فهرست مطالب نویسنده:
mohammad habibollahi
-
یکی از مباحث بسیار دشوار در روانشناسی ارسطو بحث عقل است. این بحث که در طول تاریخ دست مایه تفاسیر بسیار گوناگون بوده به ندرت از منظر مواجهه ارسطو با پیشینیانش بررسی شده است. این مقاله استدلال میکند که ارسطو در این بحث وام دار آناکساگوراس است و نظریه او را دراین باب ارتقا میدهد و در چارچوب مبانی خودش بازخوانی میکند. مهمترین و چالشبرانگیزترین مباحثی که در کتاب درباره نفس در موضوع عقل مطرح شده از این منظر قابل فهم میشوند. آناکساگوراس صریحا یا ضمنا دو وصف عدمتعین و سرمدیت را به عقل نسبت میداد. ارسطو این دو وصف را برای عقل میپذیرد و میکوشد تا مشکلاتی را که بر سر راه این دو قرار دارد برطرف کند. هر دوی این اوصاف با فعالیت اصلی عقل، یعنی شناختن و تعقلکردن، ناسازگارند. آنچه مطلقا نامتعین است به هیچ چیزی شباهت ندارد. پس، مطابق حکم مشهور «شبیه شبیه را میشناسد»، قادر به شناختن نخواهد بود. همچنین شناختن نوعی عبور از قوه به فعل است که از لوازم ماده است. ازاین رو، عقل اگر بخواهد فعالیت شناختی داشته باشد، نمیتواند سرمدی باشد. نشان دادهایم که مباحث دو فصل چهارم و پنجم از کتاب سوم درباره نفس به همین دو مسیله پاسخ میدهند.کلید واژگان: ارسطو, آناکساگوراس, کتاب النفس, عقلThe examination of the concept of mind in Aristotle’s psychology poses aconsiderable challenge within his work, De anima. This paper unravels thecomplexities by scrutinizing Aristotle’s expressions as both a response to and anadvancement of Anaxagoras’ Mind theory. Anaxagoras’ theory, whether explicitly orimplicitly, presents mind as both indeterminate and everlasting. However, thesecharacteristics contradict the primary function of the mind, namely, its capacity forknowledge and thought. Anything that is entirely indeterminate lacks resemblanceto anything else, thereby rendering it incapable of comprehending anything, in accordance with the widely accepted axiom that “like is known by like”. Besides, knowledge and thought involve a transformation from potentiality to actuality, implying the involvement of matter, while a material entity cannot possess eternity. In this paper, it is contended that the fourth and fifth chapters of the third book of De anima address these two dilemmas. Aristotle reconciles these attributes by endorsing and reinterpreting Anaxagoras’ theory.Keywords: Aristotle, Anaxagoras, De anima, Mind
-
پژوهشگران در مواجهه با الهیات ارسطو عموما الهیات تنزیهی را به او نسبت میدهند. فیلسوف متاله در این الگو دین خود را از فلسفه نگرفته است، بلکه فلسفه را برای تفسیر و قرایت عقلانی خاصی از دین به کار میگیرد. او با استفاده از مفاهیم فلسفی تصورات تشبیهزده از الوهیت را اصلاح، و الوهیت را تنزیه میکند. فیلسوف در این الگو پیش از تفلسف متدین است و با تفلسف قرایت خود را از دین تغییر میدهد. در حالی که رویکرد غالب در تفسیر ارسطو همین است، اما عدهای چون نتوانستهاند چنین الهیاتی در وی بیابند رویکرد دیگری اتخاذ کرده و اساسا الهیات وی را منکر شدهاند. در این مقاله پس از شرح این دو رویکرد و نشاندادن عدم تطابقشان با متون ارسطو به معرفی قرایت الهیاتی غیرتنزیهی از مابعدالطبیعه پرداختهایم. فیلسوف در این الگو دین پیشافلسفی را عقلانی نمیسازد، بلکه در متن فلسفه خودش الوهیت و امر قدسی را تجربه میکند. در اینجا فلسفه مسبوق به دین نیست، بلکه دین مسبوق به فلسفه و محصول نهایی آن است. بنابراین ارسطو متدین به دین یونانی یا هر دین پیشافلسفی دیگری نبوده، بلکه دین او عین فلسفه اوست.کلید واژگان: الهیات تنزیهی, فلسفه اولی, دین یونانی, الهیات تمثیلی, لامبدا, محرک لایتحرکSophia Perennis, Volume:20 Issue: 1, 2023, PP 201 -228Most scholars take Aristotle's Theology as Tanzihi, according to which the philosopher tries to refine and rationalize the principle ideas which are given in a certain religion. Some other scholars, on the other hand, deny such a theology in Aristotle and believe that there is an analogical model between Aristotle's Theology and First Philosophy. In this paper both views have been criticized and a third view has been proposed according to which the philosopher encounters the divinity in the course of his philosophizing and bears a rational experience of divinity. So religion is not the basis of First Philosophy for Aristotle, but is its outcomeKeywords: first philosophy, Greek religion, analogical theology, Tanzihi, First Mover
-
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 43 (Summer 2023)، صص 320 -337مهمترین مشخصه تفکر نوافلاطونی در نظر گرفتن مبدیی فوق عقل و ورای وجود است؛ مبدیی که مطلقا ناگفتنی است و هیچ عنوانی شایستهاش نیست و تنها به طریق سلب میتوان راجع به آن سخن گفت؛ اما چنین مبدا متعالیای، که ابتکار افلوطین به حساب میآید، در میان دیگر نوافلاطونیان بدون نقض و ابرام باقی نماند. مفصلترین نقدی که به این نظریه از سوی یک نوافلاطونی به دستمان رسیده بخش نخست از کتاب درباره مبادی نخستین داماسکیوس است. او که آخرین رییس آکادمی آتن بود در این متن استدلال میکند که واحد افلوطینی اگر بناست مبدا نخستین باشد نمیتواند متعالی از وجود دانسته شود و اگر بناست متعالی از وجود فرض شود نمیتواند در عین حال مبدا و آرخه باشد. میان مبدییت و تعالی ناسازگاری وجود دارد و از این رو واحد نوافلاطونی که مبدا نخستین است باید موجود دانسته شود، نه متعالی از وجود. از قضا این ادعا، یعنی موجودیت مبدا نخستین که اساس استدلال داماسکیوس است، از سوی پژوهشگران مورد توجه واقع نشده است و ایشان به دنبال تقریرهای دیگری برای سخن داماسکیوس گشتهاند. با شواهد متنی استدلال کردهایم که میتوان این مدعا را به داماسکیوس نسبت داد و همین را مبنای اعتقاد او به امری مطلقا متعالی و غیر از واحد دانست، امری که درباره آن هیچ نمیتوان گفت و اندیشید و تنها سکوت در موردش رواست.کلید واژگان: داماسکیوس, مبدا نخستین, مبدا متعالی, واحد نوافلاطونی, امر ناگفتنیPerhaps assuming a principle which is beyond reason and being is the most characteristic of the Neoplatonic thought. This principle is absolutely ineffable and no epithet deserves it. We can talk about it merely by negation. But such a transcendent principle, which Plotinus introduced it to the platonic philosophy, did not remain without any critique among Neoplatonists. The most elaborated critique by a Neoplatonist is that of Damascius in the first part of his Problems and Solutions. He argues that the One, being an arche, cannot be transcendent, and being transcendent, refuses to be an arche. So, there is an inconsistency between being an arche and being transcendent. Therefore, the Neoplatonic One, which is the first principle, is not beyond being, rather it is a being. However, this claim, which is the corner stone of Damascius’ argument, has been neglected by the writers on the topic, and they have sought other formulations for his argument. Based on Damascius’ texts, we have argued that we can ascribe such a claim to Damascius, and further, regard it as the foundation of his belief in an absolutely transcendent beyond the One, which is completely ineffable and about which only silence is due.Keywords: Damascius, first principle, transcendent principle, Neoplatonic One, the Ineffable
بدانید!
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.