به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « فناناپذیری » در نشریات گروه « فلسفه و کلام »

تکرار جستجوی کلیدواژه « فناناپذیری » در نشریات گروه « علوم انسانی »
  • الهه زارع، اعظم سادات پیش بین*
    مفهوم مرگ الهام بخش تاملات فلسفی متعددی درباره وجود انسان است که در نوع نگرش و نحوه ی زندگی انسان تاثیرگذار است. ملاصدرا و یاسپرس به عنوان دو فیلسوف اصالت وجودی، به مساله مرگ و ابعاد آن توجه داشته اند. از مقایسه آرای این دو فیلسوف که با رویکرد تطبیقی و تحلیلی صورت گرفته است، این نتایج حاصل می شود که یاسپرس فارغ از نگاه دینی و عرفانی، مواجهه انسان با مساله مرگ را به عنوان یک موقعیت مرزی، از موثرین عوامل شکل گیری هویت و یافتن خود اصیل انسانی می داند. وی با تمایز قائل شدن بین مراحل سه گانه وجود تجربی انسان با مرتبه اگزیستنز بر این باور است که انسان در مرتبه متعالی اگزیستنز قابلیت درک جاودانگی یا به تعبیری «نامیرایی» و «تجربه ابدیت» دارد و بدون داشتن بعد مجرد می تواند آن را در طول حیات خود تجربه نماید. از سوی دیگر مرگ و فناناپذیری از نظر ملاصدرا مفهومی گسترده و نظام مند دارد که برگرفته از مبانی فلسفی و دینی وی است ؛ در فلسفه صدرایی میان تجرد نفس و جاودانگی آن ملازمتی برقرار است و نفس دارای مراتب وجودی مختلف است که با حرکت جوهری خود و طی مراتب تکاملی وجودی به مراتب تجرد دست می یابد و نه تنها با نابودی بدن از بین نمی رود بلکه همواره به دلیل مجرد بودن، همواره جاودان و فناناپذیر خواهد بود. وی جاودانگی را امری تشکیکی دانسته که هم در این دنیا با مرگ ارادی و هم بعد از زندگی دنیوی مطرح است.
    کلید واژگان: یاسپرس, موقعیت مرزی, ابدیت, ملاصدرا, مرگ, فناناپذیری, نفس}
    Elahe Zare, Azam Sadat Pishbin *
    The concept of death inspires many philosophical reflections about human existence which can affect the human attitude and lifestyle. As two existentialists, Mullā Sadrā and Jaspers have paid attention to the issue of death and its various dimensions. The comparative and analytical comparison of these two philosophers' opinions shows that from the religious and mystical perspective, Jaspers considers the human encounter with the issue of death, as a boundary situation, one of the most effective factors in the formation of identity and finding the real Human self. By distinguishing the three stages of human empirical being from existenz, he believes that in the transcendental level of existenz, man has the ability to understand immortality or in other words "deathlessness" and the "experience of immortality" and without having an immaterial dimension, he can experience it throughout his life. On the other hand, according to Mullā Sadrā, death and immortality have a broad and systematic conception that is derived from his philosophical and religious foundations. In Sadrā's philosophy, there is a correlation between the immateriality of the soul and its immortality; the soul has different levels of existence, which can achieve the level of immateriality through undergoing the substantial movement and passing its evolutionary levels of existence. The soul does not disappear with the destruction of the body, but, because of being immaterial, it will survive forever as eternal and immortal. He considers immortality to be a graded truth which exists both in this world (through voluntary death) and in the next world.
    Keywords: Jaspers, boundary situation, Mullā Sadrā, death, immortality, soul}
  • محمود درستی، اکبر رهنما*، محسن فرمهینی فراهانی
    هسته اصلی تفکر فلسفی یاسپرس وجود انسان و به ویژه اگزیستنز است. تمام عقاید فلسفی دیگر او به همین موضوع محوری مربوط می شود. مفهوم اگزیستنز یاسپرس بیانگر واقعیت غیرتجربی، غیرانضمامی فرد و شخصیت واقعی است که می تواند از زمان عینی فراتر رود. این مقاله تصور یاسپرس از مرگ را بررسی و با استفاده از روش تحقیق تحلیل مفهومی از نوع بسط مفهوم به روشن سازی مفهوم وی در مورد مرگ و فناناپذیری اگزیستنز پرداخته و سعی کرده است درک بهتری از وجود انسان در این جهان را ارایه دهد. از دیدگاه یاسپرس، واقعیت مرگ بیولوژیکی مربوط به دازاین است، درحالی که موقعیت مرزی مرگ، که ممکن است به تحقق خود واقعی فرد منجر شود، متعلق به اگزیستنز است. او می کوشد نشان دهد که اگرچه انسان موجودی فانی است، جنبه استعلا نیز دارد و به موجود فیزیکی صرف در جهان قابل تقلیل نیست. یاسپرس در تلاش برای تبیین جنبه استعلایی انسان، اگزیستنز را فناناپذیر و نامحدود می داند. فناناپذیری اگزیستنز از نظر یاسپرس به معنای زندگی پس از مرگ در قلمرو دیگری نیست، بلکه فرد می تواند در زمان زنده بودن احساس فناناپذیری را در لحظه ای وجودی تجربه کند. طبق دیدگاه او، این لحظه جاودانه بی زمان است، به این معنا که روابط گذشته، حال و آینده، همان طورکه ما آنها را درک می کنیم، در آن اعمال نمی شوند، بلکه همزمان در آن لحظه بدون زمان درک می شوند.
    کلید واژگان: اگزیستنز, جاودان, فناناپذیری, مرگ, یاسپرس}
    Mahmoud Dorosti, Akbar Rahnama *, Mohsen Farmahini Farahani
    The core of Jaspers’ philosophical thought is the human existence, particularly reflected in the term Existenz. All other philosophical thoughts of him are related to this axial concept. Jaspers’ concept of Existenz expresses a non-experimental, non-concrete reality of the real individual and personality that can go beyond the objective time. This article investigates Jaspers’ perception of death. Using the thematic analysis method, the article tries to clarify his stance to death and the deathlessness of the Existenz and to give in a better understanding of the human existence in this world. From Jaspers’ viewpoint, the reality of biologic death is related to Dasein, while the borderline position of death – that might lead to the realization of the real self of the individual – is related to Existenz. He tries to show that although the human is a mortal creature, he has a transcendental dimension, too, and cannot be reduced to a mere physical creature in the world. Trying to explain the transcendental aspect of the human, Jaspers deems Existenz as immortal and unlimited. From the viewpoint of Jaspers, the immortality of Existenz does not mean the continuation of life in another realm after death; rather, the person can experience the immortality feeling in an existential moment while he is alive. According to this viewpoint, this immortal moment is timeless, i.e., the past, present, and future relations are not present in it (the way we perceive them); rather, they are perceived simultaneously in that timeless moment.
    Keywords: Jaspers, Existenz, death, Deathlessness, Eternal}
  • محمد صادق زاهدی، محمد جواد شمس، علی صداقت*
    نظریه نجات صدرالدین شیرازی را می توان بدیلی در کنار نظریات سه گانه نجات، یعنی انحصارگرایی، شمول گرایی و کثرت گرایی به شمار آورد. ملاصدرا به نجات همه افراد بشر حتی کسانی که به تعبیر قرآن در دوزخ جاودانه خواهند بود معتقد است. او این نظریه را با تکیه بر اصول حکمت متعالیه، مانند اصالت وجود و تشکیک آن و مساوقت وجود و خیر، ارائه کرده است. این نظریه با شباهت زیاد در آثار ابن عربی مشاهده می شود و خود ملاصدرا نیز در موارد متعدد دیدگاه خود را در این زمینه برگرفته از اندیشه های وی می داند. با مراجعه به آثار ابن عربی نیز می توان شباهت دیدگاه او و ملاصدرا را دریافت؛ هر چند گاهی اختلافاتی میان این دو اندیشمند مشاهده می شود. در این مقاله، پس از تبیین دیدگاه ملاصدرا درباره نجات اخروی که شمول گرایی فراگیر نامیده شده، با مراجعه به آثار ملاصدرا و ابن عربی، نحوه تاثیرپذیری ملاصدرا از ابن عربی نشان داده شده است.
    کلید واژگان: ملاصدرا, ابن عربی, نجات, شمول گرایی فراگیر, فناناپذیری, کثرت گرایی}
    Mohammad Sadegh Zahedi, Mohammad Javad Shams, Ali Sedaghat*
    We can consider Sadra’s salvation theory as an alternative to the three other theories on otherworld salvation, i.e. exclusivism, inclusivism and pluralism . Based on the principles of Al-Hikmat Al-Mota''alie ( such as the principality of existence, its analogical gradation and its perfect identity to the Good ), Sadra believes that, in the end, all people will release from torture, even ones who, according to Quran, are the eternal inhabitant of the hell . Although there may be some differences between Sadra and Ibn Arabi on salvation, in many cases, Sadra’s theory is almost similar to what can be find in Inb Arabi’s works; and Sadra himself confirms that . After explaining Sadra’s theory on otherworld salvation, which we called it universal inclusivism, we, by referring to the works of Ibn Arabi and Mulla Sadra, shall clarify how the former has influenced the latter in the subject in hand.
    Keywords: Mulla Sadra, Ibn, e, Arabi, salvation, universal inclusivism, immortality, pluralism}
  • علی شیروانی، فاطمه رازی زاده
    نظریه مثل از مهمترین نظریات فلسفی یی بشمار میرود که بر اندیشه بیشتر متفکرین در اعصار مختلف تاثیرگذار بوده و فلاسفه ناگزیر از پذیرش یا رد آن شده اند. غالب فلاسفه مسلمان نیز نسبت به این نظریه بیتفاوت نبوده ا ند و کلیت نظریه را پذیرفته اند. اما اغلب، این نظریه در نظام فکری ایشان به تاویل و تحویل برده شده است. ملاصدرا معتقد است که با استمداد از مبانی فلسفی خویش تبیینی از نظریه مثل ارائه داده، که کاملا منطبق بر غرض افلاطون است. پرسش اینکه، در حالیکه نظریه مثل از جهات بسیاری از جمله حوزه علم النفس، با مبادی فلسفی ملاصدرا ناسازگار است، آیا این تلا ش فلسفی او موفق بوده است؟ پژوهش حاضر میکوشد این پرسش را با توجه به لوازم نفس شناختی یی که از این نظریه برخاسته مورد مداقه و تحلیل قرار دهد. در این مقاله، پس از بررسی جامع ابعاد و لوازم نفس شناختی نظریه مثل و نیز بیان دیدگاه ملاصدرا درباره این نظریه و دفاع وی از آن، بهمراه بیان کلیتی از علم النفس صدرایی، ناسازگاری های مبادی نفس شناختی حکمت متعالیه با لوازم نظریه مثل افلاطونی بتصویر کشیده می شود و دفاع سرسختانه صدرالمتالهین از این نظریه زیر سوال میرود. فرجام آنکه: باور به قدم نفس و نظریه تذکاری معرفت و توقف نفس شناسی افلاطون بر تجرد عقلانی متمایز از بدن مادی، در برابر اندیشه ملاصدرا مبنی بر جسمانیه الحدوث بودن نفس و عقیده به تاسیسی بودن معرفت و نیز وجود رابطی نفس، از اهم نقاط افتراق نظام فکری این دو فیلسوف شمرده شده و در نتیجه هرگونه کوشش برای جمع میان این دو دیدگاه را بیثمر میسازد.
    کلید واژگان: نظریه مثل, نفس, معرفت, فناناپذیری}
    Ali Shirvani, Fatemeh Razizade
    The theory of Ideas is one of the important philosophical theories which has influenced the views of most philosophers in various periods, and many of them have confirmed or rejected it. The majority of Muslim philosophers have also had to investigate this theory and finally accept it in general. However, they have often interpreted it within the framework of their own philosophical system. Mulla Sadra believes that he has presented an interpretation of the theory of Ideas based on his own philosophical principles which is completely compatible with Plato’s intention. The question is, given the fact that the theory of Ideas is inconsistent with Mulla Sadra’s philosophical principles from many aspects, such as those related to his psychology, was his philosophical endeavor successful? The present research aims to provide an answer to this question through analyzing and exploring the psychological concomitants arising from this theory. Here, after a thorough investigation of the psychological dimensions and concomitants of this theory and explaining Mulla Sadra’s view and defense in this regard, the writers portray the inconsistencies between the psychological principles of the Transcendent Philosophy and the concomitants of the Platonic theory of Ideas while providing a general explanation of Sadrian psychology. Following this, they question Mulla Sadra’s strict defense of this theory. Finally, they conclude that Plato’s belief in the pre-eternity of the soul, his theory of reminiscence of knowledge, and the restriction of his psychology to rational immateriality and its separation from corporeal body, versus Mulla Sadra’s theory of the corporeal origination of the soul and his belief in the acquisition of knowledge and the copulative existence of the soul are among the most important differences between the philosophical schools of these two philosophers. As a result, any attempt to reconcile their views with each other would be futile.
    Keywords: theory of Ideas, soul, knowledge immortality}
  • جایگاه عقل فعال در تفکر ارسطو و نتایج برخاسته از تفسیر آن با تاکید بر یوحنای نحوی و ابن رشد
    حسن فتحی، بیان کریمی
    طرح عقل فعال در مشرب ارسطو، نخست در مخالفت با فلسفه افلاطون لازم آمده است. ارسطو در نفس ناطقه قائل به تمایز میان دو عقل شده است؛ از یک جهت عقل منفعل که پذیرنده تمام معقولات است و از طرف دیگر عقل فعال که معقولات را فعلیت میبخشد. عدم مخالطت، مفارقت، انفعال ناپذیری، در حال اندیشه بودن و فناناپذیری از جمله صفاتی است که ارسطو در درباره نفس به عقل فعال نسبت داده است. در میان این صفات مفارقت و فناناپذیری از مهمترین صفاتی است که بدلیل پیوند با اصول دینی، مورد توجه برخی مفسران قرار گرفته است. یوحنای نحوی و ابن رشد از مهمترین مفسران کتاب درباره نفس ارسطو هستند که هر کدام در عین پذیرش تمامی این صفات، تفاسیر متعدد و گاه متناقض از جایگاه عقل فعال نزد ارسطو ارائه کرده اند و این مسئله را بر طبق گرایشات فلسفی و دینی خود، شرح و بسط داده اند. از نتایج نحوه تفسیر این صفات نزد این دو مفسر، میتوان به پذیرش و عدم پذیرش الهی بودن عقل فعال و مفارقت آن از نفس اشاره کرد. ابن رشد به مفارقت عقل فعال از نفس بشری و الهی بودن آن اذعان کرده است. در مقابل، یوحنای نحوی، این عقل را حال در نفس بشر دانسته و الهی بودن آن را رد کرده است. با وجود این دو موضع متفاوت درباره عقل فعال، هر دو به یک نتیجه هماهنگ یعنی فناناپذیری عقل و درنتیجه فناناپذیری نفوس بشری پس از مرگ رسیده اند که این مسئله حاکی از دغدغه دینی این دو مفسر در تفسیر آراء ارسطوست.
    کلید واژگان: ارسطو, یوحنای نحوی, ابن رشد, نفس, عقل, عقل فعال, فناناپذیری}
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال