به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

ali issazadegan

  • الهه طغیانی*، علی عیسی زادگان، اسماعیل سلیمانی

    هدف پژوهش تعیین تاثیرات مستقیم و غیر مستقیم صفت شخصیتی خودشیفتگی ناسازگار و نگرش رقابت جویی افراطی بر نشانگان بدریخت انگاری بدنی با واسطه گری سیستم فعال سازی/ بازداری رفتاری در دانش آموزان دختر مقطع متوسطه دوم بود. روش پژوهش، توصیفی از نوع همبستگی و جامعه آماری، همه دانش آموزان دختر مقطع متوسطه دوم زرین شهر به تعداد 2850 نفر در سال 1399 بود. 355 نفر آنها با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند و به پرسشنامه شخصیت خودشیفته (Raskin &Hall, 1979)، پرسشنامه نگرش رقابتی (Ryckman et al, 1990)، پرسشنامه سیستم فعا ل سازی/ بازداری رفتاری (Carver & With, 1994) و پرسشنامه نگرانی از تصویر بدن (Littleton, Axsom & Pury, 2005) پاسخ دادند. برای تحلیل داده ها از مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد. اثرهای واسطه ای با استفاده از روش بوت استراپ مورد آزمون قرار گرفت. ارزیابی مدل فرضی پژوهش نشان داد مدل فرضی با مدل اندازه گیری، برازش مطلوب دارد (93/0CFI=، 90/0NFI=، 06/0(RMSEA= نتایج نشان داد صفت خودشیفتگی ناسازگار و نگرش رقابت جویی افراطی به واسطه سیستم فعال سازی رفتاری بر بدریخت انگاری بدنی تاثیر معنادار دارد (01/0<p). یافته های پژوهش از مدل فرضی برای بدریخت انگاری بدنی، حمایت کرد .به طور کلی نتایج نشان داد رابطه معناداری بین صفت شخصیت خودشیفتگی، نگرش رقابت جویی افراطی، سیستم فعال ساز رفتاری و نشانگان بدریخت انگاری بدنی وجود دارد و صفت خودشیفتگی ناسازگار و نگرش رقابت جویی افراطی از طریق سیستم فعال ساز رفتاری، قادر به پیش بینی معنادار نشانگان بدریخت انگاری بدنی دانش آموزان دختر است. توجه به نیازهای روان شناختی دانش آموزان دختر دارای نشانگان بدریخت انگاری بدنی، آگاهی بخشی، آموزش و مداخله های لازم توسط متولیان حوزه آموزش و سلامت، می تواند این دختران و جامعه را در مسیر سلامت قرار دهد.

    کلید واژگان: صفت خودشیفتگی ناسازگار, نگرش رقابت جویی افراطی, سیستم فعال سازی, بازداری رفتاری, نشانگان بدریخت انگاری بدنی, دانش آموزان دختر مقطع متوسطه دوم
    Elahe Toghyani *, Ali Issazadegan, Esmail Soleimani

    The purpose of study was to investigate the direct and indirect effects of maladaptive narcissistic trait, hypercompetitiveness attitude, on body dysmorphic syndrome with the moderating role of behavioral activation / inhibition system among female secondary highschool student. The research method is descriptive correlational and the research population consisted of all female secondary high school students (N=2850) in Zarrinshahr in 2020. 355 participants were selected through cluster sampling. The participants answered the Narcissistic Personality Inventory (NPI-16) (Raskin & Hall; 1979), Competitive Attitude Scale (CAS) (Ryckman et. Al., 1990), Behavioral Activation Inhibition System Scale (Carver & White, 1994) and Body Image Concern Questionnaire (BICI) (Littelton, Axome & Puri, 2005). The proposed model was evaluated using Structural Equation Modeling (SEM). The mediating variables’ effects was tested through bootstrapping. The evaluation of the hypothetical model of the research showed that the hypothetical model fits with the measurement model (CFI= 0.93, NFI= 0.90 and RMSEA= 0.06). Results showed that maladaptive narcissistic trait and hypocompetitiveness attitude through behavioral activation / inhibition system have a significant effect on body dysmorphic syndrome (p<0.01). Research findings supported the hypothetical model for body dysmorphic syndrome. So result demonstrated that behavioral activating system is a good mediator between maladaptive narcissism and hypercompetitiveness with body dysmorphic disorder among female secondary high school students. Pay attention to psychological needs of female secondary high school students with body dysmorphic syndrome and the awareness, trainings and interventions by those in charge of education and health can put them and the community on the path to health.

    Keywords: Maladaptive Narcissistic Trait, Hypercompetitiveness Attitude, Behavioral Activation, Inhibition System, Body Dysmorphic Syndrome, Female Secondary High School Students
  • لیلا برزگری احمد اباد*، علی عیسی زادگان، اسماعیل سلیمانی، افسانه مرادی
    زمینه

    تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای، یک تکنیک تحریک تعدیل عصبی غیرتهاجمی با تحمل خوب و بدون عوارض جانبی در درمان و بهبود نشانه های وسواسی است که قابلیت تحریک پذیری قشری را به طور موثری تعدیل می کند. با این حال، هنوز شواهد قوی و کافی برای استفاده از این روش درمانی در نوجوانان مبتلا به اختلال وسواسی-جبری وجود ندارد.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی درمان تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای بر عاطفه خودآگاه شرم و گناه و حساسیت انزجاری نوجوانان مبتلا به اختلال وسواسی-جبری انجام شد.

    روش

    در این پژوهش از روش تجربی از نوع تک موردی با طرح سنجش پیوسته و آزمودنی های متفاوت استفاده شد. جامعه آماری شامل نوجوانان مبتلا به اختلال وسواسی-جبری مراجعه کننده به مرکز مشاوره یاس شهر تبریز بودند که از بین آن ها، تعداد 4 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و بر اساس پروتکل گرین و همکاران (2020) تحت مداخله ده جلسه ای درمان تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای به صورت هفته ای دو بار و هر بار به مدت 20 دقیقه قرار گرفتند. آزمودنی ها در مراحل خط پایه، جلسات دوم، چهارم، ششم، هشتم، دهم و یک ماه پیگیری با مقیاس حساسیت انزجاری (هیدت، مککوالی و روزین، 1994)، پرسشنامه احساس گناه (کوگلر و جونز،1992) و پرسشنامه احساس شرم (کوهن، وولف، پانتر و اینسکو،2011) مورد ارزیابی قرار گرفتند. جهت تحلیل داده ها روش ترسیم دیداری، شاخص تغییر پایا، درصد بهبودی و درصد داده های ناهمپوش استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که درمان تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای در کاهش احساس شرم و گناه و حساسیت انزجاری در نوجوانان با اختلال وسواسی-جبری تاثیر معناداری دارد (RCI≥1/96) و اثرات درمانی در مرحله پیگیری نیز حفظ شده است.

    نتیجه گیری

    نوجوانان مبتلا به اختلال وسواسی-جبری که تحت درمان تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای قرار گرفتند، احساس شرم و گناه و حساسیت انزجاری کمتری را تجربه کردند، استفاده از این روش در درمان نوجوانان مبتلا به اختلال وسواسی-جبری پیشنهاد می شود.

    کلید واژگان: درمان تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای مغز, عاطفه خودآگاه شرم و گناه, حساسیت انزجاری, نوجوانان, اختلال وسواسی-جبری
    Leila Barzegary Ahmadabad*, Ali Issazadegan, Esmail Soleimani, Afsaneh Moradi
    Background

    Transcranial direct electrical stimulation is a non-invasive neuromodulation stimulation technique with good tolerance and no side effects in the treatment and improvement of obsessive-compulsive symptoms, which effectively modulates cortical excitability. However, there is still no strong and sufficient evidence for the use of this treatment method in adolescents with obsessibe- compulsive disorder.

    Aims

    The present study was aimed at the effectiveness of transcranial direct current stimulation on the Self-conscious Affections of Shame and Guilt and the disgust sensitivity of Adolescents with obsessibe- compulsive disorder.

    Methods

    In this research, the experimental method was used as a single case method with a continuous measurement design and different subjects. The statistical population of the present study included all teenagers suffering from obsessive-compulsive disorder who were referred to Yas Counseling Center in Tabriz in 1400, and 4 of them were selected by purposive sampling and based on the protocol of Green et al (2020) they underwent ten sessions of transcranial direct current stimulation twice in a week for 20 minutes each time. Subjects in the baseline stages, the second, fourth, sixth, eighth, tenth, and one-month follow-up sessions with disgust sensitivity scale (Heidet, McCauley, and Rosin, 1994), guilt questionnaire (Kugler and Fons, 1992) and shame questionnaire (Cohen, Wolff, Penter and Insko, 2011) were evaluated. For data analysis, a visual drawing method, reliable change index, percentage of recovery, and percentage of non-overlapping data were used.

    Results

    The results showed that transcranial direct electrical stimulation has a significant effect on reducing feelings of shame and guilt and disgust sensitivity in adolescents with obsessive-compulsive disorder (RCI≥1/96), and the therapeutic effects are maintained in the follow-up phase.

    Conclusion

    Adolescents with obsessive-compulsive disorder who were treated with transcranial direct electrical stimulation experienced less shame and guilt and less disgust sensitivity. It is recommended to use this method in the treatment of adolescents with obsessive-compulsive disorder.

    Keywords: transcranial direct current stimulation, self-conscious affections of shame, guilt, disgust sensitivity, adolescents, obsessive-compulsive disorder
  • حمزه سلمان پور، علی خادمی*، علی شاکر، علی عیسی زادگان
    زمینه و هدف

    هوش جنسی از جمله نظریه های جدید در مورد مسایل جنسی است که توانسته پاسخگوی بسیاری از سوالات پیچیده ی بشر در کل روابط انسانی باشد. هدف از پژوهش حاضر تعیین تاثیر آموزش هوش جنسی بر احقاق جنسی و خودابراز گری جنسی در مردان بود.

    روش کار

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل است. برای انجام این تحقیق از بین مردان مراجعه کننده  به مراکز مشاوره شهرستان نقده در سال 1399 در بازه زمانی آذر ماه تا اسفندماه (90 نفر) بطور در دسترس 40 نفر انتخاب و بطور تصادفی به دو گروه آزمایش و کنترل تقسیم شدند. سپس پرسشنامه شاخص احقاق (تمایل) جنسی هالبرت و مقیاس خودابرازگری جنسی همسران را در پیش آزمون تکمیل کردند. در ادامه گروه آزمایش آموزش هوش جنسی به مدت 10 جلسه 45 دقیقه ای هر هفته یک بار را دریافت کرد. سپس پس آزمون و پس از یک ماه مرحله پیگیری اجرا شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد تفاوت میانگین نمرات گروه آزمایش بعد از درمان در مقایسه با گروه کنترل معنادار است. به طوری که درمان به طور معناداری باعث افزایش خود احقاق گری جنسی و خودابرازگری جنسی مردان  شد.

    نتیجه گیری

    پیشنهاد می شود جهت ارتقاء  خوداحقاق گری جنسی و خودابرازگری جنسی  در کنار سایر مداخلات از آموزش هوش جنسی استفاده شود.

    کلید واژگان: هوش جنسی, احقاق جنسی, خودابراز گری جنسی
    Hamzeh Salmanpour, Ali Khademi*, Ali Shaker, Ali Issazadegan
    Background & Aims

    One of the most important factors that have been considered in marital relationships is the sexual relations and sexual functions of couples such as sexual function and sexual self-expression, which if not properly realized can lead to many problems in married life and themselves. Show in the form of various marital problems (1). Among sexual issues, the term sexual fulfillment is defined as a psychosocial feeling defined by a person's personal interpretation of how his or her feelings are expressed in a marital relationship (4,5). In this regard, the study of Zarenejad et al. (1398) showed that there is a positive and significant correlation between low sexual fulfillment and sexual dissatisfaction (7).However, many factors affect sexual fulfillment, including the role of intimacy, violence, and attitudes toward sexuality (11). But one of the most important variables that plays a role in this is sexual self-expression, which is the ability to express feelings, beliefs, thoughts and rights in a logical way (12). In this regard, the results of the study of Westimer and Laporte (2018) indicated that the sexual function of couples is strongly influenced by sexual relations and their sexual expressions; Because sexual expression and dialogue of couples about sexual issues, sexual desires and preferences (14).There are few studies on sexual issues and sex education in men and many men feel ashamed and guilty of raising and talking about their sexual issues and problems, so their problems in the form of anxiety, depression, They show sleep disorders or problems and diseases of the genital tract. In addition, many men are unaware of its effect on marital dissatisfaction as well as dissatisfaction with their lives (15). Therefore, providing sexual interventions and training is very important due to awareness, education and treatment.

    Methods

    The research method of the present study, according to its subject, was a quasi-experimental pre-test-post-test with a control group. The sample of the present study included 40 people from the statistical population (90 people) who were selected based on the available sampling method and taking into account the entry and exit criteria. And were randomly divided into 2 groups of intervention based on sexual intelligence (n = 20) and control group (n = 20). Then, they completed the Halbert Sexual Achievement Index (HISD) and Apt (1992) questionnaires and the Snell et al. (1988) Spouse Sexual Self-Expression Scale before, immediately after, and one month later. Admission criteria were: completing the consent form to participate in the training program, not having psychological problems, minimum diploma literacy to answer the questionnaires and exit criteria were: having psychological problems, taking psychiatric drugs and Refusal to participate in the training program.

    Results

    The results of statistical analysis in the present study showed that in the variables of sexual fulfillment (P = 0.006, P = 0.001) and sexual self-expression (F = 211.510, P = 0.001) between three different stages of measurement There is a significant difference.The results of Bonferroni test also showed that the difference between the scores of the variables in the pre-test and post-test stages as well as the pre-test and follow-up stages was significant (P <0.01), while the difference between the post-test and follow-up stages was significant. Not significant (P> 0.01). This finding means that sexual intelligence intervention training not only increased male sexual fulfillment and sexual self-expression in the experimental group, but also had a lasting effect in the follow-up phase. As a result, the research hypothesis that sexual intelligence intervention training has an effect on sexual fulfillment and sexual self-expression of couples (men) was confirmed.

    Conclusion

    The results of the present study showed that education based on sexual intelligence is effective on sexual fulfillment and sexual self-expression of male couples. In this regard, the results of Martha et al. (2011) showed that the provision of sex education had a significant effect on the promotion of healthy sexual behaviors in married students (20). In explaining these findings, it can be said that sexual intelligence is a set of internal resources that allows a person to relax, be present in the moment, communicate, react to arousal in different situations, create a physical and emotional bond with a sexual partner and has a component. Information and awareness are emotional, sensory and verbal skills, body awareness and cognition, and comfort and satisfaction (17). In fact, by training sexual intelligence, people become more assertive in expressing their emotions. In this regard, Reed and Saunders (2020) report that people with self-expression skills are not shy and can express their feelings clearly, directly and without violence, aggression and insults. It is very difficult for some people to express emotions, especially love. This is while self-expression is highly correlated with love, affection, attention, trust and understanding. Thus, lack of sexual arousal causes a sexual problem to persist for a long time; Because it will not be resolved until the issue is discussed and may lead to sexual dissatisfaction (29).Therefore, it can be said that sexual intelligence training by increasing the correct information from reliable sources, increasing awareness about knowing your body, increasing sexual self-awareness of your sexual personality, makes people develop emotional skills and the ability to communicate honestly and effectively. Mind, consciously regulate their emotions and even increase sexual conversations with their sexual partner (5). In these trainings for couples, it was repeatedly emphasized that "increasing communication" and "friendship" are the key aspects of sexual intelligence. Thus, sex education leads people to feel more empowered in their sexual fulfillment and on the other hand to show a lot of sexual self-expression (19).

    Keywords: Sexual Intelligence, Sexual Assertiveness, Sexual Self-Expression
  • علی عیسی زادگان، فاطمه تاجیک*، سیده عسل لاجوردی، ساجده موحدنژاد

    این پژوهش با هدف بررسی نقش واسطه ای سرگردانی ذهنی در رابطه بین باورهای فراشناختی با پریشانی روان شناختی در دانشجویان انجام شد. پژوهش حاضر از لحاظ هدف جزء پژوهش های بنیادین و از لحاظ روش از نوع مطالعات همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش، کلیه دانشجویان دانشگاه آزاد واحد تهران مرکز از چهار دانشکده ی (روان شناسی و علوم تربیتی، هنر، علوم سیاسی و مدیریت) در سال 1401 بودند که از بین آن ها 200 نفر از طریق نمونه گیری تصادفی-خوشه ای انتخاب شدند. ابزارهای این پژوهش شامل مقیاس پریشانی روان شناختی (K10، کسلر و همکاران، 2002)، پرسشنامه باورهای فراشناختی (MCQ، ولز و کارت رایت-هاتون، 2004) و مقیاس سرگردانی ذهنی (MWS، کاریر و همکاران، 2013) بودند. داده ها با استفاده از روش تحلیل مسیر تجزیه و تحلیل شدند. نتایج تحلیل مسیر حاکی از برازش مناسب مدل بود. یافته ها نشان داد که باورهای فراشناختی و سرگردانی ذهنی به صورت مستقیم با پریشانی روان شناختی رابطه داشتند (001/0p‹). همچنین مولفه های باورهای فراشناختی به صورت غیرمستقیم از طریق سرگردانی ذهنی توانستند پریشانی روان شناختی در دانشجویان را پیش بینی کنند (001/0p‹). از یافته ها می توان نتیجه گرفت که سرگردانی ذهنی نقش واسطه ای بین باورهای فراشناختی و پریشانی روان شناختی در دانشجویان دارد و لزوم توجه به این عوامل در تعامل با یکدیگر در برنامه های ارتقای سلامت روان دانشجویان ضروری است.

    کلید واژگان: باورهای فراشناختی, پریشانی روان شناختی, سرگردانی ذهنی
    Ali Issazadegan, Fatemeh Tajik *, Seyedeh Asal Lajevardi, Sajede Movahednejhad

    The aim of this study was to investigate the mediating role of mind-wandering in the relationship between metacognitive beliefs with psychological distress in students. The present study is basic research in terms of purpose and a correlational study in terms of method. The statistical population of the present study was all the students of the Azad University of Tehran Central Branch from four faculties (Psychology and Educational Sciences, Arts, Political Sciences, and Management) in 1401, of which 200 people were selected through random-cluster sampling. Research questionnaires included: Kessler Psychological Distress Scale (K10, Kessler & et al, 2002), Metacognition Questionnaire (MCQ, Wells, & Cartwright-Hatton, 2004), and the Mind Wandering Scale (MWS, Carriere & et al, 2013). Path analysis was used to analyze the data. The results of the path analysis indicated that the model fit in well. The findings showed that metacognitive beliefs and mind-wandering were directly related to psychological distress (p<0.001). Also, the components of metacognitive beliefs were able to predict psychological distress in students indirectly through mind-wandering (p<0.001). It can be concluded that mind-wandering plays a mediating role between metacognitive beliefs and psychological distress in students, and it is necessary to pay attention to these factors in interaction with each other in programs to improve students' mental health.

    Keywords: Metacognitive Beliefs, Psychological Distress, Mind-wandering
  • نصرت نوجوان کانمیران، اسماعیل سلیمانی*، علی عیسی زادگان
    زمینه

    پردازش هیجانی و سبک زندگی مخرب از جمله مولفه هایی هستند که بر سوءمصرف مواد تاثیر دارند؛ با این وجود مداخلات مختص بهبود پردازش هیجانی و سبک زندگی معتادان کمتر مورد توجه بوده است. لذا با توجه به مکانیسم اثر درمان مبتنی بر شفقت و اثربخشی آن بر مولفه های خطر عود آیا این مداخله می تواند بر سبک زندگی و پردازش هیجانی معتادان موثر باشد؟

    هدف

    هدف از این پژوهش اثربخشی مداخله شفقت درمانی بر سبک زندگی و پردازش هیجانی معتادان در مرحله بازتوانی غیردارویی بود.

    روش

    طرح پژوهشی شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون - پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه ی آماری این پژوهش شامل تمامی معتادانی بود که در سال 1399 در کلینیک های ترک اعتیاد شهر ارومیه تشخیص وابستگی به مواد افیونی دریافت کرده بودند. حجم نمونه شامل 30 نفر (15 نفر گروه آزمایش و 15 نفر گروه کنترل) از جامعه آماری به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و در دو گروه کنترل و آزمایش جایدهی شدند. برای گروه آزمایشی، مداخله شفقت درمانی اجرا شد درحالی که گروه کنترل هیچ آموزشی دریافت نکردند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه سبک زندگی لعلی (لعلی و همکاران، 1391) و پرسشنامه پردازش هیجانی (باکر و همکاران، 2007) بود. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس مختلط مورد تحلیل قرار گرفت.

    یافته ها: 

    نتایج نشان داد که مداخله شفقت درمانی بر مولفه های سبک زندگی و پردازش هیجانی تاثیر معناداری داشته است (0/001 <p). به نحوی که نمرات سلامت جسمانی، ورزش و تندرستی، کنترل وزن و تغذیه، پیشگیری از بیماری ها، سلامت روانشناختی، سلامت معنوی، سلامت اجتماعی، اجتناب از داروها، مواد مخدر و الکل، پیشگری از حوادث، سلامت محیطی افزایش و نمرات فرونشانی، عدم تجربه ی هیجانی، نشانه های عدم پردازش هیجانی، عدم تنظیم هیجان و اجتناب کاهش معناداری در مرحله پس آزمون داشته و تغییر نمرات در مرحله پیگیری پایدار بود.

    نتیجه گیری:

     با توجه به نتایج بدست آمده می توان نتیجه گرفت که مداخله شفقت درمانی موجب بهبود سبک زندگی (سلامت جسمانی و روانشناختی، فعالیت های روزمره و رژیم غذایی) و پردازش هیجانی (مدیریت و پردازش اطلاعات هیجانی) در معتادان در مرحله بازتوانی غیردارویی می شود.

    کلید واژگان: شفقت درمانی, سبک زندگی, پردازش هیجانی, معتادان, بازتوانی غیر دارویی
    Nosrat Nojavan Kanmiran, Ismail Soleimani*, Ali Issazadegan
    Background

    Emotional processing and destructive lifestyle are among the components that impact drug abuse; However, interventions for improving the emotional processing and lifestyle of addicts have received less consideration. Therefore, considering the mechanism of the impact of compassion-based therapy and its effectiveness on the component's risk of recurrence, might this intervention be effective on the lifestyle and emotional processing of addicts?

    Aims

    The aim of the present study was to the effectiveness of compassion therapy intervention on the lifestyle and emotional processing of addicts in the non-drug rehabilitation phase.

    Methods

    The quasi-experimental research design was pretest-posttest and follow-up with the control group. The statistical population of this study included all addicts who had received a diagnosis of opioid dependence in 2021 at addiction treatment clinics in Urmia. The sample size consisted of 30 Subjects of adolescents (15 in the experimental group and 15 in the control group). The statistical population was selected by the available sampling method and placed in two groups. The compassion therapy intervention was implemented for the experimental group, while the control group did not receive any intervention. The research instruments included the Lifestyle Scale (Lali et al., 2012) and the Emotional Processing Scale (Backer et al., 2007). Finally, Data were analyzed using the Repeated Measures ANOVA.

    Results

    The results showed that compassion therapy intervention had a significant effect on lifestyle components and emotional processing (P< 0.001). So that the scores of physical health, exercise and fitness, weight control and nutrition, disease prevention, psychological health, spiritual health, social health, drug avoidance, accident prevention, and environmental health increase, and scores of suppression, Lack of emotional experience, symptoms of lack of emotional processing, lack of emotion regulation and avoidance had a significant decrease in the post-test phase and the change in scores in the follow-up phase was stable.

    Conclusion

    According to the results, it might be concluded that compassion therapy intervention improves lifestyle (Physical and psychological health, daily activities, and diet) and emotional processing (Management and processing of emotional information) in addicts in the non-drug rehabilitation phase.

    Keywords: Compassion therapy intervention, lifestyle, emotional processing, addicts, non-drug rehabilitation
  • عصمت مسیبی دورچه*، علی عیسی زادگان، اسماعیل سلیمانی

    امروزه وقوع شکست عاطفی درافراد می تواند منجر به اختلال درعملکرد آن ها درحیطه های گوناگون شود ازاین رو دراین پژوهش نقش طرح واره های هیجانی درپیش بینی بروزنشانگان ضربه عشق درافراد باتجربه شکست عاطفی مدنظر قرار گرفت روش پژوهش ازنوع توصیفی- پس رویدادی که بااستفاده ازروش همبستگی (رگرسیون) انجام گرفت. ابتدا پرسشنامه های طرحواره های هیجانی لیهی و نشانگان ضربه عشق بااستفاده ازفرم نگار به صورت آنلاین تدوین گردیدو ازطریق لینک برای افرادباتجربه شکست عاطفی در بازه سنی 18تا38 سال به صورت هدفمند در سال 99-1400درشهر اصفهان ارسال شد سپس، 89 نفر از افراد درسه سطح گروه بندی شدند و نمرات آنان درنشانگان ضربه عشق به عنوان متغیر ملاک و نمراتشان درطرحواره های هیجانی به عنوان متغیر پیش بینی کننده با روش تحلیل تشخیصی مورد آزمون قرار گرفت. یافته ها حاکی ازدستیابی به دوتابع تشخیصی بود که تنها تابع تشخیصی اول به طور معناداری بامیزان مقادیر ویژه مطلوبی توانست واریانس گروه های تشکیل شده راتبیین نماید. از بین سازه های طرحواره های هیجانی؛ احساس فقدان کنترل، ساده انگاری هیجان و احساس شرم/گناه، به ترتیب بیشترین میزان ضریب ساختاری رادرپیش بینی بروز نشانگان ضربه عشق در افراد دارای تجربه شکست عاطفی داشتند. نتایج این پژوهش نشان داد که افراد باتجربه شکست عاطفی دارای طرحواره های هیجانی بیشتری هستند که این خود مانع حل وفصل تجربه شکست عاطفی می گردد.

    کلید واژگان: شکست عاطفی, طرحواره های هیجانی, نشانگان ضربه عشق
    Esmat Mosayebi Dorche *, Ali Issazadegan, Esmail Soleymani

    Today, the occurrence of emotional failure in people can lead to dysfunction in various areas. Therefore, this research considered the role of emotional schemas in predicting love trauma syndrome in people with emotional failure. The research method was descriptive-post-event and used the correlation (regression) method. At first, the emotional schemas questionnaires and love trauma syndrome were modified online, and then through links were sent to emotional failure people in the age of 18to38 years in a purposeful method in 2020-2021 in Isfahan city. Then, 89 people were grouped into three levels, data were analyzed, using diagnostic analysis method, and their scores in love trauma syndrome indicators as criterion variables and their scores in emotional schemas as predictor variables. The findings indicated the achievement of two diagnostic functions that only one diagnostic function was able to significantly explain the variance of the formed groups with the appropriate eigenvalues. Among the constructs of emotional schemas; uncontrollability, simplistic view of emotion, and feeling of shame/guilt, respectively, had the highest structural coefficient. The results of this research showed that people who experienced emotional failure have more emotional schemas, which hinders the resolution of the emotional failure experience

    Keywords: Emotional failure, Emotional Schemas, love trauma syndrome
  • نصرت نوجوان، اسماعیل سلیمانی*، علی عیسی زادگان
    هدف

    هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی مداخله پیشگیری از عود مبتنی بر ذهن آگاهی بر ولع مصرف و پردازش هیجانی افراد وابسته به مواد در مرحله بازتوانی غیر دارویی بود.

    روش

    پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه مردان وابسته به مواد در کلینیک های ترک اعتیاد شهر ارومیه، در سال 1399 بود. از این بین، 30 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (15 نفر) و کنترل (15 نفر)  قرار گرفتند. شرکت کنندگان هر دو گروه مقیاس کوتاه ولع مصرف مواد و پرسشنامه پردازش هیجانی را در پیش آزمون، پس آزمون، و پیگیری تکمیل کردند. گروه آزمایش، در 8 جلسه 60 دقیقه ای تحت مداخله پیشگیری از عود مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفتند و گروه کنترل در طول مدت درمان هیچ آموزشی دریافت نکردند. داده ها با روش تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته ها:

     نتایج  نشان داد که مداخله پیشگیری از عود مبتنی بر ذهن آگاهی بر کاهش ولع مصرف و پردازش هیجانی تاثیر معنی دار داشت و این اثربخشی در دوره پیگیری دو ماهه نیز پایدار ماند.

    نتیجه گیری:

     یافته های این پژوهش اطلاعات مفیدی را در ارتباط با مداخله پیشگیری از عود مبتنی بر ذهن آگاهی فراهم می کند و مشاوران و روان شناسان می توانند برای بهبود ولع مصرف و پردازش هیجانی افراد وابسته به مواد در مرحله بازتوانی غیر دارویی از این مداخله استفاده نمایند.

    کلید واژگان: مداخله پیشگیری از عود مبتنی بر ذهن آگاهی, ولع مصرف, پردازش هیجانی, افراد وابسته به مواد, بازتوانی غیر دارویی
    Nosrat Nojavan, Ismaeil Soleimani*, Ali Issazadegan
    Objective

    The present research aimed to assess the effectiveness of mindfulness-based relapse prevention intervention on craving and emotional processing in substance-dependent individuals in the non-pharmacological rehabilitation phase.

    Method

    The current research was semi-experimental with pre-test, post-test, and follow-up design with a control group. The statistical population included all substance-dependent men in addiction treatment clinics in the city of Urmia in 2020. Among them, 30 people were selected by convenience sampling method and randomly divided into two experimental (n=15) and control (n=15) groups. The participants of both groups completed the craving scale-short form and the emotional processing scale in the pre-test, post-test, and follow-up. The experimental group underwent mindfulness-based relapse prevention intervention in eight 60-minute sessions, and the control group did not receive any training during the treatment. The data were analyzed by the repeated-measures analysis of variance.

    Results

    The results showed that the mindfulness-based relapse prevention intervention had a significant effect on reducing craving and emotional processing, and this effectiveness also remained stable in the two-month follow-up period.

    Conclusion

    Findings of this study provide useful information concerning mindfulness-based relapse prevention intervention and counselors and psychologists can use this intervention to improve craving and emotional processing in substance-dependent individuals in the non-pharmacological rehabilitation phase.

    Keywords: Mindfulness-based relapse prevention intervention, Craving, Emotional processing, Substance-dependent individuals, Non-pharmacological rehabilitation
  • عصمت مسیبی درچه*، علی عیسی زادگان، اسماعیل سلیمانی
    زمینه

    امروزه روابط عاطفی در زندگی روزمره افراد فراگیر و حایز اهمیت است.

    هدف

    دراین پژوهش به بررسی نقش کیفیت روابط بین فردی و باورهای ارتباطی در پیش بینی بروز نشانگان ضربه عشق ناشی ازشکست عاطفی پرداخته شد

    روش

    بدین منظور ابتدا پرسشنامه های کیفیت روابط بین فردی (پیرس وهمکاران1991)، باورهای ارتباطی (آیدلسون واپشتاین، 1982) و نشانگان ضربه عشق (راس، 1999) بااستفاده ازفرم نگار به صورت آنلاین تدوین گردید وسپس ازطریق لینک، ایمیل وشبکه های اجتماعی، برای افراددارای تجربه شکست عاطفی دربازه سنی 18تا38سال به صورت هدفمند درشهر اصفهان ارسال شد. پس ازبررسی داده ها، در نهایت 89 نفر از افراد واجد شرایط درتحلیل آورده شد. افراد با توجه به نمرات درپرسشنامه نشانگان ضربه عشق درسه گروه(کمتر از 9؛ فاقد شکست عاطفی (A)، بین9تا19؛ شکست عاطفی با قابلیت بهبود خودبخودی (B) و 20 و بالاتر؛ افراد باشکست عاطفی نیازمند مداخله درمانی (C))، کد گذاری شدند و نمرات آنان درنشانگان ضربه عشق به عنوان متغیرملاک و نمراتشان در کیفیت روابط بین فردی و باورهای ارتباطی به عنوان متغیر پیش بینی کننده عضویت گروهی در نظر گرفته شد که با روش تحلیل تشخیصی از طریق نرم افزارspss22 مورد تحلیل قرار گرفت

    یافته ها

    نتایج بدست آمده حاکی ازدستیابی به دوتابع تشخیصی بود که تابع تشخیصی اول (لامبداویلکز: 54/0 و خی دو: 66/47) به طور معناداری با میزان مقادیر ویژه 48/0 به میزان 683/0 توانست واریانس گروه های تشکیل شده راتبیین نماید (05/0>P).  سازه های تفاوت های جنسیتی (53/0)، تعارض بین فردی بادوستان (44/0)، وعمق روابط بین فردی بادوستان (27/0-) به ترتیب بیشترین میزان ضریب ساختاری رادر پیش بینی بروز نشانگان ضربه عشق درافراد دارای تجربه شکست عاطفی داشتند. درانتها تابع تشخیصی توانست به درستی 5/87 درصد افراد را درگروه (A)و 2/58 ازافراد را در گروه (B) و 7/66 درصد ازافراد را نیز به درستی در گروه (C) جای دهی کند

    نتیجه گیری

    نتایج این پژوهش نشان داد که سازه های تفاوت های جنسیتی، تعارض بین فردی بادوستان و عمق روابط بین فردی (به طور معکوس) می تواند افراد گروه (C)(با نشانگان ضربه عشق) را ازافراد گروه (A) و (B) به طور مطلوبی تفکیک نماید.

    کلید واژگان: شکست عاطفی, نشانگان ضربه عشق, کیفیت روابط بین فردی, باورهای ارتباطی
    Esmat Mosayebi Dorche*, Ali Issazadegan, Esmail Soleymani
    Background

    Psychological research and real-life reports indicate that one of the pervasive issues in today's society is the occurrence of emotional failure. This issue can lead to dysfunction of people and affect their mental health. A more in-depth investigation of this issue requires conducting research that has not been the focus of researchers in this field in current studies.

    Aims

    Considering the current research gap, this study seeks to examine the role of the quality of interpersonal relationships and communication beliefs in predicting the occurrence of love shock syndrome caused by emotional failure.

    Methods

    This research is a descriptive-post event study that was performed using the regression method. For this purpose, first, the quality of interpersonal relationships questionnaires (Pierce, & etal, 1991), communication beliefs (Aidelson & Epstein,1982), and love trauma syndrome (Ross,1999) were created online and then through links for people with experience of emotional failure in the age 18to38 years was sent in a targeted manner in Isfahan city. After reviewing the data,89 individuals were included in the analysis. People according to the scores in the Love Trauma Syndrome Questionnaire in three groups (less than9; no emotional failure (A), between 9 to 19; emotional failure with the ability to heal spontaneously (B) and 20 and above; people with emotional failure need therapeutic intervention (C), and their scores on love trauma indicators as property variables and their scores on quality, interpersonal relationships and communication beliefs were considered as predictor variables of group membership by diagnostic analysis method.

    Results

    The results indicate the achievement of two diagnostic functions that the first diagnostic function significantly was able to the variance of the groups(P<0.05). Among these, the structures of gender differences, interpersonal conflict with friends, and the depth of interpersonal relationships with friends, Respectively, they had the highest structural coefficient in predicting the incidence of love trauma syndrome in people who experienced emotional failure.

    Conclusion

    The results of this study showed that people with the experience of emotional failure and love trauma syndrome have a lower quality of interpersonal relationships (higher conflict and lower interpersonal relationships with friends) and have more communication beliefs (gender differences). Based on the obtained results, effective relationship training is recommended to the general population by experts in the field of mental health.

    Keywords: Emotional failure, Love trauma syndrome, Quality of interpersonal relationships, Communication beliefs
  • نیلوفر السادات سیدپورمند، علی عیسی زادگان*، اسماعیل سلیمانی
    زمینه

    دیدگاه های اخیر عصب شناختی مطرح می کنند که حافظه کاری و انعطاف پذیری شناختی به عنوان دو هسته اساسی کارکردهای اجرایی، تحت تاثیر نگرانی و عدم تحمل ابهام قرار می گیرند. با توجه به این که در تحقیقات انجام گرفته نقش کارکردهای شناختی در فهم و درمان اختلالات هیجانی کمتر مورد توجه قرار گرفته است، به نظر می رسد شکاف تحقیقاتی عمده ای برای تمرکز روی این جنبه های نوین وجود دارد.

    هدف

    هدف این مطالعه مقایسه حافظه کاری و انعطاف پذیری شناختی در افراد با نگرانی و عدم تحمل ابهام بالا و پایین بود.

    روش

    روش پژوهش حاضر، علی - مقایسه ای بود که در آن نمونه ای به حجم 500 نفر به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و با استفاده از پرسشنامه مقیاس عدم تحمل ابهام (IUS) (فرستون و همکاران، 1994) و پرسشنامه نگرانی پنسیلوانیا (PSWQ) (میر و همکاران، 1990)، این نمونه 500 نفری مورد غربالگری قرار گرفته و 50 نفر به صورت هدفمند به عنوان افراد دارای نگرانی و عدم تحمل ابهام بالا و نیز 50 نفر به عنوان گروه دارای نگرانی و عدم تحمل بلاتکلیفی پایین در پژوهش شرکت داده شد و درنهایت هر دو گروه آزمون رایانه ای استروپ (ریدلی، 1935) و حافظه کاری ان بک (کرچنر، 1958) را تکمیل کردند.

    یافته ها

    نتایج تحلیل واریانس چندمتغیری، تفاوت معناداری را بین حافظه کاری با آماره 417/49= F و انعطاف پذیری شناختی با آماره 30/27= F در بین دو گروه در سطح معناداری 0/0001 =P نشان داد.

    نتیجه گیری:

     نتایج نشان داد که حافظه کاری و انعطاف پذیری شناختی در افراد با نگرانی و عدم تحمل ابهام بالا نسبت به افراد با نگرانی و عدم تحمل پایین دچار افت معناداری شده است. بنابراین توجه به این تفاوت می تواند در روند درمانی این افراد موثر باشد.

    کلید واژگان: حافظه کاری, انعطاف پذیری شناختی, کارکردهای اجرایی, نگرانی, عدم تحمل ابهام
    Nilufar Sadat Seyed Purmand, Ali Issazadegan*, Esmail Soleymani
    Background

    Latest neuro-cognitive frameworks claimed that working memory and cognitive flexibility as the main feature of executive functions (EF), were affected by worry and intolerance of uncertainty. Considering that the role of cognitive functions in understanding and treating emotional disorders has received less attention of researchers, it seems to be a major research gap to focus on these novel aspects.

    Aims

    The purpose of this study was to compare the working memory and cognitive flexibility in individuals with high/low levels of worry and intolerance of uncertainty.

    Methods

    The method of this study was causal-comparative. A sample of 500 individuals were chosen availably and were screened with Pen-state worry questionnaire (PSWQ) (Meyer et al, 1990) and intolerance of uncertainty scale (IUS) (Freeston et al, 1994) and 50 individuals were selected by targeted sampling in high levels of worry and intolerance of uncertainty, as well as 50 other individuals in low levels. Finally, they undertook computerized Stroop (Ridely, 1935) and N-Back tests (Kirchner, 1958).

    Results

    The multivariate analysis of variance results, indicated a significant difference between working memory with F=417/49 and cognitive flexibility with F= 30/27) P= 0.001(.

    Conclusion

    The findings revealed that working memory and cognitive flexibility in individuals with high levels of worry and intolerance of uncertainty had a significant drop. Therefore, further considerations on this issue can be effective in treatment plans.

    Keywords: working memory, cognitive flexibility, executive functions, worry, intolerance of uncertainty
  • سپهر مهاجرانی، علی عیسی زادگان*، اسماعیل سلیمانی
    زمینه

    تحقیقات نشان داده است پریشانی روانشناختی عامل خطر مهمی در بیماری زایی سوء هاضمه کارکردی است که در ارتباط با فرآیند های روانشناختی حوزه درد و محرک های احشایی کیفیت زندگی بیماران را شدیدا تحت تاثیر قرار می دهد. با این وجود پژوهش راجع به تدوین مدل ساختاری برای پیش بینی کیفیت زندگی بر اساس پریشانی روانشناختی با میانجی گری خودکارآمد پنداری درد، حساسیت احشایی، تصاویر ذهنی مرتبط با درد و فاجعه آفرینی درد مغفول مانده است.

    هدف

    هدف از پژوهش حاضر بررسی مدل معادلات ساختاری پریشانی روانشناختی با کیفیت زندگی با نقش میانجی خودکارآمد پنداری درد، حساسیت احشایی، تصاویر ذهنی مرتبط با درد و فاجعه آفرینی درد بود.

    روش

    روش پژوهش همبستگی از نوع مدل معادلات ساختاری است. جامعه آماری را کلیه افراد مبتلا به سوء هاضمه کارکردی مراجعه کننده به کلینیک های گوارشی شهر اصفهان تشکیل می دادند. نمونه آماری 363 نفر بودند که به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه های شاخص سوء هاضمه نپین (تالی و همکاران، 1999)، افسردگی، اضطراب و تنیدگی (صاحبی و همکاران، 1384)، خودکارآمد پنداری درد مزمن (بشارت، 1387)، تصاویر ذهنی درد مزمن (کچویی و همکاران، 1394)، شاخص حساسیت احشایی (پور توکلی و همکاران، 1397) و فاجعه آفرینی درد (سجادیان و همکاران، 1391) استفاده شد. داده ها با روش مدل سازی معادلات ساختاری و با استفاده از نرم افزار smart-PLS تحلیل شد.

    یافته ها

    بر اساس نتایج بدست آمده مدل پژوهش حاضر از برازش کلی قوی و قابل قبولی برخوردار است (0/857 =GOF). ساختار کلی روابط مورد آزمون از طریق داده های بدست آمده تایید گشت (0/907 =NFI و 0/056 =SRMR). تمامی ضرایب غیر مستقیم در مدل معنادار است (0/05 P<؛ 1/96 <t). همچنین همه ضرایب مستقیم به جزء تاثیر مستقیم حساسیت احشایی و خودکارآمد پنداری درد بر کیفیت زندگی معنادار است (0/05 P<؛ 1/96 <t).

    نتیجه گیری: 

    کیفیت زندگی به طور مستقیم و غیر مستقیم از طریق متغیرهای خودکارآمد پنداری درد، حساسیت احشایی، تصاویر ذهنی مرتبط با درد و فاجعه آفرینی درد با پریشانی روانشناختی مرتبط است. یافته های حاصل از این مدل به درک کامل تری از نحوه تاثیر پریشانی روانشناختی بر کیفیت زندگی مبتلایان به سوء هاضمه کارکردی کمک می کند و در نظر گرفتن این روابط در سبب شناسی و درمان افراد مبتلا به این بیماری می تواند مفید واقع شود.

    کلید واژگان: کیفیت زندگی, پریشانی روانشناختی, خودکارآمدپنداری درد, حساسیت احشایی, تصاویر ذهنی مرتبط با درد, فاجعه آفرینی درد
    Sepehr Mohajerani, Ali Issazadegan*, Esmaiel Soleimani
    Background

    The research has shown that the psychological distress is an important risk factor in pathogenesis of the functional dyspepsia. It severely affects the quality of patients’ life regarding psychological processes in the field of pain and visceral stimuli. However, there is a lack of structural models among the literature for predicting the quality of life based on psychological distress considering the effect of mediating roles of pain self-efficacy, visceral sensitivity, pain-related mental imagery, and pain catastrophizing.

    Aims

    The purpose of this study is investigating the relationship between the psychological distress and the quality of life in functional dyspepsia considering the effect of the mediating roles of pain self-efficacy, visceral sensitivity, pain-related mental imagery, and pain catastrophizing.

    Methods

    The method used in this research is the model of “correlation of structural equation modeling”. The statistical population of the model consists of 363 patients with functional dyspepsia who referred to gastrointestinal clinics in Isfahan selected using the “convenience sampling method”. Nepean dyspepsia index (Talley et al., 1999), depression, anxiety and stress scale (Sahebi et al., 2005), chronic pain self-efficacy questionnaire (Besharat, 1387), short form -McGill pain questionnaire (Kachooei et al., 1394), visceral sensitivity index (Pourtavakoli et al., 1397) and pain catastrophizing scale (Sajjadian et al., 1391) are used to acquire data. The data are analyzed using the developed structural equation model and the smart-PLS software.

    Results

    The results obtained by the developed model shows a strong overall fit (GOF= 0.857) and the general structure of the tested relationships is confirmed by the obtained data (NFI= 0.907 and SRMR= 0.056). All indirect coefficients in the model are considered as significant with t≥ 1.96 and p≤ 0.05. Also, all direct coefficients are significant excepts the direct effect between the quality of life and both the visceral sensitivity and the pain self-efficacy with t≥ 1.96 and p≤ 0.05.

    Conclusion

    The results of the present research demonstrate that the quality of life has significant relations to the psychological distress through pain self-efficacy, visceral sensitivity, pain-related mental imagery, and pain catastrophizing. The findings of this model help to understand the effect of psychological distress on the quality of life of patients with functional dyspepsia and considering these relationships can be of great importance in the etiology and treatment of patients.

    Keywords: Quality of life, Psychological Distress, Pain Self-Efficacy, Visceral Sensitivity, Pain-Related Mental Imagery, Pain Catastrophizing
  • رنگین خوشخو*، علی عیسی زادگان
    مقدمه

    اعتیاد به اینترنت، نوعی اختلال رفتاری است که اثرات مخربی بر زندگی افراد مبتلا دارد و این اختلال در بین نوجوانان و جوانان شیوع بیشتری دارد. هدف پژوهش حاضر تعیین همبستگی بین سنخ های شبانه روزی، سبک های دلبستگی و پردازش هیجانی با اعتیاد به اینترنت در بین دانش آموزان دبیرستان های دختر شهر ارومیه است.

    روش کار

    روش پژوهش مطالعه حاضر توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری  شامل کلیه دانش-آموزان دختر پایه یازدهم دوره دوم متوسطه شهر ارومیه در سال تحصیلی 1397-1396 بود.  375 تن  به روش تصادفی خوشه ای انتخاب شدند. ابزار جمع آوری داده ها شامل "پرسشنامه صبحگاهی- شامگاهی" (Morningness-Eveningness Questionnaire)،"پرسشنامه سبک های دلبستگی" (Attachment Styles Questionnaire)، "پرسشنامه پردازش هیجانی" (Emotion Processing Questionnaire) و "آزمون اعتیاد به اینترنت" (Internet Addiction Test)، انجام شد. روایی ابزار ها در مطالعات قبلی تایید شده است. پایایی ابزارها به روش همسانی درونی با محاسبه ضریب آلفا کرونباخ محاسبه شد. داده ها در نرم افزار اس پی اس اس نسخه 21 مورد تحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

    بین سنخ های شبانه روزی با اعتیاد به اینترنت همبستگی معکوس و معناداری وجود دارد (437/0-). همچنین بین سبک های دلبستگی با اعتیاد به اینترنت همبستگی مستقیم و معناداری وجود دارد که سبک اجتنابی دارای بیشترین ضریب همبستگی است (292/0). از بین سبک های پردازش هیجانی، متغیرهای ناموزونی (241/0-)، تجزیه (329/0)، عدم کنترل تکانه (271/0-)، مزاحمت (389/0-) و سرکوبی (131/0-) همبستگی معکوس و معناداری با اعتیاد به اینترنت داشتند. بعلاوه، متغیرهای سنخ های شبانه روزی، سبک های دلبستگی و سبک مزاحمت در مجموع توانستند 9/36 درصد از کل واریانس متغیر اعتیاد به اینترنت را تبیین کنند.

    نتیجه گیری

    سنخ های شبانه روزی، سبک های دلبستگی و پردازش هیجانی، اعتیاد به اینترنت را پیش بینی می کنند. بنابراین، جهت کاهش اعتیاد به اینترنت، متولیان امور سلامت می توانند با تمرکز بر روی متغیرهای پژوهش حاضر، ماهیت اعتیاد به اینترنت را بهتر درک کنند و جهت پیشگیری از ابتلای دانش آموزان دختر به این اختلال اقدامات لازم را بعمل آوردند.

    کلید واژگان: اختلال اعتیاد به اینترنت, اختلال رفتاری, سبک زندگی سالم, دختران دبیرستانی
    Rangin Khoshkhoo*, Ali Issazadegan
    Introduction

    Internet addiction is a behavioral disorder that has devastating effects on the lives of people with disabilities, especially female students. The aim of this study was to determine the correlation between boarding school types, attachment styles and emotional processing with Internet addiction among female high school students in Urmia.

    Methods

    The research method of the present study was descriptive-correlation.The statistical population included all female eleventh grade high school students in Urmia in the academic year 2016-2017.375 people were selected by cluster random sampling method. Data collection instruments included "Morningness-Eveningness Questionnaire", “Attachment Styles Questionnaire”, "Emotional Processing Questionnaire" and  InternetAddictionTest". Validity has been confirmed in previous studies. The reliability of the instruments was calculated by the internal consistency method by calculating the Cronbach's alpha coefficient. Data were analyzed using SPSS. 21.

    Results

    There is a significant inverse correlation between boarding school types and Internet addiction (-0.437).Also, there is a direct and significant correlation between attachment styles and Internet addiction, and the avoidance style has the highest correlation coefficient (0.292). Among the emotional processing styles, imbalance variables (-0.241), decomposition (-0.239), impulse control (-0.227), harassment (-0.389) and repression (-0.131)They had a significant inverse correlation with Internet addiction. In addition, the variables of circadian types, attachment styles, and harassment styles together were able to explain 36.9% of the total variance of the Internet addiction variable.

    Conclusions

    Circadian types, attachment styles and emotional processing predict the internet addiction. Therefore, in order to reduce Internet addiction, health care providers can better understand the nature of Internet addiction by focusing on the variables of the present study and take the necessary measures to prevent female students from developing this disorder.

    Keywords: Internet Addiction Disorder, Behavioral disorder, Healthy Life Style, High School Girls
  • داود کاظمی فرد *، فرزانه میکائیلی منیع، علی عیسی زادگان

    پژوهش حاضر باهدف بررسی رابطه‌ی باورهای معرفت‌شناختی علمی، انگیزه یادگیری (سطحی و عمقی) با تصورات از یادگیری انجام گردید. تعداد 339 نفر از دانشجویان رشته‌های علوم پایه دانشگاه ارومیه به روش نمونه‌گیری طبقه‌ای انتخاب شدند. تعداد کل این جامعه 2926 بودند. پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی بود. مقیاس باورهای معرفت‌شناختی علمی (SEBs)، مقیاس انگیزه یادگیری (MLS) و تصورات از یادگیری (COLS) جهت جمع‌آوری داده‌های پژوهش مورداستفاده قرار گرفت. داده‌های پژوهش با استفاده ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد بین باورهای معرفت‌شناختی علمی با بعد سازندگی تصورات از یادگیری رابطه مثبت و معناداری وجود دارد، اما بین باورهای معرفت‌شناختی علمی بعد غیر مولد بودن (تکثیر) تصورات از یادگیری رابطه معناداری یافت نشد. علاوه بر این، بین بعد غیر مولد بودن (تکثیر) تصورات از یادگیری باانگیزه‌یادگیری رابطه مفاهیم علوم باانگیزه‌یادگیری رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. نتایج تحلیل رگرسیون نیز حاکی از نقش معنادار باورهای معرفت‌شناختی علمی در پیش‌بینی تصورات از یادگیری بود، اما انگیزه یادگیری قدرت پیش‌بینی تصورات از یادگیری را نداشت. همچنین، نتایج این مطالعه نشان داد که باورهای معرفت‌شناختی علمی از طریق تصورات از یادگیری، در انگیزه یادگیری دانشجویان برای یادگیری علمی نقش مهمی را ایفا می‌کند.

    کلید واژگان: باورهای معرفت شناختی علمی, انگیزه یادگیری, تصورات از یادگیری, دانشجویان
    davud kazemi fard *, Farzaneh Mikaeili Manie, Ali Issazadegan

    The current study aimed to investigate the relationship between scientific epistemological beliefs, motivation of learning (surface - deep) and conception of learning. A total of 339 students of basic during the academic year 2015-2016 at Urmia University, Iran, were selected through stratified random sampling for this study. The present study is descriptive and correlational. The total number of the population consisted of 2926 students. The following questionnaires were used in order to collect the data: Scientific Epistemological Beliefs Scale (SEBs), Motivation Learning Scale (MLS) and Conceptions of Learning (COLS). Pearson coefficient and regression were used to analyze the data. The results indicated that there is a positive and meaningful relationship between scientific epistemological beliefs and constructive conception of learning. However, there was not any significant relationship between scientific epistemological beliefs and reproduced conception of learning. Nor was there any significant relationship between reproduced conception of learning and motivation of learning. Nevertheless, a positive and meaningful relationship was observed between science constructive learning and motivation of learning. Besides, regression analysis results indicated that scientific epistemological beliefs play a meaningful role in predicting the conception of learning. However, motivation of learning did not predict the conception of learning. The results of this study showed that scientific epistemological beliefs through conception of learning play a important role in students\' motivation of learning.

    Keywords: scientific epistemological beliefs, motivation of learning, conception of learning science, students
  • سپهر مهاجرانی، علی عیسی زادگان*، اسماعیل سلیمانی، زیبا خرم
    مقدمه

    سوء هاضمه عملکردی جزء گروهی از اختلالات گوارشی است که علایم روانی در بروز آن نقش قابل توجهی دارد.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه ی پریشانی روانشناختی و علایم جسمانی سوء هاضمه عملکردی با نقش میانجی گری تصاویر ذهنی مرتبط با درد، حساسیت احشایی، فاجعه آفرینی درد و خودکارآمدی درد انجام شد.

    روش

    پژوهش حاضر به روش توصیفی- مقطعی انجام شد. جامعه آماری شامل تمامی افراد مبتلا به سوء هاضمه عملکردی مراجعه کننده به کلینیک های گوارشی شهر اصفهان در سال 1400-1399 بود که 363 نفر از بین آن ها با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل مقیاس افسردگی، اضطراب و استرس، شاخص سوء هاضمه نپین، پرسشنامه تصاویر ذهنی درد مزمن، شاخص حساسیت احشایی، مقیاس فاجعه آفرینی درد و پرسشنامه خودکارآمدی درد مزمن بود. از نرم افزارهای Smart-PLS، SPSS نسخه 23، شاخص های توصیفی و معادلات ساختاری برای تحلیل داده ها استفاده شد.

    یافته ها: 

    یافته ها نشان داد مسیر مستقیم پریشانی روانشناختی (0/329)، تصاویر ذهنی مرتبط با درد (0/396) و فاجعه آفرینی درد (0/234) به علایم جسمانی معنی دار بود. همچنین مسیر غیرمستقیم پریشانی روانشناختی به علایم جسمانی با میانجی گری تصاویر ذهنی مرتبط با درد (0/052)، فاجعه آفرینی درد (0/231)، خودکارآمدی درد بر تصاویر ذهنی مرتبط با درد (0/058) و حساسیت احشایی بر تصاویر ذهنی مرتبط با درد (0/246) معنی دار بود.

    نتیجه گیری: 

    نتایج نشان داد تصاویر ذهنی مرتبط با درد، حساسیت احشایی، فاجعه آفرینی درد و خودکارآمدی درد نقش واسطه ای میان پریشانی روانشناختی و علایم جسمانی سوء هاضمه عملکردی دارد. پیشنهاد می شود این عوامل در برنامه های درمانی بیماران گنجانده شود تا به تبع آن از عود مجدد بیماری، تشدید علایم و  بار بیماری کاسته شود.

    کلید واژگان: سوء هاضمه, پریشانی روانشناختی, فاجعه آفرینی, خودکار آمدی
    Sepehr Mohajerani, Ali Issazadegan*, Esmaiel Soleimani, Ziba Khoram
    Introduction

    Functional dyspepsia is a group of gastrointestinal disorders in which the psychological symptoms play a significant role in their incidence.

    Aim

    The aim of this study is determination of the relationship between psychological distress and physical symptoms of functional dyspepsia with the mediating role of pain-related mental imagery, visceral sensitivity, pain catastrophizing and pain self-efficacy.

    Method

    The present study is conducted using the descriptive cross-sectional method. The statistical population includes all patients with functional dyspepsia referred to gastrointestinal clinics of Isfahan in 2021-2022. The statistical population consists of 363 people who are selected by the convenience sampling. Instruments include Depression Anxiety Stress Scale, Nepin Dyspepsia Index, Chronic Pain Mental Image Questionnaire, Visceral Sensitivity Index, Pain Catastrophizing Scale and Chronic Pain Self-Efficacy Questionnaire. Software such as smart-PLS, SPSS-23 and descriptive indices and structural equations are used for data analysis.

    Results

    Results showed that the direct path of psychological distress (0.329), pain-related mental imagery (0.396) and pain catastrophizing (0.234) to physical symptoms were significant. Also, the indirect paths from psychological distress to physical symptoms through the mediating pain-related mental imagery, pain catastrophizing, and self-efficacy on pain-related mental imagery and visceral sensitivity on pain-related mental imagery with values of 0.052, 0.231, 0.058 and 0.246 respectively had significant relations.

    Conclusion

    The results show that the pain-related mental imagery, visceral sensitivity, pain catastrophizing and pain self-efficacy play a mediating role between the psychological distress and physical symptoms of functional dyspepsia. It is suggested that these factors are included in patients treatment plans to reduce recurrence, exacerbation of symptoms and burden of the disease.

    Keywords: Dyspepsia, Psychological distress, Catastrophization, Self-efficacy
  • منصور محمودی اقدم، اسماعیل سلیمانی*، علی عیسی زادگان
    هدف

    هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر و مقایسه توانبخشی حافظه فعال و راهبردهای شناختی - فراشناختی بر روی حافظه تصویری - بینایی و فراخنای حافظه سالمندان بود.

    روش

    روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه موردپژوهش شامل تمامی سالمندانی که در بازه زمانی اردیبهشت ماه تا مردادماه 1398 در مرکز سالمندان شهرستان بوکان ساکن بودند (120=N). از بین این افراد 45 نفر سالمند (سه گروه 15 نفری) به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و در سه گروه، آزمایشی اول، آزمایشی دوم و گروه کنترل به روش گمارش تصادفی جایگزین شدند. آزمون های حافظه بینایی کیم کاراد و فراخنای حافظه وکسلر در پیش آزمون بر روی گروه ها اجرا شد. سپس توانبخشی حافظه فعال و راهبردهای شناختی - فراشناختی اجرا، در پایان پس آزمون دوباره بر روی گروه ها اجرا شد. داده های به دست آمده از طریق آزمون کوواریانس چند متغیره (مانکوا) با رعایت پیش فرض های آن تجزیه وتحلیل شدند.

    یافته ها: 

    یافته ها نشان دادند که توانبخشی شناختی - فراشناختی و توانبخشی حافظه فعال تاثیر مثبت و معناداری بر روی انواع مختلف حافظه دارند (001/> p). همچنین نتایج آزمون بنفرونی جهت مقایسه میانگین ها نشان داد که توانبخشی حافظه فعال اثربخشی بیشتری بر روی متغیر های وابسته در مقایسه با توانبخشی شناختی - فراشناختی دارد (001/> p).

    نتیجه گیری:

     نتایج به دست آمده نشان داد که توانبخشی حافظه فعال و راهبردهای شناختی - فراشناختی بر روی حافظه تصویری و فراخنای حافظه سالمندان تاثیر مثبت و معنی دار داشته و موجب بهبود توانایی های حافظه آن ها شده است.

    کلید واژگان: حافظه, شناخت و فراشناخت, سالمندان
    Mansour Mahmoudi Aghdam, Esmail Soleymani *, Ali Issazadegan
    Objective

    The aim of this study was to investigate the effect of working memory rehabilitation and cognitive-paracognitive strategies on visual memory and memory span in the elderly.

    Method

    The research method of this study was a quasi-experimental in the form of pretest - posttest with control group. The statistical population of this study included all the elderly who lived in Bukan Nursing Home from April to July 2019 (N = 120). Forty-five elderly people (three groups of 15 people) were selected by convenience sampling method and then randomly assigned to three groups: first experimental, second experimental and control group. Kim Karad Visual Memory test and Wechsler Memory Span were performed on groups in pretest. Then working memory rehabilitation and cognitive-metacognitive strategies were performed. The data were analyzed by multivariate analysis of covariance test (MANCOVA) according to its assumptions.

    Results

    The findings showed that cognitive-metacognitive rehabilitation and working memory rehabilitation had a positive and significant effect on different types of memory. (p <0.001). Also the results of Bonferroni test for comparing the means showed that working memory rehabilitation had more effect on dependent variables than cognitive-metacognitive rehabilitation (p <0.001).

    Conclusion

    The results showed that working memory rehabilitation and cognitive-metacognitive strategies had a positive and significant effect on the visual memory and memory span of the elderly and improved their memory abilities.

    Keywords: memory, Cognition, Metacognition, Elderly
  • Shahin Azmoodeh, Esmaeil Soleimani *, Ali Issazadegan
    Background
    Epilepsy is a chronic disorder that affects both sexes and causes some physiological and psychological disabilities. The present study aimed to examine the effects of transcranial direct current stimulation (tDCS) on the psychological profile of patients with epilepsy.
    Methods
    The design of the present study was a randomized clinical trial with a pretest-posttest and a control group. The statistical population comprised patients with epilepsy, who were referred for treatment to a private health center in Urmia in 2019. The sample consisted of 30 patients with epilepsy selected via the convenience sampling method. Data collection was performed through the use of the Depression, Anxiety, and Stress Scale-21 (DASS-21) questionnaire. After the pretest, 15 subjects were randomly assigned to the intervention group, and 15 subjects were placed in the control group. The intervention was performed in 10 sessions, and the duration of stimulation was 20 minutes. The anode was placed in the F3 region (left hemisphere), the cathode in the F4 (right hemisphere), and the current intensity was 1.5 mA. After the intervention, the posttest was conducted for both groups, and the data were analyzed using a univariate covariance analysis in the SPSS software, version 23. A P value of less than 0.05 was considered statistically significant.
    Results
    The results of the ANCOVA analyses revealed significant differences between the intervention and control groups. The tDCS group represented a significant decrease in the scales of depression, anxiety, and stress in the posttest in comparison with the pretest (P≤0.001).
    Conclusion
    The results showed that tDCS could reduce depression, anxiety, and stress with the changes caused in the brain system. Trial Registration Number: IRCT20190803044417N1.
    Keywords: Anxiety, Epilepsy, depression, Transcranial Direct Current Stimulation
  • Esmaeil Soleimani *, Mansour Mahmoudiaghdam, Ali Issazadegan
    Aging is associated with a decrease in various cognitive functions, including memory, and changes in memory function which are not uniform and vary depending on different aspects of memory. This study aimed to investigate the effectiveness of rehabilitation of cognitive-metacognitive strategies on visual memory and memory span in the elderly. The present research method was quasi-experimental pretest-posttest with a control group. The population included all the elderly who lived in the nursing home of Bukan from May to August 2019 (N = 120). Among these people, 30 elderly people (two groups of 15 people) were selected by convenience sampling according to the inclusion criteria and were placed by random assignment into two groups; experimental and control groups. Kim Karad and Wechsler’s memory span tests were performed on the groups in the pre-test. Then, the rehabilitation of cognitive-metacognitive strategies was performed and in the next stage, the post-test was performed again. The obtained data were analyzed by multivariate analysis of covariance according to its assumptions. The results showed that after performing cognitive-metacognitive rehabilitation in the experimental group, the mean of straight and reverse components of the memory span test and short, medium, and tall components of the visual memory test increased significantly compared to the pretest (p < .001). The results showed that rehabilitation of cognitive-metacognitive strategies can improve visual memory and memory span, and using rehabilitation methods is suggested to improve cognitive functions and memory in the elderly.
    Keywords: Cognition, metacognition, memory span, elderly, visual memory
  • Mansour Mahmoudi Aghdam, Esmaeil Soleymani*, Ali Issa Zadegan
    Introduction

    Age-related cognitive decline or cognitive aging is largely the result of structural and functional decline in specific areas of the brain, but lifestyle also contributes to this cognitive decline. The aim of this study was to investigate the effect of working memory rehabilitation on visual memory and memory span in ageing.

     Methods

    This was a quasi-experimental study with pretest-posttest design and a control group. The study population included all elderly people who lived in Bukan Nursing Home from April to July 2019 (N = 120). Among these individuals, 30 elderly people were selected by convenience sampling method and then randomly assigned to two experimental and control groups (two groups of 15 people). Kim Karad Visual Memory Test and Wechsler Memory Span Test were taken from the groups in pretest. The working memory rehabilitation was performed in 18 sessions (each sessions 60-minute) and after which the test was performed again. The data were analyzed by multivariate covariance test according to its assumptions.

    Results

    The results showed that after the rehabilitation of working memory, in the experimental group, the mean of short, medium and long components of visual memory were 12.00, 10.8 and 12.33, respectively, and the direct and inverse of memory span were 11.66 and 9.66, respectively. In the control group, the average of short, medium and long components of visual memory is 7.00, 6.70 and 9.00, respectively, and direct and inverse of memory span is 8.33 and 6.46, respectively. The difference in the mean scores between the two groups in the components of visual memory and memory span after the intervention was significant (p < 0.001).

    Conclusion

    The results showed that working memory rehabilitation can improve visual memory and memory span, and it is recommended that this rehabilitation method be used to improve the cognitive functions of the elderly.

    Keywords: Rehabilitation, Cognition, Memory Span, Visual Memory, Aged
  • محمدحسین سربی*، علی عیسی زادگان، اسماعیل سلیمانی، سید حمید میرحسینی
    مقدمه

    در سال های اخیر، مقادیر متفاوتی از شیوع کلی سندرم پاهای بی قرار در مطالعات مختلف ذکر شده و عوامل مرتبط با آن در جامعه ایرانی مشخص نیست. بنابراین هدف این مطالعه بررسی شیوع و عوامل مرتبط با سندرم پاهای بی قرار در ایران به روش متاآنالیز انجام شده است.

    مواد و روش ها

    پژوهش حاضر بر اساس چک لیست PRISMA انجام شد. مستندات به دست آمده از بانک های اطلاعاتی فارسی و انگلیسی زبان از جمله Magiran, Sid, Medilib, Iranmedex, Irandoc, Civilica, ISC, Web of science, Pubmed, Scopus, Springer  و موتور جستجوگر Google Scholar با محدودیت زمانی 1 جولای 2014 تا 11 نوامبر 2019 همراه بود. جستجو و استخراج داده ها توسط دو نفر از پژوهشگران به صورت مستقل انجام شده و تحت یک ناظر سوم به صورت گروهی تصمیم گرفته شد. تمام مقالات مرور شده دارای معیار انتخاب، با چک لیست STROBE مورد ارزیابی کیفی قرار گرفته شدند. برای تجزیه و تحلیل داده ها نیز از مدل اثرات تصادفی به روش متاآنالیز توسط نرم افزار CMA-2 استفاده شد.  

    یافته ها

    در 24 مطالعه با 26474 نمونه ایرانی که 65.9% از آنان زنان بودند، شیوع سندرم پاهای بی قرار 32.9 درصد (فاصله اطمینان 95 درصد: 44.7 -22.9) برآورد گردید. شیوع این اختلال در زنان ایرانی 47.6 درصد (فاصله اطمینان 95 درصد: 67.2 -28.7) و در مردان ایرانی 7.36 درصد (فاصله اطمینان 95 درصد: 55.3 -21.4) بود. بیشترین و کمترین شیوع سندرم پاهای بی قرار بر حسب مناطق جغرافیایی به ترتیب در شرق کشور (44.3 درصد) و در شمال کشور (15.5 درصد) بود که این اختلاف بر اساس تحلیل فرارگرسیون معنادار بود (0.05>p). میزان شیوع این سندرم به ترتیب در بیماران همودیالیز 50%، سایر بیماری ها 35%، زنان حامله 25.7%، سالمندان 20.2% و بزرگسالان 13.8% بود.

    نتیجه گیری

    شیوع سندرم پاهای بی قرار در ایران بالا می باشد که در مقایسه با مطالعات مشابه انجام شده در سایر نقاط دنیا بیشتر است. این موضوع توجه به تشخیص زودرس، پیشگیری و درمان این اختلال را در بزرگسالان و به خصوص زنان الزام می دارد.

    کلید واژگان: سندرم پاهای بی قرار, مطالعه سیستماتیک, متاآنالیز, ایران
    Mohammad Hossein Sorbi*, Ali Issazadegan, Esmaeil Soleimani, Seyed Hamid Mirhosseini
    Introduction

    In recent years, different values of the general prevalence of restless legs syndrome have been reported in various studies and its related factors in Iranian society are not known. The aim of this study was to evaluate the prevalence and factors associated with restless legs syndrome in Iran by meta-analysis.

    Methods

      This study was performed based on PRISMA checklist. There was a time limit from 1st July 2014 to 11th November 2019 for documents obtained from English and Persian databases such as Magiran, Sid, Medilib, Iranmedex, Irandoc, Civilica, ISC, Pubmed, Scopus, Springer, and Google Scholar Engine. Data were searched and extracted independently by two researchers and finally, a group decision was made with the presence of a third observer. All reviewed articles with selection criteria were evaluated qualitatively by the STROBE checklist. Comprehensive Meta analysis (CMA-2) software was used to analyze the data by meta-analysis random effects model.

    Results

    The prevalence of restless legs syndrome was estimated to be 32.9% (95% CI: 22.9- 44.7) in 24 studies with 26474 Iranian subjects that 65.9% of whom were women. The prevalence of this disorder was 47.6% in Iranian women (95% CI: 28.7-67.2%) and 36.7% in Iranian men (95% CI: 21.4-55.3%). The most and the least prevalence of restless legs syndrome based on geographical region were respectively in east (44.3%) and north of the country (15.5%) and this difference was significant based on meta-regression (p <0.05). The prevalence of this syndrome was 50% in hemodialysis patients, 35% in other diseases, 25.7% in pregnant women, 20.2% in elderly and 13.8% in adults.

    Conclusion

    The prevalence of restless legs syndrome in Iran is higher than other parts of the world based on different studies. Therefore, early detection, prevention and treatment of this disorder in adults, especially women, is essential.

    Keywords: Restless legs syndrome, Systematic Review, Meta-Analysis, Iran
  • Shahin Azmoodeh, Esmaeil Soleimani *, Ali Issazadegan
    The present study aimed to compare the effects of tDCS and MBCT on forward and backward memory span in patients with epilepsy.The sample consisted of 45 patients with epilepsy who were selected by convenience sampling and assigned to two experimental and one control groups. In data collection phase, a pretest was administered using Wechsler Scale, tDCS and MBCT interventions were applied, and then posttest was performed.The findings from MANCOVA analyses showed that there were significant differences between experimental and control groups. Both experimental groups demonstrated significant improvements in posttest in terms of the components of working memory.The results showed that tDCS and MBCT can enhance working memory in patients with epilepsy; however, theeffect of tDCS was more significant.
    Keywords: Continuous Performance Test, Dorsolateral prefrontal cortex, epilepsy, Stroop, Transcranial direct-current stimulation
  • محمدحسین سربی*، علی عیسی زادگان، اسماعیل سلیمانی، حمید میرحسینی
    مقدمه

    سندرم پاهای بی قرار یک اختلال حرکتی- نرولوژیک است که اغلب بیماران در طول خواب تمایل شدیدی به تکان دادن پاهای خود داشته و آن را احساس ناخوشایندی توصیف می کنند. هدف از این پژوهش تعیین شیوع سندرم پاهای بی قرار، ارتباط آن با ویژگی های جمعیت شناختی، افسردگی و بی خوابی و مقایسه متغیرهای نامبرده در دو گروه با و بدون سندرم پاهای بی قرار بود.

    روش

    این پژوهش یک مطالعه مورد-شاهدی تحلیلی بود. نمونه پژوهش شامل 429 بزرگسال 17 تا 70 ساله بود که به کلنیک های روانپزشکی و عصب روانشناختی یزد (ایران) در سال 1398 مراجعه کرده بودند. شرکت کنندگان با روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. ابزار پژوهش شامل فرم جمعیت شناختی، پرسشنامه افسردگی بک (BDI-II)، شاخص شدت بی خوابی (ISI) و پرسشنامه بین المللی سندرم پاهای بی قرار (IRLSQ) بود. داده ها نیز با استفاده از نرم افزار SPSS-21 و روش آماری خی دو، ضریب همبستگی پیرسون، آزمون t مستقل و رگرسیون خطی مورد تحلیل قرار گرفته شدند. سطح معناداری در حد 0.05 بود.

    یافته ها

    میانگین و انحراف استاندارد سنی افراد شرکت کننده در پژوهش 10.82± 34.43 بود. همچنین میانگین و انحراف استاندارد سنی گروه دارای سندرم پاهای بی قرار 10/95±36/07 و گروه بدون سندرم پاهای بی قرار 10.75±33.92 بود. میزان شیوع سندرم پاهای بی قرار در بزرگسالان 23.5% (101=n) بود که میزان شیوع در زنان 32% (66=n) و در مردان 28.7% (35=n) بود. نتایج t-test نشان داد بیماران سندرم پاهای بی قرار از میزان افسردگی و بی خوابی شدیدتری نسبت به افراد بدون سندرم پاهای بی قرار برخوردار هستند (0.05> p). رگرسیون خطی چندگانه نشان داد که متغیرهای بی خوابی (0.36=β)، سن (0.13=β) و افسردگی (0.15=β) بیشترین توان پیش بینی سندرم پاهای بی قرار را دارند.

    نتیجه گیری

    نسبت شیوع سندرم پاهای بی قرار در بزرگسالان ایرانی بالا است. بی خوابی شدید، داشتن خلق افسرده و سن بالا در پیش بینی این بیماری جزو عوامل مهمی در نظر گرفته می شوند. این موضوع توجه به تشخیص زودهنگام، پیشگیری و درمان این اختلال را در بزرگسالان الزام می دارد.

    کلید واژگان: سندرم پاهای بی قرار, افسردگی, بی خوابی, توزیع سنی, شاخص توده بدنی
    MohammadHossein Sorbi*, Ali Issazadegan, Esmaeil Soleimani, Hamid Mirhosseini
    Introduction

    Restless legs syndrome (RLS) is a neurological-motor disorder in which most patients tend to shake their legs during sleep and describe it as an unpleasant feeling. The aims of this study were to determine the prevalence of RLS, its relationship with demographic characteristics, depression, and insomnia and comparison of the mentioned variables in the group with and without RLS.

    Methods

    This was a case-control analytic study. The sample consisted of 429 adults aged 17-70 years who had referred all the psychiatric and neurological clinics of Yazd (center of Iran) in 2019. Participants were selected by cluster sampling method. Research tools included a demographic questionnaire, the Beck Depression Inventory (BDI-II), Insomnia Severity Index (ISI), and an International Restless Legs Syndrome Questionnaire (IRLSQ). The data were analyzed by SPSS-21, chi-square, Pearson correlation coefficient, independent t-test, and linear regression. Significant level was considered 0.05.

    Results

    The mean and standard deviation of the age of participants was 34.43± 10.82. Furthermore, the mean and standard deviation of the age group with RLS was 36.07± 10.95 while in group without RLS was 33.92± 10.75. Prevalence of RLS in adults was 23.5% (n= 101), in women was 32% (n= 66) and in men was 28.7% (n= 35). The t-test showed patients with RLS had a higher degree of depression and insomnia than those without RLS (p<0.05). Multiple linear regression also showed that insomnia (β= 0.36), age (β= 0.13), and depression (β= 0.15) had a significant effect on RLS score. 

    Conclusion

    The prevalence of RLS among adults in Yazd is high. Severe insomnia, depressed mood, and aging are considered as important factors in predicting this disease. According to what was mentioned early detection, prevention, and treatment of this disorder in adults is necessary.

    Keywords: Restless legs syndrome, Depression, Insomnia, Age distribution, Body Mass Index
  • داود کاظمی فرد*، فرزانه میکائیلی منیع، علی عیسی زادگان
    هدف
    هدف این پژوهش بررسی رابطه باورهای معرفت شناختی علمی، انگیزه و خودکارآمدی یادگیری علوم با مفاهیم یادگیری علوم در میان دانشجویان رشته های علوم پایه دانشگاه ارومیه بود.
    روش
    بدین منظور تعداد 339 نفر (167 دختر و 172 پسر)، از دانشجویان رشته های علوم پایه به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند و پرسشنامه های باورهای معرفت شناختی علمی (SEB)، انگیزه یادگیری علوم (MLS)، خودکارآمدی یادگیری علوم (SLSE) و مفاهیم یادگیری علوم (COLS)، جهت جمع آوری داده های پژوهش مورداستفاده قرار گرفت.
    یافته ها
    نتایج نشان داد مفاهیم یادگیری علوم می تواند به وسیله ابعاد باورهای معرفت شناختی علمی و خودکارآمدی یادگیری علوم به شکل معناداری پیش بینی شود. همچنین، نتایج نشان داد بین ابعاد توجیه پذیری و پیشرفت باورهای معرفت شناختی علمی با بعد سازندگی مفاهیم یادگیری علوم رابطه مثبت و معناداری وجود دارد، اما بین زیرمولفه های منبع و اطمینان با بعد تکثیر مفاهیم یادگیری علوم رابطه معناداری یافت نشد. علاوه بر این، بین بعد تکثیر با انگیزه یادگیری علوم رابطه معناداری یافت نشد، اما بین بعد سازندگی با انگیزه یادگیری علوم رابطه مثبت و معناداری وجود دارد. همچنین، بین خودکارآمدی یادگیری علوم با مفاهیم یادگیری علوم رابطه مثبت و معناداری مشاهده گردید.
    نتیجه گیری
    به طورکلی نتایج پژوهش حاضر نقش متغیرهای انگیزشی و شناختی را در پیش بینی و تبیین مفاهیم یادگیری علوم مورد تائید قرار داد که تلویحات علمی سودمندی را در فرآیند انگیزش و یادگیری علمی فراگیران در بر دارد.
    کلید واژگان: باورهای معرفت شناختی علمی, انگیزه, خودکارآمدی یادگیری علوم و یادگیری مفاهیم علوم
    Davud Kazemi Fard *, Farzane Michaeli Manee, Ali Issazadegan
    Objective
    The current study aimed to determine the relationship between scientific epistemological beliefs, motivation, science learning self-efficacy and conception of learning science.
    Method
    For this, 339 students of basic sciences (167 females and 172 males), from Urmia university were selected through stratified random sampling for this study. The questionnaires of scientific epistemological beliefs scale (SEB), motivation learning science scale (MLS), science learning self-efficacy (SLSE), and conceptions of learning science (COLS) were used in order to collect data.
    Results
    The results indicated that the conception of learning science predicted meaningful by the dimension of scientific epistemological beliefs and science learning self-efficacy. However, The results indicated that there is a significant positive correlation among verification, improvement of scientific epistemological beliefs and constructive of conception of learning science. but, there was not meaningful relationship was observed between resource, certainty and reproduction of conception of learning science. In addition, while no significant relationship was found between reproduction and motivation of learning science, there was significant positive relationship the constructive and motivation of learning science. Furthermore, a significant positive relationship was observed between science learning self-efficacy and conception of learning science.
    Conclusion
    In the general, the finding of the present study support the role that motivational and cognitive factors play in the predicting and determining the conception of learning science, which has useful scientific implications for learners process of motivation and science learning.
    Keywords: scientific epistemological beliefs, motivation, science learning self-efficacy, conception of learning
  • هائده فیضی پور*، فیروزه سپهریان آذر، علی عیسی زادگان، حسن عشایری
    پیش زمینه و هدف

    بیماری مالتیپل اسکلروزیس شایع ترین نوع بیماری نورولوژیک است که معمول‏ترین علت ناتوانی است و می تواند توام با آسیب‏های شناختی باشد. علی رغم استفاده از پژوهش های مرتبط با توانبخشی‏ شناختی در بیماران دارای ام اس، هنوز نتایج شفاف و جامع وجود ندارد. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی توانبخشی‏ شناختی بر سرعت و ظرفیت حافظه فعال، کارکرد اجرایی و کیفیت زندگی در بیماران مالتیپل‏اسکلروزیس انجام گردید.ابزار و

    روش

    پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح پیش‏آزمون-پس‏آزمون و مرحله پیگیری با گروه لیست انتظار بر روی 32 نفر از مراجعین انجمن حمایت از بیماران ام‏اس انجام شد که به روش نمونه‏گیری مبتنی بر هدف انتخاب و به‏طور تصادفی به دو گروه 16 نفری مداخله و لیست انتظار، تقسیم شدند. اعضای گروه مداخله به‏صورت فردی به مدت 12 جلسه در برنامه توانبخشی شناختی شرکت کردند. نمرات سرعت و ظرفیت حافظه فعال، کارکرد اجرایی و کیفیت زندگی هر دو گروه به کمک آزمون‏های ان-بک، فراخنای حافظه وکسلر، دسته‏بندی کارت‏های ویسکانسین و پرسشنامه کیفیت زندگی بیماران ام‏اس، گردآوری و با استفاده از روش‏های آماری توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و استنباطی (آزمون تحلیل واریانس اندازه ‏های مکرر) تحلیل شدند.

    یافته ها

    یافته‏ ها نشان دادند به‏ غیر از حیطه فیزیکی کیفیت زندگی، میانگین نمرات آزمون ویسکانسین، وکسلر، زمان پاسخ آزمون ان‏بک، حیطه روانی کیفیت زندگی در طول زمان و در دو گروه مداخله و انتظار متفاوت هستند (05.0>P). بدین‏ ترتیب، عملکرد گروه مداخله در سرعت و ظرفیت حافظه فعال، کارکرد اجرایی و حیطه روانی کیفیت زندگی، بهبودی معنی ‏داری را(05.0>P) در مراحل پس از آزمون و پیگیری نسبت به گروه انتظار، نشان دادند.

    بحث و نتیجه‏ گیری

    بر اساس این یافته ‏ها، توانبخشی شناختی، احتمالا بر سرعت و ظرفیت حافظه فعال، کارکرد اجرایی و کیفیت زندگی بیماران ام‏اس اثربخش است.

    کلید واژگان: توانبخشی شناختی, حافظه فعال, کارکرد اجرایی, کیفیت زندگی, مالتیپل اسکلروزیس
    Haedeh Feizipour*, Firouzeh Sepehrianazar, Ali Issazadegan, Hassan Ashayeri
    Background & Aims

    Multiple sclerosis (MS) is a neurological disease that is the most common cause of disability and may be associated with cognitive impairment. Despite the implementation of cognitive rehabilitation (CR) studies in patients with MS, there are still no clear and conclusive results. This study aimed to investigate the effectiveness of CR on speed and WM capacity, executive function, and quality of life (QOL) in MS patients.

    Materials & Methods

    The current quasi-experimental study (with a pretest-posttest plot and a control group) was conducted on 32 patients of the ….. MS Society, Iran. Participants were selected through the purposive sampling method and were divided into intervention (n=16) and waitlist groups (n=16) by the simple random method. The patients in the intervention group participated in cognitive rehabilitation for 12 sessions, individually. The scores for speed and working memory (WM) capacity, executive function, and QOL in both the groups were determined using N-Back test, Wechsler Adult Intelligence Scale (WAIS-IV) Digit Span subtest, Wisconsin Card Sorting (WCST), and Quality of Life Questionnaire of MS patients (MSQOL-54). The scores were analyzed using descriptive statistics (mean and standard deviation) and inferential statistics (repeated measures ANOVA).

    Results

    The results showed that, apart from the physical domain of quality of life (QOL), the average scores in WCST and Digit Span Memory, response time in N-Beck test, and emotional QOL, differed over time and in both the intervention and waitlist groups(P<0.05). Thus, in the intervention group, the performance in speed and capacity of WM, executive function, and emotional QOL showed a significant improvement (P<0.05) in the post-test and on follow-up compared to the waitlist group.

    Conclusion

    Cognitive rehabilitation, based on these findings, is likely to be effective in improving the speed and capacity of working memory, executive function, and quality of life of MS patients.

    Keywords: cognitive rehabilitation, working memory, executive function, quality of life, multiple sclerosis
  • توحید اشرف زاده*، علی عیسی زادگان، فرزانه میکائیلی منیع
    پژوهش حاضر با هدف بررسی الگوی علی روابط بین باورهای معرفت شناختی و مهارت های مطالعه بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان با نقش واسطه ای خودکارآمدی تحصیلی انجام گرفت. روش اجرای این پژوهش توصیفی (غیرآزمایشی) و طرح پژوهش، همبستگی و از نوع معادلات ساختاری بود. کلیه دانش آموزان دوره متوسطه اول شهر ارومیه در سال تحصیلی 95-94 جامعه آماری این پژوهش را تشکیل می دادند. روش نمونه گیری، تصادفی خوشه ای چندمرحله ای بود و برای تعیین حجم نمونه، برای هر زیرمتغیر 20 نمونه در نظر گرفته شد و در کل 350 نفر به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شدند. برای جمع آوری اطلاعات از مقیاس خودکارآمدی تحصیلی پاتریک، هیکس و رایان (1997)، مقیاس باورهای معرفت شناختی شومر (1991)، مقیاس مهارت های مطالعه کانگاس (2009) و برای سنجش عملکرد تحصیلی دانش آموزان از میانگین نمرات دانش آموزان در نیمسال اول سال تحصیلی 95-94 استفاده شد. در مطالعه حاضر از روش آماری مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد. نتایج پژوهش حاضر نشان داد که مهارت های مطالعه و خودکارآمدی تحصیلی به صورت مستقیم بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان تاثیر می گذارند. همچنین مهارت های مطالعه و باورهای معرفت شناختی به صورت غیرمستقیم و از طریق خودکارآمدی تحصیلی بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان تاثیر می گذارند. در این پژوهش تاثیر مستقیم باورهای معرفت شناختی بر عملکرد تحصیلی دانش آموزان تایید نشد. نتایج پژوهش حاضر از نقش واسطه ای خودکارآمدی تحصیلی در روابط علی باورهای معرفت شناختی و مهارت های مطالعه با عملکرد تحصیلی حمایت می کند.
    کلید واژگان: باورهای معرفت شناختی, مهارت های مطالعه, عملکرد تحصیلی, خودکارآمدی تحصیلی
    Toohid Ashrafzade *, Ali Issazadegan, Farzane Michaeeli Manee
    This study examined the model causal relationship between epistemological beliefs and study skills on academic performance with the mediating role of academic self-efficacy. This study is descriptive (non-experimental) and study design is correlational plans type of the structural equations. Statistical population of the study formed all of secondary school students of Orumieh in 2015-2016 years of academic. Sampling was cluster random and determination the sample size for each of the sub-variable were considered 20 samples and 350 persons were selected as study sample. To collecting data was used of Patrick, Hicks and Ryan’s the academic self-efficacy scale (1997), Schommer’s epistemo logical beliefs scale (1991), Congos’s study skills scale (2009) and to measure academic performance of students was used of average scores of students in the first academic semester 2015-2016. in this study structural equation modeling was used to assess. the results of this study revealed that study skills and academic self-efficacy directly affect the academic performance of students. So the results of this study revealed that study skills and epistemological beliefs indirectly and through academic self-efficacy affect the academic performance of students. in this study the direct affect of epistemological beliefs on the academic performance of students was not proved. these findings of study support the mediating role of academic self-efficacy in the model causal relationship between epistemological beliefs and study skills on academic performance.
    Keywords: epistemological beliefs, Study Skills, Academic Performance, academic self-efficacy
  • هائده فیضی پور*، فیروزه سپهریان آذر، علی عیسی زادگان، حسن عشایری
    سابقه و هدف
    بیماری مالتیپل اسکلروزیس، شایع ترین علت ناتوانی ناشی از بیماری های نورولوژیک و اغلب توام با نقائص شناختی است. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی توانبخشی‏ شناختی بر انعطاف‏پذیری شناختی ، استدلال انتزاعی، بازداری پاسخ و توجه انتخابی در بیماران ام‏اس انجام گردید.
    ابزار و روش
    پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح پیش‏آزمون-پس‏آزمون و مرحله پیگیری با گروه کنترل است. در این پژوهش، 30 نفر از مراجعین انجمن بیماران ام‏اس به روش نمونه‏گیری هدفمند، انتخاب و بطور تصادفی به دو گروه 15 نفری مداخله و کنترل تقسیم و سپس اعضای گروه مداخله به‏صورت فردی، به مدت 12 جلسه در برنامه توانبخشی شناختی، شرکت داده شدند. نمرات انعطاف‏پذیری شناختی و استدلال انتزاعی با آزمون‏ دسته‏بندی کارت‏های ویسکانسین، توجه انتخابی با آزمون استروپ و بازداری پاسخ با آزمون برو/نرو و با استفاده از روش‏های آماری توصیفی( میانگین و انحراف معیار) و استنباطی(آزمون تحلیل واریانس اندازه‏های مکرر) تحلیل شدند.
    یافته ‏ها
    یافته‏ ها نشان دادند خطای درجاماندگی در تعامل گروه و زمان معنی‏دار بوده(05.0>sig) و مقایسه بین گروهی تعداد درست پاسخ ناهمخوان آزمون استروپ و تعداد طبقات آزمون ویسکانسین معنی‏دار شدند(05.0>sig). ولی در نمرات بازداری پاسخ دو گروه در پیش‏آزمون با پس‏آزمون و مرحله پیگیری، تفاوت معنی‎داری مشاهده نگردید. بدین‏ترتیب انعطاف‎پذیری شناختی، استدلال انتزاعی و توجه انتخابی در مراحل پس از آزمون و پیگیری نسبت به قبل از آزمون در دو گروه مداخله و کنترل، تفاوت آماری نشان دادند. 
    نتیجه ‏گیری
     براساس یافته‏های حاضر، توانبخشی شناختی احتمالا در بهبود انعطاف‏پذیری شناختی، استدلال انتزاعی و توجه انتخابی  موثر است.
    کلید واژگان: مالتیپل اسکلروزیس, انعطاف پذیری شناختی, توجه انتخابی, بازداری پاسخ
    Haedeh Feizipour*, Firouzeh Sepehrianazar, Ali Issazadegan, Hassan Ashayeri
    Background & Aims
    Multiple sclerosis (MS) is the most common cause of disability with cognitive impairments. The current study aimed to investigate the effect of cognitive rehabilitation (CR) on cognitive flexibility, response inhibition, and selective attention in patients with MS.
    Materials and Methods
    The current quasi-experimental study with a pretest-posttest plot and a control group was conducted on 32 patients in the Urmia MS Society, Iran. They were selected through the purposive sampling method and were divided into intervention (n=16) and control groups (n=16) by the simple random method. The patients in the intervention group participated in the cognitive rehabilitation for 12 sessions, individually. The scores of cognitive flexibility were obtained by the Wisconsin Card Sorting Test (WCST), selective attention by the Stroop Color and Word Test (SCWT), and the response inhibition by Go/No-go task. Results were analyzed using descriptive statistics (mean and standard deviation) and inferential statistics (repeated measures analysis of variance).
    Results
    The results of the current study showed a significant preservation error in the interaction between group and time (p<0.05). Also, there was a significant difference between the groups in terms of the error of committing (p<0.05). Nevertheless, no significant difference was observed in the responses of inhibition scores at pre-test, post-test, and follow-up between the two groups. Thus, significant differences observed in cognitive flexibility and selective attention at follow-up and post-test in intervention and control groups.
    Conclusion
    Cognitive rehabilitation is likely to affect cognitive flexibility and selective attention in patients with MS.
    Keywords: multiple sclerosis, cognitive flexibility, selective attention, response inhibition
  • حسن ملانوروزی، علی عیسی زادگان *، اسماعیل سلیمانی
    زمینه و هدف
    هدف از انجام پژوهش حاضر، مقایسه تاثیر درمان آدلری و درمان شناختی-رفتاری بر کاهش شدت علایم در دانشجویان مبتلا به اضطراب منتشر بود.
    مواد و روش
    این تحقیق به روش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون همراه با پی گیری انجام گردید. از بین دانشجویان مراجعه کننده به مرکز مشاوره دانشگاه های نیشابور 45 نفر که ملاک های اضطراب منتشر را داشتند، در سال 1395 به شیوه روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به شیوه تصادفی در سه گروه آدلری، شناختی رفتاری و گروه شاهد قرار گرفتند(15 نفر در گروه). برای جمع آوری داده ها از پرسش نامه اضطراب حال/صفت اسپیل برگر استفاده شد و سپس با استفاده از نرم افزار SPSS آزمون تحلیل واریانس مختلط، تحلیل کوواریانس دو راهه و تحلیل کوواریانس یک راهه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    تفاوت معناداری بین دو گروه آزمایشی آدلری و شناختی رفتاری در زمینه تاثیر بر کاهش شدت علایم در دانشجویان مبتلا به اضطراب منتشر که این دو درمان را تجربه کرده بودند، وجود نداشت (05/0P>). از طرف دیگر، مداخله آدلری تاثیر معنی داری را بر کاهش شدت علایم دانشجویان مبتلا به اضطراب منتشر نشان داد(05/0>P) اما این نتیجه برای درمان شناختی رفتاری بدست نیامد(05/0P>).
    نتیجه گیری
    می توان گفت که درمان آدلری در کاهش شدت علایم دانشجویان مبتلا به اضطراب منتشر نسبت به رویکرد شناختی رفتاری اثربخشی بهتری دارد و ثبات و پایداری درمان آدلری بیشتر می باشد.
    کلید واژگان: درمان آدلری, شناختی رفتاری, اضطراب منتشر
    Hasan Mollanorouzi, Ali Issazadegan *, Esmaeal soleymany
    Background and purpuse
    The purpose of the present study is to compare the Adlerian Treatment and Cognitive-Behavioral Therapy (CBT) on reducing symptoms in students suffering from generalized anxiety disorder (GAD)
    Materials and methodology
    The current research was conducted using a semi-experimental pre-test and post-test design with follow-up process. Among the students who referred to the counseling centers of the Universities in Neyshabour, 45 subjects who had the criteria for generalized anxiety were in 1395 selected available sampling and randomly assigned to three Adlerian, Cognitive-Behavioral, and control groups (15 subjects in each group). The data were collected through State-Trait Anxiety Inventory (STAI) and then were analyzed using software spss mixed Variance Analysis, two-way Analysis of Covariance (ANCOVA), and one-way Analysis of Covariance.
    Findings
    There was no significant difference demonstrated between Adlerian and Cognitive-Behavioral groups in terms of reducing the severity of symptoms in students with generalized anxiety that experienced these two treatments (P> 0.05). there was no significant difference observed with cognitive behavioral group statistically. On the other hand, the Adlerian intervention had a significant effect on reducing the severity of symptoms in students suffering from generalized anxiety (P 0.05).
    Conclusion
    According to the results, it can be argued that Adlerian treatment is more effective than Cognitive-Behavioral approach in reducing the severity of symptoms in students with general anxiety; the Adlerian treatment was indicated to be more stable.
    Keywords: Adlerian treatment, Cognitive-Behavioral Therapy, Generalized Anxiety
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال