به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

moussavi

  • زهرا محمدهاشمی، سپهر قاضی نوری*، مهدی سجادی فر، محمد صاحبکارخراسانی، آرش موسوی

    با تصویب قانون حمایت از شرکت های دانش بنیان در سال 1389، موج جدیدی در نظام علم، فناوری و نوآوری ایران با تمرکز بر اقتصاد دانش بنیان و مبتنی بر نوآوری آغاز شد. در حال حاضر بیش از 4000 شرکت دانش بنیان در ایران فعالیت می کنند که حدود 5% آنها در حوزه زیست فناوری فعال هستند. هدف مطالعه حاضر، طراحی مدل تجربی از ارتباط مشوق های مالی و مالیاتی این قانون، بر برخی از شاخص های عملکردی شرکت های دانش بنیان زیست فناوری است. به این منظور، پس از تحلیل محتوای اسناد مرتبط و طراحی مدل مطالعه، برای ارزیابی اثرات مستقیم و متقابل میان ابزارهای سیاستی، تعیین عوامل مهم تجربی و سطح آنها از "طرح آزمایشی عاملی 23" استفاده شد. جامعه هدف مطالعه شامل 113 شرکت دانش بنیان تولیدکننده در حوزه زیست فناوری هستند. یافته های مطالعه در شاخص های افزودگی ورودی نشان دهنده اثرگذاری مثبت اثرات متقابل سه تایی عامل ها بر هزینه کرد تحقیق و توسعه و اثرات تسهیلات فناوری و تجاری سازی و اثرات متقابل آنها بر نیروی انسانی تحقیق و توسعه است. در مطالعه حاضر، ارتباطی میان اثربخشی ابزارهای سیاستی بر شاخص های افزودگی خروجی مشاهده نشد.

    کلید واژگان: شرکت دانش بنیان, زیست فناوری, طرح آزمایشی عاملی, افزودگی ورودی, افزودگی خروجی
    Z.Mohammad Hashemi, S.Ghazinoory*, M.Sajadifar, M.Sahebkar Khorasani, A, Moussavi

    With the approval of the law for supporting knowledge-based firms in 2010, a new wave in
    Iran’s science, technology and innovation system began with a focus on the knowledge based
    economy and innovation-based. Currently, there are more than 4,000 knowledge-based firms
    in Iran that nearly 5% of them are active in biotechnology. The aim of the present study is to
    design an empirical model of the relationship between financial and tax incentives of this law on
    some of the performance indicators of biotechnology knowledge-based firms. For this purpose,
    after analyzing the content of related documents and designing the study model, for evaluating
    the direct and interacting effects between policy tools, identifying the important empirical
    factors and their level, “23 factorial design” was used. Study target community includes 113
    manufacturing knowledge-based firms in the field of biotechnology. The findings of this
    study on input additionality indicators show the positive effect of the threefold interaction of
    factors on the R&D expenditure and the positive effects of commercialization financing and
    technology financing and their interactions on R&D employee. In the present study, there was
    no relationship between the effectiveness of policy tools on output additionality indicators.

