به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

m sepahmansour

  • فاطمه هودرشا، مژگان سپاه منصور*
    مقدمه

    زنان باردار مستعد آسیب پذیری از انواع تنش ها هستند و نسبت به دیگران، بیشتر در معرض مشکلات روانشناختی و جسمانی قرار دارند. از این رو، مداخلات روانشناختی برای این گروه لازم است. هدف از این پژوهش تعیین اثربخشی آموزش ذهن آگاهی بر سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و قدرت ایگو زنان باردار است.

    مواد و روش ها

    در این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آ زمون - پس آزمون، جامعه آماری، مراجعه کنندگان به مرکر مشاوره و خدمات مامایی سلامت مادران شهر تهران از پاییز 98 تا بهار 99 بودند. نمونه گیری به روش در دسترس بود. نمونه ها به صورت تصادفی در گروه های آزمایش (15 نفر) و کنترل (15نفر) جایگزین شدند. بعد از انجام پیش آزمون، آموزش ذهن آگاهی طی 8 جلسه بر روی گروه آزمایش انجام شد. در گروه کنترل مداخله ای صورت نگرفت. سپس، پس آزمون در هر دو گروه انجام شد. ابزار گردآوری داده ها، پرسشنامه سبک زندگی سلامت Walker (2003) و پرسشنامه روانشناختی قدرت ایگو بود. داده ها توسط آزمون کوواریانس چندمتغیری تحلیل شدند.

    یافته ها

    آموزش ذهن آگاهی بر سبک زندگی ارتقادهنده سلامت در مولفه های تغذیه (812/11=F)، ورزش (961/8=F)، مسیولیت پذیری در مورد سلامت (187/9=F)، مدیریت استرس (873/12=F)، حمایت بین فردی (976/10=F)، خودشکوفایی (707/11=F)؛ قدرت ایگو در مولفه های امید (218/12=F)، عشق (98/11=F)، وفاداری (219/9=F)، مراقبت (202/9=F) و خرد (875/12=F) تاثیر داشتند.

    نتیجه گیری

    آموزش ذهن آگاهی بر سبک زندگی ارتقادهنده سلامت و قدرت ایگو زنان باردار تاثیرگذار بود. تاثیر ذهن آگاهی بر سبک زندگی ارتقادهنده سلامت از طریق کنترل و اداره هیجانات، ابعاد جسمی و ذهنی و بر قدرت ایگو از طریق مکانیسم های تنظیم توجه، آگاهی بدن، تنظیم هیجان و تغییرات در دیدگاه فرد از خودش صورت گرفت.

    کلید واژگان: آموزش ذهن آگاهی, سبک زندگی ارتقادهنده سلامت, قدرت ایگو, زنان باردار
    F Hoodersha, M Sepahmansour *
    Introduction

    Pregnant women are vulnerable to various types of stress, thus being more exposed to psychological and physical problems than others. Accordingly, educational and psychological interventions for this period are essential for this group of people in society. Therefore, this study aims to determine the effectiveness of mindfulness training on a lifestyle that promotes health and ego strength in pregnant women.

    Materials and Methods

    The present research is a quasi-experimental study with a pretest-posttest design. Its statistical population includes all pregnant women, from 25 to 35 years old, in Tehran from the fall of 2019 to the spring of 2020. The sample size in the experimental methods is equal to 15 people for each group. Therefore, 15 people in the experimental group and 15 in the control group are considered. The sampling method is available due to the nature of the research samples. The data collection tools are as follows: a) Walker Health Lifestyle Questionnaire (2003) and b) Igo Power Psychological Questionnaire (PIES). The data of this study are analyzed using an analysis of covariance.

    Results

    Mindfulness training is effective in health-promoting lifestyle in the component of nutrition (F: 11.812), exercise (F: 8.961), health responsibility (F: 9.187), stress management (F: 9.187), interpersonal support (F: 10.976), and self-fulfillment (F: 11.707), ego power in the component of hope (F: 12.218), love (F: 11.98), loyalty (F: 9.219), care ( F: 9.202), and micro (F: 12.875).

    Conclusion

    Based on the findings, mindfulness training enhances the health and ego strength of pregnant women.

    Keywords: mindfulness training, Health-Promoting Lifestyle, Ego power, Pregnant women
  • حسینعلی قنادزادگان، مژگان سپاه منصور، رویا کوچک انتظار، مهدیه صالحی*

    هدف این پژوهش بررسی مدل یابی اعتیاد به اینترنت براساس حمایت اجتماعی با میانجی گری ناگویی خلقی در دانش آموزان دبیرستانی بود. روش پژوهش حاضر توصیفی و از نوع مدل یابی معادلات ساختاری بود. جامعه آماری این پژوهش را، کلیه دانش آموزان دوره دوم متوسطه شهر ساری در سال تحصیلی 96-95 تشکیل دادند. 361 دانش آموز (178 دختر و 183 پسر) به روش نمونه گیری تصادفی انتخاب و مقیاس حمایت اجتماعی زیمت، مقیاس ناگویی خلقی تورنتو و مقیاس اعتیاد به اینترنت کیمبرلی یانگ را تکمیل نمودند. نتایج حاصل از معادلات رگرسیونی نشان داد که حمایت اجتماعی بر اعتیاد به اینترنت اثر مستقیم و با میانجی گری ناگویی خلقی اثر غیر مستقیم دارد. ناگویی خلقی با اعتیاد به اینترنت رابطه مثبت و معنادار دارد. همچنین حمایت اجتماعی با ناگویی خلقی رابطه منفی و معنادار را نشان می دهد (05/0>p). در مجموع متغیرهای پیش بین مدل 21/0 واریانس اعتیاد به اینترنت را پیش بینی کردند. بنابراین، در زمینه اعتیاد به اینترنت در دانش آموزان، بایستی متغیرهای حمایت اجتماعی و ناگویی خلقی مورد توجه قرار گیرد.

    کلید واژگان: اعتیاد به اینترنت, حمایت اجتماعی, ناگویی خلقی
    H.A Ghanadzadegan, M Sepah Mansour, R Kochak Entezar, M Salehi *

    The aim of this study was to investigate the modeling of Internet addiction based on social support with mediation alexithymia in high school students. The method of the present study was descriptive and structural equation modeling. The statistical population of this study consisted of all high school students in Sari in the academic year of 2014-2015. 361 students (178 girls and 183 boys) were randomly selected and completed the Zimt Social Support Scale, the Toronto Mediation Alexithymia Scale, and the Kimberly Young Internet Addiction Scale. The results of regression equations showed that social support has a direct effect on Internet addiction and indirectly mediation alexithymia. alexithymia have a positive and significant relationship with Internet addiction. Also, social support shows a negative and significant relationship with alexithymia (p <0.05). In total, the predictor variables predicted the 0.21 variance of Internet addiction. Therefore, in the field of Internet addiction in students, the variables of social support and alexithymia should be considered.

    Keywords: Internet addiction, social support, Alexithymia
  • علیرضا شکرگزار، مژگان سپاه منصور*، سوزان امامی پور، مهدیه صالحی
    مقدمه

    کمردرد مزمن یکی از انواع اختلالات روانی-فیزیولوژیکی است که شیوع بالایی دارد و پیامدهای بهداشتی-اقتصادی آن سنگین است. این پژوهش با هدف مقایسه اثربخشی روان‏درمانی مثبت‏گرا با درمان شناختی-رفتاری بر ادراک درد در مبتلایان به کمردرد مزمن انجام شد.

    مواد و روش ها

    پژوهش از نوع نیمه‏آزمایشی با پیش آزمون، پس آزمون و گروه گواه با پیگیری 2 ماهه بود. جامعه آماری شامل تمامی مردان مبتلا به کمردرد مزمن مراجعه‏کننده به کلینیک تروما و درد بیمارستان خاتم الانبیاء تهران طی سال 99-1398 بود. با روش نمونه‏گیری در دسترس تعداد 45 نفر انتخاب و به ‏صورت تصادفی در سه گروه مساوی گمارده شدند. مداخلات درمانی برای هر رویکرد درمانی طی 8 جلسه به ‏صورت یک جلسه در هفته و هر جلسه 90 دقیقه برای گروه‏های آزمایش اعمال شد اما گروه گواه مداخله ‏ای دریافت نکرد. برای گردآوری داده ‏ها از چک لیست اطلاعات دموگرافیک و پرسش‏نامه درد مک‏گیل استفاده شد. داده ‏ها با استفاده از آنالیز واریانس با اندازه‏گیری‏های مکرر تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

    در ترکیب خطی متغیرهای ادراک درد و ابعاد درد حسی، عاطفی، شناختی و متفرقه برحسب عضویت گروهی مراحل پیش ‏آزمون، پس ‏آزمون و پی‏گیری اثر تعاملی گروه و زمان معنی دار بود (05/0>p). تفاوت میانگین نمره گروه روان‏درمانی مثبت‏گرا و درمان شناختی-رفتاری با گروه گواه در ادراک درد و ابعاد آن معنی دار بود (05/0>p)، اما بین اثربخشی دو روش درمانی تفاوت معنی داری مشاهده نشد.

    نتیجه گیری

    روان‏درمانی مثبت‏گرا و درمان شناختی-رفتاری بر بهبود ادراک درد مبتلایان به کمردرد مزمن موثر می‏باشند و می‏توان این برنامه‏ها را به‏عنوان درمان تکمیلی به کلینیک‏های تروما و درد توصیه نمود.

    کلید واژگان: ادراک درد, درمان مثبت‏گرا, درمان شناختی-رفتاری, کمردرد مزمن
    A Shokrgozar, M Sepahmansour *, S Emamipour, M Salehi
    Introduction

    Chronic low-back pain is one of the psycho-physiological disorders with a high prevalence, resulting in severe health and economic consequences. Therefore, this study aims to compare the effectiveness of positive psychotherapy with cognitive-behavioral therapy on pain perception in males with chronic low-back pain.

