به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « esfandiyar » در نشریات گروه « ادبیات و زبان ها »

تکرار جستجوی کلیدواژه «esfandiyar» در نشریات گروه «علوم انسانی»
  • حسین میرزا نیک نام

    آنچه اسفندیار را در نخستین روز نبرد بر رستم غلبه می‌دهد نه زور بازو، که نیروی ماورایی رویین‌تنی است؛ موهبتی که از سوی اهورامزدا، قوی‌ترین ایزد آیین زرتشتی به او عطا شده است و رستم برای غلبه بر آن، ناچار است ایزدان و نیروهای ماورایی کوچک‌تر را به یاری بخواند تا مجموع این نیروها، بر نیروی رویین‌تنی اسفندیار غلبه کند. چون در حماسه‌های ملی ایران ایزدان حضور مستقیم ندارند، ناگزیر باید به نشانه‌ها و شواهد جنبی توجه شود. در شاهنامه، نشانه‌های متنی متعددی دال بر حضور گسترده نیروهای ماورایی، اعم از ایزد، دیو، پری و... وجود دارد که رستم از آنها یاری می‌خواهد و سبب می‌شود نیروی ماورایی رستم بر نیروی ماورایی رویین‌تنی اسفندیار غلبه کند و او را از پای درآورد. در این مقاله شواهد متنی و بین متنی حضور این نیروهای ماورایی و یاری‌خواهی رستم از این نیروها توصیف و تحلیل شده‌‌اند؛ و حاصل تحلیل، دریافت و تایید این نکته است که مجموعه‌ای از نیروهای ماوراءالطبیعی در نبرد انجامین به یاری رستم آمده‌اند و این امر سبب تعادل در نیروهای ماوراءالطبیعی دو طرف، و پیروزی رستم بر اسفندیار گردیده است. این پژوهش، از دسته پژوهش‌های کیفی است و بر اساس «تحلیل متن» صورت گرفته است.

    کلید واژگان: حماسه, شاهنامه, رستم و اسفندیار, ایزدان یاریگر, نیروهای ماوراءالطبیعه}
    Hosain Mirza Niknam

    On the first day of the battle, Esfandiyār overcomes Rustam with the power of invulnerability, a divine power, and not by use of muscle. This is a blessing given by Ahura Mazda, the strongest god of Zoroastrianism. Rustam has to ask the gods and smaller supernatural forces to help him to overcome Esfandiyār's invulnerability. In Shāhnāmeh, there are numerous signs of the widespread presence of supernatural forces, including gods, demon, fairy, and Rustam calls them to overcome Esfandiyār. The present article attempts to analyze textual and inter-textual evidences of the role of supernatural forces and Rostam's help from them. The results show that a group of supernatural forces came to Rostam's aid in the last battle, and this caused a balance in the supernatural forces on both sides and led to Rostam's victory over Esfandiyār. The research is a qualitative one based on text analysis.

    Keywords: Epics, Shāhnāmeh, Rostam, Esfandiyār, Helping Gods, Supernatural Forces}
  • علی یزدانی راد*
    داستان رستم و اسفندیار به مثابه یکی از فراگیرترین و پرمایه ترین داستان های حماسی ایران، تا کنون موضوع پژوهش های متعددی قرار گرفته است و از دیدگاه های گوناگون، بررسی و تفسیر شده است. هر یک از این پژوهش ها، به سهم خود پرتوهایی بر این داستان افکنده اند و گاه هم زمان با آن، ابعاد و زوایایی از فرهنگ و تاریخ ایران را هم روشن نموده اند. پژوهش حاضر نیز که پژوهشی توصیفی-تحلیلی و مبتنی بر روش تحقیق تاریخی است می کوشد تا از زاویه ای دیگر و با نگاهی متفاوت، داستان رستم و اسفندیار را بازخوانی کند و این فرضیه را به آزمون بگذارد که این داستان حماسی، میوه و محصول تحلیل و تفکر مورخ اندیشمند ایرانی از پدیده ای است که بارها در تاریخ ایران و سایر کشورها روی داده است؛ این پدیده تاریخی، تقابل همیشگی میان قدرت مرکزی و قدرت های محلی است که سده ها پس از پیدایش و رواج داستان رستم و اسفندیار در ایران، ابن خلدون آن را در قالب نظریه معروف خود درباره چگونگی ظهور و سقوط دولت ها، تنظیم و بیان نموده است. نتیجه پژوهش، ضمن تایید فرضیه فوق و ارایه فهمی نو از داستان رستم و اسفندیار، همچنین پرتوی است بر ویژگی های تاریخ نگری و تاریخ نگاری ایرانیان در روزگار باستان.
    کلید واژگان: رستم و اسفندیار, تمرکزگرایی, قدرت های محلی, قدرت پهلوانی, ابن خلدون}
    Ali Yazdani Rad *
    The story of Rostam and Esfandiyar, as one of the most widespread and rich epics in Iran, has been the subject of numerous researches and has been studied and interpreted from various perspectives. Each of these researches, for their part, have shed light on this story and sometimes, have clarified some aspects of the Iranian culture and history. The present study, which is descriptive-analytical research based on the historical research method, tries to re-read the story of Rostam and Esfandiyar from another perspective and to test the hypothesis that this epic is the product of the analysis of the wise Iranian historians of a phenomenon that has occurred many times in the history of Iran and other countries. This historical phenomenon is a constant conflict between the central power and the local powers, which centuries after the emergence and spread of the story of Rostam and Esfandiyar in Iran, Ibn Khaldun formulated it in the form of his famous theory of how states emerged and fell. While confirming the above hypothesis and presenting a new understanding of the story of Rostam and Esfandiyar, the result of this research is also a light on the characteristics of historiography and the historical perspective of ancient Iranians.
    Keywords: Rostam, Esfandiyar, Centralism, Local Powers, Pahlavan, Ibn Khaldun}
  • محمود رضایی دشت ارژنه*، فرخ حاجیانی، علی فرزانه قصرالدشتی
    رویین تنی یکی از مباحث تکرار شونده در حماسه های جهان است که در شاهنامه و مهابهارت نیز نمود یافته است. اما درباه علت رویین تنی روایت های متعددی در سرتاسر جهان دیده می شود؛ رویین تنی با آب، رویین تنی با خون اژدها، رویین تنی به کمک خدایان و... که همگی قدمت بسیار دارند و با اساطیر کهن پیوند خورده اند و یافتن نشانه های روایت کهن تر در آنها سخت می نماید. در سوی دیگر نیز آیین های شمنی، آیین های بسیار کهنی هستند که در واقع تکرار اسطوره های بسیار کهن بوده اند. بنابراین می توانند در یافتن اشکال کهن اسطوره راهنمای بسیار مفیدی باشند. در این تحقیق سعی شده است علل رویین تنی در روایت های شاهنامه و مهابهارت، بر اساس آیین های شمنی تحلیل شده و اصیل ترین روایت در باب رویین تنی به دست آید. بر اساس این تحقیق رویین تنی به واسطه بلعیده شدن توسط اژدها که در اسطوره روایت های ایرانی نمود یافته، اصالتی بسیار کهن تر دارد؛ اما قدیم ترین روایت احتمالا روایت رویین تنی ارجونه است که با تغییراتی در مهابهارت نمود یافته است.
    کلید واژگان: رویین تنی, شاهنامه, مهابهارت, شمنیسم, اسفندیار}
    Mahmood Rezaii Dast Arjaneh *, Farrokh Hajiani, Ali Farzane Qasrodashti
  • حمیدرضا اردستانی رستمی*

    نگارنده در جستار پیش رو می کوشد تا با استفاده از منابع دوره اسلامی و به روش توصیفی تحلیلی، مقصود اسفندیار از واژه «ایرانیان» را در این مصراع: «همه کشور ایرانیان را دهم» که در هنگام گله گزاری از گشتاسپ نزد مادرش می گوید، روشن سازد. بسیاری از پژوهندگان شاهنامه این پرسش را مطرح کرده اند که مگر ایران در زمان گشتاسپ در دست ایرانیان نبوده است که اسفندیار می خواهد پس از گرفتن آن از پدر، آن را در اختیار ایرانیان گذارد؟ نتیجه پژوهش نشان خواهد داد که پهلوانان عهد کیخسرو، گویا از آنجا که لهراسپ، پدربزرگ اسفندیار، کیش صابیی دارد (در شاهنامه نشانه هایی از آن آمده و در منابع دیگر به صابیی بودن او به آشکار اشاره شده است) و با بیگانگانی چون بخت النصر بابلی، پیوندهایی بسیار نزدیک داشته است، او را نانژاده و بیگانه می پنداشتند. اسفندیار در مصراع یادشده و در تقابل با پدرش، می خواهد همین موضوع را پیش کشد؛ پس «ایرانیان» در سخن او یعنی پهلوانان سیستان؛ زیرا پارت ها که خاندان زال و گودرز از آنان اند، سرزمین خود و پیرامون آن را ایران شهر می گفتند و سیستان را می توان با توجه به شواهدی که خواهد آمد، در پیوند با ایران ویج (پهنه ایرانی) دانست.

    کلید واژگان: لهراسپ, صابئی, بخت النصر, ایرانیان, سیستان, اسفندیار}
    Hamidreza Ardestani Rostami *

    Using the sources from the Islamic era and an analytic-descriptive research method, the author seeks to illuminate what Esfandiyar means by the term “Iranians” in the hemistich of “I shall give the realm to Iranians”, while complaining about his father, Goshtasb, to his mother. Many researchers of the Shahnameh (The Book of Kings) have raised this question whether Iran was not already in the hands of Iranians, so Esfandiyar would plan to take it back from his father and bring at their disposal? The research findings show that during the era of Kay Khosrow, Heroes considered Lohrasp, the grandfather of Esfandiyar, as an alien of ignoble origin,as he was a mandaeist (there are some inferences to this in The Shahnameh, while some other sources directly refer to his mandaeism), and he had close relations with such foreigners as Nebuchadnezzar II. In the hemistich quoted above, Esfandiyar intends to raise this subject to his father. Thus, “Iranians” in his words means Heroes of Sistan because the Parthians, of whom the dynasty of Zal and Gudarz are descendants, called their homeland and the surroundings “Iran-Shahr”. In the light of evidences, Sistan can be considered in connection with the expanse of Iranians (Iran-wīj)

    Keywords: Luhrasp, mandaeism, Nebuchadnezzar II, Iranians, Sistan, Esfandiyar}
  • محمود آقاخانی بیژنی، اسحاق طغیانی، محسن محمدی فشارکی
    قربانی یک آیین مذهبی است که در میان اقوام و ملل مختلف با اهداف گوناگون رواج دارد. بسیاری از سنت های دینی برای دور ماندن از بلایا و یا رفع آن، کشتن یک حیوان را توصیه می کنند. برخی از پژوهشگران کشتن شتر به دستور اسفندیار در داستان «رستم و اسفندیار» و همچنین کشته شدن سیاوش به دستور افراسیاب و سرخه به دستور رستم را نوعی آیین قربانی قلمداد می کنند. در پژوهش حاضر که به شکل بنیادی بر پایه مطالعات کتابخانه ای و به روش توصیفی تحلیلی انجام شده است، سعی کردیم تا نشان دهیم که در داستان «رستم و اسفندیار» (کشتن شتر به دستور اسفندیار) و در داستان سیاوش (نحوه کشتن سیاوش و سرخه) عمل آیینی قربانی وجود ندارد. برای روشن شدن این امر، پس از تحلیل و تعریف آیین قربانی، به تحلیل داستان رستم و اسفندیار و سیاوش در شاهنامه پرداخته شده است. درنهایت، هیچ نشانه ای از آیین قربانی در این دو داستان وجود ندارد و در داستان رستم و اسفندیار کشتن شتر نوعی بلاگردانی است.
    کلید واژگان: شاهنامه, داستان رستم و اسفندیار, داستان سیاوش, بلاگردانی, آیین قربانی}
    Mahmoud Aqakhani Bijani, Eshaq Toqyani, Mohsen Mohammadi Fesharaki
    Sacrifice is a religious custom spreading among different folks and nations with various purposes. Many religious traditions recommend killing an animal in order to stay away from disaster or to avert it. Some scholars take into account that the killing a camel ordered by Esfandiyār in the story of Rostam and Esfandiyār, and also the killing of Siavash by Afrasiyab and Sorkheh due to command of Rostam are amongst the types of sacrifice. The present research which has been conducted in a fundamental way, based on library studies and descriptive-analytic method has tried to show that there is no ritual sacrifice in the story of Rostam and Esfandiyār (killing a camel by the order of Esfandiyār) and the story of Siavash (how to kill Siavash and Sorkhe). To clarify this issue, the story of Rostam and Esfandiyār and Siavash in Shahnameh has been analyzed after analyzing and defining the sacrifice custom. Finally, there is no sign of sacrifice in these two stories, and killing a camel in the story of Rostam and Esfandiyār is a kind of apotropaic magic.
    Keywords: Shahnameh, The story of Rostam, Esfandiyār, The story of Siavash, Apotropaic magic, Sacrifice custom}
  • حسن حیدری *، محمدرضا عمران پور، مهدی قاسم زاده
    هدف مقاله حاضر این است که نقش «تقدیم فعل» را در پروراندن زبان حماسی در داستان «رستم و اسفندیار» نشان دهد. «تقدیم فعل» از مولفه های علم معانی است که به نقش بلاغی آن در متون ادب فارسی، توجه چندانی نشده است. این پژوهش به شیوه کتابخانه ای و بر مبنای نظریه «نظم» عبدالقاهر جرجانی انجام شده است. به منظور دستیابی به مقصود، تمام افعال مقدم شده بر سایر اجزای جمله در داستان «رستم و اسفندیار» و بسامد آماری آن ها، با توجه به وجوه افعال و اغراض بلاغی و لحن جملات هر یک مشخص شده است. بررسی های آماری نویسندگان مقاله، بیانگر این است که تقدیم فعل در کنار ضرورت وزن، با هدف برجسته سازی زبان و لحن حماسی داستان انجام می گیرد و دلایلی چون تاکید بر فعل در زبان حماسه و مقدم شدن پیاپی افعال در چند مصراع یا بیت و اختصاص حدود نیمی از افعال مقدم شده به مضامین حماسی چون مفاخره و هشدار و تهدید و توبیخ و ملامت و وعده های پهلوانان، می تواند موید این باشد که تقدیم فعل در حماسی تر شدن زبان داستان موثر بوده و فردوسی این شیوه بلاغی را به همین منظور به کار برده است.
    کلید واژگان: شاهنامه, داستان رستم و اسفندیار, علم معانی, تقدیم فعل, اغراض بلاغی}
    Hasan Heidary *, Mohammad Reza Omranpour, Mahdi Ghasemzadeh
    Present paper is to show the role of "precedence of verbs" in language expansion in the epic story of Rostam and Esfandiar. "Precedence of verbs" is one of semantic components whose rhetoric role in Persian literature has not been paid much attention. Based on "order" theory of ʿAbd al-Qāher Jorjāni,this research has been conducted through a library method. In order to achieve the goal, all verbs preceding the other components of the sentence in the story of "Rostam and Esfandiar" and their statistical frequency have been distinguished with regard to their verbal aspects, rhetoric purposes and the intonation of sentences. The author's statistical analysis indicates that the "precedence of verbs", along with the necessity of meter, is done to make the language and epical tone of the story outstanding and some reasons such as emphasizing on the verb in epic language, sequential precedence of verbs in some verses and assigning about half of the precedent verbs to the epic themes like boasting, warning and threatening, chastise and reproach and the promises of heroes can confirm that the precedence of verbs was effective to make the language of the story more epic and this is the reason Ferdowsi has used this rhetoric method.
    Keywords: Shahnameh, the of Rostam, Esfandiyar, Semantics, Precedence of Verbs, Rhetoric Purposes}
  • علی صالحی، ابوالقاسم دادور
    اندیشه رویین تنی، که ریشه ای کهن داشته و بیانگر آرزوی دیرینه بشر برای دستیابی به آسیب ناپذیری و بی مرگی است، به انحای گوناگون در میان اسطوره های ملل مختلف نمود یافته است. سه اسطوره رویین تنی، یعنی آشیل، اسفندیار و زیگفرید، در مقایسه با سایر رویین تنان از تواتر بیشتر و جامع تری برخوردارند و رویین تنی به عنوان یک انگاره کهن الگویی در روایت هر سه اسطوره قابل بحث و مطالعه است. از آنجا که بسیاری ازپژوهشگران شباهت های میان این سه اسطوره را ناشی از نظریه کهن الگویی یونگ دانسته اند، تلاش شده است در این پژوهش میزان صحت و سقم موضوع بررسی شود. روش تحقیق در این پژوهش، اسنادی و کتابخانه ای است. این مطالعه، با هدف شناسایی ریشه های مشترک این اسطوره های رویین تن، از منظر نظریه کهن الگوها به بررسی نقاط اشتراک و افتراق میان آنها و میزان اثرپذیری این سه اسطوره از یکدیگر پرداخته است و با رویکرد کهن الگویی در مطالعه تطبیقی میان اسفندیار، آشیل و زیگفرید، به این سوال پاسخ می دهد که چه ریشه های مشترک و یا متمایزی را می توان در مطالعه این سه اسطوره رویین تن یافت و تا چه میزان شباهت های موجود میان این سه اسطوره را می توان با نظریه کهن الگویی توجیه کرد. از مهم ترین نتایج این پژوهش، تقویت نظریه تاثیرپذیری فردوسی از هومر در خلق اسطوره اسفندیار است.
    کلید واژگان: اسطوره, کهن الگو, اسفندیار, آشیل, زیگفرید, رویین تن}
    Ali Salehi, Abolqasem Dadvar
    The concept of invulnerability has a long history; it expresses the long-term desire of mankind to achieve immortality, and has been presented in various ways among the myths of various nations. The three myths of invulnerability, namely, Achilles, Esfandiyar, and Siegfried, have a widespread frequency comparing other myths, and the concept of invulnerability as an archetype can be studied in all three myths. Since many scholars have considered the similarities between these three myths as a result of Jungian archetype theory, the present article attempts to check the issue. The method used is descriptive and library research. With the aim of identifying the roots of these myths and based on the theory of archetype, the research reviews the common and uncommon points of the three myths; it studies three myths, Achilles, Esfandiyar, and Siegfried with comparative method and answers these questions: what common and distinctive roots can be found in the study of these three myths, and to what extent the similarities between these three myths can be justified by the theory of archetype. One of the most important results of the research is reinforce of the theory of influence of Ferdosi from Homer in the creation of Esfandiar's mythology.
    Keywords: Myth, Archetype, Achilles, Esfandiyar, Siegfried}
  • علیرضا غفوری*
    بسیاری از منتقدین و متخصصین ایرانی شاهنامه، همچون همتایان غربی خود، بارها اسفندیار و همتای یونانی اش آشیل را با یکدیگر مقایسه کرده اند. در این میان، آنچه بیش از هر چیز توجه منتقدین را به خود جلب کرده است، موتیف رویین تنی این دو قهرمان است. با پذیرش و فرض رویین تنی این دو قهرمان، برخی میانورد اسفندیار شاهنامه را برگرفته از داستان های حکایت شده در ایلیاد و اودیسه حماسه سرای یونانی، هومر دانسته اند. در این نوشتار، سعی شده است با مطالعه فرض رویین تنی آشیل و اسفندیار و همچنین تنی چند از دیگر قهرمانان رویین تن پنداشته شده ادبیات جهانی، نشان دهیم که آیا آشیل و اسفندیار، قهرمانانی فانی یا نامیرا و رویین تن هستند. نتیجه این بررسی می تواند تاییدی بر درستی یا نادرستی نظریه تاثیرپذیری شاهنامه از حماسه های یونانی باشد که برخی از حماسه پژوهان مطرح کرده اند .
    کلید واژگان: رویین تنی, بیمرگی, قهرمانان رویین تن, آشیل, اسفندیار}
    Alireza Ghafouri *
    Les critiques et les spécialistes iraniens de Chahnameh aussi bien que les comparatistes occidentaux ont à maintes reprises mis en parallèle Esfandiyâr et Achille, son homologue grec. Le motif qui a le plus souvent attiré leur attention sur le sujet consiste en invulnérabilité des deux héros redoutables. Un tel parallèle implique que l’on voie l’épisode d’Esfadiyâr de Chahnameh susceptible d’être redevable à l’Iliade et à l’Odyssée de l’aède grec Homère. Dans cet article, nous avons pour objectif de démontrer, d’une part, la véracité de la théorie de l’influence des épopées homérique sur la tradition nationale iranienne, et de l’autre, d’examiner si la tradition homérique considère Achille comme un héros mortel ou au contraire immortel et invincible. Ainsi, nous menons une étude sur les héros supposés invulnérables dans les traditions épiques mondiales et elle sera suivie d’une étude plus détaillée sur la question de l’invulnérabilité d’Achille et d’Esfandiyâr.
    Keywords: Invulnerability, immortality, invulnerable heroes, Achill, Esfandiyar}
  • غلامعلی فلاح*، لیدا آذرنوا
    کانون روایت در تحلیل شگردهایی که داستان پرداز در خلق داستان های خود از آن ها بهره می گیرد اهمیت فراوان دارد. زاویه دید، با درنظرگرفتن بسط معنایی خود در روایات مدرن، منظری است ویژه که راوی به یاری آن مولفه های زمانی مکانی، شناختی عاطفی و ایدئولوژیکی جهان داستانش را شکل می دهد و گاه با تغییر و ایجاد تنوع در زاویه های دید و عرضه دیدگاه های گوناگون، مخاطب را به خوانش متن فرامی خواند و درنتیجه تعامل میان راوی، شخصیت و خواننده، داستان روندی پویا می یابد. در داستان «رزم رستم و اسفندیار» راوی با بهره گیری از کانون های گوناگون و متغیر روایی، صحنه ها، حوادث، شخصیت ها، کنش ها، اندیشه ها و احساسات درونی و برونی آنان را به زیبایی و هنرمندانه دربرابر دیدگان ما به تصویر می کشد و با غیاب و حضور خود در پاره های داستان و درهم آمیختن دو شیوه نقل و نمایش، مخاطب را به حضور، ارزش گذاری و قضاوت فرامی خواند. گاه با روایت داستان از دریچه دید شخصیت ها، بر القاء موثر و صمیمانه داستان می افزاید و از کانون بدون راوی یا از زبان شخصیت ها به بیان آموزه ها و جهان نگری ویژه خود می پردازد و درنتیجه زمینه برای طرح و تلاقی آرای گونه گون فراهم می آید و از این منظر روایت با بسیاری از روایات مدرن امروزی برابری می کند. تحلیل گوشه هایی از این داستان می تواند نبوغ فردوسی را در خلق این شاهکار جهانی به نمایش بگذارد.
    کلید واژگان: کانونی سازی, ژنت, داستان پردازی, فردوسی, رزم رستم و اسفندیار}
    Qolam Ali Fallah*, Lida Azarnava
    The narrative focus has a significant role in the analysis of those techniques that the storyteller uses in creating his own stories. The point of view, with respect to its semantic extension in modern narratives, is a special aspect by which the narrator shapes the temporal, cognitive – emotional and ideological components of his story and the narratee is sometimes led to read the text when the narrator changes and creates various points of view and presents different views. Therefore, the story finds a dynamic process by an interaction among the narrator, the character and the reader. In the story of Rostam and Esfandiyar, the narrator portrays the setting, incidents, characters and their actions, thoughts and inner feelings in an aesthetic and beautiful way and this is done by using different and changeable narrative focuses. In addition, the narrator provides presentation, evaluation and judgment of the story by his absence or presence in some parts of the story and also by combination of two ways of narration and drama. Furthermore, sometimes the narratee is led to a more effective and sincere inspiration of the story by narrating the story from the characters’ point of view. In addition, the narrator expresses his own doctrines and special ideology by using non-narrator focus or the characters’ words; as a result he prepares the situation for the presentation and conjunction of different views or opinions, and in this aspect it equals many modern narratives. The analysis ofa few parts of this story can show Firdausi’s exceptional genius in his creation of this universal masterpiece.
    Keywords: focalization, Genette, narration of Firdausi, the battle of Rostam, Esfandiyar}
  • علیرضا غفوری
    در این مقاله با مطالعه حماسه گیلگمش، ایلیاد و میانورد (اپیزود) اسفندیار در شاهنامه تلاش میکنیم کارکرد مکان، زمان و امور اعجاب انگیز را در سه حماسه متعلق به بینالنهرین، یونان و ایران بررسی نماییم. در واقع سعی ما بررسی نقش سه عنصر زمان، مکان و امور اعجابانگیز در چگونگی به انجام رسیدن دلاوری های گیلگمش، آشیل و اسفندیار، قهرمانان این سه اثر حماسی ست. هدف اساسی ما عبارت است از رد برخی نظریات نادرست ارائه شده توسط بعضی پژوهندگان ادبیات تطبیقی که بر تاثیر مستقیم یک حماسه بر حماسه هایی که بعد از آن بوجود آمدهاند تاکید می نمایند. درعوض این مقاله خوانشی جدید از حماسه مبتنی بر جهان شمول بودن خصوصیات این نوع ادبی را پیشنهاد میکند.
    کلید واژگان: مکان, زمان, امور اعجابانگیز, گیلگمش, آشیل, اسفندیار}
    Alireza Ghafouri
    In the present research paper, we try to analyze the place, time and wonderful events in three Mesopotamian, Greek, and Iranian epics through studying Gilgamesh, the Iliad and Esfandiyar Episode in Shahnameh. Indeed we try to study the role played by place, time and wonderful events in braveries demonstrated by Gilgamesh, Achilles, and Esfandiyar, the heroes of three epics works. Our essential objective is to reject some of untrue theories presented by some of comparative literature researchers that emphasize on the direct influence of one epic on the epics written afterwards. The present paper proposes a new approach to study the epics based on transcultural characteristics of this literary genre.
    Keywords: Space, Time, Wonderful Events, Gilgamesh, Achilles, Esfandiyar}
  • مصطفی صدیقی
    روایت و روایت پردازی جدا از پیشینه کهن آن، در دهه های اخیر با نظریه های کسانی مانند ژنت، تودوروف و بارت قلمروهای جدیدی را در تحلیل متون گشوده است. ژنت معتقد است نسبت میان زمان متن و زمان داستان وضعیت های گونه گونی را فراهم می آورد که بسامد مکرر یکی از زیرشاخه های آن است. بسامد مکرر نقل چندین باره حادثه ای است که یک بار اتفاق افتاده است. زادن زال، طرد از سوی پدر و پرورش یافتن نزد سیمرغ پس از روایت فردوسی نه بار دیگر از زبان سام، زال و اسفندیار تکرار می شود اما به شکل ها و نیات مختلف. این موضوع بر پایه زمان روایت تحلیل شده، در کنار آن، جهت تبیین دقیق تر، مباحثی نظیر سطوح روایی و موثق یا ناموثق بودن راوی نیز طرح و بررسی شده است. فردوسی به عنوان راوی تاریخی در روایت گذشته نگر خود به شکل های مختلف مداخله می کند. سپس راویانی که خود شخصیت های روایت هستند، آن روایت را با حذف یا اضافه هایی هدفمند تکرار می کنند که در این میان جدا از روایت سام و زال، روایت اسفندیار تفاوتی بنیادی با بقیه دارد.
    کلید واژگان: شاهنامه, فردوسی, زال, سام, اسفندیار, زمان روایت, بسامد مکرر}
    Mostafa Sedighi
    Apart from its ancient history، narratology has opened new territory in text analysis with the theories of people like Genette، Todorov and Barthes in recent decades. Genette believes that the relations between text-time and story-time cause different situations one of which being repetition frequency. Repetition frequency is the frequency of referring to an event which has happened only once. After the narration of the same event by Ferdowsi، the story of the birth of Zal، his father’s rejection and his being raised by Simurgh، are heard nine more times from Sam، Zal and Esfandiyar albeit in different forms and with different intentions. This subject has been analyzed based on narration-time. To further clarify the point، subjects such as narrative levels and reliability or unreliability of narrator have been studied. Ferdowsi as a historical narrator interferes with his own retrospective narration in different ways. Then certain characters in the story repeat the same account with “purposeful” additions and removals. Apart from the accounts given by Sam and Zal، that of Esfandiyar’s is fundamentally different from the other two.
    Keywords: Shahnameh, Zal, Genette, frequency, narrative levels, reliable, unreliable narrator, Esfandiyar}
  • زهرا حیاتی
    در بلاغت سنتی، دو سطح معنایی واژه ها و گزاره ها با اصطلاحاتی چون معنای ظاهری و باطنی، معنای حقیقی و مجازی، معنای اولیه و ثانویه، و دلالت صریح و دلالت ضمنی شناخته می شوند. علم معانی که در کنار بیان و بدیع، یکی از اصلی ترین شاخه های علوم بلاغی است، کارکرد مجازی جملات و دلالت های ضمنی آن را بازمی شناسد. مبانی این علم نشان می دهد گاه افق معنایی متن از طریق دلالت های ضمنی جملات حاصل می شود. ازآنجاکه در علم معانی دلالتمندی سخن با توجه به حال مخاطب و اقتضای موضوع دریافت می شود، با دسته بندی گروه های هم سخن و تحلیل گفت وگوهای آنان در موقعیت های مختلف داستان می توان به طور مشخص و مستدل به معانی مجازی گفت وگوها و کارکرد هنری آن دست یافت؛ چنانکه در داستان رستم و اسفندیار می توان استدلال کرد: 1. پردازش درونمایه و تاثیر عاطفی داستان رستم و اسفندیار بر معانی مجازی گفت وگوها استوار است. 2. گفت وگوهایی که در معنای حقیقی و اولیه فهمیده می شوند، یا کارکرد داستانی دارند و به نقاط فصل و وصلی شبیه هستند که رویدادها را به یکدیگر متصل می کنند یا کارکرد عاطفی دارند و احساسات شخصیت ها را به صورت مستقیم بیان می کنند. 3. طیف دلالت های ضمنی می تواند درونمایه داستان، کانون عاطفی روایت، وضعیت تراژیکی داستان و ویژگی های شخصیت ها را در داده های کمی و عینی بازنماید؛ چنانکه زیربنای مشترک معانی مجازی کلام اسفندیار، اعتراض و انتقاد از دو قدرت مسلم شاهنامه رستم و گشتاسب است و ایستادگی او را در برابر سنت حماسی فاش می کند؛ یا بسامد تقریبا یکسان معانی «مقاومت» و «سازش» در گفت وگوهای رستم از یک سو شخصیت پیر و با تجربه او را نشان می دهد و از سوی دیگر جایگاه برزخی او را در داستان مشخص می نماید.
    کلید واژگان: شاهنامه, رستم و اسفندیار, معانی, دلالت ضمنی, گفت وگو}
    In classical rhetoric, two dimensions of words and sentences are expressed with terms like primary and secondary meaning; real and figurative meaning; or outward and inward meaning. The branch of rhetorical figures which focus on connotation is known as “the meaning” in Islamic& Iranian literary sciences. It can show the semantic areas of the text by analysis of sentences’ connotations. In the method of discussion, critics emphasize on subject matter and audiences, to find the final meaning. This essay reviews the dialogues of ROSTAM & ESFANDIYAR (from shâhnâme) through considering the situation of addressed characters and classifying of participants in dialogues to understand the artistic function of statements. The issuesare: 1. the theme and emotional impression have been expressed in the figurative meanings of dialogues. 2. dialogues have usually two functions: it connects or separates the events of story by its narrative roles; or reveals the feelings of characters by its emotional functions. 3. the common figurative meaning in sayings of ESFANDIYAR imply his critical position to political and ideological powers in shâhnâme- ROSTAM and GASHTASB. 4. the contradictory figurative meanings in sayings of ROSTAM imply his tragic position in the story.
    Keywords: shâhnâme, Rostam, Esfandiyar, connotations, rhetorical figures, dialogues}
  • نسرین شکیبی ممتاز*، مریم حسینی
    «فرایند فردیت» با مرکزیت حجم قابل توجهی از کهن الگوهای یونگی، یگانگی دو لایه محوری از روان- خوداگاهی و ناخوداگاهی- را درقالب اعمالی نمادین و در طی سفری آیینی برای قهرمان میسر می سازد. در حقیقت، گذر از رویه های مختلف «سایه» و تلاش برای تعدیل نیروی بازدارنده آن، که ریشه در ویژگی های روانی منفی قهرمان دارد، او را در مرحله ای نوین به دیدار «آنیما» مشرف می سازد. بدین ترتیب، قهرمان با شناخت سویه مادینه روان خود، قابلیت چشمگیری در شناخت «پیر خردمند» که همان حقیقت مانای وجود اوست، پیدا می کند. شناخت جایگاه این پیر که خود یکی از کهن ترین سنخ های باستانی روان آدمی است و نیز عمل کردن به فرامین او، مسیر فردانیت قهرمان را به نتیجه ای می رساند که از ویژگی های روان شناختی مهمی برخوردار است. «تولد دوباره» که در حوزه نمادشناسی آیینی همان شناخت «خویشتن» و یگانگی با آن است، زندگی روانی قهرمان را در الگویی مشخص و پیش برنده به هدف غایی خود می رساند.
    در واکاوی روایت زندگی اسفندیار که خود یکی از شخصیت های محوری شاهنامه فردوسی است، با گذر از روساخت حماسی داستان می توان به ژرف ساختی روان شناختی دست یافت که گویای سیر قهرمان برای رسیدن به هدفی خاص از منظر فرایند شناخت خویشتن، یعنی سفر برای کشف فردانیت است. به این ترتیب، وی با گذر از «هفت خوان» که هفت مرحله گذر از سایه تلقی می شود، به نجات خواهران از بند ارجاسب تورانی و نابودی او نایل شده و با موفقیت در چنین مراحلی، در سفر بعدی آمادگی مواجهه با رستم را به عنوان پیر خرد پیدا می کند. او در مراحل پایانی فرایند فردانیت خویش و با از دست دادن چشمان ظاهر، حقانیت پیر خردمند را دریافته و با مرگی آیینی، تولدی دوباره می یابد. نوزایی اسفندیار با سپردن فرزند خود، بهمن، به دست رستم جنبه های نمادین و آیینی خاصی دارد.
    کلید واژگان: اسفندیار, رستم, قهرمان, فرایند فردانیت, تولد دوباره}
    Nasrin Shakibi Momtaz*, Maryam Husseini
    “The process of individuality” with centrality of considerable amount of Jungian archetypes makes the double-based unification of psyche - self awareness and non-self awareness – possible in the frame of symbolic acts and along the ceremonial journey for the hero. In fact, by passing the different layers of “shade” and attempting to modify its deterrent force which has roots in the negative psyche features of hero, he is in a new step visiting “anima”; therefore, knowing his feminine direction of his psyche, hero achieves great capability in knowing “wise old” who is the real durable truth of existence. Knowing the status of this wise old, which he himself is one of the most archaic kind of ancient human psyche, and obeying his decrees passes the path of individuality of hero to a conclusion which has significant psychological features. “Rebirth” which is equal to knowing “self” and integrating with it in ceremonial symbology, carries hero’s psychological life in a determined and advancing sample toward its ultimate goal. In excavation of narrative of Esfandiyar’s life who is one the main characteristics of Ferdowsi’ Shah-Name, we can come into the psychological deep structure of story by passing the epic surface structure which shows the hero’s journey to reach a special goal from the aspect of knowing self, meaning to discover individuality; therefore, passing “seven steps” which are regarded as the seven steps of passing shade, hero can kill Arjasb Tourani and saved his sisters and achieving victory in this step, he gets ready in next journey to combat with Rustam as the wise old. In the last step of his individuality and losing his eyes, understands the right of old wise and with a ceremonial death achieves a rebirth. Esfandiyar’s rebirth has symbolic and ceremonial aspects depositing his son – Bahman.
    Keywords: Esfandiyar, Rustam, Hero, the process of Individuality, Rebirth}
  • کبری بهمنی، آزاده نیرومند
    هرکول، رستم و اسفندیار سه قهرمان اساطیر یونان و ایران اند. وجه مشترک هر سه انجام ماموریت های دشوار است. هرکول برای رسیدن به جاودانگی مامور انجام دادن کار طاقت فرسا می شود. رستم برای نجات شاه کهنسال و اسفندیار نیز برای رهایی خواهرانش، باید از هفت خوان عبور کنند. در این مقاله، سه عزیمت مذکور را با الگوی فرایند فردیت تطبیق داده ایم. مطابق با نظر یونگ، کهن الگوها محتویات ناخودآگاه جمعی بشرند و در مراحل گوناگون فرایند فردیت حضور دارند. اساطیر و قصه ها نیز تجلی لایه های زیرین و جمعی ذهن بشرند؛ بنابراین فرافکنی بسیاری از عناصر فردیت را در قصه ها و اساطیر به صورت غول، اژدها، غار و... می توان جست وجو کرد. تفاوت ها و اشتراکات هر سه ماموریت افزون بر اینکه حاکی از تنوع فرهنگی بستر اساطیر و قصه هاست، انعکاس نبرد درونی و دل مشغولی واحدی است که از تقاضای کمال و رسیدن به یکپارچگی شکل می گیرد. در مقاله پیش رو، ضمن تطبیق نظر یونگ با سازه های اساطیری هر سه ماموریت، با بررسی کهنگی رمزها و مطلوب ها در هر سه داستان، گذر اسطوره به قصه نیز بررسی شده است.
    کلید واژگان: هرکول, رستم, اسفندیار, فرایند فردیت, کهن الگوها}
    Kobra Bahmani, Azade Niromand
    Hercules, Greek mythological hero, Rostam and Esfandiyar, Iranian mythological heroes, have a common ground: Going on difficult quests and accomplishing impossible missions. Hercules, to reach eternity, is forced to fulfill back- breaking tasks. Rostam, for saving the old King, and Esfandiyar, for saving his sisters, have to pass through seven labours of heros (Haft-Khan).
    In the present article, considering the Jungian concept of individuation, attempt is made to compare these three journeys. According to Carl Gustav Jung, the archetypes are the collective unconscious of man present in the process of individuation. Myths and legends remain ever present in the underlying layers of the unconscious; and the elements of individuation, in the form of cave, dragon, giant and etc., can be found in them. Despite of their differences, all three missions are struggles towards perfection.
    Keywords: Hercules, Rostam, Esfandiyar, Aarchetype, Individuation}
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال