جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « زمان » در نشریات گروه « فلسفه و کلام »
تکرار جستجوی کلیدواژه «زمان» در نشریات گروه «علوم انسانی»-
مفهوم فضا و زمان به عنوان ابعاد عالم طبیعت درهمتنیده هستند بررسی هر یک وابسته به بررسی دیگری است تا فهم و درک بهتر و بیشتری از هر دو حاصل شود. برای تبیین بهتر و کاملتر بحث فضا و زمان، به نوعی به بحث حرکت نیازمندیم و البته این ارتباط دوسویه است و صحبت از حرکت بدون بیان بحث فضا و زمان امکانپذیر نیست. وجوه منشور فضا، زمان و حرکت، بدون تبیین دو شق دیگر فاقد اعتبار است هدف از تحقیق حاضر، مقایسه دیدگاه های حرکت جوهری ملاصدرا و نظریه نسبیت انیشتین از نظر قوه و فعل و رویداد(زمان - مکان) بوده و پژوهش به صورت توصیفی تحلیلی میباشد. روش گردآوری اطلاعات، کتابخانه ای بوده که با مراجعه به کتابخانه های مربوط، فیش برداری از آثار ملاصدرا، مقالات و دیگر آثار مکتوب با موضوع تحقیق، صورت گرفته است. یافته ها حاکی از آن بوده که صدرالمتالهین معتقد شد که جوهر اشیاء در حرکت است و اگر جوهر اشیاء در حرکت نمی بود، در اعراض آنها حرکت واقع نمی شد. زیرا وجود جوهر و عرض در خارج از تصور ما، یکی است و حرکت تجدد وجود است. وجود بر دو نوع است: وجود ثابت و وجود سیال، وجود عالم طبیعت، سیال و متجدد است که تدریجا موجود می شود و معدوم می گردد و در عین حال، وحدت و شخصیتیش محفوظ است. «اینشتین» نیز زمان را مقدار حرکت دانسته و حرکت را در همه عالم، عمومیت می دهد. و لهذا زمان و مکان را توام می داند و برای سنجیدن هر چیزی، زمان را مانند بعد چهارمی بحساب می آورد.
کلید واژگان: حرکت جوهری, نسبیت, قوه, فعل, زمان, مکان, رویدادThe concept of space and time are intertwined as dimensions of the natural world, the study of each is dependent on the study of the other in order to obtain a better and greater understanding of both. For a better and more complete explanation of the discussion of space and time, we need a discussion of movement, and of course this relationship is two-way, and it is not possible to talk about movement without discussing the discussion of space and time. The aspects of the prism of space, time and motion are invalid without explaining the other two clauses. The purpose of this research is to compare the views of Mulla Sadra essential movement and Einstein's theory of relativity in terms of force, action and event (time-space) and the research is descriptive. It is analytical. The method of collecting information is a library, which has been done by referring to the relevant libraries, extracting files from Mulla Sadra works, articles and other written works on the topic of research. The findings indicated that Sadr al-Mutalahin believed that the essence of things is in motion, and if the essence of things was not in motion, there would be no movement in their symptoms. Because the existence of substance and width outside of our imagination is one and the movement of modernity is existence. There are two types of existence: fixed existence and fluid existence, the existence of the natural world is fluid and modern, which gradually comes into existence and disappears, and at the same time, its unity and personality are preserved. "Einstein" also considers time as the amount of movement and generalizes movement in all universes. And that's why he considers time and space together and to measure anything, he considers time as a fourth dimension.
Keywords: Material Movement, Relativity, Power, Verb, Time, Place, Event -
مسئله خودشناسی یا شناخت خود اگرچه مسئله ای است کهن اما همواره چالش برانگیز و ناسازوار بوده است. ازآنجاکه «خود» محور اصلی اندیشه کانت در هر سه نقد بوده است، در نوشتار حاضر تلاش خواهیم کرد که رازوارگی شناخت خود را در کانت بررسی کنیم. به همین منظور، می کوشیم به اجمال بررسی کنیم که (1) خودآگاهی چه تفاوتی با شناخت «خود» دارد. (2) آگاهی از چیزی که شناختی از آن نداریم یکی از تنگناهای فلسفه کانت است و درمورد «خود» این تنگنا اندکی بیشتر نمود دارد. اما این رازوارگی را ایراد کانت دانست، زیرا خود در بحث خودشناسی همواره یک قدم منطقی از خودش عقب است. (3) و نهایت اینکه به رغم ادعای کانت مبنی بر اینکه شیء فی نفسه با زمان نسبتی ندارد، سعی خواهیم نمود که ارتباط «خود» به عنوان شیء فی نفسه را با زمان، که به رازوارگی «خود» می انجامد، بررسی کنیم..
کلید واژگان: کانت, ادراک نفسانی, خود, زمان, خودشناسیThe issue of self-knowledge, while ancient, has always been both challenging and paradoxical. In this paper, considering that the "self" is the central axis of Kant’s thought in all three Critiques, we will attempt to analyze the mystery surrounding self-knowledge in Kant’s philosophy. To this end, we will briefly examine the following points: (1) What is the difference between self-consciousness and knowledge of the "self"? (2) Awareness of something without having knowledge of it is one of the dilemmas of Kantian philosophy, and this becomes more pronounced when it comes to the "self." However, this mystery cannot be seen as a flaw in Kant’s philosophy, as in the discourse on self-knowledge, the self is always a logical step behind itself. (3) Finally, despite Kant’s claim that the thing-in-itself has no relation to time, we will explore the connection between the "self" as a thing-in-itself and time, which contributes to the mystery of the "self."
Keywords: Kant, Inner Sense, Self, Time, Self-Knowledge -
فلوطین بزرگترین فیلسوف نوافلاطونی و از شاخص ترین متفکران دوران باستان است که اندیشه های او تاثیر بسیاری بر فلاسفه بعدی گذارده است. مسئله زمان، نزد فیلسوفان و مکتب های فلسفی بعد از ارسطو به ویژه در تفکر فلوطین، اهمیت زیادی دارد. یکی از وجوه اهمیت مباحث مربوط به زمان، چگونگی ارتباط داشتن موجودات سیال زمانی با موجودات ثابت و مجرد است .در مورد مساله زمان، فلوطین نخست به نقادی تعریف ارسطو از زمان پرداخته و سپس به تبیین ازلی، ابدی و ثابت بودن مرتبه دهر می پردازد. فلوطین در نهایت دیدگاه ابداعی خویش را در مورد این که زمان تصویر یا ظهور روح در عالم ماده است، برهانی می کند. در پژوهش حاضر با روش تحلیلی - تطبیقی بیان شده است که اشکالات فلوطین به تعریف زمان از دیدگاه ملاصدرا صحیح نیست. مدعای فلوطین در مورد اینکه زمان تصویر روح می باشد نیز با اشکالات چندی طبق مبانی ملاصدرا در حکمت متعالیه مواجه می باشد.کلید واژگان: فلوطین, ملاصدرا, حرکت, زمان, دهرPlotinus is the greatest Neoplatonic philosopher and one of the most prominent thinkers of ancient times, whose ideas have greatly influenced later philosophers. The issue of time is of great importance to philosophers and philosophical schools after Aristotle, especially in the thinking of Plotinus. One of the important aspects of time-related discussions is how temporal fluid entities are related to fixed and discrete entities. Regarding the issue of time, Plotin first criticized Aristotle's definition of time and then explained the eternal, eternal and fixedness of the order of ages. pay Plotin finally proves his innovative point of view about the time of the image or the appearance of the soul in the world of matter. In the current research, it has been stated with the analytical-comparative method that Plotin's problems with the definition of time are not correct from Mulla Sadra's point of view. Plotin's claim that time is the image of the soul also faces many problems according to Mulla Sadra's principles in transcendental wisdom.Keywords: Plotin, Mulla Sadra, Movement, Time, Era
-
نشریه فلسفه غرب، پیاپی 9 (بهار 1403)، صص 67 -84علیت و زمان، محوریترین موضوعات فلسفه کانت هستند. کانت امکان شناخت نمودها به عنوان ابژههای تجربه را با قانون علیت میسر می داند و در نسبت زمانی، متعین میسازد. او در پاسخ به هیوم که علیت را صرفا تجربی شمرده و آن را به عادت و خو گرفتن انسان وابسته میدانست، به استقرایی بودن دیدگاه وی پاسخ میدهد و علیت را پیشینی معرفی می کند. نزد کانت، میان بازنماییهای انسان، نظمی وجود دارد که در این نظم، حالت کنونی که رخ داده است، با یک حالت پیشین و گذشته همبسته است؛ این همبستگی هنوز نامتعین است. به نظر کانت، تعین پدیده کنونی به پدیده گذشته، با زمان امکانپذیر است؛ بر این اساس، این توالی ذهنی به توالی عینی تبدیل میگردد و نمودها از راه معین شدن با نسبت زمانی خود، متعین میشوند. کانت از این فرایند، درک تجربی از توالی زمانی را برای انسان فراهم مینماید. از سوی دیگر، در باور کانت، علیت از راه درک حسی و مقایسه پدیدهها با تکرار و به شکل یکسان و با یک روش که به دنبال نمودهای قبلی است، به دست نمیآید، بلکه علیت نیز نزد وی، پیشینی است. علاوه بر این، کانت در هر گونه گذر از یک حالت به حالت دیگر، زمان را داخل میکند و بر اساس آن، به تعین تجربی زمان میپردازد. از دید وی، برای تعین زمانی نمودها، روابط در خود نمودها نیست که در زمان تقرر داشته باشند، بلکه پیوندهای زمان، ساختاری تجربی دارند که ما این نمودها را مطابق با این ساختار، به صورت متعلق ادراکات حسی یک تجربه واحد، به کمک اصول پیشینی، به نحو عینی، متعین میسازیم.کلید واژگان: علیت, شاکلهسازی, مقولات, آنالوژی, تجربه, زمانCausality and time are the most central subjects in Kant's philosophy. He considers phenomena as objects of experience that are possible only with the law of causality and determines them in temporal relation. Kant responded to Hume who considered causality to be purely empirical and habit-based, and saw the causality to be a priori. For Kant, there is an order among human representations; the current state in this order is correlated to a prior and past state, and this correlation is still undetermined. Determining the current phenomenon from the past phenomenon is possible through time; so this mental sequence becomes an objective sequence, and phenomena are determined through their temporal determination. This process for Kant makes possible an empirical understanding of the time sequence. Causality does not occur through sensory perception and comparison of phenomena by repetition, uniformly, and through a succession of previous phenomena; rather, causality is an a priori concept. Kant introduces time in any transition from one state to another state and thus deals with the empirical determination of time. From Kant's point of view, the relationships are not in the phenomena, but the links of time have an empirical structure, according to which we determine objectively these phenomena as perceptual objects of a single experience with the help of A Priori Principles.Keywords: Causality, Schematism, Categories, Analogy, Experience, Time
-
نشریه جستارهایی در فلسفه و کلام، سال پنجاه و پنجم شماره 2 (پیاپی 111، پاییز و زمستان 1402)، صص 9 -31گرچه بعد چهارم از مسائلی است که مرزهای فلسفه را درنوردیده و امروزه یکی از دغدغه های اصلی فیزیک دان ها است، بااین همه پیشینه و تاریخچه دقیق آن هنوز در هاله ای از ابهام است. بنابراین، باید بررسی شود بعد چهارم در بستر کدامین دشواره های فلسفی در جهان اسلام شکل گرفت و سپس، چه تطوری یافت. خواهیم دید در جامعه فلسفی کشور ما آن را تا ملاصدرا ریشه یابی کرده اند؛ ولی نشان خواهیم داد در جهان اسلام پیش از صدرا عبارت های کاملا صریحی در آثار خواجه نصیر طوسی و کسانی چون ابن کمونه، قطب الدین شیرازی، میرک بخاری، قوشچی، میرداماد و... وجود دارد.در فلسفه غرب نیز بعد چهارم را با تکلف در آرای برخی از اندیشمندان غربی در سده های میانه، مانند آنسلم، ریشه یابی کرده اند؛ ولی برخی از اندیشمندان غربی به درستی نشان داده اند که هیچ عبارت صریحی در این باره در آثار آن ها وجود ندارد.کوتاه اینکه، در این مقاله به روش تاریخی دیدگاه های اندیشمندان یادشده را گردآوری کرده و به تحلیل عقلی آن ها خواهیم پرداخت. در پایان به مناسبت، به پیشینه بعد چهار کاهشی نزد ابن عرفه نیز اشاره خواهیم کرد.کلید واژگان: چهاربعدگروی, سرمدگروی, بعد چهار کاهشی, زمان, محقق طوسیAlthough the fourth dimension has gone beyond the boundaries of philosophy and is now a major concern in physics, the exact origins and history remain a mystery. Therefore, it should be investigated in the context of which philosophical problems of the Islamic world the fourth dimension was formed and then, how it developed. We will see that in the philosophical society of Iran, it has been traced back to Mullā Sadrā; we will show that, however, in the Islamic world prior to him, there are quite explicit statements in the works of Naṣīr al–Dīn Ṭūsī, Ibn Kammūna, Quṭb al–Dīn Shīrāzī, Mīrak Bukhārī, Qūshchī, Mīr Dāmād and others. In Western philosophy, the fourth dimension has been arguably traced back to the opinions of some medieval thinkers such as Anselm; but some western thinkers have correctly shown that there is no explicit statement about this in their works. In short, in this article, we will collect the views of the mentioned thinkers in a historical way and analyze them rationally. In the end, we will take a glance at the history of Ibn ʿArafa’s relevant opinion about reductional four–dimensionalism.Keywords: four–dimensionalism, Eternalism, reductional four–dimensionalism, Time, Ṭūsī
-
در ابتدای کتاب وجود زمان نام برگسون در کنار نام ارسطو آمده است، جایی که هایدگر سعی دارد مفهوم حیث زمانی را از زمان سنتی مورد استفاده در فلسفه تمایز دهد. حال سوال اینجاست که پس از اشاره هایدگر به نام ارسطو، چرا نام برگسون به میان می آید؟ اگر منظور آخرین فیلسوف است چرا هوسرل را نام نمی برد که استاد خود هایدگر بود و سخنرانی اش با عنوان زمان-آگاهی قرار بود تحت نظارت هایدگر به چاپ برسد؟ چرا نامی از هگل به میان نمی آید که تفسیرش از زمان در فصل ماقبل آخر وجود و زمان، موضوع بحث هایدگر قرار می گیرد؟ چرا نامی از دیلتای نیست که موضوعات تفکرش در زمینه زمان قبل از نوشتن کتاب وجود و زمان موردتوجه هایدگر بود؟ البته هایدگر در انتهای بخش دوم وجود و زمان و در قالب یک پانوشت بار دیگر به نام برگسون اشاره و ادعا می کند که تنها قصدش، تمایز قائل شدن میان نظر خودش در باب «زمان» با برگسون است، هرچند اخیرا توسط علاقه روزافزون به مکتب برگسونی و تاثیر او بر فلسفه قرن بیستم به دلیل تاثیر او بر ژیل دلوز تحقیقات پژوهشگران نشان از وامداری هایدگر از فلسفه برگسون دارد. دامنه این تحقیقات گرچه به مسئله تاثیر برگسون بر پدیدارشناسی و هایدگر هم کشیده شده اما برخی پرسش ها هنوز بی پاسخ هستند که این مقاله سعی در پاسخ به آنها را داردکلید واژگان: هایدگر, برگسون, زمان, حیث زمانی, ارسطوPhilosophy, Volume:21 Issue: 2, 2024, PP 221 -236At the beginning of Being and Time, Bergson's name comes alongside Aristotle’s name when Heidegger tried to distinguish the concept of temporality from traditional time. Now, the question is why after Aristotle, the name of Bergson comes? If he meant to name the last philosopher, why didn’t he mention Husserl, who was Heidegger’s professor and was supposed to have a lecture about Time-consciousness? Why not Hegel, whose interpretation of the concept of time is the subject of the penultimate chapter in Being and Time? Why not Dilthey, whose thoughts are the focus of Heidegger’s most critical early investigations of time? However, in the footnote near the end of Being and Time, Heidegger admits that he only wanted to distinguish his thoughts from Bergson about the concept of time. But our investigations show something different. It shows that Heidegger used Bergson’s concept of time to build his theory in Being and Time. Although, recently, researchers gave a great interest to Bergson's work and his influences on Gilles Deleuze's philosophy, but the questions about Bergson's influence on phenomenology and Heidegger's philosophy had been unanswered. The increasing attention of scholars toward these questions is promising, but not enough. This article tries to answer some of these questions.Keywords: Heidegger, Bergson, Time, Temporality, Aristotle
-
در نظر کانت، ترکیب ساختاری زمانمند دارد. اما من استعلایی، که بنیاد زمانمندی ترکیب است، بیرون از زمان است. در قیاسات تجربه، من استعلایی در هیچ یک از حالات زمان (استمرار، توالی و هم زمانی) قرار نمی گیرد. من استعلایی چگونه می تواند مبنای حکم ترکیبی باشد و در عین حال بیرون از زمان قرار گیرد؟ در این مقاله کوشش شده است تا با بررسی بحث ترکیب و همچنین قیاسات تجربه، نشان دهیم که در زمان نبودن من استعلایی به معنای قطع پیوند با زمان نیست، زیرا عدم پیوند با زمان استعلایی بودن من یا سوژه شناسا را در فلسفه کانت بی معنا خواهد کرد. بنابراین، من استعلایی، اگرچه «در» زمان نیست، اما همواره «با» زمان است. «با» زمان بودن به معنای این است که سوژه، به مثابه خودانگیختگی محض، برابربودگی را به واسطه زمان وضع می کند. زیرا فقط در این برابربودگی یعنی تعین یافتگی در زمان است که وجود پدیدارها و در نتیجه شناخت عینی آنها ممکن می شود. بنابراین، سوژه استعلایی به نحو پیشینی با اعطای زمان (زمان به مثابه قاعده شهود) به خود بر خود تاثیر می گذارد. بدین معنا، سوژه استعلایی، در عین خودانگیختگی محض، منفعل از زمان و در نتیجه متناهی است. این تناهی، به مثابه معیت دایمی با زمان، تضمین کننده استعلای سوژه است.کلید واژگان: من استعلایی, زمان, استمرار, ترکیب, قیاسات تجربه, کانتAccording to Kant, Synthesis is temporally structured. However, the "transcendental I" which serves as the foundation for temporal Synthesis, is out of time. In the analogies of experience, the "transcendental I" does not put into any moods of time (persistence, succession, and simultaneity). This may seem contradictory, as it raises the question of how the timeless "transcendental I" can form the basis of a synthetic judgment while also being out of time. This article aims to show that, based on the discussion on synthesis and the analogies of experience, the timelessness of the transcendental self does not entail a disconnection from time. Because the disconnection with time will render the transcendence of the self meaningless in Kant's philosophy. Although the "transcendental I" is not "in" time, it is always "with" time. Being "with" time means that the subject, as pure spontaneity, constitutes objectivity through time. This is because the existence of phenomena and their objective knowledge is only possible through objectivity as a determination in time. By giving time to itself a priori, the transcendental self affects itself and thus guarantees its transcendence through its finitude which is the constant companionship to time.IntroductionKant's philosophy posits that every synthesis, such as apprehension, reproduction, or recognition, is temporally structured. However, the unity of these combinations requires the existence of the transcendental self as their a priori ground for knowledge. According to Kant, the transcendental self, as the ground of the temporality of combinations, exists outside of time. In the analogies of experience, Kant goes beyond this and claims that the transcendental self is even outside of any of the modes of time (persistence, succession, and simultaneity). This raises a problem: if the transcendental I is outside of time, then its transcendence would be meaningless in Kant's philosophy. We will show that the synthetic unity of knowledge occurs in all its stages in connection with time. Furthermore, it has been demonstrated that the possibility of a priori synthetic knowledge depends on the relationship between time and the transcendental self. This article has tried to show with the phenomenological approach and by examining the discussion of synthesis and analogies of experience that the temporality of the transcendental self does not mean its "being in time" but rather, it means the constant companionship of the transcendental self and time itself.The relationship between time and SynthesisAccording to Kant, multiplicity needs synthesis to be known. The multiplicity of time cannot be understood unless the unity of time is assumed beforehand. The unity of time is the formal and a priori condition of the intuition of all phenomena. The synthesis of apprehension is related to the present. The synthesis of reproduction that is related to the past is the synthesis of the current moments with the previous moments. This is the responsibility of the transcendental imagination. The synthesis of recognition is related to the future because the a priori identity of the two moments will be the end based on which the imagination can order the multiplicity of intuitions (moments).The combination of recognition or the identification of understanding itself requires a fundamental identity that unites all three combinations. This second identity is called “Transcendental Apperception” which according to Kant is outside of time. How can the timeless transcendental self be the ground of the temporal combination? If the transcendental self is outside of time, it is no longer transcendental, and if it is in time, like other phenomena, it becomes an object of knowledge. How can this conflict be resolved