    Materials and Methods

    This study was a quasi-experimental study with pretest, posttest, and control group with 2 months follow-up. The statistical population included all men with chronic low-back pain referred to the Trauma and Pain Clinic of the Healing Neuroscience Research Center at Khatam Ol-Anbia Hospital in Tehran in 2019. Using the available sampling method, 45people were selected and randomly assigned to three equal groups. Therapeutic interventions for each treatment approach were applied in 8 sessions once a week, and each session lasted 90minutes for the experimental groups; however, the control group did not receive any intervention. A researcher-made demographic information checklist and McGill pain questionnaire were used to collect data. Data were analyzed by descriptive statistics and repeated-measures analysis of variance.

    Results

    There was a significant difference in the linear composition of the pain perception variables, as well as its dimensions, including pain sensory, affective, evaluative, and miscellaneous in terms of group membership at the three stages of pretest, posttest, and follow-up, and the interactive effect of the group and time (p < 0.05). Besides, the two treatment groups (positivist psychology and cognitive-behavioral therapy) showed significant differences with the control group in terms of the components of pain perception and its dimensions (p < 0.05). There was no significant difference between the effectiveness of these two treatments (p>0.05).

    Conclusion

    Positive psychotherapy and cognitive-behavioral therapy effectively improve pain perception in patients with chronic low-back pain. Thus, these programs can be recommended as adjunctive therapy to trauma and pain clinics.

    Keywords: Pain perception, Positivist psychotherapy, cognitive-behavioral therapy, Chronic low-back pain
  • مرضیه طیبی، مژگان سپاه منصور، معصومه امینی خو
    مقدمه
    پرستاران از جمله شاغلینی هستند که به دلیل حساسیت بالای کارشان در محیط شغلی دچار استرس می شوند. همچنین، استرس با خودناتوان سازی در ارتباط است. بنابراین هدف این مطالعه مقایسه استرس ادراک شده و خودناتوان سازی پرستاران در نوبت های مختلف کاری است.
    روش بررسی
    شرکت کنندگان این پژوهش علی-مقایسه ای، 72 نفر از پرستاران (32 نفر نوبت صبح و 40 نفر نوبت عصر و شب) یکی از بیمارستان های شهر تهران در سال 96-1395 بود که از طریق نمونه گیری در دسترس و تعیین حجم نمونه با استفاده از فرمول کوکران انتخاب شدند. برای بررسی تفاوت بین سه نوبت کاری از تحلیل واریانس یک طرفه استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج به دست آمده نشان داد که بین سه گروه در استرس ادراک شده تفاوت معنی داری وجود ندارد. نتایج تحلیل واریانس چند متغیری نشان داد که بین سه گروه پرستاران نوبت کاری در خودناتوان سازی تفاوت معنی داری وجود دارد (001/0=p) به طوری که در خودناتوان سازی ادعایی به ترتیب میانگین نوبت صبح، عصر و شب از کم به زیاد بود و در خودناتوان سازی رفتاری این میانگین ها معکوس بودند.
    بحث و
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد استرس ادراک شده در بین پرستاران نوبت های مختلف کاری به دلیل حساسیت این کار بالاست. در رابطه با خودناتوان سازی نیز به دلیل اینکه حضور متخصصین در شب ها در کنار پرستاران کم رنگ تر می شود و پرستاران می بایست خود تصمیم گیرنده باشند، این ویژگی بیشتر قابل مشاهده است.
    کلید واژگان: استرس شغلی, خودناتوان سازی ادعایی, خودناتوان سازی رفتاری, پرستاری, نوبت کاری
    M Tayebi, M Sepah mansour, M Amini kho
    Background
    Nurses are among those who are stressed due to their high sensitivity job in the workplace. In addition, stress is associated with self-handicapping. Therefore, the purpose of this study was to compare the perceived stress and self-handicapping of nurses in various work shifts.
    Materials and methods
    Participants of this causal-comparative study were 72 nurses (32 morning shifts and 40 evening and night shifts) in one of hospitals in Tehran city during 2016-2017 that were selected by available sampling process. Determination of sample size was performed using Cochran’s formula. One-way analysis of variance was used to assess the difference between the three shifts.
    Results
    The results showed that there was no significant difference between the three groups in perceived stress. The results of multivariate analysis of variance showed that there is a significant difference between the three groups of nurses (p=0.001), so that in the claimed self-handicapping, the means of alteration changed from low- to high- values respectively in the morning to night shifts and, reversely, it was from high- to low- values in behavioral self-handicapping.
    Conclusion
    Perceived stress among nurses seems to be high due to the sensitivity of this work. In the context of self-handicapping, as the nurses should be decision-makers due to reduced access to specialists at nights, this feature is bolder.
    Keywords: Occupational Stress, Behavioral Self-Handicapping, Claimed Self-Handicapping, Nursing, Shift Work Schedule
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال