p. samadi
-
هدف پژوهش حاضر بررسی میزان توجه به مولفه های تربیت اقتصادی در برنامه درسی دوره متوسطه اول است که به روش تحلیل محتوای کمی و با استفاده از تکنیک آنتروپی شانون انجام شده است. جامعه آماری مورد مطالعه کتابهای دوره متوسطه اول در سال تحصیلی 1400-1399 و روش نمونه گیری، سرشماری است. بنابراین، محتوای همه کتابهای دوره متوسطه اول به عنوان نمونه مورد تحلیل قرار گرفته اند. واحد تحلیل، مضمون و ابزار گرد آوری اطلاعات سیاهه تحلیل محتواست که روایی آن با توجه به قضاوت متخصصان تعیین شد و پایایی آن با روش محاسبه ضریب همبستگی میان آزمون- بازآزمون به میزان 0/90 مشخص شد. یافته ها نشان داد که تعداد مولفه های تربیت اقتصادی کتابهای دوره متوسطه اول در مجموع 1184 فراوانی است که از این تعداد پایه هفتم 418، پایه هشتم 375 و پایه نهم 391 فراوانی را به خود اختصاص داده اند. همچنین، مولفه ها از توزیع نرمال برخوردار نیستند و بعضی از مولفه ها مورد توجه قرار نگرفته اند. به طوری که مولفه تخصیص در پایه های هفتم، هشتم و نهم به ترتیب با مقادیر ضریب اهمیت (0/154)، (0/158) و (0/163) از بیشترین میزان توجه برخوردار است و ضریب اهمیت مولفه های تقسیم کار و ریسک در هر سه پایه (صفر) است. همچنین، در کل دوره متوسطه اول، مولفه پول از بیشترین ضریب اهمیت (0/132) برخوردار است و مولفه تقسیم کار دارای ضریب اهمیت (صفر) است. در نهایت، از میان کتابهای درسی دوره متوسطه اول، کتاب مطالعات اجتماعی در پرداختن به مولفه های تربیت اقتصادی بالاترین رتبه وکتابهای فرهنگ و هنر و آمادگی دفاعی پایین ترین رتبه را دارند. بر این اساس، بازنگری در محتوای کتابهای درسی در راستای افزایش سطح دانش، نگرش و مهارتهای اقتصادی دانش آموزان ضروری به نظر می رسد.
کلید واژگان: برنامه درسی, دوره متوسطه اول, کتابهای درسی, تربیت اقتصادی, آنتروپی شانونGiven the importance of economic education/training, it is of as important to see the extent to which the junior high school curriculum contains topics related to this field. To this end, all the textbooks used at the junior high level, at the time of the study, were content analyzed using Shannon entropy method and an observation list of themes/concepts related to economic training, with an assumed validity, and the reliability of 0.9. Counting the frequencies of the observed themes, a total of 1184 was observed of which 418 of them were in the 7th grade textbooks, 375 in the 8th grade, and 391 in the 9th grade textbooks. Not all of these themes are equally covered, just as some are not covered at all. For example, the concept of appropriation is the most frequent topic covered across the grades, while things like task division and risk are ignored in all three grades textbooks. It was found that the Social Studies textbook has the most extensive coverage of economic themes, while the Culture & Art and Defense Preparation textbooks are at the lowest rank. Thus, a revamping of the textbooks used in junior high school level seems to be necessary.
Keywords: Curriculum, Junior High School, Textbooks, Economic Training, Shannon Entropy -
پیشینه و اهداف
یکی از مهم ترین رسالت های آموزش و پرورش، تربیت متوازن دانش آموزانی محقق و خلاق با روحیه و تفکر کارآفرینانه است. در این راستا، آموزش مهارت و پرورش انسان خلاق و نوآور در تولید علم و فناوری و ارتقای کارآفرینی ازجمله گزاره هایی است که در سند چشم انداز و سند تحول بنیادین آموزش وپرورش به طور ویژه به آن ها پرداخته شده است. بنابراین، براساس این اهمیت و تاکید اسناد بالادستی، مدارس باید بتوانند در شکوفایی ویژگی هایی چون خلاقیت، خودباوری، آینده نگری، خطرپذیری و تمایل به کامیابی (روحیه کارآفرینی) در دانش آموزان نقش موثری ایفا کنند؛ چرا که پرورش تفکر کارآفرینانه در مدارس منجر به مسئولیت پذیری، افزایش خلاقیت در دست یابی به اهداف و کشف فرصت های جدید، مهارت های دانشی و کارآفرینی در دانش آموزان می شود؛ بنابراین در پی اهمیت این مهم، پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش مدارس هوشمند و غیرهوشمند در ارتقاء تفکر کارآفرینانه دانش آموزان انجام شد.
روش هاپژوهش حاضر به لحاظ هدف، کاربردی، ازنظر رویکرد، کمی و به روش علی مقایسه ای انجام شده است. جامعه آماری پژوهش شامل (690 نفر) دانش آموزان مدارس دخترانه متوسطه دوم هوشمند و غیرهوشمند شهرستان قزوین بود. براساس جدول مورگان و روش نمونه گیری خوشه ای تعداد 266 نفر به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شد. برای گردآوری داده ها از پرسش نامه محقق ساخته شامل 5 مولفه اصلی و 20 گویه استفاده شد. روایی صوری و محتوایی پرسش نامه توسط سه متخصص در زمینه مورد مطالعه بررسی و تائید شد. پایایی پرسش نامه با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ محاسبه و 779/0 به دست آمد. برای تحلیل داده ها از آزمون های تحلیل واریانس چند متغیره یک راهه، آزمون شاپیرو ویلک و آزمون لوین بهره گرفته شد.
یافته هایافته ها نشان داد، تفکر کارآفرینانه در 5 مولفه اصلی شامل تفکر خلاق (243/7)، استقلال طلبی (059/6)، توفیق طلبی (642/7)، مخاطره پذیری (473/6) و مرکز کنترل درونی (513/5) در دانش آموزان دختر مدارس هوشمند بیشتر از دانش آموزان دختر مدارس غیرهوشمند بوده است. به طورکلی مدارس با استفاده از فناوری های نوین هوشمند، شایستگی هایی ازجمله تفکر خلاق، استقلال طلبی، توفیق طلبی، مخاطره پذیری و مرکز کنترل درونی را در دانش آموزان پرورش داده است. این مهم، باعث شده دانش آموزان در مدارس هوشمند موفقیت بیشتری را احساس کرده و باانگیزه و عزت نفس بیشتری به خلق ایده های جدید بپردازند. درنتیجه، به پرورش و بروز تفکر کارآفرینانه منجر شود.
نتیجه گیریاز آن جا که، تفکر کارآفرینانه به عنوان قدرت اساسی ذهن بشر، از اهداف اصلی مدارس و مراکز آموزشی است؛ بنابراین مدارس باید بتوانند بستر مناسبی برای شکوفایی ویژگی هایی همچون خلاقیت، خودباوری، آینده نگری، خطرپذیری و روحیه کارآفرینی در دانش آموزان را فراهم آورند. چرا که، رقابت جهانی و نیاز مشاغل آینده به افراد دارای مهارت و کارآمد، ضرورت ایجاد فرهنگ کارآفرینی در مدارس را بیش از پیش نشان می دهد. لازمه رسیدن به این هدف در کشور آگاه سازی، ترویج فرهنگ کارآفرینی و فراهم کردن زیرساخت های لازم در آموزش و پرورش است. براساس یافته های پژوهش، جهت پرورش تفکر کارآفرینانه در دانش آموزان باید، شیوه های آموزش عملی، روش تدریس مبتنی بر کار تیمی و مشارکت فعالانه، تدوین محتوای الکترونیکی کارآفرینی در قالب چندرسانه ای، بازخورد دوره ای درباره عملکرد دانش آموزان، واگذاری مسئولیت انجام برخی وظایف مدرسه، دادن حق انتخاب به دانش آموز با گزینه های محدود، حل مشکلات به صورت مستقل و برپایی دوره های کارورزی کارآفرینانه برای دانش آموزان را در دستور کار مدارس قرار گیرد
کلید واژگان: تفکر کارآفرینانه, مدارس هوشمند, مدارس غیرهوشمند, دانش آموزان متوسطه دومBackground and ObjectivesOne of the most important missions of education is the balanced education of researching and creative students with entrepreneurial spirit and thinking. In this regard, the vision and fundamental transformation document of education emphasizes the importance of cultivating creative and innovative individuals who possess the necessary skills to contribute to science, technology, and entrepreneurship. Based on this importance and emphasis of upstream documents, therefore, schools should play a pivotal role in developing features such as creativity, self-confidence, futurism, risk-taking, and the tendency towards success (entrepreneurial spirit) in students. Promoting entrepreneurial thinking in schools leads to responsibility, increased creativity in achieving goals and discovering new opportunities, and academic and entrepreneurial skills in students. The present research investigated the role of smart and non-smart schools in promoting entrepreneurial thinking among students.
MethodsThe present study was applied in purpose, quantitative in approach, and comparative causal. The statistical population includes 690 female students from smart and non-smart high schools in Qazvin city. Using the cluster sampling method, 266 students from each group were selected as the research sample. To collect the data, the researchers used a questionnaire consisting of five main components and 20 items. The formal and content validity of the questionnaire was verified by three experts in the field of study. The reliability of the questionnaire was calculated using Cronbach's alpha coefficient and was obtained as 0.779. The data were analyzed using Shapiro-Wilk Test, one-way multivariate of variance test and Levene's test.
FindingsThe findings indicated that female students in smart schools had higher levels of entrepreneurial thinking in five main components: creative thinking (7.243), independence seeking (6.059), opportunity seeking (7.642), risk-taking (6.473), and internal control locus (5.513) compared to non-smart schools. In general, schools that used modern smart technologies have developed competencies such as creative thinking, independence seeking, opportunity seeking, risk-taking, and internal control locus in students. As a result, students in smart schools felt more successful, motivated, and confident in creating new ideas, ultimately leading to the promotion and emergence of entrepreneurial thinking.
ConclusionSince the entrepreneurial thinking as the basic power of the human mind is one of the main goals of schools and educational centers, therefore schools should be able to provide a suitable platform for the flourishing of characteristics such as; It provided students with creativity, self-confidence, foresight, risk-taking and entrepreneurial spirit. Because, global competition and the need of future jobs for skilled and efficient people show the necessity of creating an entrepreneurial culture in schools. To achieve this goal in the country, it is necessary to raise awareness, promote the culture of entrepreneurship and provide the necessary infrastructure in education. To promote entrepreneurial thinking among students, schools should implement practical teaching methods, team-based and active participation teaching methods, electronic content development of entrepreneurship in multimedia format, periodic feedback on student performance, delegation of school responsibilities, limited options for students, independent problem-solving, and entrepreneurial internships for students.
Keywords: Entrepreneurial Thinking, Mart Schools, Non-Smart Schools, Upper Secondary Students -
مقدمه
همدلی بالینی یک مهارت اساسی در حرفه پزشکی ، توانایی پزشک برای تشخیص و درک دیدگاه بیمار، همراه با ظرفیت انتقال این درک به بیمار است. جنبه هایی از آموزش مانند انتقال رفتارها، هنجارها و ارزش ها در قالب برنامه درسی پنهان بهتر از آشکار عمل می نماید. شکل گیری همدلی بالینی تحت تاثیر برنامه درسی پنهان است که به صورت پنهان و غیرعمدی از طریق ساختارها، فرهنگ و تعاملات سازمانی انتقال پیدا می کند. از این رو هدف اصلی این پژوهش شناسایی مولفه های اثرگذار بر شکل گیری برنامه درسی پنهان همدلی دستیاران دانشگاه های علوم پزشکی است.
روش هااین مطالعه از نوع پژوهش های کیفی و مبتنی برنظریه داده بنیاد است. شرکت کنندگان شامل دستیاران سال سوم رشته داخلی دانشگاه های علوم پزشکی شهر تهران است که شیوه انتخاب آن ها هدفمند و از نوع نظری بود. در مجموع 22 دستیار در مصاحبه نیمه ساختارمند شرکت کردند. مصاحبه ها با استفاده از روش های کدگذاری کوربین و اشتراس (باز، انتخابی و محوری) تحلیل شدند. برای تعیین روایی و پایایی نیز از شاخص های مقبول بودن، انتقال پذیری، اطمینان پذیری و تایید پذیری استفاده شد.
یافته هامجموع کدهای استخراج شده از محتوای مصاحبه 73 مقوله اولیه، 9 مقوله ثانویه طبقه بندی و در نهایت در 4 تم اصلی دسته بندی شدند. نتایج نشان داد که مولفه های اثرگذار بر شکل گیری برنامه درسی پنهان همدلی بالینی در دستیاران شامل مولفه های مهارت های مورد نیاز دستیاران (مهارت های آموزشی و مهارت های پایه)، مولفه های ویژگی های فردی (ویژگی روانی- شخصیتی و سبک زندگی)، عوامل حمایتی (حمایت مادی و حمایت معنوی) و مسایل سازمانی (محیط کاری بیمارستان ها و درمانگاه ها، رضایت شغلی و ساختار نظام آموزشی) است.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج پژوهش حاضر دانشگاه های علوم پزشکی برای شکل گیری همدلی بالینی در دستیاران شایسته است که در زمینه آموزش مهارت های آموزشی و پایه (آموزش های لازم با هدف ضرورت توجه به احساسات بیمار) در کنار علوم تخصصی، ارزیابی رسمی همدلی بالینی، رعایت استانداردهای جهانی، تامین امکانات رفاهی کافی برای جلوگیری از نارضایتی شغلی و فرسودگی شغلی، ایجاد روابط مثبت و حمایتی گام بردارند، بنابراین یافته های این پژوهش می تواند در زمینه شکل گیری همدلی بالینی در دستیاران راه گشا باشد.
کلید واژگان: آموزش پزشکی, برنامه درسی پنهان, دستیاران, همدلی بالینیIntroductionClinical empathy is a essential skill in medical profession, ability to understand the patient's perspectives and experiences and convey this understanding to the patient. aspects of education such as transferring behaviors, norms and values in the form of hidden curriculum work better than explicit. Hidden curriculum factors affect the formation of clinical empathy that is implicitly and unintentionally transmitted throughstructures, culture and organizational interaction. Thus, the main goal of this study is to determine the influencing factors on the formation of the hidden curriculum of empathy of residents of medical universities.
MethodsThis qualitative study was conducted based on grounded theory. The participants include the third- year assistants of the internal medicine department of Tehran University of Medical Sciences, whose selection method was a purposive and theoretical. In total, semi- structured interviews were conducted with 22 assistants,. Interviews were analyzed using Corbin and Strauss coding methods (open, selective and axial) which were identified. To ensure reliability and validity, criteria: acceptability, transferability, reliability, and verifiability were used.
ResultsFindings indicate that the total number of free codes extracted from the content of the interviews was 73, which after merging similar codes with each other, classified in 9 similar concepts and finally in 4 the main themes were categorized. Results show that effective components on the formation of the hidden curriculum of empathy of residents included components of Skills needed by assistants (educational skills and basic skills), components of individual characteristics (psycho- personality and lifestyle), support factors including (material support and spiritual support) and the issues of organizational include (working environment of hospitals and clinics, job satisfaction and the structure of the educational system).
ConclusionsAccording to the results of the current research, for the formation of clinical empathy in the competent assistants, it is necessary for universities of medical sciences to carry out formal evaluation of clinical empathy, comply with international standards, provide Sufficient comfort facilities take steps to prevent job dissatisfaction and job burnout, create positive and supportive relationships, so the findings of this research can be helpful in the field of clinical empathy formation in assistants
Keywords: Medical Education, Hidden Curriculum, Residents, Clinical Empathy -
تربیت جنسی یکی از پیچیده و حساس ترین ساحتهای تعلیم و تربیت است که همواره به دلیل وجود پاره ای از ابهامها و سوء تفاهمهای نظری و فکری با موانع زیادی در عرصه عمل مواجه بوده است و همین امر، زمینه ساز ایجاد و بروز بسیاری از معضلات اجتماعی و انحرافهای رفتاری در میان نسل جوان شده است. از این رو، پژوهش حاضر با هدف تبیین عناصر دهگانه برنامه درسی تربیت جنسی در دوره آموزش عمومی انجام شده است. در این راستا، مطالعات انجام شده طی سالهای 1399-1380 در داخل و سالهای 2020-1990 در خارج از کشور با موضوعات تربیت جنسی، سلامت جنسی، عناصر برنامه درسی تربیت جنسی و آموزش جنسی به عنوان جامعه اطلاع رسان جستجو شده و پس از مطالعات لازم، 66 پژوهش بر اساس ملاکهای خروج برای نمونه انتخاب شده و با روش سنتزپژوهی شش مرحله ای روبرتس، ترکیبی بهینه از نتایج آنها ارایه شده است. برای فراهم آوردن اطلاعات موردنیاز، از فرم کاربرگ و برای اطمینان از میزان پایایی، از ضریب کاپای کوهن استفاده شده است. همچنین برای تحلیل داده ها نرم افزار NVivo-8 به کار رفته است. بر اساس یافته ها، اهداف تربیت جنسی شامل تدارک دانش، مهارت و نگرش لازم برای هدایت صحیح امور جنسی در فرد و زندگی اجتماعی است. محتوا در هر دوره منطبق بر اهداف بوده است و رویکردهای فعال تدریس مناسب اند. معلم نقش مشاور را دارد و می توان از منابع متنوع استفاده کرد. زمان و مکان انعطاف پذیر بوده است و فعالیتها باید در قالب گروه های کوچک انجام پذیرند و انواع روش های ارزشیابی کیفی اهمیت دارند.
کلید واژگان: برنامه درسی, تربیت جنسی, سنتزپژوهی, دوره آموزش عمومیAs one of the most complicated and also among the touchiest of educational domains, sex education has always been subject to many obstacles due to existing misconceptions and areas of lack of clarity, which has led to the rise of social problems and abnormalities in behavior among youth. The present research has thus endeavored to determine the ten elements involved in the curriculum for sex education throughout primary to secondary education levels. To this aim, the studies carried out in Iran from 2001 to 2020 and abroad from 1990 to 2020 regarding sex education, sexual well-being and the curriculum elements involved in sexual education were examined, which led to 66 studies being selected for the sample, and Roberts' six-step synthesis research model was used to achieve the optimum combination of results. Checklists were used for data collection, and reliability was ensured by using Cohen's kappa coefficient. NVivo 8 was used for data analysis. The findings indicated that the objectives of sex education consist of providing the knowledge, skills and attitudes needed to enable the individual to conduct healthy sexual affairs in personal as well as social affairs. The content depends on the objectives for each course, and active approaches of teaching prove more appropriate. The teacher has the role of a counselor, and a variety of sources can be used. There is flexibility in time and place, activities need to be conducted in small groups, and qualitative methods of evaluation are of significance.
Keywords: curriculum, sex education, synthesis research, primary, secondary education
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.