به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

فهرست مطالب مهری جمیلیان

  • نازیلا نجدی، مهری جمیلیان، راحیل حق جو، آناهیتا حق جو*
    زمینه و هدف

    کدو گیاهی دارای خواص دارویی در درمان انواع اختلالات متابولیک می باشد که علی رغم اثربخشی خوب، هنوز در مورد کاربرد آن در دوران بارداری اتفاق نظر وجود ندارد. لذا هدف از این مطالعه تعیین و بررسی تاثیر استفاده از کدو بر درمان کبد چرب غیرالکلی و بروز دیابت بارداری در زنان باردار بود.

    روش بررسی

    در این مطالعه که به صورت کارآزمایی بالینی تصادفی  در سال 1396 انجام شد، 60 خانم باردار مبتلا به کبد چرب غیرالکلی انتخاب و به صورت تصادفی به گروه دریافت کننده رژیم غذایی به همراه کدو به میزان 100 گرم به مدت 6 هفته و گروه دریافت کننده رژیم غذایی به تنهایی تقسیم شدند. شاخص های متابولیک سرمی، گرید کبد چرب، سونوگرافی B-Mode و دیابت بارداری بین دو گروه مقایسه گردید. داده های جمع آوری شده با استفاده از آزمون های آماری کلموگروف اسمیرنوف، آنالیز واریانس، مجذور کای، تی تست، ویلکاکسون، مک نمار و مجذور کای تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها: 

    نتایج بررسی حاضر نشان داد شاخص های متابولیک ALT، AST ، ALP ، LDL، Chol، پس از انجام مداخله بین دو گروه مداخله و کنترل اختلاف معنی داری داشته اند (05/0>p).  مقایسه گرید کبد چرب بعد از انجام مداخله بین دو گروه اختلاف آماری معنی داری را نشان نمی داد(05/0>p). میزان تغییرات در سونوگرافی B-Mode بعد از درمان در هر دو گروه مداخله (001/0=p) و شاهد (046/0=p) معنی دار بود.  

    نتیجه گیری:

     بر اساس نتایج به دست آمده چنین استنباط می شود که استفاده از کدو در مادران باردار تاثیری متفاوت از دارونما در درمان کبد چرب غیرالکلی و بر روی میزان بروز ابتلا به دیابت بارداری ندارد، لذا استفاده از آن به این منظور توصیه نمی شود.

    کلید واژگان: کبد چرب, دیابت بارداری, کدو}
    N. Najdi, M .Jamilian, R. Haghjoo, A .Haghjoo*
    Background & aim

    Pumpkin plant has medicinal properties in the treatment of various metabolic disorders, which despite its good effectiveness, there is still no consensus on its use during pregnancy. Therefore, the purpose of the present study was to determine and investigate the effect of using pumpkin on the treatment of non-alcoholic fatty liver disease and the occurrence of gestational diabetes in pregnant women.

    Methods

    In the present study conducted as a randomized clinical trial in 2016, 60 pregnant women with non-alcoholic fatty liver disease were selected and randomly assigned to the group receiving the diet with pumpkin in the amount of 100 grams for 6 weeks and the group Diet recipients were divided alone. Serum metabolic indices, fatty liver grade, B-Mode ultrasound and gestational diabetes were compared between the two groups. Collected data were analyzed using Kolmogorov-Smirnov statistical tests, analysis of variance, chi-square, t-test, Wilcoxon, McNemar and chi-square.

    Results

    The results of the present study indicated that the metabolic indices of ALT, AST, ALP, LDL, and Chol had a significant difference between the intervention and control groups after the intervention (p<0.05). The comparison of fatty liver grade after the intervention did not show a statistically significant difference between the two groups (p>0.05). The amount of changes in B-Mode ultrasound after treatment was significant in both intervention (p=0.001) and control (p=0.046) groups. The point of the findings should be written in more detail, it is very dumb and incomprehensible

    Conclusion

    Based on the obtained results, it was concluded that the use of pumpkin in pregnant mothers did not have a dissimilar effect than the placebo in the treatment of non-alcoholic fatty liver and on the incidence of gestational diabetes, so its use is not recommended for this purpose.

    Keywords: Fatty liver, Gestational diabetes, Pumpkin}
  • مهری جمیلیان، نازنین روان بخش*
    زمینه و هدف
    بر اساس دانش ما، هیچ گزارشی که نشان دهنده اثرات مکمل یاری ویتامین E به علاوه امگا-3 بر روی بیومارکرهای التهابی و استرس اکسیداتیو در زنان باردار مبتلا به دیابت بارداری (GDM) باشد وجود ندارد. این مطالعه به منظور ارزیابی اثرات مکمل یاری ویتامین E به علاوه امگا-3 بر روی متابولیسم انسولین و بیومارکرهای التهابی و استرس اکسیداتیو در زنان باردار مبتلا به دیابت بارداری طراحی شده بود.
    مواد و روش ها
    این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی کنترل شده- پلاسبو دو سوکور بر روی 60 زن باردار مبتلا به دیابت بارداری انجام شده است. شرکت کنندگان به طور تصادفی برای مصرف 400 واحد ویتامین E به علاوه 1000 میلی گرم مکمل امگا-3 (30=n) یا پلاسبو (30=n) برای 6 هفته تقسیم شدند. نمونه خون ناشتا در ابتدا و 6 هفته بعد از مداخله برای اندازه گیری متغیرهای بیوشیمیایی گرفته شد.
    یافته ها
    مکمل یاری ویتامین E به علاوه امگا-3 منجر به افزایش معنی دار توتال آنتی اکسیدانت پلاسمایی (9/224±5/187+ در مقابل 1/136±5/32- میلی مول بر لیتر، 001/0p<) و یک کاهش معنی دار در مالون دی آلدئید پلاسمایی (9/0±1/0- در مقابل 4/1±6/0+ میکرو مول بر لیتر، 04/0p=) در مقایسه با پلاسبو شده است. به علاوه، یک افزایش معنی دار در نیتریک اکساید پلاسمایی (7/7±0/5+ در مقابل 0/28±0/12- میکرو مول بر لیتر، 002/0p=) به دنبال مصرف مکمل ویتامین E به علاوه امگا-3 در مقایسه با پلاسبو مشاهده نمودیم.
    نتیجه گیری
    مکمل یاری ویتامین E به علاوه امگا-3 در زنان باردار مبتلا به GDM اثرات مفیدی بر روی بیومارکرهای استرس اکسیداتیو و التهابی داشته است.
    کلید واژگان: پروفایلهای متابولیک, سندرم تخمدان پلی کیستیک, کلسیم, مکمل یاری, ویتامین E}
    Mehri Jamilian, Nazanin Ravanbakhsh *
    Background and Aim
    We are aware of no study that examined the effects of vitamin E plus omega-3 fatty acid supplementation on inflammatory and oxidative stress biomarkers in pregnant women with gestational diabetes (GDM). This study aimed to evaluate the effects of vitamin E plus omega-3 supplementation on insulin metabolism and inflammatory and oxidative stress biomarkers in pregnant women with gestational diabetes.
    Materials and Methods
    This randomized, double-blind, placebo-controlled clinical trial was performed on 60 women with GDM. Subjects were randomly assigned to receive either 400 IU vitamin E plus 1000 mg omega-3 fatty acid supplements (n=30) or placebo (n=30) for 6 weeks. Fasting blood samples were taken at study baseline and after 6 weeks of intervention to quantify biochemical variables.
    Findings: Vitamin E plus omega-3 fatty acid supplementation led to a significant rise in plasma total antioxidant capacity (+187.5±224.9 vs. -32.5±136.1 mmol/L, p<0.001) and a significant decrease in MDA levels (-0.1±0.9 vs. +0.6±1.4 µmol/L, p=0.04) compared with placebo. Furthermore, a significant increase in plasma NO levels (+5.0±7.7 vs. -12.0±28.0 µmol/L, p=0.002) was seen after vitamin E plus omega-3 fatty acid supplementation compared with the placebo.
    Conclusion
    Vitamin E plus omega-3 fatty acid supplementation in GDM women had beneficial effects on biomarkers of inflammation and oxidative stress
    Keywords: GDM, Inflammation, Omega-3 fatty acid supplementation, Oxidative stress, Vitamin E}
  • بیتا باده نوش، منا کاشی، مهری جمیلیان، نسرین شریفی*، ذات الله عاصمی
    سندرم تخمدان پلی کیستیک (PCOS) ، یک اختلال غدد درون ریز شایع همراه با عوارض متابولیک بوده که حدود 10-5% زنان در سنین باروری را تحت تاثیر قرار می دهد. مطالعه حاضر با هدف بررسی اثر مکمل یاری سلنیوم بر پروفایل لیپیدی، شاخص های متابولیسم گلوکز و انسولین در زنان مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک صورت گرفت.
    این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی دوسوکور کنترل شده بر روی 70 زن مبتلا به PCOS (محدوده سنی 40-18 سال) انجام شد. شرکت کنندگان به طور تصادفی به دو گروه (هرکدام 35 نفر) شامل: گروه دریافت کننده مکمل سلنیوم (به میزان 200 میکروگرم به طور روزانه) و گروه دارونما (به میزان 100 میلی گرم سلولز به صورت روزانه) به مدت 8 هفته تقسیم شدند. نمونه خون ناشتا در شروع مطالعه و 8 هفته پس از آن جمع آوری شد. داده ها با استفاده از آزمون آماری آنالیز کوواریانس تحلیل شدند.
    مکمل سلنیوم به طور معنی داری باعث کاهش سطوح انسولین سرم (29/47±83/29- درمقابل 12/77±07/9پیکومول برلیتر، 013/0=p) ،
    HOMA-IR (81/1±15/1- درمقابل 09/3±42/0،011/0p=) ، HOMA-B (95/30±06/19- درمقابل 99/47±55/4، 017/0=p) و افزایش QUICKI (04/0±03/0 درمقابل 05/0±0009/0، 032/0=p) در مقایسه با گروه دارونما شد. به علاوه، سطوح سرمی تری گلیسرید (55/0±14/0- درمقابل 30/0±11/0 میلی مول برلیتر، 025/0=p) و لیپوپروتئین با چگالی بسیار پایین (VLDL) (11/0±03/0? درمقابل 06/0±02/0 میلی مول برلیتر، 025/0=p) پس از مداخله کاهش یافت.
    کلید واژگان: سلنیوم, سندرم تخمدان پلی کیستیک, انسولین, متابولیسم, الگوی لیپیدی, کارآزمایی بالینی تصادفی شده}
    Bita Badehnoosh, Mona Kashi, Mehri Jamilian, Nasrin Sharifi*, Zatollah Asemi
    Background And Objectives
    Polycystic ovary syndrome (PCOS) is a common endocrine disorder associated with metabolic complications, which affects about 5-10% of women of reproductive age. The present study was designed with the objective of investigating the effect of selenium supplementation on lipid profile and indices of glucose and insulin metabolism in women with PCOS.
    Methods
    This randomized double-blind controlled clinical trial, was conducted on 70 women with PCOS (age range, 18-40years)s. The participants were randomly divided into two groups (each 35 subjects), including the group that received selenium supplementation (200µg, daily) and the group that received placebo (100mg cellulose, daily) for 8 weeks. Fasting blood samples were collected at baseline and after 8 weeks. Data was analyzed using the analysis of covariance (ANCOVA) statistical test.
    Results
    Selenium supplementation significantly decreased the serum insulin level (-29.83±47.29vs .07±77.12pmol/l, p=0.013), homeostasis model of assessment-insulin resistance (HOMA-IR) (-1.15±1.81vs .42±3.09, p=0.011), homeostatic model assessment beta cell function (HOMA-B) (-19.06±30.95vs .55±47.99, p=0.017), and increased the quantitative insulin sensitivity check index (QUICKI) (.03±0.04 vs .0009±0.05, p=0.032) compared to the placebo group. In addition, serum triglyceride level (-0.14±0.55vs .11±0.30mmol/l, p=0.025) and very-low-density lipoprotein (VLDL) concentration (-0.03±0.11 vs .02±0.06 mmol/L, p=0.025) significantly decreased after the intervention.
    Conclusion
    The findings of this study revealed that daily intake of selenium supplement in women with PCOS may have beneficial effects on insulin metabolism indices, serum triglyceride level, and VLDL level
    Keywords: Selenium, Polycystic ovary syndrome, Insulin, Metabolism, Lipid profiles, A randomized clinical trial}
  • مهری جمیلیان*، سمیه جمشیدی
    زمینه و هدف
    مکمل یاری سلنیوم می تواند تاثیرات مفید متعددی از جمله اعمال ضد التهابی داشته باشد. هدف از این مطالعه ارزیابی اثرات مکمل یاری سلنیوم بر روی سطوح بیان ژن سیتوکین های التهابی و فاکتور رشد اندوتلیال عروقی (VEGF) در زنان مبتلا به دیابت بارداری (GDM) بود.
    مواد و روش ها
    این مطالعه کارآزمایی بالینی تصادفی دو سوکور کنترل شده با دارونما بر روی 40 زن باردار مبتلا به GDM در محدوده سنی 18 تا 40 سال انجام شد. شرکت کنندگان، به طور تصادفی برای دریافت روزانه 200 میکروگرم مکمل سلنیوم (20=n) یا پلاسبو (20=n) برای مدت 6 هفته تقسیم شدند. سطوح بیان ژن سیتوکین های التهابی و VEGF در لنفوسیت های زنان مبتلا به GDM به روش RT-PCR تعیین شد.
    یافته ها
    مکمل یاری سلنیوم بعد از 6 هفته مداخله، در مقایسه با پلاسبو منجر به کاهش معنی دار بیان ژن فاکتور نکروز تومور آلفا (TNF-α) (02/0=p) و فاکتور رشد تغییر دهنده بتا (TGF-β) (01/0=p) و افزایش معنی دار سطوح بیان ژن VEGF (03/0=p) در لنفوسیت های بیماران مبتلا به GDM شد. بیان ژن IL-1β و IL-8 در لنفوسیت های زنان مبتلا به GDM هیچ گونه تغییر قابل توجهی به دنبال مصرف مکمل سلنیوم پیدا نکرد.
    نتیجه گیری
    مصرف مکمل یاری سلنیوم بعد از 6 هفته در زنان باردار مبتلا به GDM، منجر به کاهش معنی دار بیان ژنTNF-α و TGF-βو افزایش قابل ملاحظه بیان ژن VEGF شد. ولی نتوانست بر بیان IL-1β و IL-8 تاثیری بگذارد.
    کلید واژگان: مکمل یاری سلنیوم, بیان ژن, التهاب, دیابت بارداری}
    Mehri Jamilian*, Somayeh Jamshidi Jamilian
    Background
    Selenium supplement has multiple important effects, including anti-inflammatory effect. The aim of this study was to assess the effects of selenium supplement on gene expression of inflammatory cytokines and vascular endothelial growth factor in gestational diabetes.
    Materials And Methods
    This randomized double blind placebo control trial was performed on 40 patients suffering from GDM aged 18–40 years old. Participants were randomly divided into interventional group receiving 200mg/day selenium supplements (n=20) and control group receiving placebo (n=20) for 6 weeks. Primary outcome was gene expression of inflammatory cytokines and VEGF which were assessed in lymphocyte of GDM patients by RT-PCR method.
    Results
    After 6 weeks intervention, in comparison with the control group, interventional group showed down regulation of gene expression of tumor necrosis factor alpha (TNF–α) (p=0.02) and transforming growth factor beta (TGF–β) (p=0.01) and up-regulation of gene expression of vascular endothelial (VEGF) (p = 0.03) in lymphocytes of GDM. There was not any significant change following intervention with selenium regarding gene expression of interleukin IL-1 β and IL-8 in lymphocytes of GDM patients.
    Conclusion
    6 weeks supplementation with selenium in patients with GDM can cause down regulated gene expression of TNF-α and TGF–β, and up regulated gene expression of VEGF. Selenium supplement had not any effect on gene expression of IL-1 β and IL-8.
    Keywords: Gene expression, Gestational diabetes mellitus, Inflammation, Selenium supplement}
  • مهری جمیلیان، افسانه طلایی، علی چهره ای *، محمدرضا رضوانفر، فاطمه رفیعی
    زمینه
    کم کاری و پرکاری تیروئید از علل شناخته شده DUB (dysfunctional uterine bleeding) می باشند که به صورت بی نظمی های قاعدگی بروز می کنند. با توجه به تاثیر هورمون های تیروئید بر قاعدگی، مصرف لوتیروکسین در زنان یوتیروئید ممکن است بر DUB تاثیر داشته باشد.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه کارآزمایی بالینی مداخله ای، دو سوکور، کنترل شده با پلاسبو، 120 زن 35 تا 55 ساله مبتلا به DUB که فاقد علل ارگانیک بودند و عملکرد تیروئید طبیعی داشتند و قرص جلوگیری از بارداری برای کنترل DUB مصرف می کردند، به طور تصادفی به دو گروه 60 نفره تقسیم شدند. در گروه مداخله قرص لووتیروکسین 1/0 میلی گرم روزانه و در گروه کنترل دارونما به مدت سه ماه تجویز شد و بعد از سه ماه مقایسه بین دو گروه، به وسیله نرم افزار SPSS ویرایش 16 و با استقاده از آزمون های آماری paired t test و t test student و تحلیل کوواریانس آنالیز اطلاعات انجام شد.
    یافته ها
    در این مطالعه میزان بهبودی همه انواع الگوهای اختلالات قاعدگی به ترتیب در گروه مداخله و کنترل 48 (80 درصد) و 51 (85 درصد) بود که تفاوت معناداری بین میزان بهبودی در دو گروه نسبت به پیش از درمان وجود نداشت (47/0=p). گرچه مقایسه میزان بهبودی بر اساس انواع مختلف الگوهای قاعدگی در دو گروه نشان داد که در زیر گروه متروراژی میزان بهبودی در گروه مداخله بیشتر بوده است (100 درصد). بر اساس نتایج به دست آمده از تحلیل کوواریانس، بهبودی معناداری در میانگین متغیرهای مدت زمان خونریزی، فاصله بین قاعدگی ها و تعداد پد مورد استفاده در گروه مداخله در مقایسه با گروه کنترل مشاهده شد (006/0=p و 352/4=F).
    نتیجه گیری
    مصرف لوتیروکسین می تواند موجب تنظیم قاعدگی در زنان یوتیرویید شود.
    کلید واژگان: لوتیروکسین, خونریزی رحمی, یوتیروئید, زنان}
    Mehri Jamilian, Afsaneh Talaei, Ali Chehrei *, Mohammad Reza Rezvanfar, Fatemeh Rafei
    Background
    Hypothyroidism and hyperthyroidism have been known as the most important reasons for DUB (dysfunctional uterine bleeding) that presents as menstrual irregularities. Regarding to the effects of thyroid hormones on mense, levothyroxine intake may be effective on DUB in euthyroid women.
    Material and
    Methods
    In this interventional randomized, double-blind, placebo-controlled clinical trial on 120 women aged 35-55 years old with DUB that they had no organic reasons and had normal thyroid function and they were taking oral contraceptive pill (OCP), were divided in two groups that each group included 60 women. The intervention group took one tablet of levothyroxine 0.1 mg daily and control group took placebo for three months and after 3 months, comparison between two groups were performed by using SPSS software 16 and in order to data analyzing paired t test and student t test and covariance analysis was used.
    Results
    Our study showed the overall recovery rate of all kinds of mense irregularities was 48(80%) and 51(85%) in intervention and control groups respectively that shows there was no difference in comparison to pretreatment (P=0/47). The comparison of recovery rate based on different kinds of mense irregularities in two groups showed that recovery rate in metrorrhagia was significantly more in intervention group (100%) than control group. Based on covariance analysis, a meaningful recovery rate in duration and interval bleeding, and the number of used pads was seen in intervention group in comparison to control group (F=4.352, P=0.006).
    Keywords: Levothyroxine, DUB, euthyroid, Women}
  • مهری جمیلیان*، ریحانه صاحب کشاف
    زمینه و هدف
    مطالعات کمی در مورد اثرات مکمل سویا در بیماران مبتلا به سندروم تخمدان پلی کیستیک وجود دارد. این مطالعه به منظور ارزیابی اثرات مکمل یاری سویا بر روی پروفایل های متابولیک در زنان مبتلا به سندروم تخمدان پلی کیستیک طراحی شد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه کارآزمایی بالینی کنترل شده- پلاسبو دو سوکور تصادفی بر روی 70 زن مبتلا به سندروم تخمدان پلی کیستیک انجام شده است. شرکت کنندگان، به طور تصادفی به دو گروه مکمل ایزوفلاون سویا 50 به میزان میلی گرم (35=n) یا پلاسبو (35=n) برای 12 هفته تقسیم شدند. نمونه خون ناشتا در ابتدا و 12 هفته بعد از مداخله برای اندازه گیری متغیرهای مرتبط از بیماران گرفته شد.
    یافته ها
    به دنبال تجویز مکمل سویا یک کاهش معنی دار در سطوح تستوسترون توتال سرمی (4/0±2/0- نانوگرم بر میلی لیتر در مقابل 3/0±1/0 نانوگرم بر میلی لیتر پلاسبو ، 01/0p=) ، یک افزایش معنی دار در سطوح گلوتاتیون (2/102±0/96+ میکرومول بر لیتر در مقابل 8/157±7/22+ میکرومول بر لیتر پلاسبو ، 04/0p=) و یک کاهش معنی دار در مالون دی آلدئید پلاسمایی (8/0±7/0- میکرو مول بر لیتر در مقابل 3/2±8/0+ میکرومول بر لیتر ، 001/0p=) در مقایسه با پلاسبو مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    بر اساس یافته های این پژوهش، مکمل یاری سویا در زنان مبتلا به سندروم تخمدان پلی کیستیک اثرات مفیدی بر روی پروفایل های متابولیک داشته است.
    کلید واژگان: سویا, پروفایل های متابولیک, سندروم تخمدان پلی کیستیک}
    Mehri Jamilian*, Reyhaneh Sahebkashaf
    Background
    We are aware of no study examining the effects of Soy supplementation on patients with polycystic ovary syndrome (PCOS).This study was conducted to evaluate the effects of Soy supplementation on metabolic profiles in women with PCOS.
    Materials And Methods
    This randomized, double-blind, placebo-controlled clinical trial was conducted among 70 women diagnosed with PCOS. Participants were randomly divided into two groups to receive 50 mg Soy isoflavone supplements (n=35) or placebo (n=35) for 12 weeks. Fasting blood samples were taken at baseline and after a 12-week intervention to quantify related factors.
    Results
    Intervention group, subjects who received Soy supplements had significantly decreased total serum testosterone levels (-0.2±0.4 vs. .1±0.3 ng/mL, p=0.01) compared with the placebo. In addition, a significant rise in plasma glutathione (.0±102.2 vs. .7±157.8 µmol/L, p=0.04) and a significant decrease in malondialdhyde levels (-0.7±0.8 vs. .8±2.3, p=0.001) was observed following the consumption of Soy supplements compared with the placebo.
    Conclusion
    According to this study, Soy supplementation among PCOS women had beneficial effects on metabolic profiles.
    Keywords: Metabolic profiles, polycystic ovary syndrome, Soy}
  • مهری جمیلیان*، رقیه افشار
    زمینه و هدف
    اثر بخشی روغن گل مغربی در سندروم متابولیک و سایر بیماری ها مطرح شده است .هم چنین نقش ویتامین D در کاهش ریسک بسیاری از بیماری های مزمن مثل چاقی، سندروم متابولیک و دیابت مفروض گردیده است. بر اساس دانش ما، هیچ گزارشی که نشان دهنده اثرات مکمل یاری روغن گل مغربی به علاوه ویتامین D بر روی پروفایل های متابولیک در زنان باردار مبتلا به دیابت بارداری باشد وجود ندارد. این مطالعه به منظور ارزیابی اثرات مکمل یاری روغن گل مغربی و ویتامین D بر روی پروفایل های متابولیک در زنان باردار مبتلا به دیابت بارداری طراحی شده است.
    مواد و روش ها
    این مطالعه کارآزمایی بالینی کنترل شده- پلاسبو دو سوکور بر روی 60 زن باردار مبتلا به دیابت بارداری انجام شده است. نمونه ها، به طور تصادفی در دو گروه مکمل روغن گل مغربی و ویتامین D (30=n) یا پلاسبو (30=n) برای 6 هفته تقسیم شدند. نمونه خون ناشتا در ابتدا و 6 هفته بعد از مداخله برای اندازه گیری متغیرهای بیوشیمیایی از بیماران گرفته شد.
    یافته ها
    مکمل یاری ویتامین D به علاوه روغن گل مغربی منجر به کاهش معنی دار پروتئین واکنش گر C با حساسیت بالای (hs-CRP) سرمی (0/4±9/1- در مقابل 6/2±6/0+ میکروگرم بر میلی لیتر، 006/0p=) و مالون دی آلدئید (1/2±8/0- در مقابل 5/1±6/0+ میکرو مول بر میلی لیتر، 005/0=p) در مقایسه با پلاسبو شده است. به علاوه، یک افزایش معنی دار در نیتریک اکساید (8/3±5/2+ در مقابل 1/8±9/1- میکرومول بر لیتر، 009/0=p) و توتال آنتی اکسیدانت (8/174±4/84+ در مقابل 1/143±4/36- میلی مول بر لیتر، 005/0p=) به دنبال مصرف مکمل ویتامین D به علاوه روغن گل مغربی در مقایسه با پلاسبو مشاهده نمودیم.
    نتیجه گیری
    مکمل یاری روغن گل مغربی و ویتامین دی در زنان باردار مبتلا به دیابت بارداری اثرات مفیدی بر روی پروفایل های متابولیک داشته است.
    کلید واژگان: روغن گل مغربی, ویتامین دی, دیابت بارداری}
    Mehri Jamilian *, Roghayeh Afshar
    Background
    The efficacy of evening primrose oil has been reported in metabolic syndrome and other diseases.The role of vitamin D has been proposed in the risk reducing of chronic diseases such as obesity, metabolic syndrome and diabetes too. We are aware of no study that examined the effects of evening primrose oil and vitamin D supplementation on metabolic profiles in gestational diabetes (GDM). This study was designed to assess the effects of evening primrose oil and vitamin D supplementation on metabolic profiles among pregnant women with GDM.
    Materials And Methods
    This randomized, double-blind, placebo-controlled clinical trial was performed among 60 women with GDM. Subjects were randomly assigned to receive either evening primrose oil and vitamin D supplements (n=30) or placebo (n=30) for 6 weeks. Fasting blood samples were taken at study baseline and after 6 weeks of intervention to quantify biochemical variables.
    Results
    Evening primrose oil and vitamin D supplementation led to a significant decrease in serum high sensitivity-C reactive protein (hs-CRP ) levels (change from baseline: -1.9±4.0 vs. .6±2.6 µg/mL, p=0.006) and MDA (-0.8±2.1 vs. .6±1.5 µmol/L,p=0.005) compared with placebo. Furthermore, a significant increase in plasma NO (.5±3.8 vs. -1.9±8.1 µmol/L, p=0.009) and TAC levels (.4±174.8 vs. -36.4±143.1 mmol/L, p=0.005) was seen after evening primrose oil and vitamin D supplementation compared with placebo.
    Conclusion
    Evening primrose oil and vitamin D supplementation in GDM women had beneficial effects on metabolic profiles.
    Keywords: Evening primrose oil, Gestational diabetes, Vitamin D}
  • زینب زلفی زره شوران *، مهری جمیلیان
    زمینه و هدف
    بر اساس دانش ما، هیچ گزارشی که نشان دهنده اثرات مکمل یاری روی بر روی پروفایل های متابولیک در زنان مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک (PCOS) باشد وجود ندارد. این مطالعه به منظور ارزیابی اثرات مکمل یاری روی بر روی پارامترهای هموستاز گلوکز در زنان مبتلا به PCOS طراحی شده بود.
    مواد و روش ها
    این مطالعه کارآزمایی بالینی کنترل شده-پلاسبو دو سوکور بر روی 52 زن مبتلا به PCOS در دامنه سنی 18 تا 40 سال انجام شده است. شرکت کنندگان، برای دریافت روزانه220 میلی گرم سولفات روی (حاوی 50 میلی گرم روی) (26=n) یا پلاسبو (26=n) به طور تصادفی برای 8 هفته تقسیم شدند. نمونه خون ناشتا در ابتدا و 8 هفته بعد از مداخله برای اندازه گیری گلوکز و انسولین از بیماران گرفته شد.
    یافته ها
    بعد از 8 هفته مداخله، افرادی که مکمل روی دریافت کردند، کاهش معنی داری در قند خون ناشتا (6/9±3/4- در مقابل 0/6±5/0 میلی گرم بر دسی لیتر +، 03/0=p)، انسولین سرمی (9/2±0/3- در مقابل 4/8±5/1 میکرو واحد در میلی لیتر +، 01/0p=)، تری گلیسرید (3/40±6/15- در مقابل 3/25±5/14 میلی گرم بر دسی لیتر+، 002/0=p) و افزایش معنی داری در حساسیت به انسولین (02/0±02/0+ در مقابل 05/0±004/0-، 03/0p=) در مقایسه با پلاسبو داشتند.
    نتیجه گیری
    در مجموع، مکمل یاری 220 میلی گرم سولفات روی روزانه برای 8 هفته در زنان مبتلا به سندرم پلی کیستیک تخمدان اثرات مفیدی بر روی پروفایل های متابولیک داشته است.
    کلید واژگان: روی, مکمل یاری, تخمدان پلی کیستیک, متابولیسم انسولین}
    Z. Zolfizarshoran*, M. Jamilian
    Background
    We are aware of no study evaluating the effects of zinc supplementation on metabolic profiles of patients with polycystic ovary syndrome (PCOS). This study was conducted to evaluate the effects of zinc supplementation on glucose homeostasis parameters in PCOS women.
    Materials And Methods
    This randomized, double-blind, placebo-controlled trial was conducted among 52 women diagnosed with PCOS and aged 18-40 years old. Participants were randomly divided into two groups to receive 220 mg zinc sulfate (containing 50 mg zinc) supplements (n=26) or placebo (n=26) per day for 8 weeks. Fasting blood samples were taken at baseline and after 8 weeks of intervention to quantify glucose and insulin.
    Results
    After 8 weeks of intervention, zinc-supplemented patients had reduced fasting plasma glucose (FPG) (-4.3±9.6 vs. .5±6.0 mg/dL, p=0.03), serum insulin (-3.0 ± 2.9 vs . 1.5 ± 8.4 µIU/ml, p=0.01), serum triglycerides levels (-15.6±40.3 vs. .5±25.3 mg/dL, p=0.002) and a significant increase in insulin sensitivity (.02±0.02 vs. -0.004±0.05, p=0.03) compared with the placebo.
    Conclusion
    Taken together, 220 mg zinc sulfate supplementation per day for 8 weeks among PCOS women had beneficial effects on metabolic profiles.
    Keywords: Insulin metabolism, Polycystic ovary syndrome, Supplementation, Zinc}
  • مهری جمیلیان *، سمیه بخشایشی
    زمینه و هدف
    تعداد مطالعات کمی اثرات مکمل یاری کلسیم به علاوه ویتامین D را بر روی پروفایل های متابولیک در زنان دارای اضافه وزن مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک بررسی نموده اند. این مطالعه به منظور ارزیابی اثرات مکمل یاری کلسیم و ویتامین D بر روی پروفایل های متابولیک در زنان دارای اضافه وزن مبتلا به سندرم تخمدان پلی کیستیک طراحی شد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه کارآزمایی بالینی کنترل شده-پلاسبو و دو سوکور تصادفی بر روی 104 زن چاق و دارای اضافه وزن مبتلا به PCOS انجام شده است. شرکت کنندگان به طور تصادفی به چهار گروه: 1) مکمل ترکیب ویتامین D (50000 واحد به ازای هر هفته) و 500 میلی گرم کلسیم (روزانه 2 عدد)، 2) مکمل ترکیب ویتامین D (50000 واحد به ازای هر هفته)، 3) مکمل 500 میلی گرم کلسیم (روزانه 2 عدد) و 4) پلاسبو برای هشت هفته تقسیم شدند. نمونه خون ناشتا در ابتدا و هشت هفته بعد از مداخله برای اندازه گیری پروفایل های متابولیک از بیماران گرفته شد.
    یافته ها
    به دنبال تجویز مکمل کلسیم به علاوه ویتامین D، یک کاهش معنی دار در انسولین سرمی (4/11±3/3- در مقابل 5/8±1/1-، 0/3±4/1- و μIU/ml 1/6±1/3+، 03/0p=)، مقاومت به انسولین (4/2±7/0- در مقابل 5/2±3/0-،6/0±2/0- و 9/1±8/0+، 04/0p=)، مالون دی آلدئید (3/0±6/0- در مقابل 2/0±1/0-، 2/0±5/0- و 4/0±6/0+ میکرومول بر لیتر، 009/0p=) و یک افزایش معنی دار در توتال آنتی اکسیدانت (7/21±2/35+ در مقابل 7/37±5/22+،1/34±1/21+ و 2/65±8/153- میلی مول بر لیتر، 006/0p=) و گلوتاتیون (3/79±0/216+ در مقابل 2/60±5/47-، 3/31±9/3+ و 9/82±8/160- میکرو مول بر لیتر، 001/0p=) در مقایسه با ویتامین D، کلسیم و پلاسبو مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    در مجموع، مکمل یاری کلسیم به همراه ویتامین D برای هشت هفته در زنان مبتلا به PCOS اثرات مفیدی بر روی پروفایل های متابولیک داشته است.
    کلید واژگان: کلسیم, ویتامین D, مکمل یاری, سندرم تخمدان پلی کیستیک, پروفایل های متابولیک}
    Mehri Jamilian *, Somayeh Bakhshayeshy
    Background
    Few studies have examined the effects of calcium plus vitamin D supplementation on metabolic profiles in overweight women with polycystic ovary syndrome (PCOS).This study was conducted to determine the effects of calcium plus vitamin D supplementation on metabolic profiles among overweight women with PCOS.
    Materials And Methods
    This randomized double-blind placebo-controlled clinical trial was conducted among 104 overweight and obess women with PCOS. Participants were randomly assigned into four groups to receive: 1) 1000 mg/d calcium vitamin D placebo; 2) 50000 IU/weeks vitamin D; 3) 1000 mg calcium/d and 4) calcium placebo vitamin D placebo for 8 weeks. Fasting blood samples were taken at baseline and after 8 weeks intervention to measure metabolic profiles.
    Results
    After administrating calcium plus vitamin D supplementation, a significant decrease was observed in serum insulin (-3.3±11.4 vs.-1.1±8.5, -1.4±3.0 and .1±6.1 µIU/ml, p=0.03), insulin resistance (-0.7±2.4 vs.-0.3±2.5, -0.2±0.6 and .8±1.9, p=0.04), malondialdehyde (-0.6±0.3 vs.-0.1±0.2, -0.5±0.2 and .6±0.4 µmol/L, p=0.009) and a significant rise was seen in total antioxidant capacity (.2±21.7 vs..5±37.7, .1±34.1 and -153.8±65.2 mmol/L, p=0.006) and glutathione (�.0±79.3 vs.-47.5±60.2, .9±31.3 and -160.8±82.9 µmol/L, p=0.001) compared with vitamin D, calcium and placebo groups.
    Conclusion
    In conclusion, calcium plus vitamin D supplementation for eight weeks among women with PCOS had beneficial effects on metabolic profiles.
    Keywords: Calcium, Vitamin D, Supplementation, Polycystic ovary syndrome, Metabolic profiles}
  • مهتاب عطارها، زهره کشاورز، مریم بختیاری، مهری جمیلیان
    مقدمه
    رابطه ای که بین ماما و مراجع شکل می گیرد، هسته اصلی مراقبت انسانی است، اما دانش اندکی در مورد ویژگی های ارتباطی ماما- مادر در موقعیت ها و محیط های مختلف در دسترس است. در این راستا، تجارب ماماها و مادران در اتاق زایمان می تواند معنای زیربنایی و دانش عملی موجود در کار آن ها را روشن نماید و درک واضح، جامع و دقیق تری از مفهوم و ابعاد پدیده ارتباط ماما- مادر، با توجه به زمینه فرهنگی- اجتماعی موجود ارایه دهد.
    روش
    مطالعه حاضر با رویکرد تحلیل محتوای کیفی، بر روی 32 مشارکت کننده که به شیوه هدفمند انتخاب شده بودند، انجام گرفت. مشارکت کنندگان شامل 16 مامای شاغل در اتاق زایمان و 16 مادر بستری در بخش بعد از زایمان طبیعی یکی از بیمارستان های وابسته به دانشگاه علوم پزشکی اراک در سال 1393 بودند. داده ها کلمه به کلمه تایپ و به روش تحلیل محتوای کیفی قراردادی تجزیه و تحلیل گردید. نمونه گیری با اشباع داده ها و طبقات پایان یافت.
    یافته ها
    فرایند تجزیه و تحلیل داده ها منجر به پیدایش دو درون مایه انتزاعی شد که در برگیرنده مفهوم و ابعاد ارتباط ماما- مادر بود. این دو درون مایه تحت عناوین «ارتباط جوهره مراقبت مامایی و بازتاب ارتباط» معرفی شد. هر کدام از این درون مایه ها از طبقات و کدهای اولیه تشکیل گردید.
    نتیجه گیری
    بر طبق نتایج، ارتباط ماما- مادر در اتاق زایمان از لحاظ مفهومی معادل اتحاد درمانی تشخیص داده شد. مطالعه حاضر با کشف مفهوم واقعی این ارتباط، درک بهتر و شواهد مستندی را از معنی و ابعاد این پدیده، فراتر از معانی رایج فراهم نمود. ممکن است نتایج به دست آمده از بعضی جهات به سمت ایجاد یک بدنه نوشته شده دانش مامایی پیش رود، اما می تواند ماماها را در ارایه مراقبت با کیفیت جامع به مادران یاری کند و زمینه را برای ایجاد و تقویت پیامدهای مثبت لیبر و زایمان طبیعی فراهم نماید.
    کلید واژگان: ارتباط ماما, مادر, اتاق زایمان, تحلیل محتوای کیفی, مفهوم ارتباط ماما, مادر, مفهوم}
    Mahtab Attarha, Dr Zohre Keshavarz, Dr Maryam Bakhtiari, Dr Mehri Jamilian
    Introduction
    The relationship that develops between the midwife and women is at the core of human care. However, there is a lack of knowledge about the communication features of midwifes and mothers in various situations and settings. Thus, their experience in the delivery room can be the basis for the body of knowledge in their profession and provide a clear and comperhensive concept of their relationship based on the prevailing sociocultural context.
    Method
    The present qualitative content analysis was conducted on 32 participants who were selected through purposive sampling. The participants consisted of 16 midwifes and 16 mothers hospitalized in the postpartum ward of a hospital affiliated to Arak University of Medical Sciences in 2013. Data were gathered through unstructured and semi-structured interviews. Interviews were transcribed verbatim and analyzed using the conventional content analysis approach. Sampling ceased when data saturation was achieved.
    Results
    The data analysis revealed 2 themes that encompassed the midwife-mother relationship. The 2 themes were communication as the essence of midwifery care and reflection of communication. Each theme consisted of clasifications and main codes.
    Conclusion
    According to the results, the concept of the midwife-mother relationship in the delivery room was identified as therapeutic alliance. The findings enhanced understanding of the meaning and dimensions of the midwife-mother relationship beyond the traditional meaning. This study offers evidence of the essence of this relationship and may go some way towards the creation of a written body of midwifery knowledge. The results can assist midwives in providing holistic and high quality care to mothers during labour, and thus, provide positive outcomes in normal child birth.
    Keywords: Midwife, mother relationship, Qualitative content analysis, Delivery room, Concept}
  • مهتاب عطارها، زهره کشاورز، مریم بختیاری، مهری جمیلیان، فرید زایری
    پیش زمینه و هدف
    دانش اندکی در مورد ویژگی های ارتباطی ماما-مادر در موقعیت ها و محیط های مختلف، جایی که ماما از سطوح متفاوت مسئولیت در شرایط بارداری نرمال و پرخطر برخوردار است، در دسترس است. لذا این مطالعه باهدف طراحی ابزاری روا و پایا جهت ارزیابی ارتباط ماما- مادر در اتاق زایمان انجام گرفته است.
    مواد و روش ها
    این مطالعه یک پژوهش روش شناسی است که در دو بخش کیفی و کمی انجام شد. شرکت کنندگان این مطالعه، 480 مادر بستری در بخش بعد از زایمان طبیعی، یکی از بیمارستان ها وابسته به دانشگاه علوم پزشکی اراک، در سال 1393 بودند. گویه ها براساس بخش کیفی پژوهش و مروری بر متون طراحی شدند. روایی ابزار، از طریق محاسبه شاخص تاثیر آیتم توسط گروه هدف، محاسبه نسبت و شاخص روایی محتوا و روایی صوری با نظرخواهی از 20 نفر از خبرگان و انجام تحلیل عامل اکتشافی ارزیابی شد و پایایی ابزار تحقیق با تعیین همسانی درونی، مورد تایید قرار گرفت
    یافته ها
    در بخش کیفی، 66 گویه استخراج شده، پس از محاسبه شاخص امتیاز تاثیر آیتم با مقادیر بالاتر از 5/1، نسبت روایی محتوای بیشتر از 42/0 و شاخص روایی محتوای بالاتر 79/0، 48 مورد انتخاب شدند. با استفاده از تحلیل عاملی اکتشافی، گویه ها به 43 مورد کاهش یافته، با چهار عامل، به طور مشترک 4/60 درصد از واریانس مشاهده شده را به خود اختصاص دادند. آلفای کرونباخ، پایایی درونی پرسشنامه را عالی و در حد 95 درصد گزارش کرد.
    بحث و نتیجه گیری
    یافته ها نشان داد که پرسشنامه طراحی شده یک ابزار معتبر و قابل اعتماد برای اندازه گیری ارتباط ماما-مادر در اتاق زایمان می باشد. این یک ابزار آسان برای استفاده بوده و شامل مهم ترین ویژگی های ارتباط ماما- مادر در اتاق زایمان می باشد.
    کلید واژگان: روایی, پایایی, زایمان, ارتباط ماما, مادر}
    Dr Mahtab Attarha, Dr Zohre Keshavarz, Dr Maryam Bakhtiari, Dr Mehri Jamilian, Dr Farid Zayeri
    Background and Aim
    There is lack of knowledge about features of midwife-mother relationship in different condition and setting where the midwife has different levels of responsibility in terms of the normal and high-risk pregnancy. This study aimed to develop a scale for evaluating the midwife- mother relationship in delivery room.
    Methods & Materials: This is a methodological research. Participants were 480 mothers who hospitalized at post-partum ward in a university hospital of Arak, Iran in 2014. Preliminary item pool was developed by qualitative part of the study and literature review. Target group determined the validity of the instrument by using the impact item method. The validity of the questionnaire was determined with content validity ratio (CVR), content validity index (CVI), face validity and exploratory factor analysis. Reliability of the instrument was reported by Alpha Cronbach coefficient.
    Results
    In the qualitative phase 66-item of questionnaire was developed. Those with impact item index over 1.5, CVR over 0.42, and CVI over 0.79 were considered as valid; while the rest were eliminated resulting in a 48-item scale. Exploratory factor analysis loaded a 43-item with a four factor solution that jointly accounted for 60.4% of observed variance. Cronbach’s alpha coefficient showed excellent internal consistency (α=0.95).
    Conclusion
    The findings showed that the designed questionnaire was a valid and reliable instrument for measuring midwife- mother relationship in delivery room. It is easy to use the scale, and it contains the most significant features of midwife-mother relationship.
    Keywords: validity, reliability, delivery, midwife, mother relationship}
  • حمیدرضا جمیلیان، مصطفی نوکنی، محمدرضا خوانساری، محمود عاجلو، فرزانه درودگر، مهری جمیلیان*
    زمینه و هدف
    فرزندخواندگی در استحکام و گرمی بخشیدن به کانون خانواده های بدون فرزند و هم چنین رفع مشکلات روحی اطفال بدون سرپرست نقش چشم گیری دارد. این مطالعه با هدف ارزیابی دقیق تر وضعیت روان شناختی زوج های متقاضی فرزندخواندگی انجام شده است.
    مواد و روش ها
    در یک مطالعه توصیفی- تحلیلی با همکاری دانشگاه علوم پزشکی اراک و سازمان بهزیستی استان مرکزی در سال 1393، کلیه زوج های متقاضی فرزندخواندگی مراجعه کننده به سازمان بهزیستی (جمعا 195 نفر) در بازه زمانی یک سال وارد مطالعه شدند. سپس پرسش نامه جمعیت شناختی و MMPI-II برای جمع آوری داده ها در اختیار آن ها قرار گرفت. در تجزیه و تحلیل داده ها، از آمار توصیفی، شاخص های میانه و میانگین و تحلیل کوواریانس استفاده شده است.
    یافته ها
    میانگین و انحراف معیار کلیه مقیاس های بالینی و اعتبارMMPI-II در کل نمونه ها و هم چنین در زیر گروه های مختلف جامعه آماری، کمتر از نقطه برش 65 بود. همه متقاضیان در کلیه مقیاس های بالینی و اعتبار، از سلامت روان برخوردار بوده و به لحاظ روان شناختی، واجد شرایط فرزندپذیری بودند. گروهی از متقاضیان فرزندخواندگی، با نگرانی از رد شدن در پذیرش فرزند، به لحاظ آسیب شناسی، خود را بهتر از آن چه که هستند وانمود کرده اند که موجب بروز تفاوت معنی دار در مقیاس k شده است(019/0=p).
    نتیجه گیری
    بر اساس یافته های این مطالعه، متقاضیان فرزندخواندگی از سلامت روان برخوردار بوده و هیچ آسیب روان شناختی نداشتند، ولی گاهی جهت ارائه ی چهره ی بهتر از خود، اقدام به «خودبهترنمایی» کردند. بررسی سایر ابزارهای تشخیصی در مطالعات بعدی توصیه می شود.
    کلید واژگان: نیمرخ شخصیتی, فرزندخواندگی, ناباروری}
    Hamid Reza Jamilian, Mostafa Nokani, Mohammad Reza Khansari, Mahamood Ajloo, Farzaneh Doroodgar, Mehri Jamilian
    Background
    Adoption has a significant role for strengthening families without children and also resolution of psychological confilicts of unsupervised children. The goal of this study is to assess the psychological status of adoption applicant couples.
    Materials And Methods
    This is a descriptive- analytic study that is done with cooperation of welfare organization and Arak University of Medical Sciences in 2014. All adoption applicant couples referred to welfare organization for 1 year participated in the study. Data were gathered by using demographic questionnaire and MMPI-II. Data were showed by descriptive statistic and were analyzed by using mean, average and covariance analysis indices.
    Results
    Mean and standard deviation of all clinical scales and reliability of MMPI-II in all samples and also different subgroups of statistical population were under 65. All applicants had good mental health and psychologically were eligible for adoption. A group of applicants have pretended themselves better than what they are because of the fear of rejection that led to significant difference in k scale(p=0.019).
    Conclusion
    According to the findings of this study, applicants had good mental health and didn’t have any psychopathologic damage, but sometimes they have pretended themselves better than what they are. Investigation of other diagnostic tools in future studies is recommended.
    Keywords: Personality profile, Adoption, Infertility}
  • مهری جمیلیان *، معصومه حیدری
    زمینه و هدف
    سقط فراموش شده به معنای باقی ماندن محصولات حاملگی مرده با سن کمتر از 20 هفته در رحم به مدت چندین هفته می باشد. این پژوهش به منظور بررسی اثر بخشی روغن کرچک بر آمادگی سرویکس در درمان سقط طراحی شد.
    مواد و روش ها
    این کارآزمایی بالینی سه سوکور بر روی 72 زن باردار با سقط فراموش شده صورت گرفت که بر اساس زوج یا فرد بودن شماره پرونده به دو گروه 36 نفری تقسیم شدند. گروه مورد 800 میکروگرم میزوپروستول واژینال و 60 میلی لیتر روغن کرچک خوراکی توام با آب میوه و گروه شاهد 800 میکروگرم میزوپروستول واژینال و 60 میلی لیتر دارونما توام با آب میوه دریافت نمودند. در هر دو گروه، در صورت نیاز، 3 دوز شیاف واژینال به میزان 800 میکروگرم و با فاصله حداقل 24 ساعت تکرار شد. پس از دفع محصولات بارداری، سونوگرافی صورت گرفت و در صورت لزوم کورتاژ انجام شد.
    یافته ها
    در طول مداخله، مدت زمان باز شدن دهانه رحم در گروه مداخله نسبت به گروه شاهد کوتاه تر بود و اختلاف آماری معنی دار بود(032/ 0=p). هم چنین، گروه شاهد به تعداد دفعات تجویز میزوپروستول بیشتری نسبت به گروه مداخله نیاز داشتند و اختلاف آماری معنی دار بود(037/ 0=p).
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد که روغن کرچک بتواند بر آمادگی سرویکس در درمان سقط موثر باشد.
    کلید واژگان: روغن کرچک, سقط فراموش شده, میزوپروستول}
    Mehri Jamilian *, Masoomeh Heydari
    Background
    Missed abortion refers to pregnancy products remain dead with age less than 20 weeks in the womb for several weeks. This study was designed to evaluate the efficacy of castor oil on cervical ripening in the treatment of abortion.
    Materials And Methods
    This triple blind clinical trial was done on 72 women with missed abortion who were divided into two groups of 36 patients based on odd or even numberd of cases. The case groups received 800 mg vaginal misoprostol and 60 ml castor oil mixed with fruit juice and control groups received 800 mg vaginal misoprostol and 60 ml placebo with fruit juice, respectively. In both groups, if needed, 3 doses of vaginal suppository 800 mg were repeated with at least 24 hours. After the disposal of pregnancy products, sonography and curettage were performed if necessary.
    Results
    During the intervening period, the time of the opening of the cervix in the intervention group was shorter than control group and there was a statistically significant difference (p=0.032). Also, the control group required a higher frequency of administration of misoprostol than intervention group and the difference was statistically significant (p = 0.037).
    Conclusion
    It seems that the castor oil can be effective on cervical ripening for treatment of abortion.
    Keywords: Castor oil, Missed abortion, Misoprostol}
  • مهری جمیلیان *، داوود حکمت پو، حمیدرضا جمیلیان
    مقدمه
    تهوع و استفراغ، از شایع ترین عوارض عمل جراحی سزارین هستند که ممکن است باعث پارگی بخیه، پارگی مری، آسپیراسیون معده و طولانی شدن مدت بستری شوند. با توجه به اهمیت موضوع و ضرورت یافتن راهی برای پیشگیری از تهوع و استفراغ، این مطالعه به مقایسه ی اثر زنجبیل، گاباپنتین و اندانسترون در پیشگیری از تهوع و استفراغ بعد از سزارین به روش اسپاینال می پردازد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه یک کارآزمایی بالینی دو سو کور تصادفی بود که بر روی 208 زن کاندیدای سزارین انتخابی انجام گردید. پس از اخذ رضایت نامه ی کتبی، نمونه ها به چهار گروه مساوی تقسیم شدند. به گروه اول 300 میلی گرم گاباپنتین، به گروه دوم 8 میلی گرم اندانسترون، به گروه سوم یک گرم زنجبیل و به گروه چهارم دارونما داده شد. قبل از انجام اسپاینال و بعد از عمل در ریکاوری و نیز در فواصل زمانی 2، 4 و 6 ساعت بعد از عمل، شدت تهوع و استفراغ نمونه ها بر اساس مقیاس چهارتایی ثبت گردید. داده ها در نرم افزار SPSS نسخه ی 19 و با استفاده از آزمون های آنالیز واریانس یک طرفه، تی مستقل و کای دو مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    بین چهار گروه مذکور اختلاف معنی داری از نظر سن، تعداد بارداری، میانگین فشار خون و ضربان قلب مادر، قبل و حین عمل و آپگار نوزادان و سطح هوشیاری مادران وجود نداشت. میانگین تهوع و استفراغ در گروه گاباپنتین (0/34± 0/28)، گروه اندانسترون (0/25± 0/28) و گروه زنجبیل (0/85± 0/27) بود که به طور معنی داری کمتر از دارونما (0/22± 1) بود (p=0/01)؛ ولی اختلاف معنی داری بین سه گروه دیده نشد.
    نتیجه گیری
    می توان از گاباپنتین، اندانسترون و زنجبیل با اثرات مشابه در کنترل تهوع و استفراغ بعد از عمل در خانم های کاندید سزارین استفاده کرد.
    کلید واژگان: سزارین, بی حسی اسپاینال, تهوع, استفراغ, گاباپنتین, زنجبیل, اندانسترون}
    Mehri Jamilian *, Davood Hekmatpou, Hamidreza Jamilian
    Introduction
    Nausea and vomiting are among the most common complications of Caesarean section and may cause suture dehiscence, esophageal perforation, gastric aspiration, and delay in hospital discharge. The aim of this study was to compare the antiemetic effect of Ginger, Gabapentin, and Ondansetron for prevention of nausea and vomiting after cesarean section by spinal anesthesia.
    Methods
    This randomized, double-blind placebo controlled clinical trial was done on 208 women undergoing elective cesarean section. After taking written informed consents, they were divided into four equal groups. 300 mg Gabapentin, 8 mg Ondansetron, 1 gr Ginger, and placebo were administered to each group. Before performing spinal anesthesia and after the operation in recovery, and also in 2, 4, and 6 hours intervals after the surgery, nausea and vomiting were recorded based on a four point scale. Data was analyzed by SPSS 19 using one way ANOVA, independent t-test and Chi square.
    Results
    There were no significant differences among the four groups according to age, gravidity; mothers` mean atrial pressure and heart rate before and during surgery, newborns` APGAR score and mothers` consciousness. Nausea and vomiting in Gabapentin (0.28±0.34), Ondansetron (0.28±0.25), and Ginger (0.27±0.85) groups were significantly less than placebo group (1±0.22) (p=0.01), whereas there were no significant differences among the three groups (p=0.05).
    Conclusion
    Using Gabapentin, Ondansetron and Ginger with the same antiemetic effect are appropriate for women undergoing cesarean section.
    Keywords: Cesarean section, Spinal anesthesia, Nausea, Vomiting, Gabapentin, Ginger, Ondansetron.}
  • سحر محرابی *، مریم شکرپور، مهری جمیلیان، حمیدرضا سخی
    زمینه و هدف
    اپیزیوتومی یکی از متداول ترین اعمال جراحی زنان و زایمان است که در مرحله دوم زایمان جهت تسهیل زایمان انجام می شود. برش این ناحیه با درد و ناراحتی همراه است. ترمیم زخم موجب رهایی از درد و بازگشت سریع تر به فعالیت های روزانه می گردد. با توجه به میزان بالای عفونت محل اپیزیوتومی، تصمیم گرفتیم که اثرات از کرم زعفران 20 درصد را در زنانی که تحت اپیزیوتومی قرار گرفته اند بررسی نماییم.
    مواد و روش ها
    این کار آزمایی بالینی تصادفی دو سوکور روی 60 زن باردار نخست زا انجام شد که طی سال های 1392 تا 1393 در مرکز آموزشی درمانی طالقانی اراک تحت زایمان طبیعی و اپیزیوتومی قرار گرفته بودند. گروه مداخله، هر روز 3 بار به مدت 2 هفته کرم موضعی عصاره زعفران20 درصد دریافت کردند و گروه شاهد کرم موضعی پلاسبو دریافت نمودند. وضعیت زخم و ترمیم آن در روز اول، هفتم و چهاردهم بعد از زایمان بررسی شد.
    یافته ها
    از نظر ترمیم محل اپیزیوتومی در روزهای هفتم (054/0 = p) و چهاردهم (003/0 = p) و روند پیوستگی لبه زخم در روز های اول (015/0 = p)، هفتم (013/0 = p) و چهاردهم (001/0 = p) در دو گروه اختلاف معنی داری دیده شد. از نظر باز شدن زخم در روز اول (492/0 = p) اختلاف آماری معنی داری وجود نداشت، اما در روزهای هفتم (001/0 = p) و چهاردهم (026/0 = p) یک اختلاف آماری معنی دار بین دو گروه مشاهده شد.
    نتیجه گیری
    این مطالعه نشان داد که مصرف کرم عصاره زعفران 20 درصد برای ترمیم زخم اپیزیوتومی و پیوستگی لبه های زخم می تواند موثر باشد.
    کلید واژگان: کرم زعفران, اپیزیوتومی, زنان باردار نخست زا}
    Sahar Mehrabi*, Maryam Shokrpoor, Mehri Jamilian, Hamidreza Sakhi
    Background
    Episiotomy is one of the most common gynecologic surgery that was done in the second stage of labor, in order to facilitate the delivery. Cutting this area is associated with pain and discomfort. Healing causes pain relief and returning to daily activities became faster. Considering that the high rates of episiotomy infection, we decided to examine the effect of topical cream, saffron 20%, on women who had undergone episiotomy.
    Materials And Methods
    This randomized, double-blind clinical trial study was performed on 60 primiparous women in 2013-2014 who underwent vaginal delivery and episiotomy at in Taleghani Hospital of Arak. Intervention group recieved 20% topical cream containing saffron extract three times daily for 2 weeks and the control group received a placebo cream. Wound status and its healing were investigated in the first, seventh and fourteenth postpartum.
    Results
    There was a significant difference between both groups with healing of episiotomy location in seventh(p=0.54) and fourteenth(p=0.003) days and the continuity process of the wound edges in the first (p=0.015), seventh(p=0.013) and fourteenth(p=0.001) days. there was no statistically significant difference about the opening the wound in the first day(p=0.492), There was a statistically significant difference between the two groups in seventh(p=0.001) and fourteenth(p=0.026) days.
    Conclusion
    This study showed that saffron extract cream 20% can be effective for episiotomy wound healing and wound edges continuity.
    Keywords: Saffron cream, Episiotomy, Primiparous women}
  • مهری جمیلیان، حمیدرضا جمیلیان*
    زمینه و هدف
    اختلال خواب حدود 40% زنان یائسه را درگیر نموده و برکیفیت زندگی ایشان موثر است. انواع داروها جهت درمان اختلال خواب مورد استفاده قرار گرفته است. مطالعاتی از اثربخشی گاباپنتین در کنترل علائم وازوموتور و اختلال خواب زنان یائسه وجود دارد. هدف از مطالعه حاضر بررسی اثر گاباپنتین در بهبود کیفیت زندگی و خواب زنان یائسه می باشد.
    مواد و روش ها
    در این کارآزمایی بالینی دوسوکور، 90 زن یائسه مبتلا به اختلال خواب بصورت تصادفی به مدت 12 هفته در دوگروه مورد (گاباپنتین 300 میلیگرم دوبار در روز) و شاهد قرار گرفتند. پرسشنامه کیفیت زندگی SF36 و کیفیت خواب پیتزبرگ قبل و بعد از مداخله در بیماران بررسی و با استفاده ازنرم افزار SPSS21 مقایسه شد.
    یافته ها
    میانگین سنی افراد مورد مطالعه در گروه مورد 52.7 ± 3.14 و در گروه شاهد 53.4±3.68 سال بود. نمره کیفیت خواب و کیفیت زندگی بیماران و متغیرهای دموگرافیک ایشان قبل از مداخله بین دو گروه تفاوت آماری معنی داری نداشت (p>0.05) ولی بعد از مداخله در گروه گاباپنتین به صورت معنی داری بهتر از گروه شاهد بود (p=0.0001).
    نتیجه گیری
    با توجه به نتایج مطالعه حاضر به نظر می رسد تجویز 300 میلی گرم گاباپنتین دوبار در روز برای 12 هفته سبب بهبود کیفیت زندگی وخواب زنان یائسه می شود.
    کلید واژگان: گاباپنتین, کیفیت زندگی, اختلال خواب}
    Mehri Jamilian, Hamidreza Jamilian*
    Background
    About 40% of postmenopausal women experience sleep disruption which can affect their quality of life. Various medications were used for managing the sleep disruption. There are some studies on the effectiveness of gabapentin in the management of post menopausal vasomotor symptoms and sleep disruption. The aim of present study was to assess the effect of gabapentin on improving quality of life and sleep of post menopausal women.
    Materials And Methods
    In this double blind clinical trial, 90 post menopausal women with sleep disruption were selected and randomly divided into two groups for 12 weeks; intervention (300 mg gabapentin, twice daily) and control groups. SF36 questionnaire of quality of life and PSQI questionnaire of sleep quality were surveyed and compared before and after the intervention in patients.
    Results
    The mean age of participants were 52.7 ± 3.14 and 53.4±3.68 years in intervention and placebo groups respectively. There was no significant difference in demographic information and the mean score of SF36 and PSQI questionnaires between groups before the intervention (p>0.05). Significant improvement was seen in score of SF36 and PSQI in gabapentin group after the intervention and in comparison with placebo group (p=0.0001).
    Conclusion
    According to the results of present study, it seems that gabapentin 300mg/twice daily for 12 weeks can improve quality of life and sleep of post menopausal women.
    Keywords: Gabapentin, Quality Of Life, Sleep Disruption}
  • عباس صارمی*، علیرضا بهرامی، مهری جمیلیان، پرستو معظمی گودرزی
    زمینه و هدف
    سندروم تخمدان پلی کیستیک یک اختلال هورمونی پیچیده است که سیستم های متابولیکی و تولید مثلی را متاثر می سازد. هدف پژوهش حاضر بررسی اثر 8 هفته تمرین پیلاتس بر سطح هورمون آنتی مولرین و عوامل خطرساز قلبی و متابولیکی در زنان مبتلا به سندروم تخمدان پلی کیستیک می باشد.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون، 20 زن مبتلا به سندروم تخمدان پلی کیستیک (28.16±4.29 سال) به طور تصادفی به گروه های تمرین پیلاتس (10 نفر) و کنترل (10 نفر) اختصاص داده شدند. گروه تمرین در یک برنامه فزاینده حرکات پیلاتس شرکت نمودند، (سه روز در هفته) در حالی که به گروه کنترل آموزش داده شد در طول دوره 8 هفته ای تحقیق سطح فعالیت های معمول خود را حفظ نمایند. سطوح سرمی هورمون آنتی مولرین، ترکیب بدنی و شاخص های متابولیکی قبل و بعد از دوره تمرین ارزیابی شد.
    یافته ها
    بعد از 8 هفته تمرین پیلاتس شاخص مقاومت به انسولین، کلسترول تام، لیپوپروتئین با چگالی پایین، تری گلیسرید و چربی شکمی به طور معنی دار کاهش یافت(p<0.05). به علاوه، مقادیر هورمون آنتی مولرین در پاسخ به تمرین هوازی به طور معنی دار کاهش یافت(p<0.05).
    نتیجه گیری
    این نتایج پیشنهاد می کند که تمرین پیلاتس می تواند اثرات مطلوبی بر شاخص های متابولیکی و ذخیره تخمدانی در زنان مبتلا به سندروم تخمدان پلی کیستیک داشته باشد
    کلید واژگان: تمرین درمانی, ناباروری, سندروم تخمدان پلی کیستیک, کاهش وزن}
    Abbas Saremi *, Bahrami, Jamilian, Moazami Goodarzi
    Background
    Polycystic ovary syndrome (PCOS) is a complex hormonal disorder affecting the reproductive and metabolic systems. The aim of this study was to investigate the effect of 8- week pilates training on anti-mullerian hormone level and cardiometabolic parameters in women with polycystic ovary syndrome.
    Materials And Methods
    In this semi-experimental study with pretest – posttest design, twenty PCOS patients (aged 28.16±4.29 y) were randomly assigned to pilates training or non-exercising control groups. The training group took part in an eight-week progressive pilates exercise program, three times weekly while the control group were instructed to maintain their normal daily activities throughout the eight-week experimental period. Serum levels of anti-mullerian hormone, body composition and metabolic parameters were assessed before and after the training period.
    Results
    After an 8 week pilates training, insulin resistance index, total cholesterol, LDL- cholesterol, triglycerides and abdominal fat were significantly decreased (p<0.05). Furthermore, anti-mullerian hormone concentrations decreased significantly in response to pilates training (p<0.05).
    Conclusion
    These results suggest that pilates training can have beneficial effects on metabolic indices and ovarian reserve in women with polycystic ovary syndrome over a two-month period.
    Keywords: Exercise therapy, infertility, polycystic ovary syndrome, weight loss}
  • مهری جمیلیان*
    مقدمه
    شیوع حاملگی خارج ازرحم بین 2-5/1% متغیر می باشد. حاملگی خارج از رحم دوطرفه بسیار نادر می باشد وممکن است یک در 200000 بارداری اتفاق بیفتد.
    مورد: این گزارش در مورد یک خانم 25 ساله ای می باشد که به علت نازایی اولیه ناشی از فاکتور لوله ای به روش تزریق اسپرم داخل رحمی حامله شده است. سی روز پس از این اقدام، به علت دردلگن وخونریزی واژینال مراجعه می نماید. سونوگرافی لگن، رحم خالی، توده درآدنکس ها، با مایع در بن بست دوگلاس گزارش کرد. بیمار تحت جراحی لاپاراتومی اورژانس قرار گرفت وسالپنژکتومی چپ وسالپنگوستومی راست انجام شد.
    نتیجه گیری
    این مورد پیشنهاد می کند در موارد نازایی وحاملگی خارج رحمی بایستی به طور دقیق با آزمایش بارداری سرمی و سونوگرافی ترانس واژینال احتمال حاملگی خارج از رحم دو طرفه رادر نظر داشت ودر حین لاپاراتومی، هر دو آدنکس را از جهت احتمال حاملگی خارج از رحم بررسی کرد تا بتوان موربیدیتی ومورتالیتی را در این مواردکاهش داد.
    کلید واژگان: حاملگی خارج از رحم, دوطرفه, تزریق اسپرم داخل رحمی}
    Mehri Jamilian
    Background
    The incidence of ectopic pregnancy varies between 1.5-2% of all pregnancies. Bilateral tubal ectopic pregnancy is rare. It may occur in 1 per 200 000 pregnancies.Case: This is a case report of 25 year-old woman who underwent intra uterine insemination (IUI), because of tubal factor infertility (unilateral). On the 30PthP day after the IUI she complained from pelvic pain and vaginal bleeding. Pelvic ultrasound showed bilateral tubal ectopic pregnancy with fluid in Douglas Pouch and empty uterine cavity. Exploratory laparotomy, left salpingectomy, and right salpingostomy were performed on the same day of admission.
    Conclusion
    The above case suggests that cases presenting with infertility and ectopic pregnancy should be followed very closely with β-hCG and or Trans Vaginal Sonography (TVS) to exclude double ectopic. So, as in this case, early diagnosis is essential for prevention of maternal morbidity and mortality
    Keywords: Ectopic pregnancy, Bilateral, Intra uterine insemination}
  • مهری جمیلیان، حمیدرضا جمیلیان*، ساناز میرزایی
    مقدمه
    زنان مبتلا به سندرم پیش از قاعدگی ممکن است با تغییرات روحی و جسمی زیادی مواجه شوند. یافتن یک روش درمانی موثر و مطمئن جهت درمان این سندرم، همیشه دغدغه مهمی بوده است. بنابراین پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر مصرف خوراکی امگا3 و گل سرخ بر علائم سندرم پیش از قاعدگی، انجام شد.
    مواد و روش ها
    این پژوهش از نوع کارآزمایی بالینی تصادفی و کنترل شده با دارونما بود. نمونه های مورد پژوهش 120 بیمار مبتلا به سندرم پیش از قاعدگی بودند که به طور تصادفی در سه گروه مساوی قرار گرفتند. گروه اول با کپسول امگا3(500mg) روزانه یک عدد و گروه دوم با قطره خوراکی گل سرخ، روزانه 30 قطره، از 14 روز قبل از شروع قاعدگی تا اتمام قاعدگی و به مدت 3 سیکل متوالی تحت درمان قرار گرفتند و گروه سوم تحت درمان با دارونما درمان شدند. جهت جمع آوری اطلاعات، از پرسش نامه ثبت وضعیت استاندارد شده استفاده شد که شدت علائم بالینی را قبل و پس از مداخله اندازه گیری و نتایج آن را مقایسه می کرد. به منظور آنالیز آماری، از آزمون کای دو، آزمون فیشر و آنالیز واریانس استفاده گردید.
    یافته ها
    هیچ تفاوت معناداری از نظر سن، شاخص توده بدنی، تحصیلات و شدت علائم بالینی بین گروه ها وجود نداشت. علائم روانی و خلقی شامل تنش عصبی، تحریک پذیری، اضطراب، افسردگی، خستگی، فراموش کاری، کاهش میل جنسی، عدم تمرکز حواس، گریه کردن، میل به خودکشی و افزایش اشتها در گروه تحت درمان با عصاره گل سرخ به طور معناداری نسبت به امگا3 و دارونما کاهش داشت (0.001 =P) و در مقابل علائم جسمانی شامل ورم اندام ها، دردناک بودن پستان ها، نفخ شکم و تپش قلب در گروه تحت درمان با امگا3 نسبت به دو گروه دیگر به طور معنی داری بهبود یافت (0.001 =P). در مورد علائم سردرد و فراموش کاری در هر سه گروه تفاوت معنا داری نسبت به قبل از مداخله وجود نداشت.
    نتیجه گیری
    گل سرخ و امگا3 در کاهش علائم روانی و جسمی بیماران مبتلا به سندرم پیش از قاعدگی موثر به نظر می رسند. کاربرد درمانی این داروها نیاز به مطالعات بیشتری دارد.
    کلید واژگان: سندرم پیش از قاعدگی, علائم روانی, علائم جسمی, امگا3, عصاره گل سرخ}
    Dr Mehri Jamilian, Dr Hamidreza Jamilian *, Dr Sanaz Mirzaie
    Introduction
    Premenstrual syndrome (PMS) refers to a cyclic appearance of somatic and psychiatric symptoms that affect some women. Finding an effective and safe method for the treatment of PMS has always been a serious concern. The purpose of the present study is to evaluate the effect of omega-3 fatty acids and rose damascena in the treatment of PMS.
    Methods
    A randomized placebo controlled clinical trial was performed on 120 women. The women randomly assigned into 3 equal groups. The first group received omega-3 500 mg/day، the second group received rosa damascene 30 drops/day and third group was as control group that received placebo during leuteal phase for 3 consecutive cycles. The severity of each of the symptoms were compared in all groups before and after intervention. Statistical analysis was performed using chi-square tests، fischer exact test، and ANOVA.
    Results
    There were no significant differences among the groups according to age، BMI، level of education، and the severity of primary symptoms. The mean severity of affective and psychological symptoms including tension، depression fatigueability، decreased libido، lack of concentration، crying، suicidal thonghts increased appetite in rosa damascene group were significantly lower than the other groups (p=0. 001)، and the mean severity of physical symptoms including edematous extrimities، breast tenderness، bloating and palpitation in omega-3 group were significantly lower than the other groups (p=0. 001). Headache and forgetfullness have not any meaningfull difference between groups.
    Conclusion
    Rosa damascena and Omega-3 seems to be effective in reducing psychiatric and somatic symptoms of PMS. Therapeutic use of these drugs needs further studies.
    Keywords: premenstrual syndrome, Psychiatric Symptoms, Somatic Symptoms, Omega3, Rosa Damascene}
  • مهری جمیلیان*، حمیدرضا جمیلیان
    زمینه وهدف
    با توجه به اینکه افسردگی از اختلالات روانی شایع در سنین باوری است، هدف از انجام این مطالعه بررسی تاثیر دپوپروورا بر میزان بروز افسردگی در زنان سنین باروری می باشد.
    مواد و
    روش
    این مطالعه مقطعی تحلیلی بر روی 70 نفر، که دپوپروورا به عنوان روش پیشگیری انتخاب کرده اند انجام شد.آزمون استاندارد بک در بدو ورود و ماه سوم انجام شد و نمرات بدست آمده توسط آزمون تی جفتی با یکدیگر مقایسه گردید.
    یافته ها
    میانگین نمره بک در آغاز مطالعه برابر با 85/3±89/7 بود و در ماه سوم درمان با دپوپرووا با کاهش معنی داری برابر با 63/3± 09/7 بود.
    نتیجه گیری
    با توجه به اینکه دپوپرووا منجر به کاهش علایم افسردگی و عدم افزایش این علایم در زنان با سابقه افسردگی می شود، به نظر می رسد که دپوپرووا انتخابی مناسب جهت جلوگیری از بارداری می باشد.
    کلید واژگان: تست بک, دپوپروورا, افسردگی}
    Mehri Jamilian *, Hamidreza Jamilian
    Background
    Depression is one of the common psychiatric disorders which are more common in women in the reproductive ages. So this study is to investigate the effect of Depo-Provera on depression.
    Material And Methods
    This cross-sectional study was performed on 70 women who had chosen Depo-Provera as contraception. Beck test was done at arrival and repeated 3 months later، and the scores obtained were compared by paired t test.
    Results
    The participants BDI scores at baseline were equal to 7. 89±3. 85 while 3 months after treatment with the scores were equal to 7. 09±3. 63 which were significantly decreased.
    Conclusion
    Since Depo-Provera reduces depressive symptoms in women who take it and does not increase these symptoms in women with a history of depression، it seems that Depo-Provera is an appropriate choice as contraception.
    Keywords: Beck test, Depo, Provera, Depression}
  • فاطمه صافی*، مهری جمیلیان، بهمن صادقی، هرمز حداد لاریجانی
    زمینه و هدف
    امروزه اولتراسونوگرافی به اصلی ترین ابزار مورد استفاده برای ارزیابی آنومالی های جنینی مبدل شده اند. هدف از انجام این مطالعه ارزیابی میزان تغییرات ضربان قلب جنین بلافاصله بعد از اتمام سونوگرافی ترکیبی دو بعدی و چهار بعدی می باشد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه توصیفی بر روی 191 مادر باردار در محدوده سنی 15 تا 45 سال که در تابستان سال 1392 جهت انجام سونوگرافی چهاربعدی به کلینیک سونوگرافی مراجعه کرده بودند، انجام گرفت. در ابتدای سونوگرافی دو بعدی، تعداد ضربان قلب پایه جنین به وسیله دستگاه سونوگرافی اندازه گیری شد. در همین زمان ضربان قلب مادر نیز در طی یک دقیقه ثبت گردید. سپس سونوگرافی ترکیبی انجام شد و در پایان نیز همین پارامترها ثبت گردیدند.
    یافته ها
    تعداد ضربان قلب مادران پس از انجام سونوگرافی ترکیبی به صورت معنی داری کاهش یافته بود (0001/0P=). اما تعداد ضربان قلب جنین قبل و پس از انجام سونوگرافی با یکدیگر اختلافی نداشتند(693/0P=).
    نتیجه گیری
    سونوگرافی چهار بعدی تاثیری بر تعداد ضربان قلب جنین که به عنوان شاخصی برای ارزیابی افزایش درجه حرارت جنین می باشد، ندارد.
    کلید واژگان: ضربان قلب جنین, جنین, بارداری, اولترا سونوگرافی}
    Fatemeh Safi *, Mehri Jamilian, Bahman Sadeghi, Hormoz Haddad Larijani
    Background
    Today، ultrasonography has become the main tool used for the evaluation of fetal anomalies. The aim of this study was to evaluate fetal heart rate changes immediately after combined two- and 4-dimensional ultrasound.
    Materials And Methods
    This study was performed on 191 pregnant women aged 15 to 45 years old who were referred for 4-dimensional ultrasonography in summer 2013. Before the onset of 2-dimensional ultrasonography، baseline fetal heart rate was measured by ultrasound. At the same time، the maternal heart rate was recorded during one minute. Then، combined ultrasonography was performed and same parameters were recorded at the end.
    Results
    Maternal heart rate significantly decreased after combined ultrasonography (P=0. 0001). Fetal heart rate did not differ before and after ultrasonography (P=0. 693).
    Conclusion
    Four-dimensional ultrasonography has no effect on fetal heart as an indicator for evaluating the fetus temperature.
    Keywords: Fetal heart rate, Fetus, Pregnancy, Ultrasonography}
  • مهری جمیلیان، شیرین مبصری، کتایون وکیلیان، حمیدرضا جمیلیان
    مقدمه
    طولانی شدن زایمان و مدت بستری، اثرات زیانباری برای مادر و جنین به همراه دارد. عدم آموزش و آمادگی مادران باردار در این دوران موجب افزایش مداخلات پزشکی و ایجاد عوارض برای مادر و جنین می شود.لذا برگزاری کلاس های آمادگی برای زایمان در دوره بارداری می تواند راه حل مناسبی برای رفع این مشکلات باشد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه، از نوع تحقیقات سیستم بهداشتی می باشد که بر روش مقطعی تحلیلی و آینده نگر در طی سالهای 89-1387 در مرکز آموزشی درمانی طالقانی اراک انجام شد.تعداد 170 زن باردار نخست زا به روش نمونه گیری آسان انتخاب و بطور تصادفی به دو گروه مساوی (شاهد، مورد) تقسیم شدند. گروه مورد در کلاس های آمادگی دوران بارداری به مدت 8 جلسه 2 ساعته که هر دو هفته یکبار برگزار می شد شرکت کرده و تحت آموزش یک مربی مامایی مجرب قرار گرفتند.گروه شاهد نیز تنها مراقبت های معمول دوران بارداری را دریافت کردند.پس از زایمان، مدت بستری در بیمارستان و میزان رضایتمندی مادران در دو گروه محاسبه شد و با استفاده از روش های آماری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته های پژوهش: میانگین ساعات بستری در گروه مورد (14/11±70/30ساعت) بطور معنی داری کمتر از گروه شاهد (33/15±17/38ساعت) بود (P=0/001). همچنین میزان رضایت مادران از زایمان طبیعی در گروه مورد (202/94 درصد) بطور معنی داری بیشتر از گروه شاهد (241/67 درصد) بود (P=0/001).
    بحث و نتیجه گیری
    این مطالعه نشان داد که شرکت مادران باردار در کلاس های آمادگی زایمان، هم مدت بستری مادران در بیمارستان را کاهش می دهد و هم میزان رضایت آنان از تجربه زایمان را می افزاید. لذا پیشنهاد می گردد این کلاس ها بصورت گسترده تری در مراکز مراقبت بارداری تشکیل شوند
    کلید واژگان: کلاس های آمادگی زایمان, رضایت مندی مادران باردار, طول مدت مرحله دوم زایمان, طول مدت بستری}
    Introduction
    Increasing the duration of admission and labor has harmful effects on mother and fetus. Lack of maternal education and preparedness increase medical intervention and create complications for both mother and baby. Therefore،Childbirth preparation classes during pregnancy can be an appropriate solution to address these problems.
    Materials and Methods
    This was a HSR and descriptive – analytical sort of research، which was performed during 2009-2011 in Arak Taleghani Hoapital. 170 nulliparous pregnant women who were selected by simple sampling، were assigned in to two group (case and control). Case group participated in preparation classes for eight sessions، 2 hours once two weeks، and trained with a coach of midwifery. Control group received only usual pregnancy care. The duration of admission and satisfaction of mothers were assessed and gathered by questionnaire. Data were analyzed by SPSS software.
    Findings
    Duration of admission in the case group (30. 70±11. 14hours) was significantly shorter than the control group (38. 17±15. 33hours. p=0. 001). Satisfaction rate of mothers in the case group (94. 20%) was significantly higher than the control group (67. 24%. p=0. 001).
    Conclusion
    Our study showed Childbirth preparation classes decrease duration of admission and increase satisfaction of mothers. Therefore it is recommended that all pregnant women participate in these classes during
    Keywords: Childbirth preparation classes, duration of second stage of labor, satisfaction of mothers}
  • نسیم شاهرخی، شیرین پازوکی، علیرضا کمالی، هوشنگ طالبی، مهری جمیلیان، حمیدرضوانی همدانی، مجیدگلستانی عراقی
    زمینه و هدف
    درد یک مشکل پیچیده طبی است که کنترل ناکافی آن پس از عمل جراحی اثرات نامطلوبی بر وضعیت فیزیولوژیکی، متابولیکی و روحی بیمار دارد. افزودن مکمل های جدید منجر به افزایش مدت بی دردی می شود. هدف از این مطالعه مقایسه ترامادول ومیدازولام داخل نخاعی در افزایش مدت بی دردی و کاهش لرز بعد از عمل بود.
    مواد و روش ها
    در این کارآزمایی بالینی دوسوکور 210 زن 20-35 سال ASA کلاس I،II کاندید سزارین انتخابی به صورت تصادفی در سه گروه میدازولام، ترامادول و شاهد تقسیم شدند. همه بیماران لیدوکائین هیپربار دریافت کرده و علاوه برآن گروه اول 2 میلی گرم میدازولام، گروه دوم 25 میلی گرم ترامادول و گروه سوم 5/0 میلی لیتر نرمال سالین دریافت کردند. میزان درد و مدت زمان بیدردی و نمره لرز پس از عمل جراحی بیماران براساس معیار VAS تعیین و بین سه گروه مقایسه شد.
    یافته ها
    میانگین مدت بی دردی در بیماران گروه ترامادول، میدازولام و شاهد به ترتیب 2/12±5/192، 6/16± 3/111 و 9/9± 1/86 دقیقه بود (001/0 p<). میانگین نمره درد بعد از عمل، لرز و میانگین میزان مسکن مصرفی در 24 ساعت بعد از عمل به صورت معنی داری در گروه ترامادول کمتر از دو گروه دیگر ودر گروه میدازولام کمتر از گروه شاهد بود (001/0 p<)
    نتیجه گیری
    میدازولام و ترامادول اینتراتکال به عنوان داروی مکمل لیدوکائین 5 % در اعمال جراحی سزارین منجر به افزایش مدت بی دردی بعد از عمل و کاهش لرز بعد عمل می شوند که ترامادول موثرتر از میدازولام می باشد.
  • مهری جمیلیان، حمیدرضا جمیلیان
    زمینه و هدف
    دیسمنوره اولیه یا قاعدگی دردناک، یکی از شایع ترین مشکلات زنان است. این مطالعه به منظور مقایسه اثر امگا 3 و ویتامین E در درمان دیسمنوره اولیه انجام شده است.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه کارآزمایی بالینی، 80 دختر دانش آموز دبیرستانی شهر اراک در سال 1389 به طریق تصادفی به دو گروه 40 نفری تقسیم شدند. در گروه امگا-3 روزانه یک کپسول 500 میلی گرمی به مدت 60 روز و در گروه ویتامین E یک روز در میان یک کپسول 400 واحدی داده شد. شدت درد، مدت درد و تعداد مسکن مصرفی قبل و بعد از مداخله در هر دو گروه اندازه گیری شد. برای اندازه گیری شدت درد از معیار VAS استفاده شد. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    میانگین شدت درد قبل از مداخله در دو گروه تفاوت معنی داری نداشت. پس از مداخله، میانگین شدت درد در گروه امگا-3، به 5/3 کاهش یافت که هم نسبت به قبل از مداخله که 40/7 بود(05/0>p) و هم نسبت به گروه ویتامین E که 25/5 بود(05/0>p) اختلاف معنی داری نشان داد. پس از مداخله، میانگین مدت درد در گروه امگا-3 به 04/11 ساعت رسید که هم نسبت به قبل از مداخله که 74/31 بود(05/0>p) و هم نسبت به گروه ویتامین E که 81/34 ساعت بود(05/0>p) اختلاف معنی داری نشان داد.
    نتیجه گیری
    امگا-3 بیشتر از ویتامین E در درمان دیسمنوره اولیه موثر است و مصرف آن به عنوان روش جدید در درمان دیسمنوره اولیه نیاز به مطالعات بیشتری دارد.
    کلید واژگان: امگا, 3, دیسمنوره اولیه, ویتامین E}
    Mehri Jamilian, Hamid Reza Jamilian
    Background
    Primary dysmenorrheal is one of the most common gynecologic diseases. This study was carried out to compare the effects of omega-3 and vitamin E on the treatment of primary dysmenorrheal.
    Materials And Methods
    In a randomized double-blind clinical trial, 80 female students from high schools in Arak, Iran, were selected by simple sampling and randomly divided into two identical groups in 2010. Omega-3 group received one omega-3 capsule (500 mg) per day while the vitamin E group received one vitamin E capsule (400IU) every other day for 60 days. Intensity of pain, duration of pain, and the number of painkillers taken before and after intervention were measured in both groups. Intensity of pain was assessed by VAS scale of pain. Data were analyzed by SPSS software.
    Results
    After intervention, the mean of pain intensity in the omega-3 group decreased to 3.5 which indicated a significant difference in comparison with the corresponding values before intervention (7.40) (p<0.05) and the values in the vitamin E group (5.25) (p<0.05). After intervention, the mean duration of pain in the omega-3 group reached 11.04 hours which showed a significant difference compared with the corresponding values before intervention (31.74) (p<0.05) and the values in the vitamin E group (34.81) (p<0.05).
    Conclusion
    Omega-3 is more effective than vitamin E in the treatment of primary dysmenorrheal and its application as a new therapeutic method to the treatment of primary dysmenorrheal requires further studies
    Keywords: Omega, 3, Primary dysmenorrheal, Vitamin E}
  • مهری جمیلیان، محمد رفیعی، حمیدرضا جمیلیان، اعظم اسمخانی
    زمینه و هدف
    با توجه به نقش اساسی فرزندآوری در خانواده ایرانی، شیوع زیاد ناباروری و ابعاد فرهنگی اجتماعی آن، این مطالعه با هدف بررسی وضعیت سلامت عمومی زنان نابارور و مقایسه آن با زنان بارور انجام شده است.
    مواد و روش‎ها: پژوهش حاضر یک مطالعه مورد شاهدی بوده که بر روی 147 زن نابارور و 147 زن بارور به عنوان گروه شاهد که از لحاظ متغیرهای تاثیرگذار همسان شده بودند، انجام گرفت. ابزار جمع آوری اطلاعات شامل پرسش‎نامه اطلاعات دموگرافیک و پرسش‎نامه سلامت عمومی(GHQ) بود که توسط هر دو گروه تکمیل شد. نتایج به دست آمده با استفاده از رگرسیون لجستیک، آزمون تی و کای دو با کمک نرم افزار10 STATA مورد بررسی قرار گرفتند.
    یافته ها
    میانگین نمره سلامت عمومی در زنان بارور 72/924/19 و در زنان نابارور 71/1006/28 بود که میانگین نمره در زنان نابارور از زنان بارور به صورت معنی‎داری بیشتر بود(001/0 p<)، هم‎چنین میانگین نمرات حیطه های علائم جسمانی، اضطراب، کنش اجتماعی و افسردگی در زنان نابارور به صورت معنی‎داری از زنان بارور بیشتر بود(001/0 p<). اختلاف آماری معنی‎داری بین میانگین سن و طول مدت ازدواج در دو گروه وجود نداشته است و توزیع سطوح تحصیلات، شغل و درآمد نیز دو گروه یکسان بوده است.
    نتیجه گیری
    میانگین نمره سلامت عمومی و مقیاس‎های شکایات جسمانی، اضطراب، اختلال در کنش اجتماعی و افسردگی در زنان نابارور به صورت معنی‎داری بیشتر از این شاخص در زنان بارور بود که بیان‎گر ابتلای آنها به سطوحی از امراض سلامت عمومی بوده است.
    کلید واژگان: شهر اراک, زنان بارور, زنان نابارور, سلامت عمومی}
    Mehri Jamilian, Mohammad Rafiei *, Hamid Reza Jamilian, Azam Esmkhani
    Background
    Noticing the significant role of fertility in Iranian families, the incidence of infertility and its social and cultural dimensions, this study was carried out to compare general health status of infertile women with fertile women.
    Materials And Methods
    This observational case-control study was done on 147 women as the control group and 147 infertile patients as the case group who were matched in terms of influential variables. Data collection was done through demographic questionnaire and general health questionnaire (GHQ) which were completed by both groups. The results were analyzed by logistic regression analysis, t test, and chi-square using STATA 10 software.
    Results
    Means of general health score in fertile and infertile women were 19.249.72 and 28.06 10, respectively. Here the mean score of the infertile women was significantly higher in comparison with the fertile women (p<0.001). Physical symptoms, anxiety, social interaction, and depression scores of infertile women were significantly higher in comparison with the fertile women (p<0.001). There were no significant differences in the means of age and duration of marriage between the two groups and the distribution of educational level, occupation, and income levels were the same in the two groups.
    Conclusion
    Average scores of general health and physical complaints, anxiety, impaired social interaction, and depression in infertile women were higher than those in fertile women. This indicates their involvement with some degrees of public health diseases.
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال