به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "ادغام صرفی" در نشریات گروه "ادبیات و زبان ها"

تکرار جستجوی کلیدواژه «ادغام صرفی» در نشریات گروه «علوم انسانی»
جستجوی ادغام صرفی در مقالات مجلات علمی
  • شبنم مجیدی، فاطمه بهرامی*، مزدک انوشه
    در سنت دستور زایشی، پدیده حذف یا زدایش، ساخت های گوناگونی را دربرمی گیرد که در آن ها عناصر پیش بینی پذیر نحوی ذیل شرایط خاصی از اشتقاق زدوده می شوند. از سرآغاز نظریه اصول و پارامترها، یافت تعمیمی که بتواند همه گونه های حذف را تبیین کند، یکی از مسائل بنیادین زبان شناسان بوده است. مقاله حاضر می کوشد تا در چارچوب کمینه گرایی فازبنیاد گامی به سوی این هدف بردارد و تبیین جامعی از انواع مختلف حذف در جملات زبان فارسی به دست دهد. برای این منظور، نخست به مهم ترین موارد حذف در پیشینه پژوهش نگاهی می افکنیم و تبیین های مختلف از این پدیده زبانی را ارزیابی می کنیم. سپس به معرفی سامانه متمم ساز شکافته و بررسی فرافکن های نقش نمای فراتر از گروه زمان می پردازیم تا از این طریق، فرافکنی را که در زبان فارسی هسته فاز بالایی را تشکیل می دهد، بیابیم. بررسی شواهد زبانی نشان می دهد در فارسی، مانند زبان آلمانی، عناصر متمم سازی مانند «که» و «تا» در هسته گروه ایستایی تولید می شوند و سپس به هسته گروه عامل ارتقا می یابند و بنابراین، گروه ایستایی را باید نقطه فاز بالایی تلقی کرد که برخی از فرایندهای حذف را در درون ساختار بند موجب می شود. در ادامه این مبحث، توصیفی تفصیلی از انواع حذف در درون جمله به دست می دهیم و می کوشیم ساخت های محذوفی همچون کافت، شبه کافت، ارتقای گره راست، حذف گروه فعلی، بندزدایی، پی پرسش و خرده پاسخ را براساس رویکرد کمینه گرا تحلیل کنیم. سرانجام در بخش پایانی پژوهش استدلال می کنیم که انواع حذف درون بند بر فرافکن فاز پایینی (vP) یا فاز بالایی (FinP) اعمال می شوند و هسته ها و/ یا سازه هایی را از اشتقاق نحوی می زدایند. این تحلیل با تکیه بر فرایندهای پسانحوی حذف و ادغام صرفی توضیح می دهد که چرا در محمول های مرکب فارسی، جزء غیرفعلی محمول می تواند حفظ یا حذف شود.
    کلید واژگان: حذف, گروه ایستایی, سامانه متمم ساز شکافته, نظریه فاز, ادغام صرفی
    Shabnam Majidi, Fatemeh Bahrami *, Mazdak Anoushe
    Ellipsis phenomena or deletions, in traditional generative terms, involve a number of cases where otherwise expected syntactic material goes missing under some conditions. How to formulate a generalization that can explain all types of deletion has been a central question since the dawn of Principle and Parameters Theory. The present study endeavored to take a step towards this goal within the framework of phase-based minimalist syntax in order to provide a comprehensive explanation of various types of ellipsis in Persian clauses. To achieve this, at first, the main issues of ellipsis were outlined and the success of the different accounts available in the literature were evaluated. Then, the split-C system was introduced and the functional projections dominating the Tense Phrase were examined in order to identify the projection that forms the upper phase in Persian. The empirical evidence shows that, similar to German, the typical complementizers like “ke” (that) and “ta” (in order to) are generated in the head of Finite Phrase (FinP) in Persian and then raises to the head of the Force Phrase (ForceP), thus, the FinP should be considered the upper phase, which triggers some deletion processes in the clause structure. Following this proposal, it was tried to provide a detailed description of the types of deletion within the clause and attempted to analyze the deleted structures such as gapping, pseudogapping, Right Node Raising, VP-ellipsis, sluicing, tag-question, and sentence fragmentation based on the minimalist approach. Ultimately, in the final section of the research, it was argue that the different types of deletion within the clause apply to the lower phase (vP) or upper phase (FinP) and eliminate the heads and/or constituents from the syntactic derivation. This analysis, relying on the post-syntactic operations of deletion and morphological merger, explains why in complex predicates, the non-verbal element can be either retained or deleted.
    Keywords: Ellipsis, Finite Phrase, Split-C System, Phase Theory, Morphological Merger
  • هانا حسینی، شجاع تفکری رضایی*، عامر قیطوری

    به باور شقاقی (1394) گونه آزاد پی بست ضمیری، یعنی ضمایر منفصل، می توانند در جایگاه هسته گروه اسمی قرار بگیرند؛ اما گونه واژه بستی آنها چنین قابلیتی ندارد. این در حالی است که اگر میزبان حرف اضافه باشد، ضمیر می تواند در جایگاه هسته گروه اسمی قرار گیرد. با توجه به این مسئله، پژوهش حاضر می کوشد تا با استفاده از نظریه صرف توزیعی، به تحلیل فرایند شکل گیری ضمایر منفصل و متصل و ماهیت ضمایر متصل به اسم، حرف اضافه و فعل بپردازد، تا در پرتو آن بتواند دلیل وجود چنین رفتار دوگانه ای را بیابد. این پژوهش به شیوه توصیفی-تحلیلی انجام می گیرد و فرضیه های آن با استفاده از استدلال های نظری و شواهد زبانی به بوته آزمایش قرار داده می شود. فرضیه اصلی این پژوهش آن است که رفتار متفاوت ضمایر متصل، ریشه در ماهیت و جایگاه ساختاری ویژه آنها دارد؛ در این زمینه همچنین فرضیه وجود نشانه «M» نیز مطرح می گردد؛ این نشانه که حاصل ادغام صرفی میان تکواژ پایه و ضمیر است بر روی هسته ضمیر متصل هویدا می گردد. یافته های این پژوهش ضمن اثبات وجود نشانه «M»، تمایز ساختاری و ماهیتی ضمایر متصل به میزبان های مختلف را تایید می کند.

    کلید واژگان: ضمیر, صرف توزیعی, واژه بست, مطابقه مفعولی, ادغام صرفی
    Hannah Hosseini, Shoja Tafakkori Rezayi *, Amer Gheitury

    Persian independent pronouns can be considered as the head of noun phrases) Shaghaghi, 2015). However, the head of the noun phrase with a prepositional phrase (preposition + pronominal clitic) can be occupied by a pronominal clitic. To deal with this dual behavior, we adopt distributed morphology, developed by Halle & Marantz (1993), to analyze the internal structure of dependent pronouns or pronominal clitics. This research draws upon descriptive-analytical method, and the data come from Persian language. In this paper, theoretical arguments as well as linguistic evidence will be employed to examine the hypotheses. We suggest that the so-called “pronominal clitics” are actually different elements with different semantic features and structural relationships. Finally, we argue that the (M) index, as a secondary product of morphological merger (Merger) between the two heads, is supposed to be the distinctive element of the dependent pronouns, not of the independent pronouns.

    Keywords: Clitics, Distributed Morphology, Pronominal Clitics, Object Agreement, Morphological Merger
  • مزدک انوشه
    صرف توزیعی انگاره ای دستوری است که در دهه 90 میلادی به کوشش هله و مرنتز (1993، 1994) در بستر نظریه اصول و پارامترها بالیدن گرفته است. این نظریه که مجموعه فرض هایی در باب تعامل بخش های مختلف دستور و ازجمله صرف و نحو و واج شناسی فراهم می آورد، تصریح می کند که ساختار واژه ها نیز مانند گروه و جمله در نحو تولید می شود. بر پایه این رهیافت پادواژه گرا، در مقاله حاضر می کوشیم تا ویژگی های هسته های نقش نما مانند زمان و مطابقه را که جایگاه اتصال عناصر فعلی زبان فارسی هستند، بررسی کنیم و نشان دهیم که چگونه این عناصر وندهای زمان و شخص و شمار را جذب می کنند. برای این منظور، پس از معرفی اجمالی پیشینه پژوهش در باب وندهای گذشته زبان فارسی و تک واژگونگی ریشه های فعلی، به بررسی مبانی صرف توزیعی و به ویژه تمایزهای آن با کمینه گرایی واژه گرا می پردازیم. در ادامه، بر مبنای فرضیه حرکت فعل در محمول های بسیط و مرکب زبان فارسی، نشان می دهیم که فعل های واژگانی و دستوری درون گروه فعلی کوچک از طریق فرایند پسانحوی ادغام صرفی به هسته زمان حرکت می کنند تا از این رهگذر، وندهای زمان و مطابقه را جذب کنند. سرانجام، استدلال می کنیم که خلاف توصیف های سنتی، تنها وند گذشته در فارسی تناوب واجی و خودکار « د/ ت» است. طبق این تحلیل، عنصری به نام ستاک حال یا گذشته در زبان فارسی وجود ندارد؛ بلکه ریشه ای مانند «√بین» دارای دو واژگونه «بین» و «دی» است که جایگاه تظاهر هر یک کاملا تابع محیط واجی (و نه ساخت واژی) است؛ بدین صورت که واژگونه دوم در مجاورت هر وندی که با واج /d/ آغاز شود، می آید (مانند: می دیدیم، دیدن، دیدار) و واژگونه نخست در هر جایگاه دیگری درج می شود (مانند: می بینیم، بینا، بینش).
    کلید واژگان: ریشه, وند گذشته, ادغام صرفی, هم جوشی, شکافت
    Mazdak Anoushe
    INTRODUCTION Distributed Morphology (DM) introduced in Halle and Marantz (1993, 1994) in the early 1990s is a grammatical model that has emerged within the framework of Principles and Parameters. DM which represents a set of hypotheses about the interaction among components of grammar, including Morphology, syntax and phonology claims that the complex structure of a word is created in the same way as is the complex structure of a phrase or sentence. It is important to say that Distributed Morphology is a framework within the Minimalist Program (MP) which rejects the Lexicalist hypothesis and the notion of a generative lexicon (Siddiqi 2009). In this linguistic model, there is only one generative component of the grammar (the syntax) whereas in Lexicalist Minimalism, there are two (the syntax and the lexicon). The four fundamental differences between DM and Lexicalist Minimalism to be mentioned here are categorization, late-insertion, morphosyntactic decomposition, and underspecification. These key notions are very important for my revision in the Persian past tense inflection.
    Key Concepts: Root and Root Allomorphy
    As I told above, there are four characteristics that distinguished DM from MP. But before going through them, I should briefly discuss what is meant by Root and Root Allomorphy in DM. These two concepts are continuously referred through this article. In addition to functional morphemes, the grammar contains morphemes that are called Roots. By definition, Roots are the members of the open-class vocabulary of a language. This part of the vocabulary is typically thought of as connecting with concepts: a system of mental representations of classes, which exists outside of the grammar (Embick 2015 for an overview). The representation and use of Roots is a complex issue, because of their dual nature as grammatical objects that have important connections with (presumably) extragrammtical cognitive systems. A hypothesis that has been adopted in much work is that Roots can be represented by different allomorphs at the PF. Within this framework I will show that a Root like √bin (see) has two different allomorphs in Persian, one of them is bin and the other one is di. This article proposes an analysis of root allomorphy (e.g., ketāb “book”/ kotob “books”) within the framework of DM that showcases the economy constraint minimize exponence. It also accomplishes two other things: First, following Siddiqi (2009), it proposes some of the revisions to the framework of DM in related to the root allomorphy and readjustment rules. Second, it provides an analysis of verbal allomorphy in Persian (e.g., bin/ di). It should be emphasized that when roots appear in the derivation, they do not have grammatical category. This is the first difference between DM and MP which is discussed in the next part.
    Theoretical Framwork
    The theoretical framwork of DM is based on the following characteristics.
    3-1- Categorization
    An important property of Roots is that they have no grammatical category inherently. This assumption derives from earlier work on derivational morphology. According to the category-free theory of Roots, traditional lexical categories like ‘noun’ or ‘verb’ or ‘adjective’ are convenient shorthand labels that refer to syntactic structures in which a Root combines with a category-defining functional head such as little n or v or a. This is what happens for that a root like √bin (see). During the derivation, it may merge with a little noun head to generate the noun bineš (vision), or it can absorb a little adjective head for producing binande (viewer) and so on.
    3-2- Late insertion
    Terminologically, theories that allow for morphemes to receive phonological form after they are combined in the syntactic component are said to have late insertion process. In DM, unlike in GB and its Lexicalist derivatives, rather than manipulating fully formed words, the syntax only manipulates abstract formal features to generate syntactic structures. These morphosyntactic features (such as [plural] and [past]) are selected from a fixed list of abstract features (or feature bundles) rather than being selected from the output of a generative lexicon. The late insertion hypothesis (Halle & Marantz 1994) holds that the phonology which represents the morphological features manipulated by the syntax is provided at PF rather than being present throughout the derivation. At spellout, syntactic terminals in DM are entirely comprised of interpretable features (including roots). Only once all syntactic processes are finished with the structure is phonological content added. This phonology is provided by a component of the grammar called the Vocabulary. The Vocabulary is a static list of items whose function in the grammar is to provide phonology to realize the interpretable features contained in the terminal nodes of a derivation so that that derivation can be pronounced. Individual items within this list are called Vocabulary Items (or VIs for short).
    3-3- Morphosyntactic decomposition
    One of the strengths of the Distributed Morphology framework is the parallel between syntactic structure and morphological structure. Since the grammar of DM manipulates only syntactic features, the complex structure of a word is created in the same way as is the complex structure of a sentence. Spelling out a complex constituent of the syntax as a “phrase” or a “word” depends on the nature of VIs in the structure. In this model not only the verb mi-binam (I see) is produced in syntax, but also the noun bineš (vision) is derived in the same component.
    3-4- Underspecification
    Distributed Morphology uses underspecification in the insertion of Vocabulary Items into a terminal node of the syntax. The insertion of a VI is governed by the subset principle which allows for a VI with certain specifications to be inserted into any node that satisfies those specifications, regardless of whether or not it exceeds those specifications. This characteristic of DM is very important for my proposal regarding to past inflection in Persian.
    Results & Discussion Based on the above theoretical framework, I try to investigate the properties of the functional heads such as T and Agr to which verbal elements adjoin and show how past tense suffixes and phi-features are absorbed by the verbs. To account for this, first I briefly review the literature on the Modern Persian tense affixes and root allomorphy, before providing a survey of DM, specifically focusing on how it is different from Lexicalist Minimalism. In line with what holds for verb movement in simplex ýand complex predicates, I will discuss in detail that lexical and grammatical verbs within the little vP move to T via a post-syntactic operation, i.e. morphological merger, to pick up inflectional morphology. Contrary to the claim in the literature, I finally suggest that the automatic phonological alternation “-d/ -t” is the only past tense affix in Persian (this explanation is also true for the past participle and infinitive affixes). According to this analysis, there are no present or past stems in Persian, but a Root like “√bin” (see) has two allomorphs “bin” and “di” while condition under which they occur is predictable and can be described in purely phonological (not morphological) terms: the latter must always be inserted immediately before a morpheme with an initial /d/, and the former obeys elsewhere condition. This conclusion is based on the underspecification and subset principle introduced above.
    Conclusions
    The present study shows that: 1. The automatic phonological alternation “-d/ -t” is the only past tense affix in Persian.
    2. The automatic phonological alternation “-de/ -te” is the only past participle affix in Persian.
    3. The automatic phonological alternation “-dan/ -tan” is the only infinitive affix in Persian.
    4. A Root like “√bin” (see) has two allomorphs in Persian: 4-1- Di: appears before an affix with an initial /d/, such as: didār, dide, didan, didam.
    4-2- Bin: appears elsewhere, such as: bineš, binande, binā, mi-binam.
    Keywords: Root, Past tense affix, Morphological merger, Fusion, Fission
  • مزدک انوشه
    ساختار نحوی نفی جمله[1] پژوهش های بسیاری را در اغلب رویکردهای زبان شناختی برانگیخته است. در مطالعاتی که در چند دهه اخیر در دستور زایشی صورت گرفته اند، به جنبه های گوناگونی از این پدیده زبانی توجه شده که تعیین جایگاه گروه نفی[2] از مهم ترین آن هاست. در واقع، در زبان های مختلف نه تنها صورت آوایی عناصر منفی ساز جمله متفاوت است، بلکه حتی جایگاه زیرساختی این عناصر نقش نما نیز تفاوت دارد. بدین ترتیب، در مقاله حاضر جایگاه فرافکن نفی در فارسی را در چارچوب نظریه صرف توزیعی (هله و مرنتز 1994) بررسی می کنیم و بر پایه آموزه های نظری و شواهد تجربی، نشان می دهیم که برخلاف برخی از پژوهش های نحوی، گروه نفی در این زبان بلافصل بر گروه زمان مسلط است و عنصر فعلی نیز از رهگذر فرایند پسانحوی[3] ادغام صرفی[4] هسته گروه نفی را جذب می کند. افزون بر این، ازآنجاکه در حوزه نحو، سازوکار نفی پیوند مستقیمی با پدیده قطبیت منفی[5] دارد یعنی عناصری که توزیع شان محدود به بافت هایی است که منفی قلمداد می شوند در ادامه به تعیین شرایطی می پردازیم که به هیچ واژه ها[6] در جملات خبری مجوز حضور می دهند. در این روند، مطالعه هیچ واژه ها که در گروه نفی واژه ها[7] می گنجند، نه تنها تصویر روشن تری از این عناصر حساس به بافت به دست می دهد، بلکه حتی به تبیین ماهیت و جایگاه نحوی فرافکن نفی جمله کمک می کند.
    [1]. Sentential negation
    [2]. Negation Phrase (NegP)
    [3]. Post-syntactic process
    [4]. Morphological merger
    [5]. Negative polarity
    [6]. N-Woed
    [7]. N-word
    کلید واژگان: فرافکن نفی, نفی واژه, قطبیت منفی, ادغام صرفی, زمان ناقص
    The syntactic expression of sentential negation has given rise to a lot of research in most linguistic frameworks. During the last few decades of research in generative grammar, studies on negation focus on a range of topics, including the position of Negation Phrase. Indeed, not only do languages vary with respect to the form of negative elements, but the underlying position of these functional elements is also subject to cross-linguistic variation. Within the framework of Distributed Morphology (Halle & Marantz 1994), the present study investigates the position of NegP in Farsi. Contrary to the claim in the literature, it will be argued - both on theoretical and empirical grounds - that in this language NegP immediately dominates TP and verbal elements absorb the functional head of Negation Phrase via a post-syntactic process, called morphological merger. Moreover, the syntax of negation is connected to the phenomenon of negative polarity, i.e. items whose distribution is limited to a number of negative contexts. So, this article examines the conditions which license the occurrence of N-phrases (N-words) in indicative structures. Clearly, studying N-phrases provides more insight not only into the nature of such context-sensitive elements, but also into the syntactic nature and position of sentential negation itself.
    Keywords: Negation Phrase, N-word, negative polarity, morphological merger, defective Tense
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال