به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

javad mollazadeh

  • شیما خرم، حبیب هادیان فرد*، عبدالعزیز افلاک سیر، جواد ملازاده
    هدف

    هدف پژوهش حاضر، مقایسه اثربخشی درمان شناختی رفتاری با فراتشخیصی یکپارچه بر سه متغیر خودپنداره جنسی، صمیمیت جنسی و عملکرد جنسی در زنان با اختلال ملال پیش از قاعدگی است.

    روش

    روش پژوهش بر مبنای هدف، کاربردی و از نظر روش، کمی و از نوع نیمه‏آزمایشی، با طرح پیش‏آزمون، پس‏آزمون با گروه کنترل همراه با پیگیری 2 ماهه بود. جامعه آماری پژوهش شامل تمامی زنان متاهل با دامنه سنی 25 تا 45 سال مبتلا به اختلال ملال پیش از قاعدگی مراجعه کننده به مراکز درمانی وابسته به دانشگاه علوم‏پزشکی و بهزیستی شهرستان لار در سال 401-1400 بود که حداقل شش ماه الی یک سال از زمان مشکلات قاعدگی آن ها میگذشت و بیماری جسمی خاصی نداشتند که با روش نمونه‏گیری هدفمند از بین آن‏ها تعداد 60 نفر انتخاب و به شیوه انتصاب تصادفی در سه گروه مساوی 20 نفری جایگزین شدند

    یافته ها

    گروه‏ های آزمایش و کنترل پرسشنامه چندوجهی خودپنداره جنسی (MSSCQ)، پرسشنامه عملکرد جنسی زنان (FSFI) و پرسشنامه صمیمیت جنسی (SIQ) را در مراحل مختلف سنجش تکمیل کردند. هر دو درمان فراتشخیصی و شناختی-رفتاری طی 9 جلسه برای آزمودنی‏ های گروه‏ های آزمایش (نه افراد گروه کنترل) اجرا شد. داده ‏ها با استفاده از آمار توصیفی، آزمون پیش فرض‏های آماری، آنالیز واریانس آمیخته و آزمون تعقیبی بن‏فرونی تحلیل شد. نتایج نشان داد هر دو درمان بر بهبود میانگین نمره خودپنداره جنسی، صمیمیت جنسی و عملکرد جنسی تاثیر معناداری داشته ‏اند. اثربخشی درمان شناختی-رفتاری بر خودپنداره جنسی و عملکرد جنسی نسبت به درمان فراتشخیصی یکپارچه بیشتر بوده است اما تاثیر درمان فراتشخیصی یکپارچه بر صمیمیت جنسی بالاتر بوده است. یافته ‏های پژوهش حاضر حمایتی تجربی برای دو روش درمانی در جهت بهبود شاخص‏های جنسی در زنان متاهل بود. آگاهی روان درمانگران حوزه سلامت و بهداشت خانواده از این رویکردها می‏تواند کمک کننده باشد.

    کلید واژگان: درمان اثربخشی شناختی رفتاری, درمان فراتشخیصی یکپارچه, خودپنداره جنسی, صمیمیت جنسی, عملکرد جنسی, اختلال ملال پیش از قاعدگی
    Shima Khorram, Habib Hadianfard *, Abdelaziz Aflakseir, Javad Mollazadeh
    Purpose

    The purpose of this research is to compare the effectiveness of cognitive behavioral therapy with integrated meta-diagnosis on three variables of sexual self-concept, sexual intimacy and sexual performance in women with premenstrual dysphoria.

    Method

    The research method was based on the objective, applied, quantitative and semi-experimental, with a pre-test, post-test design with a control group with a 2-month follow-up.The statistical population of the research included all married women with an age range of 25 to 45 years suffering from premenstrual dysphoric disorder who referred to medical centers affiliated to Lar University of Medical Sciences and Welfare in 1400-1401, at least six months to one year from The period of their menstrual problems was passing and they did not have any specific physical disease, 60 people were selected from among them with the purposeful sampling method and were replaced by random assignment in three equal groups of 20 people.

    Findings

    The experimental and control groups completed the Multifaceted Sexual Self-Concept Questionnaire (MSSCQ), the Female Sexual Performance Questionnaire (FSFI) and the Sexual Intimacy Questionnaire (SIQ) at different stages of assessment. Both meta-diagnostic and cognitive-behavioral treatments were implemented during 9 sessions for the subjects of the experimental groups (not the subjects of the control group). The data were analyzed using descriptive statistics, statistical assumptions test, mixed analysis of variance and Benferroni's post hoc test. The results showed that both treatments had a significant effect on improving the average score of sexual self-concept, sexual intimacy and sexual performance. The effectiveness of cognitive-behavioral therapy on sexual self-concept and sexual performance has been higher than integrated transdiagnostic therapy, but the effect of integrated transdiagnostic therapy on sexual intimacy has been higher. The findings of the current research were empirical support for two treatment methods to improve sexual indicators in married women.

    Keywords: Cognitive Behavioral Therapy, Integrated Transdiagnostic Therapy, Sexual Self-Concept, Sexual Intimacy, Sexual Function, Premenstrual Dysphoria
  • زهرا جهانگیری*، جواد ملازاده، چنگیز رحیمی، حبیب هادیان فرد
    مقدمه

    سیستم های مغزی رفتاری، با رفتارهای اجتنابی و روی آوری مرتبط هستند. دیویدسون مدل ناقرینگی پیشانی و هیجان را مطرح کرد. هدف پژوهش، بررسی اثر القاء عاطفه بر ناقرینگی پیشانی و خلفی امواج آلفا مغز در افراد با سیستم های فعال سازی و بازداری رفتاری بالا و پایین است.

    روش

    فعال سازی/ بازداری رفتاری توسط پرسشنامه کارور و وایت، ارزیابی شد. پرسش نامه ها میان 300 دانشجو توزیع و نمره گذاری شدند و بر اساس نمرات انتهایی توزیع بر مبنای نمرات Z، چهار گروه اصلی پژوهش (28n=، هر گروه 7 نفر)، انتخاب شدند. الکتروآنسفالوگرافی کمی هر فرد، در شرایط خط پایه، القاء عواطف مثبت و منفی ثبت شد. داده های توان مطلق امواج آلفای افراد استخراج شده و برای بررسی ناقرینگی، از T همبسته و تحلیل واریانس اندازه گیری های مکرر استفاده شد.

    یافته ها: 

    در شرایط خط پایه، گروه بازداری بالا، ناقرینگی پیشانی را در سطح P=0.04 نشان دادند، که با برانگیختگی بیشتر F4 و انگیزه اجتناب مرتبط است. در شرایط القاء عاطفه مثبت، دو گروه فعال سازی بالا و پایین، ناقرینگی پیشانی را در سطح P<0.01 نشان دادند که با برانگیختگی بیشتر F3 و انگیزه روی آوری مرتبط است. در شرایط القاء عاطفه منفی، گروه بازداری بالا، ناقرینگی پیشانی را در سطح P=0.001 (برانگیختگی F4)، و گروه فعال سازی پایین، ناقرینگی خلفی را در سطح P=0.002، (برانگیختگی O2) نشان دادند.

    نتیجه گیری:

     نظریه گری و دیویدسون برای ناقرینگی پیشانی تایید شد. نوع عاطفه القاء شده و تفاوت های شخصیتی منجر به تفاوت در الگوی ناقرینگی پیشانی مغز می گردد.

    کلید واژگان: الکتروآنسفالوگرافی کمی, بازداری رفتاری, ناقرینگی
    Zahra Jahangiri *, Javad Mollazadeh, Changiz Rahimi, Habib Hadianfard
    Aim

    brain behavioral systems are related to avoidance and approach behavior. In the model of frontal asymmetry, Davidson introduced avoidance and approach systems. The aim of this study was to investigate The effect of affect induction on frontal and posterior asymmetry of alpha brain waves in individuals with high and low behavioral activation/inhibition systems.

    Method

    In this regard, 300 non-disordered adults self-reported behavioral inhibition/activation systems questionnaire. After that, based on the Z scores in BAS/BIS scale, four groups (n=28, n=7 in each group) were selected. Quantitative electroencephalography was recorded for each individual in baseline, positive and negative affect induction. Absolute power of alpha waves in four regions and frontal and posterior asymmetries were calculated for each individual. Paired t-test and repeated Measures ANOVA were performed for statistical analysis.

    Findings

    In baseline condition, the high inhibition group showed frontal asymmetry (greater arousal in the F4 region) at the level of P =0.04. In terms of pleasant affect induction, the high and low activation groups showed frontal asymmetry at the level of P <0.01 (more arousal in F3 region). In terms of negative affect induction, the high inhibition group showed frontal asymmetry at the level of P =0.001 (more arousal in the F4 region), and the low activation group showed posterior asymmetry at the level of P = 0.002 (more arousal in the O2 region).

    Conclusion

    The findings confirm the Gray theory and Davidson model for the frontal asymmetry. Type of induced affect and personality differences Leads to different patterns of asymmetry.

    Keywords: Quantitative Electroencephalography, Behavioral inhibition, Asymmetry
  • زهرا جهانگیری*، جواد ملازاده، چنگیز رحیمی، حبیب هادیان فرد
    زمینه و هدف

    بازداری و فعال سازی رفتاری، با رفتارهای اجتنابی و روی آوری مرتبط است. هدف پژوهش حاضر، مقایسه راهبردهای تنظیم هیجان در دانشجویان دارای سازوکار های فعال سازی/بازداری رفتاری بالا و پایین بود.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر از نوع علی مقایسه ای بود. جامعه آماری را دانشجویان 20تا35ساله دانشکده های علوم انسانی و فنی مهندسی دانشگاه تهران در سال 99-1398 تشکیل دادند. ابتدا، 320 نفر از دانشجویان از بین پنج دانشکده با نمونه گیری تصادفی خوشه ای انتخاب شدند و توزیع پرسش نامه سازوکار های بازداری/فعال سازی رفتاری (کرور و وایت، 1994) و پرسش نامه راهبردهای تنظیم هیجان (گارنفسکی و کرایج، 2007)، بین آن ها صورت گرفت. نمرات خام به نمره Z تبدیل شد و براساس نمرات Z، در پرسش نامه بازداری/فعال سازی، چهار گروه فعال سازی بالا و پایین و بازداری بالا و پایین به شیوه نمونه گیری هدفمند (72=n، هر گروه هیجده نفر)، انتخاب شدند. تحلیل نتایج مقایسه چهار گروه در نه راهبرد تنظیم هیجانی با استفاده از نسخه 24 نرم افزار SPSS و تحلیل واریانس چندمتغیری در سطح معناداری 0٫05 صورت گرفت.

    یافته ها

    گروه بازداری رفتاری بالا از راهبرد پذیرش بیشتری در مقایسه با گروه فعال سازی رفتاری بالا استفاده کردند (0٫037=p) و گروه بازداری رفتاری بالا از راهبردهای نشخوار فکری (0٫007=p) و سرزنش دیگران (0٫001=p) و فاجعه سازی (0٫001>p) بیشتری در مقایسه با گروه بازداری رفتاری پایین، استفاده کردند. همچنین گروه فعال سازی رفتاری بالا از راهبردهای فاجعه سازی (0٫006=p) و سرزنش دیگران (0٫014=p) بیشتری در مقایسه با گروه بازداری رفتاری پایین استفاده می نمود. گروه بازداری رفتاری پایین، از راهبرد ارزیابی مجدد (0٫012=p) بیشتری نسبت به گروه بازداری رفتاری بالا، استفاده می کرد؛ به عبارتی، دو گروه بازداری رفتاری بالا و فعال سازی رفتاری بالا درمقایسه با سایرین، راهبردهای ناسازگارانه را بیشتر به کار بردند و گروه بازداری رفتاری پایین درمقایسه با سایرین از راهبرد سازگارانه ارزیابی مجدد بیشتری استفاده کرد.

    نتیجه گیری

    نتایج این مطالعه نشان داد، بالا یا پایین بودن صفات شخصیتی بازداری و فعال سازی رفتاری نقش مهمی در انتخاب راهبردهای تنظیم هیجان ایفا می کند.

    کلید واژگان: تنظیم هیجانی, بازداری رفتاری, شخصیت
    Zahra Jahangiri *, Javad Mollazadeh, Changiz Rahimi, Habib Hadianfard
    Background & Objective

    It was argued that the major systems of the human brain influence behavior and cause personality differences among individuals. The behavioral inhibition system (BIS) and behavioral activation system (BAS) are related to avoidance and approach behaviors. In the previous decade, it was assumed that individual differences in these systems could lead to a broad spectrum of psychological disorders. For instance, it was asserted that reducing the experience, such as anxiety and failure to provide a proper response to threatening conditions, will result in low behavioral inhibition and a normal behavioral activation system. In contrast, high behavioral activation and normal behavioral inhibition system results in intensive impulsivity and anxiety. Such findings suggest that the study of high and low behavioral activation/inhibition may assist us in gaining a better grasp of the processes that underpin emotional responses. This study compared emotion regulation strategies in students with high and low behavioral inhibition/activation systems.

    Methods

    The present study was a causal –comparative study. The statistical population consisted of 20 –35 years old students of Tehran University, Tehran City, Iran, who were studying in the academic year 2020 –2021. In the first stage, 320 students from 5 faculties were selected by cluster random sampling, and two questionnaires on behavioral inhibition/activation systems (Carver and White, 1994) and Emotion Regulation Strategies (Garnefski, Kraaij & Spinhoven, 2001) were distributed among them. The Cognitive Emotion Regulation Questionnaire is composed of 9 conceptually distinct subscales. The BIS/BAS scale includes 24 items and 4 scales, in which 7 items were concerned with BIS and 13 with BAS. Four items of this scale were neutral. The incomplete questionnaires and the questionnaires of students with a history of referring to a psychiatrist or taking psychiatric medicines were excluded.
    Ultimately, according to the inclusion criteria, 260 students were selected. Also, 32.3% (n=85) of the primary sample (n=260) were male, and 67.3% (n=175) were females. Students' raw scores were converted to Z scores. Based on the Z scores, 4 groups were selected by targeted sampling in the behavioral inhibition/activation systems questionnaire (n=72, each group was 18 people). Individuals with a standard Z score on the Behavioral Activation Scale above 1.5 and whose standard Z score on the Behavioral Inhibition Scale was less than 0.5 were chosen as the high behavioral activation group. Individuals were selected as the high behavioral inhibition group whose standard Z score on the behavioral inhibition scale was above 1.5, and their standard Z score on the behavioral activation scale was less than 0.5. Individuals were selected as the low behavioral activation group whose standard Z score on the behavioral activation scale was below –1.5 and their standard Z score on the behavioral inhibition scale was more than –0.5. Individuals were selected as the low behavioral inhibition group whose standard Z score on the behavioral inhibition scale was below –1.5 and their standard Z score on the behavioral activation scale was more than –0.5. Multivariate analysis of variance compared 4 groups in 9 emotion regulation strategies at a significance level 0.05 using SPSS software version 24.

    Results

    The multivariate analysis of variance and Tukey post hoc tests were employed to clarify differences between groups. Results showed significant differences between the groups in 5 strategies: acceptance (F3,65=2.78, p=0.048, ηр²=0.11), rumination (F3,65=3.98, p=0.011, ηр²=0.15), reappraisal (F3, 65=4.07, p=0.010, ηр²=0.15), catastrophizing (F3,65=7.67, p=0.000, ηр²=0.26), and blaming others (F3,65=5.70, p=0.002, ηр²=0.20). To understand which group shows significant differences, the Tukey post hoc test was done for 5 emotion regulation strategies: acceptance (HBIS>HBAS, p=0.037), rumination (HBIS>LBIS, p=0.007), reappraisal (LBIS>HBIS, p=0.012), catastrophizing (HBAS>LBIS, p=0.006), (HBIS>LBIS, p<0.001), and blaming others (HBAS>LBIS, p=0.014), (HBIS>LBIS, p=0.001). According to the results, the high behavioral inhibition group used the rumination strategy significantly more often than the low behavioral inhibition group. Regarding the acceptance strategy, the high behavioral inhibition group used this strategy significantly more often than the high behavioral activation system. We argued that findings about acceptance are contradictory. Acceptance might be adaptive in certain situations and might depend on the type of the studied mood. Also, the low behavioral inhibition group used the reappraisal strategy more often than the high behavioral inhibition group. Besides, the three groups had a significant difference in catastrophizing and blaming others strategies. Results indicated that high behavioral activation and high behavioral inhibition groups used the catastrophizing and blaming others strategy significantly more often than the low behavioral inhibition group.

    Conclusion

    The study findings suggest that high and low behavioral inhibition/activation systems play an important role in selecting emotion regulation strategies. The type of emotion regulation strategies is appropriate to the personality traits that dominate the individual and can be considered a factor in emotional dysregulation.

    Keywords: Emotion regulation, Behavioral inhibition, Personality
  • رسول عالی پور*، حبیب هادیان فرد، عبدالعزیز افلاک سیر، جواد ملازاده
    زمینه

    اختلال افسردگی اساسی، اختلالی شایعی در زندانیان می باشد که معمولا با کاهش حساسیت بویایی و نقص در پاسخ های لذت جویانه به محرک های بویایی همراه است و با توجه به دسترسی محدود به منابع روان درمانی و جایگزین های دارویی، نیاز اساسی به توسعه درمان های مکملی مانند روان-رایحه درمانی برای این بیماران وجود دارد.

    هدف

    این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی ذهن آگاهی مبتنی بر رایحه درمانی و درمان شناختی رفتاری بر بهبود علایم بیماران مبتلا به افسردگی اساسی انجام شد.

    روش

    طرح پژوهش از نوع شبه آزمایشی و به صورت پیش آزمون - پس آزمون با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه بیماران مبتلا به افسردگی اساسی تحت نگهداری در زندان شهرستان شهرکرد در سال 1400 بودند که از این تعداد، 45 نفر به صورت نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در گروه ها جایگزین شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه افسردگی بک - ویرایش دوم (BDI-II) و برای تجزیه و تحلیل داده ها از تحلیل کوواریانس تک متغیره و آزمون تعقیبی شفه در بستر نرم افزار SPSS-25 استفاده گردید.

    یافته ها

    میانگین پس آزمون گروه ذهن آگاهی مبتنی بر رایحه درمانی (89/30)، درمان شناختی رفتاری (08/32) و کنترل (75/45) بود که نشان دهنده ی تفاوت معنادار بین گروه های آزمایش و گروه کنترل بود (79 /10 F= و 000/0 p<).

    نتیجه گیری:

     می توان ذهن آگاهی مبتنی بر رایحه درمانی را به عنوان یک مداخله بالینی ثمربخش در کنار درمان شناختی رفتاری برای بهبود افسردگی زندانیان پیشنهاد کرد.

    کلید واژگان: ذهن آگاهی مبتنی بر رایحه درمانی, درمان شناختی رفتاری, افسردگی
    Rasoul Alipour*, Habib Hadianfard, Abdulaziz Aflakseir, Javad Mollazadeh
    Background

    Major Depressive Disorder is a common disorder in prisoners that is usually associated with reduced olfactory sensitivity and defects in hedonic responses to olfactory stimuli. Due to the limited access to psychotherapy resources and drug alternatives, there is a fundamental need for the development of complementary treatments such as psycho-aromatherapy for these patients.

    Aims

    The present study tries to compare the effectiveness of aromatherapy-based mindfulness and cognitive behavioral therapy on improving symptoms in depressed patients.

    Methods

    This study was a quasi-experimental design with pre-test and post-test, alongside two experimental and one control group. The statistical population of the study consisted of all depressed patients in Shahrekord Prison. A total of 45 patients were selected using convenience sampling method and were randomly assigned to three groups. The Beck Depression Inventory (BDI-II, 1996) was used for data collection. Univariate covariance analysis and Scheffé post hoc test were employed for data analysis with SPSS-25 software.

    Results

    The means of the post-tests for the aromatherapy-based mindfulness were (M= 30.89), cognitive behavioral Therapy (M= 32.08) and control (M= 45.75), which showed a significant difference between the experimental and control groups (F= 10.79, P< 0.000).

    Conclusion

    Aromatherapy-based mindfulness can be suggested as an effective clinical intervention along with cognitive behavioral therapy to improve the depression of prisoners.

    Keywords: Aromatherapy-Based Mindfulness, Cognitive behavioral therapy, Depression
  • پگاه نصیری*، سیده فاطمه موسوی، جواد ملازاده
    اهداف

    پژوهش حاضر با هدف مطالعه نقش واسطه ای تنظیم شناختی هیجان در رابطه بین فعالیت سیستم مغزی رفتاری و رضایت زناشویی خانواده های ساکن شهرستان ماهشهر انجام شد.

    مواد و روش ها

    روش پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی به شیوه تحلیل مسیر است. جامعه آماری پژوهش را کلیه زنان و مردان متاهل ساکن بندر ماهشهر تشکیل می دادند که از میان آن ها، 200 نفر متاهل (106 زن و 94 مرد) به صورت دردسترس و داوطلب برای شرکت در پژوهش، از میان مراجعان به دو درمانگاه صنایع پتروشیمی شهرستان ماهشهر انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسش نامه شخصیتی گری ویلسون (GWPQ)، فرم کوتاه فارسی مقیاس رضایت زناشویی انریچ (ENRICH Persian-Brief) و فرم کوتاه پرسش نامه تنظیم شناختی هیجان (CERQ-S) بودند. برای تحلیل داده ها از آزمون همبستگی پیرسون، رگرسیون چندگانه و تحلیل مسیر با  نسخه 17 نرم افزارSPSS  و نسخه 8/8 نرم افزار LISREL استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که همه ابعاد تنظیم شناختی هیجان و فعالیت سیستم های مغزی رفتاری با رضایت زناشویی رابطه معناداری دارند. نتایج همچنین نشان داد که هر دو راهبرد منفی و مثبت تنظیم شناختی هیجان و دو بعد اجتناب فعال و سیستم جنگ / گریز از مولفه های سیستم مغزی رفتاری به طور مستقیم و سیستم بازداری رفتار به شکل غیرمستقیم با رضایت زناشویی رابطه دارند. به طور کلی، نتایج این پژوهش نشان داد مولفه های سیستم مغزی رفتاری و تنظیم شناختی هیجان از قدرت پیش بینی کننده خوبی برای رضایت از رابطه زناشویی در خانواده ها برخوردارند.

    نتیجه گیری

    فعالیت سیستم مغزی رفتاری به عنوان الگوی زیستی و پایدار شخصیت و استفاده از راهبردهای تنظیم شناختی هیجان، نقش موثری در پیش بینی رضایت زناشویی به عنوان برآیند کلی فرد از تعاملات درازمدت زناشویی دارند

    کلید واژگان: سیستم مغزی رفتاری, راهبردهای تنظیم شناختی هیجان, رضایت زناشویی
    Pegah Nasiri*, Seyyedeh Fatemeh Mousavi, Javad Mollazadeh
    Objectives

    This study aims to assess the mediating role of Cognitive Emotion Regulation (CER) strategies in the relationship between brain-behavioral system activity and marital satisfaction.

    Methods

    This is a descriptive correlational study. The statistical population consists of all married men and women referred to two clinics of petrochemical industries in Mahshahr, of whom: 200 (106 female and 94 male) were selected using a convenience sampling method. Data collection tools were the Gray-Wilson Personality Questionnaire, ENRICH Marital Satisfaction Scale, and the Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (CERQ). Pearson correlation test, multiple regression analysis and path analysis were carried out in SPSS v.17 and LISREL v.8.8. 

    Results

    All dimensions of CER (negative and positive strategies) and the activity of brain-behavioral system were significantly associated with marital satisfaction. Both negative and positive CER strategies and two Behavioral Activating System and Fight/Flight System as components of the brain-behavioral system had direct association and the Behavioral Inhibition System component had indirect association with marital satisfaction. They had good predictive power to predict marital satisfaction in families. 

    Conclusion

     The brain-behavioral system activity, as a biological model of personality, and the use of CER strategies have can predict marital satisfaction.

    Keywords: Brain-Behavioral System, cognitive emotion regulation strategies, Marital Satisfaction
  • Abdulaziz Aflakseir *, Somayeh Jamali, Javad Mollazadeh
    Background

     Body dysmorphic disorder (BDD) is a relatively common and often severe psychiatric disorder. This disorder is a highly distressing disorder associated with poor quality of life. In addition, it is characterized by persistent and intrusive preoccupation with perceived defects or flaws in one’s physical appearance accompanied by repetitive behaviors such as mirror checking, excessive grooming, and reassurance seeking.

    Objectives

     The purpose of this study was to examine the prevalence of BDD symptoms and body dissatisfaction among college students. Furthermore, the current study examined students’ checking behaviors and the parts of the body that they were most concerned about. This research also sought to examine the comorbidities associated with BDD symptoms, such as eating disorders, obsessive-compulsive disorder, depression, and social anxiety.

    Methods

     A total of 750 college students were recruited from different schools of the Shiraz University, including Social Science, Engineering, Art, Education and Psychology, and Science and Art, using the cluster sampling method. Two classes were randomly selected in each school, and those who were volunteers took part in this study. Participants completed several questionnaires, including the Body Dysmorphic Disorder questionnaire, Beck Depression inventory, Maudsley Obsessive-Compulsive Disorder scale, Social Phobia inventory, and Eating Attitude test. To analyze the data, descriptive statistics such as frequency and percentage were used.

    Results

     The results of this study showed that about 77% of college students were dissatisfied with at least one part of their bodies. The findings also revealed that the prevalence of BDD symptoms among college students was 4.5%. Furthermore, our results indicated that college students were mostly concerned about the appearance of their skin followed by hair, nose, weight, stomach, height, teeth, breast, and other parts of the body. In terms of checking behaviors, checking in front of a mirror, reassurance seeking, seeking treatment, and comparing themselves with others were the most common behaviors. The most prevalent comorbidity associated with BDD symptoms was obsessive compulsive disorder followed by social anxiety, depression, and eating disorders.

    Conclusions

     This study highlighted that the majority of college students were dissatisfied with their bodies. This research also showed that college students are at high risk of mental health problems.

    Keywords: Prevalence, Comorbidity, College Students, Body Dysmorphic Disorder
  • سمیرا روستا*، جواد ملازاده، محمدعلی گودرزی، عبدالعزیز افلاک سیر
    پیش زمینه و هدف

    ناباروری و درمان آن باعث تاثیراتی مانند آشفتگی، سرخوردگی، افسردگی، اضطراب، ناامیدی، احساس گناه و احساس بی ارزشی در زندگی می شود. استفاده از راهبردهای انطباقی تنظیم هیجان در مواجهه با تکالیف استرس زای زندگی سبب کاهش عواطف منفی و افزایش سازگاری افراد می شود. لذا هدف پژوهش حاضر پیش بینی سازگاری زناشویی بر اساس راهبردهای شناختی تنظیم هیجان در زوجین نابارور بود.

    مواد و روش ها

     پژوهش حاضر، پژوهش توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر کلیه زوج های نابارور مراجعه کننده به بیمارستان مادر و کودک شهر شیراز در تابستان سال 1392 بودند. نمونه پژوهش شامل 122 زوج نابارور بود که به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. جهت جمع آوری داده ها از پرسشنامه سازگاری زناشویی اسپانیر و پرسشنامه تنظیم هیجان شناختی گارنفسکی و همکاران استفاده شد. تحلیل داده ها با روش همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه انجام شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که سازگاری زناشویی و فاجعه انگاری رابطه منفی معنی دار (31/0 r=-، 000/0 P=) و سازگاری زناشویی با متغیرهای اتخاذ دیدگاه (19/0r=، 003/0 P=)، تمرکز مجدد مثبت (36/0 r=، 000/0 P=)، ارزیابی مثبت (32/0 r=، 000/0 P=) و برنامه ریزی (30/0 r=، 003/0 P=) رابطه مثبت معنی دار دارد. نتایج رگرسیون خطی چندگانه نیز نشان داد که تمرکز مجدد مثبت (211/0=B، 01/0P=) و فاجعه انگاری (287/0- B=، 000/0P=) توان پیش بینی سازگاری زناشویی زوجین نابارور را دارند و 6/22 درصد از واریانس سازگاری زناشویی زوجین نابارور را تبیین می کنند.

    نتیجه گیری

    یافته های پژوهش حاضر گویای رابطه راهبردهای شناختی تنظیم هیجان با سازگاری زناشویی زوجین نابارو می باشد. لذا همکاری متخصصان نازائی با روان شناسان در مراکز درمانی ناباروری و ایجاد مراکز مشاوره روانشناسی در این مراکز به منظور بهبود مشکلات روان شناختی و سازگاری زناشویی این بیماران پیشنهاد می شود.

    کلید واژگان: سازگاری زناشویی, راهبردهای شناختی تنظیم هیجان, زوجین نابارور
    Samira Roosta*, Javad Mollazadeh, Mohhamadali Goodarzi, Abdolaziz Aflakseir
    Background and Objective

    Infertility and its treatment bring about such consequences as disturbance, frustration, depression, anxiety, hopelessness, feeling of guilt, and feeling of worthlessness in life. Using adaptive emotion regulation strategies in the face of stressful life tasks reduces negative emotions and increases individual adjustment.Therefore, the aim of this study was to predict marital adjustment based on cognitive strategies of emotion regulation among infertile couples.

    Materials and Methods

    The present research was a descriptive correlational study. All infertile couples presenting to the Mother and Child Hospital of Shiraz in the summer of 2013 constituted the statistical population of this study. The research sample consisted of 122 infertile couples who were selected via convenience sampling method. Spanier's Dyadic Adjustment Scale and Cognitive Emotion Regulation Questionnaire were employed to collect data. Data analysis was performed through Pearson correlation and multiple regression analysis.

    Results

    The results showed that there is a significant negative relationship between marital adjustment and Catastrophising (r = - 0.31, P = 0.000). Also, there is a significant positive relationship between marital adjustment and putting into perspective (r = 0.19, P = 0.003), marital adjustment and positive refocusing (r = 0.36, P = 0.000), marital adjustment and positive reappraisal (r = 0.32, P = 0.000) and marital adjustment and refocus on planning (r = 0.30, p = 0.003). Multiple linear regression results also showed that positive refocusing (B = 0.211, P = 0.01) and Catastrophising (B = - 0.287, P = 0.000) are predictive power of marital adjustment in infertile couples and explain for 22.6% of the variance of infertile couples' marital adjustment.

    Conclusion

    The findings of this study confirmed the relationship between cognitive emotion regulation strategies and marital adjustment of infertile couples. Therefore, it is suggested that the necessary conditions be provided for the collaboration of infertility specialists with psychologists in infertility treatment centers and it is also recommended that psychological counseling centers be established in these centers in order to improve the psychological problems and marital adjustment of these patients.

    Keywords: Marital adjustment, Cognitive emotion regulation strategies, Infertile couples
  • Abdulaziz Aflakseir, *, Sarah Soltani, Javad Mollazadeh
    Background
    Posttraumatic growth (PTG) is defined as the subjective experience by an individual as a result of the struggle with trauma. Previous research has emphasized the negative psychological experiences of cancer, while some other studies have indicated that a number of patients experience positive changes in the context of the disease. Posttraumatic growth is assumed to be related to social support and life meaning.
    Objectives
    The aim of this research was to examine the role of social support and meaningfulness in predicting PTG in patients with breast cancer.
    Methods
    One hundred and ninety-six women diagnosed with breast cancer participated in this study. The sample was recruited from Motahari Clinic in Shiraz, using convenience sampling. Participants completed the research measures, including Posttraumatic Growth Inventory (PTGI), Multidimensional Perceived Social Support (MPSS), and Personal Meaning Index (PMI). Mean, standard deviation, and multiple regression analysis were utilized to analyze data. The data was analyzed by SPSS software (version 16).
    Results
    This study showed that a majority of patients with breast cancer experienced posttraumatic growth. Of PTGI dimensions, the highest score was related with others followed by spiritual change and appreciation of life. Findings on regression analysis indicated that social support and meaningfulness significantly predicted posttraumatic growth.
    Conclusions
    This study highlighted that women with breast cancer experienced positive change. This research also indicated that women with more social support and those who had meaning in life were more likely to experience personal growth
    Keywords: Posttraumatic Growth, Meaningfulness, Social Support, Breast Cancer
  • Mahdiyar Mansooreh *, Javad Mollazadeh
    Background
    Along the cognitive and behavioral changes during adolescence, some changes emerge in the quality and quantity of teenage females’ interactions. They spend increasing amount of time with their peers and begin to place more importance on their views and advice. Therefore, parents are not the exclusive source of emotional experiences in this period. On the other hand, emotion socialization is 1 of the factors that affect behavioral problems in this period. Despite the growing body of research which shows the effect of parents and peers’ emotion socialization on children’s psychopathology, there is no study in Iran to compare the role of parents and peers’ emotion socialization in predicting teenage females’ psychopathology. An understanding of the parental and peer influences on teenage females’ behavioral problems might suggest directions for the focus of interventional programs and family training.
    Methods
    For this purpose, 202 teenage females selected by the convenient sampling method from Shiraz high schools, Iran, completed the measure of emotion socialization (the emotions as a child; EAC2) scale, peer emotion socialization (you and your friends; YYF) scale, and adolescents’ problem status (the youth self-report; YSR) questionnaire.
    Results
    Results showed that reward was the most popular strategy that parents and peers used. Also, results showed that parents’ magnification and negligence can significantly and positively predict teenage females’ psychopathology (P value
    Conclusions
    Families should be viewed as central to the well-being of adolescents, and informed about their effect on their teenage females’ behavioral problems. They should also be trained how to respond to their children emotions.
    Keywords: Emotion Socialization, Psychopathology, Peer Influence
  • Zobeydeh Dehghan Manshadi, Mohammad Bagher Kajbaf, Susan Hamedi*, Marieh Dehghan Manshadi, Safoora Nowroozi, Javad Mollazadeh
    Introduction
    Plastic surgery and its acceptance have been increasing in recent years. People have different psychological problems. In recent years, studies have emerged on this group of people. However, there is no tool that can assess the acceptance of plastic surgery.
    Objectives
    The aim of this study is to determine the factor structure and psychometric properties of the Iranian version of the Acceptance of Cosmetic Surgery Scale (ACSS).
    Materials And Methods
    In this cross-sectional study, 226 students were selected through convenience sampling among students of Hormozgan University during the academic year 2014–2015. In order achieve the aims of this study, the Iranian version of the ACSS was completed. The data was analyzed using internal consistency, composite, Pearson’s correlation coefficient, exploratory factor analysis, and confirmatory factor analysis.
    Results
    The reliability of the scale was obtained by calculating the internal consistency of Cronbach’s alpha as 0.94 and using the spelling method as 0.81. The results of the exploratory factor analysis reveal that two factors, “intrapersonal” and “social attention and consider”, in this scale explain 65.57% of the total variance of the test. The confirmatory factor analysis confirms the existence of these two factors. The correlation coefficients of the subscales with the whole test were 0.89 and 0.97.
    Conclusion
    The findings of this study suggest that the ACSS can be an appropriate tool for assessing the tendency of individuals to perform plastic surgery and can be used as a valid scale in Iran.
    Keywords: Plastic Surgery, Statistical Factor Analysis, Psychometrics
  • Abdulaziz Aflakseir *, Safoora Nowroozi, Javad Mollazadeh, Mohammad Ali Goodarzi
    Background
    Posttraumatic growth (PTG) refers to positive psychological change experienced as a result of the struggle with highly challenging life circumstances. PTG in cancer survivors is related to several psychosocial factors such as psychological hardiness and marital satisfaction.
    Objectives
    The purpose of this study was to examine the prediction of posttraumatic growth based on psychological hardiness and marital satisfaction.
    Patients and
    Methods
    A total of 120 women with breast cancer were recruited from several hospitals in Isfahan using convenience sampling. Participants completed the research questionnaires including the posttraumatic growth inventory (PTGI), the Ahvaz psychological hardiness scale and the Enrich’s marital satisfaction scale (EMS). Statistical analysis including means, standard deviation, Pearson’s correlation and multiple regression analysis were carried out using SPSS software (version 16).
    Results
    Results indicated that the majority of patients with cancer experienced posttraumatic growth. Findings also showed that psychological hardiness, marital satisfaction and longer time since diagnosis of cancer significantly predicted posttraumatic growth.
    Conclusions
    This study highlights the significant role of psychological hardiness and marital support in personal growth of breast cancer survivors.
    Keywords: Breast Cancer, Psychosocial Factors, Posttraumatic Growth
  • پیش بینی سازگاری روانی- اجتماعی با بیماری براساس ابعاد کانون کنترل سلامت در بیماران دیابتی نوع دو
    عبدالعزیز افلاک سیر، ساره رئوفی، جواد ملازاده، فرهاد خرمایی، اعظم فرمانی
    مقدمه
    کانون کنترل سلامت موضوعی مهم در بیماری دیابت است. اهداف پژوهش حاضر بررسی نقش کانون کنترل سلامت در پیش بینی سازگاری روانی- اجتماعی با بیماری و مقایسه سازگاری روانی- اجتماعی با بیماری و ابعاد کانون کنترل سلامت در مردان و زنان دیابتی نوع دو بوده است.
    روش ها
    تعداد 118 نفر به عنوان گروه نمونه به روش نمونه گیری در دسترس از بین بیماران دیابتی نوع دو که به کلینیک دیابت درمانگاه شهید مطهری شهر شیراز مراجعه کرده بودند، انتخاب شدند. افراد گروه نمونه با تکمیل پرسشنامه کانون کنترل سلامت و پرسشنامه سازگاری روانی- اجتماعی با بیماری در این پژوهش شرکت نمودند.
    یافته ها
    بر طبق نتایج این پژوهش، کانون کنترل سلامت درونی (001/0 P<، 30/0r=) و کانون کنترل سلامت خدا (05/0 P<، 18/0r=) با سازگاری روانی- اجتماعی با بیماری، همبستگی مثبت معنادار نشان دادند. همچنین کانون کنترل سلامت درونی، (01/0 P<، 28/0β =) سازگاری روانی- اجتماعی با بیماری را به صورت معناداری پیش بینی نمود. زنان و مردان تنها در بعد کانون کنترل سلامت شانس با یکدیگر تفاوت معنادار نشان دادند، به طوری که بیماران زن میانگین بالاتری را کسب کردند. همچنین میان زنان و مردان در سازگاری روانی- اجتماعی با بیماری تفاوت معناداری مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    بررسی یافته های این پژوهش نشان می دهد که کانون کنترل سلامت درونی و کانون کنترل سلامت خدا نقش بسزایی در سازگاری روانی- اجتماعی با بیماری ایفا می کند. بنابراین به روانشناسان و مشاوران پیشنهاد می گردد در درمان مشکلات روانشناختی بیماران دیابتی به ابعاد کانون کنترل سلامت توجه داشته باشند.
    کلید واژگان: کانون کنترل سلامت, سازگاری روانی, اجتماعی با بیماری, دیابت نوع دو
    PREDICTION OF PSYCHOSOCIAL ADJUSTMENT TO ILLNESS BASED ON HEALTH LOCUS OF CONTROL DIMENSIONS IN TYPE 2 DIABETIC PATIENTS
    Abodulaziz Aflakseir, Sare Raoofi, Javad Mollazadeh, Farhad Khormaei, Azam Farmani
    Background
    Health locus of control is an important variable in diabetes. The aims of the present study were to investigate the role of health locus of control in predicting psychosocial adjustment to illness and compare psychosocial adjustment to illness and dimensions of health locus of control among male and female type 2 diabetic patients.
    Methods
    One hundred and eighteen patients were recruited via convenience sampling method from type 2 diabetic patients who were referred to the Shahid Motahari diabetes clinic in Shiraz. The participants filled Multidimensional Health Locus of Control (MHLC) and Psychosocial Adjustment to Illness Scale (PAIS).
    Results
    The results indicated that there were significant positive correlations between psychosocial adjustment to illness and internal health locus of control (r=. 30، P ≤. 001) and God health locus of control (r=. 18، P ≤. 05). Internal health locus of control (β=. 28، P ≤. 01) significantly predicted psychosocial adjustment to illness. There were significant differences between male and female diabetic patients on the basis of chance health locus of control. Female patients got higher scores on chance health locus of control. Moreover، there were no significant differences between male and female diabetic patients on the basis of psychosocial adjustment to illness.
    Conclusion
    The findings highlighted that internal health locus of control and God health locus of control play significant role in psychosocial adjustment to illness. Therefore، it is recommended that psychologists and clinicians take the dimensions of health locus of control into considerations in the treatment of psychological problems of diabetic patients.
    Keywords: health locus of control_psychosocial adjustment to illness_type 2 diabetes
  • یاسمن آشخانه، جواد ملازاده، عبدالعزیز افلاک سیر، محمد علی گودرزی
    مقدمه
    حالت تهوع و استفراغ ناشی از شیمی درمانی از زجرآورترین عوارض این درمان برای بیماران سرطانی می باشد. به غیر از عوامل دارویی، عوامل غیر دارویی از جمله عوامل روان شناختی مثل هیجان و تنظیم هیجان در بروز و شدت این عارضه جانبی تاثیرگذار است. تنظیم هیجان از اصلی ترین عواملی است که سبب بروز رفتارهای متفاوت در افراد در پاسخ به شرایط می شود. هدف از این مطالعه، بررسی دشواری در نظم بخشی هیجانی به عنوان پیش بین در ابتلا به حالت تهوع و استفراغ ناشی از شیمی درمانی و شدت آن در بیماران مبتلا به سرطان پستان می باشد.
    روش کار
    دراین مطالعه ی توصیفی به روش همبستگی از مهر 1391 تا بهمن 1391، 300 نفر از بیماران سرطان پستان مراجعه کننده به کلینیک رضا و بیمارستان امید و قائم مشهد از طریق نمونه گیری در دسترس، پرسش نامه ی دشواری در نظم بخشی هیجانی و به منظور بررسی حالت تهوع و استفراغ پرسش نامه ی بررسی تهوع و استفراغ مورو را تکمیل کردند. در تحلیل داده ها از نرم افزار SPSS و تحلیل عاملی رگرسیون استفاده گردید.
    یافته ها
    نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که از طریق دشواری در نظم بخشی هیجانی می توان شدت تهوع و استفراغ (P<0.01) و ابتلا به حالت تهوع و استفراغ را نیز پیش بینی کرد (P<0.01).
    نتیجه گیری
    با توجه به یافته ها، به نظر می رسد که دشواری در نظم بخشی هیجانی، قادر به پیش بینی ابتلا و شدت تهوع و استفراغ در بیماران مبتلا به سرطان پستان تحت شیمی درمانی است.
    کلید واژگان: استفراغ, تهوع, سرطان پستان, شیمی درمانی, نظم بخشی, هیجان
    Yasaman Ashkhaneh*, Javad Mollazadeh, Abdolaziz Aflakseir, Mohammad Ali Goudarzi
    Introduction
    Nausea and Vomiting due to chemotherapy are the most distressing side effects of this treatment in breast cancer patients. Apart from pharmacological factors, non-pharmacological factors including psychological factors such as emotions and emotion regulation have a significant impact on the incidence and severity of these side effects. Because emotion regulation is one of the main factors leading to different behaviors in different individuals in response to various situations, the aim of this research is the study of difficulties in emotion regulation as a predictor of incidence and severity of nausea and vomiting in breast cancer patients.
    Materials And Methods
    In this is descriptive correlation study (Oct 2012-Feb 2013), 300 breast cancer patients referred to Reza clinic and Omid and Qaem hospitals in Mashhad were selected through available sampling. They completed Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS) and nausea and vomiting scale (MANE). To data analysis SPSS software, factor analysis and regression analysis were used.
    Results
    The results of regression analysis showed that difficulties in emotion regulation can predict the incidence and severity of nausea and vomiting in breast cancer patients (P<0.01).
    Conclusion
    Considering the findings, difficulties in emotion regulation can predict the incidence and severity of nausea and vomiting in breast cancer patients.
    Keywords: Breast cancer, Chemotherapy, Emotion, Nausea, Regulation, Vomiting
  • اعظم فرمانی*، عبدالعزیز افلاک سیر، فرهاد خرمایی، جواد ملازاده
    هدف
    هدف از پژوهش حاضر بررسی پیش بینی کارکردهای خاطره گویی براساس مدل پنج عاملی شخصیت در سالمندان است.
    روش
    تعداد 242 فرد سالمند بالای شصت سال عضو کانون های بازنشستگی شهر شیراز به روش نمونه گیری در دسترس، انتخاب شدند. افراد نمونه با تکمیل مقیاس کارکردهای خاطره گویی و پرسش نامه پنج عامل بزرگ شخصیت گلدبرگ در این پژوهش شرکت کردند. از میان افراد گروه نمونه چهل نفر به دلیل عدم تکمیل کامل پرسشنامه ها از پژوهش حذف شدند. شرکت تمامی آزمودنی ها با رضایت آگاهانه بوده است. برای تجزیه و تحلیل داده ها در بخش آمار توصیفی، از شاخص های میانگین، انحراف استاندارد و ضریب همبستگی پیرسون و در بخش آمار استنباطی از رگرسیون چندگانه همزمان برای پیش بینی کارکردهای خاطره گویی استفاده شده است. در اجرای عملیات تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار آماری SPSS 16 استفاده گردید.
    یافته ها
    نتایج تحلیل رگرسیون چندگانه ی همزمان نشان داد که عامل روان نژندگرایی مدل پنج عاملی شخصیت، کارکردهای خاطره گویی حفظ صمیمیت (25/0،β= 001/0P≤) و تجدید خاطرات تلخ (28/0،β= 001/0P≤) را پیش بینی کرد. همچنین عامل برون گرایی مدل پنج عاملی شخصیت کارکرد خاطره گویی آموزش/ آگاهی را پیش بینی نمود (18/0، β= 05/0P<).
    نتیجه گیری
    در تبیین یافته های پژوهش حاضر می توان این گونه نتیجه گیری کرد که افراد، دچار میزان بالای آسیب پذیری هیجانی به عنوان یک صفت، به منظور نشخوار خاطرات تلخ و زنده نگه داشتن یاد دوستانی که دیگر در بین آن ها نیستند خاطرات خود را مرور یا بازگو می کنند و افراد برون گرا با هدف آموزش درس زندگی و انتقال تجربیات خود به دیگران از خاطره گویی استفاده می کنند. به درمانگران پیشنهاد می شود که در درمان خاطره گویی، بر کارکردهای سازگارانه تر خاطره گویی (مانند، هویت و حل مسئله، گفتگو و آموزش/ آگاهی) تاکید نمایند و این گونه کارکردها را آموزش دهند.
    کلید واژگان: کارکردهای خاطره گویی, مدل پنج عاملی شخصیت, حفظ صمیمیت, تجدید خاطرات تلخ, آموزش, آگاهی
    Azam Farmani *, Abdol Aziz Aflakseir, Farhad Khormaei, Javad Mollazadeh
    Objectives
    The aim of the present study is to examine the prediction of the reminiscence functions in older adults on the basis of the five personality factor model.
    Materials and Methods
    242 elderly adults older than 60 were recruited from retirement clubs of the city of Shiraz via available sampling method. The participants completed the Reminiscence Functions Scale and Goldberg's International Personality Item Pool. Forty participants were deleted from the sample because they did not complete the questionnaires fully. All the participants took part in the study with their conscious consent. To conduct the necessary descriptive and inferential statistical operations, SPSS (Version 16) was used. Mean, standard deviation and Pearson correlation coefficient were utilized to analyze the data in the descriptive statistics section. And in inferential statistics section, simultaneous multiple regression was used to predict reminiscence functions.
    Results
    According to the results of the multiple regression analysis, Neuroticism predicted the reminiscence functions of Bitterness Revival (β=. 28, P ≤. 001) and Intimacy Maintenance (β=. 25, P ≤. 001) and Extraversion predicted the reminiscence functions of Teach/ Inform (β=.18, P <. 05).
    Conclusion
    The results indicated that people with higher levels of psychological distress tend to rehash and ruminate on bitter memories and hold onto memories of intimate social relations who are no longer part of their lives. Moreover, extravert people tend to share memories to transmit a lesson of life and share personal ideologies and experiences. Clinicians should focus on more adaptive functions of reminiscence (e.g., identity, problem solving and teach/ inform) and teach such functions.
    Keywords: Reminiscence Functions, Five Factor Personality Model, Intimacy Maintenance, Bitterness Revival, Teach, Inform
  • سید محمد داود حسینی، جواد ملازاده، پروین افسر کازرونی، محمود امینی لاری *
    مقدمه

    امروزه بررسی عوامل روان شناختی مداخله گر در ایجاد اختلالات روان شناختی در افراد HIV+ جهت ارتقای سلامت روان آنان به منظور سازگاری بیشتر با بیماری، از اهمیت فراوانی برخوردار است. از جمله ی این عوامل، سبک های دلبستگیو سبک مقابله ی مذهبی است که این مطالعه به بررسی رابطه ی آن ها با سلامت روان افراد HIV+ پرداخته است.

    روش کار

    در این مطالعه ی توصیفی مقطعی که طی اردیبهشت 1387 انجام شد، 120 نفر از بیماران HIV+ تحت درمان در مراکز مشاوره ی رفتاری شیراز از طریق نمونه گیری تصادفی انتخاب و پس از تکمیل فرم رضایت آگاهانه توسط پرسش نامه ی بازنگری شده ی دلبستگی بزرگسال کولینز و رید (RAAS)، مقیاس سبک های مقابله ی مذهبی بادرکس و پرسش نامه ی سلامت عمومی (GHQ) گلدبرگ، بررسی گردیدند. از آزمون های رگرسیون چندگانه، تحلیل واریانس و تی، جهت تحلیل داده ها استفاده شد.

    یافته ها

    بنا بر نتایج تحلیل واریانس داده ها، بیماران HIV+ دارای سبک دلبستگی ایمن در مقایسه با بیماران HIV+ دارای سبک های دلبستگی ناایمن اجتنابی و ناایمن اضطرابی دوسوگرا از سلامت روان بالاتری برخوردار بودند (001/0P<). نتایج آزمون تی مستقل مشخص نمود بیماران HIV+ که به میزان بیشتری از مقابله ی مذهبی مثبت استفاده می کردند از سلامت روان بیشتری برخوردار بودند (007/0=P). به منظور پیش بینی سلامت روان بر مبنای متغیرهای سبک دلبستگی ایمن و سبک های مقابله ی مذهبی از آزمون رگرسیون چندگانه استفاده شد. نتایج، حاکی از آن بود که در بیماران HIV+، متغیر سبک دلبستگی ایمن، قوی ترین پیش بینی کننده ی سلامت روان می باشد.

    نتیجه گیری

    مقابله ی مذهبی مثبت و سبک دلبستگی ایمن می توانند منجر به سلامت روان بالاتر در بیماران HIV+ گردند.

    کلید واژگان: دلبستگی, سلامت روان, مذهب
    Parvin Afsar Kazerouni, Mahmoud Amini Lari, Seyyed­ Mohammad Davoud Hosseini, Javad Mollazadeh
    Introduction

    Study of psychological factors affecting HIV-related mental illnesses is vital in promoting mental health of HIV patients. Among these factors are attachment styles and religious coping styles, which relation with mental health is studied in this study.

    Materials And Methods

    In this descriptive cross-sectional study, 120 HIV+ patients in counseling centers in Shiraz, were randomly selected. After completing consent form, patients were studied via Revised Adult’s Attachment Styles (RAAS) by Collins and Reid, Religious Coping Styles Scale by Bodroxand General Mental Health(GHQ) by Goldberg.

    Results

    Analysis of variance showed that HIV+ patients with secure attachment styles have better mental health than patients with both avoidant and anxious-ambivalent insecure attachment styles (P<0.001). Independent t-test showed that patients who use positive religious coping more frequently (P=0.007), have better mental health. To predict mental health based on secure attachment styles and religious coping styles, multiple regression method was used. Results indicated that among HIV+ patients secure attachment styles is the most important predictor of mental health.

    Conclusion

    Results indicated that higher positive religious coping and secure attachment styles can result in bettermental health of HIV+ patients.

  • نجمه راستی کردار، سید محمدرضا تقوی، محمد علی گودرزی، جواد ملازاده
    زمینه و هدف

    نقص در بازبینی منبع به عنوان یکی از نقایص مطرح شده در مبتلایان به اسکیزوفرنیا به تازگی مورد توجه شناخت گرایان قرار گرفته، در تبیین برخی علایم اساسی مانند توهم و هذیان مورد استفاده قرار می‌گیرد. از این رو هدف این پژوهش، بررسی نقش توانایی بازبینی منبع اطلاعات در بروز پدیده توهم شنوایی بود.

    مواد و روش‌ها: 

    بر اساس یک مطالعه علی- مقایسه‌ای از میان کلیه بیماران مبتلا به اسکیزوفرنیا و اختلال افسردگی اساسی مراجعه کننده و بستری در چهار بیمارستان اعصاب و روان شیراز از خرداد 1387 تا اردیبهشت 1388، 40 بیمار مبتلا به اسکیزوفرنیا و 21 بیمار مبتلا به اختلال افسردگی اساسی به علاوه 19 فرد بهنجار به شیوه نمونه‌گیری در دسترس انتخاب و پس از انجام مصاحبه تکمیلی، به وسیله یک آزمایه بازشناسی حافظه رایانه‌ای که توسط مولف اول مقاله طرح گردید و به وسیله کارشناس رایانه ساخته شد، مورد آزمون قرار گرفتند. برای تجزیه و تحلیل آماری نتایج از روش آماری علامت‌یابی (SDT) استفاده شد و برای هر فرد دو نمره حساسیت پاسخ و سوگیری پاسخ محاسبه شد.

     یافته‌ ها:

    بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی دارای توهم شنوایی در نمره حساسیت پاسخ بخش تصویری آزمایه، ضعیف‌ترین عملکرد را داشته‌اند، که قابل استناد به سوگیری پاسخ و دارو نیست.

    نتیجه‌ گیری: 

    این نتایج موید فرضیه‌های مطرح شده بر اساس مدل بسط مجدد Fernyhough در مورد مکانیزم بروز پدیده توهم شنوایی بود. 

    کلید واژگان: اسکیزوفرنیا, توهم شنوایی, خودبازبینی, گفتاردرونی, آزمایه منبع
    Najmeh Rastikerdar Mohammad Reza Taghavi, Mohammad Ali Goodarzi, Javad Mollazadeh
    Aim and Background

    Cognitivists have recently paid extensive attention to source monitoring deficit as an impairment in schizophrenic patients and is used in clarification of major symptoms including hallucination and delusion. Therefore, the present study aimed to explore the effects of source monitoring ability in auditory hallucination.

    Methods and Materials: 

    This causal-comparative study used availability sampling to select 40 schizophrenic patients and 21 individuals with major depression among those referred to or hospitalized in four psychiatric hospitals in Shiraz during June 2008-May 2009. Nineteen healthy individuals were used as the control group. After conducting supplementary interviews, they were tested using a sourcemonitoring task designed by the corresponding author. The data were statistically analyzed using signal detection theory (SDT). Response-sensitivity and response-bias scores were determined for each subject. The results have been explained in the light of the Fernyhogh’s re-expansion model (2004) and show the deficit in interactional relationship between source monitoring and inner speech.

    Findings

    Schizophrenic patients with current auditory hallucination scored the lowest in the visual sensitivity part of the source monitoring task which was not attributable to the response-bias andantipsychotic medication.

    Conclusions

    Our results confirmed the hypotheses stated in Fernyhough's re-expansion model about the mechanism of auditory hallucination.

    Keywords: Schizophrenia, Auditory hallucination, Self, monitoring deficits, Inner speech, Source monitoring task
  • Mahnaz Taherianfard *, Zahad Abdollahi, Hamid Rajaian, Javad Mollazadeh
    Introduction
    Aggressive behavior is a major issue in the field of mental health. Pharmacotherapy is often used for the treatment of violent individuals. A neurochemical system most consistently linked with aggression is the GABAergic system. The aim of the present investigation was to examine the effect of muscimol (GABAA agonist) 250 and 500 ng/rat and picrotoxin (GABAA antagonist) 1.5 and 3 ng/rat injection into central amygdaloid (ac) and medial amygdaloid (am) nuclei of amygdala on aggressive behavior.
    Methods
    Fifty five adult male rats weighting 180 to 220 g were used. Cannulae were implanted into the ac and am nuclei of amygdala using stereotaxic method. Aggression was induced by applying 2 mA current every 3 seconds for 5 minutes. After the electrical shock, another rat was placed in the electroshock chamber, and the behavior of aggressive rat was evaluated in comparison to the normal one. Data were analyzed by one way analysis of variance ANOVA and Tukey as post-hoc test and Student T test. Level of significance was set at P<0.05.
    Results
    Data showed that injection of muscimol (500 ng/rat) into the ac and am nuclei of amygdala significantly increased aggressive behavior (P<0.05). Injection of picrotoxin (1.5 ng/rat) into the ac nucleus of amygdala significantly increased the aggressive behavior, too (P<0.05). Furthermore, injection of picrotoxin (1.5 and 3 ng/rat) into the am nucleus of amygdala significantly increased aggressive behavior (P<0.05).
    Conclusion
    It can be deduced that GABA system in the ac nucleus of amygdale is more potent than the am nucleus; and both ac and am nuclei of amygdala modulate aggressive behavior mediated by GABAA receptors.
  • زهرا زنجانی، محمدعلی گودرزی، محمدرضا تقوی، جواد ملازاده
    کمرویی و فوبی اجتماعی، دو اصطلاحی است که اغلب برای توصیف افراد کم حرف به کار می رود، که در موقعیت های اجتماعی دچار ترس از ارزیابی منفی می شوند. به رغم شباهت هایی که بین کمرویی و فوبی اجتماعی وجود دارد، اکثریت افراد کمرو ملاک های فوبی اجتماعی را ندارند و در نتیجه می توان گفت که کمرویی کاملا معادل فوبی اجتماعی نیست. این تحقیق به هدف مقایسه کمرویی و فوبی اجتماعی انجام شده در این پژوهش.
    نمونه شامل 87 نفر بود. 31 فرد عادی، 30 فرد مبتلا به فوبی اجتماعی و 26 فرد کمرو، که بدون ملاک های فوبی اجتماعی بودند. افراد مبتلا به فوبی اجتماعی از بین مراجعه کنندگان به مرکز مشاوره دانشگاه شیراز انتخاب شدند و نمونه عادی و کمرو از میان 300 نفر انتخاب شدند، که به روش نمونه گیری خوشه ایاز بین دانشجویان دانشگاه شیراز برگزیده شده بودند.
    پرسشنامه هراس اجتماعی، مقیاس کمرویی، حساسیت جسمانی و مهارت های ارتباطی پاسخ دادند.
    نتایج این تحقیق نشان داد که افراد کمرو و مبتلا به فوبی اجتماعی نسبت به افراد عادی مهارت های اجتماعی ضعیف تری دارند، ولی در زمینه حساسیت جسمانی تنها افراد مبتلا به فوبی اجتماعی بودند که نسبت به افراد عادی تفاوت داشتند. همچنین، دیده شد که افراد کمرو و مبتلا به فوبی اجتماعی در زمینه مهارت های اجتماعی با یکدیگر تفاوتی ندارند و آنچه آن ها را از هم متمایز می کند میزان حساسیت جسمانی است. درباره نتایج این تحقیق با کمک دیدگاه های مطرح در زمینه فوبی اجتماعی بحث شد.
    کلید واژگان: کمرویی, فوبی اجتماعی, حساسیت جسمانی, مهارت های اجتماعی
    Zahra Zanjani, Ma, Mohammad Ali Godarzi, Mohammad Reza Taghavi, Javad Mollazadeh.
    Social phobia and shyness are terms used to describe those who are reticent in social situations. Despite similarities between shyness and social phobia, the majority of shy individuals do not meet criteria for social phobia. Therefore these two conditions are not the same and might have some differences. The aim of the current study was to examine differences between shyness and social phobia in different aspects. The sample consisted of 87 participants. 30 participants were individuals with a diagnosis of social phobia, 26 participants were shy individuals and 31 participants were normal individuals. Social phobia sample were selected from counseling center of Shiraz University and control groups were screened from 300 students who were selected using cluster sampling method from Shiraz University. The instruments were used: Social Phobia Inventory, Revised Cheek and Buss Shyness Scale, Body Sensations Questionnaire, and Communication skill Test Revised.Results shoued Shy and social phobia groups compared will, normal group demonstrated less social skills. Shy and social phobia groups showed a significant difference in body sensations scale, but showed no difference in social skills scale. The results were discussed in terms of different theories on social phobia.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال