به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

ghasem naziry

  • راضیه کمالی، اعظم داوودی*، قاسم نظیری، نجمه فتح

    هدف پژوهش حاضر بررسی نقش میانجی نشخوار خشم در رابطه بین باورهای فراشناختی و عدم تحمل بلاتکلیفی با شدت درد ادراک شده در بیماران مبتلا به درد مزمن بود. روش پژوهش توصیفی- همبستگی از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری بیماران مبتلا به درد مزمن مراجعه کننده به بیمارستان حضرت ابوالفضل (ع) تهران در  سال 1401 بودند که توسط پزشکان و یا فلوشیپ تخصصی درد برای آنها تشخیص درد مزمن داده شده بودند و از بین آنها به روش هدفمند تعداد 400 نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند.. ابزارهای پژوهش شامل شدت درد ادراک شده (PNMS، ون کورف، 1990)، باورهای فراشناختی (QMB، ولز و کارت رایت- هاتون، 2004)، عدم تحمل بلاتکلیفی (UIQ، فریستون و همکاران، 1994) و نشخوار خشم (ARQ، ساخودولسکی و همکاران، 2001) بود. داده ها به روش تحلیل معادلات ساختاری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها نشان دهنده برازش مطلوب داده ها با الگوی پیشنهادی پژوهش بود. باورهای فراشناختی، عدم تحمل بلاتکلیفی و نشخوار خشم بر شدت درد ادراک شده اثر مستقیم و معنادار داشتند (01/0>P). همچنین باورهای فراشناختی و عدم تحمل بلاتکلیفی با میانجی گری نشخوار خشم بر شدت درد ادراک شده بیماران اثر غیرمستقیم و معناداری داشت (01/0>P). از این یافته ها می توان نتیجه گرفت که توجه به باورهای فراشناختی و عدم تحمل بلاتکلیفی باعث افزایش نشخوار خشم شده و میزان شدت درد ادراک شده در بیماران را افزایش می دهد.

    کلید واژگان: باورهای فراشناختی, درد مزمن, شدت درد, عدم تحمل بلاتکلیفی, نشخوار خشم
    Razieh Kamali, Azam Davoodi*, Ghasem Naziry, Najmeh Fath

    The purpose of the present study was to investigate the mediating role of anger rumination in the relationship between metacognitive beliefs and intolerance of uncertainty with perceived pain intensity in patients with chronic pain. The method of descriptive-correlation research was structural equation modeling. The statistical population was the patients with chronic pain referred to Hazrat Abolfazl Hospital (AS) in Tehran in 2022, who were diagnosed with chronic pain by doctors or pain specialist fellowship, and among them, 400 people were selected as a sample. The research tools include perceived pain intensity (PNMS, van Korff, 1990), metacognitive beliefs (QMB, Wells and Cartwright-Houghton, 2004), uncertainty intolerance (UIQ, Friston et al., 1994), and anger rumination. (ARQ, Sakhodolski et al., 2001). The data were analyzed by structural equation analysis. The findings showed a good fit of the data with the proposed research model. Metacognitive beliefs, uncertainty intolerance, and anger rumination had a direct and significant effect on perceived pain intensity (P<0.01). Also, metacognitive beliefs and intolerance of uncertainty with the mediation of anger rumination had an indirect and significant effect on the perceived pain intensity of patients (P<0.01). From these findings, it can be concluded that paying attention to metacognitive beliefs and intolerance of uncertainty increases the rumination of anger and increases the intensity of perceived pain in patients.

    Keywords: Metacognitive beliefs, chronic pain, pain intensity, uncertainty intolerance, Anger rumination
  • مهرداد کاظم زاده عطوفی، قاسم نظیری*، مسعوذ محمدی، ساره بهزادی پور
    اهداف

    کیفیت رابطه جنسی و به ویژه مرحله ارگاسم یکی از مهم ترین مسایل حوزه سلامت جنسی و باروری محسوب می شود. باتوجه به اهمیت مسیله و نظر به نیاز به شواهد علمی و مطالعات قابل استناد برای تدبیر مداخلات اثربخش و کارآمد، مطالعه حاضر به بررسی اثربخشی درمان ارتباط جنسی مبتنی بر ذهن آگاهی بر نشانگان اختلال در زنان مبتلا به اختلال ارگاسم می پردازد.

    مواد و روش ها

    این پژوهش یک مطالعه تجربی ازنوع کارآزمایی بالینی با جامعه آماری زنان متاهل ایرانی مراجعه کننده به کلینیک های دانشگاهی خانواده، اختلالات جنسی و نیز روان شناسی و روان پزشکی اجرا شده است. به منظور اجرای پژوهش، 25 نفر از زنان واجد شرایط با داشتن ملاک های ورود با روش دردسترس انتخاب و پس از کسب رضایت آگاهانه، پرسش نامه عملکرد جنسی و پرسش نامه محقق ساخته کیفیت تجربه ارگاسم تکمیل شد. سپس آموزش های اولیه درخصوص ساختار و عملکرد دستگاه جنسی زوجین و فرایندهای پاسخ جنسی و اختلالی که در حال حاضر با آن روبه رو هستند، ارایه شد و پروتکل درمان ارتباط جنسی مبتنی بر ذهن آگاهی در 8 جلسه برای داوطلبان اجرا شد. بررسی تغییر عملکرد جنسی و نشانگان اختلالات ارگاسم، قبل از مداخله، پس از تکمیل مداخله و 3 ماه پس از مداخله به روش تحلیل واریانس چندمتغیره ارزیابی و تحلیل شد.

    یافته ها

    در مقایسه با نتایج ثبت شده پیش از مداخله، درمان ارتباط جنسی مبتنی بر ذهن آگاهی را طی زمان انجام مطالعه در شرکت کنندگان افزایش داد و ارتباط بین درمان و زمان اثر متقابل را معنادار نشان داد. در ارزیابی تاثیر مداخله، براساس نتایج پرسش نامه عملکرد جنسی، تغییرات عملکرد جنسی تفاوت معنا دار پیدا کرد (F(2, 22)=195/95, P<0/0001). نتایج حاصل از تحلیل پرسش نامه محقق ساخته (F(2, 22)=330/97, P<0/0001)، ابزار سنجش نمره ارگاسم (F(2, 22)=352/28, P<0/0001) و نیز ارزیابی تعداد دفعات روابط جنسی در ماه (F(2, 22)=183/15, P<0/0001) نیز اختلاف معنادار در بهبود نشانگان اختلالات ارگاسم را نشان دادند.

    نتیجه گیری

    باتوجه به نتایج مطالعه، به نظر می رسد روش های درمانی که بتواند ذهن فرد را بر فرایند تجربه جنسی متمرکز کند، در بهبود و درمان اختلالات جنسی از جمله اختلال ارگاسم موثر باشد.

    کلید واژگان: ذهن آگاهی, ارگاسم, رابطه جنسی, درمان های جنسی, اختلال عملکرد جنسی
    Mehrdad Kazemzadeh Atoofi, Ghasem Naziry*, Masood Mohammadi, Sareh Behzadipour
    Objectives

    The quality of sexual function, especially orgasm, is one of the most important issues related to sexual health and fertility. The present study aims to investigate the effect of mindfulness-based sex therapy on orgasm quality and sexual function of women with orgasm disorder.

    Methods

    This is a clinical trial. Participants were 25 Iranian married women referred to clinics of family therapy, sex therapy, and psychiatry in Tehran, Iran who were selected by a convenience sampling method. After obtaining informed consent, they completed the sexual function questionnaire and a researcher-made questionnaire on orgasm quality. Then, education in about the structure and performance of sexual system and sexual response processes were given to them and received the mindfulness-based sex therapy at 8 sessions before, immediately after, and three months after the intervention. The data were compared using multivariate analysis of covariance (MANOVA).

    Results

    The interventions improved orgasm quality and sexual function, and the interaction effect of treatment and time was significant. Results of MANOVA showed a significant difference in sexual function (F(2,22)=195.95, P<0.0001), orgasm quality (F(2,22)=330.97, P<0.0001), number of orgasms per month (F(2,22)=352.28, P<0.0001) and number of sexual intercourses per month (F(2,22)=183.15, P<0.0001) over time. 

    Conclusion

    It seems that mindfulness-based sex therapy is effective in improving sexual function and treating orgasmic disorders in women.

    Keywords: Mindfulness, Orgasm, Sex Sex Therapy, Sexual Dysfunction
  • مهرداد کاظم زاده عطوفی، قاسم نظیری*، مسعود محمدی، ساره بهزادی پور
    زمینه و هدف

    این مطالعه به بررسی اثربخشی مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی در درمان زنان مبتلا به اختلال ارگاسم و مقایسه آن با درمان شناختی-رفتاری می پردازد. اگرچه این رویکرد به طور گسترده در روان درمانی کاربرد دارد اما اخیرا در درمان اختلال عملکرد جنسی زنان معرفی شده است.

    روش ها

    از طریق یک کارآزمایی بالینی تصادفی شده 50 زن متاهل که تشخیص اختلال ارگاسم را دریافت کرده بودند، وارد مطالعه شدند. پس از معرفی مطالعه و رضایت آگاهانه، از طریق تخصیص تصادفی 25 زن در گروه مداخله (مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی) و25 زن در گروه کنترل (درمان شناختی-رفتاری) قرار گرفتند.  به مراجعان توضیح داده شد که ارزیابی مداخلات آن ها از طریق پروتکل تحقیقاتی انجام می شود و در نهایت آن ها  در مورد مداخله خود کور شدند. همچنین تمامی داده ها براساس کدهای کور در اختیار محقق و مشاور آماری قرار گرفت.

    یافته ها:

     با اطمینان 95% می توان نتیجه گرفت که در مقایسه با نتایج ثبت شده قبل از مداخله، مداخلات مبتنی بر ذهن آگاهی باعث بهبود علایم زنان مبتلا به اختلال ارگاسم در طول دوره مطالعه شد که تاثیر متقابل معنی دار بین درمان و زمان را تایید کرد. تجزیه و تحلیل واریانس چند متغییره بین نمرات پرسشنامه ارزیابی ارگاسم شرکت کنندگان، تغییرات معنی دار را در طول زمان برای هریک از دو گروه تایید کرد. همچنین نتیجه گیری شد که تاثیر مداخلات در طول زمان در گروه مداخله به طور معنی داری بیشتر بود.

    نتیجه گیری:

     یافته ها نشان می دهد که درمانگران باید کمک به مراجعان را در جهت ایجاد مهارت های ذهن آگاهی در طول تجربیات جنسی مورد توجه قرار دهند. ذهن آگاهی جنسی مهارتی را فراهم می کند که افراد می توانند بدون دخالت شریک زندگی خود آن را پرورش دهند و ممکن است به افراد کمک کند تا تلاش بیشتری برای ارتقاء سلامت جنسی و بهبود کیفیت رابطه جنسی داشته باشند.

    کلید واژگان: ارگاسم, ذهن آگاهی, درمان شناختی -رفتاری, CBT, اختلالات جنسی, درمان جنسی
    Mehrdad Kazem Zadeh Atoofi, Ghasem Naziry*, Masood Mohammadi, Sare Behzadi Poor
    Aim and Background

    This study examines the effectiveness of mindfulness-based interventions in the treatment of women with orgasmic disorder and compares it with cognitive-behavioral therapy. Although this approach is widely used in psychotherapy, it has recently been introduced in the treatment of female sexual dysfunction.

    Methods

    Through a randomized clinical trial, 50 married women who received the diagnosis of orgasm disorder were included in the study. After introducing the study and informed consent, 25 women were randomly assigned to the intervention group (mindfulness-based interventions) and 25 women to the control group (cognitive-behavioral therapy). It was explained to the clients that the evaluation of their interventions is done through the research protocol, and finally they were blinded about their intervention. Also, all the data were provided to the researcher and statistical consultant based on blind codes.

    Findings

    With 95% certainty, it can be concluded that compared to the results recorded before the intervention, interventions based on mindfulness improved the symptoms of women suffering from orgasmic disorder during the study period which confirmed a significant interaction between treatment and time. Multivariate analysis of variance between the participant's results of orgasm assessment questionnaire scores confirmed the significant changes over time for each of the two groups. It is also concluded that the effect of the interventions over time was significantly greater in the intervention group.

    Conclusion

    The findings suggest that therapists should consider helping clients develop mindfulness skills during sexual experiences. Sexual mindfulness provides a skill that people can develop without the involvement of their partner and may help people make more efforts to promote sexual health and improve the quality of sex.

    Keywords: orgasm, mindfulness, cognitive behavioral Therapy, CBT, Sexual Dysfunctions, Sexual Therapy
  • Maryam Sedighi, Ghasem Naziry*
    Background

    Emotion regulation is necessary for psychological wellbeing and social functioning. The present study aimed to evaluate the effectiveness of emotion regulation skills training on reducing aggressive and oppositional behaviors in children (4-6 years old) in Shiraz, City, Iran during the fall and winter of 2018-19.

    Methods

    This was quasi-experimental study with pre-test & posttest design and controlgroup.The current studychr('39')s statistical population consisted of 26 children with symptoms of aggressive and oppositional behaviour through the Child Symptom Inventory (CSI-4) and the Seyedi questionnaire for aggression. Among these people, a purposeful sampling method was used to select 26 individuals (13 to a control group and 13 individuals assigned to an experimental group). The experimental group participated in 28, 30-45-minute emotion regulation training sessions from a programme called DECA-P2, whereas the control group received no treatment. A posttest was conducted after the sessions were done. The Child Symptom Inventory-4(CSI-4) and Aggression questionnaire were used to collect the data. Data were analyzed MANCOVA by using SPSS V. 23 software. 

    Results

    Results of covariance analysis showed that emotion regulation training with the DECA-P2 approach was effective in reducing aggressive and oppositional behavior among children (P<0.01).

    Conclusion

    Considering the effectiveness of emotion regulation training (the DECA-P2 approach) in reducing the aggressive and oppositional behaviors among children, we recommended that authorities apply this training to reduce children’s maladaptive behaviors and prepare them for the next emotional and social development stages.

    Keywords: Emotion regulation, Training, Aggression, Oppositional defiant disorder, Children, Kindergarten
  • Elham Mollaie, Ghasem Naziry *
    Introduction

    Irritable bowel syndrome (IBS) is a functional disorder of the digestive system which can neither be cited for its psychological causes, nor can its organic causes be limited. Therefore, the aim of this study was to compare family cohesion, quality of life and early maladaptive schemes in married women with IBS and normal married women.

    Methods

    In this study, 80 participants (40 individuals with irritable bowel syndrome and 40 normal individuals) were selected by available sampling method. Data were collected through questionnaires of family cohesion, quality of life and early maladaptive schemes. To analyze the data, multivariate analysis of variance and independent sample t-test were used (p≤0.05).

    Results

    There is no significant difference between family cohesion in women with irritable bowel syndrome and normal women (p ≤0.05). Physical function score, physical pain, general health and overall quality of life score in normal women were significantly higher than women with IBS (p≤0.05). Also, cuts and rejection, autonomy and impaired function, impaired constraints, and excessive alert in women with IBS were higher than normal women (p≤0.05).

    Conclusion

    It seems that irritable bowel syndrome leads to a decrease of family cohesion and quality of life in married women.

    Keywords: Family Cohesion, Quality of Life, early maladaptive schemas, Irritable Bowel Syndrome
  • Nahid Karimi, Ghasem Naziry *
     
    Background
    Cigarette smoking is considered a public health problem. Much research has been conducted on smoking and respective factors, but little research has addressed the prediction of the smoking rate based on various psychological variables. The present study was conducted aimed at predicting the smoking rate in the non-clinical population of Shiraz, Iran, in 2016, based on resilience and cognitive emotion regulation.
    Materials and methods
    In the present descriptive study, 250 female and male smokers of the non-clinical population of Shiraz, Iran, in 2016, were selected through random sampling. The research instruments included a demographic scale and smoking patterns, the Connor-Davidson Resilience Scale (CD-RISC), and the Cognitive Emotion Regulation Scale. The obtained data were analyzed by the Pearson correlation and linear regression, using SPSS (Version 20(.
    Results
    The results showed a negative correlation between the subscales of resilience and cognitive emotion regulation, age, and education with the cigarette smoking rate (P<0.01). In addition, the values of R and R2 were 0.39 and 0.15, respectively. The daily smoking rates can be predictable with resiliency, cognitive-emotional regulation sub-scales, age, and education variables (0/015).
    Conclusion
    Some psychological variables, such as resilience and cognitive emotion regulation probably affect the tendency to cigarette smoking, so considering these variables could be efficient in the interventions for preventing and stopping cigarette smoking.
    Keywords: Tobacco Smoking [MeSH], Smoking [MeSH], Resilience [MeSH], Emotion [MeSH], Cognitive [MeSH], Iran [MeSH]
  • Soheila Karimy, Ghasem Naziry, Seyed Ebrahim Hosseini *
    Aims: As a proper medium for the treatment interventions, music, which, as a non-invasive tool, is not expensive, can be used alongside other nursing cares. The aim of this study was to determine the effects of group music-therapy on the rate of the agitated behavior in the elderly women with Alzheimer.
    Materials and Methods
    In the controlled semi-experimental study with a pretest-posttest plan, 20 female patients with Alzheimer, aged between 65 and 75 years, were studied in Shiraz Islamic Azad University in 2015. The patients were residents of Farzanegan Nursing Home in Shiraz Township. The subjects, selected via available sampling method, were randomly divided into two groups including experimental (n=10) and control (n=10) groups. Data was collected using 10-question brief cognitive test questionnaire and CohenMansfield agitation questionnaire. Experimental group received 4-week group music-therapy consisted of three 30- to 45-minute sessions per week. There was no intervention in control group. Data was collected in both pretest and posttest stages. Data was analyzed by SPSS 19 software using covariance analysis test.
    Findings: At the pretest stage, mean rates of the agitated behaviors in experimental and control groups were not significantly different (p>0.05). Nevertheless, mean rate of the agitated behaviors in experimental group was significantly reduced at the posttest stage than both the pretest stage and control group (p0.05).
    Conclusion
    The group music-therapy is an effective tool to reduce the agitated behaviors in the elderly women with Alzheimer.
    Keywords: Music Therapy, Alzheimer Disease, Psychomotor Agitation
  • سید ابراهیم حسینی*، سهیلا کریمی، قاسم نظیری، سیده صدیقه شجاعی
    هدف از این تحقیق، بررسی اثربخشی موسیقی آرام و بی کلام برسلامت معنوی دختران نوجوان انجام شد. طرح پژوهش این مطالعه از نوع نیمه آزمایشی با روش پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل کلیه دانش آموزان دختر سال دوم متوسطه شهر شیراز بود. با روش نمونه گیری در دسترس یک دبیرستان در سطح شهر شیراز انتخاب و30 دانش آموز پس از همتا سازی، به صورت تصادفی در دو گروه 15 نفری آزمایش وکنترل قرار گرفتند. برای آزمودنی ها 8 جلسه30 دقیقه ای موسیقی درمانی غیرفعال به صورت شنیدن آهنگ های آرامبخش و بی کلام برگزار گردید. سلامت معنوی نوجوانان دختر قبل و پس از اجرای مداخله موسیقی درمانی با استفاده از پرسش نامه سلامت معنوی (پولوتزین والیسون) سنجیده شد. نتایج تحلیل کوواریانس نشان داد که بین گروه کنترل و آزمایش در میزان سلامت معنوی تفاوت معنادار وجود دارد و فرضیه ای پژوهش مبنی بر تاثیر موسیقی درمانی بر سلامت معنوی نوجوانان تائیدگردید. براساس نتایج پژوهش می توان نتیجه گرفت که موسیقی آرام و بی کلام به طور معنادار و اثربخش سلامت معنوی نوجوانان دختر را افزایش می دهد
    کلید واژگان: سلامت معنوی, نوجوانان, موسیقی آرام و بی کلام
    Seyyed Ebrahim Hosseini*, Soheila Karimi, Ghasem Naziry, Seyydeh Sedigheh Shojaee
    The goal of present study is to determine the effect of instrumental and relaxing music on spiritual health of teenage girls. This research is a quasi-experimental study with a pretest-posttest theme and a control group. The statistical community included all High school girl students in Shiraz city. A high school was selected by available sampling. 30 students were randomly divided into two groups of control and experimental (each contained 15 persons). Passive music therapies for the subjects were held during 8 sessions for 30 minutes to form a kind of listening of relaxing and nonverbal songs. Before and after music therapy intervention the spiritual health of teenage girls was measured with using spiritual health questionnaire (Palutzian and Ellison). The results of covariance analysis showed an effective increase in the spiritual health of teenage girls. However, the result of the study indicated that the relaxing and nonverbal music would increase the teenage girls ' spiritual health significantly and effectively.
    Keywords: Spiritual health, Teenagers, Instrumental, relaxing music
  • سحر قشقایی، قاسم نظیری، رابرت فرنام
    مقدمه
    دیابت یکی از شایع ترین و پر هزینه ترین بیماری های مزمن است که محدودیت های زیادی در فعالیت های بیمار ایجاد می کند. عدم پذیرش بیماری، حساس شدن به نوسانات قندخون و نشانه های جسمی، محدودیت های غذایی و میزان فعالیت از عوامل برانگیزنده مشکلات روانشناختی در بیماران مبتلا به دیابت می باشد. پایین بودن سطوح سلامت هیجانی، بیمار را به نتایج نامطلوب دیگری همچون کاهش کیفیت زندگی، کنترل متابولیک نامطلوب و افزایش نرخ مرگ و میر سوق می دهد. درمان های مبتنی بر ذهن آگاهی به واسطه این که به هر دو بعد جسمانی و روانی می پردازند دارای اثربخشی بالایی برای درمان برخی اختلالات بالینی و بیماری های جسمانی گزارش شده است. هدف ما از این مطالعه تعیین اثربخشی درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی در بهبود کیفیت زندگی بیماران دیابتی نوع دو مراجعه کننده به درمانگاه مطهری شیراز بود.
    روش ها
    این پژوهش یک تحقیق آزمایشی بر اساس طرح گروه آزمایش و کنترل با پیش آزمون و پس آزمون بود. 42 زن و مرد مبتلا به دیابت نوع دو با تحصیلات حداقل دیپلم انتخاب و بعد از همتاسازی از نظر سن و جنس به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. از هر دو گروه با استفاده از پرسشنامه «وار و شربورن»)36- (SFپیش آزمون به عمل آمد. گروه آزمایش به مدت 8 جلسه 2 ساعته تحت آموزش درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی قرار گرفت. سپس از هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. اطلاعات به دست آمده با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 20 به روش های تحلیل کواریانس تک متغیره و چند متغیره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    میانگین نمره کلی کیفیت زندگی در گروه آزمایش (99/74) بیشتر از گروه گواه (64/45) در پس آزمون و مقدار F در سطح معنا دار(0001/0P≤)، معنادار بود. بین دو گروه آزمایش و کنترل از نظر میانگین کلیه ابعاد کیفیت زندگی تفاوت معنی دار بود و میانگین کلیه ابعاد کیفیت زندگی در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل افزایش یافته بود.
    نتیجه گیری
    بر اساس نتایج، درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی در بهبود کیفیت زندگی کلی و ابعاد جسمانی و روانی موثر می باشد.
    کلید واژگان: دیابت, کیفیت زندگی, درمان شناختی مبتنی بر ذهن آگاهی
    Sahar Ghashghaie, Ghasem Naziry, Rabrert Farnam
    Background
    Diabetes Mellitus is one of the most common and expensive chronic disorders, which produce lots of limitation in patient's activities. The aim of this study was to determine the effectiveness of Mindfulness – Based Cognitive Therapy (MBCT) in improving the Quality of Life in outpatient with type 2 Diabetes Mellitus.
    Methods
    In this experimental research, 42 outpatients with type 2 diabetes were selected and matched according to age and sex. Then patients were assigned randomly to experimental and control group. Ware & Sherbourne quality of life questionnaire was performed for both groups in pre-test and post-test sessions. The experimental group participated in 8 sessions of MBCT course which was held once a week and each session lasted for 2 hours. Univariate and multivariate analysis of covariance (with controlling for pre-test scores) were applied to data.
    Results
    There was significant difference between experimental and control groups in post test scores of quality of life and all of its scales. Experimental group acquired higher scores.
    Conclusion
    The results of this study revealed that MBCT can improve the quality of life in diabetic patients.
    Keywords: Diabetes, Quality of life, MBCT
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال