به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

فهرست مطالب هنگامه البرزی

  • خلیل الله سردارنیا*، هنگامه البرزی

    از دهه 1990 به این‎سو به تاثیر از گسترش تحولات ساختاری - نوسازی، جهانی‎شدن و انقلاب ارتباطات و اطلاعات، شاهد سیاسی شدن هویت‎ها و عاملیت های گوناگون بوده ایم و جنبش‎های اجتماعی به ‎مثابه چتر بزرگی برای پوشش دادن و رهبری اعتراض‎ها عمل کرده ‎اند. اعتراض‎های دهه 1390 نقطه عطفی در تاریخ نوین ایران به شمار می رود؛ زیرا به ‎لحاظ شکلی و ماهوی، تفاوت زیادی با جنبش‎های پیشین دارند. در این اعتراض‎ها توده‎ها، کارگران، اصناف و جوانان به شکل نسبتا خودانگیخته ‎ای در خیابان‎ها برای پیش‎برد مطالبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خود حضور یافتند. پژوهش حاضر به دنبال پاسخ به این پرسش ‎ها است: دلایل یا انگیزه های اصلی کنش‎گران از شرکت در اعتراض‎های 1396 تا 1400 چه بوده؟ و نحوه مشارکت و آگاهی آن‎ها از برنامه های اعتراضی (زمان و مکان و شعارها) بیشتر از چه راهی بوده است؟ این پژوهش با بهره گیری از نظریه سیاست خیابان و جامعه شبکه ای و با روش میدانی و تکنیک مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته انجام شده است. یافته های کلی این پژوهش از این قرار است: از 1396 تا 1400 سطح کنش‎گری اعتراضی از بدنه فکری یعنی دانشجویان به بقیه اقشار گسترش یافته است. تحلیل محتوای مصاحبه ها حاکی از جایگاه نخست مطالبات اقتصادی و در رده بعد مطالبات اجتماعی و سیاسی به عنوان انگیزه یا دلایل اصلی در کنش‎گری اعتراضی قرار دارند به ‎ویژه اینکه برای جوانان و دانشجویان و دانش ‎آموزان هم مطالبات اقتصادی در درجه نخست اهمیت بوده است. کاهش اعتماد به رسانه های داخلی به همراه ظرفیت های ارتباطی و سازمان‎دهی بالای شبکه های اجتماعی مجازی و ماهواره ها منجر به گرایش به آن‎ها برای آگاهی و مشارکت در اعتراض ها شدند.

    کلید واژگان: اعتراض های اجتماعی, سیاست خیابان, جامعه شبکه ای, مطالعه میدانی, ایران}
    Khalilollah Sardarnia *, Henghameh Alborzi

    From 1990 decade upward, due to reasons such as spreading of structural developments, modernization, globalization and information and communication revolution, we have seen the politisization of various identities and agents and social movements have acted as great umbrella for covering and leadership of protests. Social protests in 2010s are a turning point in new history of Iran due to formal and substantive differences with former social movements. In these protests, the masses, workers, guilds and youth spontaneously were in the streets for furthering of economic, social and political demands. This study tries to answer these questions: what were the participants’ incentives in 2017-2021 protests and what were their manners of participation and awareness related to protests programs (time, local and slogans)? This research has been done in framework of the two theories namely “street politics” and “networked society” and field methodology by semi-structured technique. The total finding of this study follows that: the content analysis of interviews showed the first position for economic demands as main incentive of participation in protest activism and social and political one’s in the second and third positions respectively, especially the economic incentives had the first positions for youth. Decreasing of trust to national mass media as well as high capacities of virtual social media and satellite TVs such as organizing and communicating led to tendency to them for awareness and participating in these protests.

    Keywords: Social Protests, Street Politics, Network Society, Field Study, Iran}
  • خلیل الله سردارنیا*، محمد فلاح، هنگامه البرزی

    هدف از انجام این پژوهش ارایه پاسخ تحلیلی از منظر اقتصاد سیاسی و نیز جامعه شناختی سیاسی به این پرسش است: تحریم های شدید نفتی و بانکی مرتبط با آن در بستر تنش های سیاسی و هسته ای بین ایران و ایالات متحده آمریکا و هم پیمانان غربی آن چه تاثیری بر امنیت ملی ایران در دهه 1390 شمسی داشته است؟ فرضیه پژوهش آن است که با توجه به وابستگی شدید بودجه دولت ایران به درآمدهای نفتی، تحریم نفتی و کاهش شدید این درآمدها، امنیت ملی ایران در ابعاد اقتصادی و سیاسی را آسیب پذیر ساخته است. این مطالعه با روش تبیینی - تحلیلی و روش کتابخانه ای و اینترنتی برای داده ها در چارچوب رویکرد جامعه بنیاد مکتب کپنهاگ به امنیت ملی انجام شده است. یافته ها حاکی از آن است که تحریم های نفتی در یک دهه اخیر به ویژه در دوره ریاست جمهوری ترامپ این پیامدهای منفی را بر اقتصاد ایران داشته است: ناعتمادی و کاهش شدید سرمایه گذاری خارجی و داخلی، کاهش تولید در بخش های صنعتی و کشاورزی، عدم انتقال دانش فنی در نفت، بیکاری فزاینده، تورم شدید و بی سابقه ناشی از تحریم و نقدینگی بالای ناشی از استقراض های بی رویه دولت از بانک مرکزی و چاپ اسکناس، گسترش فساد اقتصادی در اشکال قاچاق، احتکار، اختلاس، رانت جویی، افزایش ضریب جینی یا نابرابری و شکاف طبقاتی شدید، آسیب پذیری شدید سرمایه گذاری صاحبان سرمایه های کوچک و میانی در بورس و جاهای دیگر. چنین پیامدهای منفی ناشی از تحریم ها به ویژه در نیمه دوم دهه 1390 سبب رخ دادن اعتراضات ساختارشکن، رادیکال و زنجیروار با پیوندهای افقی بین اعتراضات اصناف و گروه های اجتماعی در شکل خیابانی شدند

    کلید واژگان: ایران, امنیت ملی, بی ثباتی سیاسی- اجتماعی, تحریم های نفتی, اعتراضات اجتماعی- سیاسی}
  • خلیل الله سردارنیا*، هنگامه البرزی، محمد مهدوی آرا

    پژوهش حاضر با رویکردی تحلیلی- توصیفی و با روش جامعه شناسی تاریخی، با بهره گیری از مبانی نظری مرتبط با مفهوم ثبات و بی ثباتی سیاسی به دنبال پاسخگویی به این سیوال بوده است که چرا دو کشور بحرین و قطر، با وجود برخی ویژگی های مشترک در شاخص های مربوط به ساختار اقتصادی(درآمدهای نفتی)، اجتماعی(نبود نهادهای مدنی قوی)، فرهنگی(فرهنگ سیاسی تابعیتی- قبیله ای) و ساخت حکومت پدرشاهی، پس از بهار عربی شاهد دو سرنوشت و تجربه کاملا متمایزی از ثبات و بی ثباتی سیاسی بوده اند؟ فرضیه این است که علیرغم این شباهت ها، بحرین به دلایلی نظیر تجربیات پیشین مبارزات سیاسی شیعیان، توزیع ناعادلانه ثروت، مشاغل و مناصب و نگاه شهروند درجه دوم به شیعیان در توزیع شاخص های رفاهی، شغلی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مرتبط با حکمرانی و غیره پس از وقوع بهار عربی با بی ثباتی سیاسی مواجه شد. این درحالی است که قطر پس از بهار عربی برخلاف کشور بحرین به دلایلی همچون توزیع نسبتا همگن مذهبی (اقلیت شیعی)، استمرار شاخص های نسبتا خوب رفاهی، اقتصادی و اجتماعی، در کنار آزادسازی های سیاسی از بالا به پایین و تدریجی از ثبات سیاسی نسبی برخوردار بوده است.

    کلید واژگان: بهار عربی, ثبات سیاسی, مشروعیت}
    Khalil Sardarnia *, Hengameh Alborzi, Mohammad Mahdavi Ara

    This analytical-descriptive study And with the method of historical sociology, by using the theoretical foundations related to the concept of political stability and instability, it has sought to answer this question why Bahrain and Qatar, despite having similar characteristics in the indicators related to the economic (oil revenues), social indicators (lack of strong civil institutions), cultural indicators (subordinate tribal political culture), and paternalism political structure, have undergone different fates of stability and instability in the region following the Arab Spring. The research hypothesis indicates that Bahrain's political unrest following the Arab Spring was caused by factors including the country's history of Shia political upheaval, the unfair distribution of wealth, positions, and jobs, and Shias' perceived inferiority in society as evidenced by indicators of economic, social, and political governance. On the other hand, Qatar has enjoyed relative political stability since the Arab Spring, owing to factors such as a relatively homogeneous religious distribution (Shia minority), the continuation of relatively good welfare, economic, and social indicators, and gradual top-down political liberalization.

    Keywords: Arab Spring, Political stability, Legitimacy}
  • محمد فلاح، هنگامه البرزی، علی فلاح نژاد*

    اخوان المسلمین یکی از گروه های سیاسی مهم و تاثیرگذار در سیاست داخلی مصر است که از آغاز شکلگیری در سال 1928م. همواره از شرکت فعال آن در عرصه داخلی مصر ممانعت به عمل آمده بود. بعد از سقوط حسنی مبارک، اخوان المسلمین یک بازیگر سیاسی منسجم و سازمان یافته بود که قابلیت به دست گرفتن قدرت در دوران پسا مبارک را داشت. اما تنها بعد از یک سال از رسیدن به قدرت، این گروه به حاشیه رانده شده و نفوذ و اعتبارش را در نگاه بسیاری از مصریان از دست داده است. این پژوهش با طرح این سوال که « عوامل ناکامی اخوانالمسلمین پس از 2011 میلادی چه بوده است؟» با روش توصیفی-تحلیلی و با بهره گیری از رویکرد سازه انگارانه به ارزیابی این فرضیه میپردازد که نظامیان مصر و گروه های مخالف، اخوان المسلمین را به عنوان عامل بیثباتی و رواج تفرقه در بین گروه های اسلامگرا تلقی می کردند و به همین دلیل مانع قدرت گیری این گروه می شدند. این تلقی گروه های مخالف از اخوان اصلی ترین عامل شکست اخوان در کنار دلایل ساختاری دیگر پس از دستیابی به قدرت در 2011م است. 

    کلید واژگان: انقلاب مصر, اخوان المسلمین, بهار عربی, سازه انگاری}
    Hengameh Alborzi, Ali Falahnejad *

    The Muslim Brotherhood is one of the most important and influential political groups in Egypt's internal politics, since its formation in 1928. After the fall of Hosni Mubarak, the Muslim Brotherhood was a coherent and organized political actor capable of taking power in the post-Mubarak era. But only one year after coming to power, this group has been marginalized and has lost its influence and credibility in the eyes of many Egyptians. This research raises the question, "What were the reasons for the failure of the Muslim Brotherhood after 2011 AD?" Using the descriptive-analytical method and using the constructivist approach, it evaluates the hypothesis that the Egyptian military and opposition groups considered the Muslim Brotherhood as a cause of instability and the spread of division among Islamist groups, and because of this, they prevented this group from gaining power. This view of the opposition groups of the Brotherhood is the main reason for the failure of the Brotherhood, along with other structural reasons, after gaining power in 2011.

    Keywords: Egyptian revolution, Muslim Brotherhood, Arab Spring, Structuralism}
  • خلیل سردارنیا*، هنگامه البرزی
    اعتراض های صنفی- اجتماعی در ایران از دیماه 1396 به این سو را می توان به عنوان نقطه عطف و تعیین کننده تلقی کرد زیرا به لحاظ ماهوی، تاکتیکی و شکلی تا حد زیادی از اعتراض های پیشین متمایز هستند. این پژوهش در راستای نظریه سیاست خیابان و با روش پژوهش اکتشافی و روش جمع آوری داده ها از نوع تحلیل محتوای مطالبات و شعارهای معترضان صنفی و اجتماعی و نیز اظهارات کارشناسان انجام شده است. پرسش مقاله این است که مهمترین تمایزهای ماهوی و شکلی اعتراض های صنفی و اجتماعی از دیماه 1396 به این سو از اعتراض های گذشته چیستند و چرا روی داده اند؟ مهمترین یافته های این پژوهش آن است که این اعتراض ها به لحاظ ماهوی از نوع خودانگیخته و مستقیم در خیابان، بدون رهبر، نوآوری در تاکتیک مبارزاتی، بی اعتمادی به تشکل های صنفی و مدنی، مستمر و زنجیروار، ارتباطات افقی با اعتراض های مشابه و ویژگی های دیگر بوده اند. داده ها و اطلاعات برآمده از تحلیل محتوای مطالبات و شعارهای معترضان و اظهارات کارشناسان نشان می دهد که به ترتیب متغیرهای اقتصادی- معیشتی، سیاسی، اجتماعی، انگیزشی، محیط زیستی و حقوقی در این اعتراض ها تاثیرگذار بوده اند اما متغیر اقتصادی و معیشتی از بالاترین و بیشترین نقش برخوردار بوده است.
    کلید واژگان: اعتراضات صنفی, اعراضات اجتماعی, سیاست خیابان, مطالبات, ایران}
    Khalil Sardarnia *, Henghameh Alborzi
    The social and guild protests from 2017 onward are a turning point in Iran because of intrinsically and formal differences with the protests in past. This research has been done by street politics theory and exploration-content analysis method by emphasis a social- guild protesters and viewpoint of expert. The authors try to answer this question: What are the differences between intrinsic and formal   past protests the social and guild protests from 2017 onward and the past protests and why have been happened? The main findings of this study follow that: This protest intrinsically have been spontaneous- direct in street, leaderless, innovation in protest tactics, distrust to civic- guild assemblies, serial-continues horizontal relation whit other protests and so on. The information of this study shows that economic, political, social, motivational, environmental and legal variables respectively have been impact on this protest, but the economic variables have been in the most effectives.
    Keywords: Social-Guild protests, Street Politics, Demands, Iran}
  • یگانه سادات طباطبایی*، هنگامه البرزی

    در سال های اخیر دریای جنوب چین به یکی از کانون های مهم بحران در منطقه آسیای پاسیفیک تبدیل شده است. این نوشتار به بررسی موقعیت ژیوپلتیک و ژیواکونومیک و ژیواستراتژیک دریای جنوب چین، ادعاهای متناقض کشورهای مدعی در دریای جنوب چین و ارایهراه حل های مختلف جهت حل این مشکل از جمله مذاکرات و همکاری های چندجانبه می پردازد. مقاله با روشی توصیفی تحلیلی و با توجه به موقعیت و تحولات ژیوپلتیک منطقه بدنبال پاسخگویی به این سوال است که سیاست کشورهای مدعی در دریای جنوب چین، در قبال یکدیگر چگونه قابل ارزیابی است؟ براساس رویکرد ژیوپلتیک محور به این پاسخ می رسیم که هرکدام از بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای برای کنترل بر منابع و تسلط جغرافیایی بر حوزه های مهم تلاش می کنند. درنتیجه، شرایط منطقه بخصوص با تحولات ژیوپلتیک و رشد اقتصادی و نظامی روزافزون چین و کوشش کشورها برای توسعه منابع انرژی بدون توجه به حقوق دیگران می تواند منجر به افزایش پیچیدگی های بیشتر در منطقه و ادامه منازعه گردد.

    کلید واژگان: دریای جنوب چین, ژئوپلتیک, آسیای پاسیفیک, ژئواستراتژیک, ژئواکونومیک}
    Yegane Tabatabaei *, Hengameh Alborzi

    In recent years, the South China Sea has become one of the major centers of the crisis in the Asian Pacific region. This paper examines the geopolitical, geo-economic and geo-strategic positions of the South China Sea, contradictory claims by the contenders in the South China Sea and various solutions to this problem, including multilateral negotiations and cooperation. With an analytical descriptive method, the paper seeks to answer the question of how the policies of the claiming countries in the South China Sea can be evaluated in relation to each other  and considering the geopolitical situation and developments in the region? Based on a geopolitical approach,We find that each of the regional and trans-regional actors seeks to control important resources and regions.As a result, the situation in the region, especially with the geopolitical developments and the growing economic and military growth of China and the efforts of countries to develop energy resources without regard to the rights of others, can lead to increased complexity in the region and continued conflict.

    Keywords: South China Sea, Geopolitic, Asia Pacific, Geostrategic, Geoeconomic}
  • دکتراحمدجالینوسی*، هنگامه البرزی
    تحولات اخیر در برخی کشورهای عربی به دنبال خیزش های مردمی از سال 2011 حکایت از عمق احساس نیازبه تغییرات عمده درساختارسیاسی،اجتماعی و اقتصادی این کشورها دارد.در میان کشورهای منطقه،قطر به عنوان مدعی بازیگری درسطح منطقه خلیج فارس در تلاش است تا موقعیت خود را از طریق مدیریت و دخالت در بحران های پیش آمده در کشورهای عربی افزایش دهد.در این راستا کشور قطر با تکیه بر منابع طبیعی و بهره گیری از قدرت نرم و ایجاد تعادل و تعامل با کشورهایی همسایه و منطقه سعی در افزایش قدرت منطقه ای و برجسته کردن نقش خود در میان کشورهای منطقه را داشته است.براساس رهیافت رئالیسم کلاسیک، دراین پژوهش به دنبال پاسخ به این سوال هستیم که آیا قطر توانایی ایفاگری نقشی موثر در ترتیبات امنیتی منطقه خلیج فارس، با توجه به تحولات اخیر را دارد؟فرضیه پژوهش حاضر این است که: کشور قطر توانسته در سال های اخیر ایفاگر نقشی موثر در منطقه باشد، دور از ذهن نیست اما بایستی توجه داشت این بازیگری برای کشور کوچکی چون قطر در بلندمدت پایدار و بادوام نخواهد بود.محدودیت هایی نظیر کوچکی مساحت و جمعیت کم،در کنار همسایگی با کشورهای قدرتمندی چون ایران و عربستان،عدم تعریف اصول پایدار در سیاست خارجی و نداشتن پیشینه تاریخی و فرهنگی مستقل از جمله مشکلات این کشور مدعی می باشدکه مانع از پیشرفت مداوم آن در تاثیرگذاری بر معادلات امنیتی خلیج فارس می شود. روش جمع آوری داده ها جهت اثبات و تایید فرضیه، روش کتابخانه ای و شیوه ی انجام آن توصیفی_تحلیلی است.
    کلید واژگان: قطر, شبکه الجزیره, رئالیسم کلاسیک, قدرت نرم}
  • نقش آفرینی قطر در منطقه خلیج فارس با توجه به مناقشات اخیر خاورمیانه
    احمد جالینوسی، یگانه سادات طباطبایی *، هنگامه البرزی
    تحولات اخیر در برخی کشورهای عربی به دنبال خیزش های مردمی از سال 2011 حکایت از عمق احساس نیازبه تغییرات عمده درساختارسیاسی،اجتماعی و اقتصادی این کشورها دارد.در میان کشورهای منطقه،قطر به عنوان مدعی بازیگری درسطح منطقه خلیج فارس در تلاش است تا موقعیت خود را از طریق مدیریت و دخالت در بحران های پیش آمده در کشورهای عربی افزایش دهد.در این راستا کشور قطر با تکیه بر منابع طبیعی و بهره گیری از قدرت نرم و ایجاد تعادل و تعامل با کشورهایی همسایه و منطقه سعی در افزایش قدرت منطقه ای و برجسته کردن نقش خود در میان کشورهای منطقه را داشته است.براساس رهیافت رئالیسم کلاسیک، دراین پژوهش به دنبال پاسخ به این سوال هستیم که آیا قطر توانایی ایفاگری نقشی موثر در ترتیبات امنیتی منطقه خلیج فارس، با توجه به تحولات اخیر را دارد؟فرضیه پژوهش حاضر این است که: کشور قطر توانسته در سال های اخیر ایفاگر نقشی موثر در منطقه باشد، دور از ذهن نیست اما بایستی توجه داشت این بازیگری برای کشور کوچکی چون قطر در بلندمدت پایدار و بادوام نخواهد بود.محدودیت هایی نظیر کوچکی مساحت و جمعیت کم،در کنار همسایگی با کشورهای قدرتمندی چون ایران و عربستان،عدم تعریف اصول پایدار در سیاست خارجی و نداشتن پیشینه تاریخی و فرهنگی مستقل از جمله مشکلات این کشور مدعی می باشدکه مانع از پیشرفت مداوم آن در تاثیرگذاری بر معادلات امنیتی خلیج فارس می شود. روش جمع آوری داده ها جهت اثبات و تایید فرضیه، روش کتابخانه ای و شیوه ی انجام آن توصیفی_تحلیلی است.
    کلید واژگان: قطر, شبکه الجزیره, رئالیسم کلاسیک, قدرت نرم}
    The role of Qatar in the Persian Gulf region due to the recent conflics in the Middle Eastv
    Ahmad Jalinosi, Yegane Sadat Tabatabaei *, Hengame Alborzi
  • کرمرضا کرمیان هابیلی*، هنگامه البرزی
    امروزه یکی از بحث های مهم بین المللی، تحولاتی است که در منطقه خاورمیانه رخ داده است. تحرکاتی موسوم به بهار عربی که از بیداری ملت ها برای دستیابی به حق و حقوق خود و انجام اصلاحات در برابر حکومت های بعضا دیکتاتور مآب نشات گرفته است. یکی از این تحولات، بحرانی است که کشور بحرین را درگیر خود کرده است. موج بیداری اسلامی و کشیده شدن دامنه آن به کشور بحرین، اوج رقابت دو الگوی شیعی(ایران) و وهابی(عربستان) را موجب شده است. نرسیدن این دو کشور در بحران بحرین به دیدگاهی مشترک، آنها را تا لبه جنگی نیابتی در قالب رسانه کشانده است. مقاله حاضر با به کارگیری رهیافت عرصه سیاست بازنمایی، به بررسی دیپلماسی رسانه ای دو کشور در قبال بحران بحرین می پردازد و به دنبال پاسخگویی به این سوال هاست که: بحران بحرین در سیاست خارجی دو کشور چه نقشی دارد؟ و بر این اساس، چه سیاست رسانه ای را در قبال این بحران دنبال می کنند؟ در همین راستا، این فرضیه را مطرح می کند که: تلقی و بازنمایی جمهوری اسلامی ایران از تحولات بحرین به عنوان بیداری اسلامی و تاثیرپذیری از انقلاب اسلامی و تلقی و بازنمایی عربستان از تحولات بحرین در قالب یک مساله کاملا عربی، تقابل دیدگاه این دو کشور در بحران بحرین را نشان می دهد.
    کلید واژگان: بحران بحرین, سیاست خارجی, دیپلماسی رسانه ای, عرصه سیاست بازنمایی, بیداری اسلامی}
    Karamreza Karamian Habili*, Hengameh Alborzi
    Nowadays one of the important international discussions is the developments that have occurred in the Middle East region. Movements that are called Arab Spring which have emerged from the awakening of the nations for achieving their due rights and demand for implementing reforms in dictatorial regimes of the Middle East region. One of these developments that has affected Bahrain, is the wave of Islamic awakening and extension of its reach to Kingdom of Bahrain. This development in Bahrain has led to a competition between two models of Shia Iran and Wahhabi Saudi Arabia. The lack of agreement between the two countries on question of Bahrain uprising has brought the two on the threshold of a proxy war in the field of Media. The present article by making use of politics of representation approach wants to examine the media diplomacy of the two countries vis-à-vis Bahrain crisis. The article also wants to answer a question that what role Bahrain crisis plays in the foreign policy of the two countries? What media diplomacy the two countries pursue vis-à-vis Bahrain? The underlying hypothesis is that the assumption of the Islamic Republic of Iran is that Bahrain developments is an Islamic awakening movement influenced and inspired by Islamic revolution of Iran and the assumption and representation of Saudi Arabia is that Bahrain uprising is merely an Arabic problem. These two conflicting outlook of the two countries had led to the confrontation of their viewpoints
    Keywords: Bahrain crisis, foreign policy, Media diplomacy, political representation, Islamic awakening}
  • احمد جالینوسی، هنگامه البرزی*، یگانه طباطبایی
    منطقه خلیج فارس به لحاظ ژئوپلیتیکی، ژئواستراتژیکی و ژئواکونومیکی، یکی از مهم ترین مناطق دنیاست که به دلیل وجود منابع سرشار انرژی و موقعیت حساس جغرافیایی وسیاسی نقش و جایگاه مهمی در ساختار امنیت بین الملل داشته و فضای مناسبی را برای ایفای نقش بازیگران فراهم میکند. این موقعیت برجسته خلیج فارس سبب شده است که در طول تاریخ مورد توجه قدرتهای فرامنطقه ای قرار بگیرد. آمریکا نیز بخصوص پس از یازده سپتامبر سعی نموده است تا جایگاه قوی و با ثباتی را در ترتیبات امنیتی و سیاسی منطقه خلیج فارس پیدا کند. باتوجه به این امر سوال اصلی پژوهش این است که علل ایفای نقش واگرایانه آمریکا در منطقه خلیج فارس پس از یازده سپتامبر تا کنون چه بوده است؟برای روشن شدن ابعاد مساله، مقاله حاضر با کاربرد رویکرد رئالیسم تهاجمی این فرضیه را مطرح می نماید که باتوجه به موقعیت مهم ژئوپلیتیک، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک خلیج فارس و منافع آمریکا در این منطقه، یکی از اهداف مهم ایالات متحده، تسلط و نفوذ بر این منطقه است (برتری بر رقبا) و از آنجا که یکی از راه های افزایش قدرت و نفوذ طبق نظریه واقع گرایی، تضعیف اتحادها و ائتلاف ها در بیرون می باشد، آمریکا در پی این است که با ایجاد واگرایی در بین کشور های منطقه موازنه را در خلیج فارس حفظ نماید و مانع تسلط دولت های رقبیب بر خلیج فارس شود.
    کلید واژگان: خلیج فارس, آمریکا, واگرایی, رئالیسم تهاجمی, یازده سپتامبر}
    Ahmad Jalinusi, Hengame Alborzi*, Yeganeh Tabatabai
    Persian Gulf region due to geopolitical, geostrategic and geo-economics, one of the most important regions of the world. Because the energy sources and geographical location of sensitive political, have an important role in the structure international security and provides an atmosphere to play a starring role. The dominant position in the Persian Gulf is due to take place in the history of the Trans regional powers. A major extera_regional power in the U.S is dominate the Persian Gulf region, this is because consolidation strengthen its hegemony, for this reason, the U.S, especially after the September eleven has attempted to place strong and stable political and security arrangements in the Persian Gulf region to find. United States to achieve this important goal with chanting slogans such as: development democracy, resolve crises and security intended role of regional planning. But in fact, the U.S and its role in the region cause divergence between countries in the region. According to this is the main question in this study: "Divergent role of the U.S in the Persian Gulf region in the wake of what has been since September eleven?" to clarify the issue this paper using power-driven approaches neoclassical realism, this hypothesis implies that: "Considering the important position of geopolitical, geostrategic and geo-economics Persian Gulf and American interests in the region, a major U.S dominance over the region and one of the ways to increase the power and influence, according to the theory of realism undermine alliances and coalitions outside, the U.S is followed by the divergence between countries in the region to prevent the creation of a strong alliance."
    Keywords: Importance of the Persian Gulf, Objectives of the U.S, Divergence, Offensive Realism}
  • علی امیدی، هنگامه البرزی
    تجربه تلخی که از کاربرد تسلیحات هسته ای در اثنای جنگ جهانی دوم در ذهن بشریت نقش بسته است، لزوم درپیش گرفتن تدابیری برای جلوگیری از تکرار آن، پیشگیری از تروریسم هسته ای و ارتقای استفاده صلح آمیز از انرژی هسته ای را به یکی از اولویت های مهم وعمده نهادهای بین المللی و به ویژه کشورهای قدرتمند تبدیل کرده است. در پژوهش حاضر با روش توصیفی تحلیلی به بررسی رژیم چندجانبه گرایی هسته ای که به معنای عدم تکثیر و تبدیل مراکزفرآوری هسته ای در طول زنجیره تولید، اعم از استخراج اورانیوم تا غنی سازی و غیره با مدیریت بین المللی و کنسرسیوم با نظارت آژانس بین المللی انرژی هسته ای در سطح جهان است، پرداخته می شود و موضع جمهوری اسلامی ایران و سایر دولت های غیرمتعهد مورد بررسی قرار می گیرد. فرضیه مطرح شده این است که: هرچند طرح چندجانبه گرایی هسته ای با هدف دوگانه استفاده صلح آمیز از فناوری های هسته ای و درعین حال امنیت هسته ای در جهان امروز امری لازم و مطلوب به نظر می رسد، ولی از سوی دیگر ممکن است تحت تاثیر متغیرهای سیاسی قرار گیرد و به تبعیض و محرومیت برخی از کشورهای مخالف وضع موجود منجر شود. در نتیجه به دلیل پیامدهای حقوقی، اقتصادی و سیاسی آن مورد انتقاد برخی کشورها و سیاست مداران ازجمله جمهوری اسلامی ایران است که این مقاله به تحلیل این مسئله می پردازد.
    کلید واژگان: رژیم چندجانبه گرایی هسته ای, آژانس بین المللی انرژی هسته ای, ان, پی, تی, ایران}
سامانه نویسندگان
  • هنگامه البرزی
    البرزی، هنگامه
    دانش آموخته دکتری علوم سیاسی، دانشکده حقوق و علوم سیاسی، دانشگاه شیراز
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال