به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

hamid reza sabaghi

  • بهنام پزشکی، سعید پیری *، علیرضا استعلاجی، حمیدرضا صباغی

    فضاهای همگانی شهرها از مهمترین مکان ها برای شکل گیری تعاملات اجتماعی و خاطرات جمعی هستند و بازآفرینی شهری نیز یکی از مهم ترین روش های تجدید حیات این فضاها در بافت های شهری به شمار می آید. این تحقیق با مقایسه تطبیقی فضاهای همگانی حاصل از بازآفرینی شهری در تهران و پاریس، نقش عوامل مختلف موثر در بازآفرینی فضاهای همگانی را مورد مطالعه قرار داده است. این پژوهش از نظر هدف، کاربردی و از نظر روش، توصیفی- تحلیلی می باشد. جمع آوری اطلاعات با روش مطالعه کتابخانه ای و اسنادی صورت گرفته و پرسشنامه بر مبنای روش دلفی تدوین گردیده -است. جهت تحلیل داده ها نیز از تکنیک TOPSIS استفاده شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که از مجموع عوامل موثر در بازآفرینی فضاهای همگانی، نقش عوامل کالبدی و فعالیتی (با وزن 0.186) بیشتر از عوامل دیگر می باشد. بر اساس یافته های پژوهش و امتیازهای محدوده های مورد مطالعه، می توان گفت که فضاهای همگانی حاصل از بازآفرینی در پاریس کیفیت بالاتری نسبت به فضاهای مشابه در تهران دارند و پاریس دارای برنامه مشخصی برای بازآفرینی فضاهای همگانی می-باشد، درحالی که در تهران بیشتر بازآفرینی های فضاهای همگانی به صورت موردی انجام می شود و داشتن یک برنامه مشخص برای تهران در این زمینه، ضروری به نظر می رسد.

    کلید واژگان: بازآفرینی شهری, فضاهای همگانی, کلانشهر تهران, کلانشهر پاریس.
    Behnam Pezeshki, Saeed Piri *, Alireza Estelaji, Hamidreza Sabaghi

    Public spaces of cities are among the most significant places for the formation of social interactions and the emergence of collective memories. Urban regeneration is one of the most important ways to revitalize or create new public spaces in urban contexts. This study uses comparative analysis of the public spaces created in the process of urban regeneration in Tehran and Paris. This research is applied in terms of purpose and descriptive-analytical in terms of methodology, that uses a comparative analysis approach. In this research, data has been collected using library resources, documentary research and field observations method. TOPSIS technique has been used for data analysis. Findings suggest that the role of physical and activity related factors in improving the quality of public spaces (with a score of 0.186), stands out among other factors associated with urban regeneration. So that public spaces generated from urban regeneration in Paris are of higher quality than public spaces in Tehran. It seems necessary to have a specific plan for Tehran in this regard.

    Keywords: Urban Regeneration, Public Spaces, Tehran Metropolis, Paris Metropolis
  • پویان مذهب، سعید پیری *، حمیدرضا صباغی، علیرضا استعلاجی

    فضاهای شهری را نمی توان تنها برساخته ای طبیعی در بستر فرایند رشد و تکامل تاریخی شهرها در نظر گرفت؛ بلکه این فضاها همواره از طریق عوامل متعدد و چندگانه ای همچون سرمایه، سیاست و جامعه سازمان دهی مجدد و بازتولید می شوند. این در حالی است که امروزه با توجه به تسلط سیاست های نئولیبرالیستی و سرمایه محور بر فضاهای شهری، ابعاد اجتماعی تولید فضا نادیده گرفته شده است. ازاین رو این مقاله با ماهیت بنیادی مبتنی بر نظریه انتقادی شهری و با اتخاذ روشی توصیفی- تحلیلی کوشش کرده است تا با تبیین دیالکتیک فضایی در رابطه با نقش سیاست، سرمایه و اجتماع در تولید فضا، اثرات آنها را بر فضا و جامعه شهری آشکار سازد. شیوه گردآوری داده های پژوهش از طریقه مطالعات کتابخانه ای و اسنادی است و تجزیه وتحلیل موضوعات با به کارگیری تحلیل های کیفی- انتقادی بر پایه نظریه انتقادی شهری صورت پذیرفته است. یافته های این تحقیق آشکار می سازد که سیاست های اقتصادی مسلط بر فضاهای اجتماعی شهرها، معضلاتی همچون بحران مسکن و کالایی شدن آن در بازار آزاد، سوداگری در بخش مستغلات شهری، تضعیف نقش دولت در برنامه ریزی فضایی و اجتماعی شهر، تشدید پدیده زاغه نشینی، حکمرانی محلی سرمایه محور، طبقاتی شدن جامعه، قطبی شدن فضای شهری و نیز نادیده انگاری مفهوم حق به شهر را در پی داشته است. در ادامه این پژوهش با به کارگیری نظریه حق به شهر لوفور و پیوند آن با مفهوم پراکسیس شهری به عنوان یک کنش اجتماعی به دنبال ارائه یکسری از راهبردهای اجتماع محور است و در پایان نتیجه می گیرد که کنش ها و مطالبه گری شهروندان در غالب یک سازمان یافتگی اجتماعی می تواند در مقابل این سیاست های اقتصادی سرمایه محور و مسلط بر فضاهای شهری یک راهبردی موثر و جایگزین باشد.

    کلید واژگان: حق به شهر, تولید فضا, نظریه انتقادی شهری, دیالکتیک فضا, پراکسیس شهری
    Pouyan Mozaheb, Saeid Piri *, Hamid Reza Sabaghi, Alireza Estelaji

    Urban spaces cannot be considered only as a natural structure in the framework of the historical growth and development of cities. Rather, these spaces are always organized and reproduced through various factors such as capital, politics, ideology and society. This is despite the fact that today, due to the dominance of capital-oriented policies on urban spaces, the social dimensions of space production have been neglected. In such a city, the rights of citizens in influencing the spaces of daily life have been marginalized. In contrast to this common thinking, critical urban theories have been formed based on the fundamental criticism of these approaches and the disclosure of the main factors that exclude citizens from urban spaces. Therefore, this article, with a fundamental approach and by adopting a descriptive-analytical method and by using qualitative and critical analyzes based on critical urban theories, by explaining the spatial dialectic in relation to the effects of politics, capital and society in the production of space, tries to reveal the roots of the deprivation of the contemporary urban society. By applying the concept of the right to the city, we argue that strategies based on the social will of city residents can be presented against these attitudes governing the urban space, and we also believe that urban praxis as a social action will play an effective role in the urban space by responding to the demands of an urban society in order to achieve the social benefits of citizens.

    Keywords: Production Of Space, Right To The City, Critical Urban Theory, Dialectics Of Space, Urban Praxis
  • پویان مذهب، سعید پیری، حمیدرضا صباغی، علیرضا استعلاجی

    از دهه 70 میلادی با چرخش سرمایه داری صنعتی - تولیدی به سرمایه داری مالی تحت فرآیند جهانی سازی و همگام با رویکردهای نیولیبرالیستی، شهرهای جهانی شاهد سرازیر شدن سرمایه جهت انباشت و بازتولید آن در فضاهای خود می باشند. این حرکت سرمایه از بخش تولید به فضا سبب شده است تا ساختار فضایی شهرها دچار تغییرات گسترده ای در ابعاد فضایی، کالبدی، اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی خود بشوند. پیامدهای خصوصی سازی و تجاری سازی فضاهای عمومی شهرها در جهت بازتولید هرچه بیشتر سرمایه و رقابت های فضایی و قطبی شدن فضا را می توان حاصل اعمال چنین نگرشی هایی به حساب آورد. در مقابل این تفکر غالب، نظریه های انتقادی شهری بر اساس نقد بنیادین این رویکردها و تبیین علل ریشه ای مشکلات و پیامدهای حاصل از این سیاست ها بر فضاهای شهری شکل گرفته است. این پژوهش با نگرشی بنیادین و اتخاذ روشی توصیفی، تحلیلی و با استفاده از مطالعات اسنادی و کتابخانه ای از طریق تحلیل های کیفی از منظر نظریه های انتقادی شهری و نیز با به کارگیری تحلیل های مکانی (GIS) نسبت به داده های به دست آمده از ناحیه مورد مطالعه کوشش کرده است تا از این طریق به تبیین نظریه های انتقادی شهری نسبت به شکل گیری ساختار فضایی شهرهای تحت انباشت سرمایه و اثرات آن بر کلانشهر تهران بپردازد. یافته های این پژوهش نشان می دهد که کلانشهر تهران هم از لحاظ برنامه های توسعه شهری و هم در سیاست ورزی های مدیریت شهری تا اندازه قابل تاملی تحت اثرات این رویکردهای سرمایه محور و مسلط بر ساختار فضایی شهرها قرار گرفته است که به دنبال آن با مسایل فضایی غامضی همچون قطبی شدن ساختارهای کالبدی و اجتماعی فضاهای مناطق 22 گانه شهر، کالایی شدن مسکن، بورس بازی زمین و مستغلات در بازار آزاد، تغییر کاربری و تراکم فروشی گسترده، ناعدالتی فضایی و در آخر مدیریت شهری سود محور همراه بوده است.

    کلید واژگان: نظریه انتقادی شهری, نئولیبرالیسم, اقتصاد سیاسی فضا, تولید فضا, ساختار فضایی شهر, کلانشهر تهران
    Pouyan Mozaheb, Saeid Piri, HamidReza Sabaghi, Alireza Estelaji

    Since the 1970s, with the turn of industrial-production capitalism to financial capitalism under the process of globalization and in sync with neoliberal approaches, global cities have witnessed the influx of capital to accumulate and reproduce it in their spaces.This movement of capital from the production sector to space has caused the spatial structure of cities to undergo extensive changes in their spatial, physical, economic, social and environmental dimensions. The consequences of privatization and commercialization of the public spaces of cities in order to reproduce as much capital as possible and space competition and polarization of space can be considered as the result of applying such attitudes. In contrast to this prevailing thinking, urban critical theories have been formed based on the fundamental criticism of these approaches and the explanation of the root causes of problems and the consequences of these approaches on urban spaces. This research, with a fundamental approach and a descriptive, analytical method, and using documentary and library studies through qualitative analysis from the perspective of critical urban theories, explains the spatial structure of Tehran and the effects of capital rule on its spaces. And in the process of spatial data analysis, it uses a spatial model (GIS). The findings of this research show that the metropolis of Tehran, both in terms of urban development plans and urban management policies, has been significantly affected by these capital-oriented approaches. And it has faced challenges such as profit-oriented urban management, polarization of the physical and social structures of the 22 districts of the city, commodification of housing, exchange of land and real estate in the open market, change of use and privatization of space.

    Keywords: Critical urban theory, neoliberalism, political economy of space, production of space, spatial structure of the city, Tehran metropolis
  • محمدجواد خسروی، علیرضا استعلاجی*، سعید پیری، حمیدرضا صباغی

    امروزه آسیب پذیری شهرها و به ویژه بافت های قدیمی و فرسوده در برابر سوانح طبیعی، به عنوان مسیله ای جهانی پیش روی متخصصان رشته های گوناگون قرار گرفته است. با توجه به شرایط و موقعیتی که بافت فرسوده منطقه 7 تهران در توسعه اجتماعی و فرهنگی شهر تهران دارد، و عدم توجه و رسیدگی مناسب، شرایط در بعد اجتماعی تاب آوری در این منطقه بویژه در بخش بافت های فرسوده در وضعیت نابسامانی قرار دارد، سنجش میزان تاب آوری اجتماعی جهت مقابله صحیح با پیامدهای سوانح طبیعی ضروری به نظر می رسد. این تحقیق از نظر هدف کاربردی و از لحاظ روش اجرا، توصیفی - تحلیلی است. در این تحقیق تعداد 200 نفر از شهروندان ساکن در بافت های فرسوده منطقه 7 به عنوان نمونه به صورت تصادفی انتخاب شدند. جهت تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون های آماری تی تک نمونه ای و مدل سازی معادلات ساختاری استفاده شد. نتایج نشان داد که تاب آوری اجتماعی در بافت فرسوده منطقه 7 در شرایط نابسامانی قرار دارد، در ادامه نتایج تحلیل معادلات ساختاری نشان داد که مولفه های میزان تعاملات اجتماعی، حس تعلق به مکان و مشارکت اجتماعی ازجمله متغیرهای تاب آوری اجتماعی هستند که در وضعیت نابسامان تری قرار دارند و نقش آن ها در تاب آوری اجتماعی بافت فرسوده منطقه 7 نسبت به مولفه های دیگر بیشتر است. بنابراین برای ارتقاء تاب آوری اجتماعی و فرهنگی در بافت فرسوده این منطقه، توجه به عواملی چون تعاملات اجتماعی، حس تعلق به مکان و مشارکت اجتماعی در بین شهروندان ساکن در بافت های فرسوده شهری ضروری به نظر می رسد.

    کلید واژگان: بافت فرسوده, تاب آوری اجتماعی, سوانح طبیعی, منطقه 7 تهران
    MohammadJavad Khosravi, Alireza Estelaji*, Saeid Piri, Hamidreza Sabaghi
    Introduction

     In recent decades, the increase in the world's population, especially in urban areas, has created many complications and problems in various fields. Among them, risks are one of the most critical issues in urban planning and design to manage crisis and vulnerability, reduce risk, and increase safety and quality of life. Considering the fundamental importance of culture and its role in today's world and the existing moral and cultural approaches, cultural development in the current world seems necessary and unavoidable. Therefore, one of the essential requirements to deal with the practical issues of residential contexts in cities is to explain the concept of resilience and consequently strengthen these contexts in the face of possible accidents and hazards.

    Methodology

     The current research is applied in terms of purpose and descriptive-analytical. The statistical population of the study was the citizens living in deteriorated fabrics of the 7th district of Tehran. The sample was estimated to be 200 participants selected were random. The data of this research has been collected through library documents and questionnaires. The questionnaire includes 45 questions and six subscales of social interactions, neighborhood identity, a sense of belonging to the place, social participation, citizenship education, and security. Finally, the overall scale of social resilience is calculated from the average scores of 6 subscales. SPSS and PLS statistical software were used to analyze the data.

    Results

     After examining the main hypotheses of the research, it was concluded that the state of social resilience in the worn-out context of the target area is in a disordered state, with six components of social interactions, social Participate, sense of belonging to the place, citizenship education, neighborhood identity, security was measured. In the following, the sub-hypothesis was tested, and the result showed that social interactions and social participation are essential factors in the disordered state of social resilience in the worn-out context of the 7th district of Tehran.

    Conclusion

     In this research, according to the investigations, it was shown that the residents of these neighborhoods, despite the emotional bond with the area and the desire for freedom in choosing the type of relationships, the desire to continue living in these neighborhoods and having emotion ties with the area, decrease and change. They follow their relationships and have freedom in choosing their relationships. This research emphasizes the necessity of paying attention to the social resilience of the deteriorated urban fabrics in residential neighborhoods of District 7 in policy-making and planning; This means that in addition to increasing the number of social interactions and social partnerships between residents. In the following steps, we should prioritize the training of citizens to prepare the residents of deteriorated fabrics neighborhoods against any crisis. In the next stages, holding maneuvers, will affect the reduction of vulnerability. Also, in medium-term planning, measures such as incentive policies for retrofitting, resource management, and making timely and appropriate decisions during and after the crisis are necessary.

    Keywords: Deteriorated Area, Social Resilience, Natural Disasters, District No.7, Tehran
  • حمیدرضا صباغی، غلامرضا شریفی سیرچی*، پژمان آزادی، محمدحسین عظیمی

    میخک به عنوان یکی از مهمترین گلهای شاخه بریده جهان شناخته شده و تولید ارقام جدید در این گیاه صرفه اقتصادی بالایی دارد. امروزه با استفاده از تکنیکهای القای جهش در بسیاری از گونه ها ارقام جدید تولید شده است. در پژوهش حاضر به منظور تعیین بهترین ترکیب تنظیم کننده رشد جهت تولید کالوس و همچنین تعیین دوز بهینه پرتوتابی با اشعه گاما در ارقام میخک (Tabasco ،Mariposa، Eskimo ،Tabor ،Cameron و Nobless)طراحی و اجراء شد. در این پژوهش از محیط کشت MS و سطوح غلظتهای مختلف تنظیم (0.5,1mg/l) سطح دو در BA و(0,0.5,1,2,3 mg/l) سطح 5 در 2,4-D ،(0,0.5,1,2 mg/l) سطح درچهار NAA شامل رشد های کننده استفاده شد. پرتوتابی کالوس ریز نمونه برگی در هفته سوم پس از کشت، جهت تعیین دوز بهینه پرتو گاما در دوزهای0 ،15 ،25 ،35، 45 ،55 گری انجام شد. پس از پرتوتابی کالوسها به محیط باززایی منتقل شدند و پس از 21 روز تعداد کالوس های زنده در ارقام مختلف یادداشت شد. آنالیز داده ها و رسم نمودار توسط نرم افزار اکسل انجام و با توجه به نتایج، میزان پرتویی که سبب مرگ 50 درصد از کالوسها شد، به عنوان دوز بهینه جهت آزمایشات بعدی انتخاب شد. نتایج نشان داد تمامی اثرات اصلی و اثرات متقابل در مورد هر دو صفت درصد کالوسزایی و حجم کالوس در سطح احتمال 1 درصد معنی دار بود. گروه بندی میانگینها با استفاده از آزمون چند دامنه ای دانکن انجام شد و بیشترین میزان تولید کالوس در رقم اسکیمو با میانگین کلی 73 درصدمشاهده شد. به طور کلی نتایج نشان داد که بهترین ترکیب تنظیم کننده جهت کالوسزایی در ارقام میخک l/mg 5.0 BA, l/2mg D-4,2 می باشد. همچنین در ریزنمونه های کالوس ارقام میخک به طور میانگین دوز 25 گری در تمامی ارقام نتیجه مطلوبی به همراه داشت.

    کلید واژگان: القای کالوس, میخک, تنظیم کننده های رشد گیاه, جهش زایی این ویترو, اصلاح موتاسیونی
    Hamidreza Sabaghi, Gholamreza Sharifi-Sirchi *, Pejman Azadi, Mohamad Hossein Azimi

    The present study has been designed and executed to determine the best growth-regulating compound for callus induction as well as to specify the optimum dose of gamma irradiation in carnation cultivars (Tabasco, Nobless, Cameron, Tabor, Eskimo, and Mariposa). In this experiment, an MS culture medium was used to evaluate the various levels of growth regulator concentrations including NAA in four levels (0, 0.5, 1, and 2 mgl-1), 2,4-D in five levels (0, 0.5, 1, 2, and 3 mgl-1), and BA in two levels (0.5 and 1 mgl-1). Irradiating the callus of leaf explants was carried out three weeks after cultivation at 0, 15, 25, 35, 45, and 55-gray doses-to determine the optimum dose of gamma radiation. The analysis of data and illustration of graphs were carried out via Excel software and according to the obtained results, the radiation level that killed 50% of the calluses was selected as the optimum dose for further experiments. The results have indicated that all main effects and the interaction effects regarding the characteristics of callogenesis percentage and callus volume were significant at a probability level of 1%. Means were grouped using Duncan's multiple range test, revealing that the highest level of callus induction was in Eskimo cultivar with a 73% overall mean. Overall, the results indicate that 2 mgl-1 2,4-D, 0.5 mgl-1 BA is the best regulatory compound for callogenesis in carnation cultivars. Moreover, it was found that on average, the 25-gray dose leads to suitable results in the callus explants of all cultivars.

    Keywords: callus induction, carnation, PGRs, In vitro mutagenesis, Mutation breeding
  • حمیدرضا صباغی، غلامرضا شریفی سیرچی*، پژمان آزادی، محمدحسین عظیمی
    هدف

    اصلاح ژنتیکی میخک به عنوان یکی از مهم ترین گلهای شاخه بریده دنیا، از اهمیت بالایی برخوردار می باشد. به این منظور استفاده از تکنیک های اصلاح درون شیشه ای بسیار ضروری است. یکی از مهم ترین ملزومات اصلاح درون شیشهای میخک، دسترسی به یک روش باززایی با بهره وری بالا و کم ترین احتمال تغییر ژنتیکی می باشد. در پژوهش حاضر به منظور تعیین روشی بهینه و با سرعت بالا، برای باززایی مستقیم ارقام میخک با استفاده از تنظیم کننده های مختلف از جمله استفاده از آدنینهمی سولفات، برای اولین بار در ارقام میخک طراحی و اجرا شد.

    مواد و روش ها

    به منظور تعیین سطح بهینه ترکیبات محیط کشت جهت باززایی مستقیم ارقام میخک (اسکیمو، تیبور و لابرتی)، آزمایشی با استفاده از محیط کشت MS به همراه غلظتهای مختلف تنظیم کننده های رشد شامل تیدیازورون (TDZ) در چهار سطح (0.5, 1, 2, 3 mg/L)، IAAدر دو سطح (0.5,1, mg/L) و آدنین همی سولفات در چهار سطح (0, 20, 40, 80 mg/L) به صورت طرح کاملا تصادفی طراحی و اجرا شد.

    نتایج

    مدل استفاده شده برای این آزمایش، در سطح یک درصد با R2= 96% و CV=22 معنی دار شد که نشان دهنده دقت قابل قبول آزمایش می باشد. با توجه به نتایج، مشاهده شد که در ریزنمونه های برگی ارقام مختلف میخک، استفاده از محیط کشت MS در شرایط نوری به همراه TDZ 2 mg/L+ IAA 0.5 mg/L به طور مطلوبی سبب باززایی مستقیم از ریزنمونه های برگی شد. قابل ذکر است، با اضافه کردن40 میلی گرم در لیتر آدنین همی سولفات به محیط کشت، میانگین باززایی در بین ارقام مختلف، از 66 درصد به 94 درصد و میانگین تعداد شاخه در هر ریزنمونه از 12 شاخه به 36 شاخه افزایش یافت.

    نتیجه گیری

    به طور کلی نتایج آزمایش نشان داد که استفاده از ترکیب محیط پایه MS، ریزنمونه برگی در شرایط روشنایی و همچنین استفاده از ترکیب تنظیم کننده TDZ 2mg/L+ IAA 0.5 mg/L+ Adenine sulfate 40 mg/L به طور معنی داری سبب باززایی از برگ ارقام میخک شد. به طور خلاصه نتایج این پژوهش گواه این بود که استفاده از آدنین همی سولفات تاثیر معنی داری در افزایش نرخ باززایی مستقیم ارقام میخک دارد.

    کلید واژگان: اصلاح درون شیشهای, کوفاکتورها, تنظیمکننده های رشد, اندام زایی مستقیم, کشت بافت
    Hamidreza Sabaghi, Gholamreza Sharifi-Sirchi *, Pejman Azadi, Mohammad Hossein Azimi
    Purpose

    The genetic improvement of carnation (Dianthus Caryophyllus), as one of the most important cut flowers in the world, is of utmost significance. For this purpose, the use of in vitro breeding techniques is very important. One of the most crucial in vitro breeding needs of carnation is accessibility to a regeneration method with maximum productivity and minimum genetic modification probability. The present study aimed to determine an optimal and fast method for the direct regeneration of carnation cultivars by employing various regulators and adenine hemi-sulfate for the first time in these cultivars.

    Materials and Methods

    For the determination of the optimal level of the culture medium compositions toward the direct regeneration of carnation cultivars (Skimo, Tibor, and Labret), an experiment with a completely randomized design was designed and implemented in an MS culture medium, in different concentrations of growth regulators, including four levels of TDZ (0.5, 1, 2, and 3mg/L), two levels of IAA (0.5 and 1mg/L), and four levels of adenine hemi-sulfate (0. 20, 40, and 80mg/l), were used.

    Results

    The model used for this experiment was significant at the level of 1%, where R2=96% and CV=22, indicating the acceptable accuracy of the analysis. With respect to the results, it was observed that, in the leaf explants of different carnation cultivars, the utilization of the MS culture medium in light conditions with TDZ 2 mg/L+ IAA 0.5 mg/L occurred the direct regeneration of the leaf explants. It is worth mentioning that the addition of 40mg/L of adenine hemi-sulfate to the culture medium increased the regeneration mean from 66% to 94% among different cultivars. In addition, the mean shoot number per explant increased from 12 to 36 shoots.

    Conclusion

    Generally, the results of the experiments showed that the mixing of the MS base medium, leaf explants in light conditions, and the TDZ 2 mg/L+ IAA 0.5 mg/L+As 40 mg/L regulator composition significantly led to the leaf regeneration of carnation cultivars. Briefly, the results of this study proved that the use of adenine hemi-sulfate significantly impacted the upsurge of the direct regeneration rate of carnation cultivars.

    Keywords: : In Vitro Breeding, Co-factors, growth regulators, Direct Organogenesis, tissue culture
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال