به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "مارسل" در نشریات گروه "فلسفه و کلام"

تکرار جستجوی کلیدواژه «مارسل» در نشریات گروه «علوم انسانی»
جستجوی مارسل در مقالات مجلات علمی
  • نرگس نظرنژاد، فاطمه گلشن روغنی*

    پژوهش حاضر، پژوهشی میان رشته ای و در راستای کاربردی سازی فلسفه از طریق همکاری آن با روانشناسی و ادبیات است. در این پژوهش به امید در آرای  دو متفکر بزرگ پرداخته شده است؛ مولانا عارف و ادیب مسلمان و مارسل، فیلسوف اگزیستانسیالیست مسیحی. هدف از این پژوهش، ارایه بن مایه هایی برای کار مشاوران فلسفی و روان درمانگران است. به همین سبب، دیدگاه ریچارد اسنایدر نظریه پرداز و بنیانگذار امیددرمانی در روانشناسی معاصر نیز در پژوهش حاضر معرفی شده است تا امکان نزدیک کردن آرای مولانا و مارسل در باب امید، به مباحث مورد توجه امید درمانی، فراهم آید و از تشابهات به دست آمده برای کار مشاوران فلسفی استفاده شود. بر اساس یافته های پژوهش، امیدی که مولانا از آن سخن می گوید، امیدی روشن و هدایتگر است که اگر از آن استفاده به جا شود، می تواند به یک صفت اخلاقی مثبت در انسان تبدیل شود؛ امیدی که برخواسته از نیاز انسان به خداوند است و همواره در جهت پیشرفت معنوی انسان، راهگشا خواهد بود. مارسل نیز امید را ابزاری برای ایمان و تقرب به وجود اعلی می شمارد که سبب آمادگی معنوی فرد در جهت خدمت به دیگر انسان ها می شود. این آمادگی معنوی، انسان را از دام جهان درهم شکسته ای که مارسل از آن سخن می گوید، رهایی می بخشد. با مقایسه نظریه امید اسنایدر و دیدگاه مولوی در باب امید، به وجوه تشابه میان دیدگاه آنان در مولفه های امید دست می یابیم. بررسی نظریه امید اسنایدر و دیدگاه مارسل در باب امید نیز تشابه فکری این دو متفکر را در باب نقش حیاتی امید در زندگی، نشان می دهد.

    کلید واژگان: اسنایدر, امید, امیددرمانی, مارسل, فلسفه کاربردی, مشاوره فلسفی, مطالعات میان رشته ای, مولوی
    Narges Nazarnejad, Fateme Golshan Roghani*

    The present study is an interdisciplinary study for applying philosophy through its collaboration with psychology and literature. In this article, hope is examined according to the two Rumi and Marcel. The purpose of this study is to provide a basis for the work of philosophical counselors and psychotherapists. For this reason, the views of Richard Snyder, the theorist and founder of hope therapy in contemporary psychology, are also introduced in the present study to bring Rumi and Marcelchr('39')s views on hope closer to the topics of hope therapy, and the similarities are derived to be used by philosophical advisors. According to the findings of this research, the hope that Rumi speaks of is a clear and guiding hope that, if used properly, can become a positive moral trait in human beings; The hope that arises from manchr('39')s need for God and will always be the way to manchr('39')s spiritual progress. Marcel also considers hope as a tool for faith and closeness to the higher being, which causes a person to be spiritually ready to serve other human beings. This spiritual preparation frees man from the snare of the shattered world of which Marcel speaks. By comparing Snyderchr('39')s theory of hope and Rumichr('39')s view of hope, we find similarities between the views of these two philosophers in the components of hope. The examination of Snyderchr('39')s theory of hope and Marcelchr('39')s view of hope also reveals the intellectual similarity of the two thinkers on the vital role of hope in life.

    Keywords: applied philosophy, interdisciplinary study: Hope, Hope therapy, Marcel, Philosophical counseling, Rumi, Snyder
  • عبدالکریم محمدی، شهلا اسلامی *
    از نظر گابریل مارسل آدمی دو گونه ارتباط با هستی دارد: «بودن» و «داشتن» و این دو، لازمه زندگی هستند. انسان، غالبا مقوله ملک و «داشتن» را بر بعضی از عناصر شخصی و حتی بر افکار و تصورات خود اطلاق می کند و آن را به صورت ملموس توصیف می کند. در «داشتن»، کارکرد و به تبع آن علم کاربردی مطرح است و در آن، ما با مسائل و تکنیک و مهارت ها سر و کار داریم. ارتباط ما در «داشتن» ارتباط «من» و «او» است، یعنی ارتباطی یک طرفه که انسان، شئ مورد نظر را به مثابه ابزاری در برابر خود تلقی می کند و با اندیشه اولیه که با انتزاع و آفاقی سازی و مانند آن همراه است به شناخت آن نائل می گردد. در مقابل «داشتن»، «بودن» است که از مقولات منطقی نیست و ما نمی توانیم آن ها را تعریف کنیم. «بودن» فراگیر است و تمام هستی را در بر می گیرد. ارتباط ما در «بودن» از سنخ ارتباط «من» و «تو» و راز آلود است و ما با اندیشه ثانویه و از طریق مشارکت و تجربه زیسته خودمان می توانیم آن را بشناسیم. عشق، امید، وفاداری و آمادگی از مقولات «بودن» است که در «بودن» انسان تجلی می کند. آنچه در عصر جدید اتفاق افتاده گسترش حوزه «داشتن» است و مارسل با بیان این دو گونه ارتباط با هستی در صدد بازگرداندن تجربه اصیل انسانی یعنی تجربه «بودن» است.
    کلید واژگان: مارسل, بودن, داشتن, اندیشه اولیه, اندیشه ثانویه, عشق
    Abdolkarim Mohamadi, Shahla Eslami *
    According to Gabriel Marcel, humans have two kinds of relationship with the existence: “being” and “having”; that make fundamental differences in understanding the world. “Having” is used for referring to, e.g., “having an idea” and even ones’ own ideas, describing them in a concrete manner. In “having”, we are dealing with “primary thought” and an “I” and a “he” relation, which Marcel puts it against “I” and “thou” relation. In the latter, we are dealing with “being”. Meeting someone who is known as “he” means that we have relationship with him in such a way that he, as an object, is separate from us; the case is different when we meet someone as “thou”. In this relationship, we deal with “secondary thought” and it can be understood through participation and our living experience. Love, hope, fidelity and availability are categorized under “being” which is manifested in the existence of human. At the same time, these two kinds of existence are connected to each other: “being” and “having” are two levels of existence; "being" shows itself in different methods and “having” is the manifestation of “being”. In the modern age, the realm of “having” has been expanded and Marcel proposed two kinds of existence to return the expansion of the realm of “being”, i.e. human authentic experience. In this article the important question is: what is the relation between “having” and “being”? To answer this question, at first we should describe “having” and “being”.
    Keywords: Marcel, Having, Being, Primary Thought, Secondary Thought
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال