narges nazarnejad
-
در مقاله حاضر، به یکی از کاربردی ترین موضوعات فلسفه، یعنی زیست خردمندانه، که سعادت مندی را نوید می دهد، پرداخته شده است. این موضوع، به شیوه مقایسه ای، مشخصا در اندیشه غزالی و شوپنهاور، ردیابی و بررسی شده است. بشر همواره دغدغه خوب زندگی کردن را داشته است. این امر را می توان در متون کهن در قالب پندها و نصیحت هایی که از نیاکان رسیده، شاهد بود. آنچه انسان را در این مسیر راهنمایی می کند تا زیست شاد و آرامی را برای خود رقم بزند، حکمت است. غزالی و شوپنهاور، هر دو، شناختن خود را مقدم بر همه شناخت ها و لازمه خوشبختی می دانند و معتقدند خرد انسانی می تواند راهبر او در جهت سعادت باشد. با این تفاوت که غزالی بر عناصر دینی تاکید بیشتری کرده و به ارایه راهکارهای عملی هم چون اجرای شریعت و طلب علم پرداخته، حال آن که شوپنهاور امور دیگری همچون انسان شناسی و شناخت سرشت زندگی بشری را مورد توجه قرار داده است، و به سلامتی و برنامه ریزی به عنوان راهکارهای عملی اشاره کرده است.
کلید واژگان: زندگی خردمندانه, سعادت, شوپنهاور, غزالی, خودشناسیIn the present paper, one of the most applied topics of philosophy, that is, wise living, which promises happiness, has been discussed. This issue is traced and investigated comparatively, especially in the thought of Ghazali and Schopenhauer. That humans have always been concerned about living well can be witnessed in ancient texts and advice from ancestors. In this regard, wisdom guides humans in a way that they can have happy and peaceful moments. Here, both Ghazali and Schopenhauer described self-knowledge as prior knowledge and necessary for happiness. They both believed that human wisdom could guide them to the blissful. However, there is a difference between Ghazali and Schopenhauer in that Ghazali emphasizes religious elements and proposes practical methods such as implementing Sharia’, seeking knowledge, and striving for a living. In contrast, Schopenhauer has paid attention to other issues like anthropology and understanding the nature of human life, based on which he described health and planning as useful methods.
Keywords: Wisdom of life, Happiness, Schopenhauer, Ghazali, self-knowledge -
فصلنامه آینه معرفت، پیاپی 75 (تابستان 1402)، صص 117 -138رواقیان به عنوان فیلسوفان روان شناس و مولانا به عنوان روان شناس دین مدار به تقویت تاب آوری توجه کرده اند. مقاله حاضر، حاصل مطالعه ای میان رشته ای، در حوزه فلسفه کاربردی برای شرح، تبیین و مقایسه اندیشه رواقیان و مولانا در خصوص راه های تقویت تاب آوری در مواجهه با مشکلات روزمره زندگی است. اهمیت پژوهش حاضر در ارایه راهکارهای عملی برای تقویت تاب آوری در مقابل حوادث ناگوار است؛ با این اعتقاد که عمل به این راهکارها شادی و آرامش را به ارمغان می آورد. در پژوهش انجام شده از دیدگاه رواقیان و مولانا به موارد اشتراک و افتراق در مسیله راه های تقویت تاب آوری رسیده ایم؛ از جمله این که: رواقیان و مولانا ریشه و علت خیر و شر را به عوامل درونی مربوط می دانستند؛ طوری که خودشناسی و در نهایت خودشکوفایی، از مهم ترین عوامل تقویت تاب آوری در تعالیم این اندیشمندان بوده است. از سوی دیگر، رواقیان آرامش و سعادت را در فلسفه جستجو می کردند، حال آنکه مولانا سعادت را در ارتباط شهودی با خدا می داند.کلید واژگان: تاب آوری, خودشناسی, رواقیان, مولانا, آرامشAyeneh Marefat, Volume:23 Issue: 75, 2023, PP 117 -138The Stoics as psychological philosophers and Rumi as a religious psychologist, have paid close attention to enhancing resilience. The present paper is the result of an interdisciplinary study in the field of applied philosophy to describe, explain and compare the thought of the Stoics and Rumi regarding the ways resilience can be enhanced in dealing with the problems of everyday life. The significance of the current research is in providing practical solutions to enhance resilience against distressing events. The assumption is that following these solutions will bring happiness and peace. In the course of the research from the perspective of the Stoics and Rumi, we have identified points of similarity and difference in the of ways resilience can be enhanced. A point of similarity between the two is that both the Stoics and Rumi considered the origin and cause of good and evil to be internal; that is why self-knowledge and ultimately self-actualization are introduced as the most important elements in strengthening resilience in the teachings of these thinkers. On the other hand, the Stoics searched for peace and happiness in philosophy, while Rumi considers happiness in an intuitive connection with God.Keywords: Resilience, self-knowledge, The Stoics, Rumi, Peace
-
در پژوهش حاضر، از منظر فلسفه دین کاربردی، به نقد رویکرد ضدبینه جویانه پلنتینگا پرداخته شده است؛ با این هدف که نشان داده شود چگونه موضعی در معرفت شناسی، می تواند تبعات عملی منفی در پی داشته باشد. ادعای اصلی مقاله این است که ورود به عصر پسامدرن و فاصله گرفتن اندیشمندانی چون پلنتینگا از عقلانیت عام و فرو نهادن معیارهای آن، از جمله وظیفه مستند کردن دعاوی، به بینه کافی، در نهایت سبب شده است تا عقل، یا به کلی از حوزه مباحث دینی خارج گردد و یا از نوعی عقلانیت منطقه ای، سخن به میان آید. نتیجه این گذار، در هر دو حالت، مسدود شدن باب گفتگو میان پیروان ادیان مختلف از یک سو و دینداران و غیردینداران، از سوی دیگر، و در نهایت، محروم ماندن انسان ها از در اختیار داشتن معیارهای عام و مورد وفاق، در نقد باورهای یکدیگر است. انسداد باب گفتگو و نقد، وقتی در کنار این واقعیت قرار می گیرد که میان باورها و اعمال، پیوند وثیقی وجود دارد، مساله ابعاد ناگوارتری می یابد؛ زیرا با از میان رفتن معیارهای عام نقد باورها، نقد اعمال برآمده از آنها نیز مقدور نخواهد بود و همه گروه ها، از جمله گروه های افراط گرا می توانند خود را معاف از پاسخگویی در قبال اعمالشان بدانند و عملا جنایات احتمالی خویش را نیز موجه جلوه دهند.کلید واژگان: افراطی گری, بینه جویی, پسامدرنیسم, پلنتینگا, فلسفه دین کاربردی, عقلانیتThe current study examines Plantinga's anti-evidentialist position through the perspective of applied philosophy of religion, illustrating how epistemological positions can have detrimental practical effects. The article's main claim is that entering the postmodern era and distancing thinkers like Plantinga from general rationality and lowering its standards, including the duty to ground claims on sufficient evidence, has eventually caused reason to be excluded from religious dialogue or to talk about a kind of regional rationality. The consequence of this transformation is the obstruction of dialogue between followers of various religions on the one hand, and believers and non-believers on the other, and lastly, the deprivation of human beings of common and agreed-upon criteria for criticizing each other's beliefs. When the issue of obstruction of dialogue and critique is combined with the fact that there is a close link between beliefs and actions, the problem becomes even worse; because without general criteria for criticizing beliefs, it will be impossible to criticize the actions resulting from them, and all groups, including extremist groups, will be able to absolve themselves of responsibility for their actions and justify their possible crimes in practice.
