mehran azadi
-
مقدمه
توجه به مسئله کاهش درد مزمن در سالمندان به یک مسئله مهم و حیاتی در جهت امید به زندگی تبدیل شده و به نظر می رسد شفقت درمانی و درمان یکپارچه معنوی هر یک می تواند به نوعی در رشد مقابله با درد در سالمندان موثر باشد و بدین ترتیب پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی شفقت درمانی و درمان یکپارچه معنوی بر راهکارهای مقابله با درد در سالمندان با درد مزمن انجام شد.
مواد و روش هاپژوهش حاضر از نوع کاربردی و یک طرح نیمه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری با گروه کنترل بود. جامعه آماری مطالعه حاضر را سالمندان دچار درد مزمن در مرکز سالمندان نورا واقع در تهران در سال 1402 تشکیل دادند. تعداد سالمندان نمونه در پژوهش حاضر 45 نفر بود (N=15 در هر گروه) که شیوه هدفمند انتخاب شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه راهبردهای مقابله با درد روزنشتایل و کیف بود. روش تجزیه و تحلیل داده ها نیز تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر با نرم افزار spss نسخه 27 بود.
یافته هانتایج پژوهش نشان داد که شفقت درمانی بر راهکارهای مقابله با درد در سالمندان با درد مزمن است (01/0 P<،114/43=F) با اندازه اثر 53% اثربخش است و درمان یکپارچه معنوی بر راهکارهای مقابله با درد (01/0) می باشد.
نتیجه گیریمی توان نتیجه گرفت شفقت درمانی به نسبت درمان یکپارچه معنوی بر راهکارهای مقابله با درد در سالمندان با درد مزمن موثرتر می باشد.
کلید واژگان: درمان یکپارچه معنوی, سالمندان, شفقت درمانی, مقابله با دردObjectivesPaying attention to the problem of reducing chronic pain in the elderly has become an important and vital issue in the direction of life expectancy, and it seems that compassion therapy and integrated spiritual therapy can each be effective in the development of coping with pain in the elderly. Thus, the present study was conducted with the aim of comparing the effectiveness of compassion therapy and integrated spiritual therapy on coping strategies for the elderly with chronic pain.
MethodThe present study was applied and a semi-experimental design of pre-test, post-test and follow-up with a control group. The statistical population of the present study was composed of elderly people with chronic pain in the Noura Center for the Elderly located in Tehran in 1402. The number of elderly sample in the present study was 45 people (N=15 in each group) who were selected in a targeted way. The tool of the research was Rosenstein and Kief pain coping strategies questionnaire. The method of data analysis was analysis of variance with repeated measurements using spss software version 27.
ResultsThe research results showed that compassion therapy is effective on pain coping strategies in the elderly with chronic pain (F=43.114, P<0.01) with an effect size of 53%, and spiritual integrated therapy is effective on pain coping strategies. (F=85.635, P <0.01) is effective in the elderly with chronic pain with an effect size of 69%, and there is also a difference between the effectiveness of compassion therapy and integrated spiritual therapy on coping strategies for the elderly with chronic pain (0.027= p) There is a significant difference at the error level of 0.01.
ConclusionIt can be concluded that compassion therapy is more effective than spiritual integrated therapy on coping strategies for the elderly with chronic pain.
Keywords: Compassion Therapy, Elderly, Coping With Pain, Integrated Spiritual Therapy -
هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی آموزش گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر تعامل با جنین و بر عهده داشتن نقش والدی در زنان باردار بود. این پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و گروه کنترل با دوره پیگیری 3 ماهه بود. جامعه آماری پژوهش کلیه ی زنان با بارداری اول مراجعه کننده به مراکز منتخب بهداشت و درمان شهر تهران در سال 1402 بود که از بین آنها با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند تعداد 30 نفر انتخاب شدند. این تعداد در دو گروه آموزش گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد و گروه گواه به طور تصادفی جایگزین شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه دلبستگی مادر به جنین (MFAS، کرانلی، 1981) جمع آوری شد. مداخله آموزش گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد در 8 جلسه 90 دقیقه و هفته ای یک بار برگزار شد. داده ها با استفاده از آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. یافته ها نشان داد تفاوت بین مرحله پیش آزمون و پس آزمون تعامل با جنین و پیش آزمون پیگیری تعامل با جنین، معنادار بوده است (05/0>P). همچنین تفاوت بین مرحله پیش آزمون و پس آزمون برعهده داشتن نقش والدی و پیش آزمون پیگیری برعهده داشتن نقش والدی نیز معنادار بوده است (05/0>P). از یافته های فوق می توان نتیجه گرفت آموزش گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد بر بهبود تعامل با جنین و برعهده داشتن نقش والدی موثر و ماندگار است.
کلید واژگان: آموزش گروهی مبتنی بر پذیرش و تعهد, برعهده داشتن نقش والدی, تعامل با جنینThe present study aimed to determine the effectiveness of group training based on acceptance and commitment to interacting with the fetus and assuming the role of parent in pregnant women. The research was semi-experimental with a pre-test, post-test, and control group design with a 3-month follow-up period. The statistical population of women with their first pregnancy referred to selected health and treatment centers in Tehran in 2023, 30 people were selected using the purposeful sampling method and were randomly replaced in two groups of group training based on acceptance and commitment and the control group. Data were collected with the Mother-Fetal Attachment Questionnaire (MFAS, Cranley, 1981). Group training based on acceptance and commitment was held in 8 sessions of 90 minutes and once a week. The data were analyzed by the analysis of variance test with repeated measurements. The findings showed that there is a difference between pre-test and post-test and pre-test and follow-up of interaction with the fetus (P<0.05). The difference between pre-test and post-test and pre-test and follow-up is significant (P<0.05). From the above findings, it can be concluded that group training based on acceptance and commitment to improving interaction with the fetus and assuming the parental role is effective and lasting.
Keywords: Group Training Based On Acceptance, Commitment, Taking On The Role Of Parent, Interacting With The Fetus -
هدف پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان تحلیل رفتار متقابل و روایت درمانی بر بخشودگی بین فردی زنان آسیب دیده از پیمان شکنی زناشویی همسران بود. روش پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون - پس آزمون و گروه کنترل با دوره پیگیری 2 ماهه بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را تمامی زنان آسیب دیده از پیمان شکنی زناشویی از همسران مراجعه کننده به مراکز مشاوره مستقر در منطقه 4 شهر تهران در سال 1401 تشکیل دادند. که تعداد 45 نفر به شیوه هدفمند انتخاب و با گمارش تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه گواه قرار گرفتند. ابزار این پژوهش پرسشنامه بخشودگی بین فردی احتشام زاده و همکاران (2011، IFI) بود. مداخله تحلیل رفتار متقابل برن (1958) و پروتکل روایت درمانی وایت و اپستون (1990) در 8 جلسه 120 دقیقه ای هفته ای دو بار به صورت گروهی برای گروه آزمایش اول و دوم اجرا شد. داده ها با بهره گیری از تحلیل واریانس آمیخته تجزیه وتحلیل شدند. نتایج تحلیل واریانس مکرر نشان داد بین گروه ها در پس آزمون و پیگیری بخشودگی بین فردی تفاوت معناداری وجود دارد (05/0>P)، درمان تحلیل رفتار متقابل نسبت به روایت درمانی به طور معناداری بر بخشودگی بین فردی زنان آسیب دیده از پیمان شکنی زناشویی از همسران اثربخش تر بود (05/0>P) و هر دو درمان دارای ماندگاری اثر در دوره ی پیگیری بودند (05/0>P). بنابراین بین دو درمان تحلیل رفتار متقابل و روایت درمانی تفاوت معنادار وجود دارد و درمان تحلیل رفتار موثرتر بود.
کلید واژگان: بخشودگی بین فردی, پیمان شکنی, تحلیل رفتار متقابل, روایت درمانی, زنانThe present study aimed to compare the effectiveness of mutual behavior analysis and narrative therapy on interpersonal forgiveness of women affected by marital contract breaking. The present research method was semi-experimental with a pre-test-post-test design and a control group with a follow-up of 2 months. The statistical population of the present study was made up of all the women affected by the breach of marital contract from their husbands who were referred to the counseling centers located in the 4th district of Tehran in 2022. 45 people were selected purposefully and randomly assigned to two experimental groups and one control group. The instrument of this research was Ehteshamzadeh et al's Interpersonal Forgiveness Inventory (IFI, 2011), Berne's transactional analysis intervention (1958), and White and Epston's (1990) narrative therapy protocol was implemented in 8 sessions of 120 minutes twice a week for the first and second experimental groups. The data were analyzed using mixed analysis of variance. The results of repeated variance analysis showed that there is a significant difference between the groups in the post-test and follow-up of interpersonal forgiveness (P<0.05), the treatment of mutual behavior analysis was significantly more effective than the spouses' interpersonal forgiveness compared to narrative therapy (P<0/05) and both treatments had lasting effects in the follow-up period (P<0.05). Therefore, there is a significant difference between the two treatments of mutual behavior analysis and narrative therapy, and behavior analysis treatment was more effective.
Keywords: Interpersonal Forgiveness, Infidelity, Transactional Analysis, Narrative Therapy, Women -
زمینه و هدف
هدف این مطالعه بررسی اثربخشی سایکودرامای گروهی بر بهبود رضایت از زندگی، شفقت به خود و هیجانات مثبت در بیماران افسرده بود. با توجه به پیچیدگی افسردگی و نیاز به رویکردهای درمانی چندگانه، این پژوهش تلاش داشت شواهد تجربی در مورد اثربخشی سایکودراما به عنوان یک مداخله درمانی ارائه دهد.
روش و مواداین مطالعه از طرح کارآزمایی تصادفی کنترل شده استفاده کرد. نمونه شامل 30 بیمار افسرده بود که از یک کلینیک در تهران انتخاب و به صورت تصادفی به گروه آزمایش (n=15) که تحت درمان سایکودرامای گروهی قرار گرفتند و گروه کنترل (n=15) که هیچ مداخله ای دریافت نکردند، تقسیم شدند. مداخله شامل ده جلسه 75 دقیقه ای بود که طی پنج ماه برگزار شد. داده ها با استفاده از ابزارهای استاندارد شامل مقیاس رضایت از زندگی (SWLS)، مقیاس شفقت به خود (SCS) و مقیاس هیجانات مثبت و منفی (PANAS) جمع آوری شد. تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر و آزمون پس آزمون بنفرونی انجام شد و از نرم افزار SPSS-27 استفاده گردید.
یافته هانتایج نشان داد که در گروه آزمایش، رضایت از زندگی، شفقت به خود و هیجانات مثبت به طور معناداری بهبود یافته است. به طور مشخص، امتیاز رضایت از زندگی از میانگین 19.43 (انحراف معیار = 3.67) در پیش آزمون به 26.89 (انحراف معیار = 3.21) در پس آزمون و 25.73 (انحراف معیار = 3.45) در پیگیری افزایش یافت. امتیاز شفقت به خود از 18.24 (انحراف معیار = 2.98) به 24.13 (انحراف معیار = 2.67) در پس آزمون و 23.35 (انحراف معیار = 2.89) در پیگیری افزایش یافت. همچنین، امتیاز هیجانات مثبت از 21.57 (انحراف معیار = 3.11) به 28.74 (انحراف معیار = 3.01) در پس آزمون و 27.89 (انحراف معیار = 3.19) در پیگیری افزایش یافت. نتایج ANOVA تاثیرات معناداری برای گروه، زمان و تعامل بین گروه و زمان را تایید کرد (p < 0.001).
نتیجه گیرییافته ها اثربخشی سایکودرامای گروهی در افزایش رضایت از زندگی، شفقت به خود و هیجانات مثبت در بیماران افسرده را تایید می کند. این بهبودها در طول دوره پنج ماهه پیگیری حفظ شد، که نشان می دهد سایکودراما می تواند یک رویکرد درمانی ارزشمند برای افسردگی باشد. پژوهش های آینده باید اثرات بلندمدت را بررسی کرده و سایکودراما را با روش های درمانی دیگر مقایسه کنند.
کلید واژگان: سایکودرامای گروهی, رضایت از زندگی, شفقت به خود, هیجانات مثبت, افسردگی, کارآزمایی تصادفی کنترل شده, مداخله درمانیBackground and ObjectiveThe objective of this study was to investigate the effectiveness of group psychodrama on improving life satisfaction, self-compassion, and positive affects in depressed patients. Given the complexity of depression and the need for multifaceted treatment approaches, this research aimed to provide empirical evidence on the efficacy of psychodrama as a therapeutic intervention.
Methods and Materials:
This study employed a randomized controlled trial design. The sample consisted of 30 depressed patients selected from a clinic in Tehran and randomly assigned to either the experimental group (n=15) receiving group psychodrama therapy or the control group (n=15) receiving no intervention. The intervention comprised ten 75-minute sessions conducted over five months. Data were collected using standardized tools: the Satisfaction with Life Scale (SWLS), Self-Compassion Scale (SCS), and Positive and Negative Affect Schedule (PANAS). Data analysis was performed using repeated measures ANOVA and Bonferroni post-hoc tests, with the software SPSS-27.
FindingsThe results indicated a significant improvement in life satisfaction, self-compassion, and positive affects among participants in the experimental group compared to the control group. Specifically, life satisfaction scores increased from a mean of 19.43 (SD=3.67) at pre-test to 26.89 (SD=3.21) at post-test and 25.73 (SD=3.45) at follow-up. Self-compassion scores rose from 18.24 (SD=2.98) to 24.13 (SD=2.67) at post-test and 23.35 (SD=2.89) at follow-up. Positive affect scores also showed a significant increase from 21.57 (SD=3.11) to 28.74 (SD=3.01) at post-test and 27.89 (SD=3.19) at follow-up. The ANOVA results confirmed significant effects for group, time, and the interaction between group and time (p < 0.001).
ConclusionThe findings support the efficacy of group psychodrama in enhancing life satisfaction, self-compassion, and positive affects in depressed patients. These improvements were sustained over a five-month follow-up period, suggesting that psychodrama can be a valuable therapeutic approach for depression. Future research should explore long-term effects and compare psychodrama with other therapeutic modalities.
Keywords: Group Psychodrama, Life Satisfaction, Self-Compassion, Positive Affects, Depression, Randomized Controlled Trial, Therapeutic Intervention -
Objective
The aim of this research was to investigate the effectiveness of individual psychodrama on life satisfaction, self-compassion, and positive emotions in depressed patients.
Materials and MethodsThe research method was quasi-experimental, conducted by comparing two groups: intervention and control, with no therapeutic intervention for the control group. The statistical sample of this research consisted of 30 women aged 25 to 45 years old, selected from among depressed patients with a significant level of depression as measured by the Beck Depression Inventory. Participants were randomly assigned to either the control or experimental groups. Variables were measured before and after the therapeutic intervention using relevant questionnaires. Life satisfaction was measured using the Satisfaction with Life Scale (Diener, 1989), self-compassion with the Self-Compassion Scale (Neff, 2003), and positive emotions with the Positive and Negative Affect Schedule (Watson & Clark, 1989). Participants attended 12 sessions, each lasting one and a half hours, with one session per week.
FindingsThe findings indicate that individual psychodrama was effective in enhancing life satisfaction, self-compassion, and positive emotions in depressed patients, and this effectiveness persisted three months post-intervention.
ConclusionTherefore, psychodrama can be used to enhance life satisfaction, self-compassion, and positive emotions in depressed women.
Keywords: Individual Psychodrama, Life Satisfaction, Self-Compassion, Positive Emotions, Depressed Patients -
تدوین ماتریس شرطی-پیامدی اضطراب جدایی از دیدگاه مادرانهدف
پژوهش حاضر به مطالعه کیفی تفکر مادران در مورد اضطراب جدایی، علیت شناسی اضطراب جدایی، طرز برخورد و راهبردهای مادران با کودکان مبتلا به اضطراب جدایی شان می پردازد.
روش شناسی:
روش پژوهش حاضر کیفی با رویکرد نظریه زمینه ای بر اساس الگوی نظام مند اشتراوس و کوربین (2015) بود. جامعه دربرگیرنده مادارن کودکان مبتلا به اختلال اضطراب جدایی مقطع اول دبستان شهر تهران در سال 1399 بود که از بین آنان 10 مادر، تا رسیدن به اشباع، به روش هدفمند متجانس و گلوله برفی انتخاب شدند. به منظور گردآوری داده ها از روش مصاحبه نیمه ساختاریافته استفاده شد. داده ها با کمک نرم افزار MAX-QDAنسخه 2020 داده ها تحلیل شدند.
یافته ها370 کد اولیه بدست آمد که از طریق کدگذاری علی-تعاملی با تاکید بر ویژگی-ابعاد و فرآیندی-پیامدی مینی چارچوب های متقاطع علی و راهبردی ایجاد شد.
نتیجه گیرینتایج کدگذاری علی و فرآیندی ، شامل عوامل علی درونی-رابطه ای مانند انواع مسایل ژنتیکی، نشانه های نوزادی و کودکی، عدم حضور مادر و پدر، دعواهای زناشویی، و بیرونی-عطفی مانند آرام بودن محیط زندگی و یک حادثه یا بیماری برای خود یا نزدیکان، و راهبردهای جلوگیری-جبرانی فایده مند مانند ترغیب پدر برای ارتباط بیشتر با کودک، و بی فایده مانند راهبرد به زور جدا کردن بود. علاوه براین از طریق ماتریس شرطی-پیامدی، جنبه های تعاملی و پیامدی و کد مرکزی حساس شدگی زودهنگام نسبت به تعاملات و محیط، اضطراب جدایی از دیدگاه مادران بدست آمد.
کلید واژگان: اضطراب جدایی, نظریه زمینه ای نظام مند, ماتریس شرطی-پیامدی, دیدگاه مادرانCompilation of the conditional-consequential matrix of separation anxiety from the viewpoint of mothersPurposeThe current study deals with the qualitative study of mothers' viewpoint about separation anxiety, the etiology of separation anxiety, the way mothers deal with their children suffering from separation anxiety and its strategies.
MethodologyThe current research method was qualitative with the grounded theory approach based on the systematic model of Strauss and Corbin (2015). The population included mothers of children suffering from separation anxiety disorder in the first grade of primary school in Tehran in 2019, from whom 10 mothers were selected using a purposeful homogeneous and snowball methods until saturation was reached. In order to collect data, a semi-structured interview method was used. The data were analyzed with the help of MAX-QDA 2020 version.
Findings370 primary codes were obtained, which were created through causal-interactional coding with emphasis on properties-dimensions and process-consequences of cross-causal and strategic mini-frameworks.
ConclusionCausal and procedural coding results, including internal-relational causal factors such as various genetic issues, infant and childhood symptoms, absence of mother and father, marital disputes, and external-reflective factors such as the calmness of the living environment and an accident or illness for oneself or relatives , and the prevention-compensatory strategies were useful, such as persuading the father to communicate more with the child, and useless, such as the strategy of forceful separation. In addition, through the conditional-consequence matrix, interactive and consequential aspects and the central code of early sensitization to interactions and environment, separation anxiety was obtained from the viewpoint of mothers.
Keywords: Separation anxiety, Systematic grounded theory, Conditional-Consequential Matrix, Mothers', viewpoint -
اضطراب اجتماعی معمولا روندی مزمن و پیوسته دارد و به میزان زیادی با دوران کودکی و خانواده در ارتباط است. هدف این پژوهش تعیین رابطه باورهای وسواسی والدین و اضطراب اجتماعی در فرزندان با میانجی گری تنظیم هیجان بود. طرح پژوهش توصیفی و از نوع همبستگی بود. جامعه آماری 500 نفر دانشجوی دختر عضو شبکه مجازی تلگرام دانشکده روان شناسی دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب بود. نمونه آماری 600 نفر شامل 200 دانشجوی دختر و 400 نفر والدین آن ها بودند که با روش نمونه گیری داوطلبانه انتخاب شدند. مقیاس اضطراب اجتماعی (مایکل لایبویتز، 1987)، توسط دانشجویان و پرسش نامه باورهای وسواسی (گروه کاری دریافت های شناختی در اختلال وسواس فکری عملی،2003) و فرم کوتاه پرسش نامه تنظیم شناختی هیجان (گارنفسکی، گرایچ و اسپینهاون، 2002)، توسط والدین دانشجویان تکمیل و برای آزمون فرضیه ها از آزمون های همبستگی گشتاوری پیرسون و تحلیل مسیر استفاده شد. یافته ها نشان داد باورهای وسواسی والدین با راهبردهای غیرانطباقی تنظیم هیجان آن ها، و راهبردهای غیرانطباقی تنظیم هیجان والدین با اضطراب اجتماعی فرزند رابطه مثبت با سطح معنا داری 05/0≥p داشتند.
کلید واژگان: باورهای وسواسی, اضطراب اجتماعی, تنظیم هیجانSocial anxiety has a chronic and continuous process and is highly related to childhood and family. The aim of this study was determine the relationship between parents' obsessive beliefs and social anxiety in children with emotion regulation mediation. The research design was descriptive and correlational. The statistical population was 500 female students who were members of the Telegram virtual networks of the Faculty of Psychology of the Islamic Azad University, South Tehran Branch. The statistical sample consisted of 600 students including 200 female students and 400 parents who were selected by voluntary sampling. The Social Anxiety Scale (Michael Leibovitz, 1987) was completed by students, and the Obsessive Beliefs Questionnaire (Obsessive Compulsive Cognitions Working Group, 2003), and the short form of the Cognitive Emotion Regulation Questionnaire (Garnefsky, Gerich, & Spinhaven, 2002) were completed by parents. Pearson torque correlation tests and path analysis were used to test the hypotheses. Findings showed that parents' obsessive beliefs with their non-adaptive emotion regulation strategies, and parents' non-adaptive emotion regulation strategies with social anxiety in their children have a positive relationship, with a significance level of p≥0.05.
Keywords: Obsessive beliefs, Social anxiety, emotion regulation -
هدف از این پژوهش بررسی نقش واسطه ای طرحواره های ناسازگار اولیه در رابطه سبک های دلبستگی و صمیمیت زناشویی بود. روش پژوهش کمی و از نوع همبستگی است. جامعه آماری این پژوهش کلیه زنان متاهل مراجعه کننده به سرای محله زرگنده شهر تهران در سال 1399 بودند. حجم نمونه 260 نفر از این افراد بر اساس دیدگاه کلاین (2015) و به شیوه نمونه گیری غیرتصادفی در دسترس انتخاب و به پرسشنامه تجارب نزدیکی در روابط صمیمانه فرالی، والر و برنان (2000)، فرم کوتاه پرسشنامه طرحواره یانگ نسخه سوم یانگ (2005) و مقیاس صمیمیت زناشویی والکر و تامپسون (1983) پاسخ دادند. پس از کنار گذاشتن 11 پرسشنامه داده پرت، 249 نفر با ارزیابی الگوی پیشنهادی از طریق مدل تحلیل مسیر با استفاده از SPSS و Lisrel تحلیل شد. بر اساس یافته های این پژوهش، مدل اصلاح شده از برازش مطلوبی برخوردار بود. به طورکلی نتایج نشان داد بیشتر مسیرهای مستقیم معنادار شدند (05/0>P). همچنین مسیرهای غیرمستقیم سبک های دلبستگی ناایمن نیز از طریق طرحواره های ناسازگار اولیه با صمیمیت زناشویی معنادار بود. مدل ارزیابی شده از برازندگی مطلوبی برخوردار است و گام مهمی در جهت شناخت عوامل موثر بر صمیمیت زناشویی زنان متاهل است.
کلید واژگان: طرحواره های ناسازگار اولیه, سبک های دلبستگی, صمیمیت زناشوییThe purpose of this study was to mediating role of early maladaptive schemas in the relationship between attachment style and marital intimacy. The quantitative - correlation method was used. The statistical population consists of all married women referring to Zargandeh neighborhood house in Tehran city in year 2020. In this study, according to convenience sampling method, 260 people by formula Kline (2015) were selected as samples and they were asked to marital intimacy scale of Fraley, Waller and Brennan (2000), early maladaptive schemas scale of Young (2005) and attachment style scale of Walker and Thompson (1983). After exclusion of 11 outlier data was finally, 249 people were analyzed with using SPSS and Lisrel software was investigated. The proposed model had an acceptable fitness to the data. Overall, the results showed more the direct paths of were found significant (P<0/05). Also results showed, Also this model showed indirect path attachment style with marital intimacy through moderating role early maladaptive schemas in married women. The evaluated model has a good fit and is an important step in identifying the factors that are effective in marital intimacy in married women.
Keywords: Early Maladaptive Schemas, Attachment Style, Marital Intimacy -
مقدمه
اختلال اضطراب جدایی یکی از شایع ترین اختلال های هیجانی در دوران کودکی و نوجوانی و عامل خطر مهمی برای سلامت روان در طول زندگی است. هدف از پژوهش حاضر تعیین اثربخشی مداخله روانی- آموزشی دلبستگی- بنیان بر کاهش نشانگان اختلال اضطراب جدایی و شیوه های فرزندپروری مادران کودکان مبتلا بود.
مواد و روش هاروش این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری همراه با گروه کنترل بود. 7 مرکز مشاوره و روان درمانی سطح شهر تهران در ایران به روش تصادفی خوشه ای انتخاب شد که بعد از غربال اولیه کودکان با سیاهه اختلالات عاطفی برای سنین مدرسه، 6 تن از مادران این کودکان از مراکز ارجاع داده شدند که بعد از ریزش و در انتها 24 مادر باقی مانده بصورت گمارش تصادفی در گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. داده ها با استفاده از پرسشنامه علایم مرضی کودکان اسپیرافکین وگادو و پرسشنامه شیوه های فرزندپروری آلاباما جمع آوری شد.
یافته هانتایج نشان داد بسته مداخلاتی روانی- آموزشی دلبستگی-بنیان به طور معنی داری نشانگان و شدت اختلال اضطراب جدایی را کاهش می دهد و این اثر در مرحله پیگیری نیز معنی دار بود. همچنین مداخله مذکور شیوه های فرزندپروری مشارکت مادران و فرزندپروری مثبت را افزایش و عدم ثبات و ضعف در نظارت آنان را به طور معنی داری کاهش داد.
نتیجه گیریبسته مداخلاتی روانی- آموزشی دلبستگی- بنیان می تواند به عنوان برنامه ای کارآمد برای بهبود شیوه های فرزندپروری مادران وکاهش نشانگان اختلال اضطراب جدایی در کودکان مورد توجه قرار گیرد.
کلید واژگان: تحصیلات, فرزندپروری, اضطراب, جداییIntroductionSeparation anxiety disorder is one of the most common emotional disorders in childhood and adolescence and an important risk factor for mental health throughout life. The research aimed to determine the effectiveness of attachment-based psycho-educational interventions in reducing the symptoms of separation anxiety disorder in children and the parenting methods of mothers of affected children.
Materials and MethodsThis research method of this research was semi-experimental with a pre-test, post-test, and follow-up design with a control group. Seven counseling and psychotherapy centers in Tehran, Iran were selected by random cluster method, after the initial screening of children with emotional disorders listed for school age, six mothers of these children were referred from the centers, after the sample drop, and finally, twenty-four of the remaining mothers were randomly assigned to the experimental and control groups. The data was collected using Spirafkin and Gado's Children's Disease Symptoms Questionnaire and the Alabama Parenting Questionnaire.
ResultsThe results showed that the psycho-educational attachment-based package significantly reduces the symptoms and severity of separation anxiety disorder, and this effect was also significant in the follow-up phase. Furthermore, the mentioned package increased the parenting methods of mothers' involvement as well as positive parenting and significantly reduced poor monitoring/supervision and inconsistency.
ConclusionThe psycho-educational attachment-based training package can be considered an efficient program to improve the parenting practices of mothers and reduce the symptoms of separation anxiety disorder in children.
Keywords: Education, Parenting, Anxiety, Separation -
مقدمه
استرس، حالات هیجانی منفی، بی نظمی هیجانی، ضعف حرمت خود و احساس تنهایی و انزوا از عواملی است که به عنوان راه اندازهای رفتارهای خوردن آشفته شناسایی شده اند.
هدفهدف پژوهش حاضر بررسی رابطه استرس ادراک شده، حمایت اجتماعی و حرمت خود با خوردن آشفته به واسطه ناگویی خلقی بود.
روشپژوهش حاضر همبستگی و از نوع معادلات ساختاری بود. جامعه آماری مراجعه کنندگان به کلینیک درمان چاقی باراکا در شهر تهران در سال 1400-1399 بودند که از بین آن ها 303 نفر که دارای شاخص توده بدنی بالای 30 بودند با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. داده ها با استفاده از پرسشنامه استرس ادراک شده کوهن و همکاران (1983)، مقیاس حمایت اجتماعی ادراک شده زیمت و همکاران (1988)، مقیاس حرمت خود روزنبرگ (1965)، مقیاس ناگویی خلقی بگبی و همکاران (1994) و پرسشنامه رفتارهای خوردن وان اشتراین و همکاران (1986) گردآوری شد. جهت تحلیل داده ها از روش معادلات ساختاری استفاده شد.
یافته ها:
نتایج معادلات ساختاری نشان داد اثرات مستقیم استرس ادراک شده (0/22=β و 0/01>p)، حمایت اجتماعی (0/25-=β و 0/01>p) و حرمت خود (0/21-=β و 0/01>p) بر خوردن آشفته معنادار بود. همچنین اثرات غیر مستقیم استرس ادراک شده (0/01>p و 7/69=Z)، حمایت اجتماعی (0/01>p و 6/13-=Z) و حرمت خود (0/01>p و 6/46-=Z) از طریق ناگویی خلقی بر خوردن آشفته معنادار بود.
نتیجه گیری:
نتایج پژوهش نشان داد که عواملی همچون میزان استرس، داشتن حمایت اجتماعی و حرمت خود و شناسایی و بیان احساسات می تواند بر رفتارهای خوردن آشفته تاثیرگذار باشد؛ بنابراین، می توان انتظار داشت با کاهش استرس و ناگویی خلقی و بهبود حمایت اجتماعی و حرمت خود رفتارهای خوردن آشفته در افراد چاق کاهش یابند.
کلید واژگان: استرس, حرمت خود, حمایت اجتماعی, خوردن آشفته, ناگویی خلقیIntroductionStress, negative emotional states, emotional disorders, low self-esteem, and feelings of loneliness and isolation are among contributing factors, which can trigger disordered eating behaviors.
AimThe present study aimed to investigate the association of perceived stress, social support, and self-esteem with disordered eating due to alexithymia.
MethodIn this correlational study with structural equation modeling, the statistical population consisted of individuals, who were referred to Baraka Obesity Treatment Clinic in Tehran, Iran, during 2021-2022. A total of 303 people with a body mass index above 30 kg/m2 were selected using the convenience sampling method. Data were collected using the Perceived Stress Questionnaire by Cohen et al. (1983), Perceived Social Support Scale by Zimmet et al. (1988), Rosenberg's Self-Esteem Scale (1965), Alexithymia Scale by Bagby et al. (1994), and Eating Behavior Questionnaire by Van Stein and colleagues (1986). The structural equation modeling method was used to analyze the data.
ResultsThe results of the structural equation modeling indicated the significant direct effects of perceived stress (β=0.22, P<0.01), social support (β=-0.25, P<0.01), and self-esteem (β=-0.21, P<0.01) on disordered eating. Also, the indirect effects of perceived stress (Z=7.69, P<0.01), social support (Z=-6.13, P<0.01), and self-esteem (Z=-6.46, P<0.01) were significant on disordered eating through alexithymia.
ConclusionThe results of the present study showed that factors, such as the level of stress, social support, self-esteem, and identifying and expressing one’s emotions, can affect disordered eating behaviors. Therefore, by reducing stress and alexithymia and improving social support and self-esteem, disordered eating behaviors are speculated to decrease in obese people.
Keywords: Stress, Self-esteem, Social support, Disordered eating, Alexithymia -
Separation anxiety disorder is one of the issues and problems that lead to academic failure and huge losses for the parents and society. This is a qualitative research on separation anxiety disorder in preschool children. The present research method was qualitative with a grounded theory approach based on Charmaz constructivist model. The population included mothers of children with separation anxiety disorder in Tehran in 2020, from whom 10 mothers were selected by homogeneous purposeful sampling until saturation. The semi-structured interview method was used to collect data and the data were analyzed with the MAXQDA software 2020 version. 370 primary codes, 4 themes including the position of strategic management application, the position of the determining father-affected mother, the effective position of the underlying factors, and the position of the child's sensitivity in infancy and childhood and showed a central category of early sensitivity to interactions and environment. It can be concluded that inadequate understanding of interactions and dysfunctional parenting strategies are effective in separation anxiety, and therefore to prevent this disorder, parental educational interventions and the involvement of fathers in parenting are recommended.Keywords: Separation anxiety, parents, Grounded Theory
-
پژوهش حاضر با هدف هنجاریابی و تعیین ویژگی های روانسنجی (اعتبار و روایی) پرسشنامه طرحواره های اولیه یانگ (نسخه سوم فرم کوتاه، 2005) در جامعه دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب درسال تحصیلی 98-99 انجام شد. به دلیل محدودیتهای ناشی از همه گیری کرونا نمونه آماری (مرد170 زن 341) به صورت داوطلبانه و از طریق گروه های مجازی دانشجویان بدست آمد. اعتبار پرسشنامه با روش همسانی درونی، روایی سازه با تحلیل عاملی تاییدی، وهنجار پرسشنامه با استفاده از نرم درصدی مشخص شد.تحلیل یافته ها نشان داد پرسشنامه به غیر از حوزه دگرجهت مندی که اعتبار متوسط (67/0) داشت، در بقیه حوزه ها مطلوب (بالاتراز 70/0) است. همچنین باحذف برخی گویه ها پرسشنامه از روایی کافی (بالاتراز 30/0) برخوردار بود. توزیع نمرات درصدی بدست آمده در حوزه های طرد، دگرجهت مندی، گوش به زنگی و مرزهای مختل در حد قابل قبول طبیعی است اما در حوزه خودگردانی چولگی به راست وجود دارد.
کلید واژگان: کلیدواژه ها :طرحواره های ناسازگار اولیه, پرسشنامه طرحواره یانگ, هنجاریابی, تحلیل عاملی تاییدیThe aim of this study was to standardize and determine the psychometric properties (validity and reliability) of the Yang Early Schematic Questionnaire (Third Edition Short Form, 2005) in the student community of Islamic Azad University, South Tehran Branch in the academic year 2019-2020. 511male and female students of the Islamic azad University,Tehran -South Branch, who were members of virtual network( male 170 and female 341), formed the statistical population of this study. Yang answered 90 questionnaire from Yangs early maladaptive schemes. The validity of the questionnaire was determined by internalconsistency medthod construct validity was confirmed by confirmed factor analysis and the norm of the questionnaire was determined by using soft percentage.0/70. Also according to the presented results, it can be said that the maladaptive schemas questionnaire (third edition), ( with the omission of question 11, 90, 69, 67, 48, 22, 15) had sufficient validity of in struments in the study population and the questionnaire is modifled. As a result, by removing some items, the questionnaire had sufficent validity (above 0.30). The distribution of the percentage scores obtained in the areas of exclusion, heterogeneity, deafness, and disturbed boundaries is reasonably normal, but in the areas of self-government there is skewness to the right.
Keywords: Primary maladaptive schemas, Young Schematic Questionnaire, Normativeness, Confirmatory Factor Analysis -
مقدمه
رضایت از زندگی، به دلیل ارتباط همزمان و بلند مدت آن با نتایج سازگاری در نوجوانی، از قبیل عملکرد تحصیلی بالاتر، وضعیت اجتماعی مطلوب و مثبت، کاهش مشکلات رفتاری و افزایش مشارکت نوجوانان از اهمیت زیادی برخوردار است. از این رو، هدف پژوهش، بررسی رابطه بین قدردانی و رضایت از زندگی نوجوانی با نقش میانجیگری حمایت اجتماعی و مشکلات هیجانی بود.
روشاین پژوهش مطالعه ای توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری پژوهش، شامل کلیه دانش آموزان پسر مشغول به تحصیل مقطع متوسطه دوره اول شهرستان میبد استان یزد در سال تحصیلی1399-1398 بود؛ که به روش نمونه گیری خوشه ای تصادفی دویست و هشتاد و هفت نفر به عنوان نمونه انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها، از پرسشنامه های قدردانی، رضایت از زندگی، حمایت اجتماعی و مدرسه من و مدرسه ما استفاده شد.
نتایجنتایج تحلیل مسیر نشان داد که روابط مستقیم قدردانی، حمایت اجتماعی و مشکلات هیجانی با رضایت از زندگی معنادار بودند. همچنین، اثرات غیر مستقیم قدردانی بر رضایت از زندگی از طریق میانجیگری حمایت اجتماعی و مشکلات هیجانی نیز معنادار بود.
بحث و نتیجه گیریبنابر نتایج به دست آمده، با بالابردن حمایت اجتماعی و اجرای برنامه هایی ازجمله آموزش، جهت بالا بردن قدردانی و تنظیم مشکلات هیجانی می توان به دانش آموزان کمک کرد تا رضایت از زندگی بالاتری داشته باشند.
کلید واژگان: حمایت اجتماعی, رضایت از زندگی, قدردانی, مشکلات هیجانی, یزدIntroductionLife satisfaction is very important due to its simultaneous and long-term relationship with the results of adolescent adjustments, such as higher academic performance, favorable social status, reducing behavioral problems, and increasing adolescent participation. Therefore, the purpose of this study was to examine the relationship between adolescence’ gratitude and satisfaction of life with the mediation of social support and emotional problems.
MethodsThe statistical population of the study consisted of all male students who studied at Meybod high school in the academic year of 2019-2020. Two hundred eighty-seven people were selected by random sampling method. The data were collected using gratitude, the satisfaction of life, social support, and me and my school questionnaires.
ResultsThe results of path analysis showed that direct relationships of gratitude, social support, and emotional problems with the satisfaction of life were significant. Also, the indirect effects of gratitude on the satisfaction of life through mediation of social support and emotional problems were significant.
ConclusionsAccording to the results, by increasing social support and implementing programs such as education, to increase appreciation and regulate emotional problems, students can be helped to have higher life satisfaction.
Keywords: Social Support, Satisfaction Of Life, Gratitude, Emotional Problems, Yazd -
هدفهدف این پژوهش بررسی نقش واسطه ای تعارض والد- فرزند در ارتباط تمایزیافتگی خود با اضطراب اجتماعی بود.روشاین پژوهش توصیفی از نوع همبستگی و جامعه آماری این پژوهش دانش آموزان دختر دبیرستانی منطقه 2 شهر تهران در سال تحصیلی 97-98 بودند. روش نمونه برداری خوشه ای چندمرحله ای تصادفی بود ابتدا از بین مدارس مقطع متوسطه دختران منطقه 2 تهران، سه دبیرستان انتخاب شدند، سپس از هر دبیرستان با توجه به مقاطع تحصیلی دو کلاس انتخاب شدند؛ نمونه ای به حجم 287 دانش آموز به صورت نمونه برداری خوشه ای تصادفی انتخاب شدند و به پرسشنامه های تمایزیافتگی اسکورون (1998)، تاکتیک های تعارض اشترواس (1990) و اضطراب اجتماعی لایبویتز (1999) پاسخ دادند.یافته هانتایج ضریب همبستگی نشان داد که بین نمره کل تمایزیافتگی با اضطراب اجتماعی (0/201-=r) و همچنین بین زیرمقیاس های جایگاه من (0/256-=r)، گریز عاطفی (0/203-=r) و هم آمیختگی با دیگران (0/180-=r) در سطح 0/01 و زیرمقیاس واکنش پذیری عاطفی (0/156-=r) با اضطراب اجتماعی در سطح 0/05 همبستگی معناداری برقرار است. همچنین بین تعارض والد-فرزندی با اضطراب اجتماعی (0/188=r) و بین زیرمقیاس پرخاشگری کلامی (0/186= r) و زیرمقیاس پرخاشگری فیزیکی (0/179=r) با اضطراب اجتماعی نیز همبستگی برقرار است. همچنین نتایج مدل ضرایب مسیر نشان داد که بین تمایزیافتگی با اضطراب اجتماعی و همچنین بین تعارض والد-فرزند با اضطراب اجتماعی رابطه مستقیم معناداری به دست آمد (0/01=p)؛ ولی بین تمایزیافتگی با تعارض والد-فرزندی اثر مستقیم معناداری دیده نشد (0/05<p).نتیجه گیرینتایج نشان داد که پیامد تمایزیافتگی مادران، کاهش تعارض بین والدین و فرزندان، کاهش اضطراب در کودکان و نوجوانان است چون افراد تمایزیافته بین فرایندهای احساسی و عقلانی تفکیک قایل می شوند و تحت تاثیر افکار و رفتار دیگران قرار نمی گیرند.کلید واژگان: تعارض والد-فرزند, تمایزیافتگی, اضطراب اجتماعیAimThis study aimed to investigate the mediating role of parent-child conflict in the relationship between self-differentiation and social anxiety.MethodThis is a descriptive correlational study. This study's statistical population was female high school students who study in the 2nd district of Tehran in the academic year of 2018-19. Sampling was performed by random multi-stage clustering. First, three high schools were selected from the girls' high schools in District 2 of Tehran. Then, two classes were selected from each high school according to their educational levels. A sample of 287 students was selected by random cluster sampling, and they answered the Differentiation Questionnaire (Scorn, 1998), Parent-Child Conflict Tactics (Straus, 1990), and Social Anxiety Questionnaire (Liebowitz, 1999).ResultsThe results of the correlation coefficient showed that there was a significant correlation between the total score of differentiation (r = -0.201) as well as subscales of my position (r = -0.256), emotional escape (r = -0.203), and fusion with others (r = -0.180) with social anxiety at the level of 0.01. Also, there was a significant correlation between the subscale of emotional responsiveness (r =-0.156) and social anxiety at the level of 0.05. There was also a correlation between parent-child conflict and social anxiety (r = 0.188) and between verbal aggression subscale (r = 0.186) and physical aggression subscale (r = 0.179) with social anxiety. Besides, the path coefficient model results showed a significant direct relationship between differentiation and social anxiety and between parent-child conflict and social anxiety (p = 0.01). Still, there was no significant direct effect between differentiation and parent-child conflict (p < 0.05).ConclusionThe results showed that the consequence of mothers' differentiation is to reduce the conflict between parents and children and reduce anxiety in children and adolescents because differentiated individuals differentiate between emotional and intellectual processes and are not influenced by others' thoughts and behavior.Keywords: Parent-child conflict, differentiation, social anxiety
-
زمینه و هدف
مولتیپل اسکلروزیس (MS) یک بیماری عصب شناختی است که بر بسیاری از حوزه های عملکرد افراد تاثیر منفی دارد. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی، نوروفیدبک بر کیفیت زندگی و اضطراب بیماران مبتلا به MS بود.
روش کاراین مطالعه به شیوه نیمه تجربی و با طرح پیش آزمون - پس آزمون با گروه کنترل اجرا شد. جامعه پژوهش شامل بیماران مبتلا به MSمراجعه کننده به کلینک های تخصصی بود که 30 نفر از آنها که ملاک های ورود به پژوهش را داشتند، انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار گرفتند. مقیاس کیفیت زندگی (SF-36) و مقیاس اضطراب اسپیلبرگر، به عنوان ابزار پژوهش بکار رفتند. افراد گروه آزمایش به صورت یک روز در میان تحت مداخله نوروفیدبک در یک دوره 15 جلسه ای، با پروتکل آلفا/تتا که هر جلسه درمان 40 دقیقه به طول می انجامید شرکت کردند، و در گروه کنترل هیچ مداخله ای صورت نگرفت.
یافته هانتایج به دست آمده از آزمون تحلیل کوواریانس نشان داد که تمرین های نوروفیدبک در افزایش خرده مقیاس های کیفیت زندگی و کاهش اضطراب موفق بوده (01/0<p) در حالی که تاثیر معناداری بر خرده مقیاس، کاهش محدودیت های ناشی از ایفای نقش نداشته است.
نتیجه گیریبر اساس این یافته ها می توان نتیجه گرفت که تمرینات نوروفیدبک به کار گرفته شده در این پژوهش می تواند به عنوان یک درمان مکمل و تاثیرگذار بر ارتقاء کیفیت زندگی و کاهش اضطراب بیماران MS مورد استفاده قرار بگیرد.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس نوروفیدبک, کیفیت زندگی, اضطرابBackgroundMultiple sclerosis (MS) is a neurological disorder with negative effect on many areas of functional activity. The purpose of this study was to evaluate the effectiveness of neurofeedback on quality of life and anxiety in patients with MS.
MethodsThis study was quasi-experimental that carried out with pre-test-post-test design with control group. The research population included MS patients referred to specialized clinics that 30 of whom had criteria for entering the research were randomly assigned into experimental and control groups. The quality of life scale (SF-36) and the anxiety-Spielberger scale were used as research tools. The subjects underwent a one-day trial under neurofeedback intervention in a 15-session period, 40 minutes with the alpha / theta protocol, and the control group did not receive intervention.
ResultsThe results of covariance analysis showed that neurofeedback exercises were successful in increasing the subscales of quality of life and reducing anxiety (p<0.01), while not having a significant effect on the reduction of the constraints caused by playing role.
ConclusionBased on these findings, it can be concluded that the neurofeedback exercises used in this study can be used as a complementary and effective treatment to improve the quality of life and reduce the anxiety of MS patients.
Keywords: Multiple Sclerosis, Neurofeedback, Quality of Life, Anxiety -
پژوهش حاضر با هدف تعیین رابطه شوخ طبعی و رضایت از زندگی با واسطه حمایت اجتماعی ادراک شده انجام شد. 261 نفر (127 مرد و 134 زن) دانشجوی شاغل به تحصیل در سال تحصیلی 96-95 با روش نمونه برداری خوشه ایانتخاب شدند. شرکت کنندگان پرسشنامه سبک های شوخ طبعی (مارتین، پولیک دوریس، لارسن، گری و ویر، 2003) ، پرسشنامه حمایت اجتماعی ادراک شده (زیمت، دالم، زیمت و فارلی، 1988) ، پرسشنامه رضایت از زندگی (دینر، امونز، لارسن و گریفین، 1985) را تکمیل کردند. روایی و پایایی ابزار پژوهش به ترتیب از طریق تحلیل مسیر و ضریب آلفای کرونباخ به دست آمد. یافته های آزمون همبستگی وجود رابطه بین شوخ طبعی با حمایت اجتماعی (161/0= R و 01/0>P) ، شوخ طبعی با رضایت از زندگی (180/0= R و 01/0>P) و حمایت اجتماعی با رضایت از زندگی (578/0= R و 01/0>P) را نشان داد. مدل نهایی برازش شده نیز که با استفاده از روش تحلیل مسیر بدست آمد، نشان داد که شوخ طبعی با حمایت اجتماعی رابطه مستقیم دارد و نیز شوخ طبعی به واسطه حمایت اجتماعی بر رضایت از زندگی اثر غیر مستقیم دارد. به این معنا که شوخ طبعی با تقویت حمایت اجتماعی، رضایت از زندگی را بهبود می بخشد.کلید واژگان: شوخ طبعی, حمایت اجتماعی ادراک شده و رضایت از زندگیThe purpose of this study was to determine the relationship between Humor and life satisfaction through mediation of perceived social support. 261 students (127 men and 134 women) were selected by cluster sampling method in the academic year of 1395-96. Participants of the Humor Style Questionnaire (Martin et al., 2003), Perceived Social Support Questionnaire (Zimit et al., 1988), completed Life Satisfaction Questionnaire (Diner et al., 1985). Validity and reliability of the research tool were obtained through confirmatory path analysis and Cronbach's alpha coefficient respectively. Findings: Correlation between the relationship between humor and social support (R = 0/161, P <0/01), humor and life satisfaction (R = 0/180, P <0/01), and social support with life satisfaction ( R=0.578 , P <0/01). The fitted final model, which was obtained using the pathway of analysis, showed that humor is directly related to social support, and Humor has indirect effects through social support on life satisfaction. In this sense, a snappy one improves life satisfaction by strengthening social protection.Keywords: Humor, perceived social support, life satisfaction
-
زمینه و هدفزنان مبتلابه سرطان پستان که تحت عمل جراحی ماستکتومی قرار می گیرند، به تدریج نسبت به نقصان اندام خود حساسیت پیدا می کنند که این حساسیت می تواند باعث ایجاد تحریف در تصویر بدنی نزد آنان شود. یکی از رویکردهایی که می تواند باعث بهبود نگرش این زنان شود، درمان راه حل مدار است. هدف از پژوهش حاضر تعیین اثر گروه درمانی راه حل مدار کوتاه مدت، بر تصویر بدنی زنان پس از ماستکتومی بود.روش کارطرح پژوهشی از نوع شبه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون همراه با گروه گواه بود. شرکت کننده ها به لحاظ زمانی که از جراحی پستان و شیمی درمانی آن ها گذشته بود، همتا شده و در دو گروه آزمایش (15 نفر) و گواه (15 نفر) قرار گرفتند. از هر دو گروه پیش آزمون از پرسش نامه روابط چندبعدی خود- بدن (کش، وینستد و جاندا، 1987) گرفته شد. سپس گروه آزمایش در جلسات گروهی درمان راه حل مدار کوتاه مدت در طول شش هفته شرکت کرد.یافته هانتایج تحلیل کوواریانس داده های به دست آمده از هر دو گروه قبل و پس از مداخله درمانی، بیانگر معنادار بودن آزمون های آماری بود (05/0p<).نتیجه گیریپژوهش حاضر نشان داد که درمان راه حل مدار کوتاه مدت، تصویر بدنی زنان ماستکتومی شده را به طور معناداری بهبود بخشیده و نقش موثری در ترمیم تصویر بدنی آسیب دیده این بیماران داشته استکلید واژگان: درمان گروهی راه حل مدار کوتاه مدت, تصویر بدنی, ماستکتومیBackgroundWomen with breast cancer that have undergone mastectomy surgery will gradually become sensitive to their physical deficiency which may cause distortion in their body image. One of approaches that will improve their attitude is solution focused treatment. The purpose of this study is to determine the effect of short term solution focused group intervention on body image of women after mastectomy.MethodsThe plan used in this investigation was a quasi-experimental type with pre-test and post-test and accompanied with control group. Participators were matched up based on the time passed from their breast surgery and chemotherapy and were randomly assigned to two groups of 15 for experiment and 15 for control. Both groups were obliged to answer the multidimensional bodyself relations questionnaire (Cash, Winstead and Janda, 1987). Then the experimental group participated in short term solution focused group therapy for 6 weeks.ResultsResults of analyzing covariance of data obtained from both groups before and after treatment intervention indicated significance of statistical tests (pConclusionThe current research showed that short term solution focused treatment improves body image of women that had undergone mastectomy significantly and has an efficient role in repairing damaged body image of these patients.Keywords: Short term solution focused group intervention, Body image, Mastectomy
-
هدف این پژوهش شناخت اثر فزون کنشی از طریق ذهن آگاهی بر ابعاد هویت در بزرگسالان بود. بر مبنای یک طرح همبستگی 326 دانشجوی (173 زن، 153 مرد) دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب در سال تحصیلی 94-93 با روش نمونه برداری طبقه ای و بر اساس نسبت دانشجویان زن و مرد هر دانشکده به کل دانشجویان انتخاب شدند و مقیاس درجه بندی اختلال فزون کنشی بزرگسالان فرم خودگزارش دهی و کوتاه کانرز (CAARS-S:S؛ کانرز، ارهارد و اسپارو، 1999)، مقیاس ذهن آگاهی توجه و هشیاری (MAAS؛ براون و رایان، 2003) و پرسشنامه ابعاد هویت (AIQ-IV؛ چیک، اسمیت و تراپ، 2002) را تکمیل کردند. نتایج نشان داد همبستگی بین فزون کنشی، ذهن آگاهی و ابعاد هویت مثبت و معنادار است. نتایج تحلیل مسیر نشان دهنده تاثیر فزون کنشی بر ابعاد هویت از طریق ذهن آگاهی بود. روابط بین متغیرهای پژوهش حاضر به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار گرفت.کلید واژگان: فزون کنشی, ذهن آگاهی, ابعاد هویت, دانشجویانThis study aimed to examine the effects of attention deficit hyperactivity disorder on aspects of identity through mindfulness among adults. The study design was correlational. The sample consisted of 326 students (173 females, 153 males) of Islamic Azad University- South Tehran Branch in 2014/2015 academic year. The sample was selected by stratified sampling and based on the ratio of male and female students per college to total students. The participants completed the Conners Adult Attention Deficit Hyperactivity Disorder Rating Scale - Self report & Short Form (CAARS-S:S; Conners, Erhardt & Sparrow, 1999), the Mindful Attention Awareness Scale (MAAS; Brown & Ryan, 2003) and the Aspects of Identity (AIQ-IV; Cheek, Smith & Tropp, 2002). The results indicated that the relationships among attention deficit hyperactivity disorder, aspects of identity, and mindfulness were significant and positive. The results of path analysis indicated that the attention deficit hyperactivity disorder related to aspects of identity through mindfulness. Relationships between variables were discussed in detail.Keywords: ADHD, Mindfulness, Aspects of Identity, Students
-
زمینه و هدفعملکرد تحصیلی یکی از عمده ترین مفاهیم روانشناسی است که پژوهش ها و مطالعه های نظری و تجربی گسترده ای را به خود اختصاص داده است. هدف از پژوهش حاضر تعیین نقش واسطه ای نظم دهی هیجان در رابطه بین دلبستگی به پدر و عملکرد تحصیلی بود.روش کارشرکت کنندگان 303 دانش آموز سال سوم تجربی (134 پسر و 169 دختر) شاغل به تحصیل در مدارس دولتی شهر تهران بودند که به صورت تصادفی انتخاب شدند و مقیاس دشواری در نظم دهی هیجان و سیاهه دلبستگی به والدین و همسالان را تکمیل کردند، عملکرد تحصیلی آنان نیز با استفاده از معدل نمره های دروس فیزیک، شیمی و زیست شناسی در امتحانات نهایی محاسبه شد. روایی و اعتبار ابزار پژوهش به ترتیب از طریق تحلیل عاملی تاییدی و ضریب آلفای کرونباخ به دست آمد. داده ها با استفاده از SPSS نسخه 23، لیزرل نسخه 9.2 و آموس نسخه 23 تحلیل گردید.یافته هانتایج به دست آمده حاکی از برازش مطلوب مدل مورد نظر بود و نشان داد دلبستگی به پدر (48/0 =β، 001/0>p) و نظم دهی هیجان (37/0-=β، 001/0 >p) هر یک به طور جداگانه بر عملکرد تحصیلی موثرند. همچنین اثر غیرمستقیم دلبستگی به پدر بر عملکرد تحصیلی از طریق نظم دهی هیجان نیز (001/0>p) معنادار بود.نتیجه گیرییافته های این مطالعه اهمیت نقش دلبستگی به پدر در کاهش دشواری نظم دهی هیجان و در نتیجه بهبود عملکرد تحصیلی را نشان می دهد.کلید واژگان: عملکرد تحصیلی, نظم دهی هیجان, دلبستگی به پدر, دانش آموزانRelation between Attachment to Father and Academic Performance: Mediating Role of Emotion RegulationBackgroundAcademic performance is one of the main psychological concepts that is allocated wide theoretical and experimental researches and studies. This study aimed to determine the mediating role of emotion regulation in the relationship between attachment to father and academic performance.MethodsParticipants were 303 eighth grade experimental field students (134 boys, 169 girls) who were studying in public schools of Tehran and completed Difficulties in Emotion Regulation Scale and Attachment to Parents and Peers Questionnaire. Their academic performance was calculated using their final exams average scores of physics, chemistry and biology. The validity and reliability of the study was obtained by using confirmatory factor analysis and Cronbach's alpha coefficient. Data were analyzed by using SPSS version 23, Lisrel version 9.2 and Amos version 23.ResultsResults showed good fit to the model and attachment to father (p0.001 through emotion regulation.ConclusionThe findings of this study highlight the effect of attachment to parents in children's emotion regulation and thus improve their academic performance.Keywords: academic performance, emotion regulation, attachment to father, students
-
هدف این پژوهش شناخت اثر اختلال نارسایی توجه/فرون کنشی از طریق نظم دهی هیجانی بر مشکلات خواب بزرگسالان بود. از بین دانشجویان شاغل به تحصیل در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب در سال تحصیلی 93-92، 312 دانشجو (178 مرد و 134 زن) با روش نمونه برداری طبقه ای انتخاب شدند و مقیاس درجه بندی اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی بزرگسالان، فرم خودگزارش دهی و کوتاه کانرز (کانرز، ارهارد و اسپارو، 1999)، مقیاس دشواری نظم دهی هیجانی (گراتز و رومر، 2004) و شاخص کیفیت خواب پیتزبورگ (بایس، رینولدز، مانک، برمن و کوپفر، 1989) را تکمیل کردند. نتایج نشان دادند همبستگی اختلال نارسایی توجه/ فزون کنشی با دشواری در نظم دهی هیجانی و مشکلات خواب، مثبت معنادار بود و نتایج حاصل از تحلیل مسیر نشان دهنده تاثیرگذاری فزون کنشی بر مشکلات خواب از طریق نظم دهی هیجان بود. بنابراین آموزش مهارت های نظم دهی هیجانی به بزرگسالان فزون کنش می تواند در کاهش مشکلات خواب آنان موثر باشد.
کلید واژگان: اختلال نارسایی توجه, فزون کنشی, دشواری در نظم دهی هیجان, مشکلات خوابThis study aimed to examine the role of emotion regulation in the relationship between ADHD and sleep problems among adults. Three hundred and twelve students (178 males, 134 females) were selected from south branch of Islamic Azad university in 2013 academic year using stratified sampling. The participants completed the Conner’s Adult ADHD Rating Scale - Self-Report: Short version (CAARS-S:S; Conners, Erhardt, & Sparrow, 1999), the Difficulties of Emotion Regulation Scale (DERS; Gratz & Roemer, 2004), and the Pittsburgh Sleep Quality Index (PSQI; Buysse, Reynolds, Monk, Berman, & Kupfer, 1989). The results indicated that ADHD correlated positively and significantly with difficulties of emotion regulation and sleep problems. The results of path analysis indicated that the ADHD had an indirect effect on sleep problems through emotion regulation. The findings suggested that emotion regulation skills training may be effective in reducing sleep problems of adults with ADHD.Keywords: Attention Definit, Hyperactive Disorder, difficulties in emotion regulation, sleep problems -
به منظور بررسی رابطه هوش هیجانی با سبک های دلبستگی، 262 دانشجوی زن (با میانگین سنی 21 سال) و 238 دانشجوی مرد (با میانگین سنی 22 سال) فهرست هوش هیجانی بار ان (1997) و پرسشنامه سبک دلبستگی (هازان و شیور، 1987) را تکمیل کردند. یافته ها نشان دادند که در هر دو جنس، هوش هیجانی با سبک دلبستگی ایمن رابطه مثبت و با سبک دلبستگی اجتنابی و دوسوگرا رابطه منفی داشت. تحلیل رگرسیون چندمتغیری نشان داد که سبک های دلبستگی ایمن، دوسوگرا و اجتنابی می توانند در زنان 25 درصد و در مردان 17 درصد از واریانس هوش هیجانی را تبیین کنند.
کلید واژگان: هوش هیجانی, سبک های دلبستگی, دانشجو, جنسthe relationship between emotional intelligence and attachment styles was studied.Two-hundred and sixty two female(mean age 21) and 238 male (mean age 22) university students responded to the Bar-On Emotional Quotient Inventory (1997) and the Attachment Style Questionnaire (Hazan & Shaver, 1987). The results indicated that among both genders, emotional intelligence was positively correlated with secure attachment style and negatively with avoidant and ambivalent attachment styles. Multivariate regression analysis showed that ambivalent, avoidant and secure attachment styles could explain 25% and 17% of variability in emotional intelligence among female and male participants respectively. -
در این پژوهش به مقایسه تاثیر دو روش تدریس بر پیشرفت تحصیلی دانشجویان دختر دارای سبک های شناختی متفاوت (وابسته به زمینه/ مستقل از زمینه) براساس یک طرح پژوهشی شبه آزمایشی پرداخته شد. در مرحله پیش آزمون 105 دانشجوی دختر (43 نفر درگروه آزمایشی و 62 نفر در گروه گواه) دانشگاه آزاد اسلامی، آزمون گروهی تصاویر پنهان ویتکین (ویتکین و دیگران، 1971) را به منظور ارزیابی سبک شناختی تکمیل کردند و به یک آزمون محقق ساخته پیشرفت تحصیلی در درس برنامه ریزی درسی پاسخ دادند تا قابلیت تفکیک شکل از زمینه و پیشرفت تحصیلی آزمودنی ها مشخص شود. گروه آزمایشی با روش حل مسئله و گروه گواه با روش سخنرانی در طول یک نیمسال تحصیلی آموزش دیدند. در مرحله پس آزمون همان آزمونها در هر دو گروه اجرا شد. یافته ها تاثیر مشابه روش های تدریس متفاوت (حل مسئله، سخنرانی) را بر نمره های سبک شناختی دانشجویان نشان دادند و مشخص کردند که روش حل مسئله بر پیشرفت تحصیلی گروه آزمایشی واجد سبک های متفاوت شناختی (وابسته و مستقل از زمینه) نیز موثر نیست.
کلید واژگان: سبک شناختی وابسته و مستقل از زمینه, روش تدریس, حل مسئله, سخنرانی, پیشرفت تحصیلیthis research compared the effects of two teaching methods on the academic achievement of female stu- dents with different cognitive styles (field dependent/fie- ld independent). Based on a Quasi experimental design, 105 students from Islamic Azad University, responded to Wit- kin's Group Embedded Figures Test (witkin et al, 1971) and a researcher-devised test that measures the participant's discrimination between the figure, and background and their academic achievement. During the academic semesrer following the administration of the questionnaires, the sa- me course was taught to experimental group (n=43) by pro- blem solving method and the control group (n=62) was taught by lecturing. In the post-test, the same tests were a- gain administered to both groups. Findings showed the si- milar effects of different teaching methods on student's cog- nitive style scores, and suggested that problem solving me- thod did not influence the academic achievement of expe- rimental group with different cognitive styles (field depen- dent/independent).
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.