    Keywords: Knowledge-Based Firm, Biotechnology, Factorial Design, Input Additionality, OutputAdditionality
  • M. Zahiri, A. Moussavi *, R. Mohammadi
    This article examines annihilators in the skew polynomial ring R[x;alpha,delta]. A ring is strongly right AB if every non-zero right annihilator is bounded. In this paper, we introduce and investigate a particular class of McCoy rings which satisfy Property (A) and the conditions asked by P.P. Nielsen. We assume that R is an (alpha,delta )-compatible ring, and prove that, if R is nil-reversible then the skew polynomial ring R[x;alpha,delta] is strongly right AB. It is also shown that, every right duo ring with an automorphism alpha is skew McCoy. Moreover, if R is strongly right AB and skew McCoy, then R[x;alpha] and R[x;delta] have right Property (A).
    Keywords: McCoy ring, strongly right AB ring, nil-reversible ring, rings with Property(A)
  • پریسا برات پور، سیدغلامرضا موسوی*، احمد الله آبادی، عشرت فتحی، سکینه شکوهیان
    زمینه و هدف
    با پیشرفت صنایع و افزایش جمعیت، آلاینده های شیمیایی نوپدیدی وارد منابع آب های طبیعی شده اند. لذا در این مطالعه پتانسیل جذب کربن فعال اصلاح شده با محلول کلریدآمونیوم (NAC) برای حذف آفت کش متولا کلر از آب های آلوده مورد بررسی قرار گرفت.
    روش بررسی
    تاثیر متغیرهای اساسی از جمله pH محلول، غلظت کربن فعال، غلظت اولیه متولاکلر و زمان واکنش بر حذف متولاکلر توسط کربن احیا شده با کلریدآمونیوم (NAC) و کربن فعال استاندارد (SAC) سنجیده شد.
    یافته ها
    مشخص شد که pH محلول نقش مهم و کلیدی را بر ظرفیت جذب این ماده دارد. حذف بیش از 92/4 درصد از متولاکلر با غلظت mg/L 50 در زمان تماس min 5 و دوز جاذب g/L 0/3 از کربن NAC بدست آمد، که با افزایش زمان واکنش به min 60 کارایی حذف به 100 درصد رسید. در شرایط یکسان برای کربن SAC در زمان واکنش min 5 کارایی حذف 20 درصد بوده است و در زمان min 40 به 48 درصد رسید که با افزایش زمان واکنش به min 60 تغییر چشمگیری در کارایی حذف متولاکلر حاصل نشد. سینتیک جذب غلظت های دو جاذبNAC و SAC از معادلات شبه درجه دوم پیروی می کند. حداکثر ظرفیت جذب متولاکلر روی کربن NAC و SAC براساس ایزوترم جذب لانگمویر به ترتیب mg/g 344/8 و mg/g 238/1 بدست آمد.
    نتیجه گیری
    به طور کلی، این نتایج نشان می دهند که جاذب کربن NAC توسعه یافته ، یک جاذب موثر با کارایی بالا در حذف آفت کش ها از جریان های آب آلوده است.
    کلید واژگان: بقایای سموم, متولاکلر, آب آلوده, جذب, کربن فعال اصلاح شده
    P. Baratpour, G. Moussavi *, A. Alahabadi, E. Fathi, S. Shekoohiyan
    Background And Objective
    With industrial development and population growth, the emerging contaminants enter into the natural water resources. Therefore, adsorption potential of Ammonium Chloride-induced activated carbon (NAC) to remove metolachlor pesticide from contaminated water was investigated in this study.
    Materials And Methods
    The effects of operational conditions including solution pH, NAC concentration, metolachlor initial concentration and contact time on the removal of metolachlor by Ammonium Chloride-induced activated carbon (NAC) and standard activated carbon (SAC) were studied.
    Results
    Over 92.4% of 50 mg/L metolachlor was adsorbed using 0.3 g NAC/L within 5 min, and by increasing the reaction time to 60 min the removal efficiency reached to 100%. Under similar experimental conditions, standard activated carbon (SAC) could only adsorb 20% of metolachlor within 5 min and increase of contact time to 40 min caused the improvement of metolachlor adsorption onto SAC to 48%. The adsorption onto SAC was not influenced by the contact time over 40 min. Kinetic analysis showed that experimental adsorption data for both NAC and SAC were best fitted to the pseudo-second-order model. The maximum adsorption capacities of metolachlor onto NAC and SAC calculated by the Langmuir model were 344.8 and 238.1 mg/g, respectively.
    Conclusion
    Generally, these results showed that developed NAC was an efficient adsorbent with high removal efficiency for eliminating the halogenated pesticides from the contaminated water streams.
    Keywords: Pesticides residuals, Metolachlor, Contaminated water, Adsorption, Modified activated carbon
  • راضیه عباسپورو*، سید مرتضی موسوی، محمودرضا هیهات
    دراین پژوهش برآوردهای مستقلی از طریق روش های قطعی (Deterministic) و احتمالی (Probabilistic) برای تحلیل خطر در گستره شهر طبس انجام گرفته است. با استفاده از داده های لرزه ای منطقه رابطه گوتنبرگ-ریشتر برای شهر طبس برحسب امواج سطحی (Log N= 2.3 - 0.50 Ms) بدست آمد. بیشترین شتاب افقی بر شهر طبس g7/0 شتاب ثقل زمین، از راندگی شتری با توان لرزه زایی 4/7 ریشتر است. نتایج بدست آمده نشان می دهد که گسل کلمرد به طول170 کیلومتر به فاصله ی 50کیلومتری از شهر طبس بیشترین تاثیر را بعد از راندگی شتری خواهد داشت. بطوری که بیشترین زمین لرزه قابل انتظار(93/8 ریشتر)، بیشینه شدت نسبی در کانون(32/8)، حداکثر جابجایی افقی در کانون(82/29 سانتیمتر)، حداکثر جابجایی قائم(70/66 سانتی متر) در نتیجهی عملکرد این گسل بر شهر طبس وارد می شود. با استفاده از ابزار تحلیلی زمین آمار (کریجینگ معمولی) در GIS مدل مناسب برای نقشه پیشگویی مقادیر بیشینه شتاب گرانشی معرفی شد. با کمک این نقشه محدوده های با خطر لرزه ای بالا و خیلی بالا، دو سرچشمه لرزه ای خطی با روندهای شمال خاور- جنوب باختر در باختر طبس، مربوط به گسل های کلمرد و لادر و روند شمال باختر- جنوب خاور در خاور طبس و مربوط به گسل های شتری، اسفندیار و نایبند شناسایی شدند.
    کلید واژگان: بیشینه شتاب گرانشی زمین, تحلیل خطر زمینلرزه, پارامترهای جنبش زمین, فرازمین شتری, منحنی خطر لرزه ای
    Abbaspourr.*, Moussavi, S. M., Heyhat, M.R
    Independent estimates of deterministic and probabilistic methods of hazard analysis in the region of Tabas City were conducted in this study . Gutenberg - Richter relation for Tabas was obtained by analyses of seismic data based on LogN= 2.3 - 0.50 Ms. The greatest horizontal acceleration on Tabas city is 0.7g rsulted from Shotori thrust with a shaking power of 7.4 Richters. The obtained results show that, Kalmard fault with length of 170 km and distance of 50 kilometers from Tabas, has the highest impact after Shotori thrust. So that, the most expected seismic (8.93 Richter), the maximum relative intensity at the center (8.32), the maximum horizontal displacement at the center (29.82cm) and the maximum vertical displacement (66.70cm) are the result of this fault on Tabas. Using geostatistical analysis tool in ArcGIS (ordinary kriging), a suitable model was introduced for mapping the maximum gravitational acceleration. Using this map, zones with high and very high seismic risks and two liner earthquake sources with NE- SW trend (west of Tabas) as a result of Kalmard and Ladar faults and NW-SE (east of Tabas) as a result of Shotori, Esfandiar and Nayband faults were identified.
    Keywords: Maximum gravitational acceleration, Seismic hazard, Ground motion parameters, Shotori horst
  • سید غلامرضا موسوی، علی احمد آقاپور، کامیار یغماییان
    زمینه و هدف
    کاتکول یک ترکیب فنلی بوده و از طریق صنایع مختلف وارد محیط زیست می شود. هدف اصلی این طرح، تولید کامپوزیت MgO با پتانسیل کاتالیزوری بالا برای حذف ترکیب کاتکول از فاضلاب با استفاده از فرآیند ازن زنی می باشد.
    روش کار
    برای تولید و پوشش دادن کریستالهای MgO بر روی نگه دارنده ها شامل کربن فعال گرانولی، پرلیت و پامیس، از روش سل- ژل[1] حرارتی استفاده گردید. برای تعیین غلظت کاتکول از کروماتوگرافی مایع با عملکرد بالا (HPLC) استفاده گردید.
    یافته ها
    هر سه کاتالیست تولید شده MgO/GAC، MgO/Perlite و Mgo/Pumice، در افزایش راندمان حذف کاتکول موثر بودند. با این حال، کارایی کاتالیزوری GAC/MgO در حذف کاتکول نسبت به بقیه کاتالیزورها در pH های مختلف بیشتر بود و بعد از آن به ترتیب Perlite/MgO و Pumice/MgO قرار دارند. همچنین کاتالیست MgO/GAC به دلیل تولید رادیکال، نقش مهمی را در معدنی سازی (حذف COD) ترکیب کاتکول ایفا مینماید. پتانسیل کاتالیزوری MgO/GAC با ازن زنی در معدنیسازی کاتکول، در مقدار کاتالیست اضافه شده g/L10 و زمان واکنش 60 دقیقه، 5/38 درصد بود.
    نتیجه گیری
    فرایند ازن زنی با کاتالیست MgO/GAC می تواند بعنوان یک فرایند تصفیه و پیش تصفیه با کارایی بالا برای تجزیه و معدنی سازی ترکیبات شیمیایی سمی و مقاوم به تجزیه بیولوژیکی و در غلظتهای زیاد، مطرح باشد.
    کلید واژگان: کاتکول, ازن زنی, MgO
    G. Moussavi, A.A. Aghapour, K. Yaghmaeian
    Background and Objectives
    Catechol is a phenolic compound which can enter into the environment by various industries. The main objective of this project is to produce a composite of MgO with high catalytic potential for catechol removal from wastewater using ozonation process.
    Methods
    MgO crystals were produced and coated on the supports by sol-gel-thermal method. Catechol concentration was determined by high-pressure gas chromatography (HPLC).
    Results
    All three catalysts were effective in increasing catechol removal efficiency. However, efficiency of GAC/MgO at various pH was the highest followed by Perlite/MgO and Pumice/MgO. Due to radical production, the catalyst MgO/GAC plays an important role in mineralization (COD removal) of catechol. The catalytic potential of MgO/GAC composite with ozonation to mineralize catechol was 38.5% at catalyst level of 10 g/l and reaction time of 60 min.
    Conclusion
    Catalytic ozonation with MgO/GAC can be regarded as an important process with high capacity for degradation and mineralization of toxic and resistant to biodegradation chemical compounds at high concentrations.
    Keywords: Catechol, Ozonation, MgO
  • سید هاشم موسوی، سید عطاالله سیادت، خلیل عالمی، سعید اسکندر زند، عبدالمهدی بخشنده
    به منظور ارزیابی روابط علی بین صفات مورفوفیزیولوژیک موثر بر تحمل ارقام گندم نان بهاره به یولاف وحشی، آزمایشی به صورت بلوک های نواری شامل چهار تراکم یولاف وحشی در کرت های طولی و 10 رقم گندم در کرت های عرضی، بر پایه طرح بلوک های کامل تصادفی با سه تکرار در دو سال زراعی 90-1389 و 91-1390 در مزرعه تحقیقاتی دانشگاه کشاورزی و منابع طبیعی رامین خوزستان اجرا شد. مدل سازی شاخص توانایی تحمل ارقام گندم با یولاف وحشی نشان داد، صفات مختلفی مانند تعداد سنبله بارور در مترمربع، شاخص برداشت، وزن هزاردانه، تعداد دانه در سنبلچه و تعداد سنبلچه در سنبله موجب افزایش توان شاخص تحمل ارقام گندم در برابر یولاف وحشی می شوند. ولی صفت سنبله نابارور در مترمربع، طول میان گره بالایی و طول میان گره زیرین سنبله توان تقویت شاخص تحمل را نداشتند. عملکرد یولاف وحشی و شاخص برداشت آن، شاخص توانایی تحمل ارقام گندم را کاهش دادند. بنابراین در مناطق گندم خیز آلوده به یولاف وحشی، ارقامی مطلوب ترند که در صورت آلودگی به علف هرز، عملکردشان نیز کاهش زیادی پیدا نکند. چنین ارقامی، علف های هرز را به خوبی تحمل کرده، از رشد و تولید بذر آن ها جلوگیری می کنند. لذا ارقامی مانند مارون که در عین تحمل علف‏هرز با جلوگیری از تولید بذر آن، توانایی کنترل جمعیت علف‏هرز را در سال‏های بعد دارند، با اعمال کنترل اکولوژیکی علف‏هرز می‏توانند در برنامه های کنترل تلفیقی به کار گرفته شوند.
    کلید واژگان: تجزیه مسیر, تراکم علف هرز, شاخص تحمل, عملکرد دانه, ماده خشک
    S. H. Moussavi, S. A. Siadat, Kh Alami, Saeid, E. Zand, A. M. Bakhshandeh
    Introduction
    Integrated weed management is based on combination of several management methods, while reducing the rate of the use of herbicides, will result in efficient management and sustainable weed control. Ability of crop tolerance and prevent weed growth are two important traits in weed competition. An appropriate and suitable cultivar, has high yield potential in the presence of weed and under weed free conditions. Such cultivar is weed tolerated and prevent the growth of weed. Therefore this study was conducted to determine the relationships between some morphophysiological traits that affecting on tolerance index of bread wheat cultivars with wild oat in tropical regions condition such as the province of Khouzestan.
    Materials And Methods
    In order to investigate the casual relationships between effective morphophysiological traits of tolerant spring bread wheat cultivars to wild oat, an experiment was conducted as strip block includes 4 densities of wild oat (0, 40, 80 and 120 plant per m2) in linear plots and 10 spring bread wheat cultivars (Chamran, Baz, Atrak, Arvand, Maroon, Shoeleh, Chenab, Virinak, Dez and Falat) in horizontal plots based on randomized completely blocks design with three replications in research farm of Khozestan Ramin Agricultural and Natural Resources University during 2011-2012 and 2012-2013 growing season. Each plot consists of 10 lines of wheat planting in distance of 20 cm. Distance between the plots was 50 cm and the distances between the blocks was two meters and the plots were prepared with hand. The rate of wheat seed for cultivars of Chamran, Baz, Atrak, Maroon, Chenab, Virinak, Falat and Dez was 400, Arvand 300 and Shoeleh 250 plants per square meter and wild Oat seed were planted at regular intervals between the wheat lines (for densities of 40 wild oat plant: 12.5 cm; 80 plant: 6.25 cm and 120 plant: 4.16 cm).
    Results And Discussion
    The results showed that with increasing weed density, tolerance index of wheat decreased. So with presence of wild oat, the average of grain yield of cultivars decreased by 0.31 percent. Between wheat cultivars, Maroon cultivar with 86.8 percent, had the highest index of tolerance. This cultivar had the highest grain yield and well prevent dry matter accumulation of wild oat. While Virinak cultivar with 69.3 percent had the least tolerance index. This cultivar had the highest accumulation of dry matter of weed and also had the lowest grain yield. Therefore these cultivars based on tolerance index were classified at three groups: 1) tolerant group (Maroon), 2), medium group (some new cultivars such as Baz, Atrak, Dez and Chamran and old cultivars such as Arvand, Chenab and Shoeleh) and 3) weak group (such as Virinak and Falat). Modeling of wheat cultivars tolerance ability index with wild oat showed that different traits such as fertile spike number, harvest index, thousand grains weight, grain number in spikelet and spikelet number in spike cause to increase of wheat cultivars tolerance index ability against wild oat. But none-fertile spike trait, spike upper and under internode length could not strengthen tolerance index. Yield and harvest index of wild oat decreased wheat cultivars tolerance ability index.
    Conclusions
    Therefore in wheat cultivated areas rich with wild oat, the cultivars are more favorable that to weed infestation, its yield does not decrease too much. Such cultivars, well tolerated to weeds, prevented of its growth and seed production. So these cultivars such as Maroon that is weed tolerant with preventing of its seed production, have ability to control the weed population in subsequent years with actions weed ecological control can be used in integrated control programs.
    Keywords: Dry matter, Grain yield, Path analysis, Tolerance index, Weed density
  • عباس رمضانی اکبری، حسین رحیم پوربناب، محمدرضا کمالی، رضا موسوی حرمی، علی کدخدایی
    سازند فهلیان یکی از سازندهای گروه خامی با سن نئوکومین، میزبان ذخایر هیدروکربوری مهمی در ایران است و در میادین نفتی دشت آبادان اهمیت ویژه ای دارد. ستبرای این سازند در چاه های مطالعه شده به طور میانگین 440 متر و فصل مشترک زیرین آن با آهک های رسی سازند گرو تدریجی است و در راس با آهک های رسی و مارن های سازند گدوان پوشیده می شود. مطالعه مقاطع نازک تهیه شده از کنده ها و مغزه های حفاری و تطابق آنها با رخساره های الکتریکی به شناسایی 12 ریزرخساره و 2 لیتوفاسیس انجامیده است. محیط رسوبی سازند فهلیان از دو بخش کربناته و مخلوط کربناته- آواری تشکیل می شود. بخش پایینی سازند فهلیان در یک رمپ کربناته و بخش بالایی آن در محیط مخلوط کربناته- تخریبی نهشته شده است. برای مشخص کردن رخساره های الکتریکی، گروه های سنگی با روش MRGC مدل سازی شده اند. بهترین تطابق میان ریزرخساره های و رخساره های الکتریکی در مدل 12 خوشه ای(در روش MRGC) ایجاد شده است. از نتایج این گونه دریافت می شود که گروه های سنگی نامتجانس در سنگ نگاری مانند محیط مخلوط کربناته- آواری می توانند رخساره های الکتریکی قابل قبولی ارایه دهند. همچنین در گروه های سنگی متجانس مانند محیط رمپ کربناته رخساره های الکتریکی نمی توانند ریزرخساره های مدنظر زمین شناسی را کاملا تشخیص دهند. بر پایه مطالعات سنگ نگاری و رخساره های الکتریکی، سازند فهلیان از دید چینه شناسی سکانسی شامل 3 سکانس رده سه با مرز نوع دوم است که انتهای سکانس سوم در بخش مخلوط کربناته- تخریبی با مرز سکانسی نوع یک به سازند گدوان ختم می شود.
    کلید واژگان: سازند فهلیان, محیط رسوبی, رمپ کربناته, رخساره الکتریکی, چینه نگاری سکانسی
    A. Ramezani Akbari, H. Rahimpor, Bonab, M.R. Kamali, R. Moussavi, Harami, A. Kadkhodaie
    The Fahliyan Formation of Khami Group is hosting important hydrocarbon reserves in Iran and also is a main reservoir rock in the Abadan Plain oil fields which is Neocomian in age. In the studied wells its thickness is about 440 meters. In the Abadan Plain, the Fahliyan Formation transitionally overlies the argillaceous limestone of the Garau Formation and its upper boundary changes into marl and argillaceous limestone of the Gadvan Formation. According to thin sections examinations prepared from cuttings and cores plus electrofacies analysis 11 microfacies and 2 lithofacies are recognized. This formation consists of two carbonate and mixed carbonate-siliciclastic (mixed zone) members. The Lower Fahliyan was deposited in carbonate ramp environment while, the Upper Fahliyan was deposited in a mixed carbonate–siliciclastic environment. To determine electrofacies, the rock types were modeled with using MRGC method. Best correlation between petrographical and electrofacies is 12 cluster model (in MRGC method). These results suggest that the electrofacies model is in agreement with heterogenetic rock type such as mixed carbonate–siliciclastic environment observed in petrography. Also, in homogenous rock type such as carbonate ramp environment electherofacies can’t completely determine geological facies. Based on petrographical and electrofacies this formation is composed of three third order sequences with type sb2 sequence boundaries. But, the third sequence in mixed carbonate–siliciclastic zone is terminated with sb1 sequence boundary just below the Gadvan Formation.
    Keywords: Fahliyan formation, Depositional environment, Carbonate ramp, Electrofacies, Sequence stratigraphy
  • حامده اسدزاده، سید رضا موسوی حرمی، محمد خانه باد*، اسدالله محبوبی، محمد رحیم کریمی

    سازند سروک به سن آلبین- تورونین، یکی از مخازن مهم نفتی در فروافتادگی دزفول است. هدف از این مطالعه تفسیر محیط رسوبی و همچنین بررسی فرآیندهای دیاژنزی موثر بر کربنات های این سازند در چاه شماره 6 میدان نفتی اهواز است که می تواند کمک موثری به شناخت این سازند در این میدان نماید. مطالعات پتروگرافی تعداد 205 مقطع نازک تهیه شده از مغزه های حفاری شده بخشی از سازند سروک (با ضخامت 235 متر) در چاه مورد مطالعه، به شناسایی 7 رخساره کربناته شامل مادستون دارای میلیولید، پکستون دارای روزن داران کف زی با تنوع بالا، پکستون پلوئیدی بیوکلاستی، گرینستون پلوئیدی دارای روزن داران، باندستون رودیستی، فلوتستون رودستون رودیستی و وکستون دارای روزن داران شناور در این سازند منجر شده است. با توجه به رخساره های شناسایی شده و نحوه توزیع و ارتباط عمودی این رخساره ها و تبدیل تدریجی آن ها به یکدیگر، و همچنین نبود رخساره های ریزشی و توربیدایتی و نبود دانه های آگرگات، پیزوئیدها و آنکوئیدها، کربنات های سازند مورد مطالعه در سه محیط رمپ داخلی، رمپ میانی و رمپ خارجی بر روی یک پلتفرم کربناته از نوع رمپ هوموکلینال نهشته شده اند. رخساره های سازند سروک در چاه مورد مطالعه در محیط های دیاژنزی دریایی، متئوریک و تدفینی و طی بالاآمدگی تحت تاثیر فرآیندهای دیاژنتیکی مختلفی از قبیل میکریتی شدن، فشردگی، سیمانی شدن، نئومورفیسم، انحلال، شکستگی و جانشینی (دولومیتی شدن، هماتیتی شدن و پیریتی شدن) قرار گرفته اند. بر اساس مطالعات پتروگرافی صورت گرفته در کربنات های سازند سروک فرآیندهای انحلال و سیمانی شدن نسبت به سایر فرآیندها از اهمیت بیشتری برخوردارند. به طوری که در این کربنات ها فرآیند انحلال تخلخل را افزایش داده و فرآیند سیمانی شدن تخلخل را کاهش داده است.

    کلید واژگان: سازند سروک, محیط رسوبی, رخساره, دیاژنز, _ میدان نفتی اهواز
    Asadzadeh, Moussavi, Harami, Khanehbad, Mahboubi, Karimi

    Intoduction: In the geological record of the Zagros fold-thrust belt and Dezful Embayment, Cretaceous successions consist of a thick sedimentary packages, which host numerous economically important hydrocarbon reservoirs such as Sarvak Formation (Ziegler, 2001; Ghabeishavi et al, 2010; Rahimpour-Bonab et al. , 2012, Mehrabi et al, 2014). Sarvak Formation (Albian-Turonian) is one of the main reservoirs in Iran and is the second major hydrocarbon reservoir in southwest Iran. (James and Wynd, 1965; Alavi, 2007). Ahwaz Oilfield is one of the largest oilfield in Iran that is located in northern Dezful Embayment (Motiei, 1995). In this research, petrographic studies and facies identification, for interpretation of sedimentary environment, have been carried out in order to understand the reservoir rocks of the Sarvak Formation. Furthermore, the influence of diagenetic processes on carbonate rocks of this formation in well No. 6 in the Ahwaz oil field, has been investigated which could be important in understanding of this formation for further development in this field.

    Materials and Method: 205 thin sections, prepared from drilled cores, from Sarvak Formation in well No. 6 Ahwaz oil field have been studied in order to identify facies and interpret depositional environment as well as to investigate the diagenetic processes affected the Sarvak Formation. The frequency of the components which constitute the studied carbonates have been estimated by Flügel chart (Flügel, 2010). Different researchers study, for example Boudagher-Fadel (2008), Ghabeishavi et al. (2010) and Rahimpour-Bonab et al. (2012), have been taken into consideration for identification of foraminifera which are important component in the studied carbonates. For classification of carbonate facies followed the nomenclature of Dunham (1962) and Embry and Klovan (1971). The thickness of the Sarvak Formation in well No. 6 in the Ahwaz oilfield is 345 m that consists mainly of limestone. Since Sarvak Formation in the studied oilfield has not been completely drilled and with regard to the available data, the depth of 3310 to 3545 of this well which contains core has only been studied.

    Discussion and conclusion: Petrographic studies of 205 thin sections from Sarvak Formation (235m thickness) in the studied well has led to identification of 7 carbonate facies including miliolid mudstone, packstone with highly diverse benthic foraminifera, bioclastic peloidal packstone, foraminiferal peloidal grainstone, rudist boundstone, rudist floatstone-rudstone, and planktonic foraminiferal wackestone. Based on identified of facies as well as vertical facies distribution and lack of slumping and turbidity deposits (Tucker and wright, 1990; Watts and Blome, 1990), gradual changes of facies, lack of aggregate grains, pisoids and oncoids (Burchette and Wright, 1992), the carbonate deposits of studied formation have been deposited in three environments including inner, middle and outer ramp, where sedimentation took place in a homoclinal ramp. Carbonates of the Sarvak Formation in the studied well have been affected by various diagenetic processes such as micritization, compaction, cementation, neomorphism, dissolution, fracturing and replacement (dolomitization, hematitization and pyritization) that operated in diagenetic environments such as marine, meteoric, burial and uplifting. According to Petrographic studies, in carbonates of the Sarvak Formation, dissolution and cementation processes are more important than the other. In these carbonates, the dissolution process increased and the cementation decreased the reservoir quality

    Keywords: Ahwaz Oil field, Sarvak Formation, sedimentary environment, facies, diagenesis
  • M. Azimi, A. Moussavi
    Letbe a ring with an endomorphism and an -derivationAntoine studied the structure of the set of nilpotent elements in Armendariz rings and introduced nil-Armendariz rings. In this paper we introduce and investigate the notion of nil--compatible rings. The class of nil--compatible rings are extended through various ring extensions and many classes of nil--compatible rings are constructed. We also prove that, if is nil--compatible and nil-Armendariz ring of power series type with nilpotent, then . We show that, if is a nil-Armendariz ring of power series type, with nilpotent and nil--compatible ring, then As a consequence, several known results are unified and extended to the more general setting. Also examples are provided to illustrate our results.
    Keywords: compatible ring, skew polynomial ring, skew power series ring
  • محمد آقانژاد، غلامرضا موسوی*
    زمینه و هدف
    راکتور بافل دار بی هوازی با توجه به مزایایی مانند هزینه ساخت و راهبری کمتر نسبت به روش های هوازی تصفیه فاضلاب بویژه برای جوامع کوچک مورد توجه است. با وجود این، نیاز است این سامانه برای ارتقا و غلبه بر محدودیت هایش مطالعه گردد. هدف اصلی این تحقیق بررسی کارایی راکتورهای بافل دار بی هوازی با بستر مدیای ثابت (FABR) و چرخان (RABR) در مقیاس آزمایشگاهی و شرایط میدانی برای تصفیه فاضلاب شهری و تعیین عملکرد هرکدام با توجه به تامین استانداردهای دفع پساب است.
    روش بررسی
    این مطالعه در تصفیه خانه فاضلاب شهر خوی انجام گردید. راکتور FABR به مدت 267 روز با زمان ماند هیدرولیکی h 48-18 و راکتور RABRبه مدت 90 روز با چرخش بستر مدیای rpm 10-50 راهبری شد. تغذیه راکتورها به صورت درخط از کانال فاضلاب بود. از ورودی و خروجی سامانه ها نمونه برداری ترکیبی 24 ساعته به تعداد 224 بار انجام و پارامترهای COD، BOD، TSS، VSS، TKN، TP اندازه گیری گردید.
    یافته ها
    راه اندازی راکتور 107 روز طول کشید. خروجی راکتور FABR در زمان ماند h 48-18 به ترتیب حذف 93-80 درصد COD، 21-10 درصد TKN و 30-21 درصد فسفات بود و در همه شرایط به استاندارد خروجی TSS و با HRT بهینه h 36 به استاندارد خروجی COD و BOD رسید. RABR در زمان ماند h 24 و دور rpm 50 به این استانداردها رسید ولی در هیچکدام از زمان های ماند نتوانست استاندارد خروجی مواد مغذی را تامین کند.
    نتیجه گیری
    FABR سامانه مناسبی برای تصفیه فاضلاب شهری هست اما با توجه به حذف ناکافی مواد مغذی ضروری است، پساب خروجی آن با یک روش هوازی تصفیه تکمیلی گردد و یا با توجه به مفید بودن خروجی راکتور در آبیاری زمین هایی با خاک کشاورزی فقیر بصورت زیرسطحی مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: راکتور بافل دار بی هوازی, بستر ثابت, بستر چرخان, تصفیه فاضلاب شهری, شهر خوی
    M. Aqanaghad, G. Moussavi *
    Background And Objective
    Being low cost of building and operation, anaerobic baffled reactor is considered superior to aerobic methods of wastewater treatment, especially for small communities. However, it needs to be studded for upgrade and overcome of its limitations. The purpose of this study was to evaluate the performance of FABR and RABR reactors for the municipal wastewater treatment at laboratory scale and in field conditions to determine their optimum conditions in reaching effluent discharge standards.
    Materials And Methods
    This study was conducted in Khoy wastewater treatment plant. FABR was operated for 267 days with hydraulic retention time of 18-48 h and RABR was operated for 90 days with media bad rotation of 10-50 rpm. The reactors were fed in line from the wastewater canal. Using composite sampling, 224 samples were taken from the inflow and outflow of the reactors and each sample was analyzed for parameters of COD, BOD, TSS, VSS, TKN, and TP.
    Results
    The reactor startup took about 107 days. FABR removal efficiency was 93-80, 21-10, and 30-21% for COD, TKN, and PO4 respectively at HRT of 48-18 h. FABR reached effluent disposal standard of TSS, COD, and BOD in all conditions and optimum HRT of 36 h. RABR reached to these standards at HRT 24 h and 50 rpm. However, none of them could meet the nutrient effluent standards.
    Conclusion
    FABR is an appropriate system for municipal wastewater treatment but for reaching N and P effluent standard, it should be combined with aerobic post-treatment. Moreover, in order to reuse the reactor's nutrient-rich effluent for irrigation; it can be reused as subsurface irrigation.
    Keywords: Anaerobic baffled reactor, Fixed bed, Rotating bed, Municipal wastewater treatment, Khoy City
  • H. Asadi *, M. Honarmand, M. Vazifedoust, A. Moussavi
    Risk assessment of soil erosion, one of the most important land degradation problems worldwide, is very essential for land and water resources management, and development of soil conservation methods. In the present study, the temporal changes of soil erosion risk were assessed from 1987 to 2010, based on the Revised Universal Soil Loss Equation (RUSLE) using Remote Sensing (RS) and Geographic Information Systems (GIS) for the Navrood Watershed, Iran, with an area of 270 km2. Two Landsat satellite imageries obtained in 1987 and 2010 were used to assess the changes in vegetation cover during this period, and to obtain the Cover factor (C) of RUSLE. Rainfall and soil texture data and a digital elevation model were used to calculate the rest of RUSLE factors, which were taken as constant for the study period. The results showed that the average annual soil loss over the watershed ranged from 0 to 1,056 t ha-1 y-1(Cumulative percentage> 99.9%). The area mapped as very high erosion risk (> 100 t ha-1 y-1) increased from 10% in 1987 to 12% in 2010, and the area of the next risk class (51-100 t ha-1 y-1) increased from 8 to 9%. These changes cover an area of about 800 ha in the watershed, in which erosion risk has been doubled or tripled in the last 23 years. Forest clearing and rangeland overgrazing were identified as the most important reasons for the increase in erosion risk.
    Keywords: Forest clearing, Overgrazing, Soil loss, Water erosion, Vegetation cover
  • فاطمه رضایی، غلامرضا موسوی*، علیرضا ریاحی بختیاری، یدالله یمینی
    زمینه و هدف
    یکی از رایج ترین روش های حذف آلاینده های فرار از هوا جذب سطحی است. در حال حاضر تحقیق بر روی جاذب های گزینش پذیر و ارزان با قابلیت بالای حذف آلاینده از نظر اقتصادی حائز اهمیت است. در این تحقیق کارائی جاذب های کامپوزیتی MnO/GAC و MgO/GAC برای جذب تولوئن از هوا در مقیاس آزمایشگاهی مورد مطالعه قرار گرفتند.
    روش بررسی
    جاذب های MnO/GAC و MgO/GAC با روش سل-ژل تولید و با آنالیزهای BET، XRF و SEM تعیین مشخصات شدند. متغیرهای زمان ماند (0/5، 1، 1/5، 2و s 4)، غلظت تولوئن ورودی (100، 200، 300 و ppmv 400) و دمای هوای ورودی (25، 50، 75 و ̊C100) بعنوان پارامترهای عملکردی موثر بر فرایند جذب مورد مطالعه قرار گرفتند. کارائی جاذب های MgO/GAC و MnO/GAC بر اساس زمان نقطه شکست و ظرفیت جذب تعیین و از نظر آماری مقایسه شدند.
    یافته ها
    زمان نقطه شکست ستون جاذب MgO/GAC و MnO/GAC با افزایش زمان ماند از 0/5 به s4 به میزان 90% افزایش یافت. افزایش غلظت تولوئن ورودی از 100 به ppmv 400 باعث کاهش زمان نقطه شکست و افزایش ظرفیت جذب به ترتیب به میزان 65% و 39% برای MgO/GAC و 59% و 61/1% برای MnO/GAC شد. کارائی جاذبMgO/GAC و MnO/GAC با افزایش دما از 25 به ̊C100 رابطه مستقیم داشت و به ترتیب 78% و 23% افزایش یافت.
    نتیجه گیری
    یافته های تحقیق نشان داد که جاذب های MgO/GAC و MnO/GAC کارائی بالائی در جذب تولوئن از جریان هوا دارند. اختلاف کارائی دو جاذب از نظر آماری معنی دار بود و MgO/GAC نسبت به MnO/GAC پتانسیل بالاتری در جذب ترکیبات آلی فرار از جریان هوای آلوده داشت.
    کلید واژگان: جذب سطحی, تصفیه هوا, کربن فعال, اکسید منگنز, اکسید منیزیم
    F. Rezaei, G. Moussavi*, A.R. Riyahi Bakhtiari, Y. Yamini
    Background And Objectives
    Adsorption is one of the most common methods for VOCs elimination from waste air stream. The study on the application of a selective and cheap adsorbent with high efficiency in VOCs removal is important from economic aspects. In this study, the potential of MnO/GAC and MgO/GAC composites was investigated for toluene adsorption from air stream at lab scale.
    Material and
    Methods
    The MnO/GAC and MgO/GAC adsorbents were prepared through Sol-gel method and then were characterized using BET, XRF, and SEM analysis. The effect of operational parameters including; retention time (0.5, 1, 1.5, 2, and 4 S), inlet toluene concentration (100, 200, 300, and 400 ppmv) and the temperature of the air stream (25, 50, 75, and 100 ˚C) were examined on the efficiency of both adsorbents. The efficiency of MnO/GAC and MgO/GAC were determined from the breakthrough time and adsorption capacity and the results were compared statistically.
    Results
    The breakthrough time of MnO/GAC and MgO/GAC adsorbents increased 90% by increasing retention time from 0.5 to 4 S. Adsorption capacity of MgO/GAC and MnO/GAC was increased 39and 61.1% by increasing inlet toluene concentration from 100 to 400 ppmv, respectively. Breakthrough time of MgO/GAC and MnO/GAC decreased 65 and 59% by increasing inlet toluene concentration from 100 to 400 ppmv, respectively. The efficiency of MgO/GAC and MnO/GAC adsorbents had a direct relationship with the increase of air temperature from 25 to 100 ˚C. Accordingly, the efficiency of MgO/GAC and MnO/GAC was increased 78 and 32% by increasing air temperature, respectively.
    Conclusion
    The results of the study showed that MgO/GAC and MnO/GAC adsorbents had high efficiency in toluene removal from air stream. The difference between the efficiency of MgO/GAC and MnO/GAC adsorbents was significant and MgO/GAC adsorbent showed higher efficiency than MnO/GAC for toluene adsorption from waste air.
    Keywords: Adsorption, Air Treatment, Activated Carbon, Manganese Oxide
  • مهدیه شهرکی، محمدحسین محمودی قرایی*، رضا موسوی حرمی، علی احمدی
    در پژوهش حاضر حوضه آبریز رودخانه سرباز به منظور تعیین منشا رسوب ها و بررسی آلودگی های احتمالی ناشی از آن مورد بررسی قرارگرفته است. بر این اساس 30 نمونه رسوب از بستر رودخانه برداشت و پس از دانه بندی و آماده سازی در آزمایشگاه به روش XRF و جذب اتمی تجزیه شد. تجزیه و تحلیل ژئوشیمیایی عناصر اصلی و کمیاب و رسم داده ها روی نمودار، ترکیب معادل لیتارنایت را نشان می دهد. استفاده از نمودارهای تفکیکی بیانگر جایگاه زمین ساختی جزایر کمانی و منشاهای رسوبی کوارتزی و آذرین حدواسط برای بیشتر نمونه هاست. با توجه به اینکه عناصر فلزی و شبه فلزی اهمیت ویژه ای در رابطه با آلودگی های زیست محیطی دارند انواع آنها شامل V، Se، Pb، As، Ni، Hg، Mn، Fe، Cu، Cr، Co،Cd و Zn در 30 ایستگاه مختلف مورد بررسی قرار گرفت. غلظت عناصر در 7 ایستگاه برای سرب، در 10 ایستگاه برای کادمیم و در 20 ایستگاه برای آرسنیک بیش از حد طبیعی این عناصر در دیگر نقاط جهان است. در مطالعه حاضر با استفاده از شاخص زمین انباشت (Igeo) ارزیابی آلایندگی رسوب ها صورت پذیرفت. با توجه به این شاخص، عناصر Pb، Zn، Cd و Cu درجاتی از آلودگی را نشان دادند ولی دیگر عناصر از دید این شاخص، غیرآلوده ارزیابی شدند. مطالعات آماری نشان داد که این عناصر همبستگی بالایی دارند که با توجه به حضور فعالیت های آتشفشانی در منطقه نشانگر منشا مشترک این آلاینده ها در حوضه آبریز مورد مطالعه است. همچنین منشا کروم احتمالا از افیولیت های موجود در منطقه است. بر پایه نتایج به دست آمده عوامل زمین زاد آلودگی رسوب های منطقه را کنترل می کنند.
    کلید واژگان: ژئوشیمی, شاخص زمین انباشت, آلایندگی رسوبات, حوضه آبریز سرباز
    M. Shahraki, M. H. Mahmudy Gharaie*, R. Moussavi, Harami, A. Ahmadi
    In this research the catchment of the Sarbaz river، SE Iran، has been studied to determine sediment provenance and its possible pollution potential. 30 sediment samples collected from the riverbed were analyzed for major and trace elements، using combined XRF and AAS methods. Based on major and trace element data and identification charts the sediments are identified to be of litharenite composition. Quartz-rich sedimentary and intermediate igneous origin and island arc tectonic setting is proposed for the sediments، mainly inferred from discrimination diagrams. Regarding the hazardous potential of metals and metalloids، As، Cd، Co، Cr، Cu، Fe، Mn، Hg، Ni، Pb، Se، V and Zn were studied from 30 locations. Pb، Cd and As concentrations measured respectively in 7، 10 and 20 locations are more than concentrations of the same elements in the world riverbeds. In this research، the polluted sediments were evaluated using the geo-accumulation index (Igeo). Based on this index، Cd، Pb، Zn and Cu show some degrees of pollution، while other elements are evaluated to be less pollutant. Statistic analysis show strong correlation between studied elements. Volcanic activity in north of the Makran zone can readily justify the common origin of the contaminants in the catchment of the Sarbaz river. Chromium is most probably originated from the nearby Makran ophiolites. It is concluded that geological factors have mainly been the controlling factors for the sediment pollution in the Sarbaz catchment.
    Keywords: Geochemistry, Geo, accumulation index, Sediment pollution, Sarbaz catchment
  • محمدرضا خالدیان، سیدعلی موسوی، حسین اسدی، مهدی نوروزی، محمد علی گلی

    حرکت آب در ناحیه ی غیراشباع خاک اغلب با معادله ی ریچاردز مورد بررسی قرار می گیرد. به منظور حل این معادله بایستی شرایط اولیه و مرزی مربوط به فشار آب و هدایت هیدرولیکی خاک به صورت توابعی از رطوبت خاک تعیین شود. روش بیرکن به منظور استخراج مشخصات هیدرولیکی و رطوبتی خاک در ناحیه ی غیراشباع توسعه یافته است. در این روش از تابع رطوبت خاک ونگونختن با شرایط بوردین و تابع هدایت هیدرولیکی بروکس و کوری برای توصیف منحنی های مشخصه ی هیدرولیکی خاک استفاده شده است. روش بیرکن، منحنی های مشخصه ی هیدرولیکی خاک را که وابسته به بافت خاک است از تحلیل توزیع دانه بندی خاک و پارامترهای شکلی را که وابسته به ساختمان خاک است از اندازه گیری صحرایی نفوذ تحت بار هیدرولیکی ناچیز، تخمین می زند. هدف از پژوهش حاضر تحلیل تغییرات مکانی و تهیه نقشه پهنه بندی هدایت هیدرولیکی اشباع خاک در مقیاس حوضه آبخیز است. در این مطالعه حوضه ناورود اسالم با مساحت 307 کیلومتر مربع با فواصل دو کیلومتر شبکه بندی شد و در گره-های ایجاد شده اندازه گیری نفوذ با استفاده از تک استوانه بیرکن صورت گرفت. بررسی تغییرات مکانی با نرم افزار GS+ و تهیه نقشه پهنه بندی هدایت هیدرولیکی اشباع خاک حوضه آبخیز با استفاده از نرم افزار ArcGIS صورت گرفت. نتایج نشان داد که متوسط هدایت هیدرولیکی اشباع حوضه مورد مطالعه 96/3 سانتی متر بر ساعت با ضریب تغییرات 151 درصد بود. میزان شعاع تاثیر 2280 متر و ضریب تبیین مدل نمایی برازش داده شده 953/0 تعیین شد. از نتایج تحقیق حاضر می توان در مدیریت کارآمد حوضه آبخیز استفاده کرد.

    کلید واژگان: بیرکن, تغییرات مکانی, نفوذ
    M.R. Khaledian, S.A. Moussavi, H. Asadi, M. Norouzi, M. Aligoli
    Introduction

    With increasing awareness of human beings towards the environment, researchers pay more attention to process and redistribution of water flow and solute transport in the soil and groundwater. Moreover, determination of soil hydraulic conductivity is necessary to determine the runoff from basins. Water movement within the unsaturated zone is often described by the formulae proposed by Richards. To solve this equation, initial and boundary conditions of the hydraulic conductivity and the soil water pressure should be determined as functions of soil water content. Beerkan method was developed to identify retention and hydraulic conductivity curves. In this method, van Gunechten with Burdine condition and Brooks and Corey equations were used to describe water retention and hydraulic conductivity curves. Recognition of the spatial pattern of studied parameter using semivariogram and then preparing zoning map with interpolation methods such as IDW and kriging can help us in relevant watershed management. The aim of this study was to spatial analyze of saturated hydraulic conductivity from 50 infiltration tests at watershed scale using Beerkan method and then preparing zoning map for the Navroud watershed.

    Materials And Methods

    Navroud-Assalem watershed with an area of about 307 km2 is located in the west part of Guilan province, within the city of Talesh. Of the total watershed area of Navroud, about 41 km2 is plains and the rest of it is about 266 km2, corresponding to the mountainous area. The study area includes an area with a height above 130 m. In order to complete the database of the studied watershed the present study was designed to assess soil saturated hydraulic conductivity. In this study, a 2×2 km network was designed in Navroud watershed with a surface area of 307 km2, and then infiltration tests were carried out in each node using single ring of Beerkan. Beerkan method derives shape parameters from particle-size distribution and normalization parameters from infiltration test with a near zero pressure head. Evaluation of spatial variation was done using GS+ and zoning map was prepared with ArcGIS software. Statistical evaluation of recorded data was done using SPSS software package.

    Results And Discussion

    Results showed that the soil bulk density was of 1.07 gr cm-3 in average. Furthermore, the results showed that the average of saturated hydraulic conductivity (Ks) in the watershed was of 3.96 cm hr-1 with a coefficient of variation of 151%. The watershed Ks is classified in the moderate class. Regarding the high value of Ks variation coefficient, using geostatistics is necessary to analyze Ks spatial variation. The results indicate the absence of the anisotropy. Using GS+ software, exponential model was fit on the empirical variation (r2=0.953 and RSS=0.0057 cm hr-1). The effective range was of 2280 m. The difference between the amounts reported by other studies and this study was because of the effect of the difference in the study area (307 km, in this study), scale (the field or watershed) and the distance between measured points. Two usual methods of interpolation including inverse distance weighting and ordinal kriging were verified. The results showed that ordinal kriging performed better than inverse distance weighting method (RMSEs for ordinal kriging and inverse distance weighting were 8.97 and 9.75, respectively). Zoning map of Ks was prepared according to the results of GS+ software using ArcGIS software. The correlation coefficients between Ks and sand, silt and clay percents were -0.04, 0.01 and 0.07, which demonstrate a weak effect of soil texture on the Ks as compared with soil structure. The correlation coefficient of the soil bulk density with Ks was of -0.45 which demonstrate a stronger effect as compared with the soil texture.

    Conclusions

    The results of this study can be used to proper management of watersheds. One of the main information needed to manage a watershed is Ks. Determining the spatial variability of soil saturated hydraulic conductivity at watershed scale in spite of its difficulty is one of the main prerequisite parameters to provide detailed maps of a watershed. The aim of this study was to analyze the spatial variability of Ks in Navroud-Assalem watershed, Guilan province. After analyzing spatial data, using ordinary kriging interpolation method, zoning map of Ks was prepared. This map can be used to find the optimal management of watershed, such as determining the amount of basin runoff and groundwater recharge.

    Keywords: Beerkan, Infiltration, Spatial variation
  • فرناز کامران زاد، لاله سادات موسوی، مسعود مجرب، حسین معماریان
    در پژوهش حاضر رفتار کاهندگی توالی پس لرزه های زمین لرزه های متوسط تا بزرگ رخ داده در فلات ایران براساس رابطه تجربی Omori (1894) مورد مطالعه قرار گرفته است. با توجه به پوشش دستگاهی مناسب از سال 1990 به بعد، زمین لرزه های مهم رخ داده در فلات ایران در این فاصله بررسی شدند. پس از تعیین پس لرزه های هر زمین لرزه براساس پنجره زمانی- مکانی Gardner & Knopoff (1974)، نمودار کاهندگی پس لرزه های 14 توالی از زمین لرزه ها که دارای رکورد کافی بوده و در سراسر فلات ایران گسترده شده اند، تحلیل شد. بنابراین نمودار و پارامترهای رابطه آموری شامل p، c و k برای هر توالی لرزه ای محاسبه و تحلیل شد. نتایج نشان داد که برای زمین لرزه های ایران مقدار پارامتر p در محدوده 7/2-39/0، پارامتر c در محدوده 5-01/0 و پارامتر k در محدوده 4/1427-10 است که این تغییرپذیری زیاد معرف تنوع الگوی رخداد پس لرزه ها در فلات ایران و البته ناقص و ناهمگن بودن کاتالوگ زمین لرزه های ایران است. بنابراین با داده های موجود، تفکیک یا پهنه بندی نواحی از نظر رفتار کاهندگی زمانی فعالیت پس لرزه ها در منطقه گسترده ای چون فلات ایران به طور دقیق امکان پذیر نیست؛ با این حال از برآورد نرخ کاهندگی پس لرزه ها به طورجداگانه برای هر منطقه فعال لرزه ای می توان برای مطالعات تحلیل خطر زمین لرزه استفاده کرد. به طورکلی می توان گفت که مقدار پارامتر p و بنابراین سرعت کاهندگی پس لرزه ها برای نواحی البرز و زاگرس بیشتر از نواحی مرکزی و خاوری ایران است. هرچه نرخ کاهندگی بیشتر باشد، نرخ تخلیه انرژی و سرعت رسیدن به میزان لرزه خیزی زمینه بیشتر است که نتیجه حاصل با نرخ تخلیه انرژی پهنه های لرزه زمین ساختی ایران همخوانی دارد. افزون بر این 7 توالی از زمین لرزه ها دارای رخداد پس لرزه های ثانویه بوده و بنابراین دو مقدار برای پارامترهای رابطه آموری اختیار کردند. نتایج نشان داد که هرچه بزرگای زمین لرزه بیشتر باشد، احتمال رویداد زمین لرزه بزرگ بعدی و رخداد پس لرزه های ثانویه در توالی وجود دارد. افزون بر برای 7 زمین لرزه موجود دارای توالی ثانویه، روندی در تغییرات P2 قابل مشاهده است؛ به گونه ای که برای 3 مورد از این 7 زمین لرزه با بزرگای بیش از 7 که در مرز فعال ورقه ایران نیز هستند، مقدار P2 بیشتر از 5/2 و برای 4 زمین لرزه درون ورقه ای دیگر با بزرگای کمتر از 7، مقدار P2 کمتر از 2 است و این مساله ممکن است به دلیل بزرگای زمین لرزه یا محیط زمین ساختی و فاصله کانون زمین لرزه تا گره های گسل اصلی است. نتایج این بررسی همچنین نشان داد که مقدار پارامترهای c وk به شدت تحت تاثیر تعداد رکورد در کاتالوگ است و هرچه داده ها کامل تر باشند، مقدار پارامترهای یادشده و بنابراین تحلیل لرزه خیزی و فیزیک ناحیه گسلش دقیق تر خواهد بود.
    کلید واژگان: پس لرزه, توالی لرزه ای, کاهندگی, قانون آموری, فلات ایران
    F. Kamranzad, L.S. Moussavi, M. Mojarab, H. Memarian
    In this study,attenuation behavior of moderate to large earthquake aftershock sequences occurred in Iranian plateauhas been investigated according to the empirical Omori Law. Due to proper recordings of instrumental earthquakes 1990 to 2012, important earthquakes of this period were ed. After determination of aftershock sequences using temporal-spatial window defined by Gardner &Knopoff (1974), 14 sequenceshaving enough recordings and appropriately distributed over the Iranian plateau were investigated in terms of attenuation behavior curve.Therefore, the Omori curve and parameters (p, c and k)were plotted and calculated for each sequence. Results show that for the Iranian plateau earthquakes, p-values range between 0.39 and 2.7, parameter c values vary 0.01 to 5, and paremeter k shows values in the range of 10 to 1427.4. This high variability is taken to indicate not only a variety of aftershock occurrence patterns in the Iranian plateau, but also an incomplete and inhomogeneous earthquake catalog.By using the present database, therefore, it is not easily possible to have a zonation based on temporal attenuation behavior of aftershock activitiesover the Iranian plateau. However, the estimations of aftershock attenuation rate for each locality can be used to analyze seismic hazard. Present study showed that the p-values and hence the aftershock attenuation rates in the Alborz and Zagros regions are greater than those in the eastern and central parts of Iran. The higher the rate, the greaterthe energy release, which means a shorter time to gain background seismicity. This result is comparable and consistentwith the amount of energy released in theseismotectonic zones of the Iranian Plateau. Moreover, 7 out of 14 earthquake sequences have secondary aftershocks, which give two values for each Omori parameters. Results demonstrated that with a higher earthquake magnitude, the occurrence of the next big event as well as secondary aftershocks is more likely. Furthermore, for the 7 sequences with secondary aftershocks, a trend of P2 variations is observable. P2 is more than 2.5 for 3 of these sequences that have magnitudes above 7 and occurred along the Iranian plate boundaries. For the other 4 intraplate events, which have magnitudes less than 7, P2 is less than 2. This might be due to a magnitude change or tectonic setting and distance of hypocenter to the main fault nodes. Resultsalso showed that the c and k parameters are highly affected by number of recordings in the catalog. A more complete and homogeneouscatalog would produce well-constrained values for these parameters,which in turnmakes the analysis of the seismicity and physics of the fault zone more accurate.
    Keywords: Aftershock, Seismic Sequence, Attenuation, Omori Law, Iranian Plateau
  • مجید خانجانی*، سید رضا موسوی حرمی، حسین رحیم پوربناب، محمدرضا کمالی، علی چهرازی
    سازند ایلام (سانتونین- کامپانین) یکی از مخازن مهم گروه بنگستان در حوضه نفتی زاگرس است. این سازند در میدان سیری الوند در خلیج فارس با ستبرای 130 متر از سنگ های آهکی تشکیل شده است. در این پژوهش ریزرخساره ها، محیط رسوبی، فرایندهای دیاژنزی و چینه نگاری سکانسی سازند ایلام در میدان نفتی سیری الوند مورد مطالعه قرار گرفت. با بررسی مقاطع نازک 8 ریزرخساره در 4 مجموعه رخساره ای شناسایی شد که در یک محیط رسوبی رمپ کربناتی هموکلینال برجای گذاشته شده اند. بر اساس مطالعات سنگ نگاری، مهم ترین فرایندهای دیاژنزی که در این سازند مشاهده شد عبارتند از: آشفتگی زیستی، سیمانی شدن، انحلال، دولومیتی شدن، استیلولیتی شدن، پیریتی شدن و تشکیل شکستگی ها. مهم ترین سیمان های مشاهده شده در این سازند شامل سیمان تیغه ای، سیمان هم بعد ریزبلور، سیمان دروزی، سیمان بلوکی درشت بلور و سیمان سین تکسیال هستند. بررسی های چینه نگاری سکانسی منجر به شناسایی 4 سکانس رسوبی رده سوم برای سازند ایلام شد که همگی به مرز سکانسی نوع اول ختم می شوند. در نهایت رخساره ها و شدت فرایندهای دیاژنزی در هر سکانس مورد بررسی قرار گرفت.
    کلید واژگان: سازند ایلام, میدان سیری الوند, مدل رسوبی, دیاژنز, چینه نگاری سکانسی
    M. Khanjani*, S. R. Moussavi, Harami, H. Rahimpour, Bonab, M. R. Kamali, A. Chehrazi
    The Santonian – CampanianIlam Formation is one of the major reservoirs of Bangestan Group in the Zagros petroliferous basin. In the Siri Alvand Oilfield located in the Persian Gulf this formation with a total thickness of 130 m, consists of limestone. In this study, microfacies, depositional environments, diagenetic processes and sequence stratigraphy of the Ilam Formaton in Siri Alvand oilfield was studied. Based on thin sections studies, 8 microfacies and 4 facies associations were identified that deposited in a homoclinal carbonate ramp environment. On the basis of petrographic studies, the main diagenetic processes affected these rocks include bioturbation, cementation, dissolution, dolomitization, stylolitization, pyritization and fracturing. The most important cement types in this formation are bladed calcite, fine equant calcite, drusy mosaic calcite, coarse blocky calcite and syntaxial calcite overgrowth. Sequence stratigraphic studies led to recognition of four third order depositional sequences in the Ilam Formation that all of them terminated to the type 1 sequence boundary. Finally, facies and diagenetic processes intensity were studied in each sequence.
    Keywords: Ilam Formation, Siri Alvand Oilfield, Sedimentary Model, Diagenesis, Sequence Stratigraphy
  • آرش موسوی
    مدل های پشتیبان فرایند تخصیص منابع پژوهشی به طور عمده مبتنی بر مفهوم وکالت بوده اند. در مقاله حاضر به طور خاص روی این فرضیه متمرکز می شویم که رژیم های وکالت در دهه های اخیر از نوعی رژیم تخصیصی مبتنی بر اعتماد به سمت رژیم هایی متضمن نقش فعال تر حکومت تغییر مسیر داده اند. تلاش خواهیم کرد تا درستی یا نادرستی این فرضیه را مورد آزمون قرار دهیم و در صورت درستی، تخمینی از اندازه این تغییر مسیر به دست آوریم و در نهایت ببینیم که این تغییر تا چه حد در کشورهای مختلف مشابه بوده است.
    کلید واژگان: تخصیص منابع پژوهشی, وکالت, مدل های پشتیبان, رژیم مبتنی بر اعتماد, اقتصاد علم
    A. Moussavi
    Supporting models for the allocation of financial resources to research have been mainly based on the concept of delegation. In this paper، we focus particularly on the assumption that says delegation regimes in the past decades have shifted from an allocation regime based on trust to regimes which imply a more active role by government. We will try to test this assumption and، if it turns out to be true، to estimate the amount of that shift and finally to observe how similar is that change in different countries.
    Keywords: Allocation of research resources, Delegation, Supporting models, Regimes based on trust, Economics of science
  • مجید خانجانی*، سید رضا موسوی حرمی، حسین رحیم پور بناب، محمدرضا کمالی
    سازند سروک (آلبین - تورونین) دومین سازند مخزنی مهم در مخازن جنوب و جنوب باختری ایران است و به طور چیره از سنگ های کربناتی تشکیل شده است. در این پژوهش بخش بالایی سازند سروک در میادین نفتی سیری برای تعیین ریزرخساره ها، محیط رسوبی، فرایندهای دیاژنزی و چینه نگاری سکانسی مورد مطالعه قرار گرفت. بررسی های رخساره ای منجر به شناسایی 12 ریزرخساره شد که در 5 مجموعه رخساره ای قرار می گیرند و در یک محیط رسوبی رمپ کربناتی هموکلینال برجای گذاشته شده اند. بیشتر فرایندهای دیاژنزی که این سازند را تحت تاثیر قرار داده اند شامل آشفتگی زیستی، میکرایتی شدن، سیمانی شدن، انحلال، دولومیتی شدن، استیلولیتی شدن، پیریتی شدن و ایجاد شکستگی ها است. مهم ترین سیمان های مشاهده شده در این سازند شامل سیمان کلسیتی هم بعد ریزبلور، سیمان کلسیتی دروزی، سیمان کلسیت اسپاری بلوکی درشت بلور و سیمان سین تکسیال است. بررسی های چینه نگاری سکانسی به شناسایی 3 سکانس رسوبی رده سوم در بخش بالایی سازند سروک انجامید و رخساره ها و فرایندهای دیاژنزی در چهارچوب چینه شناسی سکانسی مورد بررسی قرار گرفت.
    کلید واژگان: سازند سروک, میادین نفتی سیری, مدل رسوبی, دیاژنز, چینه نگاری سکانسی
    M. Khanjani*, S. R. Moussavi, Harami, H. Rahimpour, Bonab, M. R. Kamali
    The Albian - Turonian Sarvak Formation, the second major reservoir formation in south and southwest Iran is composed of mainly carbonate rocks. In this study, the upper part of Sarvak Formation in Siri Oil Fields was studied to determine facies, depositional environments, diagenetic processes and sequence stratigraphy analysis. The facies analysis led to the recognition of 12 microfacies in 5 facies associations, which deposited in a homoclinal carbonate ramp environment. The main diagenetic processes affected carbonates of this formation are bioturbation, micritization, cementation, dissolution, dolomitization, stylolitization, pyritization and fracturing. The most important cements in this formation are fine equant calcite cement, drusy mosaic calcite cement, coarse blocky calcite cement and syntaxial calcite overgrowth cement. Three third order sequences recognized in sequence stratigraphic studies for the upper part of Sarvak Formation taking into account of facies and diagenetic events in a sequence stratigraphic framework.
    Keywords: Sarvak Formation, Siri Oilfields, Sedimentary model, Diagenesis, Sequence Stratigraphy
  • مهنازکاروان، اسدالله محبوبی*، حسین وزیری مقدم، رضا موسوی حرمی
    نهشته های سازند قم به سن الیگوسن در شمال باختری ایران مرکزی (شمال خاور دلیجان)، در امتداد شمال خاوری- جنوب باختری گسترش یافته اند. 4 عضو سازند قم در ناحیه مورد مطالعه (بی نام، a، b و c1) به طور عمده از سنگ آهک مارنی، سنگ آهک، سنگ آهک ماسه ای و مقادیر ناچیزی ماسه سنگ تشکیل شده است. مرز زیرین این سازند با سازند سرخ زیرین به صورت ناپیوستگی همشیب و مرز بالایی آن توسط رسوبات آبرفتی پوشیده شده است. با توجه به مجموعه روزن بران بنتیک سن سازند قم در این ناحیه، الیگوسن (روپلین- شاتین) تعیین شده است. بررسی سنگ نگاری رسوبات ناحیه مورد مطالعه منجر به شناسایی 12 ریزرخساره کربناتی و 1 رخساره ماسه سنگی شده که احتمالا در یک رمپ هموکلینال و در 4 زیر محیط رسوبی پهنه جزرومدی، لاگون، سد بیوکلاستی و دریای باز برجای گذاشته شده است. آنالیز چینه نگاری سکانسی سبب شناسایی 8 سکانس رسوبی رده سوم شد که توسط مرزهای سکانسی نوع 1 و 2 محصور شده اند. مقایسه منحنی تغییرات سطح نسبی آب دریا در این منطقه با منحنی تغییرات جهانی سطح آب دریا، مرزهای سکانسی زیرین و بالایی این سازند و مرز روپلین- شاتین، انطباق قابل قبولی را با تغییرات جهانی سطح آب دریا نشان می دهند و عدم انطباق مرز های سکانسی دیگر به فعال بودن حوضه رسوبی قم از نظر زمین ساخت و تغییرات محلی سطح آب دریا نسبت داده می شود.
    کلید واژگان: سازند قم, الیگوسن, رخساره های رسوبی, محیط رسوبی, چینه نگاری سکانسی
    M. Karavan, A. Mahboubi*, H. Vaziri, Moghaddam, R. Moussavi, Harami
    The Oligocene Qom Formation deposits in NW Central Iran (NE Delijan) are widespread in NE-SW trend.Four members of the QomFormation (unknown, a, b& c1) in the study area consist of mainly marly limestone, limestone, sandy limestone and a minor amounts of sandstone. It disconformablyoverliesthe Lower Red Formation and the upper boundary is covered by the recent alluvium. Based on the benthic foraminifers assemblage, these deposits are attributed to Oligocene (Rupelian- Chattian). Petrographic considerationled to identification of 12 carbonatemicrofacies and one sandstone facies that may have been deposited in a homoclinal ramp and in 4 sub environments including tidal flat, lagoon, bioclastic bar and open marine. Sequence stratigraphy analysis led to identification of 8 3rdordersdepositional sequences bounded by type I and type II sequence boundaries. Comparison between interpreted relative sea level curve with global sea level curve showsreasonable correlation with the lower and upper sequence boundaries of this formation and also Rupelian- Chattianboundary and the differences in other sequence boundaries can be related to local tectonic activity in the sedimentary basin of Qom Formation and the local sea level changes.
    Keywords: Qom Formation, Oligocene, Sedimentary Facies, Sedimentary Environment, Sequence Stratigraphy
  • تحلیل عناصر ساختاری کوه کمر حاجی، شمال باختر بیرجند
    احمد رشیدی*، محمد مهدی خطیب، محمودرضا هیهات، سید مرتضی موسوی
    در منطقه کوه کمرحاجی در شمال باختر بیرجند، عناصر ساختاری مانند ساخت دوپشته(Duplex)، ساخت بالارانده(Pop-Up)، ساخت پهنه سه گوش(Triangle Zone)، ساخت گلواره (Flower structure)، چین و... وجود دارند. دوپشته های منطقه، به موازات سیستم گسل شکرآب، روند خاوری باختری دارند. گسل شکرآب یک گسل معکوس با مولفه چپ گرد است که در جنوب منطقه مطالعاتی قرار دارد و جزو یکی از شاخه های انتهایی گسل نهبندان به شمار می آید. بر اساس تحلیل هندسی جنبشی صورت گرفته، دوپشته های منطقه از نوع ساختارهای دم اسبی (Horsetil structure) هستند که این ساختارها از پهلو بر روی همدیگر قرارگرفته اند. در راستای عمود بر ساختارهای دم اسبی ساخت گلواره وجود دارد که باعث شده لایه های مرکزی دوپشته ها، مرتفع تر از لایه های کناری باشند. در منطقه، راندگی با جهت جابه جایی مخالف (Antithetic thrusts) حرکت راندگی اصلی دیده می شود. این راندگی، پس راندگی (Back Thrust) راندگی اصلی است. بلوک فرادیواره2 گسل، راندگی و پس راندگی آن، ساخت بالارانده موجود در منطقه می باشد. پس راندگی و راندگی جدیدتر نیز در منطقه مورد مطالعه تشکیل ساخت پهنه سه گوش را داده اند. در دوپشته های این منطقه پلکان ها (Ramp) دارای سازوکار امتدادلغز چپ گرد همراه بامولفه راندگی (Thrust) هستند. سکوهای(Flat) موجود در منطقه غیر افقی بوده و عمدتا سازوکار راندگی با مولفه چپ گرد دارند. با توجه به سازوکار سکوها، جهت انتقال به سمت باختر است و از آنجا که جهت جوان شدن پلکان ها بر روی فرادیواره پلکان های پیشین است (به عبارتی جهت جوان شدن به سمت پس بوم (Hinterland) است)، تشکیل دوپشته ها از مدل break back پیروی می کند. از آنجا که مدل فیزیکی فهم بهتری از مدل تشکیل و ارتباط ساختارهای منطقه به ما نشان می دهد، از مدل سازی تجربی استفاده کرده ایم. نتایج آزمایش نشان می دهد که یک ارتباط قوی بین هندسه سکو با هندسه ساختارهای موجود در منطقه وجود دارد. بر اساس تعیین فازهای تنش دیرین و روندهای کوتاه شدگی ناشی از فشردگی بر روی ساختارهای موجود در منطقه، مانند چین خوردگی ها و دوپشته ها مراحل دگرشکی مورد بررسی قرار گفت. بر این اساس دو مرحله دگرشکلی به دست آمد. در مرحله اول، محور تنش بیشینه به کمک درزه های مزدوج N42،00، درزه های کششی N40،07 و سطح محوری چین ها N38،14 است. مقدار کوتاه شدگی به دست آمده در این مرحله از دگرشکلی 46/ 41 درصد است. در مرحله دوم دگرشکلی محور تنش بیشینه به کمک درزه های مزدوج N83،02، درزه های کششی N84،00 و راستای راندگی های خاوری باختری بر اساس تصاویر ماهواره ای N90E است. در این مرحله گسل های امتدادلغز گسترش بیشتری داشته اند. براساس بازگرداندن مقطع خاوری باختری رسم شده بر روی دوپشته ها، مقدارکوتاه شدگی30/ 20 درصد و مقدار لغزش در امتداد سکو، 2640 متر به دست آمد. بر اساس تحلیل هندسی جنبشی صورت گرفته دوپشته ها در مرحله دوم دگرشکلی که با دگرشکلی پیشرونده همراه بوده است به وجود آمده اند.
    کلید واژگان: بیرجند, دوپشته, مدل تجربی, Break Back, Pop, Up
    Analysis of Structural Elements in Kamar Haji Mountain, NW Birjand
    A. Rashidi*, M. M. Khatib, M.R. Heyhat, S. M. Moussavi
    In Kamarhaji Mountain, NW Birjand there are geological structures such as: duplex, pop Up, triangle zone, flower structures, folding, etc. The duplexes in Kamarhaji Mountain have E-W trend. They are parallel to the Shekarab fault system. The Shekarab fault is a reverse fault with sinistral component located in the southern of the area; it is considered as one of the terminal branches of the Nehbandan fault. Based on the Geometric-Kinematic analysis, duplexes are of the horsetail structure type, which are set from the side view on each other. There are flower structures in the direction perpendicular to the horsetail structures, caused that the central layers of the duplex structures have the maximum height. Usually in the orogenic regions, the antithetic thrusts with motion opposite to the main thrust are observed. These thrusts are called back thrusts. The hanging wall blocks of two faults, thrust and its back thrust is called pop-Up structure. In addition, in some regions back thrust and new thrust created triangle zone. In duplexes of this Region, ramps have strike slip mechanism with Thrust component. The existing flats are non-horizontal and most of them have thrust mechanism with strike slip component. Due to the mechanism of flat, transfer direction is westward, and since the younger ramps are formed on the hanging wall of previous ramp (In other words, younger orientation is toward the hinterland) the formation of duplexes follows the break-back model. Since the physical model shows a better understanding ofthe formation model and the relationship between the structures, we have used of the experimental model. The results of experiments show a strong relationship between the geometry of the flat and the geometry of the structures of the area. Based on the paleostress studies and different trends of shortening of structures such as folding, duplexes, two deformational stages were identified. In the first stage, position of strain λ3 axis according to analysis of the conjugate joints, tension joints, and axial surface of folding is N42, 00, N40, 07, and is N38, 14 respectively. The amount of shortening in this stage of deformation is 41.46 %. Position of strain λ3 axis in the second stage of deformation according to analysis of the conjugate joints, tension joints, and E-W trend of thrusts is N83, 02, N84, 00, and N90E respectively. In this stage, strike– slip faults have been further developed. The shortening in this stage of deformation is 20.30 % and the amount of slip along the flats is 2640 meters. According to the geometric-kinematic analysis duplexes formed in the second stage of deformation, which was progressive.
    Keywords: Birjand, Duplex, Experimental Model, Break Back, Pop, Up
  • مسلم خداویسی*، مجتبی کاویانپور سنگنوء، اعظم نامداریان، رضا موسوی حرمی، اسدالله محبوبی، علی کدخدایی، آرمین امیدپور
    سازند آسماری (الیگوسن – میوسن) مهمترین سنگ مخزن حوضه زاگرس محسوب می شود. این سازند در میدان منصوری شامل مخلوطی از نهشته های سیلیسی و کربناته است که نهشته های سیلیسی-آواری آن با نام بخش ماسه-سنگی اهواز شناخته شده است. تعیین گروه سنگی مخزنی فرایندی است که در طی آن رخساره های زمین شناسی با رفتار دینامیک خود مشخص می شوند. هر واحد جریانی با نشانگر زون جریانی مرتبط است، بنابراین زون بندی یک مخزن با استفاده از نشانگرهای زون جریانی (FZI) و شناسایی واحد های جریانی می تواند برای ارزیابی کیفیت مخزنی بر اساس روابط تخلخل-تراوایی استفاده شود. برای بررسی کیفیت مخزنی و مشخص کردن توزیع فضایی شاخص های پتروفیزیکی در ماسه سنگ های سازند آسماری، از ارتباط تخلخل و تراوایی و هم چنین ارتباط آن ها با گروه های سنگی استفاده شد و در نهایت واحدهای جریانی و گروه های سنگی شناسایی شدند. در این مطالعه بخش ماسه سنگی سازند آسماری به 4 واحد جریانی A، B، Cو D تقسیم شده است. از بین واحد های جریانی شناسایی شده، واحد جریانی C به عنوان بهترین واحد جریانی از نظر کیفیت مخزنی شناخته شد و واحد جریانی D نیز دارای کیفیت مخزنی خوبی می باشد. با مقایسه واحد های جریانی شناسایی شده و لاگ های تخلخل (نوترون، چگالی و صوتی) مشاهده گردید که از توالی های ماسه سنگی مخزن آسماری که تحت تاثیر فرایند های دیاژنزی مانند شکستگی، انحلال، سیمانی شدن دولومیتی و مهاجرت هیدروکربور ها قبل از سیمانی شدن قرار گرفته اند، واحد های جریانی C و D گسترش بیشتری دارند و در نتیجه لاگ های تخلخل نیز کیفیت مخزنی خوبی در این قسمت از توالی آسماری نشان می-دهند. بنابراین می توان با استفاده از واحد های جریانی هیدرولیکی به تعیین گروه های سنگی در چاه هایی که دارای مغزه هستند، پرداخت و نتایج را به چاه های فاقد مغزه تعمیم داد.
    کلید واژگان: سازندآسماری, گروه سنگی, ماسه سنگ اهواز, میدان منصوری, واحد های جریانی هیدرولیکی
    Khodaveisim.*, Kavianpour, Sangenoom., Namdariana., Moussavi, Haramir., Mahboubia., Kadkhodaeea., Omidpour, A
    The Asmari Formation (Oligocene-Miocene) is one of the most importance reservoir rocks in the Zagros Basin. This formation in the Mansouri Oilfield is composed of the mixture of silisiclastic - carbonate deposits which silisiclastic deposits are known as the Ahwaz Sandstone Member. Rock typing is a process in which geological facies determined with their dynamic behavior. Each flow unit is related to flow zone indicator, thus zoning of a reservoir using of flow zone indicators and identification of Flow units can be used to evaluate the reservoir quality based on relationship between porosity and permeability. To evaluate the reservoir quality and determining spatial distribution of petro-physical indexes in the Asmari Formation Sandstone, porosity-permeability relationship as well as their relationship with the rock types is used and finally Flow Units and Rock Types have been identified. In this study, the Asmari Formation Sandstone is divided into four flow units A, B, C and D. Within recognized flow units, flow unit C is the best one in the terms of reservoir quality and flow unit D also has a good reservoir quality. Comparison of determined flow units with porosity logs (neutron, density and sonic), it is observed that sandstone successions of Asmari reservoir affected by diagenetic processes like fracturing, dissolution, dolomitic cementation and hydrocarbon migration before cementation and flow units C and D are more extended, so porosity logs show good reservoir quality in this interval of Asmari succession. Thus it can be deduced that using hydraulic flow units, we can determine rock types groups in wells with core and then extrapolate the results into uncored wells.
    Keywords: Asmari Formation, rock type, hydraulic flow unit, Ahwaz Sandstone, Mansouri Oilfield
  • آرش موسوی
    در این مقاله مبانی روش شناسانه و کاربردهای عملی شاخص های مبتنی بر دستورالعمل فراسکاتی در زمینه تخصیص منابع پژوهشی را به بحث خواهیم گذاشت و سیر تاریخی و تکاملی این مجموعه را از زمان شکل گیری آن در دهه 60 میلادی مورد بررسی قرار خواهیم داد. سپس به سراغ تحولات متاخرتر خواهیم رفت و برخی از ابتکارها و پیشنهادهای مطرح شده در زمینه اتخاذ روش شناسی های بهتر و شاخص های جامع تر را مطرح خواهیم کرد. در خلال این بحث خواهیم دید که در سال های اخیر نوعی تحول روش شناسانه از سویه شاخص های کلاسیک مبتنی بر ورودی/خروجی که به طور عمده بر اندازه گیری کارایی و تاثیر پژوهش تاکید دارند، به سمت شاخص هایی از نوع شاخص های موقعیت یاب که به دنبال موقعیت یابی کنشگران مختلف در نظام های ملی نوآوری و تشخیص پیوندها و جریان های منابع میان آنها هستند قابل مشاهده است.
    کلید واژگان: منابع پژوهشی, شاخص ها, دستورالعمل فراسکاتی, تخصیص بودجه, اقتصاد علم
    A. Moussavi
    This article discusses the methodological foundations and the practical applications of the indicators based on the Frascati Manual for allocating research resources, it also studies the historical evolution and development of this manual since its formation in the 1960’s. More recent developments will also be put into consideration and some of the initiatives and propositions concerning better methodologies and more comprehensive indicators will be introduced. Throughout the discussion, we will observe that in the recent years, some kind of methodological shifts have been occurred from classical indicators which were based on input/output emphasizing on the measurement of efficiency and the impact of research towards the more recent positioning indicators which seek to position the actors in the national systems of innovation and to recognize the links and flows of resources among them.
    Keywords: Research resources, Indicators, Frascati Manual, Budget allocation, Economics of science
  • فریده گلبابایی، الهام رحمان زاده، سید غلامرضا موسوی، علی فقیهی زرندی، محمدرضا بانشی
    مقدمه
    کروم (VI) به عنوان یک عامل سرطانزای انسانی شناخته شده است که در فرآیندهای صنعتی مانند آبکاری، جوشکاری، نساجی، سیمان، فولاد زنگ نزن و... استفاده می شود. هدف از انجام این مطالعه، سنجش کارایی زئولیت طبیعی در جذب سطحی کروم (VI) از جریان هوا و پارامترهای موثر بر آن است.
    روش کار
    در این مطالعه که از نوع تجربی مداخله ای بود، از دستگاه نبولایزر (مهپاش) به عنوان مولد میست کروم استفاده شد و کارایی زئولیت طبیعی در جذب کروم (VI) از جریان هوا و عوامل موثر بر آن از قبیل میزان جریان هوا (1 و 3 لیتر بر دقیقه)، غلظت اولیه کروم (05/0، 15/0، 1 و 10 میلی گرم برمترمکعب) و عمق بستر جذب (5/2، 5 و 10 سانتی متر) مورد بررسی قرار گرفت.
    یافته ها
    ظرفیت جذب زئولیت با افزایش عمق بستر جذب، افزایش یافته اما با افزایش میزان جریان هوا و غلظت ورودی، کاهش پیدا کرد. به منظور تسهیل در پیش بینی عملکرد ستون جذب زئولیت طبیعی، از مدل یون-نلسون و توماس استفاده شد. نتایج نشان داد این دو مدل تطابق خوبی با داده های آزمایشگاهی نقطه شکست دارند.
    نتیجه گیری
    با توجه به کاربرد فراوان کروم در صنایع مختلف و الزامات قانونی مرتبط با ایمنی و بهداشت محیط کار، کنترل انتشارات آن در محیط های شغلی امری ضروری است. یکی از راه های کنترل انتشارات این آلاینده استفاده از فرآیند جذب سطحی می باشد. نتایج این مطالعه نشان داد که زئولیت طبیعی کارایی بالایی در جذب سطحی کروم (VI) دارد.
    کلید واژگان: جذب سطحی, کروم هوابرد, زئولیت, نبولایزر, مدل یون نلسون, مدل توماس
    F. Golbabaei, E. Rahmanzadeh, G. R. Moussavi, A. Faghihi Zarandi, M. R. Baneshi
    Introduction
    Chromium (VI) is a known human carcinogenic agent which is used in numerous industrial processes such as electroplating, welding, textile, cement and steel fabrication. The aim of this study was to determine the effectiveness of natural zeolite on the fixed bed adsorption of Cr (VI) from air stream.
    Material And Method
    In this experimental study, chromium mists were generated by a nebulizer (3A model, Italy). Performance of natural zeolite in the Cr (VI) adsorption and its influencing factors such as air flow rate (1 and 3 L/min), the initial Cr concentration (0.05, 0.15, 1 and 10 mg/m3) and the bed depth (2.5, 5 and 10 cm) were investigated.
    Result
    Zeolite adsorption capacity elevated by the increasing of bed depth but decreased with increasing of flow rate and inlet concentration. In order to facilitate the prediction of natural zeolite column performance Yoon-Nelson and Thomas models were used. The results showed that these models have a good agreement with our experimental data.
    Conclusion
    Due to the extensive use of chromium in various industries and regulatory requirements related to workplace health and safety, Cr emission control in the occupational environment is essential. The adsorption process is one of the controlling measures of chromium emissions. The results indicated that natural zeolite has a high efficiency in Cr (VI) adsorption.
    Keywords: Adsorption, Air born chromium, Zeolite, nebulizer, Yoon, nelson model, Thomas model
  • کاظم شعبانی گورجی*، رضا موسوی حرمی، اسدالله محبوبی، خسرو خسرو تهرانی
    در این پژوهش منشا و موقعیت زمین ساختی ماسه سنگ های توربیدیتی ائوسن سراوان در جنوب خاوری ایران، با استفاده از روش های سنگ نگاری و ژئوشیمیایی مورد مطالعه قرار گرفته است. این ماسه سنگ ها دارای گسترش جانبی زیادی بوده که در فواصل طولانی چندین کیلومتری قابل ردیابی هستند. مرز زیرین آنها تند بوده و توالی بوما (Tbcde، Tabc، Tbcd، Tabcd) به همراه ساختمان های رسوبی مانند لایه بندی تدریجی، قالب های جریانی و شیاری، لامیناسیون مورب مسطح، ریپل مارک های جریانی و لامیناسیون موازی دیده می شوند. همچنین اثر فسیل های مربوط به آب های ژرف (رخساره اثر فسیلی نرئیتس)، گاه فراوان یافت می شوند. مجموعه ویژگی های یادشده می توانند نشان دهنده رسوب گذاری به وسیله جریان های توربیدیتی باشد. بررسی های سنگ نگاری نشان می دهند که این ماسه سنگ ها دانه ریز تا دانه درشت بوده و بیشتر دانه ها جورشدگی ضعیف تا متوسط داشته و نیمه زاویه دار تا نیمه گردشده با کرویت متوسط هستند. در این ماسه سنگ ها که از نوع فلدسپاتیک لیت آرنایت هستند، کوارتز تک بلوری و چندبلوری، فلدسپار و خرده های سنگی آتشفشانی و دگرگونی دیده می شود و ترکیب کلی آنها به صورت Q55F14.7L30.3 است. ترکیب عناصر اصلی، فرعی و خاکی کمیاب در این نهشته ها نشان می دهد که منشا آنها از سنگ های آذرین حدواسط تا فلسیک بوده است. میانگین شاخص دگرسانی شیمیایی (CIA) محاسبه شده تقریبا 62 است که نشان دهنده هوازدگی شیمیایی کم تا متوسط سنگ منشا و یا رسوبات در طی حمل و نقل است. بر پایه داده های سنگ نگاری، مشخص شد که موقعیت زمین ساختی نهشته های مورد مطالعه، کوهزایی های با چرخه مجدد و از نوع انتقالی بوده و نمودارهای تفکیک کننده زمین ساختی بر پایه عناصر اصلی و فرعی نیز محیط زمین ساختی حاشیه های فعال قاره ای و کمان های ماگمایی قاره ای را نشان می دهد.
    کلید واژگان: ماسه سنگ های توربیدیتی, برخاستگاه, موقعیت زمین ساختی, سراوان, جنوب خاوری ایران
    K. Shabani Goraji*, R. Moussavi, Harami, A. Mahboubi, K. Khosro Tehrani
    The provenance and tectonic setting of the Eocene turbidite sandstones of the Saravan area in southeast of Iran have been studied based on petrography and geochemistry. These sandstones are very laterally extended and traceable at several kilometers. The sandstones are sharp-based and well-preserved and generally display Bouma sequences (Tbcde, Tabc, Tbcd, Tabcd) which consist of graded bedding, flute and groove casts, planar cross lamination, current ripples and parallel lamination. The deep water trace fossils (Nereites ichnofacies) are locally abundant. These characteristics support sedimentation by the turbidity current. The petrographical data show that these sandstones are fine to coarse grained, poorly to moderately-sorted, sub-angular to sub-rounded feldspatic litharenite. They contain mono- and poly-crystalline quartz grains, feldspar, volcanic and metamorphic rock fragments and represent Q55F14.7L30.3 proportion. The major, trace and rare earth element concentrations indicate that the source of these sediments were intermediate to felsic igneous rocks. Mean value of chemical index of alteration in analyzed samples (CIA mean ≈ 62) indicate a low to moderate degree of chemical weathering of the source area or during the sediments transportation prior to deposition.The petrographic analysis revealed a recycled orogen and transitional recycled tectonic provenance. Tectonic setting discrimination based on the major, trace and rare earth elements suggest that the Saravan sandstones components derived from an active continental margin and continental arcs.
    Keywords: Turbidite Sandstones, Provenance, Tectonic Setting, Saravan, Southeast Iran
  • سیده پروین موسوی، محمد مهدی امام جمعه
    زمینه
    نانوتیوب های کربنی به عنوان جاذب مورد توجه هستند. پساب های رنگی باید تصفیه شوند تا خطرات زیست محیطی کاهش یابد.
    هدف
    مطالعه به منظور تعیین کارآیی نانوتیوب های کربنی چند جداره در جذب رنگ 2- نفتول نارنجی از محلول های آبی انجام شد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه تجربی در سال 1391در دانشکده بهداشت دانشگاه علوم پزشکی یزد انجام شد. اثر زمان تماس، pH، شدت اختلاط، غلظت اولیه رنگ و دوز نانوتیوب ها در حذف رنگ بررسی شد. نمونه ها با دو بار تکرار مورد آزمون قرار گرفتند و مدل های مختلف ایزوترم و سرعت واکنش جذب از طریق مقایسه ضریب تعیین تحلیل شدند.
    یافته ها
    حداکثر جذب رنگ در 30 دقیقه اول و ظرفیت جذب سطحی رنگ 76/2 میلی گرم بر گرم بود. با کاهش غلظت اولیه رنگ از 100 به 25 میلی گرم در لیتر، کارآیی حذف از %87 به %2/97 افزایش یافت و با افزایش جاذب از 05/0 به 4/0 گرم، کارآیی حذف از %7/70 به %8/94 افزایش یافت. سرعت واکنش از معادله درجه دوم کاذب و ایزوترم از مدل فروندلیچ تبعیت کرد و حداکثر کارآیی حذف %2/97 بود.
    نتیجه گیری
    نانوتیوب های کربنی چند جداره به دلیل عملکرد قابل توجه می توانند جهت حذف رنگ 2- نفتول نارنجی موثر باشند.
    کلید واژگان: کربن, نانوتیوب ها, 2, نفتول, رنگ, پساب
    Sp. Moussavi, Mm. Emamjomeh
    Background
    Carbon nanotubes have been considered as dye adsorbent. The colored wastewater must be treated to reduce the environmental risks.
    Objective
    The aim of this study was to determine the efficiency of multi-walled carbon nanotubes for removal of 2-naphthol orange dye from aqueous solutions.
    Methods
    This experimental study was conducted at school of public health affiliated to Yazd University of medical sciences during 2012. The effects of different parameters including detention time، PH value، mixing intensity، the initial concentration of dye، and carbon nanotubes dosage were studied for removal of dye. All experiments were repeated twice and then adsorption isotherms and kinetics of different models were analyzed by comparing the coefficient of determination.
    Findings
    The maximum dye adsorption occurred during the first 30 minutes. The sorption capacity for adsorption of the dye was found to be 2. 76 mg/gr. The dye removal efficiency was increased from 87% to 97. 2% by decreasing the initial concentration of dye from 100 to 25 mg/l. By increasing the adsorbent dose from 0. 05 to 0. 4 g/l، the dye removal efficiency was increased from 70. 7% to 94. 8%. The general order kinetic model provided the best fit to the pseudo-second order kinetic adsorption model and the equilibrium data were best fitted to the Freundlich isotherm model. The maximum efficiency was found to be 97. 2%.
    Conclusion
    Multi-walled carbon nanotubes can be effective for removal of 2-naphthol orange dye.
    Keywords: Carbon, Nanotubes, 2, naphthol, Dye, Wastewater
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال