به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

saeid pourdanesh

  • سعید پوردانش *، علینقی لزگی

    استاد شهید مرتضی مطهری از جمله متفکران مسلمان است که کوشیده است نشان دهد وجود و حجیت اخلاق متکی بر خداوند است. مساله ی محوری ما در این مقاله آن است که با نگاهی جامع به آثار شهید مطهری و بازسازی بخش های مختلف این آثار نشان دهیم که وی ابتنای وجود اخلاق بر خداشناسی را چگونه و با چه ایده ی وحدت بخشی توضیح می دهد. پاسخی که از متن آثار شهید مطهری به این پرسش می دهیم آن است که «من» انسان یک حقیقت ذومراتب است که مراتب پایین آن را می توان «من» پنداری نامید و مرتبه ی عالی را «من» حقیقی یا برتر.«من» حقیقی زاینده ی اخلاق است و خداوند «من» برتر انسان است. بنابراین، در واقع خداوند مبدا، غایت و پشتوانه ی اخلاق است. بر این اساس، می توان گفت که من حقیقی انسان، مقوله ی پیونددهنده ای است که شهید مطهری از طریق آن ابتنای اخلاق بر خداشناسی را توجیه می کند.

    کلید واژگان: اخلاق, «من» حقیقی, ناخود, خداشناسی, خودیابی, خودفراموشی, شهیدمطهری
    Saeid Pourdanesh *, Alinaqi Lezgi

    Murtaḍā Muṭaharī is one of the Muslim thinkers who tried to show that the existence and validity of morality depend on God. The central problem in this article is to show how and with what unifying idea Murtaḍā Muṭaharī explains the dependence of morality on theology; to do so, his work has been completely reconsidered and reconstructed. The answer suggested by our understanding of his idea is that the human "self" is an entity that comes in degrees; it displays itself at two levels: its lower level can be called the imaginary “I” and its higher level can be called the real or superior “I”. It is the true “self” that gives rise to morals and it originates from God. Therefore, God is the origin, goal and ground of ethics. Thus, one may say that the true “self” of a human being is the point of connection, in virtue of which the dependence of ethics on theology is justified by Murtaḍā Muṭaharī.

    Keywords: Morality, True Self, Ego, Theology, Self-Discovery, Forgetting Oneself
  • سعید پوردانش*

    آلفرد تارسکی از بنیانگذاران اصلی سمانتیک به مثابه ی دلالت شناسی است. وی دلالت شناسی را در دهه ی 30 پی افکند و این تلقی امروزه تلقی غالب در سمانتیک منطقی به شمار می رود. اما اگر به آثار دهه ی 20 وی بازگردیم در نگاه اول به نظر می رسد که هیچ گونه نگرش سمانتیکی در کارهای وی وجود ندارد. تفسیر رایج در مورد کارهای تارسکی در دهه ی 20 آن است که او در این دوران منطق را با رویکرد سینتکسی و نظریه برهانی می نگریست. اما یکی از مفسران تارسکی به نام داگلاس پترسون به تفصیل نشان داده است که در آثار دهه ی 20 تارسکی نوعی سمانتیک از سنخ معناشناسی دیده می شود که وی این نگرش را به تبعیت از استادش لسینیفسکی صورت-گرایی شهودگرایانه می نامید. در این مقاله بنای ما بر آن است که با توجه به تفسیر پترسون به چیستی تلقی معناشناختی تارسکی از سمانتیک بپردازیم و می کوشیم دو ادعا را اثبات کنیم: (الف) صورت گرایی شهودگرایانه به روایت تارسکی نگرشی درباره ی کارکرد زبان است نه یک نظریه ی ساخته و پرداخته ی سمانتیکی که در آن مفاهیم کانونی معناشناسی تعریف و تحلیل می شوند (ب) صورت گرایی شهودگرایانه منافاتی با نگرش ارجاعی به زبان ندارد و حتی سال ها پس از تاسیس دلالت شناسی از سوی تارسکی در پس زمینه ی آثارش حضور دارد.

    کلید واژگان: سمانتیک, معناشناسی, دلالت شناسی, صورت گرایی شهودگرایانه, رویکرد نظریه برهانی
    Saeid Pourdanesh *

    Alfred Tarski is one of the principal founders of logical semantics. He founded representational approach in 30s and this approach is dominant in the logical semantics nowadays. But if we return to Tarski’s 20s works it seems in first glance there is no semantical approach in his 20s works. Current commentary of Tarski’s the 20s works is that he regarded logic with syntactical and proof theoretic approach in this periods. But one of Tarski’s commentators, Douglas Patterson, has showed in details that in Tarski’s the 20s works is seen a kind of semantical approach which can regard it as expressive approach. Tarski called this approach intuitionistic formalism, following his teacher Stanisław Leśniewski. In this article we are intend to address, according to Patterson’s interpretation, what is Tarski’s the expressive approach. we will attempt to establish two cl aims (a) intuitionistic formalism, according to Tarski, is an approach about function of language not an articulated semantical theory in which the central concepts of expressive approach are defined and analyzed; (b) intuitionistic formalism has no conflict with representational approach about language and the former is present in background of Tarski’s works, even several years after establishment of representational approach by him.

    Keywords: Semantics, Expressive Approach, Representational Approach, Intuitionistic Formalism, Proof theoretic Approach
  • سعید پوردانش*، مهدی بهنیافر
    پژوهش حاضر به این مساله می پردازد که آیا تعریف تارسکی از مفهوم نتیجه ی منطقی در مقاله ی دوران سازش «درباره ی مفهوم نتیجه ی منطقی» (1936) چنان که مدعای این مقاله است مفهوم عام نتیجه ی منطقی را فراچنگ میآورد یا نه. برای آن-که دریافته شود رویکرد غالب به نتیجه ی منطقی در زمان تارسکی (مفهوم نظریه برهانی نتیجه) چه خللی داشت که او را به کوشش برای ارایه ی تعریف جدیدی از نتیجه منطقی سوق داد، نخست رویکرد نظریه برهانی به مفهوم نتیجه ی منطقی را معرفی و ناکارآمدی آن را از نظر تارسکی بررسی خواهیم کرد، سپس دو تفسیر از مفهوم نتیجه ی عام مد نظر او را بیان خواهیم نمود. تفسیر نخست از مفهوم عام نتیجه نزد تارسکی آن مفهومی است که همه ی انسان های معمولی و غیرمتخصص در فلسفه، منطق و ریاضیات در زبان روزمره بکار می برند؛ تفسیر دوم آن است که مراد تارسکی از مفهوم عام نتیجه آن مفهومی است که برای اهل فن یعنی منطق دان و ریاضی دانان «عمومیت» دارد و در روش اصل موضوعی بکار رفته است. ما از تفسیر دوم دفاع می کنیم و ضمن بررسی توصیفی- تحلیلی تعریف پیشنهادی او از این مفهوم و ارایه ی مثالی از آن در نهایت نتیجه می گیریم که کوشش تارسکی برای فراچنگ آوردن مفهوم عام نتیجه قرین موفقیت بوده است.
    کلید واژگان: نتیجه ی منطقی, مفهوم عام نتیجه ی منطقی, مدل, سمانتیک, نظریه برهان
    Saeid Pourdanesh *, Mahdi Behniafar
    This article is concerned of the problem that weather Tarski’s definition of the ‘logical consequence’ in his seminal article ‘On the Concept of Logical Consequence’ (1936), as his article claims, captures the common concept of logical consequence or not. First of all, for understanding what defect had prevailing approach of logical consequence (proof- theoretical approach) that led him to attempt to present new definition of concept of logical consequence, I introduce proof-theoretical approach to logical consequence and examine its default and then explain two interpretations of his definition of the common concept of logical consequence. the First interpretation is that the common concept of logical consequence is the concept that all of ordinary and non-professional peoples in philosophy, logic and mathematics use. the Second interpretation is that what Tarski means by the common concept of logical consequence is the concept that for professional peoples in logic and mathematics is ‘common’ and already used in axiomatics. I defend the second interpretation and after descriptive-analytic examination of his suggested definition of this concept and presentation of example of it, I finally conclude that Tarski in his attempting for capture of the common concept of logical consequence has succeeded.
    Keywords: Logical consequence, The Common Concept of Logical Consequence, Model, Semantic, Proof Theory
  • سعید پوردانش*، سیدمصطفی شهرآیینی
    در این مقاله برآنیم به کوشش هیوم برای پاسخ به مساله ای بپردازیم که در کتاب رساله در باب طبیعت انسان شاهد آنیم؛ هیوم در این کتاب از سویی، با انتقاد شدید از نظریات مدافع «خودمدارانگاری» در اخلاق، بر آن است که «دیگردوستی» شرط تحقق اخلاق است و وجود اخلاق را امکان پذیر می سازد، و از دیگر سو، اظهار می دارد که پاره ای فضائل اخلاقی (فضائل صناعی) هم چون عدالت، از همان آغاز پیدایش شان از سر خوددوستی و به انگیزه ی حفظ مالکیت شخصی پدید آمده و فقط به مرور زمان است که نام فضیلت به خود گرفته اند. در مقاله پیش رو می خواهیم نشان دهیم که هیوم چگونه در رساله در باب طبیعت انسان و هم در کتاب اخلاقی دیگرش، یعنی کاوش در مبانی اخلاق، با دو روایت متفاوت، می کوشد نشان دهد که این دو رای با یک دیگر قابل جمع اند. در نهایت، بیان خواهیم نمود که کدام یک از این دو روایت منسجم تر و با اصول و مبانی اخلاق وی سازگارتر است.
    کلید واژگان: اخلاق, عدالت, فضائل, خوددوستی, دیگردوستی, همدلی, فایدهمندی
    Saeid Pourdanesh*, Seyed Mustafa Shahraeeni
    In this article, we aim to deal with Hume‘s attempt to answer the issue that he propounds in his book, A Treatise of Human Nature. In this book, on the one hand, he criticizes moral egoism and maintains that the other matter of interest is the condition of realization of morality, while on the other hand, he declares a certain level of moral virtue (artifact virtues), as justice, from the beginning come into being on the basis of self-interest and by the motive of protection of private ownership which only in the passage of time have been named virtue. In this article, we attempt to demonstrate how Hume, in A Treatise of Human Nature, and in his other moral book, An Enquiry Concerning the Principles of Morals, with two varying narrations, attempts to show that these two views come together. Finally, we shall clarify which one is more coherent and more compatible with the principles of his moral theory.
    Keywords: Hume, Moral, Justice, Virtues, Egoism, Other-Interest
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال