research on the principle of system formation and the question of the possibility of a system of freedom as a question about the essence of being. In his interpretation, the necessity of establishing freedom in the system, is raised in the framework of this basic principle of idealism, which is necessary for the establishment of a system, the search for the shaping principle of being, and the research on how it is possible to have a connection in the ground of being. Therefore, the guiding questions of this article are, why does the system become the main point of controversy and the most necessary demand in German idealism? And according to Heidegger's interpretation, to what extent was Schelling successful in establishing a system compatible with freedom?Keywords: System, Freedom, German Idealism, Schilling, Heidegger
-
هگل دریافت که نقدهای جدی به فلسفه کانتی، فلسفه را چنان در موقعیت دشواری قرار داده است که تنها راه برای نجات شناخت آدمی از آن ها تحول در مبنای کانت است. از نظر کانت برای تامین اعتبار شناخت، ابژکتیویته باید سوبژکتیو می شد؛ اما ناقدان او معتقد بودند که چنین چیزی عملا منجر به گرفتاری سوژه درون سپهر خود می شود. ما معتقدیم هگل با تحول در مبنای سوبژکتیویته از رهگذر تغییر من به روح و ابژکتیو کردن سوبژکتیویته توانست تا ضمن غلبه بر شکاف ها و بحران های فلسفه کانتی، از متافیزیکی غیرجزمی، تاریخی و انضمامی سخن بگوید. این مقاله تلاش کرده تا نشان دهد که تحول بنیادین در مبنای متافیزیک در اصل معادل ظهور بیناسوبژکتیویته نزد هگل است. ازاین رو ادعای اصلی ما در این مقاله آن است که میان بیناسوبژکتیو شدن فلسفه و ابژکتیو شدن سوبژکتیویته نسبت کاملا مستقیمی برقرار است؛ به طوری که میزان موفقیت و رضایت بخشی تلاش های پساکانتی در سنت ایدیالیسم آلمانی را از این زاویه می توان ارزیابی کردکلید واژگان: سوژه, دیگری, مابعدالطبیعه, بیناسوبژکتیویتهSophia Perennis, Volume:20 Issue: 1, 2023, PP 125 -149Kant argued that in order to bring about validity for knowledge we have to make a paradigm shift. The paradigm shift which was well known as copernican revolution was based on this assumption that the one who observing could be able to determinate objects. For Kant subject as observer has the ability to determine the world transcendentally. For Hegel the Kantian paradigm shift count as subjetivising the objectivity. He blames Kant for not seeing this basic fact that, subject himself become in the objectivity and the relation could not be as Kant was assuming. Hegel by replacing the transcendental I with Giest attempts to instead of making objectivity, subjective, do the reverse. In this article we argue that by objectivizing the subjectivity, Hegel not inly became able to overcome the problems posed by Kantian philosophy but also assumes subjectivity as intrinsically intersubjectiveKeywords: subject, other, Metaphysics, Intersubjectivity
-
رساله پژوهش های فلسفی در باب ذات آزادی انسان (1809) شلینگ، تلاشی برای بنیان گذاری نظام آزادی است. محوری ترین مفهوم در نظام شلینگ، مفهوم «این همانی» است که با تفسیر صحیح آن و یافتن وحدت میان مفاهیم متضاد آزادی و ضرورت، دغدغه اصلی او در نظریه ایدیالیسم مطلق توجیه می شود. اصلی که در جستجوی بنیادی برای شکل گیری نظام و راه حلی برای سازگاری نظام و آزادی به آن تمسک می جوید این همانی به معنای صحیح آن است که در همه خدا انگاری به عنوان تنها نظام ممکن عقل ممکن می گردد. تمرکز هیدگر بر تفکر شلینگ با نگارش رساله شلینگ در باب ذات آزادی انسان و تفسیر چندین باره او در سال های 1936 و 1941 اهمیت این رساله در تاریخ اندیشه غربی را آشکار کرد. هیدگر چگونگی امکان نظام آزادی را مطابق با تفسیری از اصل این همانی که نشان دهنده اتصال و پیوند درونی موجودات در بنیاد هستی است، ممکن می داند و این به معنای اندیشیدن در ذات هستی است. در این پژوهش نشان داده می شود که بنا بر نظر شلینگ چگونه سوءتفسیر از این اصل، امکان ناسازگاری نظام و آزادی را در تعبیرهای مختلف همه خداانگاری فراهم می آورد و تفسیر هیدگر از این اصل چگونه راه به پرسش از چیستی اصل واحد و بنیادین موجودات [تیوس] می برد.
کلید واژگان: نظام, آزادی, این همانی, شلینگ, هیدگرSchilling's treatise on The Philosophical Studies of the Essence of Human freedom (1809) is an attempt to establish a system of freedom. The most central concept in Schelling's system is the concept of "identity", which, with its correct interpretation and finding unity between the opposing concepts of freedom and necessity, justifies his main concern in the theory of absolute idealism. The principle that is pursued in the fundamental search for the formation of the system and the solution for the compatibility of the system and freedom is identity in the true sense that in pantheism as the only possible system of reason is possible. Heidegger's focus on Schelling's thought Revealed the importance of Schelling in the history of Western thought by writing Schelling's Treaties on the Essence of Human Freedom and his multiple interpretations in 1936 and 1941. This study shows how, according to Schelling, a misinterpretation of this principle allows the incompatibility of system and freedom in different interpretations of pantheism, and how Heidegger's interpretation of this principle leads to the question of what is the single and fundamental principle of beings.
Keywords: system, Freedom, identity, Schelling, Heidegger -
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 38 (بهار 1401)، صص 869 -897
یکی از مهم ترین جنبه های فلسفه هگل موضوع ضرورت است. در اینجا معنای ضرورت به خودی خود، مورد بحث نیست. بلکه با حفظ معنای مورد نظر آن، نظر به دو قید بکار رفته بیرونی و درونی ضرورت، در سخنان هگل است. از سوی دیگرهگل بین این دو نوع ضرورت و علم واقعی ارتباط برقرار کرده است. بنابراین در اینجا، ضرورت بیرونی و درونی و رابطه آن دو با یکدیگر و رابطه آن دو با علم واقعی مورد تامل و تحلیل قرار می گیرد. براساس سخنان هگل ضرورت بیرونی که به دو صورت و در واقع با دو نوع کوشش تحقق می یابد، از یک سو نشان می دهد اینک به طور ضروری زمان آن رسیده است که فلسفه به سطح علم فرا رود و از سوی دیگر به تحقق این هدف، یعنی علم، می انجامد. از سوی دیگر علم یا نظام فلسفی با ضرورت درونی اش نیز برای تکوین خود در واقع همان راه درازی را طی می کند که در طول آن دو نوع کوشش یا ضرورت بیرونی طی شده است. همچنین این دو نوع ضرورت بیرونی از همان منطقی پیروی می کنند که بر تکوین نظام که دارای ضرورت درونی است حاکم است.
کلید واژگان: ضرورت بیرونی, ضرورت درونی, علم, فلسفهThe issue of necessity is one of the most important aspects of Hegel's philosophy. The meaning of necessity per se or necessity alone is not discussed here, but here we consider only the two constraints used in Hegel's expressions for necessity. The subject of discussion, accordingly, is the two words used in Hegel's statements, namely external and internal necessity. In the first stage, this article deals with the external and internal necessity. In the second stage, it explains the relationship between the two. Then in the third stage we discuss the relationship between these two types of necessity and Hegel's science or philosophical system, and finally in the fourth step, an attempt is made to critique and evaluate this relationship.
Keywords: External Necessity, Internal Necessity, science, philosophy -
پژوهش های فلسفی در باب ذات آزادی انسان (1809) منسجم ترین صورت تلاش فردریش شلینگ برای شرح نظام مطلق یا نظام آزادی است. نخستین بار در قرن بیستم و با رجوع متاملانه مارتین هیدگر به رساله آزادی و تفسیر چندین باره او در سال های 1936 و 1941، اهمیت این رساله در تاریخ اندیشه غربی آشکار شد. تمرکز هیدگر بر تفکر شلینگ به ویژه با نگارش رساله شلینگ در باب ذات آزادی انسان، پژوهش در اصل شکل گیری نظام و پرسش از امکان نظام آزادی چونان پرسش در باب ذات هستی است. شلینگ برای عبور از آزادی صوری چونان تعین بخشی ناوابسته به علیت مکانیکی و دستیابی به تعریف واقعی آزادی به عنوان توانایی انجام خیر و شر، پژوهش خود در باب نظام آزادی را بر مبنای هستی شناختی صحیح استوار می سازد. هدف مقاله حاضر، تحلیل تفسیر هیدگر از مفهوم نظام آزادی در نگاه شلینگ، با تاکید بر تمایز هستی شناختی بنیاد و وجود است. این پژوهش در پی پاسخ به این دو پرسش است که جایگاه آزادی در نظام فلسفی بنیادمحور شلینگ چیست و چگونه طرح مفهوم واقعی آزادی، راه را برای تبیین بنیاد هستی شناختی امکان شر و امکان آزادی در نظام می گشاید؟ همچنین تمایز میان بنیاد و وجود چگونه به هدف اصلی شلینگ در حل تعارض نظام و آزادی می انجامد؟
کلید واژگان: آزادی, بنیاد, وجود, نظام, مارتین هیدگر, فردریش شلینگThe Philosophical Investigations into the Essence of Human Freedom (1809) is the most coherent form of Schelling’s attempt to describe the absolute system or the system of freedom. For the first time in the twentieth century, with Heidegger's careful reference to his treatise on freedom and his repeated commentary in 1936 and 1941, the importance of this treatise in the history of Western thought became apparent. Heidegger focuses on Schilling’s thinking, especially with Schilling’s treatise on the Essence of Human Freedom, research into the formation of the system, and the question of the possibility of a system of freedom as a question of the essence of being. Schilling bases his research on the system of freedom on a correct ontological basis in order to transcend formal freedom as an independent determinant of mechanical causation and to achieve the true definition of freedom as the ability to do good and evil. And after proposing the inadequacy of formal freedom in the idealist systems before it, it introduces the real and living concept of freedom as the ability to do good and evil. Heidegger demonstrates the independence of the Schelling system in comparison with the Fichte and Hegel systems, and his innovations in response to issues such as evil, freedom, identity, and the relation of being and “is” are most evident in the metaphysical realm of the will; however, remaining within the metaphorical framework also prevents Schilling from approaching the question of the truth of existence. Schilling’s important issue is the elimination of the opposition between freedom and necessity, which, in his view, is the focus of philosophy. For this reason, the discussion of freedom is at the heart of the system in its true sense, and in his opinion, his dissertation is for the first time the design of a system based on the idea of human freedom. The possibility of a system of freedom must be created in accordance with the principle of identity, which does not ignore the meaning of the relation of theology. In Schelling’s Heideggerian interpretation of the principle of identity, the priority of ontological issues in matters of theological nature such as all theism is given more importance and the question of all theism as a question of the system to the question of “is” and how to connect the structure of beings as a whole. The purpose of this paper is to analyze Heidegger’s interpretation of the concept of the system of freedom according to Schelling with emphasis on the ontological distinction between ground and existence. This study seeks to answer these two questions: how does the design of the real concept of freedom open the way to explain the ontological foundation of the possibility of evil and the possibility of freedom in the system? Also, how does the distinction between ground and existence lead to Schelling's main goal in resolving the conflict between system and freedom? Moreover, according to Heidegger, to what extent does this distinction arise from Schilling’s metaphysical and subject-centered thinking?
Keywords: Freedom, Ground, existence, system, Martin Heidegger, Friedrich Schilling -
برهان وجودی در فلسفه اسلامی معاصر، بر مبنای یکی از ابتکارات و نوآوری های موجود در این فلسفه، نقد شده است. این نوآوری مربوط به بحث گزاره ها و تقسیم آنها و شرط تناقض است. این نقد، بیشتر ناظر به برهان وجودی آنسلم است؛ اما سایر روایت های برهان وجودی، به ویژه دکارت را نیز در بر می گیرد. جوادی آملی، یکی از شارحان و پیروان صدرالمتالهین شیرازی، نقد مزبور را انجام داد. مسئله اصلی این تحقیق، تحلیل و ارزیابی این نقد است. برای ارزیابی دقیق تر نقد جوادی آملی بر برهان وجودی، علاوه بر نقد و ارزیابی نگارنده، نقد و ارزیابی یکی از نویسندگان نیز مطرح و از سوی نگارنده نقد و ارزیابی شده است. مسئله این پژوهش هرچند به ظاهر دارای دو جزء ارزیابی نگارنده از دیدگاه جوادی آملی و نیز ارزیابی نگارنده از نقد یکی از نویسندگان بر جوادی آملی است، این دوگانگی صرفا ظاهری است و مسئله تحقیق واحد است: تحلیل و ارزیابی نقد جوادی آملی بر برهان وجودی بر مبنای تفاوت دو حمل. در نتیجه این ارزیابی، میزان نیازمندی این نقد به بازبینی و در عین حال، پایداری آن در برابر انتقادهای برآمده تبیین می شود.
کلید واژگان: حمل, حمل اولی ذاتی, حمل شایع صناعی, برهان وجودی, آنسلم, جوادی آملیThe existential argument in contemporary Islamic philosophy has been criticized on the basis of one of the initiatives and innovations in this philosophy. This innovation is about discussing propositions and their division and the condition of contradiction. This critique is more concerned with Anselm's argument. But it also includes other narratives of the existential argument, especially Descartes. Javadi Amoli, one of the commentators and followers of Sadr al-Muta'allehin of Shiraz, made a relevant criticism. The main aim of the present study is to analyze Javadi Amoli's critique of the existential argument, in addition to the author's critique and evaluation. One of the authors' critiques and evaluations has also been proposed and criticized by the author of this study. Although the aim of this study apparently has two components: the author's evaluation from Javadi Amoli's point of view and the author's evaluation of one of the author's critique of Javadi Amoli, this duality is purely apparent and the research problem is the same. The study confirms Javadi Amoli's critique of the existential argument based on the difference between the two predictions. As a result of this evaluation, the extent to which this critique needs to be reviewed and, at the same time, its resilience to criticism is explained.
Keywords: Predication, Primary, Essential Predictions, Common Technical Predication, Existential Argument, Javadi Amoli -
این مقاله بعد ازنگاهی کوتاه به وضعیت شکلی اثر استرن، به نقد محتوایی آن می پردازد. در نقد محتوایی در ابتدا به صورت کلی و اجمالی کار وی در مورد کلیت پدیدارشناسی ارزیابی می شود و آنگاه سه قسمت مهم که هم دشوارترین قسمت های پدیدارشناسی و هم کلیدی ترین نقاط آن برای پدیدارشناسی و بلکه برای کل نظام هگل هستند مورد ارزیابی تفصیلی تر قرار می گیرند. این سه قسمت عبارتند از دیباچه، مقدمه و فصل نهایی. نقد هم به لحاظ میزان توجه به محتوای این قسمت ها و هم به لحاظ تاثیر این میزان توجه، در ساختارمندی اثر خود استرن یا پیوند درونی بین مطالب فصل هفتم استرن با قسمت های مربوطه در این اثر صورت گرفته است.
کلید واژگان: پدیدارشناسی هگل, استرن, دیباچه پدیدارشناسی, مقدمه پدیدارشناسی, شناسایی مطلقThis paper in the first in short look into form of Stern's bookand then it criticizes the content of this book,especially threeimportant parts of it, which are the most difficult and at the same time The most important its parts, compared with Hegel's phenomenology but All his system. These are preface, introduction and the final chapter.We want to know how much Stern has been successful In consideration of the content of these three sections. Also does the seventh chapter of his book have internal coordination with content of them?
Keywords: Hegel's phenomenology, Stern, Preface of phenomenology, Introduction of phenomenology, Absolute knowledge -
هدف پژوهش تدوین الگوی پیشگیرانه تربیت اخلاقی فایده گرا با تاکید بر رفتارهای نامطلوب در دیدگاه میل است. روش به کاررفته، توصیفی- تحلیلی است. بنا بر نتایج حاصله، رفتارهای نامطلوب شامل رفتارهای خطا (ناقض حقوق و آسایش دیگران)، و ناخوشایند است که وجودشان با توجه به قصور فرد در وظایف قابل تبیین است. هدف تربیت اخلاقی، خوشبختی، و تربیت اخلاقی در گستره موردنظر شامل ابعاد پیشگیری و مجازات است. مجازات به شکل مجازات قانونی و نکوهش به علت نقض حقوق و آشفته ساختن آسایش دیگران، و ازدست دادن حسن نظر و ارتباطشان به علت رفتارهای فاقدمتانت شخصی نمود می یابد. اما منظور از پیشگیری، پیشگیری اولیه است که اصول حاکم بر آن، عدالت و تدبیراند. حاکمیت عدالت مربوط به رفتارهای ناقض حقوق اما حاکمیت تدبیر، در پیشگیری از هر دو رفتار خطا و در معنای مراقبت از نفس و مراقبت از استدلال هاست. در رفتارهای ناخوشایند اصل حاکم همان تدبیر با معانی پیش گفته است، که این یافته ها تاییدی است بر عقیده میل که «بنیادهای زندگی اخلاقی در عصرجدید، عدالت و تدبیراند». راهبردهای پیشگیری به تناسب دو نوع رفتار نامطلوب، شامل تقویت وجدان و راهبردهای آگاهی بخش و بصیرت افزا هستند که پیوندشان با اصول، در الگوی پیشگیرانه مشخص شده است. بر اساس ارزیابی یافته های حاصل از پیشگیری، اگرچه لحاظ نمودن تنبیه های معقول برای رفتارهای خطا و توجه به عدالت و تدبیر در تبیین رفتار های نامطلوب، از وجوه مثبت دیدگاه میل است، اما به عقاید وی درزمینه رفتارهای ناخوشایند نقد وارد است؛ زیرا مداخله ها و تنبیه های لحاظ شده برای این رفتارها ضمانت اجرایی لازم را ندارند تا به خود ضرر نزنند و دارندگان رفتارهای ناخوشایند را اصلاح کنند. هم چنین عقیده وی در مورد دین افراد نسبت به یکدیگر، فاقد پشتوانه اجرایی قوی برای عمل در رابطه با دارندگان این رفتارهاست، که رفع این ضعف ها، نیازمند تجدیدنظر در اصل ضرر میل و تصحیح و ترمیم برخی عقاید اوست.
کلید واژگان: میل, اخلاق فایده گرا, رفتارهای نامطلوب, تربیت اخلاقی, الگوی پیشگیرانهThe purpose of this research is to formulate a preventive model of the utilitarian moral education with emphasis on undesirable conducts in Mill’s viewpoint. The method used is the “descriptive-analytical” method. Undesirable conducts include wrong conducts (violating rights and comfort of others), and unpleasant conducts, the existence of which can be explained with fails in duties. The goal of moral education is happiness, and moral education includes dimensions of prevention and punishment. Punishments appear in the following forms: reprobation for violating the rights and disturbing the comfort, and losing the positive attention of others because of the behaviors lacking personal dignity. By prevention, we mean primary prevention that is governed by the principles of justice and contemplation. The governance of justice is related to the conducts violating the rights, but governance of the principle of contemplation is in preventing wrong conducts, and in meanings of “care of soul” and care of reasons. In unpleasant conducts, the ruling principle is the contemplation with aforementioned meanings. These findings support Mill’s belief that "the main foundations of moral life in the new age are justice and contemplation." Prevention strategies referring to the two types of undesirable conducts are strengthening conscience and giving insights. The linkage of strategies to principles is presented in the preventive model. According to the findings on prevention, considering reasonable punishment for wrong conducts and paying attention to justice and contemplation in explaining undesirable conducts is a positive aspect of Mill's perspectiv. However, his views on unpleasant conducts have been criticized, because interventions and punishments considered for these conducts lack the necessary performance for guaranteeing the prevention of self-harm and reforming the holders of unpleasant conducts. Also his opinion about people's owing to one another lacks the strong executive support for action in relation to the holders of these conducts. Removing these weaknesses requires a revision of Mill's harm principle and correcting and reconsructing some of his beliefs.
Keywords: Mill, Utilitarian Ethics, Undesirable Conducts, Moral Education, Preventive Model -
آنچه فهم فلسفه ویتگنشتاین را دشوار میکند، ناسازگاری رویکردهای سلبی و ایجابی اوست. مراد از رویکرد سلبی، نگرش ضدفلسفی ویتگنشتاین است؛ اینکه فلسفه نباید با نظریهپردازی و استناد به آموزه های متافیزیکی به پالایش زبان بپردازد، هدف آن نباید جز روشن گری و توصیف محض باشد و سرانجام آن نیز نباید شماری از گزاره های فلسفی باشد. مراد از رویکرد ایجابی ویتگنشتاین درباره فلسفه هر موضع فلسفی معناداری، ولو حداقلی، است که رویکرد ضدفلسفی ویتگنشتاین آن را مجاز نمی داند. مسئله اصلی این است که چگونه فلسفه مطلوب ویتگنشتاین می تواند به توصیف یا روشن گری زبان بپردازد؛ درحالی که شدیدا در قید مواضع ضدفلسفی است. این نوشتار میکوشد با تحلیل رساله منطقی - فلسفی ناسازگاری یادشده را ارزیابی کند (هرچند نتایج این تحلیل تنها به مواضع ویتگنشتاین متقدم محدود نمی شود)؛ سپس خوانش هایی را بررسی کند که برای برون رفت از این ناسازگاری تدبیری اندیشیده اند و سرانجام نشان دهد چرا به نظر نمی رسد این ناسازگاری رفع شدنی باشد.کلید واژگان: ویتگنشتاین, رساله منطقی - فلسفی, خوانش درمانی, خوانش متعارف
-
آیا می توان از فلسفه فرهنگ هردر، الگویی (مدلی) برای آنچه امروزه فلسفه میان فرهنگی می نامند برداشت کرد؟ از آنجا که فلسفه میان فرهنگی، اندیشه ای است که در دنیای معاصر مطرح می شود، برای آن که بتوانیم هردر را در راستای این اندیشه بازخوانی کنیم، ناگزیر باید به مولفه های فلسفه میان فرهنگی در جهان معاصر توجه یابیم؛ تلقی رام ادهر مال و در یک مورد ویمر به همین مقصود مطرح خواهد شد. مهم ترین این مولفه ها از این قرارند: رد ایده هایی از قبیل اروپا محوری، جهان رواگری، مرکزگرایی و نسبیت گرایی؛ در عین حفظ هویت ها، تکثرها و مرکزها. با توجه به این مولفه های موجود در مال و ویمر (به شرحی که در متن خواهد آمد) به بازخوانی بخش هایی از اندیشه های فلسفه فرهنگ هردر می پردازیم تا اندیشه های پنهان هردردر این موضوع معاصر آشکار شود. هردر، پیش از دوره معاصر، با اندیشه تکثر فرهنگی، بستر اندیشه میان فرهنگی را در فلسفه فرهنگ خود آماده ساخت و با نقد اروپا محوری روشنگری و نژادگرایی فلاسفه نامی این دوره، بزرگترین مانع را از راه آن برداشت. مرز دقیق اندیشه هردر، آنجاست که در عین باور به تکثر فرهنگی، حفظ هویت ها، مرکزیت ها و «تفاوت» ها، راه را بر نسبیت گرایی بنیادین و شکاکیت بسته است، چنان که در عین باور به امور یاد شده در و پنجره های ارتباطات یا گفتگوی چند جانبه را در «منادها» ی فرهنگی و تمدنی گشوده است؛ گفتگویی که می تواند به داد و ستد آگاهانه و انتخابی در فرهنگ ها و تمدن ها منجر شود و انسان ها را در انسانیت گرد آورد.
کلید واژگان: تکثر فرهنگی, اروپامحوری, جهان رواگری, گفتگوی چند سویه, هم تباریWisdom and Philosophy, Volume:14 Issue: 2, 2018, PP 137 -163Can Herder's philosophy of culture be a model for what is now called intercultural philosophy? Following the list of the components of intercultural philosophy from the standpoint of Ram and the Wimer in one case, Herder's thoughts about the plurality of cultures and critique of the Enlightenment 's Eurocentrism read out, with respect to those components, to answer this question,. By this to read out, Herder's hidden ideas in this contemporary issue, or in other words, a model for it, appears. While in the Enlightenment, the rest of the cultures were immature and humiliated, for more than two centuries, Herder, with the idea of cultural diversity, provided the basis for intercultural thought in his philosophy of culture. And with critique of Enlightenment's Eurocentrism, he resolved the biggest obstacle for it. Herder's precise boundary is between Rejection of radical relativism and skepticism, and promising cultural pluralism. The ultimate causes of history or affairs, in his own words, are good and perpetual, such as humanity, Happiness, Development and providence are his facilities against radical relativism. As a result of these matters as well as on the effect of cultural openings over each other, and other common issues, Herder provided important areas and mediums for polylog and coexistence of civilizations and cultures.
Keywords: Cultural pluralism, Eurocentrism, Universalization, Polylog, Relationalism -
در بحث تفسیر هنری در فلسفه تحلیلی، موضعی هست به نام «قصدگرایی واقعی معتدل». این، نامی است که نوئل کرول برای موضع خود در قبال معنای آثار ادبی انتخاب کرده بود. فیلسوف قصدگرای واقعی معتدل، معتقد است که معنای اثر با تحقق قصدهای مولف در متن متعین می شود؛ یعنی اگر مولف معنایی را قصد کند و بتواند آن معنا را با موفقیت در اثر خود متحقق سازد، آنگاه معنای موردنظر، متعین شده است. به تازگی، کرول موضع جدیدی اختیار کرده است که آن را «ذهنیت گرایی واقعی معتدل» می نامد. تفاوت موضع جدید او با موضع پیشین چیست؟ او در دوره اول، گزارش واضحی از قوام معنا ارائه نمی کند؛ اما به نظر می رسد که تحت تاثیر پل گرایس چارچوبی را پذیرفته که بر قصدهای انعکاسی تکیه دارد. در این پژوهش استدلال می شود که این چارچوب همیشه برای توضیح معنا در آثار هنری مناسب نیست. آثار هنری استلزام هایی دارند که نویسندگان آنها را قصد نکرده اند و بعضی از قصدگرایان، مانند کرول، تمایل دارند این استلزام های قصدناشده را خارج از معنای اثر بدانند. دو راهبرد اصلی آنها این است که یا این استلزام ها را در زمره دلالت اثر قرار دهند، یا اینکه آنها را با مقاصد ناخودآگاه مولف پیوند بزنند. استدلال خواهد شد که راهبرد اول گاهی شهود ستیز می شود؛ زیرا استلزام های قصدناشده را صرفا به واکنش های مخاطبان فرو می کاهد و راهبرد دوم،در چارچوب گرایسی، توجیه نشده باقی می ماند. این مشکلات بنیادی در قصدگرایی، کرول را به سوی ذهنیت گرایی سوق داده است که در مقابل ایرادها و مثال های نقض، مقاوم تر استکلید واژگان: نوئل کرول, استلزام, دلالت, معنا, قصدگرایی, ذهنیت گراییMetaphysic, Volume:10 Issue: 1, 2018, PP 93 -106Modest actual intentionalism’ is a view held by Noël Carroll, who maintains that the meaning of an artwork is determined by the successfully realized intentions of its author. After calling himself modest actual intentionalist, for a long time, Carroll recently has chosen to change position and, now, he holds a view which he calls ‘modest actual mentalism’. Why he preferred to change his account and how is the latter position different from the former? He did not offer a clear account of the constitution of meaning in his former period, but it seems that he accepts a framework which is based on M-intentions. I argue that this framework is not always suitable for the explanation of meaning. Works of art have implications that are not intended by their writers and I claim that some intentionalists, like Carroll, tend to cover such cases by regarding them as an aspect of the work’s significance, or, are inclined to link them with the unconscious intentions of the author. The former relate those implications solely to the responses of audiences which, I argue, is counterintuitive, on some occasions; and the latter is not justified by a framework, based on M-intentions. I argue that because of these fundamental problems in intentionalism, Carroll, chose to shift to mentalism, which is more powerful and resilient with regard to some counterexamplesKeywords: Noël Carroll, Implication, Significance, Meaning, Intentionalism, Mentalism
-
قصدگرایی و ضد-قصدگرایی دو نظریه اصلی در فلسفه تفسیر ادبی هستند که هر یک موضع گیری مشخصی درباره نسبت قصد مولف با معنای اثر دارند. داشتن نظریه ای درباره چگونگی شکل گیری معنا از لوازم هر یک از این دو موضع فلسفی است. آنها باید به این پرسش پاسخ دهند که معنای یک قطعه ادبی چگونه قوام می یابد؟ برای یافتن پاسخ درست، تمرکز بر فلسفه زبان و نظریات معنا مفید خواهد بود. بعضی از رقبای قصدگرایان، از جمله ضد-قصدگرایان، اغلب مجبور شده اند تا تفسیر ادبی را از تفسیرهای معمول در زندگی روزمره جدا کنند، اما نتوانسته اند چرایی این جدایی را توجیه کنند. در نقطه مقابل، پاسخ قصدگرایان نیز، که مبتنی بر نظریه معنای گرایس بوده، قانع کننده نیست؛ نظریه معنای ایشان فقط قسمتی از معناهای موجود در متن را پوشش می دهد. در این مقاله پاسخ دو تن از قصدگرایان میانه رو معاصر، رابرت استکر و پیسلی لوینگستون به این پرسش نقد میشود. در انتها، نگارنده نظریه ربط را به عنوان نظریه ای جایگزین برای توضیح معنای آثار ادبی پیش می نهند و نتایج این جایگزینی را تبیین می کند. نگارنده نتیجه می گیرد که نظریه ربط امتیازاتی بر نظریه گرایسی معنا دارد که استفاده از آن را در بحث از تفسیر ادبی موجه می سازد.کلید واژگان: تفسیر, نظریه معنا, نظریه ربط, دلالت, فرامتن, قصدPhilosophy, Volume:15 Issue: 2, 2018, PP 61 -83Variations of different theories in analytic philosophy of art have caused long debates about literary interpretation. Intentionalism and anti-intentionalism are the two main avenues and theorists have developed different positions, which lean towards each of the two. Along with the arguments for or against the link between the authorial intentions and the literary text, a question could be asked of different parties of the debate, that is, how the meaning of a piece of literature is constituted. In other words, how the meaning of a poem or a novel takes its shape? In this regard, I think, concentrating on the philosophy of language and theories of meaning would be much helpful. It seems to me that for answering this question one needs to withdraw from a Gricean theory of meaning. I argue that neither intentionalists nor anti-intentionalist, do not answer this question deftly. I will try to investigate some answers given to this question by two moderate intentionalists, Robert Stecker and Paisley Livingston, in order to show in which respects their answers are problematic. At last, I argue that Relevance Theory, developed by Deirdre Wilson and Dan Sperber, could answer this question in a way that dissolves some of the hard cases in the philosophy of interpretation.Keywords: interpretation, the theory of meaning, Relevance theory, implication, Context, intention
-
این نوشتار می کوشد به این پرسش پاسخ گوید که آیا رویکرد ویتگنشتاین متاخر در رویارویی با دوآلیسم نسبتی با پاسخ دکارت دارد. ارزیابی رویکرد ویتگنشتاین از استدلال زبان خصوصی آغاز می شود و برای فهم موضع دکارت یکی از مکاتبات او با پرنسس الیزابت و همچنین مفهوم طبیعت در تاملات تحلیل می شود تا بر این نسبت با وجود تمامی اختلافات بنیادین، تصریح شود. در اینجا نشان داده می شود که در متن فلسفه دکارت راهی برای حل مشکل دوآلیسم وجود ندارد، به این معنا که چیرگی بر مشکل دوآلیسم تنها می تواند با خروج از مبانی فلسفه دکارت محقق شود و این همان کاری است که ویتگنشتاین و دکارت انجام داده اند. بنابراین، نوشتار بر این برداشت استوار است که اساس نقدهای ویتگنشتاین بر دوآلیسم و اصول تفکر دکارتی به رویکرد ضدفلسفی ویتگنشتاین مربوط می شود و راه حل دکارت هم برای برون رفت از این مسئله تنها در بستر همین رویکرد ضدفلسفی تحقق می یابد.کلید واژگان: دکارت, ویتگنشتاین متاخر, دوآلیسم, استدلال زبان خصوصی, فلسفه, مفهوم طبیعتThis article is an attempt to address a main question: is there any connection between Wittgensteins way and Descartes one in overcoming the problem of dualism? The discussion of the position of Wittgenstein on Descartes dualism here begins with the private language argument. For understanding Descartes position on the issue, one of his correspondences with Princess Elisabeth, and also the concept of the nature in his book the Meditation are examined so as to be shown this connection, regardless of many central differences between them. Moreover, it is shown here that the relatively similar ways of these two philosophers for facing the problem of dualism are in fact the ways for dissolving the matter, rather than solving it. It means that there seems to be no way to solve the problem of Descartess dualism on the basis of his own works, and this problem can only be overcome by getting out of his philosophy- the thing that both Wittgenstein and Descartes actually did. This article, therefore, takes this reading as its main idea that the Wittgensteins attack on Descartess dualism in particular, and on Descartess philosophy in general, is a fundamental criticism that comes from his critical point of view about the nature of philosophy itself; and the Descartess way which was mentioned above can be justified only in such a this context.Keywords: dualism, private languages argument, Wittgenstein, Descartes
-
در این مقاله، ادعای هگل مبنی بر ضرورت گذارهای روح در مواقف پدیدارشناسی مورد بررسی قرار گرفته و سعی شده است تا معنای مورد نظر وی از ضرورت این گذارها مورد پژوهش قرار گیرد. برای این منظور نخست به اجمال معانی مختلف ضرورت بیان شده و سپس به بررسی این مطلب پرداخته شده که ضرورت مورد التفات هگل کدامیک از انواع این ضرورت ها بوده است. به همین جهت نظر مک تاگارت، هولگیت، فیندلی، لاور و کوفمان در این زمینه ذکر گردیده است و سپس بر اساس دریافت های بدست آمده از این آثار و توجه به ریشه ی انتقادهای هگل به کارهای فلسفی فیلسوفان پیشین، رهیافتی پیشنهاد شده است که به نحوی دربرگیرنده ی تفاسیر مورد بررسی در این مقاله است. بر اساس این رهیافت ضرورت گذارهای روح در پدیدارشناسی، ناشی از شیوه ی نوینی است که هگل قصد دارد برای پژوهش فلسفی در افکند؛ بر این اساس وی سعی می کند میان دو شیوه ی روشن اندیشانه و رومانتیسم مآبانه گام بر دارد و در عین حال به جانب هیچ یک نلغزد.کلید واژگان: هگل, روح, پدیدارشناسی, ضرورت, دیالکتیکIn this paper, Hegels claim is studied that passages of spirit in phases of Phenomenology are necessary. We try to investigate Hegels intention of necessity of these passages. For this goal, different meanings of necessity are expressed and we peruse which meaning is Hegels intention of necessity of these passages. Then the Views of Mc.taggart, Hulgate, Findlay, Lauer and Kaufmann about necessary passages of spirit in phases of Phenomenology are declared. Based on conclusions of study of these Views and Hegels criticisms of philosophy works of predecessors, we suggest an outline that involves these various comments. We believe that Hegels necessity of spirit passages in Phenomenology is raised on his philosophical procedure that is placed between Romantic procedure and Enlightenmental one; in fact, in Phenomenology, Hegel tries to establish a new approach to philosophy which based on, necessity doesnt place either in the side of subject or object, but it located in the center of development of spirit.Keywords: Hegel, Spirit, Phenomenology, Necessity, Dialectic
-
در این مقاله، قرائت هگل از اخلاق ارسطویی ذیل دو مفهوم بنیادی «سعادت» و «فضیلت» و پیامدهایی که بر این قرائت مترتب است، بیان می شود. در تفسیر هگلی، این دو مفهوم نسبت به تلقی کلاسیک ارسطویی کارکردی اجتماعی تر و در عین حال تعینی سابجکتیو به خود می گیرند، تا از این طریق فرد و اجتماع در روندی دیالکتیکی در چهارچوبی فضیلت مند به خیری یگانه که همان آزادی است، دست یابند. اصالت و به یک معنا تقدم اندیشه سیاسی در نظام فلسفی هگل، نیازمند دستگاهی اخلاقی است که بتواند فراتر از طبیعت گرایی اخلاقی ارسطو عمل کرده، مناسبات و اقتضائات حیات بیرونی اجتماعی و سیاسی را تبیین کند. چنین است که در اندیشه هگل، سعادت و فضیلت اگرچه همچون نظام اخلاقی ارسطو واجد اهمیت بی بدیلی هستند، وظیفه ای فراتر از تعلیم و تربیت افراد می یابند. در این پژوهش نشان داده می شود که هگل با استخدام دو مفهوم بنیادی اخلاق ارسطویی، یعنی سعادت و فضیلت در چهارچوب کلی نظام فکری خود، زمینه را برای دگردیسی معنایی این مفاهیم فراهم می آورد.کلید واژگان: ارسطو, هگل, اخلاق نیکوماخوس, سعادت, فضیلت, سابجکتیوQarbshenasi-ye Bonyadi, Volume:6 Issue: 2, 2016, PP 125 -143In this article, it is a matter of expressing (analyzing) the Hegelian reading from Aristotelian ethics under two fundamental concepts, that is, "happiness" and "virtue" and also the implications of this reading. According to Hegelian Interpretation, two above concepts have more social functions than Aristotelian and classical one. Moreover they have also subjective objectify through which Individual and community in dialectical process in a virtual framework can receive the only Good, that is, freedom. Originality and in a sense priority of the political thought in Hegel's philosophical system requires an ethical system that can act beyond Aristotelian moral naturalism and explain external relations and the requirements of social and political life. Thus in Hegel's thought, happiness and virtue have however the unique important such as Aristotle's ethical system, their roles go beyond the education of people. This study demonstrates that Hegel, by employing the two fundamental concepts of Aristotelian ethics, happiness and virtue, in the general framework of his thinking, provides the basis for the transformation of their meaningKeywords: Aristotle, Hegel, Nichomachean Ethics, happiness, virtue, subjective
-
توسعه سیاسی امروزه به عنوان یکی از بحث های محوری در توسعه همه جانبه در سطح جهانی مطرح است، به گونه ای که عده ای توسعه یافتگی اقتصادی برخی از کشورها را با وجود امکانات مادی مناسب برای توسعه، معلول توسعه یافتگی سیاسی قلمداد می کنند. بر خلاف جهان مسیحیت، در اندیشه اسلامی ،دین و سیاست کاملا با هم آمیخته اند و نخستین جامعه اسلامی با تاسیس حکومت اسلامی آغاز گردید .در نتیجه از دیدگاه اسلامی ،حذف دین یا نگرش منفی به آن در فرایند توسعه سیاسی پذیرفتنی نیست . نگرش منفی به دین، مبتنی بر تحولات مسیحیت غربی است . در دیدگاه اسلامی ،دین نه تنها مانع توسعه سیاسی نیست، بلکه تسهیل کننده و زمینه ساز آن نیز هست .جمهوری اسلامی به عنوان الگویی از حکومت اسلامی که اصول و معیارهای آن بر گرفته از منابع اسلامی است و قانون اساسی که آیینه ی تمام نمای آن است، نهادهای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه ایران را تبیین می کند، حاوی اصولی است که می تواند فرایند توسعه سیاسی را تسهیل نماید .در این نوشتار ،ابتداء به تعاریف دین و توسعه سیاسی پرداخته ایم سپس راهکارهای توسعه سیاسی و جایگاه دین در آن را بررسی کرده،در ادامه به جایگاه توسعه سیاسی در اسلام و در نهایت جایگاه دین در توسعه سیاسی ایران را براساس اصول قانون اساسی تبیین کرده ایم .
کلید واژگان: دین, توسعه, توسعه سیاسی, ایران -
عینیت در تفسیر هنری، یعنی مجاز باشیم از تفسیرها درست و نادرست یک اثر هنری سخن بگوییم. برخی از نظریه پردازان، نام آن ها را ضد-قصدگرا بگذارید، رجوع به قصد مولف برای کشف معنای اثر را نادرست می دانند. در این میان، برخی، از جمله رولان بارت، اساسا منکر عینیت در تفسیر می شوند. برخی نیز، از جمله مونرو بیردزلی عینیت در تفسیر را می پذیرند اما آن را به سیاق متن نسبت می دهند. در مقابل، برخی قصدگرایان مقاصد مولف را مبنای تفسیر عینی می دانند؛ هرش، لوینسون، و کرول، در این دسته قرار می گیرند. در این مقاله استدلال می کنیم که موضع قصدگرایان با تاریخ هنر و کاربست نقد سازگارتر، در نتیجه، عقلانی تر از موضع ضد-قصدگرایان است. به علاوه، مناقشه ای در میان قصدگرایان بر سر این موضوع وجود دارد: آیا باید به قصدهای واقعی شخص مولف استناد کنیم یا به قصدهایی که مولفی فرضی در زمانه او می تواند داشته باشد؟ در این رابطه، نشان می دهیم که قصدگرایی واقعی نوئل کرول بهترین پاسخ را فراهم می سازد.
کلید واژگان: کاربست نقد, تفسیر عینی, قصد, مغالطه قصدی, قصدگرایی فرضی, قصدگرایی واقعی, سیاق, مرگ مولف, محتمل و نامتحملobjectivity with regard to interpretation of an artwork means being allowed to talk about true or false interpretations. Some theorists, call them anti-intentionalist, see discovering of the artwork’s meaning with reference to the intentions of the author as problematic. Some anti-intentionalists, including Roland Barthes, basically deny objectivity in interpretation of artworks. Others, including Monroe Beardsley, accept the objectivity in interpretation but ascribe it to the context. On the other side of the debate, some intentionalists, e.g. Hirsch, Levinson, and Carroll, see the intentions of the author as the ground for objectivity. The present article indicates that the intentionalists’ arguments are stronger and more consistent with the practices of art and criticism. Furthermore, there is also a debate that whether the intentions of the actual author are the ones that should be looked for or those that can be ascribed to a hypothetical author. In this respect, we illustrate that Noel Carroll’s actual intentionalism provides us with the best answers.Keywords: practice of criticism, objective interpretation, intention, intentional fallacy, hypothetical intentionalism, actual intentionalism, context, the death of the author, plausible, implausible -
پدیدار شناسی جان، از منظر هگل سیر تطور آگاهی از امر جزئی تا صورت معقول است. سعی هگل بر آن است تا از معضل شناخت شناسی سنتی - جدا افتادگی اساسی آگاهی و جهان واقع - گذر کرده و به صورت بندی جدیدی برسد. راه درک نحوه این گذار، چگونگی رفع (Aufheben) امر جزئی در دل مفهوم (Begriff) است. امر واقع به صورتی منفی در دل مفهوم جای می گیرد و همین منفیت بنیاد واقع بودگی در دل آگاهی است. سعی ما در این مقاله بیان منظور هگل از منفیت واقعیت در دل مفهوم با توجه به تفسیر خاصی است که جورجو آگامبن از ماهیت زبان دارد. آگاهی هیچ گاه نمی تواند به صورتی مستقل از امر واقع باشد، چرا که این منفیت و مقاومت آن، همواره، آگاهی را یک آگاهی شکافیده و بنابراین «ناخشنود» می سازد. این رخداد دلیل اصلی تنش مفهوم و بنابراین حرکت دیالکتیکی آن است.
کلید واژگان: منفیت, آگاهی, آگاهی ناخشنود, مفهوم, آگامبن -
آیزایا برلین فیلسوف و مورخ اندیشه ها از سرشناس ترین و برجسته ترین لیبرال های دوران معاصر است که تقریر او از دو مفهوم آزادی سررشته بحث های سیاسی و اجتماعی و اخلاقی مرتبط با آزادی است. مفهوم آزادی از کلیدی ترین آرای او و به نوعی مرکز ثقل اندیشه های اوست. به نظر او، آن چه در انسان اهمیت ویژه دارد و حتی انسانیت انسان در گرو آن است قدرت انتخاب و گزینش گری اوست و آزادی از این جهت اهمیت ویژه می یابد که میدانی برای انتخاب انسان ها فراهم می آورد. در تمام جنبه های اندیشه برلین از جمله پلورالیسم ارزشی، رد جبرگرایی تاریخی، رد آرمان شهرگرایی و دفاع از دموکراسی (البته دموکراسی ای که جنبه های منفی آن به دست نیروهای روشن فکر و نقاد محدود و کنترل می شود) رد پای آزادی محوری و دغدغه دفاع از آن قابل درک و محسوس است. در این مقاله، ابتدا سعی می شود مفهوم آزادی مثبت و منفی از نگاه برلین تبیین شود و سپس جنبه های مختلف آن با نگاه نقادانه مورد بررسی قرار گیرد.
کلید واژگان: آزادی منفی, آزادی مثبت, جبرگرایی, لیبرالیسم, تجربه گرایی, تکثرگرایی, آیزایا برلینQarbshenasi-ye Bonyadi, Volume:5 Issue: 2, 2015, PP 105 -135Philosopher and historian of ideas, Isaiah Berlin, is one of the most famous and prominent contemporary liberals. His exposition on two kinds of liberty has brought a lot of political, social and ethical discussions concerning the concept of freedom. According to him, the important thing in the human being and even what the humanity is based on is ‘choice’, and therefore, freedom is important because it provides a ground to choice. In all aspects of Berlin’s ideas including: value pluralism, rejection of historical determinism, rejection of utopianism and defense of democracy (of course a democracy which its negative aspects are limited and controlled by critics and intellectuals) the trace of ‘freedom’ is evident, and his concern to defending liberty is perceptible and comprehensible. In this paper we’ll firstly explain the negative and positive concepts of liberty, and then, we’ll consider the different aspects of it through a critical perspective.Keywords: Isaiah Berlin, liberty, negative, positive liberty, Democracy -
تاثیرپذیری مارکس از هگل امری است مورد اتفاق و خصوصا تاثیرپذیری اش از بخش ارباب و بنده پدیدارشناسی روح، اگرچه نظریه ای مشهور اما برای برخی مانند آرتور، افسانه ای بیش نیست. امثال سارتر و هیپولیت که تحت تاثیر کوژو، منشا شهرت این نظریه هستند بدون ذکر هیچ شاهدی، طرح مدعا کرده اند. مارکوزه به نقل جمله ای از دست نوشته های اقتصادی و فلسفی 1844 مارکس اکتفا کرده است و آرتور را بر آن داشته است تا با محوریت این اثر مارکس و نقد مارکوزه، بر نظریه تاثیرپذیری مهر ابطال بزند. استدلال آرتور این است که مارکس هیچ ارجاعی به ارباب و بنده ندارد و نقدی که به هگل درباره مفهوم «کار» وارد می کند به دلیل تفاوتش با رویکرد هگل به «کار» در ارباب و بنده، ناظر بر این بخش از پدیدارشناسی نیست. در نقد استدلال آرتور می توان گفت رد دلیل، نافی مدعا نیست و باید به دیگر آثار مارکس هم مراجعه کرد. هگل در ارباب و بنده، کار را رها کننده بنده از حیث طبیعی اش، دگرگون کننده، سازنده و عامل فعلیت و آزادی می داند و دقیقا همین عناصر با همین واژه ها در دو اثر مهم مارکس، گروندریسه و کاپیتال، در ارتباط با کار انسان مطرح شده اند. متاسفانه واژه تاثیرپذیری بدون اینکه دقیقا مشخص شود به چه معنا است، مورد استفاده ی موافقین و مخالفین نظریه ی مذکور واقع شده است. تامل در کاربرد این واژه نشان می دهد ارجاع یا عدم ارجاع به متن اثر یک صاحب رای نمی تواند دلیل منطقی ای بر تاثیرپذیری یا عدم تاثیرپذیری دیگران از او باشد. در مورد مارکس، علاوه بر موارد یکسانی تلقی فلسفی او از «کار» با دیدگاه هگل در ارباب و بنده، استفاده فراوان او از کلید واژه های هگلی خاص این بخش از پدیدارشناسی به ضمیمه اعترافش بر شاگردی هگل، شاهدی قوی بر تاثیرپذیری او در مفهوم کار از ارباب و بنده هگل می باشد.
کلید واژگان: هگل, مارکس, ارباب و بنده, کار -
این مقاله دارای دو هدف یا مسئله اصلی است: نخست، رابطه دوسویه صلح و سعادت؛ دوم، تعامل و تصاعد متقابل و متعاکس آندو بدون هیچ نقطه ایستا و پایانی. چنانکه پیداست رویکرد مقاله توصیفی نیست بلکه در بخش اصلی خود، تحلیلی یا توصیفی تحلیلی است. نوآوری مقاله در تبیین و کشف رابطه» دوسویه صلح و سعادت و کشف رابطه متصاعد دوسویه آن از متون ملاصدراست. این رابطه بر مبناهای مختلفی در اندیشه صدرالمتالهین مورد تحلیل قرار میگیرد. بر مبنای انسان شناسی ملاصدرا، از زوایای گوناگون بدست می آید که صلح شرط سعادت دنیوی و اخروی است و سعادت نیز عامل تحکیم صلح است. وجودشناسی و جهانشناسی صدرایی نیز مبنای تحلیلهای نگارنده در باب رابطه دوسویه صلح و سعادت است؛ بر این مبنا تحلیل میکنیم که چگونه جامعه صدرایی در عین برخورداری از تکثرها میتواند عمیقا وحدتگرا باشد. تحلیل رابطه صلح و سعادت بر مبنای اندیشه های دینی صدرایی نشان میدهد که چگونه صلح در دنیای مدرن به مخاطره افتاده است. ساختار حکومت و کارکردهای آن نیز بتفصیل دیگری پرده از رابطه دوسویه صلح و سعادت برمیدارد، چنانکه اندیشه های اخلاقی ملاصدرا نیز رابطه دقیق صلح و امنیت و سعادت اخلاقی را برملا میسازد.کلید واژگان: سعادت, صلح, حکومت, خلافت, دین, قانون, اخلاق
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.