Keywords: applied Philosophy of religion, evidentialism, extremism, Plantinga, postmodernism, rationality -
تردیدی وجود ندارد که امروزه، سازمان ها یکی از مهم ترین نهادهای اجتماعی ای هستند که در پیشرفت و توسعه جوامع، نقشی عمده ایفا می کنند و نقش آفرینی آن ها در برآوردن نیازهای جوامع، مشروط به وجودداشتن مدیران توانمند و اثرگذار است. در گذشته، سازمان ها به صورت کنونی وجود نداشتند؛ اما در مجموعه ها و نهادهای اجتماعی قدیم نیز نقش افرادی به عنوان کارآفرین یا رهبر در ترسیم نقشه راه و برقرارکردن عدالت درمیان افراد جامعه، ضرورتی انکارناپذیر بود. ازمیان فیلسوفان مسلمان، ابن سینا در آثار متعدد خود به اهمیت اجتماع و مشارکت همگان برای رسیدن به اهدافی همچون سعادت همه افراد جامعه و همچنین ضرورت وجود فردی مدیر و عادل برای رهبری و مدیریت مردم اشاره کرده است. از آنجا که او همواره به دنبال تلفیق اندیشه های یونانی و اسلامی بوده، بسیاری از تفکراتش درباره مسایلی همچون ضرورت وجود نهادهای اجتماعی، نحوه مدیریت جامعه، و ویژگی های رهبر و مدیر خردمند با نظریات فیلسوفان غربی مانند افلاطون، هم راستاست. در این پژوهش، ازطریق گردآوری داده ها با استفاده از روش کتابخانه ای، ضمن اشاره به برخی نظریات و اندیشه های فیلسوفان غربی درباره ضرورت وجود مدیر و رهبر اخلاق مدار و همچنین چگونگی اداره خردمندانه سازمان ها، با تحلیل و توصیف محتوایی، آرای ابن سینا در این زمینه را تبیین و بررسی می کنیم. پژوهش حاضر ازنوع میان رشته ای و متعلق به حوزه فلسفه کاربردی است.کلید واژگان: فلسفه کاربردی, سازمان, عدالت, ابن سینا, رهبر اخلاق مدار, مطالعات میان رشته ای, رهبری سازمانیToday, there is no doubt that organizations are one of the most important social institutions that play a major role in the development of societies. Organizational role-playing in meeting the needs of communities is conditional on the existence of capable and effective managers. Although in the past, organizations did not exist like today, but even in the old social complexes and institutions, the role of individual as manager or leaders who could draw the roadmap and establish justice among the people of the society was an undeniable necessity. Among the Islamic philosophers, Avicenna has pointed out in his numerous works to the importance of community and participation of individuals to achieve goals such as the happiness and well-being of all members of society, as well as the necessity for just and managerial person to lead and manage of people. Since, he always sought to integrate Greek and Islamic thought, many of his thoughts on topics such as the need for an organizational institution, how to manage the organization, the characteristics of wise leader and manager, and such issues are in line with the theories of Western philosophers such as Plato. In this study, we by collecting data through the library method, we intend to point out some of the theories and ideas of Western philosophers about the need for an ethical manager and leader, as well as how to manage organizations wisely, analyze Avicenna's views in this regard. This research is an interdisciplinary study in the field of applied philosophy.Keywords: applied philosophy, Organization, Justice, Avicenna, ethical leader, Interdisciplinary Studies, organizational leadership
-
فقر مالی از دیرباز، مادر بسیاری از مشکلات فردی و اجتماعی جوامع انسانی شمرده شده است و متفکران بزرگی این معضل را در آثار خویش مورد بحث قرار داده اند. در آثار فیلسوفانی همچون ابن سینا و کانت، که به حکمت عملی توجه خاصی داشتند، درباره «فقر مالی» مطالبی مطرح است. پژوهش پیش رو به روش توصیفی تحلیلی، در تبیین و مقایسه نظرات و توصیه های این دو فیلسوف در مواجهه با این معضل می کوشد. «تسلی» در عرف، به معنای آرام کردن شخص اندوهگین یا مصیبت زده است اما معنای اصطلاحی تسلی در فلسفه و علوم اجتماعی، قدری موسع از معنای عرفی آن است و عبارت از آرامش بخشیدن به شخص از طریق نوع نگاه او به مشکلات و ارایه راهکار برای رفع معضلات است. ابن سینا برای تسلی بخشی به فقیران، آثار سوء فقر مالی را واکاوی می کند. به باور شیخ، «محرومیت از لذت های حسی» لازمه مهم فقر مالی است. او راه کنار آمدن با فقر را در گرو عبور از امور حسی و شناخت لذت های فراحسی می داند، زیرا نه تنها کسب آن لذت ها بدون تمکن مالی امکان پذیر است، بلکه قوت و دوام لذت های فراحسی بسی فراتر از لذت های حسی است. اما کانت ضمن اذعان به مشکلات عدیده فقر مالی، شرایط تحمل فقر را برای انسان ها نمی پذیرد و برای کنار آمدن با فقر مالی و تحمل آثار سوء آن، راهکار و درمانی، جز کسب ثروت نمی شناسد؛ از این رو فیلسوف آلمانی بر عنصر کار و تلاش برای کسب ثروت تاکید فراوانی دارد. به نظر کانت، انسان با تمکن مالی می تواند از هنر و تخصص دیگران بهره مند شود.
کلید واژگان: تسلی بخشی فلسفه, ابن سینا, کانت, فقر مالی, لذت های حسی, لذت های فراحسی, کسب ثروت, عنصر کارThroughout history, philosophy has always been accused of being abstract and unrelated to the everyday issues of human life, so some later philosophers have offered solutions to some individual problems and social problems. Some of them are called “philosophical consolations.” Of course, “consolation” in custom means to calm a sad or afflicted person, but the meaning of the term consolation in philosophy and social sciences is somewhat broader than its customary meaning, and it means to calm the person through the way he looks at problems and provide a solution to the problems. Although philosophical counseling is a contemporary movement in the field of practical philosophy, b this does not mean that previous philosophers were silent about it; rather, some of them, in the form of practical wisdom discussions, have developed specific epistemological points and practical approaches to address the shortcomings of everyday life, including “financial poverty.”But among Muslim philosophers, Ibn Sina (Avicenna) is more famous than others. While getting acquainted with Aristotle’s practical wisdom, Farabi’s additions to it and some of the opinions of the scholars of Ikhwan al-Safa, he used a new innovative style in the discussions of practical wisdom and, therefore, in the Islamic tradition, he has influenced all his later philosophers. On the other hand, in the West, Immanuel Kant attached considerable importance to practical philosophy over theoretical philosophy. To this end, Kant also paid special attention to the philosophy of ethics, and his teachings overshadowed the ideas of most late Western thinkers.Because “financial poverty” has long been considered the mother of many physical and mental problems in human societies, the present research tries to explain and compare the recommendations of Ibn Sina and Kant in the face of the mentioned problem through a descriptive-analytical method. In Ibn Sina’s words, in addition to Aristotelian teachings, there are also Enlightenment approaches influenced by religious texts, but Kant, as one of the system-building thinkers in the Enlightenment, lacks Enlightenment views and rationally focuses on customary affairs to provide a solution. Ibn Sina conducts his discussion on the basis of rational and metaphysical concepts but most of Kant’s views are based on his empirical approach to human cognition, although he finds the science of “anthropology” very slippery, at least in terms of method, and finds its results uncertain.Ibn Sina examines the ill effects of financial poverty in order to comfort the poor. Ibn Sina has considered “deprivation of sensory pleasures” as an important necessity of financial poverty and considers the way to cope with poverty to depend on the passage of sensory affairs and knowledge of extra-sensory pleasures. Trans-sensory pleasure includes sensual pleasure (illusory or imaginary) and intellectual pleasure, which can be achieved even without material wealth, and the perception of intellectual pleasures may erase the bitterness of poverty and its effects for human beings. But while acknowledging the many problems of financial poverty, Kant knows that there is no cure for it other than wealth, so he places great emphasis on the element of work and effort. Since he considers poverty to be the greatest cause of carnal vices, he calls the acquisition of wealth through work, since it leads to happiness, man’s duty to himself.Ibn Sina’s idea is in fact one of the methods of tolerating poverty and tolerating it, and with Ibn Sina’s solution, the maximum psychological effects of poverty are removed. But Kant does not accept the conditions for tolerating poverty for human beings. Basically, in Kant’s view, money solves most, if not all worldly problems because man can benefit from the art and expertise of others through financial means.
Keywords: philosophical consolation, Ibn Sina, Kant, Financial Poverty, sensory pleasure, transcendental pleasure, wealth gain, work element -
موریس مرلوپونتی پدیدارشناس فرانسوی قرن بیستم است. پدیدارشناسی او، پدیدارشناسی ادراک حسی است. وی در تلاش است تا بتواند ذات ادراک حسی انسان را به عنوان سوژه ای بدن مند توصیف کند. در این پژوهش میان رشته ای، پدیدارشناسی مرلوپونتی برای توصیف ادراک حسی انسان امروزی در فضای مجازی به کار گرفته می شود. سوژه بدن مند کنونی علاوه بر برقرار کردن روابط حضوری و فیزیکی با سایر افراد، از فناوری های دیجیتالی زیادی استفاده می کند و با استفاده از ابزارهای هوشمند و نرم افزارهای متنوع، زندگی مجازی خود را بر بستر اینترنت شکل می دهد و بازسازی می کند. سوژه بدن مند مدرن کنونی، روابط مجازی گسترده ای را با دیگر سوژه ها برقرار کرده و اعیان متعددی را ادراک می کند. معناهایی که سوژه بدن مند از طریق زندگی مدرن خود در فضای مجازی از اعیان و سایر سوژه های بدن مند در این فضا دریافت می کند، علیرغم گستردگی فراوانی که دارند، مبهم و غیرشفاف هستند.
کلید واژگان: پدیدارشناسی, موریس مرلوپونتی, فضای مجازی, ادراک حسی, مطالعات میان رشته ای, سوژه بدن مند, ارتباطMaurice Merleau-Ponty is a 20th century French phenomenologist. Merleau-Ponty's phenomenology is a phenomenology of sensory perception and he is trying to describe the essence of human sensory perception as an embodied subject. In this interdisciplinary study, we use Merleau-Ponty's pheno- menology to describe the sensory perception of contemporary human beings in cyberspace. In addition to establishing physical relationships with other people, the current embodied subject creates extensive virtual relationships with other subjects on a virtual platform on the Internet. According to Merleau-Ponty's phenomenology, the embodied subject in virtual relationships faces multiple relations in cyberspace and percept too many objects. The meanings that the embodied subject receives through his modern life in cyberspace from the objects and other embodied subjects in this space are ambiguous and opaque, despite their great extent.
Keywords: phenomenology, Maurice Merleau-Ponty, cyberspace, sensory perception, interdisciplinary studies, embodied subject, relationship -
پژوهش حاضر، پژوهشی میان رشته ای و در راستای کاربردی سازی فلسفه از طریق همکاری آن با روانشناسی و ادبیات است. در این پژوهش به امید در آرای دو متفکر بزرگ پرداخته شده است؛ مولانا عارف و ادیب مسلمان و مارسل، فیلسوف اگزیستانسیالیست مسیحی. هدف از این پژوهش، ارایه بن مایه هایی برای کار مشاوران فلسفی و روان درمانگران است. به همین سبب، دیدگاه ریچارد اسنایدر نظریه پرداز و بنیانگذار امیددرمانی در روانشناسی معاصر نیز در پژوهش حاضر معرفی شده است تا امکان نزدیک کردن آرای مولانا و مارسل در باب امید، به مباحث مورد توجه امید درمانی، فراهم آید و از تشابهات به دست آمده برای کار مشاوران فلسفی استفاده شود. بر اساس یافته های پژوهش، امیدی که مولانا از آن سخن می گوید، امیدی روشن و هدایتگر است که اگر از آن استفاده به جا شود، می تواند به یک صفت اخلاقی مثبت در انسان تبدیل شود؛ امیدی که برخواسته از نیاز انسان به خداوند است و همواره در جهت پیشرفت معنوی انسان، راهگشا خواهد بود. مارسل نیز امید را ابزاری برای ایمان و تقرب به وجود اعلی می شمارد که سبب آمادگی معنوی فرد در جهت خدمت به دیگر انسان ها می شود. این آمادگی معنوی، انسان را از دام جهان درهم شکسته ای که مارسل از آن سخن می گوید، رهایی می بخشد. با مقایسه نظریه امید اسنایدر و دیدگاه مولوی در باب امید، به وجوه تشابه میان دیدگاه آنان در مولفه های امید دست می یابیم. بررسی نظریه امید اسنایدر و دیدگاه مارسل در باب امید نیز تشابه فکری این دو متفکر را در باب نقش حیاتی امید در زندگی، نشان می دهد.
کلید واژگان: اسنایدر, امید, امیددرمانی, مارسل, فلسفه کاربردی, مشاوره فلسفی, مطالعات میان رشته ای, مولویThe present study is an interdisciplinary study for applying philosophy through its collaboration with psychology and literature. In this article, hope is examined according to the two Rumi and Marcel. The purpose of this study is to provide a basis for the work of philosophical counselors and psychotherapists. For this reason, the views of Richard Snyder, the theorist and founder of hope therapy in contemporary psychology, are also introduced in the present study to bring Rumi and Marcelchr('39')s views on hope closer to the topics of hope therapy, and the similarities are derived to be used by philosophical advisors. According to the findings of this research, the hope that Rumi speaks of is a clear and guiding hope that, if used properly, can become a positive moral trait in human beings; The hope that arises from manchr('39')s need for God and will always be the way to manchr('39')s spiritual progress. Marcel also considers hope as a tool for faith and closeness to the higher being, which causes a person to be spiritually ready to serve other human beings. This spiritual preparation frees man from the snare of the shattered world of which Marcel speaks. By comparing Snyderchr('39')s theory of hope and Rumichr('39')s view of hope, we find similarities between the views of these two philosophers in the components of hope. The examination of Snyderchr('39')s theory of hope and Marcelchr('39')s view of hope also reveals the intellectual similarity of the two thinkers on the vital role of hope in life.
Keywords: applied philosophy, interdisciplinary study: Hope, Hope therapy, Marcel, Philosophical counseling, Rumi, Snyder -
مقاله حاضر در حوزه مشاوره فلسفی است و هدف آن معرفی و تبیین مبانی متافیزیکی درمان مبتنی بر منطق (LBT) است. این روش درمانی، یکی از رویکردهای موجود در مشاوره فلسفی و ابداع الیوت کوهن است. پیش فرض این روش، این است که اعمال و عواطف انسان ها، حاصل نوعی قیاس منطقی عملی است و چون برخی از این قیاس ها حاوی مغالطاتی هستند، احساساتی غیرعقلانی و رفتارهایی خودشکن، در انسان ها ایجاد می کنند. مقاله حاضر، نخست به معرفی گام های ششگانه درمان مبتنی بر منطق می پردازد؛ این گام ها، به مراجعان کمک می کنند تا مغالطه هایی مانند مطلق گرایی و کمال طلبی را در قیاس های عملی خود کشف کنند. روش درمانی کوهن، صرفا جنبه سلبی ندارد، بلکه پس از شناسایی هر مغالطه، فضیلت مقابل آن را نیز، به عنوان پادزهر، به مراجع می آموزد. مقاله، سرانجام مبانی متافیزیکی درمان مبتنی بر منطق را از منظر الیوت کوهن بررسی می کند و به تحلیل چهار اصل فلسفی بنیادی که (LBT) بر آن ها مبتنی است، می پردازد.کلید واژگان: مشاوره فلسفی, درمان مبتنی بر منطق, مغالطه, قیاس عملی, مطلق گرایی, کمال-طلبی, فضیلت, الیوت کوهنPhilosophy & kalam, Volume:54 Issue: 1, 2021, PP 203 -226The present paper is in the field of philosophical counseling. It aims to introduce and explain the metaphysical foundations of logic-based therapy (LBT). This therapy is one of the approaches in philosophical counseling and Elliott Cohen's invention. This method assumes that the actions and emotions of human beings are the results of practical and logical deductions, and containing some fallacies, these deductions cause irrational feelings and self-defeating behaviors in humans. The present paper first introduces the six steps of logic-based therapy. These steps help clients discover fallacies such as absolutism and perfectionism in their practical deductions. Cohen's treatment is not just a negative one because after identifying each fallacy it introduces the opposite virtues as antidotes to the clients. Finally, the paper examines the metaphysical foundations of logic-based therapy from Elliott Cohen's perspective and analyzes the four fundamental philosophical principles of LBT.Keywords: Philosophical Counseling, Logic-Based Therapy, Fallacy, Practical Deduction, absolutism, Perfection, Virtue, Elliott Cohen
-
ریچارد داوکینز، یکی از ملحدان عصر حاضر و بسیار متاثر از داروینیسم است و به عنوان زیست شناس تکاملی با رویکرد طبیعت گرایانه خویش سعی در تبیین تمامی پیچیدگی های جهان دارد و همچنین با استفاده از اخلاق تکاملی، پیوند میان دین و اخلاق را انکار می کند ودر نهایت در تلاش است که فرضیه خداوند را به عنوان طراح و ذهن کیهانی کنار گذارد. اما نکته شایان توجه این است که با وجود وارد آمدن نقدهای جدی بر نظریه تکامل داروین، این نظریه همچنان اهمیت زیادی دارد و به نظر می رسد تعارض های بسیاری را میان باورهای دینی و علم موجب شده است. در نظر بسیاری از افراد، معارضه ای که متوجه دین است، ناشی از تعارض میان محتوای علم و دین نیست، بلکه از مسلم انگاشتن این فرض است که روش های علمی، تنها راه رسیدن به شناخت و کشف واقعیت هستند. در پژوهش حاضر برآنیم که با بررسی نقادانه برخی رویکردهای طبیعت گرایانه داوکینز از منظر آلوین پلنتینگا و دیگران، از این نتیجه دفاع کنیم که می توان با تفسیر درست از نظریه های مطرح در علوم تجربی و توجه به مسائل روش شناختی در حوزه های علمی، میان علم و دین توافقی حقیقی یافت و در نهایت روش های علمی برای شناخت جهان را به عنوان شیوه های تدبیر و فاعلیت الهی برشمرد.کلید واژگان: اخلاق تکاملی, داوکینز, داروینیسم, ذهن کیهانی, طبیعت گراییRichard Dawkins is one of the contemporary atheists greatly affected by Darwinism. As an evolutionary biologist, he has tried to justify all the complex phenomena of the world through his Naturalistic approach. He denies the relationship between ethics and religion following evolutionary ethics and strives to overrule the hypothesis of God as the Designer and Cosmic Mind. But the important thing is that despite the serious criticisms of Darwin's theory of evolution, it still holds great significance and appears to have caused many conflicts between religious beliefs and science. To many, the conflict with religion is not due to the conflict between the content of science and religion but to the assumption that scientific methods are the only way to know and discover reality. In the present research, we intend to defend this stance – through a critical investigation of some of Dawkins’ Naturalistic approaches from the viewpoint of Alvin Plantinga and others – that a true agreement between science and religion can be found via a true interpretation of experimental science theories and attention to methodological issues in science, and finally can use the scientific methods for recognizing the world as ways of divine management and action.Keywords: Dawkins, Darwinism, Evolutionary ethics, Naturalism, Cosmic Mind
-
مقاله حاضر که می توان آن را نوعی مدیریت پژوهی فلسفی تلقی کرد، بر فرضیه امکان تعامل فلسفه و مدیریت و در نتیجه افزایش توانمندی و کارایی آن ها، مبتنی است. بر اساس این فرضیه، مدیریت می تواند برای تاملات فلسفی، موضوعات جدیدی مهیا سازد و فلسفه نیز می تواند مطالعات مدیریتی و سازمانی را تنوع و عمق بیشتری بخشد. ادعای نقش آفرینی فلسفه در حوزه مدیریت، به مطالعات مدیریتی و سازمانی محدود نیست، بلکه در مقاله حاضر بر این امر تاکید شده است که علاوه بر ساحت نظر، مدیرانی که از بصیرت های فلسفی برخوردارند، در مقام عمل نیز مدیران خردمندتر، تاثیرگذارتر و موفق تری خواهند بود. هستی شناسی، معرفت شناسی و اخلاق، سه شاخه از شاخه های اصلی فلسفه اند. این سه شاخه، در پژوهش حاضر به عنوان سه متغیر مستقل تعیین شده و تاثیر آن ها بر متغیر وابسته مدیریت، مورد بررسی قرار گرفته است. در بحث هستی شناسی سازمانی، نشان داده شده که درک مدیران از نحوه وجود سازمان تحت مدیریت آنان، می تواند بر تلقی آنان از ماموریت سازمانی خود موثر باشد. مبحث معرفت شناسی سازمانی، به این نتیجه منتهی شده که شاخه معرفت شناسی، می تواند به مدیران کمک کند تا فاصله موجود میان دانش و عمل را پر کنند. مهم ترین نتیجه ای که در بحث اخلاق سازمانی، بر آن تاکید شده این است که مدیران، معلمان اخلاق سازمان خود هستند. ارتباط میان خرد و بلوغ سازمانی، آخرین مبحثی است که در مقاله حاضر بدان پرداخته شده است.کلید واژگان: فلسفه, مدیریت, هستی شناسی سازمانی, معرفت شناسی سازمانی, اخلاق سازمانی, خرد سازمانیbThe present paper, which can be regarded as a kind of philosophical management study, is based on the hypothesis that philosophy and management can interact and thus enhance their ability and effectiveness. Based on this hypothesis, management can provide new subjects for philosophical reflections, and philosophy can also diversify and deepen the management and organizational studies. The claim of the role of philosophy in the field of management is not limited to managerial and organizational studies, but in this paper, the emphasis is placed on the fact that, in addition to the theoretical sphere, managers who have philosophical insights practically will be wiser, more influential and more successful executives. Ontology, epistemology, and ethics are three branches of the main branches of philosophy. These three branches are defined as independent variables in the present study and their impact on the dependent variable of management has been investigated. In connection with organizational ontology, it has been shown that managers' perception of the kind of existence their organizations have, can affect their perceptions of their organizational mission. The subject of organizational epistemology leads to the conclusion that the branch of epistemology can help managers fill in the existing gaps between knowledge and practice. The most important consequence of organizational ethics is that the managers are the ethics teachers of their organization. The relationship between wisdom and organizational maturity is the last topic discussed in this paper t variables in the present study and their impact on the dependent variable of management has been investigated. In connection with organizational ontology, it has been shown that managers' perception of the kind of existence their organizations have, can affect their perceptions of their organizational mission. The subject of organizational epistemology leads to the conclusion that the branch of epistemology can help managers fill in the existing gaps between knowledge and practice. The most important consequence of organizational ethics is that the managers are the ethics teachers of their organization. The relationship between wisdom and organizational maturity is the last topic discussed in this paper.Keywords: Philosophy, management, Organizational Ontology, Organizational Epistemology, Organizational Ethics, Organizational Wisdom
-
اعتمادگروی یکی از نظریه های توجیه برون گرو است که به اعتقاد برخی از معرفت شناسان، می توان برای اجتناب از شکاکیت بدان توسل جست. پلنتینگا برآن است که اعتمادگروی تنها در صورتی می تواند مانع شکاکیت گردد که با طبیعت گروی مابعدالطبیعی، مادیگری و تبیین مبتنی بر تکامل، ترکیب نشود؛ زیرا به اعتقاد وی حاصل چنین ترکیبی این خواهد بود که همه تولیدات قوای ادراکی، از جمله خود طبیعت گروی، در معرض شکاکیتی افراطی قرار گیرد و طبیعت گرو عقلا ناگزیر گردد پیش فرض اعتمادپذیر بودن قوای ادراکی را رها کند. پلنتینگا اعتمادپذیری قوای ادراکی را به ترکیب آن با فراطبیعت گروی مابعدالطبیعی منوط می کند و معتقد است که تنها پیروان ادیان ابراهیمی می توانند در سایه اعتقاد به خدایی که ما را بر صورت خویش آفریده است، مدعی اعتمادپذیری قوای ادراکی خود باشند. پژوهش حاضر، ضمن وصول به این نتیجه که پلنتینگا به خوبی توانسته است ناکاستی های طبیعت گروی و مادی گروی را در توجیه جلوه های متنوع حیات به تصویر کشد، این نقد را نیز بر پلنتینگا وارد می داند که وی مرتکب نوعی دور دکارتی شده است.کلید واژگان: اعتمادگروي, پلنتينگا, تکامل گروي, دور دکارتي, شکاکيت, طبيعت گروي, مادي گرويPhilosophy & kalam, Volume:51 Issue: 2, 2019, PP 297 -319Reliabilism is one the externalist theories of justification which, according to some epistemologists, can be used to avoid skepticism. Alvin Plantinga believes that reliabilism can prevent skepticism only if it is not combined with metaphysical naturalism, materialism, and evolution-based explanation because, according to him, the output of such a combination would be that the reliability of all productions of cognitive faculties, including naturalism itself, will be subject to extreme skepticism, and the naturalist is forced to abandon the presumption of the reliability of cognitive faculties. Plantinga conditions reliability of cognitive faculties to its combination with supernatural metaphysics and believes that only those who follow the Abrahamic religions can claim the reliability of their cognitive faculties in the virtue of believing in God who has created human beings in His image. The present research, while accepting his ability to depict inefficiencies of naturalism and materialism in justifying the various manifestations of life, criticizes him of committing a kind of Cartesian circle.Keywords: Reliabilism, Naturalism, Evolution, Materialism, Skepticism, Cartesian Circle, Alvin Plantinga
-
موریس مرلو پونتی از تاثیرگذارترین پدیدارشناسان فرانسوی قرن بیستم است. او در پدیدارشناسی خود، در صدد دست یابی به ذات ادراک حسی انسان است. انسان در پدیدارشناسی او سوژه ای بدن مند است که به همراه سایر سوژه ها در جهان زندگی می کند. پژوهش حاضر بر اساس دیدگاه موریس مرلو پونتی، به بررسی پدیدارشناسی فضای مجازی می پردازد. با توجه به پدیدارشناسی مرلو پونتی، سوژه بدن مند به ادراک حسی در فضای مجازی پرداخته، معناهای موجود در این جهان مدرن را دریافت می کند. همچنین امکان درک متقابل از طریق فضای مجازی برای سوژه های حاضر در روابط مجازی وجود دارد؛ چراکه برای مثال، رنج کشیدن از درد از دیدگاه مرلو پونتی، خصلت مشابهی میان همه سوژه های بدن مند است. بنابراین، سوژه های بدن مند با مشاهده فیلم و عکس و… از فردی که از طریق فضای مجازی با او آشنا شده اند، می توانند احساس وی را درک کرده و با او همدلی و همدردی کنند. گسترش روابط انسانی و ابزارهای مدرن موجب شده تا برخی از محدودیت های زندگی انسان ها پیش از به وجود آمدن فناوری های مدرن کنونی مرتفع شود، اما سوژه بدن مند در جهان مدرن کنونی بر اساس دیدگاه مرلو پونتی، همچنان در حصار مکان و زمان است؛ چراکه انسان، سوژه ای بدن مند بوده و باید محدودیت های ناشی از بدن مند بودن را در جهانی مدرن پذیرا باشد. همچنین طبق دیدگاه مرلو پونتی، سوژه بدن مند حاضر در فضای مجازی، در حصار شبکه ارتباطی خود با دیگر سوژه ها است و این امر، خود مانعی است در برابر آزادی مطلق برای انسان کنونی.کلید واژگان: پدیدارشناسی, موریس مرلو پونتی, فضای مجازی, سوژه های بدن مند دیگر, آزادیMaurice Merleau-Ponty is one of the most influential French phenomenologists of the twentieth century. In his phenomenology, he seeks to achieve the essence of human sensory perception. In his phenomenology, human is the embodied subject that lives with other subjects in the world. The present study, based on Maurice Merleau-Ponty's view, explores the phenomenology of cyberspace. According to Maurice Merleau-Ponty 's phenomenology, the embodied subject is devoted to sensory perception in cyberspace and receives the meanings from this modern world. There is also the possibility of mutual understanding through cyberspace for subjects present in virtual relationships. For example, suffering from pain in the Maurice Merleau-Ponty 's view is a similar feature between all the body subjects. Therefore, embodied subjects can see and feel empathy with him through watching a movie and a photo, and from someone who has been introduced to him through cyberspace. Although the expansion of human relationships and modern tools has led to some of the limitations of the lives of humans before the emergence of modern technologies, but the embodied subject in the modern world, based on the Merleau-Ponty's viewpoint, remains in the fence of time and place. Because human is an embodied subject and must accept the limitations of having body in the modern world. According to Merleau-Ponty's view, the embodied subject is in the fence of its communication network with other subjects, and this is a barrier against uninterrupted freedom for the present human being.Keywords: phenomenology, Maurice Merleau-Ponty, cyberspace, other embodied subjects, freedom
-
یکی از مسائل مهمی که در حوزه فلسفه دین مورد توجه قرار گرفته است، مساله وجود شرور در عالم هستی است. در این مقاله ضمن بررسی مساله شر از دیدگاه فیلسوف معاصر، جان هیک، ابعاد مختلف استدلالات او در عدم وجود منافات بین مساله شر با وجود خدای قادر و عالم مطلق، مورد بررسی قرار می گیرد. مقاله حاضر با بررسی تحلیلی رابطه موجود میان شر و اختیار از دیدگاه جان هیک، نشان می دهد که وی، ضمن نفی وجود شر جبران ناپذیر، معتقد است که وجود شرور نه تنها نمی تواند از منظر فلسفی به عنوان مانعی در تکامل انسان محسوب شود؛ بلکه با وجود حیات اخروی، آن دسته از قابلیت های انسان که به واسطه وجود شرور در حیات دنیوی به فعلیت نرسیده است، در آن جهان فعلیت خواهد یافت.کلید واژگان: شر, اختیار, قادر مطلق, عالم مطلق, حیات اخروی, جان هیکThe problem of evil is one of the important problems considered in the philosophy of religion. This paper considers the problem of evil from the viewpoint of the contemporary philosopher, John Hick, and explores his arguments for proving the compatibility between the evil in the world and the existence of an omnipotent and omniscient God. By analyzing Hicks viewpoint about the relationship between evil and free will, this paper demonstrates that Hick negates irreparable evil, and emphasizes not only that the existence of evil cannot be considered as a barrier to human evolution from the philosophical perspective, but also that those human capabilities which cannot be activated because of the existence of evil in the earthly life will be activated in the afterlife.Keywords: evil, free will, the Omnipotent, the Omniscient, afterlife, John Hick
-
این مقاله با محوریت موضوع موانع معرفت حقیقی از دیدگاه فیلسوف مسلمان علامه طباطبایی(ره) تدوین شده است و به بررسی و تبیین نظر ایشان درباره معرفت حقیقی و عوامل بازدارنده آن می پردازد. در نظر علامه، معرفت نسبت به اسماء و صفات الهی، معرفت حقیقی، و مایه سعادت و کمال آدمی است. در نظام معرفت شناختی علامه، حقیقت علم، امری وجودی است که از عالم بالا بر قلب (نفس) انسان افاضه شده است و انسان به میزان استعداد و آمادگی اش می تواند با عقل فعال متحد گردد و صورت های عقلی را از آن کسب کند. جستجو در آثار علامه نشان می دهد موانعی چون انحراف از حکم عقل، طبیعت گرایی صرف، عقل گرایی صرف، جهل به سیر انفسی، عدم اعتدال قوای نفسانی، تصرفات شیطان از جمله موانع شناختی و غیرشناختی معرفت است که باعث عدم دریافت قابلیت لازم جهت کسب معرفت حقیقی می شود.کلید واژگان: علامه طباطبایی, معرفت شناسی, موانع شناختی معرفت حقیقی, موانع غیرشناختی معرفت حقیقی, سعادتThis article tries to explain the viewpoint of Allama Tabatabai, one of the great Muslim philosophers, concerning true knowledge and its destroyers. Allama believes that knowledge about names and attributes of God is the true knowledge and is the origin of happiness and the perfection of human beings. In the epistemological system of Allama Tabatabai, the reality of science is an existential matter and is a grace from the upper world to a human being's heart (soul). A human being with his capacity and preparation - can unite with Active Intellect to get forms of it. By looking into Allam's works, one can find that destroyers such as: deviation from the judgment of the intellect, mere naturalism and rationalism, ignorance of inward journey, lack of moderation of soul's faculties, and demon's intervention, are some examples of cognitive and non-cognitive destroyers for knowledge that result in not receiving necessary capabilities for getting true knowledge.Keywords: Allama Tabatabai, epistemology, cognitive destroyers for true knowledge, non, cognitive destroyers for true knowledge, happiness
-
یکی از مباحث مهمی که امروزه در حوزه معرفت شناسی مطرح است، بحث میزان تاثیر عوامل غیرمعرفتی بر باور دینی انسان می باشد. بررسی امکان تاثیر عوامل غیرمعرفتی بر معرفت، به عهده معرفت شناسان است و در این مقاله می کوشیم تا دریابیم که آیا فرایند تکوین باورهای انسان در مسیری جدای از ساحت غیرعقیدتی شکل می گیرد یا آنکه ساحت های وجودی انسان در عین تمایز از یکدیگر، چنان در تاثیر و تاثر متقابل با یکدیگرند که به سادگی نمی توان به استقلال ساحت عقیدتی از دیگر ساحت ها حکم داد و پنداشت که ساحت معرفتی باور انسان می تواند به نحو استقلالی وارد حوزه شناخت شود. در این زمینه، ویلیام جیمز برای نخستین بار در میان هشت عاملی که در فرایند تکوین باور موثر می داند، تنها یکی را به استدلال اختصاص می دهد و هفت عامل دیگر را عوامل غیرمعرفتی می داند. این مقاله مشخص می کند که انسان بدون توجه به آنچه که در شخصیت و درونش می گذرد، نمی تواند به معرفت دست پیدا کند، البته باید به این نکته توجه داشت که این تاثیر تنها شامل تاثیرهای منفی نمی شود و کسانی مانند ویلیام جیمز علاوه بر توجه بر تاثیرهای منفی، بر تاثیرهای مثبت نیز توجه داشته اند و ما در این مورد، به کلام کسانی چون ویلیام جیمز که معتقدند باورهای انسان همواره در پرتو عوامل غیرمعرفتی شکل می گیرد، رهنمون می شویم.کلید واژگان: باور دینی, عوامل غیرمعرفتی, ویلیام جیمز, ساحات وجودیToday, one of the important issues in the field of epistemology is the impact of non-epistemic factors on human religious belief. William James (1842-1919) is the first one who attributed only one factor among the eight to have influence on the belief development process to reasoning and considered the other seven factors non-epistemic. He suggested that human beliefs are formed in light of non-epistemic factors. According to his viewpoints, religion and religious beliefs are phenomena belonging to the human psyche dimension which is inner and individual. He considered religion to be associated with human emotional dimension rather than ideological one. This paper will identify that William James considers religion only a subset of emotional issues and suggests that the impact of non-epistemic factors on religious beliefs is very high. However, emotion and thought cannot be separated from each other. With reference to religious texts such as the Quran, we realize that the intellectual cognition is important in the faith parallel to emotional dimensions, and one is not merely affected by emotions in accepting the religious content but also she makes a choice using her thought. In this paper, we attempt to clarify whether the development process of human beliefs is formed apart from non-epistemic dimensions, or human existential dimensions (yet differentiated from each other) are in such interaction with each other that one cannot simply determine that the epistemic dimension is independent from other dimensions so the epistemic or emotional dimensions of human belief cannot enter the cognition domain in an independent manner.Keywords: existential dimensions, non, epistemic factors, religious beliefs, William James
-
بحث زبان دین یکی از مهم ترین و جذاب ترین مباحث فلسفه ی دین است. از آن جایی که این بحث به معناداری و معناشناسی اوصاف الاهی مربوط می شود، برای متدینان، از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا معقول بودن گزاره های ناظر به خداوند، در گرو معناداری آن هاست. به طور کلی می توان گفت در این زمینه، با دو پرسش اساسی مواجهیم:1. آیا گزاره های ناظر به خداوند معنادارند یا نه؟
2. در صورت معناداری گزاره های مذکور، درک معنای آن ها برای انسان ممکن است یا نه؟
در این مقاله آنچه بررسی کرده ایم، پاسخ قاضی عبدالجبار معتزلی و ویلیام پی. آلستون به سوالات بالاست؛ زیرا گرچه آنان به دو فضای فکری و زمانی مختلف تعلق دارند، در باب معناشناسی، اوصاف کمالی مانند علم و قدرت و... و اوصاف فعلی نظیر درک کردن، ساختن و...، دیدگاه نزدیکی به یک دیگر دارند که از آن، می توان با عنوان رویکرد کارکردگروی یاد کرد.
کلید واژگان: زبان دین, صفات الاهی, کارکردگروی, قاضی عبدالجبار معتزلی, ویلیام, پی آلستونReligious language is one of the most important and attractive issues in the philosophy of religion. This subject is very significant to pious people، since it concerns the meanings and semantics of the God’s attributes; and the statements about God are rational، provided that they are meaningful. In general، there are two fundamental questions in this field: A) Are the statements about God meaningful or not? B) In case of being meaningful، is it possible for human being to perceive them or not? This article is focusing on the Qazi Abd-al-jabbar Mu’tazili’s and William P. Alston’s responses to the questions mentioned above. Although they belong to two different schools of thought and era، on the semantics of the attributes of perfection such as knowledge، power، etc. and the attributes of act e. g. perceiving، making and so on، they have the same view which can be called “functionalism”.Keywords: Religious Language, God's attributes, Functionalism, Qazi Abd, al, jabbar Mutazili, William P. Alston -
مقال? حاضر نقد یکی از قرائت های معرفت شناسی فضیلت است از منظر قرائت دیگر: نقد قرائت پلنتینگا از منظر قرائت زاگزبسکی. زاگزبسکی بر اساس تعریفی که از معرفت ارائه می دهد و نقشی که برای اراده و آگاهی در عمل فضیلت مندانه قائل است و با توجه به یکسان دانستن فضیلت اخلاقی و فضیلت معرفتی، نظری? معرفت پلنتینگا را به چالش می کشد. به اعتقاد زاگزبسکی، نظری? «کارکرد درست» پلنتینگا از وثاقت گروی صریح بهتر است و می توان آن را به گونه ای تفسیر کرد که به نظری? معرفت خود وی شبیه گردد و اطلاق معرفت شناسی فضیلت بر آن پذیرفتنی تر به نظر آید، اما با توجه به پیش فرض های معرفت شناختی پلنتینگا و تصویر ماشین واری که از معرفت ارائه می دهد، نظری? «کارکرد درست» وی، در تحلیل نهایی، به دلیل غفلت از عنصر اراده و آگاهی، نمی تواند نوعی معرفت شناسی فضیلت محسوب گردد.
کلید واژگان: پلنتینگا, زاگزبسکی, معرفت شناسی فضیلت, نظریه کارکرد درستThe present essay is a critical study of Zagzebski’s reading and criticism of Plantinga’s virtue-epistemology. Zagzebski, on the account of her definition of knowledge and the role that she assigns to ‘volition’ and ‘awareness’ in virtuous acts, along with her acceptance of the uniformity of moral and epistemic virtue, challenges Plantinga’s theory of Knowledge. Zagzebski believes that although Plantinga’s theory of Proper Function is better than Straight Reliabilism and that it is possible to interpret it in a way that is analogous to her own theory of Knowledge and even the fact that its calling virtueepistemology seems appropriate, yet taking into account Plantinga’s epistemological presuppositions and his mechanistic picture of the theory of Knowledge, his theory of Proper Function owing to its disregard for the elements of volition and awareness, in the final analysis, cannot be considered as a type of virtue-epistemology.Keywords: Theory of proper function, Virtue, epistemology, Alvin Plantinga, Linda Zagzebski
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.