جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "انگاره ها" در نشریات گروه "فلسفه و کلام"
تکرار جستجوی کلیدواژه «انگاره ها» در نشریات گروه «علوم انسانی»-
فصلنامه حکمت اسلامی، پیاپی 40 (بهار 1403)، صص 89 -107مقاله ای با عنوان «نگاهی انتقادی به رویکرد فیض محور در فلسفه اسلامی و پیامدهای آن در تعلیم و تربیت» به سودای نفی کلیت مبانی فلسفه تعلیم و تربیت در دیدگاه حکمای اسلامی به ادعاهای معارضان حکمت اسلامی و شبهات فلسفه ستیزان مشهور اشعری، همانند غزالی، اتکا نموده و غالب قریب به اتفاق مدعاهای آنان را بدون ارجاع، تکرار کرده و به عنوان «ارسال مسلمات» سند پنداشته و با نفی ادعائی دو نظریه «توالی گرایی» و «توازی گرایی» به عنوان دو رقیب درباره تعلیم و تربیت، و مقایسه گذرا و ناکافی آن دو، عنوان تلفیقی «توازی گرایی ناهمزمان» را استحصال نموده است. آنچه این مقاله «نگاه انتقادی» نامیده متشکل است از ادعاهای نامستند درباره تاریخ مسایل فلسفی، تقسیم بندی ناهنجار مکاتب فلسفی اسلامی گاهی به «مشایی، اشراقی و اصالت وجودی» و گاهی به «دو گروه علت محور و فیض محور»، نیز ناکارآمد دانستن انگاره تشکیک به عنوان اصل مبنا در رویکرد فیض محور و اغلب تکرار بدون نشان خرده گیری های فلسفه ستیزان اشعری و همگنانشان بر آراء فلسفی و رهاوردهای الهیاتی. کاوش نشان می دهد آنچه این مقاله درباره مسائل و مقاصد فلسفی ادعا کرده مضاف بر تکرار مدعاهای فلسفه ستیزان، در مقام استحصال، تبیین و داوری از آگاهی فنی لازم برخوردار نبوده و اظهارات مردود را مبنای رد و تردید علیه حکمت اسلامی قرار داده و در نتیجه رهاوردی نامبین، ناموجه و نامستدل را در باره تعلیم و تربیت رقم زده استکلید واژگان: انگاره فیض, تشکیک وجود, تعلیم و تربیت, قوس نزول و صعود وجودAn article titled "A Critical View on the Grace-Centered Approach in Islamic Philosophy and Its Implications on Education" was written with the intent to entirely refute the principles of philosophy of education from the perspective of Muslim philosophers. This article relies on the claims of opponents of Islamic philosophy and the criticisms of well-known anti-philosophy Ash’arites (such as Al-Ghazālī). It repeats almost all their assertions as accepted premises without citation. The article then makes a brief and insufficient comparison between two competing theories in education, "Sequentialism" and "Parallelism," and derives the hybrid term "Asynchronous Parallelism." What the aforementioned article calls a "critical view" comprises unsupported claims about the history of philosophical issues, irregular classification of Islamic philosophical schools (sometimes as "Peripatetic, Illuminationist, and Essentialist," and other times as "Cause-centered and Grace-centered"), and deeming the concept of gradation as ineffective as a fundamental principle in the grace-centered approach. It often repeats, without reference, the criticisms of anti-philosophy Ash'arites and their peers to specific philosophical views and theological outcomes. A thorough analytical and critical investigation reveals that the article's claims about philosophical issues and intentions are merely reiterations of claims by anti-philosophers. Due to a lack of adequate technical knowledge while explaining and making judgement, the article uses the discredited views of others to reject and cast doubt on Islamic wisdom. Consequently, it makes a biased, unjustified, and unsupported conclusion about education.Keywords: Concept Of Grace, Gradation Of Existence, Education, Causal Necessity, Determinism
-
نظریه فرهنگ در نظام فکری بلوخ و داوکینز برمبنای دو انگاره «ماده باوری» و «تکامل نگری پویا» و با رویکرد «واگشت گرایی» تدوین می شود. این تشابه متافیزیکی و رویکردی سبب می شود که بررسی تطبیقی/ تلفیقی آن ها -براساس مولفه های برسازنده «انگاره ها»ی فرهنگی در اندیشه بلوخ و «مم ها»ی فرهنگی در اندیشه داوکینز- ممکن شود. طبق نوشتار پیش رو، روشن خواهد شد که اولا ترکیب هستی شناسی ای فرآیندمحور بلوخ با ژن شناسی و نظریه فرهنگ داوکینز، یک متافیزیک مناسب برای نظام فکری داوکینز -که نوعی نظام علمی بدون متافیزیک است- فراهم می کند و ثانیا، ژن شناسی داوکینز -به واسطه روند و مفهوم «فنوتیپ گسترده»- نسبت قلمرو زیستی انسان با حوزه ساختارهای اجتماعی -در فلسفه تاریخ بلوخ- را توضیح داده و پیوندی بین آن ها، برقرار می کند. بر مبنای این نگرش تطبیقی/ تلفیقی، توضیح خواهیم داد که مفاهیم مشترک/ متفاوت این دو اندیشمند، مکمل و مصحح یکدیگر بوده و ترکیب این مفاهیم سبب شکل گیری بینش های جدیدی در حوزه فلسفه تاریخ و فرهنگ می شود که نتیجه آن، امکان تدوین تبیین هایی قانع کننده تر و روشن تر برای پاره از مفاهیم فلسفی خواهد بود؛ ازجمله آنکه: دو انگاره «فنوتیپ گسترده» و «پراکسیس» -در ژن شناسی داوکینز و فلسفه تاریخ بلوخ- و دو مفهوم «مم» ها و «افزونه»ها -در نظریه فرهنگ داوکینز و بلوخ- مکمل و مصحح یکدیگر هستند و دو پدیده «بیگانگی با خود» و «طبقه اجتماعی»، تبیین روشن تری پیدا خواهند کرد. نقش مولفه های برسازنده «انگاره ها» و «مم ها» -طبق دیدگاه های بلوخ و داوکینز- و جایابی آن ها در پیوستار هستی/ فرهنگ -طبق دیدگاه این جستار- به آن گونه است که از یک سو، سنخی از «جبرباوری» فلسفی را رقم زده و چالشی جدی دربرابر مفاهیم «آرمان باوری» و «امیدآفرینی» ای بلوخ فراهم می کند و از سوی دیگر، امکان اضافه شدن مفهوم «غایت باوری» -در روایت بلوخ از این مقوله- را به نظریه علمی ای ژن شناسی داوکینز هموار کرده و بدین ترتیب، مصداقی از تلاش برای سازگارکردن نگرش های علمی و فلسفی، عرضه می کند.
کلید واژگان: فلسفه فرهنگ, بلوخ, انگاره ها, داوکینز, مم هاCulture is one of the great themes of Bloch and Dawkins’ philosophy. They use ideas of materialism and processtual evolutionism with reduction approach to explain the cultural realm. These common aspects make a comparative/ synthetic study of their philosophy of culture- based on components “Ideas” and “Memes”- possible. The claims of this article are: 1) Bloch's processtual ontology is a proper metaphysics for Dawkins' genetics and theory of culture; 2) Dawkins' genetics explains the relation between the human biological sphere and social/historical structures. This article tries to show that the analysis of the cultural theories in Bloch and Dawkins' thought can provide genuine and profound insight into the fundamental dynamics of society and history and can more clearly explain some philosophical conceptions, for example “alienation” and “social class”. On the other side, two pair's conceptions- mainly “praxis/expanded phenotype” and “mems/plus ultra”- are complementary and can more exactly explain the relation between gene, social structures, and culture. The result of this comparative/synthetic analysis of culture are: 1) A type of philosophical “determinism” that is challenging for some basic Bloch's conceptions: utopia and hope; 2) An example -by adding the Bloch's conception of “teleology” to Dawkins' genetics- of compromising the scientific and philosophical exceptional approach.
Keywords: Philosophical study of culture, Bloch, utopian ideas, Dawkins, MEMS -
نهاد بهمثابه واقعیتی اجتماعی و عامل انسجام بخش کنش های مشترک میان افراد جامعه، علاوهبر آنکه تاکنون، موضوع بررسی های جامعه شناختی و اقتصادی واقع شده، در تحلیل های هستی شناسانه ازسوی برخی فیلسوفان معاصر نیز موردنظر بوده است. فارابی بهمثابه اندیشمندی که برای امر اجتماعی و جامعه در تحلیل های فلسفی خود، اهمیت فراوان قایل بوده، فیلسوفی است که با عرضه نظریه خاص خویش درحوزه انگاره های عمومی توانسته در خوانشی دوباره، مبانی و بسترهایی را برای بحث درخصوص تحلیل هستی شناسانه نهاد و پاسخ گویی به پرسش مطرح شده درباره چرایی اشتراک کنش های مردم جامعه به دست دهد. در این پژوهش کوشیده ایم با واکاوی نظریه انگاره های عمومی فارابی و لوازم آن و همچنین بررسی مفهوم «نهاد» به مثابه واقعیتی اجتماعی، نسبت میان این دو مقوله را تبیین کنیم. طبق دیدگاه فارابی، نهادها همان انگاره های عمومی ای هستند که نیازهای طبیعی یا معقولات قدسی را توسط صورت های محسوس محاکات می کنند و آن ها را مقدمه ای برای رفتار قرار می دهند و به تبع آن، اعتباریاتی جدید را به وجود می آورند.
کلید واژگان: فارابی, هستی شناسی واقعیت اجتماعی, نهاد اجتماعی, انگاره عمومیThe institution as a social reality and the source of coherence in common actions between members of society, in addition to being the subject of sociological and economic studies, has also been the subject of ontological analysis by some contemporary philosophers. Farabi, as a thinker who cares about society in his philosophical analyzes, is a philosopher who, by presenting his own theory in field of "public images" has been able to re-read the foundations and grounds for discussing ontological analysis of institution and answering the question of why the actions of people in the society are shared. This study seeks to explain the relationship between Farabi's theory of "public image" and its accessories, as well as examining the concept of "institution" as a social reality. According to Farabi's view institutions are the same public images that imitate the natural needs or sacred intellects in tangible forms, using them as a prelude to behavior and consequently creating new credential.
Keywords: Farabi, ontology, Social Reality, Social Institution, Public Image -
این نوشته تلاشی است برای نشان دادن این نکته که نگاه گایر در کتاب رد انگاره نگری کانت با طرح اینکه مکان به شیء فی نفسه قابل اطلاق است تا چه اندازه بر فهمی غیرکانتی و غیر منطبق با نگاه فلسفی کانتی بنا شده و چگونه با همین برداشت غیرکانتی انگاره نگری کانتی را واقعگرایانه[1] فهمیده، درحالی که همه ویژگی بروز اندیشه فلسفی کانت به اینست که شیء فی نفسه یا وجود بیرون از سوژه هست ولی هیچ شناخت پدیدارانه ای از آن ممکن نیست و از همین رو مکان بدان قابل اطلاق نیست. تلاش خواهد شد با رجوع به متن کانت روح اندیشه وی آشکار و از آن طریق فهم تجربه نگرانه[2] گایر را با تردیدی فلسفی مواجه کرد. برای دفع مطول شدن، مقاله پیش رو تنها به فهم گایر از ویراست دوم نقد نخست کانت نظر داشته، به بخش دیگری از کتاب وی که به آثار متاخر کانت Nachlass استناد کرده نظر نداشته، زیرا روح استدلال وی در آن بخش نیز بر همان فهم تحلیل شده در این مقاله استوار است.
[1] Realistic
[2] Empiricistکلید واژگان: انگاره نگری, شیء فی نفسه, شیء پدیداری, استعلایی, بازنمایی, ظهور, وحدت آگاهیIn this paper I try to refute Guyers reading of Kants refutation of idealism in a way in which I defend Kants idealism which has been denied by Guyer. By the notion of idealism according to Kants philosophy I mean we are not allowed to use space referring to thing in itself, as opposed to Guyers claim. In other words according to Kant objects of experience are objectively constructed by subject based upon lawful connection between them, as he expresses in the first analogy of experience, overlooking what they are really in themselves as mind-independent reality. I shall show Kants refutation of idealism does not involve any knowledge of thing in itself as opposed to Guyers reading; rather, Kant uses outer thing as an object of experience, that is, outer things are experience-sensations under application of categories. Some scholars such as Allison (2004) have defended Kants idealism. Dina Emundts (2010) shows, as opposed to Guyers claim, Kant has located refutation of idealism in the right place, namely after analogies of experience in edition B. She also shows refutation of idealism can attain its goal and it does not thus fail; that is, it can rebut problematic idealism. I endeavor to concentrate on the issue which indicates Kant uses outer thing in refutation of idealism in edition B as object of experience not as thing in itself. Meanwhile, I rebut Guyers argument and adduce my own reasons point-by-point in order to defend Kants idealism.Keywords: Idealism, Noumenon, Phenomenon, Transcendental, Representation, Appearance, Apperception -
شیخ شهاب الدین سهروردی، بنیان گذار فلسفه اشراق، نوآوری هایی ریشه ای در فلسفه اسلامی دارد از جمله در بحث از انواع انگاره ها (مفاهیم). در این بحث ضمن نقد نگاه مشائی، انگاره ها را به دو بخش حقیقی و اعتباری تقسیم می کند و وجود را در دسته دوم قرار می دهد. دیدگاه فرگه در تقسیم انگاره ها به مرتبه یک و مرتبه دو و نظر او درباره انگاره وجود شباهت های قابل توجهی به نظر سهروردی دارد. با این حال، تفاوت های مهمی بین این دو دیدگاه را در پیامدهای مابعد الطبیعی نمی توان نادیده گرفت. در حالی که هر دو فرق محمول وجود با دیگر محمول ها را برجسته ساخته و تبیین کرده اند، نقشی که به آن داده اند در دو نظام فلسفی متفاوت است. نزد سهروردی کارکرد مفاهیم اعتباری ممکن ساختن شناخت است و نزد فرگه دسته بندی انگاره های مرتبه یک به راستین و دروغین.کلید واژگان: انگاره, انگاره حقیقی, انگاره اعتباری, تسلسل, سهروردی, فرگه, مفهوم, مدلول, تابع درجه اول, تابع درجه دومJournal of Recognition, Volume:7 Issue: 2, 2014, PP 261 -274As the founder of Illumination school of philosophy, Suhrawardi introduces new insights to Islamic philosophy. Among them is his division of concepts into the primary and secondary. Criticizing Peripatetic philosophers, he considers the concept of existence as a secondary concept. Frege`s division of function into the first level and second level and his view about the concept of existence, resembles Suhrawardi`s in important respects they differ though in the role attributing to it in language and its metaphysical consequences. While it makes thinking possible for Suhrawardi, it divides primary concepts into referring and non referring groups.Keywords: concept, primary concept, secondary concept, infinite regress, Frege, sense, reference, Suhrawardi
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.