in Kant? The answer to this question can be found in the section on analogies of experience.Analogies of experience: relation of time with the transcendentalself-consciousnessIn the analogies of experience, In analogies of experience, Kant talks about the moods of time. The moods of time are persistence, succession, and simultaneity. Even in analogies of experience, although Kant proposes these three modes of time, the above conflict is not resolved. Therefore, not only is the transcendental self not placed in any of the divisions of time, but also according to the analogies of experience, it is not placed in any moods of time.The conflict is resolved only when we note that all three analogies are related to the categories of relation. In addition to being related to the categories of relation, analogies reveal the meaning of "relation"; The "relation" between the subject and the predicate of the sentence and the relationship between the subject and the object in general. The pure unity of time - which is assumed by the transcendental subject - is the necessity that makes possible not only the knowledge of objects but also the realization of objectivity. Therefore, transcendental self-consciousness, as the necessary condition for knowing objects, must always consider its connection with the pure unity of time. If these rules - the analogies of experience - do not exist as transcendental time- determinations, the unity of nature and the temporality of phenomena will be lost. As a result, experience in the sense of a priori synthesis of phenomena also becomes meaningless.Therefore, even though nothing has been directly said about the relationship between time and transcendental self-consciousness in analogies, there is a fundamental connection between transcendental self-consciousness and time. The objectivity of synthetic judgments depends on time; Although, time is neither something outside the transcendental subject nor inside the subject. Rather, time is the way by which the subject affects itself. According to Heidegger, time is the continuous self-affecting of the subject.ConclusionAccording to what has been said, in the discussion of the analogies, it becomes clear how the transcendental subject, though it is not "in" time, makes it possible to be "in" time, And this is the same constant companionship of the transcendental self with time itself. Time and transcendental self are two sides of a pure combination. The transcendental self makes possible one side of knowledge - that is, subjectivity - and time - the other side - that is, objectivity. Neither time nor the transcendent self is "in" time. At the same time, both of them are a priori to all of the intra-temporal objects.Moreover, the transcendent self is not "in" time but "with" time. And in being with time, The transcendent self can make all the moods of time possible. This companionship means the persistence of the relationship.Finally, only being "with" time can justify the paradox of receptivity of self in intuition and spontaneity of understanding. The transcendental self as pure spontaneity accompanied with time can pose the receptive self in front of itself as objectivity and it guarantees the transcendence of the subject.Keywords: Transcendental I, Time, Persistence, synthesis, Analogies of Experience. Kant
-
انگاره زمان در فلسفه کانت در نسبت با کلیات ایدیالیسم استعلایی او را می توان مولفه ای خرد(Minor) در نظر آورد، اما دلوز همین عنصر خرد را از فلسفه کانت بیرون کشیده و عنصر کلان (Major)، یعنی سوژه استعلایی را در نقد عقل محض، حول آن بازپیکربندی می کند. این خوانشی یکسره متفاوت از نقد عقل محض است که در آن، مرکز ثقل از «امر استعلایی» به مفهوم «زمان» منتقل شده است. در اندیشه دلوز، مفهوم «زمان» را می توان دروازه ورود به هستی شناسی تفاوت محور او قلمداد کرد. به همین دلیل، خوانش منحصربه فرد دلوز از مفهوم زمان در فلسفه کانت حایز اهمیت بوده و در این مقاله موضوع پژوهش ما قرار گرفته است. در این مقاله تلاش می شود تا از مجموع چهار قاعده ادبی و شاعرانه، که دلوز برای شرح فلسفه کانت به کار برده است، دو قاعده اول را با محوریت چرخش مفهومی کانت درباره زمان، مورد بررسی قرار دهیم.
کلید واژگان: بازنمایی, پدیدار, پیشینی, دلوز, زمان, سوژه استعلایی, کانتThe present article attempts to explore two principles out of four literary and poetic principles with the centrality of Kant's conceptual turn concerning the concept of time that Deleuze opted for treating Kant's philosophy. In order to reformulate the Critique of Pure Reason, Deleuze exploits two literary principles. The first one is taken from Hamlet according to which time is out of control, the second one is taken from Arthur Rambo as he said, I is another. For appreciating such complicated statements and explaining Deleuze's particular reading of Critique of Pure Reason, the author proceeds to explore Deleuze's writings and seminars on Kant in order to show that the presupposition of having a good command over Deleuze's philosophy is to study his confrontation with Kant's philosophy. For achieving such an end, the author accompanies Deleuze's treatment of Kant's philosophy step by step in order to shed some light on the concept of time in his reading of The Critique of Pure Reason from various perspectives so to apprehend the two poetic principles concerning the time.
Keywords: A Priori, Phenomenon, Representation, Time, Transcendental Subject -
نشریه پژوهش های فلسفی، پیاپی 44 (پاییز 1402)، صص 550 -577مسیله زمان همواره در طول تاریخ یکی از بزرگ ترین سوالات فیلسوفان و دانشمندان حوزه فیزیک بوده است. بدون شک هر تفکر فلسفی به اشکال مختلف در آثار ادبی و هنری نمود پیدا می کند و در این میان نویسندگان و هنرمندانی هستند که فلسفه را بن مایه آثار خود قرار می دهند. سامویل بکت یکی از نویسندگان موثر در شکل گیری جریان فکری تیاتر ابزورد است که ریشه در فلسفه دارد. این مقاله سعی در بررسی و بیان مسیله زمان در نمایشنامه در انتظار گودو با استفاده از نظریات مارتین هایدگر دارد. بر همین اساس در ابتدای سخن، تعریف و توصیف «زمان» از گذشته تا کنون بررسی شده و سپس دیدگاه هایدگر در باب زمان و تفاوت نگرش وی با فیلسوفان دیگر مورد مداقه قرار گرفته است. در ادامه با بررسی اجمالی مفهوم انتظار به رابطه آن با مسیله زمان در نمایشنامه در انتظار گودو پرداخت شده و همخوانی های آن با نظر هایدگر بیان شده است. در نتیجه گیری مقاله، مسیله اصلی مقاله که مسیله مهم زمان در نمایش در انتظار گودو که به انتظاری ممتد انجامیده است به کمک زمان هایدگری تاویل و تفسیر شده است.کلید واژگان: زمان, انتظار, در انتظار گودو, بکت, هایدگر, وجود, دازاینThe question of time has always been one of the greatest questions of philosophers and physicists throughout history. Undoubtedly, every philosophical thought is manifested in different forms in literary and artistic works, and among them there are writers and artists who use philosophy as the basis of their works. Samuel Beckett is one of the most influential writers in shaping the school of thought of Absurd Theater, which has its roots in philosophy. This article purports to examine and express the issue of time in the play Waiting for Godot using the ideas of Martin Heidegger. Martin Heidegger looks at the question of "time" from an ontological point of view and in his divisions, he considers "time" in both original and non-original forms for Dasein (existence). As in the play Waiting for Godot, the most important action of the play "the issue of time" is the characters' conflict in the form of two Dasein. Thus, according to Heidegger's definition of the original and non-original "time" with which Dasein is involved in life, "time" was examined as the most important element in the play Waiting for Godot. To achieve this analysis, it was first necessary to provide an exhaustive definition of "time" in the philosophical thought of Heidegger and the philosophers before him, and then by examining the issue of wait and its meaning in Heidegger's "time", the play Waiting for Godot and the characters' continuous wait were interpreted. Analytical research has been used in this study and by examining Heidegger's thoughts and Samuel Beckett's the play Waiting for Godot, and using descriptive-analytical method, it has been tried to find the common ground between Beckett's thought on writing and performing the scenes of this play and Heidegger's philosophical thoughts to shed new light on its analysis and conducting.Keywords: Time, wait, waiting for Godot, Beckett, Heidegger, existence, Dasein
-
مسیله محوری مقاله بررسی رابطه سه مفهوم زمان، زندگی و عمر اخلاقی است و هدف پاسخ به این سوال است که بین این سه مفهوم چه رابطه ای فلسفی وجود دارد؟ در این جستار سعی شده تا با شیوه توصیفی، تحلیلی، اثبات شود که رابطه بین زمان و معنای زندگی تنها در زوایه سوم یعنی عمر اخلاقی قابل تحلیل و تبیین است. زیرا حقیقت انسان چیزی جز وجود نیست و تمام صفات کمالی، نحوهای از وجود، بلکه عین وجود است، هرچه وجود اقوی و اشرف تر باشد، صفات کمالی نیز بالاتر خواهد بود، همچنین زندگی اخلاقی دارای رویکرد وجود شناسی است و انسان موجودی سیال و متغیری است که با حرکت جوهری اش یک مرتبه وجودی به مرتبه کامل تر برای نیل به غایت الغایت یعنی رسیدن به سعادت یا فناء فی الله شدن، در حرکت است. کسب فضایل اخلاقی و در طی زمان و متناسب با حرکت جوهری نفس انسان در طول زمان، نمود بخش عمر اخلاقی است و عمر اخلاقی همان مدت زمانی است که در طول زندگی؛ گاه کوتاه و گاه طولانی؛ برای کسب غایت و کسب فضایل اخلاقی برای آراسته شدن به آن و رسیدن به هدف صرف می شود؛ در نتیجه، زمان لازمه کسب هدف زندگی یا معنای زندگی است.کلید واژگان: حرکت, زمان, وجه عمر اخلاقی, معنای زندگیAsra Hikmat, Volume:15 Issue: 2, 2023, PP 215 -240.The main problem of the article is to examine the relationship between the three concepts of time, life and moral life, and the goal is to answer the question, what is the philosophical relationship between these three concepts? In this article, it has been tried to prove with the descriptive and analytical method that the relationship between time and the meaning of life can be analyzed and explained only in the third angle, which is moral life. Because the truth of man is nothing but existence and all perfectional attributes are a way of existence, but the essence of existence, the stronger and more noble the existence, the higher the perfectional attributes will be. Also, moral life has an ontological approach. And man is a fluid and changing being. It is that one order of existence goes towards a more complete order with its essential movement to reach the goal of elimination, that is, to reach happiness or destruction in the presence of God. Acquiring moral virtues over time and in accordance with the essential movement of the human soul over time is a part of moral life, and moral life is the same period of life; sometimes short and sometimes long; It is used to achieve the goal and acquire moral virtues to beautify it and achieve the goal; Consequently, it takes time to gain purpose or meaning in life.Keywords: movement, time, moral, of Life, Meaning of life
-
«زمان» از مهمترین ویژگیهای عالم ماده است که شناخت حقیقت آن همواره مورد توجه فلاسفه بوده است. سادگی ظاهری فهم زمان و مشکل بودن تبیین آن، موجب اختلاف بین فلاسفه در تعریف آن شده است. فلاسفه اسلامی نیز در اینباره اختلاف نظر دارند که ریشه این اختلاف، به تعاریف متفاوت افلاطون و ارسطو از زمان برمیگردد. افلاطون زمان را جوهری قایم به نفس و ذاتا مستقل تعریف کرده که صورت تفصیلی عالم مثل است. از نظر ارسطو نیز زمان، عدد حرکت از جنبه تقدم و تاخری است که با هم جمع نمیشوند. فلاسفه اسلامی با حکم به تباین این دو تعریف، معمولا متمایل به یکی از این دو تعریف بوده و سعی کردهاند به تشکیکهای دیدگاه مختار خود پاسخ دهند و اتقان تعریف مقابل را نفی نمایند. فیلسوفانی مانند ابنرشد، ابن سینا و سهروردی به تعریف ارسطو و در مقابل، زکریای رازی و فخر رازی به تعریف افلاطون از زمان گرایش داشتهاند. اما تلاش برای متقابل نشان دادن تعاریف افلاطونی و ارسطویی از زمان موجه نیست، زیرا از نظر هر دو فیلسوف، اگرچه زمان متفاوت از حرکت است، اما وجود آنها از هم جدایی ناپذیر است، بطوریکه فهم هر یک وابسته به فهم دیگری است. بر همین اساس، هدف نوشتار حاضر اینست که اولا، با تبیین نظر افلاطون روشن سازد که نظر وی با نظر ارسطو در تقابل نیست و ثانیا، تاثیر دیدگاه آنها میان فلاسفه مسلمان را نشان دهد.
کلید واژگان: زمان, سکون, حرکت, حرکت توسطیه, حرکت قطعیه, افلاطون, ارسطوTime is one of the most important features of the world of matter, and the knowledge of which has always attracted the attention of philosophers. The simplicity of perception of time and the difficulty of its explanation have resulted in some disagreements among philosophers concerning its definition. Islamic philosophers are no exception in this regard, and the roots of their disagreements go back to Plato’s and Aristotle’s different definitions of time. Plato defined time as a self-subsistent and essentially independent substance that is a differentiated form of the world of Ideas. In Aristotle’s view, time represents the number of motion from its priority and posteriority aspects, which cannot be gathered with each other. While acknowledging the difference between these two definitions, Islamic philosophers have usually chosen one of these definitions and tried to respond to the suspicions about their selected definition and reject the arguments in favor of the opposing one. Some philosophers such as Ibn Rushd, Ibn Sīnā, and Suhrawardī adopted Aristotle’s definition, while Zakarīyyā Rāzī and Fakhr al-Dīn Rāzī advocated Plato’s definition. Nevertheless, no effort as to demonstrating the contrast between Aristotelean and Platonic definitions of time is justified because both philosophers believe that although time is different from motion, their existences are inseparable from each other. In other words, the perception of one depends on the perception of the other. accordingly, the present paper, while clarifying Plato’s view, initially intends to explain that it is not in contrast to Aristotle’s view and, secondly, aims to demonstrate the effects of their view on those of Muslim philosophers.
Keywords: Time, immobility, Motion, continuous motion, Cutting motion, Plato, Aristotle -
یکی از مباحث اختلافی در باب زمان، حقیقت و ماهیت آن است. مشهور فلاسفه مسلمان به تبع ارسطو، زمان را از مقوله کم می دانند و عدم قرار را به عنوان ذاتی زمان برمی شمارند. قیصری در رساله ای با عنوان نهایه البیان فی درایه الزمان با این رای مخالفت می کند و بعد از نقل اقوال مختلف در این باب و نقد آنها، به تبیین دیدگاه خود می پردازد. قیصری زمان را به «بقای وجود» یا «مقدار بقای وجود» تفسیر می کند و آن را حقیقتی عرضی که لازمه ذات حق تعالی و متاخر از وجود اوست، معرفی می نماید که در عین معیت وجودی با حقایق عالم، بر همه آنها، تقدم ذاتی دارد. در این نوشتار که به شیوه کتابخانه ای در جمع آوری مطالب و با روش توصیف و تحلیل عقلانی داده ها به نگارش درآمده، ضمن تبیین دیدگاه قیصری و تایید آن، نظر مشهور ارسطوییان مبنی بر اینکه زمان کم متصل غیرقار است، پذیرفته می شود و براساس مبانی قویم فلسفی و عرفانی، عدم تنافی این دو نظریه با یکدیگر تبیین می گردد و در تایید این ادعا، به کلماتی از بیانات صدرالمتالهین استناد می شود.
کلید واژگان: قیصری, ارسطو, زمان, حرکت, وجود, بقا, کمیت -
بر اساس آیات و روایات، زمان و وقت از ارزشمندترین چیزهایی است که انسان از آن بهره مند است و با هیچ مقیاسی قابل ارزشگذاری نیست. در زبان آیات و روایات، انسان نسبت به عمر، فرصت و زمان مسیول دانسته شده است. با توجه به اینکه زمان در نگاه برخی از اندیشمندان، امری موهوم و غیر واقعی است، و از سوی دیگر، زمان با فرض وجود داشتن، امری غیر اختیاری است، چگونه مسیولیت انسان در برابر زمان توجیه پذیر است؟ این نوشتار به روش توصیفی، تحلیلی به بررسی حقیقت زمان و تبیین فلسفی مسیولیت و مواخذه انسان در برابر آن بر اساس مبانی فلسفی ملاصدار پرداخته و به این نتیجه دست یافته است که زمان نه تنها امری موهوم و غیر اختیاری نیست، بلکه امری واقعی و اختیاری است و متعلق تکلیف قرار می گیرد، از این رو، زمان، مسیولیت آور است، چرا که رسیدن به سعادت که هدف آفرینش انسان است در گرو توجه به زمان، عمر و عدم غفلت از آن بوده و تنها راه سعادت انسان، استفاده از این نعمت عظمایی است که خداوند به انسان ارزانی داشته است. توجه به این جهت، ضرورت این بحث را نیز تضمین می نماید.
کلید واژگان: زمان, مسئولیت, هستی شناسی, معرفت شناسی, ملاصدراAccording to the verses and Hadithes, time is one of the most valuable things that a person benefits from in his life. Life is an opportunity and time that is considered as one of the most important divine blessings, for which man is responsible and wasting it will lead to punishment. Given that in the viewpoint of some thinkers, time is an unreal thing, and on the other hand, time, assuming its existence, is a non-optional phenomenon, the question that is raised is how the human responsibility towards time is justified? Analyzing the nature of time from Mullah Sadra's point of view, this article tries to explain philosophically the responsibility of man towards time. The hypothesis of the discussion is that achievement of beatitude, which is the goal of human creation, depends on paying attention to time, life and not neglecting it and using it as much as possible, and in this sense, time is not only an optional matter and a duty, but rather the only way to human beatitude is to use this great blessing that God has given to man. Paying attention to this point can show the reason for the necessity of this discussion.
Keywords: : time, ontology, epistemology, responsibility, Mullah Sadar -
نوشتار حاضر بر مبنای روش تحقیق توصیفی- تحلیلی می کوشد جایگاه زمان را در نظام فکری داریوش شایگان به خصوص ظهور و بروز آن در قلمرو فرهنگ سنتی و مدرن، شعر، نقاشی و رمان مورد ارزیابی قرار دهد. نتایج به دست آمده حاکی از این است که او دال مرکزی یا هسته مرکزی فرهنگ را زمان می داند. این هسته مرکزی در فرهنگ های سنتی مشرق زمین، زمان اسطوره ای و در فرهنگ مدرن غرب، زمان خطی است. او با تعلق خاطری عمیق که به زمان اسطوره ای و تجلیات آن دارد می-کوشد با نقب زدن به اندیشه های گوناگون آن را بیابد. از نظر شایگان، هرچند با ظهور مدرنیته در فرهنگ غرب، زمان اسطوره ای به محاق رفت و زمان خطی به جای آن قرار گرفت، اما در پایان قرن بیستم در پی انقلاب الکترونیک، زمان خطی جای خود را به زمان حالی جهانی داد که قرابت زیادی با زمان اسطوره ای دارد. البته که نباید از اختلاف هستی شناسانه آنها غافل بود. سرانجام، این سعی و تلاش شایگان او را به سوی رمان سوق می دهد و زمان اسطوره ای آغازین را در رمان « در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست می یابد.
کلید واژگان: داریوش شایگان, فرهنگ, زمان, زمان اسطوره ای, محاق زمان اسطوره ای, انقلاب الکترونیکThe present paper based on a descriptive-analytical research method, tries to survey the place of time in Dariush Shaygan's intellectual system, especially its appearanceand emergence in the realm of traditional and modern culture, poetry, painting, architecture and novel. The results show that he considers time to be the central signifier or core of culture. This central core in traditional Oriental cultures is mythical time and in modern Western culture is linear time. With a deep attachment which has to the mythical time and its manifestations, he tries to find it by digging into various thoughts. According to Shaygan, although with the advent of modernity in Western culture, the mythical time was abolished and replaced by linear time, but at the end of the twentieth century, following the electronic revolution, linear time gave it’s place to the global present time which has great affinity with mythical time. Of course, their ontological differences should not be disregarded. Eventually, this effort of Shaygan leads him to the novel, and he finds the time of the early myths in Marcel Proust's novel In Search of Lost Time.
Keywords: Dariush Shaygan, Culture, Time, Mythical Time, Mythical Time disappearance, Electronic Revolution -
این مقاله در پی نقد هایدگر بر فلسفه حیات برگسون و تحلیل او از آن است. علاقه مندی هایدگر به این دلیل است که برگسون به دنبال راهی می گردد برای فهم حیات همان گونه که هست. هایدگر در تحلیل خود برخی آرای برگسون را امیدوارکننده می داند، مانند توجه به مفهوم زمان به عنوان کلیدی برای به چنگ آوردن حقیقت، اما برخی دیگر از نظریات برگسون مانند عدم کفایت زبان در فهم حیات را نقد می کند. به طورکلی، نتایج این تحقیق به سه بخش تقسیم می شود. در بخش اول، مفهوم زمان در فلسفه برگسون به عنوان کلیدی برای فهم حیات به دست داده می شود که در اینجا هایدگر برگسون را از پیشگامان فلسفه مدرن معرفی می کند. بخش دوم مقاله به موضوع زبان و عدم کفایت مفهوم در فلسفه برگسون اختصاص یافته است. در بخش سوم و پایانی، هایدگر با نقد نظریات برگسون درباب زبان، سعی می کند برای فهم حقیقت به وسیله مفهوم زمان راهی پیدا کند. توجه به آگاهی و ارتباط آن با دنیای خارج، ازطریق مفهوم زمان برگسونی یا دیرند، از دیگر مباحثی است که برای هایدگر از اهمیت بالایی برخوردار است. هایدگر باوجود تمام نقدهایی که بر فلسفه حیات دارد همچنان کار برگسون را امیدوارکننده ترین تحقیق و تلاش برای دستیابی به حقیقت می داند.
کلید واژگان: حیات, زمان, برگسون, هایدگر, دیرندThis article follows Heidegger’s criticism and analysis of Bergson’s philosophy of life. Heidegger’s interest is because Bergson is looking for a way to understand life as it is. In his research, Heidegger considers some of Bergson’s opinions promising, such as paying attention to the concept of time as a key to grasping the truth. Still, he criticizes some of Bergson’s theories, such as the inadequacy of language in understanding life. In general, the results of this research are divided into three parts; In the first part, the concept of time in Bergson’s philosophy is given as a key to understanding life, where Heidegger introduces Bergson as one of the pioneers of modern philosophy. The second part of the article is devoted to the issue of language and the inadequacy of the concept in Bergson’s philosophy. In the third and final part, Heidegger criticizes Bergson’s theories about language and tries to find a way to understand the truth through the concept of time. Attention to consciousness and its connection with life through Bergson’s time or duration is another topic of great importance to Heidegger. Despite all of Heidegger’s criticisms of the philosophy of life, he still considers Bergson’s work as the most promising research and effort to reach the truth.
Keywords: life, time, Bergson, Heidegger, duration -
نشریه کاوش های عقلی، پیاپی 1 (پاییز 1401)، صص 113 -133فلسفه برگسون بر دو مساله اساسی زمان حقیقی یا "دیرند" و شهود (Intuition) استوار گشته است و پیوند عمیقی میان مفاهیم سه گانه زمان، حرکت وشهود برقرارنموده است. وی متعلق شهود را حرکت تطور و فعالیت خلاق شور زیستی می داند ودرپاسخ به دیدگاه های مکانیستی وغایت شناسانه ،وجود جنبش خلاق خود انگیخته وخود جوش را پیش می نهد که دایما اشکال تازه ای از حیات را به وجود می آورد وخلق وخلقت را به صورتی پیش رونده به سطوح بالاتری از تکوین وتحول می رساند. در بررسی مساله حرکت (motion) ابتدا به اثبات و تبیین اختیار و آزادی پرداخته است و برای بررسی آن به مساله زمان توجه نموده است. به عقیده برگسون مجادلاتی که میان قایلان به جبر ومخالفان آنان صورت گرفته بواسطه فهم نادرست از مفهوم دیرند و بعد، توالی و همزمانی ، چونی و چندی است و با بر طرف نمودن این اشتباه ، مجموعه شبهات مربوط به جبر واختیار و تعریف هایی که برای آن شده و خود مساله اختیار از میان خواهد رفت . برگسون با نظریه تکامل مخالف نیست بلکه با آن نظریه های علمی تکامل مخالف است که فعالیت خلاقانه زندگی را انکار می کنند و تکامل را در حد ترتیب بخشهای مادی می دانند. در این مقاله به تفسیر دینامیکی برگسون از سه بحث زمان ،شهود وحرکت و برآیندآن،که همان خلق مدام می باشد، خواهیم پرداخت.کلید واژگان: برگسون, زمان, شهود, حرکت, خلق مدام, خیز خاست حیاتیBergson's philosophy has been based on two fundamental questions of real or "inertia" and intuition, and has established a deep linkage between the three concepts of time, movement, and intercourse. He believes that intuition is the movement of evolution and the creative activity of exuberance, and in response to the spatial and sociopolitical views, the existence of a self-evolving, self-evident creative movement, which constantly creates new forms of life, and progresses in nature and excitement To higher levels of development. In studying motion, first, we have tried to prove and clarify freedom and freedom, and it has paid attention to the problem of time in order to study it. In Bergson's view, the controversies that have been made between those who believe in their algebra and their recklessness are due to the incorrect understanding of the concept of late, and then, to the sequence and coincidence, to some extent, and to some extent, and to address this mistake, the set of algebraic doubts and definitions for which And the problem itself will be ruled out. Bergson is not opposed to the theory of evolution, but with the opposite of the scientific theories of evolution, which deny the creative activity of life and consider evolution as much as the arrangement of material parts. In this paper, Bergson's dynamic interpretation of three time talk, intuition, and motion, which is the same as the constant mood.
-
مسیله حرکت در دو نظام فکری فلسفه و کلام اسلامی دو راه متفاوت را پیموده است. یک مسیله مهم در این میان، یافتن آن دسته از مبانی معرفتی، روشی و هستی شناسانه ای است که به شکل گیری رویکرد خاص متکلمان به طبیعت و حرکت منجر شده است. مسیله مقاله این است که رویکرد متکلمان اسلامی به پرسش از طبیعت و حرکت چیست و مبتنی بر چه اصول و روشی است؟ طبق یافته های مقاله از نظر آنان شناخت طبیعت همانا شناخت فعل الله و غایت آن معرفه الله است. بنابراین طبیعت شناسی، شناختی بالاصاله نیست بلکه شناختی آلی و نردبانی برای شناخت حق تعالی و تنزیه او از ماسوی است. معرفت شناسی سلبی متکلمان، زمینه اصلی باور به جسمانی بودن ماسوی الله و باور به جوهر فرد است. همچنین حرکت، امری واحد، متصل و تدریجی به معنای فلسفی آن نیست، بلکه برپایه نظریه جوهر فرد، اکوان اربعه و خلا، حرکت امری گسسته و منحصر در حرکت انتقالی است. این مقاله به روش تحلیلی به مسیله پرداخته است.
کلید واژگان: اکوان اربعه, جوهر فرد, حرکت, خلا, زمان, طبیعتAndishe-Novin-E-Dini, Volume:18 Issue: 71, 2023, PP 121 -137The issue of movement in the two systems of thought including Islamic philosophy and Islamic theology has followed two different paths. An important issue in this is to find those epistemological, methodological and ontological foundations that have led to the formation of the theologians' special approach to nature and movement. The problem of the article is: what is the approach of Islamic theologians to the question of nature and movement and what principles and what methods is it based on and studied with? According to the findings of the article, from their point of view, knowing nature means knowing God's actions and it leads to knowing God. Therefore, natural science is not an essentially sought knowledge, but an organic knowledge and a ladder to know the Supreme Being and His distinction from others. The negative epistemology of theologians is the main reason for believing in the corporeality of contingent world and believing in the individual substance, jawhar. Also, movement is not a single, connected, and gradual thing in its philosophical sense, but based on the theory of individual substance, four beings, akwan, and vaccum, khala`, movement is a discrete and a unique thing in transitional movement. This article deals with the problem in an analytical way.
Keywords: the Four Beings, Individual Substance, Movement, Vaccum, Time, Nature -
قاعده «المتفرقات فی وعاء الزمان، مجتمعات فی وعاء الدهر» یکی از قاعده های پرکاربرد در مباحث فلسفه اسلامی است که در نظام فکری اندیشمندانی چون میرداماد، نقشی اساسی ایفا می نماید. این قاعده تفسیرهای گوناگونی دارد که تاکنون به گونه ای فراگیر درکنار یکدیگر بیان نشده و زمینه برخی مغالطه ها را فراهم نموده است. برای پرهیز از مغالطه های یادشده، پژوهش پیش رو با روش تحلیلی- توصیفی، نخستین بار تفسیرهای گوناگون قاعده، وجوه اشتراک و امتیاز، و برخی کاربردهای آنها را درکنارهم تبیین می نماید. دامنه کاربست این تفاسیر از حوزه الهیات بالمعنی الاخص تا مباحث فلسفه زمان معاصر امتداد دارد.گوناگونی تفسیرهای یادشده نتیجه اختلاف در سه مولفه مهم است: 1. واژه دهر معانی سه گانه ای دارد که با یکدیگر تنها اشتراک لفظی دارند. 2. آن چه در دهر حاضر می شود می تواند شخص موجود زمانی، حیثیتی از حیثیات او یا وجود برتر او باشد. 3. ثبات عالم زمان، تنها از افق دید موجودهای ثابت (نازمان مند) تحقق می یابد یا این ثبات وابستگیی به فاعل شناسا ندارد. برپایه مولفه های یادشده، در مجموع، چهار تفسیر از قاعده سامان یافته که عبارتند از: 1. موجودهای پراکنده در ظرف زمان، در ظرف دهر به وجود برتر خویش، مجتمع با یکدیگرند. 2. موجودهای پراکنده زمانی همگی در ظرف موجودهای دهری تحقق می یابند. 3. موجودهای متفرق زمانی از جهت ثباتی برخوردارند و از این جهت با موجودهای ثابت مرتبط هستند. 4. شیء متحرک، نسبت به عالم زمان متحرک و نسبت به مبادی عالیه ثابت است.
کلید واژگان: زمان, دهر, اجتماع دهری, فلسفه زمان, میردامادThe rule of "miscellaneous articles in the time , complexes in the "duration" is one of the most widely used rules in Islamic philosophy, which directly or indirectly in discussions such as the relationship between the variable and the constant, the occurrence of the universe, divine knowledge, jurisprudence and Divine predestination, divine action, God's presence with the world of time, adaptation of worlds, transformation of sequence and infinite actual realization, as well as rational explanation of some religious teachings such as the simultaneous presence of the Imams on the bed of various mortals or the absence of time on the divine essence are used.Therefore, this rule plays an essential role in the intellectual system of thinkers such as Mirdamad. This rule has various interpretations have not yet been comprehensively expressed together and has provided grounds for fallacies. Leading research provides an overview of the various interpretations of this rule and some of their applications. The diversity of these interpretations is primarily due to the fact that Duration itself has three separate meanings that have only verbal commonalities with each other. Also, what is present in the universe can be a person existing in time, a status of existing statuses in time, or a superior existence in time, and ultimately the stability of the world of time can only be achieved from the perspective of fixed beings, or this Stability does not depend on the cognitive subject. According to the factors, a total of four interpretations of the rule are organized,
Keywords: Time, Duration, Durationian community, philosophy of time, Mirdamad -
در این مقاله، بعد از بیان دقیق موضوع و مقصود از حدوث و قدم، نظریات ابن سینا و فخر رازی و صدرالمتالهین شیرازی درباره حدوث یا قدم زمانی عالم طبیعت مطرح و تحلیل انتقادی شده است. برحسب ترتیب تاریخی ابتدا نظر ابن سینا، مبنی بر قدم طبیعت، و یک دلیل آن که بر اساس قاعده طبیعیاتی - فلسفی «هر حادثی مسبوق به ماده و مدت است» اقامه شده است. سپس انتقادات غزالی و فخر رازی که مشابه یکدیگرند و پاسخ خواجه طوسی به فخر رازی تقریر شده و، در ادامه، نظر ملاصدرا که موافق ابن سینا است، حکایت شده است. در ادامه اشاره ای هم به نظر خاص ملاصدرا در مورد حدوث زمانی طبیعت بر اساس حرکت جوهری، صورت گرفته و تذکر داده شده که این نظر با هر یک از حدوث یا قدم طبیعت قابل جمع است. سپس دو مسیله جانبی مربوط به بحث: تسلسل بی نهایت معدات و مسیله محدد الجهات، مطرح شده و حل وفصل شده است. جمع بندی و نتیجه گیری مقاله نیز در پایان آمده و، درنتیجه گیری، نظرمتکلم مبنی بر حدوث زمانی طبیعت مبهم و ناکارآمد خوانده شده و نظر فلاسفه بر قدم طبیعت ترجیح داده شده است.
کلید واژگان: حدوث, قدم, طییعت, تسلسل معدات, ماده, حرکت, زمان, استعداد, فعلیت, محدد الجهاتIn this article, after the precise statement of the topic and purpose of occurrence and progress, Ibn Sina's, Fakhr Razi's, and Sadr al-Mutalahin Shirazi's views on the occurrence or time step of the natural world have been presented and critically analyzed. According to the historical order, Ibn Sina's opinion based on the antiquity of nature, and a reason for it, based on the natural-philosophical rule, "every event is preceded by matter and duration" is established. Then, the criticisms of Ghazali and Fakhr Razi, which are similar to each other, and Khwaja Tusi's response to Fakhr Razi's criticism are presented, and, in the continuation, the opinion of Mullasadra, which agrees with Ibn Sina, is narrated. In the following, a reference was made to Mulla Sadra's special opinion about the temporal occurrence of nature based on intrinsic movement, and it was pointed out that this opinion can be summed up with any occurrence or step of nature. Then, two side problems related to the discussion the infinite sequence of equipment and the specific problem of entities, have been raised and resolved. The summary and conclusion of the article are also given at the end and, in the conclusion, the theologian's opinion regarding the temporal occurrence of nature is ambiguous and inefficient, and the opinion of philosophers is preferred over nature's step.
Keywords: Occurrence, Age, Obedience Sequence of Equipment, A Matter Move, Time, Talent Actuality Determinant -
نشریه جستارهایی در فلسفه و کلام، سال پنجاه و سوم شماره 2 (پیاپی 107، پاییز و زمستان 1400)، صص 11 -28برای این که مشخص شود چرا در بحث زمان حال گروی بر بعد چهارم رجحان دارد، نخست باید دید در طول تاریخ چه اشکال های جدی ای بر بعد چهارم وارد شده است. برخی از اندیشمندان غربی امروزه در این مورد نکاتی بیان کرده اند که مهم ترین آن این است که بعد چهارم نافی حرکت است و از این رو به شدت خلاف شهود است. برخی از اندیشمندان مسلمان نیز، از همان هنگام طرح بعد چهارم توسط محقق طوسی، گاه به روشی مشابه به شدت در نقد آن کوشیده اند. برای نمونه، علامه حلی می گوید: ما بداهتا می دانیم که گذشته و آینده ای چون دیروز و فردا معدوم اند نه این که هر کدام در جای خود موجود باشند. به عبارتی، بعد چهارم چون نافی حرکت و تغییر و تغیر است، خلاف شهود و خلاف بداهت بوده و بلکه عین سفسطه است. بنابراین اشکال های اندیشمندان مسلمان بر بعد چهارم باید به روش تاریخی دقیق مشخص شود و تحلیل عقلانی شود تا سپس روشن گردد این اشکال ها تا چه اندازه پذیرفتنی است.کلید واژگان: بعد چهارم, گذشته, آینده, زمان, حرکت قطعیه, محقق طوسیTo clarify the reason why presentism is preferable to four–dimensionalism, we have to see what serious criticisms have been posed against four–dimensionalism throughout history. Several criticisms have been raised by some contemporary western thinkers the most important of which is the fact that the four–dimensionalism denies movement and therefore it is highly counterintuitive. Some Muslim thinkers, too, have sometimes tried to intensely criticize it in a similar way since the four–dimensionalism was proposed by Naṣīr al–Dīn Ṭūsī. For instance, ʿAllāmah Ḥillī maintains that we self–evidently know that the past and the future, e.g., yesterday and tomorrow, are nonexistent and it is not the case to say that they are fixed in their own context. In other words, since the fourth dimension denies the movement and change, it is counterintuitive and even leads to sophism. Therefore, Muslim thinkers’ objections to the four–dimensionalism must be studied historically and analyzed rationally to see whether they are plausible.Keywords: four–dimensionalism, Past, Future, Time, traversing movement (al-ḥraka al-qaṭʿiyya), Ṭūsī
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.