جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "an" در نشریات گروه "علوم انسانی"
-
A series of architectural spaces were discovered from the excavation of Tepe C of Bandiān Dargaz, a site revealing both the Islamic and Sasanian periods. The surface layer is related to the Ilkhanid period followed with the layer of the Sasanian period, which further consists of two phases. The architecture of the first phase is the remains of a palace, which had probably been transformed into a set of industrial-production workshops in the second phase of architecture. The remains of the palace include a pillared hall, long halls, and a part that is probably a Mithraeum and was built during the reign of Yazdgerd I.
Keywords: Bandiān Dargaz, Yazdgerd I, Sasanian Palace, Mithraeum -
جدا ماندن نظام آموزش باستان شناسی ایران از روند تحول و پیشرفت دانش باستان شناسی جهانی که طی چند دهه اخیر شتاب گرفته، فاصله عمیقی میان دانش ما نسبت به استانداردهای جهانی این علم را ایجاد کرده است. وجود محوطه های باستانی پرشمار، لشکری از مشتاقان فراگیری این تخصص و قرارگیری در خاستگاه شماری از تحولات بنیادین در تاریخ تحول جوامع انسانی، می توانست کشورمان را به یکی از کانون های اصلی آموزش، فعالیت میدانی و برونداد علمی باستان شناسی در سطح جهانی تبدیل کند. باوجوداین، همان گونه که در این نوشته خواهیم دید اکنون باستان شناسی ایران باوجود کمیت گرایی در انتشارات، رکود عمیقی در زمینه های مختلف علمی و عملی خود را تجربه می کند. این عقب ماندگی به ویژه در مقایسه شرایط ایران با برخی کشورهای همسایه که به ثبات سیاسی-اجتماعی رسیده و به اهمیت باستان شناسی پی برده اند، قابل لمس است. علاوه بر این، به دلیل نبود آموزش های موثر مفاهیم و اهمیت باستان شناسی برای اقشار مختلف جامعه و به ویژه در مقاطع پیش از دانشگاه، میراث فرهنگی ما را به عرصه ای برای یادگاری نویسی، تخریب و کسب ثروت تبدیل کرده است. در مقاله حاضر ضمن مروری بر پیشینه آموزش باستان شناسی و فراز و فرودهای آن در ایران به واکاوی دلایل این عقب ماندگی پرداخته و سپس می کوشیم راهکارهایی برای برون رفت از این رکود پیشنهاد دهیم. اگرچه می دانیم، در حال حاضر سطح اراده برای آغاز این تغییر و تحول فراتر از توان ما است یا تصمیمی برای آن وجود ندارد، بااین حال به وظیفه ملی و میهنی خود در قبال میراث فرهنگی سرزمین مان عمل کرده و در انتظار فرصتی برای بازیابی جایگاه واقعی ایران در مجامع مختلف علمی و فرهنگی جهان می مانیم.
کلید واژگان: نظام آموزشی, دانشگاه, باستان شناسی, ایران, تخصص گراییThe isolation of Iran’s archaeology education from the global advancements, particularly over the last few decades, has created a significant gap between our knowledge and international standards in this field. Despite possessing numerous ancient sites, a large number of eager students, and a history marked by pivotal developments in human societies, Iran has the potential to become a leading center for archaeology education, fieldwork, and scientific output on the world stage. However, as this article will demonstrate, Iran’s archaeology is currently experiencing deep stagnation in both scientific and practical domains, despite an increase in publications. This regression is particularly evident when compared to neighboring countries that have achieved socio-political stability and recognized the importance of archaeology. Moreover, the lack of effective education on the significance of archaeology for different segments of society, especially at pre-university levels, has led to our cultural heritage becoming vulnerable to be looted, destroyed, and exploited for personal gain. In this article, we will review the history of archaeology education in Iran, exploring its developments and setbacks, and analyze the reasons for this stagnation. We will also propose potential solutions to overcome these challenges. Although we acknowledge that the current impetus for change may be beyond our control, or that there may be no immediate decision to address this issue, we believe we have fulfilled our national duty to safeguard our cultural heritage. We remain hopeful for an opportunity to restore Iran’s rightful place in the global scientific and cultural community.
Keywords: Educational System, University, Archaeology, Iran, Specialization -
شهرستان رضوانشهر در شمال غربی استان گیلان از دو بخش جلگه ای و کوهستانی تشکیل شده است. یکی از بیشترین یافته های در بررسی باستان شناسی منطقه، تربه یا همان تربت است. تربت در فرهنگ لغات به معنای خاک آمده و معمولا در مورد مرقد افراد خاص به کار رفته است. سوال اصلی این است که این تربه ها چیستند؟ ما با روش تحقیق میدانی به اطلاعات باستان شناختی محوطه ها دست یافتیم تا با ساختار توصیفی-تحلیلی به پژوهش در این رابطه بپردازیم. آنچه مسلم است اینکه این نوع از محوطه ها نیایشگاه هستند. این نیایشگاه ها پیش از آنکه به دلیل تقدس، محلی برای گورستان اهالی در طی دوره های بعدی باشد، به نظر می رسد در یک دوره ای محل هایی برای پناهندگی افراد شیعی تحت تعقیب حاکمان اسلامی و در ادامه، زمانی دیگر مکانی برای حلقه صوفیان بوده اند؛ بدین ترتیب تربه ها با اهمیت مذهبی خاصی که داشتند به صورت مکان های مقدس باقی مانده و به دست ما رسیده اند. این طور به نظر می رسد که نوع پوشش جنگلی با تربه ها مرتبط باشد و درخت خاصی در آنها استفاده می شده است.
کلید واژگان: گیلان, رضوانشهر, شفارود, تربه, دوره اسلامیThe city of Rezvanshahr in the northwest of Gilan province consists of two parts: the plain and the mountainous regions. One of the most significant findings in the archaeological studies of the area is Terbah, which means Torbat in the lexicon and is usually used in reference to the graves of specific individuals. The main question is: What are these Torbat? Through field study, we obtained archaeological information about the sites to conduct a descriptive-analytical study on this topic. What is certain is that these types of sites are places of worship. Before they became sacred burial grounds for the locals in later periods, it seems that at one time they served as refuges for Shia individuals being pursued by fanatic Islamic rulers and later as a gathering place for Sufi circles. Thus, the Terbah have remained as sacred places due to their specific religious significance. It appears that the type of forest cover is related to the Terbah, and a specific type of tree was used in them.
Keywords: Gilan, Rezvanshahr, Shafaroud, Terbah, Islamic Era -
در طول دوره های تاریخی تغییرات اجتماعی، سیاسی و مذهبی به بهترین نحو در هنر و معماری آن دوره تجلی یافته است. این مسئله به وضوح در هنر دوره ایلخانی قابل پیگیری است. بعد از سقوط حکومت عباسی و آزادی اندیشه و مذهب، فرقه های عرفان، تصوف و تشیع نیروی تازه ای گرفتند. اصول و آموزه های جهان بینی جدید به خوبی در هنر و معماری این دوره نمود یافته است. هدف از این پژوهش بازشناسی اندیشه های عرفانی-شیعی در تزیینات کتیبه ای محراب های شاخص این دوره به عنوان مقدس ترین عناصر بناهای مذهبی است. تاکنون اکثر مطالعات در مورد محراب های گچی ایلخانی از منظر درونی و پیرامون زیبایی شناسی عناصر تزئینی و دسته بندی آنها بوده و کمتر از منظر بیرونی و به علت های پدیداری و ریشه ای این مضامین بر محرا ب ها پرداخته شده است. ازاین رو، این پژوهش با روش توصیفی-تحلیلی و تفسیری و گردآوری اطلاعات به شیوه مطالعات اسنادی و کتابخانه ای و میدانی-پیمایشی به دنبال نشان دادن نمود اندیشه های عرفانی-شیعی در محراب های دوره ایلخانی است. نتایج تحقیق نشان می دهد اندیشه های جدید این دوره در محراب ها که اوج جلوه گاه رمزی هنر معماران است ظهور و تبلور یافته است. کتیبه هایی با مضامین «توحید»، «ذکر و تسبیح خداوند»، «خداشناسی و انسان شناسی»، «تقرب» و امتزاج با عناوین و اسامی مبارکه «حضرت محمد (ص)» و «حضرت علی (ع)» و آیاتی که در شان و منزلت «اهل بیت (ع)» است و اجرایشان درزمینه لاجوردی و فیرزوه ای و سبز که هم در عرفان و هم در تشیع دارای جایگاه ویژه ای است و ترکیب با نقوش پرپیچ و خم و بی انتهای اسلیمی نشانگر تجلی اندیشه های عرفانی-شیعی در کتیبه های محراب ها پس از شکل گیری جهان بینی جدید عرفانی-شیعی در این دوره است. درواقع تزیینات کتیبه ای محراب های گچی ایلخانی پیش زمینه ای برای ظهور آرایه های پرحجم و سرتاسر معنویت محراب های کاشی کاری تیموری و صفوی است که اوج تفکر شیعی عرفانی است.
کلید واژگان: ایلخانی, محراب های گچی, اندیشه های عرفانی-شیعی, کتیبهDuring historical periods, social, political and religious changes have been best expressed in the arts and architecture of each period. With the fall of Abbasid rule and the Baghdad and freedom of thought and religion, sects of mysticism, Sufism and Shi'ism began to have a great influence. The principles and teachings of new worldviews have greatly influenced the art and architecture of this period. The purpose of this research is to recognize the Shia-Mystical thoughts in decorating the inscription of mihrab indicators of this period as the holiest elements of religious buildings. So far, most studies have focused on the plaster mihrabs of the Ilkhanid period in terms of the interior and about the aesthetics of decorative elements and their categorization, and less than the external perspectives and the reasons for the phenomenon and rooting these contents on the mihrabs. Therefore, this research is descriptive-analytic and interpretive and the collection of information in the form of documentary and library studies, as well as a field survey, aimed at demonstrating the expression of Shia-Mystical thoughts on the mihrabs of the Ilkhanid period. The results of the research showed that the new ideas of the Ilkhanid period have appeared in the studied mihrabs. The inscriptions with the contents of “monotheism”, “mention and praise of the Lord”, “theology and anthropology”, “approaching” and merging with the blessed titles and names Prophet Muhammad and Imam Ali and verses which dignify the Prophet Muhammad’s Ahl al-Bayt, as well as performances in the field Ultramarine and Turquoise and Green, which have special positions in both mysticism and Shi'ism, combined with tortuous and endless traceries of Arabesque, represent the manifestation of Shia-Mystical thoughts in inscriptions of mihrabs, after the formation of the new Shia-Mystical worldview in this period. Indeed, the Ilkhanid’s decoration of the inscription of gypsum mihrab are foreground to advent the extensive and spirituality arrays of Timurid and Safavid’s tile lining of the mihrab, which is the culmination of Shia-Mystical thought.
Keywords: Ilkhani, Plaster Altars, Mystical-Shia Ideas, Inscriptions -
ثبت نگاشته ها بر سفال علاوه بر تزیین، انتقال دهنده پیام و گزارشگر فرهنگ زمان تولید خود است. احادیث نیز ازجمله این نگاشته ها هستند. پژوهش حاضر با روش توصیفی-تحلیلی سعی دارد به بررسی کتیبه ها با مضامین احادیث و روایات منسوب به ائمه اطهار (ع) بر سفالینه های نیشابور بپردازد. مضامین این کتیبه ها یا عینا خود الفاظ حدیث معصومان بوده و یا اینکه برگرفته از معارف حدیثی معصوم هستند. وجود چنین مضامینی بر سفالینه ها بیانگر تاثیرگذاری احادیث معصومان و عالمان شیعی در قرن 3 و 4 در منطقه نیشابور است.
کلید واژگان: کتیبه, سفالینه, حدیث, معصومانEngraving and designs on pottery are to the manifestation of ornamentation part from message conveyor, and culture reporter of their production period. Hadiths are also included in these writings. This descriptive-analytical study attempts to show the inscriptions with the themes of hadiths and narrations attributed to the prophetic household or Imams (AS) on Nishapur pottery. The contents of these inscriptions are either directly the words of the infallible hadith or are derived from the teachings of those hadith. The existence of such themes on pottery indicates the influence of the traditions of infidels and Shiite scholars in the Nishapur region in the 3rd and 4th centuries.
Keywords: Inscriptions, Pottery, Hadith, Infallibles -
نخستین کاوش های باستان شناسی در نیشاپور را موزه هنر متروپولیتن نیویورک بیش از 80 سال پیش انجام داد. بنابر قوانین آن بازه زمانی، یافته های کاوش، میان این موزه و موزه ایران باستان تقسیم شدند. در میان یافته های شیشه ای که به موزه هنر متروپولیتن منتقل شده اند، شیشه شکسته ای با آرایه یک جانور بالدار تخیلی برجسته، وجود داشت که در یکی از اتاق های تپه مدرسه در نیشاپور پیدا شده و متعلق به سده 3 ه.ق است. 60 سال پس از کاوش های نیشاپور، یافته های شیشه ای موجود در دو موزه یاد شده، ازجمله این تکه شیشه منتشر شدند. این یافته، در میان شیشه های چرخ تراش نیشاپور، گونه شناسی و معرفی شد (Kröger, 1995: 140-143). سال ها پس از آن، ترکیبات آن، تجزیه وتحلیل شیمیایی شد و مشخص شد، این یافته از یک لایه شیشه آبی تیره یا لاژوردی تراشیده نشده بلکه برخلاف شیشه های کامئو دو لایه دوران اسلامی، دارای تراش کامئو سه لایه شامل یک لایه سفید مات بین دو لایه شیشه آبی تیره است که یافته نادرتری از تراش شناخته شده کامئو و البته یگانه در نیشاپور و هر مکان دیگر در سده های نخست دوران اسلامی است (Pilosi et al., 2012). این احتمال که کامئو نیشاپور تولید داخلی نبوده و وارداتی از مراکز شیشه گری دیگری باشد، از اهمیت آن برای شناخت صنعت و هنر شیشه گری و روابط بازرگانی-اقتصادی، سیاسی و اجتماعی سده های نخست دوران اسلامی نمی کاهد. زیرا این تنها نمونه منحصربه فرد و غیرعادی از نوع خود است که تاکنون از یک کاوش روشمند نه تنها از ایران، بلکه در تمام جهان اسلام پیدا شده است. هدف از نگارش این مقاله، معرفی بیشتر این یگانه شیشه کامئو از کاوش های نیشاپور و مقایسه آن با نمونه های دیگر است، تا انگیزه ای برای جلب توجه باستان شناسان و کاوشگران ایرانی به این نکته باشد که مطالعه و تجزیه وتحلیل شیمیایی حتی یک تکه شیشه، می تواند باعث ارتقای دانش باستان شناسی در این زمینه بشود.
کلید واژگان: یشاپور, سده 3 ه.ق, شکسته شیشه ای با تراش کامئو برجسته با آرایه جانور بالدار تخیلی, موزه هنر متروپولیتن, مقایسه و تجزیه و تحلیل شیمیاییThe first archaeological excavations in Nishapur were executed more than 80 years ago by the Metropolitan Museum of Art, New York. Based on the rules of the time, the findings from these excavations were shared by this museum and the National Museum of Iran. Among the glass findings transferred to the Metropolitan Museum of Art, there was a broken glass with a decoration depicting an imaginary winged animal in relief, which was later found in one of the rooms of a Tepe Madraseh in Nishapur and belongs to the 3rd century AH. 60 years after these excavations, the glass findings in the two museums, including this work, were presented. This glass find was typified and introduced to Nishapur wheel-cut glasses. Years later, its composition was chemically analyzed and was found that it was not cut from a single layer of dark blue or dark blue glass, but, unlike the two-layer cameo glasses of the Islamic era, it had a three-layer cameo cut including a white opaque layer in between. There are two layers of dark blue glass, which is a rarer finding than the known cameo carving, and of course the only one in Nishapur and lacked at any other place in the early centuries of the Islamic era. The fact that the Nishapur’s cameo might not be a domestic product and would have been imported from glass-making centers does not reduce the importance of the glass-making industry and art as well as the commercial, economic, political and social relationships in the early Islamic era, because it is the only and unique species of its type found in a systematic excavation, not only in Iran but also in the entire Islamic world. The present study aims to further introduce this cameo glass found in Nishapur and compares it with other samples so that Iranian archaeologists and excavators can be attracted to the fact that even chemical analysis of a piece of glass can improve the archaeological knowledge in this field.
Keywords: Nishapur, 3Rd Century AH, Cameo-Cut Decoration, Metropolitan Museum Of Art -
This research was carried out to provide a suitable method to evaluate the environmental quality of semi-arid areas through the amendment of the Remote Sensing Ecological Index (RSEI). To determine the environmental quality of Isfahan City, Landsat images from 2002, 2011, and 2020 were used to extract five indicators of vegetation, humidity, dryness, heat, and salinity. Then, the Improved Remote Sensing Ecological Index (IRSEI) was obtained by Principal Component Analysis (PCA). The findings showed that the inhibiting effect of heat, dryness, and salinity indicators is significantly more than the promoting effect of vegetation and humidity indicators on the environmental quality of the study area. The average values of IRSEI indicated a decrease in the environmental quality of Isfahan City. The area with poor and moderate environmental quality increased from 19372.77 and 14363.46 hectares in 2002 to 16527.51 and 12141.63 hectares in 2020, respectively. Excellent and good qualities were observed mainly throughout the vegetation around the Zayandeh-Rud River. Based on the results of comparing the land use map to IRSEI; Land use changes were identified as one of the main factors in reducing the environmental quality of Isfahan City. Moreover, vegetation increase, climate regulation, and human activities significantly improve the environment, although soil salinization has a negative effect that should not be ignored. It is suggested that factors such as meteorological conditions, biodiversity, airborne particles, and other human activities that may affect the environmental quality in semi-arid regions should be applied in future studies.
Keywords: Dryness, Heat, Land Use, Principal Component Analysis, Salinity Index -
The Pacific Plate is one of the heaviest tectonic plates, hosting multiple Pacific Island countries. Geological research has long provided evidence of volcanic magmatic events, which have frequently caused subsurface activities. The formation of an active ring of fires across the Pacific Ocean is a geological signature of the intense volcanic events occurring over time. The study aims to verify the close correlation between groundwater features and volcanic magmatic events, which is evident in near-surface ground signatures and geothermal systems. Hot water springs and geysers emerge as manifestations of the active molten volcanic processes, releasing intense heat flux, gases, and pressure. Pacific Island countries exhibit common geological features, particularly in terms of parent rock materials, resulting in a unique combination of aquifer characteristics essential for long-term hydrological sustainability. The sustainability of groundwater resources is intricately linked with volcanic events and their associated signatures, which emerge abruptly over time. Furthermore, the study is to access the correlation of the pacific geological features within Fiji and various regions and its usages in terms of implementing water resources upon the identification of the active aquifers in the terrestrial and coastal plains. Fieldwork using various tomography methods from various regional countries executed by the Secretariat of the Pacific Community through the implementation of various programs has provided various supporting evidence that the magmatic activities featured by dikes, basins, and aquifers have water holding capacity which is hydrogeological connected to the main water aquifer.Keywords: Aquifer, Geology, Magmatic Events, Pacific Ring Of Fires, Volcanic
-
The increasing industrial activities have led to significant microplastic pollution, particularly in coastal regions, where human and industrial activities contribute to accumulating these pollutants. This study investigates the distribution and frequency of microplastics in beach sands along the Persian Gulf coastline in Bushehr, Iran, focusing on three key ports: Genaveh, Deylam, and Imam Hassan. Microplastics were extracted using density separation methods, and their types were identified via FTIR analysis. Results showed a higher concentration of microplastics in Genaveh and Deylam ports, with fibers being the most predominant microplastic type, likely due to textile production, fishing activities, and urban wastewater discharge. Polypropylene and polyethylene were the most common plastics found, highlighting the role of consumer products and industrial waste in pollution. The study emphasizes the impact of human activities on microplastic pollution and suggests that controlling plastic waste and improving waste management strategies are crucial for mitigating environmental and health risks. These findings contribute to global efforts to understand and manage microplastic contamination in marine ecosystems.
Keywords: Coastal Pollution, Environmental Impact, Microplastics, Persian Gulf -
The use of Benzalkonium Chloride and other alternative disinfectants increased during the COVID-19 pandemic. Therefore, it is crucial to consider their environmental effects. This study aims to investigate the toxicity potential of different concentrations of Benzalkonium Chloride on the blood cells, gills, intestines, and liver of common carp. For this purpose, 50 fish were divided into 5 groups of 10 (including one control group) and exposed to BAC concentrations of 0.10, 0.32, 0.58, and 0.75 mg/L for 28 days. The results showed that the RBC count (millions/mm³) in all exposed groups (Group B: 9.6 ± 1.07; Group C: 8.7 ± 0.78; Group D: 7.4 ± 0.96; Group E: 6.9 ± 0.55) was significantly lower (p<0.05) than in the control group (13.9 ± 1.25). The cholesterol, triglyceride, protein, and albumin levels (mg/dl) in all experimental groups were lower than those in the control group. Conversely, the AST levels in all exposed groups were significantly higher (P<0.05) compared to the control group. Gill damage included lamellar fusion, curvature, edema, and necrosis. In the liver, histological damage consisted of hepatocyte degeneration, central vein wall rupture, melano-macrophage aggregation, and blood vessel dilation. The results indicate that as Benzalkonium Chloride concentration increases from 0.10 to 0.78 mg/L, its toxicity effects on common carp also intensify. Therefore, before incorporating Benzalkonium Chloride into commercial products like cosmetics, its toxic effects should be thoroughly assessed to mitigate environmental harm.
Keywords: Degeneration, Erythrocyte, Hematocrit, Intestine, Toxicity -
پارهای از آیات قرآن به دلیل پیچیدگیهای ادبی و معنایی همواره محل تامل اندیشمندان اسلامی بودهاند و نظراتی متعدد را نسبت به آن ارائه کردهاند. گوناگونی دیدگاه ایشان درباره دشواریهای دستوری برخی از واژگان قرآن بستری را فراهم کرده است تا تعدادی از پژوهشهای پژوهشگران غربی که در سدههای گذشته در رابطه با قرآن و زبان قرآن پدید آمدهاند بر آن دشواریها تمرکز یابند. جان برتون از جمله مستشرقان قرآنپژوهی است که با تدوین مقالهای با عنوان «اشتباهات نحوی قرآن» در مواجهه با برخی از واژگان دشوار متن قرآن آنها را از اشتباهات زبانی پیامبر برمیشمارد. وی استناد به اخباری که بر اساس آنها دشواریهای نحوی برخی از آیات قرآن از جمله آیات 177 سوره بقره، 162 سوره نساء، 69 سوره مائده و 64 سوره طه ناشی از خطای کاتبان وحی برشمرده شدهاند را رد کرده است و این به اصطلاح خطاهای زبانی را به صادرکننده آیات یعنی شخص پیامبر اکرم (ص) منتسب میداند. این نوشتار بر آن است تا با روش توصیفی - تحلیلی رویکرد جان برتون را هم از نظر محتوا و هم از نظر ساختار بررسی و در نهایت یادآور کند که دیدگاه او از عدم توجه به تاریخ تدوین دانشهای زبانی پس از تدوین مصحف و بیتوجهی به مصدر قرائتها و آرای نحویان شکل گرفته است.
کلید واژگان: استشراق, جان برتون, زبان قرآن, قرائات, نحوDue to their linguistic and semantic complexities, some verses of the Qur'an have always been a subject of reflection for Islamic scholars, who have offered various interpretations. The diversity of opinions among commentators on the grammatical challenges of certain Qur'anic words has provided a basis for Western researchers to focus their studies on these difficulties, particularly in recent centuries. John Burton is one of the Orientalist Qur'an scholars who, in an article titled "Linguistic Errors in the Qur'an" considers some of the challenging words in the Qur'an to be linguistic errors made by the Prophet. He dismisses reports attributing the grammatical difficulties of certain verses—such as verses 177 of Surah Al-Baqarah, 162 of Surah An-Nisa, 69 of Surah Al-Ma'idah, and 64 of Surah Taha—to the mistakes of the scribes of revelation, and instead assigns these so-called linguistic errors to the Prophet Muhammad (PBUH). This article aims to examine John Burton's approach both in terms of content and structure, using a descriptive-analytical method, and to ultimately highlight that his perspective arises from a lack of attention to the historical development of linguistic sciences after the compilation of the Qur'an and disregard for the sources of Qur'anic readings and the views of grammarians.
Keywords: Orientalism, John Burton, Qur'anic Language, Qur'anic Readings, Grammar -
یکی از گونه های تغییرات و دگرگونی ها در فواصل آیات که در قرآن به طور گسترده روی داده است، تغییر فواصل با بهرهجویی از اسلوب حذف است. با توجه به اهمیت و جایگاه محوری این اسلوب در ساختار فواصل قرآنی، این مقاله با روش توصیفی - تحلیلی، دیدگاه های اندیشمندان درباره این اسلوب و نوع تحلیل و نگرش آن ها درباره مقاصد حذف در فواصل را بازخوانی میکند تا ضمن دستیابی به تصویری روشن از روش های دانشمندان مسلمان به منظور کشف علت حذف های رخداده در فواصل و نتایج حاصل از آنها، نقاط قوت و ضعف آن روش ها آشکار شوند و زمینه استفاده از روش های روزآمد برای رفع نارسایی های موجود فراهم آید. مطالعههای صاحبنظران از نظر نوع نگرش آن ها و دلایلی که برای حذف در فواصل ارائه کرده اند، به پنج دسته دیدگاه ادبی، رویکرد زیباشناسانه، دیدگاه معناشناسانه، همپایه بودن معنا و زیبایی لفظ و مطالعه های آواشناسانه تقسیم بندی می شوند. از آنجا که قرآن به عنوان سخن خداوند ظرفیت قبول چندین احتمال را در یک موضوع مشخص دارد، از بیشتر دلایل بیانشده توسط اندیشمندان به همراه روش ها و رویکرد های نوین زبانشناسی، می توان برای کشف لایه های معنایی و بیانی آیاتی استفاده کرد که در فواصل آنها حذف رخ داده است.
کلید واژگان: اسلوب حذف, فواصل قرآنی, فاصله, فواصل آیاتOne of the changes and transformations that have occurred in the intervals between Quranic verses, which is prevalent in the Quran, is the alteration of these intervals through omitting words or phrases. Given the significance and central role of this stylistic device in the structure of Quranic verses, this article, using a descriptive-analytical approach, re-examines the perspectives of scholars on this device and their analysis and viewpoints regarding the purposes of omission in these intervals. The aim is to gain a clear understanding of the methods employed by Muslim scholars to discover the reasons behind omissions in these intervals and the resulting outcomes, as well as to identify the strengths and weaknesses of these methods and create a foundation for the utilization of contemporary approaches to address existing shortcomings. Studies conducted by scholars, in terms of their perspectives and the reasons they have provided for omissions in intervals, can be categorized into five groups: literary perspective, aesthetic approach, semantic perspective, the equivalence of meaning and linguistic beauty, and phonological studies. Since the Quran, as the word of God, can accommodate multiple interpretations for a specific instance, most of the reasons presented by scholars, along with modern linguistic methods and approaches, can be used to uncover the semantic and linguistic layers of verses where omissions have occurred.
Keywords: Stylistic Omission, Quranic Intervals, Interval, Verse Divisions -
کاربرد نظریه های جدید زبان شناسی در حوزه فهم آیات وحیانی می تواند نگاهی عمیق، علمی و دقیق برای درک مفاهیم الهی باشد. استعاره مفهومی از نظریه های جدید در حوزه زبان شناسی شناختی است که نشان می دهد مجاز جزء اساسی تفکر بشری است و بدون استعاره امکان فهم بسیاری از پدیده ها و مفاهیم انتزاعی ممکن نیست. نوعی ویژه از استعاره مفهومی هستی شناختی (وجودی) شخصیت بخشی و انسانانگاری پدیده ها، اشیاء و موجودات غیربشری است که می تواند به فهم و درک پدیده ها و مفاهیم الهی در قرآن کریم کمک بسیار کند. این مقاله، به روش توصیفی - تحلیلی، نمونه هایی از استعاره-های هستی شناختی قرآن کریم از نوع انسان انگاری را بررسی و تحلیل کرده است. نتایج حاصل نشان می دهد مفهوم قرآنی «حق» به مثابه انسانی مفهوم سازی شده است که از کانون اصلی خود، یعنی جهان غیبت، حرکت کرده و در این دنیا پیش سایرانسان ها حاضر شده است. این انسانانگاری حق و وصف آن با صفات انسانی ما را به وجود واقعی و ملموس مفهومی انتزاعی و معنوی رهنمون می سازد. از دیگر پدیده ها و اشیاء و موجوداتی که به صورت استعاره «انسانانگاری» در قرآن کریم تصویرسازی شده اند می توان به حضور و اشراف مرگ در پیش آدمی، رفت وآمد شب و نفس کشیدن صبح، سرکشی آب و سکوت خشم اشاره کرد.
کلید واژگان: قرآن کریم, استعاره مفهومی, استعاره هستی شناختی, انسانانگاریThe application of new theories of linguistics in the field of understanding the revelations can be a deep, scientific, and accurate look to understand the divine concepts. Metaphor is a concept of new theories in cognitive linguistics that shows that permission is a basic part of human thinking. Without metaphor, it is not possible to understand many phenomena and abstract concepts. A special type of ontological (existential) conceptual metaphor is the personification and anthropomorphism of ideas, objects, and non-human beings, which can greatly help in understanding these phenomena and high concepts in the Holy Quran. The studies conducted show that Quranic concepts such as "right" have been conceptualized as human beings and have moved from their original focus, the unseen world, and appeared before humans in this world. This anthropomorphism of the right and its description of human attributes leads us to the real and tangible existence of an abstract and spiritual concept. Among other phenomena and objects and beings that are depicted in the metaphor of "anthropomorphism" in the Holy Qur'an, we can mention the presence and nobles of death in front of a person, the movement of the night, and the breathing of the morning, the rebelliousness of water and the silence of anger.
Keywords: Holy Quran, Conceptual Metaphor, Ontological Metaphor, Anthropomorphism -
با توجه به اهمیت متن و کشسانی آن بین مولف و خواننده، قصدگرایی متن به خواننده و مفسر کمک میکند تا او به فهمی بهتر از قصدگرایی متن در آرای طباطبایی و هرش و تاثیر آن بر عینیتبخشی معنا در متون بشری و متن قرآن دست یابد. این پژوهش با هدف بررسی تحلیل قصدی بودن معنا در بررسی تطبیقی دیدگاه علامه طباطبایی و هرش انجام شده است. در این نوشتار، از روش تحلیل محتوا با رویکرد توصیفی - تحلیلی استفاده شده است تا پس از گردآوری اطلاعات درباره قصدی بودن معنا، به این مفهوم برسیم که طباطبایی متاثر از مفسران اسلامی و اصولی، قائل به قصدگرایی متن است. در کنار ایشان، هرش برخلاف برخی از هرمنوتیستها که خواننده را محور فهم متن و تفسیر میدانند، قصدگرایی معنا را با این پیشفرض پذیرفته است که حتی واژهها و لغات نیز تابع قصد و نیت ماتن هستند. یافتههای پژوهش حاکی از آن است که با استناد به معنای سمانتیک، میتوان لغت را یکی از منابع تفسیری طباطبایی در تفسیر متن قرآن دانست؛ اما هرش، برخلاف طباطبایی، از آنجا که به معنای عرفی الفاظ در متن توجه ندارد و معنای لغات را برگرفته از نیت صرف مولف میداند، از تبیین و توجیه زبانشناختی واژگان عاجز است؛ در نتیجه، بین معنای زبانشناختی متن و معنای مدنظر مولف ارتباطی تنگاتنگ وجود دارد که در یک حرکت رفت و برگشتی میتواند مفسر را به معنای اصلی و مدنظر متن قرآن راهنمایی کند و ذیل آن، جامعه تفسیری را از تشتت تفسیری به اجماع تفسیری سوق دهد.
کلید واژگان: قصدگرایی معنا, هرش, طباطبایی, متن, مولف, دلالت وضعیConsidering the importance of the text and its elasticity between the author and the reader, the intentionality of the text helps the reader and the commentator to have a better understanding of the intentionality of the text in the opinions of Tabatabai and Hersh and its effect on the objectification of meaning in human texts and the text of the Qur'an. This research has been conducted to analyze the intentionality of meaning in the comparative analysis of the views of Allameh Tabatabai and Hersh. In this article, the method of content analysis with a descriptive-analytical approach has been used, so that after collecting information about the intentionality of meaning, we can reach the concept that Tabatabai, influenced by Islamic and Usuli commentators, believes in the intentionality of the text. Along with him, Hersh, unlike some hermeneutics who consider the reader as the center of understanding the text and interpretation, accepted the intentionalism of meaning with the premise that even words are subject to the intention of the text. The findings of the research indicate that by referring to the semantic meaning, the word can be considered as one of Tabatabai's sources of interpretation in the interpretation of the text of the Quran. However, unlike Tabatabai, Hersh ignores the conventional meaning of the words in the text. He considers the meaning of the words to be derived from the author's intention, so he can not explain and justify the words linguistically. As a result, there is a close relationship between the linguistic meaning of the text and the intended meaning of the author, which in a back-and-forth movement can guide the commentator to the original and intended meaning of the text of the Qur'an, and under that, lead the community of interpretation from interpretive confusion to interpretive consensus.
Keywords: Intentionality Of Meaning, Hersh, Tabatabai, Text, Author, Commentator, Situational Signification -
یکی از نظریه های جدید زبان شناسی که به کمک آن می توان به تحلیل انواع متون پرداخت، دستور نقش گرای هلیدی است. کاربست این الگو در بررسی سوره های قرآنی می تواند مخاطب را با دلالت های جدید و معانی ضمنی و نهفته موجود در آیات قرآنی آشنا کند. بدین منظور، پژوهش پیش رو با استفاده از روش توصیفی و تحلیلی و در چهارچوب دستور نقش گرای نظام مند هلیدی، به بررسی، ارزیابی و تحلیل انواع فرایندهای فعلی در سوره مریم خواهد پرداخت. مهمترین نتایج پژوهش بیانگر آن است که تنوع سبکی ناشی از به کارگیری فرایندهای مختلف، سکون، رتابت و یکنواختی را از متن سوره دور کرده و سبب پویایی و تحرک آن شده است. فرایندهای مادی بیشترین بسامد را در متن سوره دارد و آن را از فضای انتزاعی و دورنگرایی دور کرده است. مهمترین کنشگر فرایندهای مادی، خداوند متعال است که حضور برجسته او در سوره، حاکی از اهمیت نام و یاد او و نیز اهمیت افعال و اعمالی دارد که انجام می دهد. بسامد بالای فرایندهای رابطه ای از نوع وصفی، جنبه توصیفی متن را بالا برده است. فرایندهای کلامی نیز به اشکال مختلف در سوره مریم مورد استفاده قرار گرفته و عمل داستان را در جهت یا جهات مشخصی پیش برده است. خداوند متعال برای بیان تجریبات درونی شخصیت های مورداستفاده در سوره، از فرایندهای ذهنی که بیانگر احساسات و عواطف و مکنونات آنهاست، استفاده معناداری کرده است.کلید واژگان: قرآن کریم, سوره مریم, فرانقش اندیشگانی, فرایندهای فعلی, هلیدیOne of the new theories of linguistics, which can be used to analyze different types of texts, is Halliday's role-oriented order. Using this model to study Quranic surahs can introduce the audience to new meanings and implicit and hidden meanings in Quranic verses. For this purpose, the upcoming research will investigate, evaluate, and analyze all kinds of current processes in Surah Maryam using the descriptive and analytical method, and within the framework of Halliday's systematic role-oriented order. The most important results of the research indicate that the stylistic variety caused by the use of different processes has removed stillness, uniformity, and uniformity from the Surah text and has caused its dynamism and mobility. Material processes have the highest frequency in the text of the Surah and have been removed from the abstract space and perspective. The most important actor in material processes is God Almighty, whose prominent presence in the Surah indicates the importance of his name and memory and the importance of the deeds and actions that He performs. The high frequency of descriptive relational processes has increased the descriptive aspect of the text. Verbal processes are also used in different ways in Surah Maryam and have moved the action of the story in a specific direction or directions. To express the inner experiences of the characters used in the Surah, God Almighty has meaningfully used the mental processes that express their feelings and emotions.Keywords: Holy Quran, Surah Maryam, Ideational Meta Function, Current Processes, Halliday
-
موضوع پژوهش حاضر بررسی ارجاعات درون متنی در مقالات علمی به زبان فارسی و طبقه بندی کارکردهای آنها و معرفی شیوه های صحیح استفاده از ارجاعات درون متنی است. در این پژوهش به طور خاص کیفیت ارجاعات و کارکرد آنها در درون متن مقالات علمی پژوهشی رشته های علوم انسانی مورد مطالعه قرار گرفت. روش مطالعه تلفیقی و شامل کدگذاری کیفی ارجاعات و بررسی کمی آنها بود. پیکرهی زبانی مورد مطالعه شامل مقالات نشریات علمی پژوهشی چهار رشته ی ادبیات فارسی،علوم دینی، علوم تربیتی و روانشناسی بود که به شیوه تصادفی انتخاب شد و حجم نهایی پیکره شامل 60 مقاله کامل از مجلات مندرج در فهرست نشریات معتبر وزرات علوم بود. کدگذاری ارجاعات مورد استفاده در مقالات بر اساس چارچوب نظری توسط پژوهشگران متخصص این حوزه انجام گرفت. داده های استخراج شده وارد برنامه نرم افزاری SPSSشده و جداول فراوانی برای بررسی کمی شکل و کارکرد ارجاعات و آمار استنباطی برای بررسی تفاوتهای بین رشته ای بکار گرفته شد. نتایج نشان داد که: 1- بیشترین فراوانی استفاده از ارجاعات مربوط به رشته های علوم دینی است.2- ارجاعات کامل اسمی دارای بیشترین فراوانی هستند. 3- کارکرد ارجاع ها از نوع ارجاع ایده به مرجع اصلی، و تقویت ادعای نویسنده اند و از سایر کارکردها ارجاع مانند تعیین هویت با فعل گزارشی و مقایسه یافته های نویسنده با یافته های تحقیق دیگران کمتر بهره برده شده است. نتایج این تحقیق نکات ارزشمندی در راستای درک گفتمان علمی و تناسب کارکرد ارجاعات با بافت گفتمانی مقالات و نکات کلیدی قابل ملاحظه در تدوین مطالب و آموزش نگارش دانشگاهی دربر دارد.
کلید واژگان: مقالات علمی, استناد, ارجاع, مقاله نویسی, نگارش علمیA major problem which can lower the quality of academic research reports is inappropriate use of different in-text citation forms and functions. The aim of the present research was to investigate in-text citations in research articles in Persian and to classify their functions. Citations and their functions were studied within the text of research articles in the humanities. The methods were both quantitative and qualitative, including coding and counting of citations. The corpus included articles from journals indexed by the Iranian Ministry of Science, Research and Technology in four disciplines: Persian literature, religious studies, education, and psychology. Limiting random selection to articles published in the last decade, yielded 60 complete articles for final analysis of citations. Coding in-text citations based on the theoretical framework was done and validated by the researcher, a supervisor and a third expert coder with 98 percent agreement. The results showed that: 1) the most frequent use of in-text citations in the article was seen in religious studies; 2) integral nominal citations were the most frequent in the reviewed articles; 3) The main functions of in-text citations used by the authors were referring to the main source and supporting the author's claim and functions like comparing author's findings with findings in the literature were not used commonly. Most in-text citations do not compare the author's findings with previous research findings (%93.6); and are located in the literature review and introduction sections indicating weaknesses in the discussion section. These results imply incomplete mastery of the standards of scientific discourse in the targeted domain.
Keywords: Academic Writing, Citation, In-Text Citation, Research Writing, Scientific Discourse -
«وجهه» یکی از ارکان ایجاد تعامل است و با ارزش «خود» یا «خودانگاره« طرفین تعامل ارتباط دارد. در ایران، مطالعات وجهه بیشتر بر فرهنگ عمومی ایرانی متمرکز بوده اند و به خرده فرهنگ ها کمتر توجه شده است. پژوهش حاضر از دیدگاه جامعه شناسی زبان و با نگاهی انتقادی به نظریه مدیریت تعامل اسپنسر-اوتی به بررسی وجهه غالب در جنوب کرمان پرداخته است. داده ها با روش های ترکیبی قوم نگاری، مصاحبه باز و بررسی منابع شفاهی و کتبی، جمع آوری و بررسی شده اند. آنچه از بررسی داده های زبانی به دست آمده نشان می دهد وجهه غالب در جنوب کرمان، نوعی از وجهه است که در منابع پیشین به آن اشاره ای نشده است. این نوع وجهه که می توان آن را وجهه طایفه ای نامید با ادب کلامی ارتباط کمتری داشته و بیشتر با هویت طایفه ای افراد مرتبط است. هویت طایفه ای نیز بیشتر در بستر زبان انتقال می یابد. وجهه طایفه ای در تعاملات روزمره با کنش های بین فردی فعال شده و چنانچه تهدید شود، عواقب آن از حوزه فردی به حوزه جمعی طایفه کشیده می شود. در پایان تفاوت آن با وجهه گروهی و جمعی ذکر شده و مختصات و مولفه های تشکیل دهنده این وجهه نیز با توجه به داده ها معرفی شده اند. برخی از این مولفه ها را می توان تاریخچه طایفه، سطح اجتماعی آن و ناموس پرستی برشمرد.
کلید واژگان: وجهه, هویت, مدیریت تعامل, طایفه, جنوب کرمان"Face" is a central concept in interaction. It is related to the value of "self" or "self-image" of the interaction parties. In Iran, face studies have focused more on Persian general culture and paid less attention to Iranian subcultures. The current research has investigated the dominant face in the southern regions of Kerman from the perspective of sociolinguistics and also from a critical point of view on Spencer-Oatey's rapport management framework. Data have been collected and analyzed using combined methods of ethnography, interviews, and review of oral and written sources. The data analysis shows that the dominant face in South Kerman is a type of face that has not been mentioned in the previous sources. This type of face, which can be called a tribal face, is not related to politeness, but rather related to the tribal identity of people. Tribal identity is also mostly transmitted through language. The tribal face is activated in daily interactions with interpersonal actions, and when threatened, the consequences are quickly drawn from the individual domain to the collective domain of the tribe. At the end, its differences with group and collective face are mentioned and the coordinates and components of this type of face are also introduced according to the data. Some of these components can be listed as the history of the tribe and its social level.
Keywords: Face, Identity, Rapport Management, Tribe, South Kerman -
بند قیدی یکی از انواع بندهای پیرو در جملات مرکب است که برخلاف بندهای پیرو متممی و موصولی کمتر مورد پژوهش و بررسی قرار گرفته است. تشابه رفتار نحوی بندهای موصولی و قیدی در زبان انگلیسی، باعث شده پژوهشگران هر دو بند را محصول فرایند حرکت یک عملگر بدانند. در فارسی اگرچه رفتار نحوی بندهای موصولی و قیدی مشابه است، اما هیچ کدام محصول فرایند حرکت نیستند چراکه محدودیت های موضعی ناظر بر حرکت و مداخله در آنها دیده نمی شود. بندهای موصولی فارسی، محصول تولید درجا هستند، یعنی موصوف از ابتدا در شاخص گروه حرف تعریف، «-ی» در هسته، عملگر موصولی در شاخص گروه متمم ساز، و همچنین یک عنصر هم نمایه با موصوف و عملگر (از جنس شکاف یا ضمیر سایه) در بند تولید می شود. مسئله پژوهش حاضر، امکان کاربست تحلیل مشابهی برای بندهای قیدی است. چالش های پیش رو یکی مسئله نبود «-ی» در هسته گروه حرف تعریف بعضی از بندهای قیدی و دیگری مسئله نبود شکاف یا ضمیر سایه در هیچ کدام از بندهای قیدی است. این در حالی است که براساس سلسله مراتب حضور ضمیر سایه، اتفاقا هنگام موصولی سازی در مراتب پایین تر (از جمله افزوده ها) درج ضمیر سایه اجباری است. نتایج این پژوهش نشان می دهد که دلیل نبود این ضمیر در بعضی بندهای قیدی زمانی و شرطی، این است که موصولی سازی درون این بندها از داخل گروه های حرف اضافه ای انجام می شود و در صورتی که شرایط خاصی برقرار باشد، کل گروه حرف اضافه ای درون بند به قرینه گروه حرف اضافه ای بیرونی حذف می شود. در مورد سایر بندهای قیدی که موصوف بند موصولی آنها «این» است، با بندهای موصولی غیرتحدیدی ای سروکار داریم که موصوفشان با عنصری درون بند که یک موضوع رویدادی است، هم نمایه است. از آنجایی که این عنصر در یکی از فرافکن های نقشی قرار دارد، ظاهر امر چنین است که این بندها فاقد شکاف یا ضمیر سایه هستند. اتفاقا در همین دسته از بندهای قیدی است که هسته گروه حرف تعریف تهی است. دلیل این امر معرفگی موصوف و غیرتحدیدی بودن بند موصولی است. بخش آخر این پژوهش نشان می دهد که داده های زبان فارسی این فرضیه را تایید می کنند که تمامی بندهای قیدی گروه های حرف اضافه ای هستند. برخلاف انگلیسی، زبان فارسی این حرف اضافه و عنصر اسمی همراه آن را معمولا آشکارا ظاهر می کند. عنصر اسمی مذکور به بیانی دقیق تر همان گروه حرف تعریفی است که موصوف بند موصولی در شاخص آن قرار دارد و هسته ی آن یک بند موصولی را به عنوان متمم خود می پذیرد.
کلید واژگان: بند قیدی, بند موصولی, گروه حرف اضافه ای, قید, پیوند, حرف ربطThe syntactic parallelism between relative clauses and adverbial clauses in English has led researchers to hypothesize that both types of clauses may share a common derivation process. While Persian relative clauses follow a different derivation pattern from English, the syntactic resemblance between Persian relative and adverbial clauses suggests a uniform derivation process. This study seeks to apply the analysis of relative clauses to adverbial clauses by adopting the most effective available approach to clarify the derivation of Persian relative clauses. One challenge lies in the absence of “-i” in the DP head, and another is the lack of a gap or resumptive pronoun. Findings indicate that the absence of the pronoun in certain temporal and conditional clauses is attributed to relativization within prepositional phrases, allowing for an ellipsis of the entire PP within the clause by analogy with the outer PP, when specific conditions are met. Non-restrictive relative clauses containing “in” (this) represent another category of adverbial clauses resulting from the relativization of an event argument. Given that this element occupies a functional projection, no gap or resumptive pronoun seems to be present. Notably, in this category of adverbial clauses, the DP head is null due to the definiteness of the nominal head. Furthermore, Persian language data validate the proposition that all adverbial clauses are PPs. Unlike English, Persian typically distinctly presents the corresponding preposition and its accompanying noun element.
Keywords: Adverbial Clause, Relative Clause, Prepositional Phrase, Adverb, Conjunction -
مقاله حاضر در صدد بررسی پدیدار نمود و تحمیل در سطح محمول و همچنین لایه های هسته، مرکز و بند در زبان کردی است. رویکرد مورد استفاده در این تحقیق بر اساس دستور نقش و ارجاع می باشد. در سطح محمول نمودهای واژگانی قرار دارند که حاوی ویژگی هایی ذاتی می باشند. محمول ها بر اساس این ویژگی ها عمدتا به پنج گونه فعالیتی، تحققی، دستاوردی، لمحه ای و ایستا تقسیم می شوند. این محمول ها عمدتا گونه سببی نیز دارند. اما سه لایه دیگر، بیانگر لایه های متفاوت جمله بوده، و عمدتا میزبان نمودهای اشتقاقی (ترکیبی) و یا عملگرهای نمودی هستند. نتایج تحلیل نشان می دهد که در زبان کردی، لایه هسته میزبان سه عملگر ناقص و یک عملگر کامل است که هر کدام ساختار رخدادی خاصی را بر پنج نمود واژگانی مذکور تحمیل می کنند. در این لایه هر محمول با نمود واژگانی خاص خود در اثر ترکیب با یکی از این عملگرها دچار فرایند تحمیل یا نمودگردانی می شود. تمام نمودگردانی ها تابع ابعاد معناشناختی عملگرهای چهارگانه در سطح هسته می باشند. همچنین در لایه مرکز، محمول ها در اثر ترکیب با افزوده های قیدی (قیدهای جهتی) و یا موضوعات درونی با ویژگی های ارجاعی ویژه (موضوع خاص یا غیرخاص) ممکن است دچار نمودگردانی شوند. محمول های اشتقاقی (از جمله تحققی فعالیتی) عمدتا در این لایه (مرکز) پدید می آیند. در نهایت نتایج نشان می دهد که عملگر زمان در لایه بند نیز تاثیر چشمگیری بر ساختار رخدادی محمول ها داشته، و افعال در این لایه برای هماهنگی با ملزومات معناشناختی عملگر زمان ممکن است دچار نمودگردانی شوند. در پایان، تحقیق حاضر نظریه ای را درباره دامنه سلسله مراتبی عملگرهای جمله در راستای تولید و تفسیر ساختار رخدادی یک جمله پیشنهاد می دهد.
کلید واژگان: کردی, نمود, نمودگردانی, نقش و ارجاع, زمان, جملهThis article seeks to examine aspect and coercion at the predicate level and within the three syntactic layers of nucleus, core, and clause in Kurdish. Utilizing Role and Reference Grammar as the framework, the study identifies lexical aspects with inherent aspectual features at predicate level. Predicates are categorized into five types: activity, accomplishment, achievement, semelfactive, and state, based on their lexical characteristics. The other layers mainly host derivative aspects and aspectual operators. In the Kurdish language, the nucleus layer hosts three imperfective operators and one perfect operator, each of which modifies the aspectual features of the five mentioned event types. At this level, each predicate with its own lexical aspect undergoes aspect shifting due to its combination with one of these operators. All kinds of aspect shifting are triggered due to the semantic dimensions of the aspectual operators at the nucleus level. Also, the findings show that at the core level, predicates may undergo coercion when combined with adverbial items or internal arguments that have special referential characteristics; the derivative predicates (such as active accomplishments) appear at this level. This study shows that the temporal operator at the clause level also has a significant impact on the eventual structure of predicates, and the verbs at the clause level affected by the time operator may undergo coercion. All kinds of aspect shifting at this level are aimed at harmonizing the eventual structure of the verbs with the semantic dimensions of the time operator.
Keywords: Kurdish, Aspect, Coercion, Role, Reference Grammar, Time -
واژه بست ها تکواژهای مقیدی هستند که ازنظر نحوی واژه اند؛ اما از نظر ساختواژی به یک واژه وابسته اند و با آن، نوعی واحد ساختواژی تشکیل می دهند. هدف از انجام این پژوهش، توصیف و تحلیل واژه بست های زبان گیلکی (گویش گیلکی اشکورات) با بهره گیری از آزمون های مطرح شده در پیشنه مطالعات، است.نخست، داده ها از طریق شم زبانی یکی از نگارندگان و همچنین با رجوع به برخی از منابع مکتوب گردآوری شده و سپس، تمام تکواژهای وابسته با اعمال آزمون های آوایی، صرفی و نحوی بررسی شده اند. براساس رویکرد کلاونس (1982)، می توان گفت که همه واژه بست ها در گیلکی اشکورات بعد از پایه به کار می روند و از این رو،همگی پی بست هستند. در گیلکی اشکورات11 واژه بست وجود دارد که از این میان 9 مورد، واژه بست ویژه و 2 مورد واژه بست ساده به شمار می روند. شایان توجه است که به نظر می رسد واژه بست های زبان گیلکی عمدتا فاقد تکیه هستند.
کلید واژگان: تکواژ وابسته, پی بست, واژه بست ویژه, واژه بست ساده, گیلکیClitics, as a subtype of bound morphemes, can be treated as syntactic words. However, they are morphologically dependent on a word with which they make up a morphological unit. This study attempts to describe and analyze clitics in Gilaki (Eshkevarat dialect) by employing a battery of tests proposed in the literature. The data for the present study come from the linguistic intuition of one of the authors and a number of existing written sources. Then, all the bound morphemes were described and analyzed employing phonological, morphological, and syntactic tests. Under Kalavens’s approach (1982, 1985), one can say that as all clitics in Gilaki attach to the end of the base, hence they count as enclitics. Eshkevarat Gilaki contains eleven clitics, nine of which are special clitics and 2 of them are simple ones.
Keywords: Bound Morpheme, Enclitic, Special Clitic, Simple Clitic, Gilaki
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.