به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

vahid tavakoli

  • Shaghayegh Zarei Roodbaraki, Vahid Tavakoli *, Sogand Asadolahi Shad

    Efforts have been dedicated to correlating pore throat sizes with petrophysical and geological parameters. Log data is helpful in examining and analyzing the degree of pore type, the presence of clay minerals as well as porosity and the density of the reservoir. This study aims to establish a relationship between pore throat sizes and well log data through regression analysis. Well-logging data are routinely accessible and can be compared with the core data.The research uses mercury injection capillary pressure, core samples, and well log data from three wells within a field in the central Persian Gulf region. Equations were developed to link data from various well logs and their combinations to pore throat sizes in the reservoir. To address with challenges, core plugs were categorized into more homogeneous groups using Winland and flow zone indicator rock typing methods. The Winland method revealed that equations within each rock type exhibited low R2 values due to significant porosity variations. Conversely, integrating data from all seven rock types yielded better fits as the diverse porosity values counterbalanced each other's effects. However, the flow zone indicator rock typing approach did not enhance results as it was designed for circular and cylindrical capillary tubes, making it less effective for developing complex equations in carbonate reservoirs. The findings underscore the significance of defining homogeneous units accurately, as this step is crucial for enhancing results and establishing robust relationships between pore throat sizes and well log data. By integrating data from various rock types and refining the approach to defining homogeneous units, the study demonstrates the potential for improving the accuracy and applicability of pore throat size predictions in carbonate reservoirs.

    Keywords: Well Log Data, Pore Throat Size, Regression Analysis, Rock Typing, Persian Gulf
  • وحید توکلی*، فروز کیوانی، محمد شجاعی جندابه، سوگند اسداللهی شاد
    توالی تریاس میانی-پسین در زاگرس و خلیج فارس با نام سازند دشتک به عنوان پوش سنگ سازندهای مخزنی گروه دهرم دارای اهمیت بسیاری است. از سوی دیگر، بخش های پایینی این سازند در برخی میادین، مخزن گاز است. با این وجود، به دلیل عدم وجود داده های کافی از این سازند، مطالعات اندکی بر روی آن انجام شده است. دراین پژوهش، رخساره ها (و ریزرخساره ها)، شرایط ته نشینی و دیاژنز این سازند در یک میدان خشکی (میدان Y) و یک میدان دریایی (میدان X) در منطقه فارس ساحلی موردبررسی قرار گرفته است. داده ها شامل پتروگرافی 548 مقاطع نازک تهیه شده از خرده های حفاری 15 چاه میدان Y به همراه داده های چاه نگاری در 2 چاه از میدان X می‏باشد. نتایج مطالعات، تعداد 15 ریزرخساره را در قالب 5 کمربند رخساره‏ای نشان می دهد. فرآیندهای دیاژنزی مانند تراکم مکانیکی و شیمیایی، انحلال، دولومیتی‏شدن و انیدریتی شدن، سیمانی شدن (سیمان‎های کلسیتی از نوع سیمان هم بعد، سیمان موزاییک، فراگیر و درشت بلور با رخ دوقلو) و در مواردی شکستگی، با توجه به ویژگی‎های بافتی اولیه، تاثیر بسزایی درتوزیع سامانه روزنه‏های درون انواع ریزرخساره ها دارند. مقایسه نگار گاما در چاه های میدان Y و میدان X نشان داد که حجم شیل در زون های مختلف، در میدان Y کمتر از چاه های مورد بررسی در میدان X است. همچنین مقادیر کانی های کربناته (آهک و دولومیت) در چاه های میدان X بیشتر است. نتایج نشان می دهد که چاه Y دارای حجم انیدریت بالاتری نسبت به چاه های میدان دریایی است. به عبارت دیگر حضور مقادیر بالای شیل در چاه های دریایی، مقادیر بیشتر انیدریت در چاه خشکی و حضور رخساره های کربناته و حتی زیستی در چاه خشکی نشان می دهد که ژرفای آب در زمان ته نشست از جنوب به شمال فعلی در منطقه بخش مرکزی خلیج فارس کاهش یافته است. مجموع نتایج نشان می دهد که سازند دشتک در چاه مورد مطالعه در میدان خشکی در ژرفای کمتری نهشته شده است.
    کلید واژگان: دشتک, پوش سنگ, دیاژنز, چاه پیمایی, خلیج فارس, فارس ساحلی
    Vahid Tavakoli *, Forooz Keivani, Mohammad Shojaei-Jondabeh, Sogand Asadolahi Shad
    The Middle-Late Triassic sequence in the Zagros and Persian Gulf, known as the Dashtak Formation, holds significant importance as the cap rock for the reservoir formations of the Dehram Group. Additionally, the lower sections of this formation serve as a gas reservoir in certain fields. However, due to the lack of sufficient data on this formation, limited studies have been conducted. This research investigates the facies (and microfacies), depositional conditions, and diagenesis of this formation in an onshore field (Field Y) and an offshore field (Field X) in the coastal Fars region. The data includes petrographic analysis of 548 thin sections prepared from drill cuttings from 15 wells in Field Y, along with well-logging data from 2 wells in Field X. The study results identify 15 microfacies within 5 facies belts. The findings indicate that diagenetic processes such as mechanical and chemical compaction, dissolution, dolomitization, and anhydritization, cementation (including calcite cements of syntaxial, mosaic, pervasive, and coarse-crystalline twin forms), and occasionally fracturing, significantly influence the distribution of pore systems within the various microfacies based on their primary textural characteristics. Comparison of gamma logs from the wells in Field Y and Field X reveals that shale volume in different zones is lower in Field Y compared to the wells studied in Field X. Additionally, carbonate minerals (limestone and dolomite) are more abundant in the wells of Field X. The results also show that Well Y has a higher volume of anhydrite compared to the wells in the offshore field. Overall, the results suggest that the Dashtak Formation in the studied onshore well was deposited at a shallower depth. In other words, the water depth during deposition decreased from the current south to north in the central Persian Gulf region.
    Keywords: Dashtak, Cap Rock, Diagenesis, Well Logging, Persian Gulf, Coastal Fars
  • فاطمه رضوان نیا، حسین مصدق، بیژن بیرانوند*، وحید توکلی، گالینا پ. نستل، احمد یحیایی
    سازند دالان از مهم ترین مخازن کربناته گاز در حوضه های رسوبی  زاگرس و خلیج فارس است.  بررسی زیست چینه ای، ریزرخساره ای، چینه نگاری سنگی و سکانسی توالی های کربناته-تبخیری دو عضو متعلق به سری گوادالوپین این سازند (عضو دالان پایینی و نار) در 4 چاه A, D, E و G واقع در خاور  کمان قطر-فارس در خلیج فارس، با مطالعه 340 مقطع نازک  تهیه شده از خرده های حفاری چاه E  با فواصل 2 متری و بررسی مستندات مربوط به سایر چاه ها به ستبرای کلی  2402 متر، به شناسایی  20 گونه متعلق  به 14 جنس روزن بران در چاه E  و معرفی مجموع  65 گونه متعلق به 25 جنس  در همه چاه های یاد شده و تعیین زون زیستی  Pachyphloia- Globivalvulina- Hemigordius, Assemblage Zone به دیرینگی وردین؟  تا کپیتانین انجامید. همچنین در بررسی رخساره ها  11 ریزرخساره کربناته- تبخیری که در 5 محیط (سبخا، کشندی (جزر و مدی)، لاگون، پشته های کربناته زیر آبی و دریای باز) گسترش یافته اند، در چاه E شناسایی شد. بر اساس الگوی برانبارش رخساره ها و روند تغییرات نمودار پرتو گاما، دو سکانس رسوبی پیش رونده- پس رونده (T-R)  رده سوم تعیین شد. این دو سکانس با سکانس های واحدهای مخزنی سازندهای هم ارز در جنوب و خاور حوضه تتیس شامل عربستان، عمان، امارات، عراق و جنوب چین مطابقت دارند.
    کلید واژگان: چینه نگاری زیستی, چینه نگاری سکانسی, محیط رسوبی, دالان پایینی, نار, خلیج فارس
    Fatemeh Rezvannia, Hossein Mosaddegh, Bijan Biranvand *, Vahid Tavakoli, Galina P. Nestell, Ahmad Yahyaei
    One of the most important carbonate gas reservoirs in the Zagros and Persian Gulf sedimentary basins is the Dalan Formation. This research investigates the microfacies, lithostratigraphy, and sequences of carbonate-evaporite deposits in the Lower member of the Dalan and the Nar member belonging to the Guadalupian series with a total thickness of 2402 meters in four wells namely A, D, E, and G located in the eastern part of the Qatar-Persian arc in the Persian Gulf. The study of 340 thin sections prepared from the drilling cutting pieces with 2-meter intervals of well E, and a review of documents related to other wells led to the identification of 20 species belonging to 14 genera of foraminifera and the foraminiferal assemblages consisting of 65 species belonging to 25 genera. A foraminiferal biozone was recognized in well E, assigned to the Wordian? - Capitanian: Pachyphloia- Globivalvulina- Hemigordius, Assemblage Zone.  Additionally, 11 microfacies were determined, mainly distributed in five environments (sabkha, intertidal, lagoon, shoal, and shallow marine). Based on the stacking patterns facies and the gamma-ray log trends, two 3rd-order transgressive–regressive (T-R) sequences were determined. These sequences correspond to the sequences of the reservoir unit’s equivalent formations in the southern and eastern Tethyan basin including Saudi Arabia, UAE, Oman, Iraq and South China.
    Keywords: Biostratigraphy, Sequencestratigraphy, Sediment Environment, Lower Dalan, Nar, Persian Gulf
  • سجاد عمرانی، وحید توکلی*
    درک تغییرات هدایت الکتریکی محیط متخلخل در بسیاری از زمینه ها از جمله زمین شناسی، مهندسی نفت و شیمی کاربرد دارد. تغییرات در مقاومت الکتریکی سنگ ها می تواند نشان دهنده ی تغییرات در خصوصیات ژئومکانیکی آن ها باشد. هدایت الکتریکی در سنگ ها را می توان به عنوان نشانه ای از روابط هندسی منافذ بین نمونه های سنگ دانست که خود توسط محیط رسوبی، ریزرخساره ها و در انتها فرایندهای دیاژنزی کنترل می شوند. بنابراین مطالعه ی جامع و دقیق ویژگی های زمین شناسی و پتروفیزیکی و ارتباط آن ها با تغییرات مقاومت الکتریکی، می تواند نقش حیاتی در شناسایی و توسعه میادین هیدروکربنی ایفا کند. از این رو، در این پژوهش برای اولین بار به بررسی تاثیر محیط رسوبی، ریزرخساره ها، فرایندهای دیاژنزی و عوامل پتروفیزیکی بر تغییرات مقاومت الکتریکی سنگ ها پرداخته شد. مجموعه ی داده ی استفاده شده جهت رسیدن به اهداف این مطالعه، شامل 293 متر مغزه ، 720 داده ی تخلخل و تراوایی، 921 تصویر مقطع نازک و 251 متر لاگ های مختلف چاه پیمایی هستند. این داده ها از یک چاه اکتشافی در مرکز خلیج فارس جمع آوری شدند. در این پژوهش، پس از شناسایی و تعیین ریزرخساره ها، محیط رسوبی و بررسی فرایندهای دیاژنزی، به کمک مطالعات میکروسکوپی و ماکروسکوپی، از طریق لاگ مقاومت الکتریکی عمیق سازند، هدایت الکتریکی در محیط های رسوبی و ریزرخساره ها مورد ارزیابی قرار گرفت. بر اساس نتایج، نمونه های متعلق به محیط رسوبی مردابی دارای مقاومت الکتریکی پایین تر و تراوایی بیشتری هستند، درحالی که نمونه های مرتبط با محیط های دریایی باز دارای مقاومت الکتریکی بالاتر و تراوایی کمتری هستند. محیط رسوبی سبخا به دلیل گسترش فراوان سیمان انیدریتی دارای بالاترین مقاومت الکتریکی است. فرایندهای دیاژنزی مانند دولومیتی شدن و سیمان کلسیتی هم ضخامت به ترتیب با بهبود اتصال منافذ و حفظ تخلخل اولیه منجر به کاهش مقاومت الکتریکی در نمونه های مورد مطالعه شده اند. در مقابل سیمان انیدریتی و سیمان کلسیتی بلوکی با مسدود کردن حفرات و گلوگاه حفرات با افزایش مقاومت الکتریکی در سنگ ها همراه بودند.
    کلید واژگان: مقاومت الکتریکی, ریزرخساره, فرایندهای دیاژنزی, خصوصیات پتروفیزیکی, گلوگاه منافذ, سیمان کلسیتی
    Sajjad Omrani, Vahid Tavakoli *
    Understanding the variations in electrical conductivity in porous media is relevant in various fields, including geology, petroleum engineering, and chemistry. Changes in rock electrical resistivity can indicate alterations in their geomechanical properties. Electrical conductivity in rocks reflects the geometric relationships of pores within rock samples, which are influenced by the depositional environment, microfacies, and diagenetic processes. Thus, a thorough study of geological and petrophysical characteristics and their connection to changes in electrical resistivity is crucial for identifying and developing hydrocarbon fields. This research, for the first time, explores the impact of the depositional environment, microfacies, diagenetic processes, and petrophysical factors on the variations in the electrical resistivity of rocks. The dataset for this study comprises 293 meters of core samples, 720 porosity and permeability data points, 921 thin section images, and 251 meters of various well log data, collected from an exploratory well in the central Persian Gulf. The study involved identifying and determining microfacies and depositional environments, examining diagenetic processes through microscopic and macroscopic analysis, and evaluating electrical conductivity in these environments and microfacies using the formation's deep electrical resistivity log. Results show that samples from lagoon environments have lower electrical resistivity and higher permeability, while those from open marine environments exhibit higher electrical resistivity and lower permeability. The sabkha environment, due to extensive anhydrite cementation, has the highest electrical resistivity. Diagenetic processes like dolomitization and isopachous calcite cementation reduce electrical resistivity by improving pore connectivity and preserving primary porosity. Conversely, anhydrite cement and blocky calcite cement increase electrical resistivity by blocking pores and pore throats.
    Keywords: Electrical Resistivity, Microfacies, Diagenetic Processes, Petrophysical Properties, Pore Throats, Calcite Cement
  • علیرضا واعظی*، مرتضی جمالی، نصیر اسکندری، وحید توکلی، عبدالمجید نادری بنی

    آسیب پذیری بالقوه جوامع اولیه در برابر بلایای طبیعی مانند خشک سالی، سیل و قحطی ناشی از تغییرات آب و هوایی موضوع مهمی است که نیاز به مطالعات دقیقی دارد. هدف اصلی این پژوهش بررسی اثرات احتمالی تغییرات دیرینه محیطی و اقلیمی بر سکونتگاه های عصرمفرغ در جنوب شرق ایران و سلسله های اصلی حاکم بر ایران براساس شواهد باستان شناسی و تاریخی مرزهای سرزمینی، رونق اقتصادی و سیاسی است. تطبیق تغییرات اقلیمی و فرهنگی در جنوب شرق ایران می تواند اطلاعات بسیار گران قیمتی را در اختیار محققین قرار دهد. در این راستا، پژوهش پیش رو سعی دارد پاسخ های مناسبی به این پرسش ارائه نماید که آیا تغییرات اقلیم بر جوامع باستانی جیرفت تاثیر گذاشته است یا خیر؟ و در نگاهی کلان تر تغییر اقلیم تا چه اندازه بر رونق اقتصادی و نفوذ سیاسی سلسله‏ های حاکم بر ایران تاثیر گذاشته است؟ در مطالعه حاضر با استفاده از ترکیبی از شاخص های ژئوشیمیایی و گرده شناسی، تغییرات دیرینه اقلیمی جنوب شرق فلات ایران درطول 4000سال گذشته بررسی خواهد شد. فعالیت های کشاورزی قابل توجه، بین 3900 تا 3700 سال پیش از حاضر هم زمان با شرایط اقلیمی معتدل در جنوب شرق ایران وجود داشته اشت. شرایط خشک همراه با افزایش گرد و غبار از 3300 تا 2900 سال پیش از حاضر بر منطقه حکم فرما بوده است. شرایط مرطوب در جنوب شرق ایران از حدود 2900 تا 2300 سال پیش از حاضر، هم زمان با شکوفایی حکومت های منطقه ای مانند مادها، اورارتوها، مانناها در نیمه غربی ایران و پس از آن شاهنشاهی هخامنشی در سراسر ایران بزرگ، کشاورزی گسترده را تسهیل نموده است. افول شاهنشاهی هخامنشی هم زمان با آغاز یک دوره خشک بوده است که برای نزدیک به 200سال، کشاورزی در جیرفت را کم رونق نموده است. جنوب شرق ایران بار دیگر بین 1550 و 1300سال پیش از حاضر شرایط مرطوبی را تجربه کرده است، که با رونق اقتصادی اواسط تا اواخر شاهنشاهی ساسانی هم پوشانی زمانی دارد.

    کلید واژگان: تغییر اقلیم, ساسانیان, عصرمفرغ, مغزه رسوبی, هخامنشیان
    Alireza Vaezi*, Morteza Djamali, Nasir Skandari, Vahid Tavakoli, Abdolmajid Naderi Beni

    The potential vulnerability of primitive societies to natural disasters, such as droughts, floods, and famines caused by climate change, is an important issue that requires careful study. The main aim of this research is to investigate the possible effects of ancient environmental and climatic changes on Bronze Age settlements in southeastern Iran, as well as the main dynasties that ruled Iran based on archaeological and historical evidence of territorial boundaries, economic and political prosperity. Adaptation of climatic and cultural changes in the southeast of Iran can provide valuable information for researchers. In this regard, this article aims to answer the question of whether climate change has affected the ancient societies of Jiroft, and to what extent climate change has affected the economic prosperity and political influence of the ruling dynasties that have affected Iran. In the present study, using a combination of geochemical and pollinological indicators, we examine paleoclimatic changes of the southeastern plateau of Iran during the past 4000 years. Significant agricultural activities existed between 3900 and 3700 years ago in the southeast of Iran during moderate climatic conditions. Dry conditions with increased dust prevailed over the region from 3300 to 2900 years ago. Wet conditions from about 2900 to 2300 years ago facilitated extensive agriculture and coincided with the flourishing of regional governments such as the Medes, Urartos, and Mannas in the western Iran, and after that the Achaemenid Empire throughout Greater Iran. The decline of the Achaemenid Empire coincided with the beginning of a dry period that made agriculture less prosperous in Jiroft for nearly 200 years. Southeast Iran experienced humid conditions between 1550 and 1300 years ago, which coincided with the economic prosperity of the middle to late Sassanid Empire.

    Keywords: Climate Change, Sassanid, Bronze Age, Sediment Core, Achaemenids
  • سجاد عمرانی، وحید توکلی*
    ارزیابی خصوصیات مخازن کربناته باتوجه به ناهمگنی بسیار زیاد این مخازن، همواره با دشواری ها و عدم قطعیت های زیادی همراه است. اشباع آب یکی از پارامترهای بسیار مهم در ارزیابی این مخازن به شمار می آید. علاوه بر این، تاثیر اشباع آب بر مکانیک سنگ به عنوان یک پدیده ی مهم در مهندسی ژئوتکنیک شناخته می شود. رایج ترین رابطه برای اشباع آب، معادله ی آرچی است. دقت اشباع آب محاسبه شده از طریق معادله ی آرچی به دقت پارامتر های آن از جمله ضریب سیمانی شدن، ضریب پیچاپیچی و ضریب اشباع بستگی دارد. ناهمگنی مخازن کربناته، به طور قابل توجهی بر ضرایب معادله ی آرچی و در نتیجه محاسبات اشباع آب تاثیر می گذارد. در این مطالعه، از 157 داده ی اشباع آب دین استارک، 57 داده ی فاکتور مقاومت سازند، 20 داده ی شاخص مقاومت سازند، 1368 مقطع نازک و 1114 داده های تخلخل و نفوذپذیری تهیه شده از یک چاه اکتشافی در غرب خلیج فارس استفاده شده است. به منظور مدیریت ناهمگنی، از روش های مختلفی از جمله روش راندمان الکتریکی، نشانگر زون جریان و وینلند استفاده شد. پس از دسته بندی سنگ ها با پارامترهای الکتریکی و پتروفیزیکی مشابه، پارامترهای آرچی در دسته های مختلف محاسبه شدند. سپس اشباع آب با استفاده از رابطه ی آرچی در هریک از دسته های تعیین شده، محاسبه و با اشباع آب دین استارک مقایسه شد. علاوه بر این، پارامترهای تاثیرگذار بر دقت اشباع آب، موردبحث و برسی قرار گرفت. نتایج، اهمیت برسی ویژگی های رفتار الکتریکی و شعاع گلوگاه های منفذی به عنوان عوامل کلیدی موثر بر دقت محاسبات اشباع آب را نشان دادند. بر اساس یافته ها، استفاده از پارامترهای ثابت آرچی منجر به محاسبه اشباع آب، بیش از اندازه ی واقعی و در نتیجه، برآورد کمتر از میزان واقعی هیدروکربور در مخازن می شود. یافته ها نشان داد که مدیریت ناهمگنی مخزن به روش راندمان الکتریکی، تاثیر قابل توجهی بر افزایش دقت اشباع آب پیش بینی شده در مقایسه با دیگر روش ها دارد. در مقابل، روش وینلند بیشترین عدم قطعیت را در پیش بینی اشباع آب دارد.
    کلید واژگان: گونه های سنگی, راندمان الکتریکی, ضرایب آرچی, مدیریت ناهمگنی, نشانگر زون جریان, هدایت الکتریکی
    Sajjad Omrani, Vahid Tavakoli *
    Evaluating the characteristics of carbonate reservoirs, given their significant heterogeneity, is always accompanied by challenges and high uncertainties. Water saturation is a crucial parameter in assessing these reservoirs, and the Archie equation is commonly used for water saturation estimation. Moreover, the effect of water saturation on the mechanical behavior of rock is recognized as an important phenomenon in geotechnical engineering. The accuracy of water saturation calculated through the Archie equation depends on the precision of its parameters, including cementation exponent, saturation exponent, and tortuosity exponent. The heterogeneity of carbonate reservoirs significantly affects the Archie equation coefficients and, consequently, water saturation calculations. In this study, various methods, including the electrical efficiency, current zone indicator, and Winland method, were employed to manage reservoir heterogeneity. Subsequently, Archie parameters were calculated for each category, and water saturation was determined and compared with Dean-Stark water saturation. Furthermore, the influential parameters on the accuracy of water saturation were discussed and examined. To achieve the study objectives, 157 Dean-Stark water saturation data, 57 core plug samples for formation resistivity factor (FRF) determination, 20 core plug samples for measuring formation resistivity index (FRI), 1114 porosity and permeability measurements from core plug samples and 1368 thin sections were utilized from an exploration well in the western Gulf of Persian. Our findings highlight the significance of exploring electrical behavior characteristics and pore throat radii as crucial elements influencing the precision of water saturation calculations. As per the results, employing constant Archie parameters leads to an overestimation of water saturation and, consequently, an underestimation of hydrocarbon reserves. Our analysis illustrates that effectively managing reservoir heterogeneity through the electrical efficiency method significantly improves the accuracy of predicted water saturation compared to other approaches. Conversely, the Winland method exhibits the highest uncertainty in predicting water saturation.
    Keywords: Rock Type, Electrical Efficiency, Archie parameters, heterogeneity management, current zone indicator, Electrical conductivity
  • سمیرا اکبرزاده، وحید توکلی*، سپیده داودی
    این مطالعه به بررسی تاثیر عوامل مختلف بر قطر گلوگاه حفرات در سازند دالان بالایی و کنگان در بخش مرکزی خلیج فارس پرداخته است. ریزرخساره، محیط رسوبی، فرایندهای دیاژنزی و تاثیر آنان بر پراکندگی داده های تخلخل و تراوایی، با استفاده از تجزیه و تحلیل های آماری بررسی شد. مطالعات پتروگرافی منجر به شناسایی 12 ریزرخساره در قالب 4 کمربند رخساره ای در یک محیط کم شیب کربناته گردید. ترسیم نمودارهای تخلخل و تراوایی تاثیر لیتولوژی بر روی داده های تخلخل و تراوایی را نشان داد به طوری که لیتولوژی دولومیت دارای مقادیر تخلخل و تراوایی بیشتری نسبت به آهک است. بافت رسوبی دانه پشتیبان نسبت به گل پشتیبان دارای مقادیر بالاتری از تخلخل و تراوایی می-باشند. غالب ترین فرایندهای دیاژنزی دولومیتی شدن، انحلال، سیمانی شدن و تراکم هستند. تخلخل های قالبی، حفره ای، بین بلورین و بین دانه ای مهم ترین تخلخل های شناسایی شده هستند. بررسی ها نشان داد فرایند انحلال و دولومیتی شدن نقش مهمی در افزایش قطر گلوگاه حفرات و کیفیت مخزنی دارند. بررسی نمودارهای دوگانه بیانگر آن است که سیمانی شدن و تراکم به تنهایی نقش کاهنده ای ندارند و تاثیر بیشتر آن درنتیجه تلفیق هردو عامل است. نتایج نشان داد که به علت تاثیر عوامل مختلف دیاژنزی بر ریزرخساره ها، قطر گلوگاه حفرات متفاوت بوده و جایگاه آن ها در نمودار وینلند جا به جا می گردد. ریزرخساره های دانه پشتیبان (پکستونی و گرینستونی) متعلق به کمربند رخسارهای شول که تحت تاثیر انحلال و یا دولومیتی شدن قرارگرفته اند، بهترین افق های مخزنی را وجود آورده اند. این ریزرخساره ها دارای بالاترین قطر گلوگاه حفرات و بهترین گونه های سنگی تعیین شده به روش وینلند هستند. ترسیم داده های تخلخل و تراوایی در نمودار وینلند منجر به تشخیص 7 زون با قطر گلوگاه متفاوت شده است که نمونه های با R35 بالاتر تحت تاثیر انحلال و دولومیتی شدن و نمونه های با R35 کمتر تحت تاثیر سیمانی شدن و فشردگی قرارگرفته اند.
    کلید واژگان: ریزرخساره, دیاژنز, سازند دالان و کنگان, قطر گلوگاه حفرات, نمودار وینلند
    Samira Akbarzadeh, Vahid Tavakoli *, Sepideh Davoodi
    This study investigated the effect of various factors on the pore-throats, in a well in the upper Dalan and Kangan Formations in the central part of the Persian Gulf. Microfacies, sedimentary environments, dominant diagenetic processes on microfacies and the general effect of primary and secondary processes on the dispersion of porosity and permeability data, was investigated. Petrographic studies led to the identification of 12 microfacies in four facies belts in an epeiric carbonate platform environment. The grain dominant texture has higher values of porosity and permeability compared to the mud dominated texture. The most prevalent diagenetic processes are dolomitization, dissolution, cementation and compaction. The moldic, vuggy, intercrystalline and intergranular porosities are the most important identified pores. The study of the effects of each diagenetic process separately indicates the effect of the process of dissolution and dolomitization on increased the pore-throats and reservoir quality. Results showed that cementation and compaction alone do not have a reducing role and its greater effect is due to the combination of both factors. In order to investigate the effects of facies and diagenesis on the pore-throat, porosity and permeability data were plotted on the Winland diagram and seven rock types with different pore-throats were identified. Due to the effects of different diagenetic factors on the microfacies, the pore-throat sizes vary between same microfacies. The grain dominant facies (packstone and grainstone) belonging to the shoal facies belt, have the highest pore-throats and the best rock type determined by the Winland method. Plotting the porosity and permeability data in the Winland diagram has let to detection of 7 zones with different pore throat size, that samples with higher R35 are affected by dissolution and dolomitization and samples with lower R35 are affected by cementation and compaction.
    Keywords: Microfacies, diagenetic, Dalan & Kangan formations, Pore-throats, Winland diagram
  • فرحناز صفی، وحید توکلی*
    مطالعات اندکی برروی مدل سازی فرآیندهای دیاژنزی موثر بر کیفیت مخزنی (دولومیتی شدن، سیمانی شدن انیدریتی و انحلال)، به دست آوردن روند جانبی - قائم و تفسیر زمین شناسی علل پیدایش و روند رخداد آنان، انجام شده است. در این مطالعه که برروی سازندهای کربناته دالان (بخش بالایی) و کنگان در بخش مرکزی خلیج فارس صورت گرفته است، پس از مشاهده و بررسی داده های چاه پیمایی مربوط به دوازده چاه، با استفاده از نگارهای چگالی، جدایش نوترون-چگالی، نسبت امواج صوتی فشاری به امواج صوتی برشی، انحراف سرعت و تخلخل ثانویه، اقدام به ساخت رخساره های الکتریکی نشانگر فرآیندهای دیاژنزی دولومیتی شدن، سیمان انیدریتی و انحلال براساس روش خوشه بندی چندتفکیکی بر پایه گراف گردید. سپس با اجرای روش تخمین زمین آماری کریجینگ برروی داده های رخساره الکتریکی، مدل های سه بعدی فرآیندهای دیاژنزی موثر بر کیفیت مخزنی ساخته شد و علل به وجودآمدن انواع روندهای مشاهده شده از فرآیندهای دولومیتی شدن، انیدریتی شدن و انحلال در برش های افقی و قائم از مدل های سه بعدی تفسیر شد. نتایج نشان داد در برش های افقی، با توجه به مدل رسوبی رمپ کربناته پرمین-تریاس و مدل دولومیتی شدن نشتی-بازگشتی، بیشترین تمرکز نواحی دولومیتی شده و انیدریتی شده در بخش های جنوبی تا میانی میدان است. با توجه به تغییرات سطح آب دریا، بیشترین تاثیر عملکرد فرآیند انحلال نیز در همین بخش ها قابل مشاهده است. در برش های قائم، با توجه به سطوحی که کمترین ارتفاع سطح آب دریا را در خود ثبت کرده اند (K4 میانی، K3 پایینی، K2 بالایی، K2 میانی و K1 بالایی)، عمده قسمت های دولومیتی شده در K1 بالایی، K2 بالایی و K3 پایینی، عمده قسمت های انیدریتی در K1 بالایی، K2 میانی و K3 پایینی تا بالای مرز K4 و بیشتر نواحی تاثیر گرفته از پدیده انحلال، منطبق بر K1 بالایی، K2 بالایی و K3 پایینی است.
    کلید واژگان: دالان بالایی وکنگان, دولومیتی شدن, انیدریتی شدن, خوشه بندی چند تفکیکی بر پایه گراف
    Farahnaz Safi, Vahid Tavakoli *
    One of the key and influential factors that affect reservoir quality is the occurrence of effective diagenetic processes, including dolomitization, anhydritization, and dissolution (moldic and vuggy porosities). This research focuses on studying these processes in the Upper Dalan Member and Kangan carbonate formation located in the Central Persian Gulf. Initially, a comprehensive analysis of petrography was conducted to examine the effects of diagenesis at different depths within core samples from key well. Subsequently, well logs such as NDS, Vp/Vs, RHOB, VDL, and SPI were utilized to create electrofacies related to dolomitization, anhydritization, and dissolution using MRGC method. By applying the geostatistical kriging method to the data of electrofacies from twelve wells, three-dimensional models of dolomitization, anhydritic cementation, and dissolution processes were constructed at a field scale. Based on the sedimentary model of ramp carbonate depositional environment in the Permian-Triassic and the dolomitization model of seepage-reflux, it has been determined that in horizontal sections, the major dolomitized and anhydritic portions are predominantly observed in the southern and middle parts of the field. In the vertical sections, based on the minimum sea-level surfaces (middle K4, lower K3, upper K2, middle K2, and upper K1), the major dolomitized portions are observed in Upper K1, Upper K2, and Lower K3. The major anhydritic portions are found in Upper K1, Middle K2, and Lower K3 to the top of the boundary with K4. Considering that dissolution predominantly occurs in areas exposed to water and that most moldic and vuggy porosities are formed as a result of dissolution, dissolution is more prevalent in the southern to middle parts of horizontal sections. Consequently, there is a higher concentration of moldic and vuggy porosities in these southern to middle parts of horizontal sections. In vertical sections as well, moldic and vuggy porosities align with those seen in upper K1, upper K2, and lower K3.
    Keywords: upper Dalan, Kangan, Dolomitization, Anhydritization, Multi-Resolution Graph-Based Clustering
  • مهناز حسین زاده، وحید توکلی*
    بیان ناهمگنی به صورت کمی برای مقایسه مقدار ناهمگنی در ویژگی های مختلف مخزنی در مخازن کربناته از اهمیت زیادی برخوردار است. هدف از مطالعه حاضر کمی سازی ناهمگنی با محاسبه نگار ناهمگنی و کاربرد آن در بررسی ناهمگنی تخلخل و نفوذپذیری در سازند کربناته داریان به سن بارمین پسین آپتین پیشین در بخش مرکزی خلیج فارس است. برای محاسبه نگارهای ناهمگنی از داده های چاه پیمایی پنج نگار اصلی پرتو گاما، چگالی ظاهری، تخلخل نوترون، صوتی و مقاومت عمیق و روش های آماری ضریب لورنز و ضریب تغییرات استفاده شده است. نتایج نشان می دهد محاسبه نگار ناهمگنی امکان مقایسه کمی ناهمگنی بین بخش های مختلف مخزنی را برای اهداف مختلف فراهم می سازد. محاسبه نگار ناهمگنی با هر دو روش برای محاسبه نگار ناهمگنی کارآمد است، اما باید توجه داشت که ضریب تغییرات برای حداکثر ناهمگنی مقدار مشخصی مانند ضریب لورنز ندارد. همچنین افزایش تخلخل با کاهش مقدار ناهمگنی در نگارهای ناهمگنی مقاومت عمیق، صوتی، تخلخل نوترون و چگالی همراه است. برخلاف سایر نگار ها، نگار ناهمگنی پرتو گاما ارتباط مستقیم کمی با تخلخل در سازند داریان دارد. دو نوع نگار ناهمگنی تخلخل نوترون و مقاومت عمیق بیشترین استفاده را در تعیین خصوصیات مخزنی در این سازند دارند. نفوذپذیری ارتباط ضعیفی با نگارهای ناهمگنی نشان می دهد. در واحدهای کربناته ریزرخساره بایوکلست وکستون با تخلخل بالا، ناهمگنی کمتری دیده می شود. همچنین واحدهای با تخلخل بالاتر ضخیم تر هستند و بنابراین اثرات میانگین قوی تری روی مناطق ناهمگنی اعمال می کنند. در مرز تغییرات رخساره ها، تغییرات مقدار ناهمگنی دیده می شود و تغییرات زیاد در سنگ شناسی، رخساره ها و فرآیندهای دیاژنزی و حضور کانی های رسی مقدار ناهمگنی را افزایش می دهد. بنابراین از نگار ناهمگنی می توان برای بررسی ناهمگنی های زمین شناسی، تخلخل، نفوذپذیری و همچنین پهنه بندی مخزن استفاده کرد.
    کلید واژگان: نگار ناهمگنی, روش های آماری, تخلخل, تراوایی, سازند داریان
    Mahnaz Hosseinzadeh, Vahid Tavakoli *
    Quantitative heterogeneity presentation is very important to compare the amount of heterogeneity in different reservoir characteristics in carbonate reservoirs. The aim of the present study is to quantify the heterogeneity by calculating the heterogeneity log and its application in investigating the heterogeneity of porosity and permeability in the Late Barremian-Early Aptian Darian carbonate Formation in the central part of the Persian Gulf. In order to calculate the heterogeneity logs, the well log data of gamma ray, bulk density, neutron porosity, acoustic and deep resistivity and the statistical methods of Lorenz coefficient and coefficient of variation have been used. Results show that the calculation of the heterogeneity log provides the possibility of quantitative comparison of the heterogeneity between different parts of the reservoir for different purposes. Heterogeneity calculation with both methods is efficient for calculating heterogeneity, but it should be noted that the coefficient of variation for the maximum heterogeneity does not have a specific range like the Lorenz coefficient. Also, increase in porosity is associated with a decrease in the amount of heterogeneity in the heterogeneity logs of deep resistivity, acoustic, neutron porosity and density. Unlike other logs, gamma ray heterogeneity log has little direct relationship with porosity in Darian Formation. Two types of neutron porosity heterogeneity and deep resistivity are the most used in determining the reservoir properties in this formation. Permeability shows a weak relationship with heterogeneity logs. In bioclast wackestone microfacies of carbonated units with high porosity, less heterogeneity is observed. Also, units with higher porosity are thicker and therefore exert stronger mean effects on heterogeneous areas. High variability in porosity and permeability causes higher heterogeneity. This is also the case about lithology and clay minerals. Heterogeneity changes at facies change boundaries. Therefore, heterogeneity log can be used to investigate geological heterogeneity, porosity, permeability and reservoir zoning.
    Keywords: Heterogeneity log, Statistical Methods, Porosity, Permeability, Darian Formation
  • امین سلیمانی، وحید توکلی*
    مخازن کربناتی بسیار پیچیده و ناهمگن هستند. غلبه بر این ناهمگنی جهت ارزیابی های مخزنی مهم و ضروری است. مطالعات مخازن کربناتی اغلب با استفاده از داده های آزمایشگاهی صورت گرفته است. استفاده از نگار چاه پیمایی به جای استفاده از روش های آزمایشگاهی در کاهش زمان و هزینه بسیار به صرفه است. سازند های دالان-کنگان، به عنوان بزرگ ترین مخزن گاز غیرهمراه به دلیل تاثیر محیط رسوبی و فرایند های دیاژنزی ناهمگن و پیچیده هستند. باهدف غلبه بر ناهمگنی با استفاده از نگار صوتی، نمونه هایی از سازندهای کربناتی دالان-کنگان تهیه شد. در مجموع 87 مقطع نازک آهکی مورد ارزیابی سنگ نگاری، تجزیه وتحلیل معمول مغزه و زمین شناسی قرار گرفت. به طور دقیق تخلخل، تراوایی، بافت رسوبی، نوع تخلخل و فرایند های دیاژنزی مشخص شدند. از چاه موردمطالعه نگارهای چاه پیمایی و صوتی نیز ثبت شد. بعد از کنترل کیفیت داده ها، نگار زمان صوتی ثبت شده به سرعت صوتی تبدیل شد. مدل سازی تخلخل-سرعت بر اساس رویکرد محیط موثر تفاضلی برای مقادیر مختلف نسبت ابعاد منافذ معادل انجام شد. تخلخل-سرعت نمونه های اندازه گیری شده در این مدل سازی مورداستفاده قرار گرفتند. نتایج نشان می دهد تخلخل های قالبی بزرگ ترین نسبت ابعاد را دارند. تخلخل های حفره ای، بین دانه ای و ریز تخلخل به ترتیب بیشترین نسبت ابعاد را بعد از تخلخل های قالبی دارند. تخلخل های قالبی و حفره ای به سبب کروی بودن و بالابودن نسبت ابعاد در تخلخل های یکسان، سرعت صوتی بیشتری نسبت به تخلخل های تخت و باریک دارند. از طریق شکل هندسی و نوع تخلخل و با استفاده از نگار صوتی، گونه های سنگی مشخص شدند که روند تغییرات تخلخل، تراوایی و فرایند های دیاژنزی اتفاق افتاده در مخازن دالان-کنگان را به خوبی نمایان کرد.
    کلید واژگان: رخساره منفذی, دالان-کنگان, نگار صوتی, فرایندهای دیاژنزی, محیط موثر تفاضلی (DEM)
    Amin Soleimani, Vahid Tavakoli *
    Carbonate reservoirs are very complex and heterogeneous. Overcoming heterogeneity is important and necessary for accurate reservoir characterization. Dalan-Kangan formations, as the largest non-associated gas reservoir of the world, are heterogeneous and complex due to the influence of the sedimentary environment and diagenesis processes. Carbonate reservoirs are routinely studied using laboratory data. The use of well logging instead of using laboratory methods is very cost-effective in reducing time and cost. To overcome the heterogeneity by acoustic log, samples of Dalan-Kangan carbonate formations were prepared. A total of 87 limestone thin sections were evaluated by petrography, routine core analysis, and sonic velocity. Porosity, permeability, sedimentary textures, pore types, and diagenetic processes were determined precisely. From the studied well, well logging and acoustic logs were also available. After data quality control, the acoustic log was converted to velocity. Velocity-porosity model was constructed based on the differential effective medium (DEM) approach for different values of equivalent pore aspect ratio (EPAR). The results show that moldic, vuggy, interparticle, and microporosity pores have the largest aspect ratio, respectively. Due to their spherical shape and high aspect ratio at the given porosity, moldic and vuggy pores have higher velocity than flat and narrow pores. Through the geometrical shape and pore type and by using the acoustic log, the rock types were determined. These rock types clearly showed the porosity evolution, permeability changes and diagenetic processes that have been occurred in Dalan-Kangan reservoirs.
    Keywords: Pore Facies, Dalan-Kangan, Sonic log, Diagenetic Process, differential effective medium (DEM)
  • علیرضا واعظی*، وحید توکلی، عبدالمجید نادری بنی
    در مطالعه حاضر به منظور بازسازی تغییرات دیرینه محیطی و اقلیمی جیرفت در طول 4000 سال گذشته، به بررسی شواهد متعدد رسوب شناسی و بیوژیوشیمی بر روی یک مغزه رسوبی پرداخته شده است. در حدود 3950 سال پیش از حاضر مقادیر پایین Si/Al ،Ti/Al،  C/N و CPI به همراه مقادیر بالای δ13COM و Paq می تواند شواهدی از یک دوره مرطوب در جیرفت باشد. شواهد حاکی از کاهش نسبی رطوبت بین حدود 3900 و 3293 سال پیش از حاضر می باشد. در حدود 3293 تا 2897 سال پیش از حاضر جیرفت خشک و گردوغباری بوده است. نتایج شرایط بسیار خشک همراه با افزایش قابل توجه میزان گردوغبار را در حدود 3200 سال پیش از حاضر نشان می دهد. یک دوره طولانی مرطوب از حدود 2897 تا 2302 سال پیش از حاضر با مقادیر بالای Paq قابل تشخیص است. بالاترین مقادیر Ti/Al در کنار کمترین مقادیر δ13COM نشان دهنده افزایش فعالیت بادی و شرایط خشک بین 2100 و 1650 سال پیش از حاضر است. جیرفت بین 1540 تا 1315 سال پیش از حاضر، شرایط مرطوبی را تجربه کرده است. با کاهش نسبی بارش ها، آب و هوای نیمه مرطوب بین 1315 و 854 سال پیش از حاضر در جیرفت حاکم بوده است.
    کلید واژگان: باد, پرفشار سیبری, تغییر اقلیم, فلات ایران, هولوسن
    Alireza Vaezi *, Vahid Tavakoli, Abdolmajid Naderi-Beni
    In the present study, in order to reconstruct the paleoenvironmental and climatic changes of Jiroft during the last 4000 years, several evidences of sedimentology and biogeochemistry on a sedimentary core have been investigated. Around. 3950 cal yr BP, low values of Ti/Al, Si/Al, C/N and CPI along with high values of δ13COM, and Paq indicate a wet period in Jiroft. evidence indicates a relative decrease in humidity between about 3900 and 3293 cal yr BP. Between 3293 and 2897 cal yr BP, Jiroft was dry and dusty. The results show very dry conditions with a significant increase in the amount of dust around 3200 cal yr BP. A long-wet period from about 2897 to 2302 cal yr BP can be recognized with high Paq values. The highest Ti/Al values along with the lowest δ13COM values indicate increased wind activity and dry conditions between 2100 and 1650 cal yr BP. Jiroft experienced wet conditions between 1540 and 1315 cal yr BP. With the relative decrease of rainfall, a semi-humid climate prevailed in Jiroft between 1315 and 854 cal yr BP.
    Keywords: wind, Siberian high, climate change, Iranian Plateau, Holocene
  • محدثه عجمی، رضا نوزعیم*، سعید معدنی پور، وحید توکلی، مجسن الیاسی، سعید حاج امینی، کوثر شادرام

    تاقدیس ناوگون لاچینگ در شمال باختر تاقدیس میل و منتهی الیه باختری گسل دوچاه در شمال ایران مرکزی واقع شده است. در این ناوگون عضوهای انتهایی سازند قم (عضو E و G) و سرخ بالایی و کنگلومرای پلیوسن با روند اثر سطح محوری شمال باختری- جنوب خاوری با میل به سمت جنوب خاور چین خورده اند و هندسه یک تاقدیس ناوگون را نمایان می سازند. در این ناوگون لایه های شکل پذیر مارنی و گچی عضوهای E و G سازند قم در همبری با لایه های پرقوام کنگلومرا و ماسه سنگ از سازند سرخ بالایی قرار گرفته اند. این همبری و اعمال فازهای دگرریختی سبب مهاجرت لایه های خمیری و افزایش ستبرای قابل توجه در نهشته های مارنی-گچی سازند قم (به ویژه عضو E) گشته که در نتیجه حرکت جریانی لایه های با رفتار خمیری ضمن افزایش قابل توجه ضخامت آنها در محل لولای تاقدیس ناوگون لاچینگ، موجب برگشته شدن لایه ها در پهلوهای این چین گشته است. در نهایت یک تاقدیس جعبه ای با ماهیت برگشته و ناوفرم (synformal anticline box fold) حاصل شده است.  بررسی های ساختاری به عمل آمده روشن ساخت که تشکیل این چین ابتدا در اثر حرکت ترافشارشی راست بر و به موازات گسل دوچاه انجام شده و در بازه زمانی پسامیوسن و اعمال نیروی برشی راستالغز چپ بر حول قطب صفحه محوری حدود 135 درجه به صورت پادساعت گرد (با دید به سمت شمال) چرخیده و بصورت ناوفرم در آمده است. عامل ایجاد نیروی برشی چپ بر شاید مرتبط با چرخش ساعت گرد ورقه خزر جنوبی و اعمال برش چپ بر بر قسمت های شمالی ایران مرکزی مانند آنچه در گسل کوشک نصرت مشاهده شده است، باشد.

    کلید واژگان: تاقدیس ناوگون, لاچینگ, گسل دوچاه, سازند قم, ایران مرکزی
    Mohadese Ajami, Reza Nozaem*, Saeed Madanipour, Vahid Tavakoli, Mohsen Eliassi, Saeed Haj Amini, Kosar Shadram

    The Lachinag synformal anticline is located to the northwest of the Mil anticline and the western end of the Dochah Fault in northern central Iran. This synform includes the terminal members of the Qom Formation (members E and G) and the Upper Red and Pliocene conglomerates. Additionally, with an axial surface plunge from the northwest to the southeast, this fold trends toward the southeast, resulting in its asymmetric geometry. In this synform, the deformable marl and gypsum layers of the E and G members of the Qom Formation have contact with the competent conglomerate and sandstone layers from the Upper Red Formation. The juxtaposition of these layers and the occurrence of deformation phases resulted in the migration of ductile layers as well as a significant increase in the thickness of the marl and gypsum deposits of the Qom Formation (particularly in the E member). Due to the migration of these layers towards low pressure areas and their substantial thickening at the hinge of the Lachinag synformal anticline, the layers as well as the limbs of this fold were overturned. Finally, a synformal box fold was formed. Structural investigations have revealed that this fold initially formed as a result of the right-lateral strike-slip shear parallel to the Dochah Fault. This process occurred during the post-Miocene under the influence of counterclockwise left-lateral strike-slip shear forces around a pole axis at approximately 135 degrees from the north. Consequently, the fold acquired a synformal geometry. The left-lateral shear force may be due to the clockwise rotation of the South Caspian basin and the application of left-lateral shear forces on the northern parts of Central Iran, similar to what has been observed in the Kushk-e Nosrat Fault.

    Keywords: The Lachinag Synformal Anticline, Dochah fault, Qom Formation, Central Iran
  • سوگند اسدالهی شاد، وحید توکلی*، حسین رحیم پور بناب

    بلندی های دیرینه در افزایش کیفیت مخزنی و ویژگی های رسوب شناختی مخازن نقش مهمی دارند. همچنین عمق آب نیز تعیین کننده فاکتور های مهمی مانند مدل دولومیت تشکیل شده، فرآیند های دیاژنزی ایجادشده و ته نشست رسوبات است. سازند دالان بالایی با سن پرمین پسین در مرکز حوضه خلیج فارس به عنوان سنگ مخزن گازی شناخته شده است. در این مقاله 60 متر از توالی سازند دالان بالایی در دو میدان، در مرکز حوضه خلیج فارس بررسی شده است. درمجموع 123 مقطع نازک و 185 داده تخلخل و تراوایی در میدان A و 121 مقطع نازک و 199 داده تخلخل و تراوایی در میدان B مطالعه شده است. مطالعات پتروگرافی دو میدان، به شناسایی 7 ریز رخساره در میدان A (خارج از کمان قطر) و 6 ریز رخساره در میدان B (بر کمان قطر) در قالب 4 کمربند رخساره ای پهنه جزر و مدی، لاگون، پشته های زیرآبی (شول) و بخش انتهای رمپ داخلی (نزدیک مبدا دریای باز) و ابتدای رمپ میانی در محیط رمپ کربناته منجر شده است. به منظور ارزیابی ناهمگنی مخزن، تعیین گونه های سنگی توسط 4 روش استاندارد انجام شد. بررسی میانگین تخلخل و تراوایی نشان می دهد انحلال در میدان B شدیدتر از میدان A است. دولومیت های تشکیل شده در میدان A از نوع دانه درشت (دانه شکری) و متعلق به محیط دفنی عمیق است، در حالی که دولومیت های ایجادشده در میدان B دانه ریز (دولومیکرایت و غیر خود شکل) متعلق به محیط دریایی کم عمق است. بررسی فرآیند های دیاژنزی، نوع دولومیت های ایجادشده و میانگین تخلخل و تراوایی در نمونه های دو میدان، بیانگر آن است که واقع شدن میدان B بر کمان قطر، به تشکیل دولومیت های دانه ریز، افزایش انحلال و درنهایت بیشتربودن کیفیت مخزنی در گروه های ریز رخساره ای در این میدان در مقایسه با میدان A منجر شده است.

    کلید واژگان: سازند دالان بالایی, کمان قطر, مرز پرمین-تریاس, ریز رخساره, ناهمگنی
    Sogand Asadolahi Shad, Vahid Tavakoli *, Hossain Rahimpour-Bonab

    Paleohighs play an important role in increasing the quality and sedimentological characteristics of the reservoirs. The Upper Dalan Formation with Late Permian age in the center of the Persian Gulf Basin is known as a giant gas reservoir. In this paper, 60 meters of the Upper Dalan Formation have been studied in two fields in the center of the Persian Gulf Basin. Petrographic studies of the two fields led to the identification of seven microfacies in field A and six microfacies in field B in the form of four facies belts in the carbonated ramp environment. In order to evaluate the heterogeneity of the reservoir, the determination of rock types was performed by using four standard methods. Examination of the average porosity and permeability shows that the dissolution in field B is more severe than in field A. Study of diagenetic processes, the type of dolomites formed and the average porosity and permeability in the samples of the two fields indicate that the location of field B on the Qatar arc leads to the formation of dolomicrites, increased dissolution and finally higher reservoir quality in microfacies groups in this field in comparison with field A.

    Keywords: upper Dalan Formation, Qatar Arc, Permian–Triassic boundary, Microfacies, Heterogeneity
  • رخشنده عطایی، حمزه مهرابی*، وحید توکلی

    در این مطالعه ناهمگنی های مخزنی سازند سروک، به عنوان دومین مخزن مهم نفتی کشور، در یکی از میدان های واقع در دشت آبادان بررسی شده است. برای این منظور، از داده های پیوسته مغزه، مقاطع نازک میکروسکوپی و اطلاعات تخلخل - تراوایی استفاده شده است. از روش های آماری تعیین ضریب تغییر (CV) و ضریب دیکسترا - پارسونز (VDP)، به منظور کمی سازی ناهمگنی های مخزن استفاده شده است. به منظور تعیین گونه های سنگی مخزن، واحدهای جریانی هیدرولیکی و زون بندی مخزنی، به ترتیب از روش های محاسباتی وینلند، نشانگر زون جریان (FZI) و روش اصلاح شده لورنز بر مبنای چینه نگاری (SMLP) استفاده شد. وضعیت توزیع ناهمگنی های مخزنی در هریک از گونه های سنگی و زون های مخزنی، بر مبنای روش های آماری ذکرشده و برای دو پارامتر تخلخل و تراوایی به صورت جداگانه بررسی شد؛ سپس با تلفیق نتایج حاصل از روش های فوق با نتایج مطالعات رسوب شناسی (رخساره، دیاژنز و سکانس) در چاه مطالعه شده، منشا، مقیاس و قابلیت ردیابی ناهمگنی های مخزنی در سازند سروک بررسی شده است. از دیدگاه منشا، ناهمگنی های مخزنی سازند سروک دو منشا اولیه (رسوب گذاری) و ثانویه (دیاژنزی - شکستگی) دارند. گسترش افق های نسبتا ضخیم (تا 50متر) رودیستی و رخساره های دانه غالب پشته های زیرآبی (شول) در بخش های بالایی سازند سروک، سبب بالارفتن کیفیت مخزنی این سازند شده است. با این حال، تغییرات در خصوصیات بافتی و ساختمان های رسوبی و نیز تبدیلات رخساره ها به یکدیگر، سبب ایجاد درجات مختلفی از ناهمگنی در بخش های مختلف سازند سروک شده است. فرآیندهای دیاژنزی مرتبط به سطوح فرسایشی به ویژه در زیر ناپیوستگی مرز سنومانین - تورونین، به بهبود چشمگیر خصوصیات مخزنی ازطریق وقوع انحلال جوی گسترده منجر شده است. از سوی دیگر، فرآیندهای مرتبط به دیاژنز دفنی نظیر سیمانی شدن و انواع فشردگی، موجب از دست رفتن کیفیت مخزنی در بخش هایی از سازند سروک شده است. از دیدگاه مقیاس، ناهمگنی های مخزنی سازند سروک در دو مقیاس بزرگ (متر) و کوچک (سانتی متر تا میلی متر) دسته بندی شده است که هر دو عامل اولیه و ثانویه در ایجاد آنها نقش داشته اند. بررسی ارتباط بین ناهمگنی های بزرگ مقیاس سازند سروک با جایگاه های سکانسی رده سوم این سازند، نشان داد این ناهمگنی ها به خوبی در چارچوب سکانس های رده سوم قابلیت شناسایی، ردیابی و مدل سازی دارند. واحدهای مخزنی سرشار از رودیست ها با عوارض گسترده انحلالی، عمدتا منطبق بر سیستم تراکت های پس رونده (RST)، سکانس های رده سوم سنومانین و تورونین اند. با این حال، ناهمگنی های کوچک مقیاس روابط معناداری با سکانس های رده سوم نشان نمی دهند و مدل سازی آنها نیازمند تعیین سکانس های رده پایین تر با سیکل های رسوبی است.

    کلید واژگان: سازند سروک, ناهمگنی مخزنی, ضریب تغییر, ضریب دیکسترا - پارسونز, چینه نگاری سکانسی, دشت آبادان
    Rakhshandeh Ataei, Hamzeh Mehrabi *, Vahid Tavakoli

    This study focuses on reservoir heterogeneities of the Sarvak Formation in the Abadan Plain. Coefficient of variation (CV) and Dykstra-Parsons (VDP) approaches are used for quantification of reservoir heterogeneities. To define the hydraulic flow units, rock types, and reservoir zonation, flow zone indicator (FZI), Winland R35, and Lorenz (SMLP) methods are adopted. Heterogeneities of porosity and permeability data are quantified in each rock type, HFU and reservoir zone. Then, results of sedimentological studies are integrated with petrophysical data to analyze their scale, origins, and predictability in sequence stratigraphic framework. Depositional and diagenetic heterogeneities are differentiated. Facies variations and changes in textural characteristics and sedimentary structures provided small scale heterogeneities. Meteoric dissolution beneath the Cenomanian–Turonian palaeoexposure surface formed the best reservoir zone of the formation. Cementation and compaction, mostly related to burial diagenesis, reduced the reservoir quality. Results of this study indicate that large scale heterogeneities of the Sarvak Formation are predictable in the framework of third-order sequences. Meteorically dissolved rudist dominated facies provided the best productive zones in the regressive systems tract (RST) of the Cenomanian and Turonian sequences. However, small scale heterogeneities are not easily predictable in third-order depositional sequences and systems tracts.

    Keywords: Sarvak Formation, Reservoir heterogeneity, Coefficient of Variation, Dykstra-Parsons, Sequence stratigraphy, Abadan Plain
  • مهناز حسین زاده، وحید توکلی*
    هدف از مطالعه حاضر، بررسی تغییرات تراوایی و نسبت مقدار تراوایی افقی به عمودی در مخازن کربناته کنگان و دالان بالایی است. تاثیر پارامترهای زمین شناسی ازجمله نوع سنگ شناسی، بافت، رخساره و تخلخل بر مقدار تراوایی افقی و عمودی و تغییرات آنها و نیز نسبت مقدار تراوایی افقی به عمودی در این سازندها در بخش مرکزی خلیج فارس بررسی شده است. برای این منظور، از روش های آماری بر روی داده های به دست آمده از مطالعه پلاگ ها و مقاطع میکروسکوپی از مغزه های یک چاه به ضخامت m 402 استفاده شده است. نتایج به دست آمده نشان می دهد که مقدار میانگین تراوایی افقی در دو نوع سنگ شناسی دولومیت و آهک، در نوع بافت کربنات بلوری و در گروه‏رخساره مادستون و کربنات بلوری به مقدار میانگین تراوایی عمودی نزدیک است. با افزایش تخلخل بدون در نظر گرفتن دیگر شاخص های زمین شناسی، تراوایی‏ها افزایش و نسبت تراوایی افقی به عمودی کاهش می یابد. همچنین، دو عامل ناهمگنی و افزایش میزان دانه (از بافت مادستون به گرینستون) نسبت به خمیره و سیمان در تغییرات و نسبت مقدار تراوایی افقی به عمودی موثر است و حضور دانه‏ها سبب افزایش ناهمگنی می‏شود. در محیط‏های رسوبی پرانرژی و در رخساره‏های دانه پشتیبان تراوایی افقی بیشتر از تراوایی عمودی خواهد بود. همچنین، مشاهده شد که دولومیتی شدن نسبت تراوایی افقی به عمودی را به سبب افزایش ناهمگنی کانی شناسی افزایش می دهد، اما در مقادیر بسیار بالای این کانی (بیش از 90%) به‏دلیل همگن شدن بافت سنگ، نسبت تراوایی افقی به عمودی کاهش می یابد. بنابراین، نسبت تراوایی افقی به عمودی به میزان ناهمگنی، میزان دانه، سنگ شناسی بستگی دارد و افزایش تخلخل و تراوایی، همگن بودن نمونه هم از نگاه نوع کانی تشکیل دهنده سنگ و هم از نگاه بافت، سبب نزدیک شدن میزان تراوایی افقی و عمودی است.
    کلید واژگان: تراوایی افقی, تراوایی عمودی, ناهمگنی, دولومیتی شدن, بافت سنگ
    Mahnaz Hosseinzadeh, Vahid Tavakoli *
    The aim of the present study is to investigate the permeability changes and the ratio of horizontal to vertical permeability in Kangan and Upper Dalan carbonate reservoirs. The effect of geological parameters such as lithology, texture, facies and porosity has been investigated on the amount of horizontal and vertical permeabilities and their changes as well as the ratio of horizontal to vertical permeability in these formations in the central part of Persian Gulf. For this purpose, statistical methods have been used on the data obtained from the study of plugs and microscopic thin sections prepared from the 402 meters of cores. The results showed that the mean value of horizontal permeability is closed to the mean value of vertical permeability in the two types of dolomite and limestone lithology as well as crystalline carbonate and mudstone textures. By increasing porosity without considering other geological factors, permeabilities increase and the ratio of horizontal to vertical permeability decreases. Also, the two factors of heterogeneity and increase in the amount of grains (from mudstone to grainstone texture) are more effective in comparison with micrite and cement in the changes of permeabilities. The presence of grains increases heterogeneity. Horizontal permeability will be higher than vertical permeability in energetic sedimentary environments and in grain-supported facies. It was also observed that dolomitization increases the ratio of horizontal to vertical permeability due to increased mineralogical heterogeneity. The ratio decreases in very high amounts of this mineral (more than 90 percent) due to the homogeneity of rock texture. Therefore, this ratio depends on the degree of heterogeneity of rock, the amount of grain, and lithology. Increasing porosity and permeability, homogeneity of the sample both in terms of the type of mineral forming the rock and in terms of texture, causes closer horizontal and vertical permeabilities.
    Keywords: Horizontal Permeability, Vertical Permeability, Heterogeneity, Dolomitization, Rock Texture
  • محدثه عجمی، رضا نوزعیم*، محسن الیاسی، سعید معدنی پور، سعید حاج امینی، وحید توکلی، کوثر شادرام
    گسل دوچاه با ظاهری خمیده و با راستای تقریبی خاوری-باختری و شیب حدود 70 درجه به سمت شمال واقع در پایانه شمال باختری گسل قم-زفره، از ساختارهای جالب توجه در ایران مرکزی می باشد. تاکنون پژوهش های متعددی به ویژه از دیدگاه رسوب شناسی و دیرینه شناسی در منطقه دوچاه صورت گرفته است؛ اما کماکان اطلاعات ساختاری از گسل دوچاه واقع در باختر استان قم (کوه های یزدان و دوچاه) بسیار اندک است. در این پژوهش با تمرکز بر اطلاعات هندسی وجنبشی گسل دوچاه و پهنه دگرریخت شده اطراف آن در سازندهای قم و قرمز فوقانی به تحلیل تنش دیرینه در این محدوده پرداخته شده است که موقعیت محور بیشینه تراکمی اصلی (σ1) و محور بیشینه کششی اصلی (σ3) به ترتیب برابر با 05/030 و 05/285 به دست آمد. تحلیل هندسی و جنبشی ساختاری مرتبط با گسل دوچاه و با توجه به آرایش فضایی محورهای اصلی تنش بیانگر فرانهادگی برش چپگرد بر روی برش راستگرد به ویژه در قسمت های باختری منطقه است که دلیل این امر را می توان به خمیدگی رو به شمال گسل دوچاه و چرخش ورقه خزر (کاسپین) نسبت داد. بر مبنای شکل میدان تنش حاصله و چرخش داده های گسلی بر اساس انگاره اندرسن برای رژیم تنشی فشاری، نقشه خط های گذر محورهای تنش برای میدان تنش میانگین حاکم بر منطقه ترسیم شده است. آرایش خط های گذر تنش بیشینه، نشانگر پیروی آنها از رژیم تنشی کلی حاکم بر پوسته ایران است. پتانسیل حرکتی گسل ها (Fault Movement Potential) رابطه نزدیکی با وضعیت تنش زمین ساختی حاکم در محدوده آن گسل دارد. با توجه به موقعیت فضایی بین گسل دوچاه و محور تنش بیشه تراکمی (σ1)، پتانسیل حرکتی گسل دوچاه حدود 33/0 برآورد شد که نشانگر پتانسیل پایین این گسل برای فعالیت و ایجاد زمین لرزه است.
    کلید واژگان: تحلیل تنش, توان جنبشی, گسل دوچاه, قم, ایران مرکزی
    Mohadese Ajami, Reza Nozaem *, Mohsen Eliassi, Saeed Madanipour, Saeed Haj Amini, Vahid Tavakoli, Kosar Shadram
    Qom region is one the significant area insight of geological features in Central Iran. Several researches have studied about the Cenozoic strata in terms of sedimentology, Stratigraphy and paleontology but, few structural detail data are available from this area. The most important exposure of the rock unites at the west of the Qom city is related to the Eocene volcanics, Lower Red, Qom and Upper Red Formations. Major structures at this area are Kamar Kuh and Mil anticlines, Yazdan syncline, Dochah and Sefid Kuh faults. Dochah Fault with E-W trending and ~70° dipping to the northward placed at the northwest termination of Qom-Zefreh Fault as a recent sinistral strike slip fault. This fault with ~15 km length separate Mil anticline from Yazdan syncline and eliminates the southern limb of Dochah overturned anticline. In this study, we focused on the Dochah Fault damaged zone in order to paleostress analysis using geometric and kinematic characteristics of fault slip data, which is achieved from the deformed Qom and Upper Red Formations. For this purpose, 100 fault slip data with precise and accurate geometric and kinematic characteristics have been measured in the field and analyzed with software Dasiy and Rotax methods. In order to determine the sense of shearing of the faults, the criteria of Petit (1987) and Doblas (1998) have been used. While the trend of the major structures is east-west but, most of slip data is related the transverse oblique slip faults, because the Dochah Fault passes through the soft materials of Lower Red Formation and consequently it is not possible or too hard to find the slicken line. Meanwhile, our results indicate the magnitudes of the axes of the maximum and minimum principal stress (σ1, σ3) as 030/05 and 285/05, Geometric and kinetic structural analysis related to the dochah fault and according to the spatial arrangement of the main stress axes indicate the readiness of the left-hand section on the right-hand section, especially in the western parts of the region (Caspian) attributed. oblate shape of field stress ellipsoid shape (R~0.7). Based on the field stress ellipsoid shape and the rotation of the fault data regarding the Anderson's theory for the compressive stress regime, the stress transition trajectory map has been prepared. The arrangement of maximum stress trajectories is consistent with the general stress regime in the Iranian crust and is consistent with the activity of the Dochah Fault. Different criteria have been proposed to evaluate the activity of a fault in terms of seismicity. In experimental studies, there are various estimates for selection of the part of the fault that the movement rediscovers for each tectonic seismic zone. Here, the possibility of moving Dochah Fault has been estimated by the method of Lee et al. (1997). In this method, the angular relationship between maximum principal stress axis (σ1) and the pole of the fault plane considered in order to evaluate the Fault Movement Potential (FMP) based on equation “FMP=f (G, σ)”. The angle between maximum principal stress axis (σ1) and the pole of Dochah Fault (θ) is equal to ~40° and so FMP=0.33 based on equation FMP= (θ-30°) ⁄ (30°) if θ∈[30°,60°]. This value of FMP indicates the low seismic potential of Dochah fault for movement and creating earthquakes.
    Keywords: Paleostress Analysis, Movement potential, Dochah Fault, Qom, Central Iran
  • زینب آقازاده خانشیر، وحید توکلی*
    افزایش تخلخل و تراوایی سنگ های مخزنی در شرایط سطحی به سبب کاهش فشار روباره، سبب می شود تا مقدار هیدروکربن برجا بیشتر از مقدار واقعی آن محاسبه گردد. در این مطالعه، تاثیر فشارهای مخزنی بر تغییرات تخلخل سازندهای کربناته کنگان و دالان در بخش مرکزی خلیج فارس موردبررسی قرارگرفته است. تخلخل و تراوایی 111 نمونه پلاگ در فشارهای روباره 7/14، 2200، 3700، 5000 و psi 5700 اندازه گیری شد. با اعمال حداکثر فشار، میزان تخلخل در اغلب نمونه ها تا 2% کاهش می یابد. رفتار تخلخل نمونه ها در برابر فشار در نمونه های مختلف، متفاوت بود و در نتیجه نمونه ها به دسته های همگن تر تقسیم شدند. به منظور ارزیابی ناهمگنی و بررسی دقیق این رفتار، در این مطالعه از شناخته شده ترین روش های تعیین گونه سنگی شامل وینلند، شاخص منطقه جریان، لوسیا و محدوده داده تخلخل و تراوایی استفاده شد. تغییرات تخلخل در برابر فشار برای هر نمونه رسم گردید و رابطه کاهش میزان تخلخل با افزایش فشار برای هر نمونه تعریف شد. با توجه به اینکه هدف این مطالعه بررسی چگونگی تغییرات تخلخل در برابر فشار است، شیب خط حاصل به عنوان شاخص تغییرات در نظر گرفته شد و نمونه هایی با شیب یکسان به عنوان نمونه های مشابه در نظر گرفته شدند. به عبارت دیگر، چنانچه آهنگ تغییرات تخلخل در نمونه ها با تغییرات فشار یکسان بود، این نمونه ها در این مطالعه مشابه هم درنظر گرفته شدند. سپس، ضریب تغییر به عنوان شاخص پراکندگی شیب خطوط، در هر گونه سنگی محاسبه شد. نتایج حاصل از روش های گوناگون تعیین گونه سنگی نشان داد که بهترین روش ها برای ارزیابی ناهمگنی آزمایش تغییر تخلخل با فشار، به ترتیب کارایی عبارت از شاخص منطقه جریان، محدوده تراوایی، وینلند و لوسیا هستند. این امر به سبب تاثیر هم زمان تخلخل و تراوایی در فرمول محاسبات این روش ها است.
    کلید واژگان: تغییرات تخلخل, فشارهای مخزنی, گونه سنگی, کنگان, دالان
    Zeynab Aghazadeh Khanshir, Vahid Tavakoli *
    Porosity and permeability of reservoir rocks increase due to the significant pressure drop at surface condition, accordingly this leads to overestimation of volume of hydrocarbons in place. In this study, the effect of overburden pressures on the porosity changes of Kangan and Dalan carbonate formations in the central part of the Persian Gulf has been investigated. Porosity and permeability of 111 plug samples were measured at pressures of 14.7, 2200, 3700, 5000 and 5700 psi. Porosity decreases up to 2 % by increasing up to maximum pressure. Samples react to pressure changes differently; and therefore, they justified into various groups. To evaluate the effect of heterogeneity and complete understanding of these reactions, the most acceptable methods of Winland, flow zone indicator, Lucia, porosity and permeability ranges have been used. The changes in porosity against pressure were plotted for each sample and the equation of decreasing the porosity by increasing pressure was defined. The purpose of this study is considering the changes in porosity by increasing the pressures; and therefore, the resulting line slope was considered as an index of changes, and samples with the same slope were considered as similar samples. In other words, if the rate of porosity change versus pressure is similar, the samples have been assumed as similar ones. Afterwards, the coefficient of variation was calculated as the index of line slopes’ dispersion. The results of various rock typing methods indicated that the best methods for evaluating the heterogeneity of porosity change with pressure, are flow zone index, permeability range, Winland and Lucia, respectively.
    Keywords: Porosity changes, reservoir pressures, Rock type, Kangan, Dalan
  • مهرداد شاه کرم، محسن آل علی*، وحید توکلی، زهرا ملکی

    سازند های دالان وکنگان به سن پرمین پسین-تریاس پیشین یکی از مهم ترین مخازن هیدروکربوری در خلیج فارس محسوب می شوند. هدف از این پژوهش تحلیل ریزرخساره های رسوبی، ارایه مدل رسوبی و بررسی چینه نگاری سکانسی بخش بالایی سازند دالان و سازند کنگان در میادین نفتی بخش های مرکزی و شرقی خلیج فارس بوده است. در توالی های رسوبی چاه های مذکور، با استفاده از مطالعه پتروگرافی3651 مقطع نازک میکروسکپی، پانزده ریزرخساره کربناته مربوط به زیرمحیط های پهنه کشندی، لاگون، پشته های سدی و دریای باز شناسایی شد. تحلیل ریزرخساره های رسوبی، تغییرات جانبی و عمودی آن ها، مقایسه با پرتو گاما و تطابق با محیط های رسوبی دیرینه و عهد حاضر، مدل رسوبی رمپ کربناته با شیب ملایم را برای این توالی های رسوبی پیشنهاد می دهد. مقایسه درصد فراوانی رخساره های میکروسکپی در میادین مورد مطالعه، بیانگر ته نشست ریزرخساره های چاه میدان بخش مرکزی خلیج فارس در حوضه ی رسوبی کم عمق تر نسبت به چاه های میادین شرقی است و جهت شیب دیرینه ی حوضه ی رسوبی را به سمت شمال شرق عمیق تر نشان می دهد. تعداد پنج سکانس رسوبی رده سوم برای سازند های مذکور با استفاده از مدل پیشرونده-پسرونده ارایه شده است. سکانس های UDS1,UDS2,UDS3 برای بخش بالایی سازند دالان و سکانس های KGS1,KGS2 برای سازند کنگان در نظر گرفته شده است. سکانس های مذکور شامل دسته های رسوبی TST و HST هستند و سطوح چینه ای مرز سکانسی و سطح حداکثر غرقابی در آن ها مشخص شده است. مرزهای سکانسی بر اساس توالی های رسوبی و ریزرخساره هایی که بیانگر افت سطح نسبی آب دریا هستند مشخص شده اند و سطح حداکثر غرقابی با توجه به عمیق ترین ریزرخساره گسترش یافته در هر سکانس تعیین شده است. تطابق سکانس های معرفی شده در چاه های مورد مطالعه بیانگر تشکیل الگوی رسوبی کم عمق شونده به سمت بالا بوده است.

    کلید واژگان: سازند دالان, سازند کنگان, ریزرخساره, رمپ کربناته و چینه نگاری سکانسی
    Mehrdad Shahkaram, Mohsen Aleali *, Vahid Tavakoli, Zahra Maleki

    The upper Permian–Lower Triassic Dalan and Kangan formations comprise two of the most important hydrocarbon reservoirs in the Persian Gulf. The goal of this study is to analyze sedimentary microfacies and establishing a conceptual depositional model and the sequence stratigraphy framework of the upper Dalan and the Kangan formations in central and eastern oil fields Persian Gulf. According to petrographical studies carried out on 3651 thin sections, fifteen carbonate microfacies associated with tidal flat, lagoon, shoals and open marine depositional settings were identified. Microfacies analysis and their vertical and lateral changes, gamma-ray response as well as comparison with the ancient and modern analogues suggest a gentle carbonate ramp as the depositional model for the studied successions. Comparison of the microfacies abundances in the studied oil fields revealed dominance of the shallower depositional setting in the central field studied well compared to those of the eastern oil fields which indicates a northeast-ward deepening paleo-dip of the sedimentary basin. Five third-order depositional sequences were established; three sequences labeled here as USD1, USD2 and USD3 in the upper Dalan Formation and two sequences in the Kangan Formation namely KGS1 and KSG2. The sequences comprise TST and HST system tracts, separated by sequence boundaries and maximum flooding surfaces. While the sequence boundaries were identified based on the sedimentary successions or microfacies indicative of relative sea level fall, the maximum flooding surfaces were recognized based on occurrence of deepest microfacies in the sequences. Correlation of the established sequences in the studied wells represents an overall shallowing upward depositional pattern.

    Keywords: Dalan Formation, Kangan formation, microfacies, Carbonate ramp, Sequence Stratigraphy
  • بهاره قامتی، وحید توکلی*، حسین رحیم پور، بناب

    از روش های متداول برای اندازه گیری تراوایی، استفاده از داده های چاه آزمایی و نمونه های مغزه می باشد. در آزمایشگاه به دلیل هزینه کم و سرعت عمل بالا، اغلب تراوایی مطلق گاز نمونه های پلاگ اندازه گیری می شود. تراوایی گاز در محیط متخلخل به فشار متوسط تزریق و نوع گاز وابسته است و با تغییر آن ها نتایج متفاوتی به دست می آید. بنابراین اندازه گیری تراوایی با اشباع کامل نمونه از مایع و یا تعیین تراوایی معادل مایع (تراوایی کلینکنبرگ) امری ضروری می باشد. در این پژوهش از مجموع 1245 داده تخلخل و تراوایی حاصل از آنالیز مغزه سازندهای کربناته کنگان و دالان، تعداد 111 نمونه که تراوایی آنها در4 فشار متفاوت اندازه گیری شده، به منظور رسم نمودار فشار در برابر تراوایی جهت محاسبه تراوایی معادل مایع استفاده شده است. سپس در این نمودار، شیب خط برازش شده برای هر نمونه محاسبه گردید و ضریب تغییرات برای شیب نمونه های موجود در هر گونه سنگی، جهت پی بردن به میزان پراکندگی نمونه ها محاسبه شد. نتایج حاصل نشان می دهد که تعیین گونه سنگی با روش های مورد استفاده (وینلند، شاخص بخش جریان و لورنز)، تاثیر اندکی در بهبود نتایج این آزمایش (تعیین ضریب کلینکنبرگ) داشته است. از میان روش های مورد استفاده جهت تعیین گونه سنگی، پارامترهای موجود در رابطه شاخص بخش جریان (تخلخل، تراوایی و ماتریکس) به طور مستقیم و بدون اعمال ضرایب خاصی در معادله کلینکنبرگ بر روی شیب خط حاصل از برازش تراوایی برحسب فشار تاثیرگذار بوده و بیشترین همبستگی را ایجاد کرده است. مقایسه نتایج با داده های تراوایی مایع آزمایشگاهی نشان داد روش مورد استفاده نتایج قابل قبولی در پیش بینی مقادیر تراوایی مایع ارایه می نماید.

    کلید واژگان: ضریب تصحیح کلینکنبرگ, تراوایی معادل مایع, گونه های سنگی, سازندهای کنگان و دالان, خلیج فارس
    Bahare Ghamati, Vahid Tavakoli *, Hossain Rahimpour-Bonab

    Common methods for measuring permeability include well test data and core samples. In the laboratory, due to the low cost and high operating speed, the absolute gas permeability of plug samples is often measured. The permeability of the gas in the porous media depends on the average injection pressure and the type of used gas. It is obvious that by changing these parameters, different results are obtained. Therefore, it is necessary to measure the liquid permeability or determine the equivalent permeability of the liquid (Klinkenberg permeability). In this study, a total of 1245 porosity and permeability data were obtained from core analysis of Kangan and Dalan carbonate formations. The permeabilities of 111 samples were measured at 4 different pressures. The pressures were plotted versus permeabilities and the fluid equivalent permeability was calculated. Then, in this diagram, the slope of the fitted line was calculated for each sample, and the coefficient of variations was calculated for the slope of the samples in each rock type to find out the scatter of the samples. Results showed that determination of rock types by the used methods (Winland, flow zone indicator and Lorenz) has little effect on improving the results of this experiment (determination of the Klinkenberg coefficient). Among the methods used to determine the rock types, flow zone indicator parameters (porosity, permeability and matrix) have direct effects on the slope of the line (permeability-pressure regression line). This method also yields the highest coefficient of determination. It can also be concluded that it is not possible to obtain the equivalent liquid permeability of all samples using a constant correction factor. Comparison of the liquid permeability results with laboratory measured values shows that the method could be used for increasing the accuracy of the predicted permeabilities.

    Keywords: Kleinkenberg correction factor, Liquid equivalent permeability, Rock Types, Kangan, Dalan formations
  • سپیده داودی، وحید توکلی*
    این مطالعه، تاثیر رخساره و دیاژنز بر قطر گلوگاه حفرات در 110متر از رسوبات یک چاه، از سازند داریان در بخش مرکزی خلیج فارس را بررسی می کند. تعداد 390 مقطع نازک، 160 داده تخلخل و تراوایی مغزه بررسی شد. مطالعات پتروگرافی، به شناسایی 9 ریزرخساره در پنج زیرمحیط منجر شد که در محیط رمپ کربناته نهشته شده است. مهم ترین فرآیندهای دیاژنزی، شامل میکرایتی شدن، سیمانی شدن، تراکم، شکستگی و نوشکلی است که در طی مراحل مختلف دیاژنز دریایی، جوی و تدفینی، رسوبات سازند داریان را تغییر داده اند. عدد وینلند محاسبه و با داده های تزریق جیوه مقایسه شد. بررسی این عدد به تفکیک ریزرخساره ها، نشان داد دو ریزرخساره مادستون آهکی با لایه بندی ظریف و اربیتولینا وکستون به علت بافت گل پشتیبان، وجود میکرایت، وجود کانی های رسی مسدودکننده حفرات، تراکم و سیمانی شدن، کم ترین قطر گلوگاه (R35 <1/0 میکرون) را دارند؛ در مقابل، ریزرخساره بایوکلاست پلویید پکستون-گرینستون محیط شول، به علت بافت دانه پشتیبان، کم بودن فراوانی میکرایت، وجود شکستگی های باز، بالاترین قطر گلوگاه حفرات (1> R35> 5/0 میکرون) را از میان کل ریزرخساره ها داشته است. در تعدادی از این نمونه ها، سیمانی شدن و فشردگی، باعث کاهش قطر گلوگاه حفرات شده و آنها را به واحدهایی با مقدار R35 بین 1/0 تا 5/0 میکرون منتقل کرده است. داریان بالایی و داریان پایینی، بر ریزرخساره ها با قطر گلوگاه بالا (1> R35> 5/0 میکرون) و متوسط (5/0> R35> 1/0 میکرون) منطبق اند و کیفیت مخزنی خوبی دارند؛ در مقابل بخش هوار، بر ریزرخساره های با قطر گلوگاه کوچک تر (R35> 1/0 میکرون) منطبق و تقریبا فاقد کیفیت مخزنی است.
    کلید واژگان: سازند داریان, ریزرخساره, دیاژنز, قطر گلوگاه حفرات, نمودار وینلند
    Sepideh Davoodi, Vahid Tavakoli *
    Abstract
    This study investigates the effect of facies and diagenesis on the pore-throats in 110 m of carbonate rocks of the Dariyan Formation from one well in the central Persian Gulf. A total of 390 thin sections and 160 core porosity and permeability data were investigated. Petrographic studies led to the identification of nine microfacies in five sub-environments deposited in a carbonate ramp platform. The most important identified diagenetic processes include micritization, cementation, compaction, fracturing and neomorphism that affected the sediments of the Dariyan Formation during different stages of marine, meteoric and burial diagenetic environments. The Winland number has been calculated and compared with measured pore throats. Comparing the Winland rock types with microfacies, it is concluded that two microfacies of laminated mudstone and orbitolina wackestone have the smallest pore-throats (R35< 0.1 µµ). This is due to mud-dominated texture, presence of micrites, presence of clay minerals blocking the pores, and compaction and cementation. In contrast, bioclast peloid packstone to grainstone of shoal environment, due to the grain-dominated texture, low micrite abundance and open fractures, have the highest pore-throats (0.5<R35< 1 µ) among the total microfacies. In some samples, cementation and compaction have reduced the pore-throats and transferred them to units with a value of R35 between 0.1 to 0.5 µ. The upper Dariyan and lower Dariyan contains the microfacies with large (R35> 0.5 µ) and medium (R35> 0.5> 0.1 µ) pore-throats and have the best reservoir quality. In contrast, the Hawar Member corresponds to microfacies with a smaller pore-throats (R35> 0.1 µ) and has almost no reservoir quality.
    Keywords: Dariyan Formation, Microfacies, Diagenetic, Pore-throats, Winland diagram
     
     
    Introduction
    Porosity and permeability are two important parameters in identifying and understanding the behavior of an oil reservoir. These two parameters show many changes in the shallow carbonate reservoirs (Moore 2001; Lucia 2007). Rock types divide the reservoir rocks into separate units based on similar properties such as permeability and porosity. There are different ways to classify the rock types. The Winland method (Winland 1972) is one of the most widely used approaches for determining these rock types. The method is based on the Winland empirical equation which expresses the relationship between porosity, permeability, and pore-throat sizes at 35% mercury saturation in mercury injection capillary pressure (MICP) test. The diversity of microfacies and the effects of diagenesis, determined the pore-throat sizes and resulted Winland number. Therefore, it is important to study the geology of carbonate reservoirs and the impact of facies and diagenesis on the pore-throat sizes. This study, after examining facies and diagenesis, determines the impact of these two factors on the pore-throat size distribution in the Dariyan Formation. The results could show the most important factors affecting the distribution and changes of the pore-throat sizes in the carbonate rocks of this formation.
     
    Materials &
    Methods
    In this study, 110 meters of carbonate rocks of the Dariyan Formation in a well from a field in the central part of the Persian Gulf have been studied. At first, petrographic studies were performed using a polarizing microscope (on 390 thin sections) and the facies were named after the Dunham classification method (Dunham 1962). Flügel classification (Flügel 2010) was used to determine the sedimentary environments of the microfacies. Then, the diagenetic processes were investigated. Porosity and permeability of 160 plug samples were measured using Boyle and Darcy methods, respectively. Winland formula has been used to calculate and classify the pore-throat sizes of the samples. At last, the effects of microfacies and diagenetic processes on pore-throat sizes have been investigated through porosity-permeability diagrams and statistical calculations. To check the pore throats using the Winland R35 method, it is necessary to ensure a good correlation between the values of R35 calculated through the experimental formula of Winland using the porosity-permeability values and the actual values of R35 determined by the mercury curves.
     
    Discussion of Results &
    Conclusions
    Facies analysis led to the identification of nine microfacies in five sub-environments deposited in a carbonate ramp platform. Micriticization, bioturbation, cementation, especially calcite cement, compaction (physical and chemical), neomorphism and fracturing are observed in the studied formation. These diagenetic processes affected the sediments of the Dariyan Formation during different stages of marine, meteoric and burial diagenesis. Petrographic studies do not show high porosity, but core tests show considerable porosity in these samples. This confirms the presence of microporosity as the main type of porosity in the samples. To investigate the effects of facies and diagenesis on the pore-throat sizes, porosity and permeability data were plotted on the Winland diagram. According to the Winland method, three zones with different pore-throats (R35< 0.1 µ, 0.1 <R35< 0/5 µ, 0.5<R35< 1 µ) were identified. The Winland number has been calculated and compared with measured pore throats. The results show an acceptable correlation between the measured pore throat values and the calculated pore throats. Zone 3 (0.5<R35< 1 µ) shows the best reservoir quality. Comparing the Winland rock types with microfacies, it could be concluded that two microfacies of laminated mudstone (MF1) and orbitolina wackestone (MF3) have the smallest pore-throats (R35< 0.1 µ). This is due to mud-dominated texture, the presence of micrites, the presence of clay minerals that block the pores, compaction and cementation. Bioclast wackestone (MF2) microfacies deposited in lagoon environment have the highest frequency in units with a value of 0.1> R35 µ. Two microfacies of MF5 and MF8 with average pore-throats have the highest frequency in units with a value of 0.5<R35< 1 µ. In contrast, bioclast peloid packstone to grainstone of shoal environment, due to the grain-dominated texture, low micrite abundance and open fractures, have the largest pore-throats (0.5<R35< 1 µ) among the total microfacies. Cementation and compaction have reduced the pore-throats of some samples and moved them to units with a value of R35 between 0.1 to 0.5 µ. The upper Dariyan and lower Dariyan contain the microfacies with large (R35> 0.5 µs) and medium (R35> 0.5> 0.1 µs) pore-throats and have the best reservoir quality. In contrast, the Hawar Member corresponds to microfacies with smaller pore-throats (R35> 0.1 µs) and has almost no reservoir quality. MF6 and MF9 have various pore-throat sizes due to the effect of different diagenetic processes and could be observed in all three zones.
    Keywords: Dariyan Formation, Microfacies, Diagenetic, Pore-throats, Winland diagram
  • ندا شاکری، حسین رحیم پور بناب*، وحید توکلی، الهام حاجی کاظمی

    سازندهای کربناته دالان بالایی و کنگان با سن پرمین پسین- تریاس پیشین به مثابه سنگ مخزن اصلی گازی در بعضی از میادین خلیج فارس به شمار می آیند. در این پژوهش برای بررسی عوامل موثر بر توزیع کلاس های پتروفیزیکی لوسیا، ریزرخساره ها و فرایندهای دیاژنزی بخش بالایی سازند دالان و سازند کنگان در یکی از میادین خلیج فارس بررسی شده است. در این مطالعه 1110 مقطع نازک و 840 داده تخلخل و تراوایی مربوط به مغزه های حفاری بررسی شده است. در مطالعات پتروگرافی 15 ریزرخساره در قالب 4 کمربند رخساره ای پهنه جزر و مدی، لاگون، پشته های زیرآبی و دریای باز در یک محیط کم شیب کربناته شناسایی شد. بررسی ها نشان می دهد فرایندهای دیاژنزی سیمانی شدن کلسیتی، دولومیتی شدن، تشکیل ندول های انیدریتی، انحلال و تراکم در سه محیط دیاژنزی دریایی، جوی و تدفینی، بخش فوقانی سازند دالان و سازند کنگان را متاثر ساخته است. به منظور گروه بندی گونه های سنگی مخزنی روی نمودار پتروفیزیکی لوسیا، داده های تخلخل و تراوایی روی این نمودار ترسیم شدند. با توجه به نوع ریزرخساره و شدت فرایندهای دیاژنزی، داده های تخلخل و تراوایی در تمامی قسمت های نمودار پتروفیزیکی لوسیا جای گرفته اند. این مطالعه نشان می دهد سنگ مخزن میدان مطالعه شده ازلحاظ مخزنی بسیار ناهمگن و متاثر از فرایندهای رسوبی و دیاژنزی است؛ بر این اساس سیمان های کلسیتی و انیدریتی باعث شده اند نمونه های دانه پشتیبان از کلاس 1 و 2 لوسیا به قسمت های پایینی کلاس ها و در بخش نمونه های غیرمخزنی نمودار جای گیرند؛ درمقابل در مواقعی انحلال و دولومیتی شدن در ریزرخساره های گل پشتیبان به قرارگیری از کلاس 3 لوسیا به کلاس 1 و 2 منجر شده است. انحلال و دولومیتی شدن در ریزرخساره های دانه پشتیبان به قرارگیری داده های آن در قسمت های بالایی کلاس های 1 و 2 انجامیده است.

    کلید واژگان: بخش فوقانی سازند دالان, سازند کنگان, ریزرخساره, دیاژنز, نمودار لوسیا
    Neda Shakeri, Hossain Rahimpour Bonab *, Vahid Tavakoli, Elham Haji Kazemi

    Upper Dalan and Kangan carbonate formations with Late Permian–Early Triassic ages are considered the main gas reservoir rocks in some Persian Gulf fields. In this study, to investigate the factors affecting the distribution of reservoir rock types, microfacies and diagenetic processes in the upper part of Dalan and Kangan formations in one of the Persian Gulf fields have been investigated. A total of 1110 thin sections and 840 porosity and permeability data (RCAL data) were used. In the petrographic studies, 15 microfacies were classified into four facies belts of the tidal zone, lagoon, shoal, and open marine in an epeiric carbonate platform environment. Studies showed that diagenetic imprints such as calcite cementation, dolomitization, anhydrite nodule formation, dissolution, and compaction had been occurred in three marine, meteoric, and burial diagenetic environments. To investigate and group the reservoir rock types on the Lucia petrophysical diagram, the porosity and permeability data were plotted on this diagram. Depending on the type of microfacies and diagenetic processes, porosity and permeability data are included in all parts of the diagram. This study shows that the reservoir rock of the studied field is very heterogeneous in terms of reservoir properties and is affected by sedimentary and diagenetic processes. Accordingly, grain supported samples have been moved from classes one and two to the lower parts of the diagram, in the non-reservoir section, due to calcite and anhydrite cement. In contrast, in some cases, dissolution and dolomitization in mud-supported microfacies led to data placement from class three of Lucia to classes one and two. Dissolution and dolomitization in grain-supported microfacies have resulted in the placement of these samples in the upper parts of classes one and two.

    Keywords: upper Dalan Formation, Kangan Formation, Microfacies, Diagenesis, Lucia diagram
  • مصطفی رضایی، وحید توکلی*، حسین رحیم پور بناب

    تراوایی سیالات از جمله مهم ترین پارامترهای ارزیابی مخزن است. در این مطالعه، تراوایی محاسبه شده از مدل های پیش بینی تراوایی مختلف، با تراوایی مغزه در یکی از میادین هیدروکربنی بخش مرکزی خلیج فارس مقایسه شده است. مدل های استفاده شده در این مطالعه شامل وینلند، سوآن سون، پیت من و داستی دار است. همچنین، 50 نمونه آزمایش تزریق جیوه مربوط به سازندهای دالان و کنگان استفاده شده است. پس از مقایسه برازشی مقادیر تراوایی پیش بینی شده با تراوایی واقعی حاصل از مغزه، مدل های تراوایی سوآن سون و وینلند به ترتیب بهترین نتایج را برای سازندهای کربناته کنگان و دالان نشان دادند. مدل سوآن سون برخلاف سایر مدل ها فاکتور مهم قطر موثر گلوگاه ها در تروایی را در نمودار تزریق جیوه در نظر گرفته است که نقش تعیین کننده ای در مقدار تراوایی دارد. از آنجا که در محیط های کربناته ارتباط مشخصی بین مقدار تخلخل و تراوایی وجود ندارد، مدل هایی که تخلخل را به عنوان یکی از عوامل در نظر گرفته اند در مقایسه با مدل سوآن سون که در نظر نگرفته است دقت کم تری دارند. نوع لیتولوژی (کربناته یا ماسه سنگی) مخزن به سبب تفاوت در رخساره ها و در نتیجه، رفتار پتروفیزیکی سنگ، نقش تعیین کننده ای در مدل ساخته شده دارد. در نتیجه، در دقت تراوایی موثر است به گونه ای که مدلی که با شرایط کربناته کالیبره شده است بهترین پیش بینی را نسبت به مدل های دیگر که در شرایط آواری و یا هردو کالیبره شده اند، نشان می دهد.

    کلید واژگان: مدل تراوایی, آزمایش تزریق جیوه, پتروفیزیک, سازند دالان, سازند کنگان
    Mustafa Rezaei, Vahid Tavakoli *, Hossain Rahimpour Bonab

    Fluid permeability is one of the most important parameters in reservoir characterization. In this study, permeability calculated from different models and compared with the laboratory measured permeability in a hydrocarbon field in the central part of the Persian Gulf. The permeability models used in this study include Winland, Swanson, Pittman, and Dastidar. In this analysis, 50 mercury injection experiments from Dalan and Kangan formations were used. Conclusions indicate that Swanson and Winland permeability models are the best reservoir permeability prediction models for the Kangan and Dalan carbonate formations, respectively. Swanson’s model unlike other models considers the effects of pore throats in mercury injection curve as the main factor, which it has a key role in permeability prediction. In carbonate environments, there is not specific relation between porosity and permeability. Therefore, models that considered porosity as a factor for permeability prediction show less accuracy. The reservoir’s lithology (carbonate or clastic), because of the different facies and lithology, have various petrophysical features. In this manner, the models that have been calibrated based on carbonates lead to a better prediction in the carbonates in comparison with models which calibrated based on clastic or both.

    Keywords: Permeability Model, Mercury Injection Test, petrophysics, Dalan Formation, Kangan Formation
  • رضا غلامی، وحید توکلی*
    تعیین اشباع آب یکی از مهم ترین پارامتر های مخزنی جهت تعیین حجم هیدروکربن درجا است که باید با دقت بالا محاسبه شود. در این مطالعه پس از آنکه تصحیحات لازم برروی مغزه های پایه آبی سازندهای کنگان و دالان صورت گرفت، به روش آزمایش دین استارک اشباع آب مغزه محاسبه گردید. پس از اندازه گیری هایی الکتریکی و تعیین ضرایب آرچی برروی مغزه، مقادیر اشباع آب از مدل های الکتریکی آرچی، واکسمن اسمیت، آب دوگانه و آرچی- آب دوگانه در نرم افزار ژیولاگ 7 محاسبه شد. برای تعمیم اشباع آب به سایر چاه های این میدان، سه مدل رخساره ای با روش خوشه بندی چند کیفیتی بر پایه نمودار تولید شد و در یکی از میادین بخش مرکزی خلیج فارس اعمال شد. سپس در کل چاه اختلاف میانگین اشباع آب بین روش آزمایش دین استارک و مدل های الکتریکی در 3 نوع مدل رخساره ای مجزا اندازه گیری شد. نتایج نشان داد که در هر سه مدل رخساره ای ایجاد شده، مقادیر میانگین اشباع آب محاسبه شده از معادلات، نسبت به اشباع آب محاسبه شده از روش آزمایش دین استارک بالاتر هستند. از مقایسه بین مدل های رخساره ای مشخص شد مدل رخساره ای که براساس لاگ های ورودی مقاومت الکتریکی، صوتی، نوترون و چگالی ایجاد شد، کمترین اختلاف میانگین اشباع آب آزمایش دین استارک با مدل های الکتریکی را نشان داد. از مقایسه میانگین اشباع آب در روش دین استارک و مدل های الکتریکی بین رخساره های الکتریکی یک مدل براساس لاگ های ورودی آن، نتیجه گیری شد که پارامتر های پتروفیزیکی تخلخل، زمان عبور موج صوتی، حجم شیل و چگالی برخلاف مقاومت الکتریکی رابطه مستقیم با کاهش اختلاف میانگین اشباع آب دارند، اما سنگ شناسی روی اختلاف میانگین اشباع آب بین روش دین استارک با مدل های الکتریکی تاثیر کمتری دارد. در نتیجه جهت انتخاب نمونه برای تعیین ضرایب آرچی، استفاده از این روش تعیین رخساره الکتریکی با لاگ های ورودی آن جهت تخمین اشباع آب مناسب است.
    کلید واژگان: مدل الکتریکی, آرچی, آب دوگانه, توان اشباع, دین استارک, رخساره الکتریکی
    Reza Gholami, Vahid Tavakoli *
    Calculating water saturation is one of the most important reservoir parameters for determining the volume of hydrocarbons in place, which it must be calculated with high accuracy. In this study, after the necessary corrections were made on the Water-base-core in Kangan and Dalan formations, the core water saturation was calculated by the Dean-Stark test method. After electrical measurements and determination of Archie coefficients on the core, water saturation values were calculated from Archie electrical models, Waxman Smith, Dual Water, and Archie-Dual Water in Geolog7 software. To generalize water saturation to other wells in this field, three facies models were produced by Multi-Resolution Graph-based Clustering (MRGC) and applied in one of the fields in the Central Persian Gulf. Afterwards, in the whole well, the difference between the average water saturation of the Dean-Stark test method and the electrical models was measured in 3 facies models. The results showed that in all three facies models created, the average values of water saturation calculated from the equations were higher than the water saturation calculated from the Dean-Stark test method. By making a comparison between facies models, it is obvious that the facies models based on input logs, including electrical resistance, sonic, neutron, and density, showed the least difference between the average water saturation of the Dean-Stark test and the electrical models. Comparing the average water saturation in the Dean-Stark method and the electrical models between the electrical facies of a model based on its input logs, it was concluded that the petrophysical parameters including porosity, sonic wave transit time, shale volume and density, as opposed to electrical resistance, are directly related to the reduction of the average water saturation difference. But lithology has less effect on the difference in average water saturation between the Dean-Stark method and electrical models. Therefore, to select the sample for determining the coefficients of Archie, it is appropriate to use this method of determining the electrical facies.
    Keywords: Electrical Model, Archie-Dual Water, Saturation exponents, Dean-Stark, Electrical facies
  • Milad Zohrevand, Ali Shekarifard *, Vahid Tavakoli
    Organic geochemical investigations using thin layer chromatography-flame ionization detection (TLC-FID), Gas Chromatography (GC), Gas Chromatography-Mass Spectrometry (GC-MS), API gravimetry, elemental analysis, and isotope-ratio mass spectrometry (IR-MS) were carried out on eleven oil samples from the Sarvak reservoir in the Abadan Plain (SW Iran). Oil chemical composition, source, thermal maturity, age, lithology, and depositional environment of these oils’ source rock were determined in this study. Moreover, Sarvak oils are mainly naphthenic and paraffinic type. Their API degree between 16.2 and 20.14 and about 4.6% sulfur content indicate heavy and sulfur-rich oils. The results of the study of biomarkers, stable carbon isotope composition, trace elements, aromatic and sulfur content indicated that all oil samples are related to a marine-carbonate source rock with strongly anoxic conditions. The absence of oleanane in all oil samples, the variation of Pr/Ph versus δ13C of the whole oil, and C28/C29 steranes versus geological age proved that these oils had been produced earlier than the Late Cretaceous. Furthermore, the distribution of n-paraffins, calculation of Rc (%) from aromatic compounds, CPI (Carbon Preference Index) from gas chromatograms, and biomarker maturity indices indicated that the Sarvak oils are mature. Although the Sarvak oils are heavy, they show approximately maturity of peak oil-generative window, which represents a challenge in this study. It is guessed that the high sulfur content and low API gravity in the Sarvak reservoir oils are due to the presence of sulfur-rich organic matter (type IIS kerogen) in the source rock.
    Keywords: Crude oil inversion, Biomarkers, Sarvak Reservoir, Abadan Plain, Southwest Iran
  • سپیده داودی، وحید توکلی*، حسین رحیم پور، بناب

    باوجود اهمیت بسیار زیاد نگاره گاما در تعیین واحدهای سکانسی به علت تغییرات کم دامنه این نگاره در سازندهای کربناته، مطالعه های محدودی روی آن انجام شده اند. در مطالعه حاضر، 110 متر رسوبات چاهی از سازند داریان در بخش مرکزی خلیج فارس با استفاده از 390 مقطع نازک میکروسکوپی و داده های نگاره گاما بررسی شد. تحلیل رخساره ای انجام شده به شناسایی 9 ریزرخساره در پنج زیرمحیط منجر شد که در پلت فرم رمپ کربناته نهشته شده اند. تغییرات سطح آب دریا در زمان رسوب گذاری سازند داریان به تشکیل سه سکانس رسوبی کامل رده سوم انجامیده است. به منظور تعیین مرزها با روش انحراف از معیار نگاره گاما، هر داده نگاره گاما از متوسط داده ها در کل چاه کسر شد و سپس مقادیر به دست آمده با یکدیگر جمع شدند تا مقدار تجمعی انحراف از معیار محاسبه شود. این روش در تحلیل مرتبه اول توانست سه بخش و مرزهای اصلی را مشخص کند و در تحلیل مرتبه دوم که به شکل جداگانه روی هریک از سه بخش اول انجام شد، سایر مرزهای سکانسی (به جز مرزی در عمق 2/1127 متری) شناسایی شدند. تطابق خوب این روش با مطالعه های چینه نگاری سکانسی در زمینه سکانس های رده سوم که بر مبنای داده های رخساره ای تعیین شده اند، گویای ارزشمندبودن این ابزار کمکی در تعیین مرزهای سکانسی است.

    کلید واژگان: سازند داریان, نگاره گاما, انحراف معیار, چینه نگاری سکانسی
    Sepideh Davoodi, Vahid Tavakoli *, Hossain Rahimpour-Bonab

    In this study, 110 m of carbonate rocks from one well of the Dariyan Formation in the central part of the Persian Gulf were investigated by using 390 thin-sections and gamma ray data. In order to determine the depositional sequences of this formation, facies analysis led to the identification of nine microfacies in five sub-environments deposited in a carbonate ramp platform. The sea-level changes at the time of deposition of the Dariyan Formation have resulted in formation of three third-order complete depositional sequences. To determine the boundaries by gamma deviation method, each gamma ray data was subtracted from the average data in the whole well and then the obtained values were added together to calculate cumulative deviation from the mean value. Three units and the associated main boundaries were identified by the first level analysis. The second level analysis, which was done separately on all three units, other sequence boundaries (except the boundary at a depth of 1127.2 m) were identified. Comparing the determined boundaries resulting from this method with sequence stratigraphic studies based on the core analysis results indicates that this tool is valuable in determining sequence stratigraphic boundaries in carbonate formations.

    Keywords: Dariyan Formation, Gamma ray, standard Deviation, Sequence stratigraphy
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • وحید توکلی
    وحید توکلی

اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال