به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

mahdi vodjgani

  • هادی کشی پور، علیرضا باهنر*، مهدی وجگانی، احسان عناصری
    زمینه مطالعه

    در گاوداری های سنتی به دلیل پایین بودن سطح تولید شیر، تولید مثل گاوها از ارزش بسیار بالایی برخوردار است. روزهای باز یکی از شاخص های مهم تولیدمثلی است و منظور از آن فاصله بین زایمان تا آبستنی بعدی است.

    هدف

    بررسی وضعیت روزهای باز (Days Open) و برخی از فاکتورهای تولیدمثلی همراه با تاثیر این عوامل بر روزهای باز در گله های شیری سنتی.

    روش ‎کار: 

    در مطالعه حاضر از پرسش نامه برای جمع آوری داده ها استفاده شد. از تیر ماه تا آذر ماه سال 1401 از 870 راس گاو شیری متعلق به 363 گاوداری سنتی در شهرستان میاندوآب، داده های مرتبط با صفات تولیدمثل جمع آوری شد. برای تعیین اثرات کیست تخمدان، سخت زایی، سقط و شکم زایش بر روزهای باز از روش رگرسیون کاکس در نرم افزار SPSS نسخه 22 استفاده شد.

    نتایج

    میانگین روزهای باز آخرین زایمان در گاوهای بررسی شده 28/132 روز و میانگین تعداد تلقیح برای هر آبستنی 27/2 گزارش شد. نرخ سخت زایی حدود 78 درصد، شیوع سقط در دام های بررسی شده 26/1 درصد و کیست های تخمدانی 95/1 درصد مشاهده شد. نتایج حاصل از رگرسیون کاکس برای تاثیر متغیرهای مختلف بر روزهای باز نشان داد شکم زایش، کیست های تخمدانی و سخت زایی به صورت معنی دار باعث افزایش روزهای باز می شوند.

    نتیجه گیری نهایی:

     با بررسی به عمل آمده از گاوداری ها، مهم ترین علت سخت زایی های رخ داده در گاوهای بررسی شده علل نامعلوم و دخالت عجولانه صاحبان دام ها در روند طبیعی زایمان بود. از طرفی تاثیر معنی دار سخت زایی بر روزهای باز نیز در مطالعه حاضر مشاهده شد. بنابراین با کنترل موارد مرتبط با مدیریت تولیدمثلی و دوران زایمان، می توان انتظار داشت گاوداری های سنتی درزمینه عملکرد بهبود یابد.

    کلید واژگان: باروری, روزهای باز, سخت زایی, فاصله بین 2 زایمان, گاوداری سنتی
    Hadi Keshipour, Alireza Bahonar *, Mahdi Vodjgani, Ehsan Anassori
    BACKGROUND

    Traditional dairy farms produce low milk. Reproductive performance is very important for their economic viability. "Days open" is one of the reproductive performance measures, including the time between parturition and the next conception of a dairy cow.

    OBJECTIVES

    This study aims to investigate days open and some reproductive characteristics, and examine the effect of these characteristics on days open in traditional dairy farms.

    METHODS

    In this study, a questionnaire was used to collect data from 870 dairy cows belonging to 363 traditional dairy farms. This research was carried out in Miandoab County, in West Azerbaijan province, Iran. To determine the effects of ovarian cyst, dystocia, abortion, and parity of dam on days open, the multiple linear regression analysis in SPSS software was used.

    RESULTS

    In the cows, the mean days open in the last calving was 132.28 days, and the mean insemination for each pregnancy was 2.27 inseminations. Prevalence of dystocia, abortion, and ovarian cysts was 78%, 1.26%, and 1.95%, respectively. The results of Cox regression showed that parity, abortion, ovarian cysts, and dystocia significantly increased days open. The dystocia in the cows was prevalent mostly due to unknown causes and the owner's hasty intervention during the natural parturition process.

    CONCLUSIONS

    Dystocia, parity, abortion, and ovarian cysts have a significant effect on days open in traditional dairy farms. By training livestock farm workers on issues related to the reproductive management of dairy cows and their parturition period, we can expect an improvement in the reproductive performance of traditional dairy farms.

    Keywords: Calving Interval, Days Open, Dystocia, Fertility, Traditional Farms
  • Hossein Esmaeili, Majid Sharifi, Faramarz Gharagozloo, Mahdi Vodjgani, Mona Hamedi
    Background

     Infectious and non-infectious abortions are necessary to be evaluated in Saanen and Alpine breeds as they have been recently imported to Iran whith out enough information about their susceptibility to diseases in the country situation. The present study aimed to investigate the causes of abortion in Saanen and Alpine to compare their susceptibility to each identified abortion factor.

    Methods

     A total of 600 Saanen and 600 Alpine breeds were studied. Abomasal contents of foeti and serum samples from aborted does were analyzed by PCR and conventional culture methods and beta-hydroxy butyrate was measured in the serum of aborted animals.

    Results

    Among 1200 pregnant goats, 59 Saanens and 80 Alpines aborted their fetus. Escherichia coli was isolated from 4 Saanens and 3 Alpines. Trueperella pyogenes was isolated from 5 Saanens and 7 Alpines. Pregnancy toxemia was the cause of abortion in 12 Saanens and 30 Alpines which showed a significant difference between the two breeds. Six Saanens and 10 Alpines aborted their fetus following trauma.

    Conclusion

      As abortion is an economically important issue, especially for the breeds which we have less information about, the susceptibility of animals and the frequency of each abortifacient should be evaluated.

    Keywords: Abortion, Alpine, Goat, Pregnancy toxemia, Saanen
  • حافظ صادقی، ایرج اشرافی تمای*، مهدی وجگانی، فرامرز قراگوزلو، تقی زهرایی صالحی
    زمینه مطالعه

    بروسلوز یا تب مالت از شایع ترین بیماری های مشترک بین انسان و دام می باشد که به لحاظ بهداشت جامعه و خسارات اقتصادی ناشی از آن، از اهمیت فراوانی برخوردار است.

    هدف

    جستجوی باکتری بروسلا با روش های مختلف در نمونه های شیر و خون بزهای سانن و استفاده از یک روش مطمین و قطعی در تشخیص این بیماری می باشد.روش‎کار: در مطالعه حاضر مقطعی- توصیفی نمونه های خون و شیر از 122 بز سانن مربوط به یک دامداری صنعتی بزرگ در استان البرز به صورت جداگانه جمع آوری شد و پس از کشت، آزمون های سرولوژی رزبنگال، رایت و 2مرکاپتواتانول برای نمونه های خون و آزمون تست حلقه ای شیر برای نمونه های شیر انجام گرفت. سپس DNA استخراج شده تمام نمونه های شیر و خون با استفاده از پرایمرهای اختصاصی جنس بروسلا مورد ارزیابی قرار گرفت. در مرحله بعد از پرایمرهای اختصاصی گونه های آبورتوس و ملی تنسیس برای شناسایی برخی از گونه های بروسلا استفاده شد.

    نتایج

    کشت تمام نمونه های خون منفی گزارش گردید اما رشد باکتری در سه نمونه شیر، مشاهده شد که در بیوتایپینگ، بیووار 1 ملی تنسیس تشخیص داده شد. در آزمون سرولوژی خون نیز، 8 نمونه مثبت و یک نمونه مشکوک به بروسلا شناسایی گردید که با روش مولکولی هر 9 نمونه (4/7 درصد) مثبت مشاهده شد. همچنین در آزمون تست حلقه ای شیر هم 12 نمونه مثبت بود که درروش مولکولی، 9 نمونه (4/7 درصد) مثبت مشاهده شد. با استفاده از پرایمرهای گونه به روش مولتی پلکس، هر 9 نمونه شیر و خون، بروسلا ملی تنسیس تشخیص داده شدند.

    نتیجه گیری نهایی

    بهبود سیستم تشخیصی مناسب باکتری و استفاده از روش های مولکولی مانند PCR یا Real Time PCR به عنوان یک روش سریع و با حساسیت بالا و همچنین ایجاد آگاهی در جامعه، در کنار سایر عملکردهای سازمان دامپزشکی می تواند در کنترل بیماری، سیر نزولی و ریشه کنی آن مهم باشد.

    کلید واژگان: بروسلا ملی تنسیس, بز سانن, سرولوژی, PCR, بروسلوز
    Hafez Sadeghi, Iradj Ashrafi Tamai *, Mahdi Vodjgani, Faramarz Gharagozlou, Taghi Zahraei Salehi
    BACKGROUND

    Brucellosis or Malta fever is one of the most prevalent zoonotic diseases considered as a health and economic concern.

    OBJECTIVES

    The current study aimed to employ several methods to detect Brucella in blood and milk samples of saanen goat and use a safe and definitive method to diagnose this disease.

    METHODS

    In this study, 122 blood samples and 122 milk samples were collected from saanen goats. After culture and serological-based isolation methods (RBPT, Wright, 2ME, and Ring test), DNA was extracted from all the blood and milk samples. PCR was carried out using B4 and B5 primers on all the extracted DNAs in order to detect the B. abortus and B. melitensis; PCR was carried out with Br.a and Br.m primers.

    RESULTS

    The results of all the blood samples were negative, but bacterial growth was observed in three milk samples, which was detected in biotyping, biovar 1 melitenensis. The PCR results for detection of Brucella spp. of nine blood samples and nine milk samples were positive. Using mPCR primers, B. melitensis were identified through all the nine milk and blood samples.

    CONCLUSIONS

    Herein, we found that better bacterial diagnostic system and choosing an appropriate technique for rapid detection, such as PCR and Real Time PCR, in addition to popular awareness and other functions of national veterinary medicine institute could control the diseases and decrease their incidence successfully.

    Keywords: Brucella melitensis, Sannen goat, Brucellosis, Serologic analysis, PCR
  • مازیار کاوه باغبادرانی، جلیل مهرزاد، مهدی وجگانی*، علیرضا خسروی، وحید اکبری نژاد
    زمینه مطالعه

    بروز بیماری ها در گاوهای شیری در دوره پس از زایش زیاد است و این امر منجر به کاهش سودآوری گله های گاو شیری و افزایش نیاز به مصرف آنتی بیوتیک ها می گردد. با توجه به این امر، ایده بهبود سلامت و کاهش مصرف آنتی بیوتیک ها در طب گاو شیری با بهبره بردن از ترکیبات زیست فعال موجود در عصاره های گیاهی رو به گسترش می باشد.

    هدف

    هدف اصلی این مطالعه بررسی تاثیر اضافه نمودن عصاره گیاهی آبی ایمونوفین (شرکت پارس ایمن دارو) به خوراک آن ها در دوره کلوزآپ بر فیزیولوژی طبیعی، سلامت بالینی و پارامترهای بیوشیمیایی و هماتولوژیک گاوهای تازه زا می باشد.

    روش کار

    در این مطالعه، طی دوره کلوزآپ ایمونوفین به خوراک گاوهای تیمار (10 راس) اضافه شد در حالی که گاوهای گروه شاهد (10 راس) جیره ایی مشابه را با دارونما دریافت کردند. سلامت بالینی گاوها و شاخص های بیوشیمایی و هماتولوژیک بین دو گروه مقایسه شد.

    نتایج

    نرخ بروز جفت ماندگی و متریت در گاوهای گروه تیمار کمتر از گروه شاهد بود (0.01 =P) به علاوه غلظت اسیدهای چرب غیر استریفیه در گروه درمان پایینتر از گروه کنترل بود (0.001 >P). گاوهای گروه تیمار لمفوسیت ها و لوکوسیت های کمتری را در خون خود داشتند (0.0001 >P) در حالی که وزن متوسط هموگلوبین گویچه ایی و حجم متوسط گلبول های قرمز در آن ها بیشتر بود (0.0001 >P).

    نتیجه گیری نهایی

    اضافه نمودن ایمونوفین به جیره دوره کلوزآپ گاوها نه تنها اثری منفی بر سلامت بالینی آن ها ندارد بلکه می تواند برخی از شاخص های بالینی، بیوشیمیایی و هماتولوژیک گاوهای تازه زا را بهبود بخشد.

    کلید واژگان: سلامت بالینی, ایمونوفین, وضعیت متابولیک, عصاره گیاهی, دوره انتقال
    Maziar Kaveh Baghbadorani, Jaleel Mehrzad, Mahdi Vodjgani *, Alireza Khosravi, Vahid Akbarinejad
    BACKGROUND

    The incidence of diseases among dairy cows is high in the postpartum period, which reduces dairy enterprise and higher demands for antibiotics. Considering this, the notion of promoting heath and reducing antibiotic application in dairy cow medicine by taking advantages of bioactive phytochemicals in herbal extracts is emerging.

    OBJECTIVES

    This study's main purpose was to investigate the effects of supplementing Holstein dairy cows' ration in the close-up period by Immunofin® polyherbal aqueous extract on the normal physiology, clinical health, and hematological and biochemical parameters of postpartum dairy cows.

    METHODS

    In this experiment, the herbal extract was supplemented in a close-up period diet for cows in the treatment group (n=10). However, cows in the control group (n=10) received precisely the same ratio as the placebo. The clinical health of cows was assessed, and some of their biochemical and hematological parameters were com-pared between the two groups.

    RESULTS

    Cows in the treatment group had a lower incidence of retained fetal membrane and metritis (P=0.01). In addition, cows in the treatment group had a lower concentration of serum nonesterified fatty acid (P<0.001), and a lower number of peripheral blood leukocytes and lymphocytes count among cows in the treatment group (P<0.0001). In contrast, their mean corpuscular hemoglobin and mean corpuscular volume were higher (P<0.0001).

    CONCLUSIONS

    In conclusion, Immunofin® supplementation in a close-up period had no negative impacts on prepartum cows' clinical health and could desirably alter some of the clinical, biochemical and hematological pa-rameters.

    Keywords: Clinical health, Immunofin, Metabolic status, Polyherbal extract, Transition period
  • حافظ صادقی*، فرامرز قراگوزلو، مهدی وجگانی، وحید اکبری نژاد، حمید دهقان هراتی، علی سلیمی ویری
    زمینه مطالعه

      بازیابی زودهنگام فعالیت تخمدانی پس از زایش می تواند بر باروری گاوهای شیری تاثیر مثبت داشته باشد. تخمک گذاری اولین موج فولیکولی پس از زایش و تشکیل جسم زردی که پروژسترون ترشح کند می تواند کمک چشمگیری بر بازیابی فعالیت تخمدانی در گاوها داشته باشد و در این رابطه، حضور یک فولیکول غالب روی تخمدان پیش از روز 10 پس از زایمان می تواند نرخ تخمک گذاری در اولین موج فولیکولی پس از زایش را ارتقا دهد. گونادوتروپین سرم مادیان آبستن (PMSG) یکی از هورمون هایی است که می تواند رشد فولیکول های تخمدانی را بهبود دهد.  

    هدف

    بنابراین، مطالعه حاضر به منظور ارزیابی اثر تزریق PMSG 6 روز پس از زایمان بر پارامترهای تولیدمثلی در گاوهای شیری به انجام رسید.

    روش کار

    گاوها به صورت اتفاقی در دو گروه شامل شاهد (تعداد = 74) و تیمار (تعداد = 79) قرار گرفتند. گاوهای گروه شاهد هیچ تیماری دریافت نکردند، اما گاوهای گروه تیمار در روز 6 پس از زایمان 500 واحد بین المللی PMSG دریافت کردند. در هر دو گروه آزمایشی، گاوها از روز 30-35 پس از زایش تحت پروتکل presynch-ovsynch قرار داده شدند. گاوهایی که از آنها طی انجام پروتکل presynch-ovsynch فحلی مشاهده شد بر اساس فحلی تلقیح شدند و گاوهایی که از آنها طی این دوره فحلی مشاهده نگردید در انتهای پروتکل presynch-ovsynch در زمان ثابت تلقیح شدند. تشخیص آبستنی 45 روز پس از تلقیح مصنوعی با استفاده از معاینه رکتال انجام گرفت

    نتایج

     در گروه شاهد، 21/66% گاوها بر اساس فحل یابی و 33.78% گاوها در زمان ثابت تلقیح شدند و درگروه تیمار، 35/68 % گاوها بر اساس فحل یابی و 65/31 % گاوها در زمان ثابت تلقیح شدند. نرخ باروری در تلقیح اول در گروه های شاهد و تیمار به ترتیب 03/27% و 10/48% بود (01/0=p < /em>).

     نتیجه گیری نهایی:

    مطالعه حاضر نشان داد که تزریق 500 واحد بین المللی PMSG، 6 روز پس از زایمان می تواند نرخ باروری در اولین تلقیح پس از زایش را بهبود دهد.

    کلید واژگان: باروری, پرسینک اووسینک, گاو شیری, همزمان سازی, PMSG
    Hafez Sadeghi *, Faramarz Gharagozloo, Mahdi Vodjgani, Vahid Akbarinejad, Hamid Dehghan Harati, Ali Salimi Viyari
    BACKGROUND

    Early resumption of ovarian activity after parturition could positively influence the fertility of dairy cows. Ovulation of the first postpartum follicular wave and formation of corpus luteum that secretes progesterone can sub-stantially benefit the resumption of ovarian cyclicity in cows. In this regard, the presence of a dominant follicle in the ovary before day 10 postpartum could enhance ovulation rate in the first postpartum follicular wave. Pregnant mare serum gon-adotropin (PMSG) is one of the hormones with the potential to improve the growth of follicles.

    OBJECTIVES

    Accordingly, the present study was conducted to evaluate the effect of PMSG injection six days after parturition on reproductive parameters in dairy cows.

    METHODS

    The subjects were randomly assigned to the two groups of control (N=74) and treatment (N=79). Cows in the control group received no treatment, while animals in the treatment group received 500 IU PMSG on day six postpartum. In both experimental groups, cows were subjected to Presynch-Ovsynch protocol 30-35 days postpartum. The subjects that experienced estrus during the Presynch-Ovsynch protocol were inseminated. On the other hand, the cows that were not in estrus during this period were subjected to fixed-time insemination at the end of the Presynch-Ovsynch protocol. Pregnancy was diagnosed 45 days after artificial insemination using the rectal examination.

    RESULTS

    In the control group, 66.22% of cows were inseminated based on estrus detection and 33.78% of cows were inseminated at fixed times. In the intervention group, 68.35% of cows were inseminated based on estrus detection and 31.65% of cows were inseminated at fixed times. The first-service conception rate (FSCR) was 27.03% and 48.1% in the control and treatment groups, respectively (p =0.01).

    CONCLUSIONS

    The present study showed that the injection of 500 IU PMSG six days after parturition could enhance FSCR in dairy cows.

    Keywords: Dairy Cows, Estrus synchronization, PMSG, Postpartum, Presycnh-Ovsynch
  • رضا ارجمندی*، مهدی وجگانی، امیر نیاسری نسلجی، فرامرز قراگوزلو، وحید اکبری نژاد
    Reza Arjmandi *, Mahdi Vodjgani, Amir Niasari Naslaji, Faramarz Gharagozlou, Vahid Akbarinejad
    BACKGROUND

    Timed breeding programs are essential to implementing extensive artificial insemination (AI) programs in sheep.

    OBJECTIVES

    This study aimed to evaluate whether application of pre-synchronization and controlled internal drug releasing (CIDR) before and during fixed time AI protocol, respectively, could enhance estrus synchronization and fertility of ewes.

    METHODS

    A total of 120 ewes were randomly assigned into four experimental groups (n=30 in each group) considering age, weight, and body condition score (BCS). All ewes received GnRH (25 μg of alarelin acetate), and five days afterwards, PGF2α (75 μg d-cloprostenol) plus eCG (400 IU). In the control group, ewes received no additional treatment. In Pre-synch group, ewes received two injections of PGF2α at 9-day interval three days before GnRH administration of main estrus syn-chronization protocol. In CIDR group, ewes received 5-day CIDR between GnRH and PGF2α of main estrus synchronization protocol. In Pre-synch-CIDR group, ewes received both two injections of PGF2α at 9-day interval and 5-day CIDR. Blood serum progesterone concentrations were measured in all ewes prior to injection of PGF  2α (day 5). All ewes were subjected to fixed time laparoscopic AI 48 hours after administration of the last PGF  2α.

    RESULTS

    No interaction was found between CIDR and pre-synchronization protocols (p >0.05). Progesterone concen-tration was higher in the CIDR groups than in groups without CIDR (p <0.0001). Estrous cycle was not affected by pre-synchronization and CIDR (p >0.05). The estrus was earlier in ewes with pre-synchronization compared to ewes without pre-synchronization following the last injection of prostaglandin (p =0.022). Pregnancy rate, lambing rate, prolificacy rate, fecundity rate, lamb weight at birth, and lamb gender were not significantly different between the treatment groups (p >0.05).

    CONCLUSIONS

    In our study, estrus rate and reproductive parameters showed no significant differences between dif-ferent groups, although pre-synchronization advanced onset of estrus expression.

    Keywords: breeding season, CIDR, Ewe, Pre-synchronization, Short-term synchronization
  • حمیدرضا فردوسی، مهدی وجگانی، فرامرز قراگوزلو*، مسعود طالب خان گروسی، امیر نیاسری نسلجی، وحید اکبری نژاد
    زمینه مطالعه

    همزمان‎سازی فحلی، ابزاری ارزشمند در مدیریت تولیدمثل میش است.

    هدف

    هدف از انجام این مطالعه، بررسی کارآیی و بهترین زمان استفاده از eCG در برنامه کوتاه‎ مدت همزمان‏سازی فحلی مبتنی بر GnRH-PGF2α در فصل تولیدمثل در میش‏های نژاد شال بود. 

    روش کار:

    160 راس میش 6-2 ساله غیرآبستن انتخاب و به‏صورت تصادفی به 4 گروه مساوی تقسیم شدند. به همه میش‎ها در روز صفر، 25 میکرو گرم آلارلین استات (آنالوگ GnRH) و در روز پنج، 75 میکرو گرم دی-کلوپروستنول (آنالوگ PGF2α)، تزریق گردید. به گروه اول (شاهد) هورمون دیگری تزریق نشد. گروه‏های دوم تا چهارم به ترتیب 48 ساعت قبل، 24 ساعت قبل و همزمان با تزریق PGF2α، 400 واحد بین‎المللی eCG دریافت کردند. میش ها تا 96 ساعت پس از تزریق PGF2α، در معرض قوچ‎های بارور قرار گرفتند. غلظت پروژسترون خون پیش از تزریق و ده روز پس از تزریق PGF2α اندازه گیری شد.

    نتایج

    غلظت پروژسترون پیش از تزریق PGF2α تفاوتی بین گروه‎های آزمایشی مختلف نشان نداد (05/0P>)، ولی غلظت آن 10 روز پس از تزریق PGF2α، در گروه‎های 2 و 3 نسبت به گروه های 1 و 4 بالاتر بود (05/0<p). درصد بروز فحلی در پی استفاده همزمان eCG و PGF2α در مقایسه با سایر گروه‎ها افزایش یافت (05/0<p). درصد بروز فحلی، طی روز اول پس از تزریق PGF2α در گروه‎های دوم و سوم به طور معنی داری از گروه اول و چهارم بیشتر بود (05/0<p). همچنین اختلاف معنی داری بین درصد بروز فحلی طی روز دوم، بین گروه‎های اول و چهارم و گروه‎های دوم و سوم مشاهده گردید (05/0<p). میانگین زمان شروع فحلی پس از تزریق PGF2α به‎طور معنی‎داری در گروه‏های دوم و سوم کمتر از گروه اول و چهارم بود (05/0<p). نرخ آبستنی، میزان بره‎زایی، چندقلوزایی و نرخ تزاید گله اختلاف معنی‎داری را در بین گروه‎های آزمایشی نشان نمی‎دادند (05/0>p).

    نتیجه گیری نهایی:

     استفاده از eCG در زمان‎های مختلف (24 و 48 ساعت قبل و همزمان با PGF2α)، در روش کوتاه مدت همزمان‎سازی فحلی مبتنی بر GnRH-PGF2α در فصل جفت‎گیری، می‎تواند بر روی شاخص های فحلی موثر ‏باشد. با توجه به تنوع توده های گوسفند کشور، استفاده همزمان eCG و PGF2α در روش کوتاه مدت، ممکن است نتایج قابل قبولی داشته باشد.

    کلید واژگان: همزمان‎سازی فحلی, eCG, فصل تولیدمثل, میش, PGF2α
    HamidReza Ferdowsi, Mahdi Vodjgani, Faramarz Gharagozloo *, Masood Talebkhan Garoussi, Amir Niasari Naslaji, Vahid Akbarinejad
    BACKGROUND

    Estrus synchronization is a valuable tool in ewe reproductive management.

    OBJECTIVES

    This study was performed to evaluate the efficiency and determine the best time of eCG injection in short-term synchronization program based on GnRH-PGF 2α in Shal ewes during the breeding season.

    METHODS

    One hundred and sixty non-pregnant Shal ewes, aged 2-6 years old were selected and randomly stratified to four equal groups. 25µg Alarelin acetate (GnRH analogue) and 75µg D-cloprostenol (PGF 2α analogue) were injected to all ewes, on days 0 and 5, respectively. The first group (control) did not receive any other treatment. Groups 2 to 4 received 400 IU of eCG, 48 hours before, 24 hours before and concurrent with PGF2α, respectively. Ewes were exposed to fertile rams during 96 hours post PGF2α injection. Blood serum progesterone concentrations were measured just before PGF2α injection and 10 days later.

    RESULTS

    No difference was observed in the first serum progesterone evaluation among experimental groups (P>0.05). However, progesterone had significantly higher concentrations 10 days after PGF 2α injection in groups 2 and 3 in comparison with groups 1 and 4 (P<0.05). Simultaneous use of eCG with PGF2α led to a higher estrus response in comparison with other groups (P<0.05). During the first day after PGF2α, a higher percentage of ewes in group 2 and 3 exhibited estrus compared with groups 1 and 4 (P<0.05). Conversely, estrus expression was higher 24-48 hours after prostaglandin injection in groups 1 and 4 than the other two (P<0.05). Thus, the interval to estrus was earlier in group 2 and 3 than groups 1 and 4 (P<0.05). No significant differences were detected in terms of conception rate, lambing rate, prolificacy and fecundity among study groups (P>0.05).

    CONCLUSIONS

    Use of eCG in different times (48 and 24 hours before and concurrent with PGF2α) in short-term synchronization program based on GnRH-PGF2α during the breeding season can be effective on estrus indices. Regarding the diversity of sheep's masses in Iran, it seems that acceptable results may be achieved when eCG is used concurrently with PGF2α in short-term protocol.

    Keywords: Estrus synchronization, eCG, breeding season, Ewe, PGF2α
  • محسن اسلامی، فرامرز قراگزلو، پیمان رحیمی فیلی، مهدی وجگانی، سارنگ سروری
    پروسموس الومبیس یک نقص مادرزادی با عامل نامشخص می باشد که در گاو، خوک، گوسفند و سگ گاها اتفاق می افتد. این نقص مادرزادی در هر دو جنس اتفاق می افتد. یک گوساله هلشتاین مرده که دارای نقص در قسمت های استخوانی و عضلانی سیستم حرکتی و دستگاه تناسلی خارجی بود به بیمارستان دام بزرگ دانشکده دامپزشکی دانشگاه تهران ارجاع داده شد. بررسی عکس های رادیولوژی و کالبدگشایی نشان داد که ستون مهره ها تا مهره اول کمری وجود داشته و مهرهای دوم تا پنجم، استخوان خاجی و مهرهای دمی وجود نداشتند. قسمت پشتی ناحیه کمری و خاجی فقط از بافت عضلانی و همبند تشکیل شده بود. دستگاه ادراری تناسلی دچار نقصهایی شامل عدم تشکیل تخمدان ها، رحم، واژن و لبه های خارجی فرج بوده، همچنین شریان نافی طرف راست هم وجود نداشت. روده های بزرگ و کوچک دارای ته کیسه های متعدد و مملو از مواد غذایی و مدفوع بودند. بیضه، کیسه بیضه و آلت تناسلی مشاهده نشد. همچنین میزنای به یک کیسه نازک مملو از مایعات اتصال داشت. یافته های آزمایشگاهی نشان دادند که، PH مایع جمع آوری شده 6 بوده و حاوی هموگلوبین، گلبول های سفید خون، باکتری و تعداد کمی گلبول های قرمز خون، کریستالهای اگزالات و سلول های اپیتلیال بود. به نظر می رسد که مایعات جمع آوری شده همان ادرار می باشد. این اولین گزارش از پروسموس الومبیس در یک گوساله هلشتاین دارای نقص های متعدد در محوطه بطنی در ایران می باشد.
    کلید واژگان: نقص مادرزادی, گوساله هلشتاین, پروسموس الومبیس, ستون فقرات
    Mohsen Eslami, Faramarz Gharagozlo, Peyman Rahimi Feyli, Mahdi Vodjgani, Sarang Soroori
    Perosomus elumbis is an occasional congenital anomaly of cattle, swine, sheep, and dogs with unknown etiology. This congenital abnormality occurs in both sexes. A dead Holstein calf characterized by musculoskeletal and external genitalia abnormalities was referred to the large animal hospital of University of Tehran. Radiographic evaluation and subsequent dissection revealed that the vertebral column was truncated at the level of first lumbar vertebra (L1). Moreover, L2-L5, sacrum and coccygeal vertebrae were absent. The dorsum of the lumbosacral region contained only soft tissues. Urogenital tract was incomplete, and it contained agenesis of the ovaries, uterine tubes, cervix, and vulva concurrent with unilateral umbilical artery agenesis. Small and large intestine contained blind-ended sacs. No testes, scrotum, and penis were found. The intact ureter was attached to a thin-walled fluid fill sac. The laboratory finding showed that the pH of the fluid was 6 and contained hemoglobin, white blood cells, bacteria, a few red blood cells, oxalate crystalline, and epithelial cells. It was concluded that the collected fluid was urine. This is the first report of perosomus elumbis in a Holstein calf having a lot of visceral abnormalities in Iran.
    Keywords: congenital abnormality, Holstein calf, perosomus elumbis, vertebral column
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال