به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه "بجنورد" در نشریات گروه "آبخیزداری، بیابان، محیط زیست، مرتع"

تکرار جستجوی کلیدواژه «بجنورد» در نشریات گروه «کشاورزی»
جستجوی بجنورد در مقالات مجلات علمی
  • احمد سلامت، مجتبی اردستانی*، بهرام ملک محمدی
    مقدمه و هدف

    توان یابی منابع آب زیرزمینی یکی از اصل های پایه در مدیریت منابع آب است. هدف این پژوهش توان یابی آب زیرزمینی با استفاده از مدل های یادگیری ماشین بردار پشتیبان (SVM) و همچنین دستورالعمل های فراکاوشی (مدل ترکیبی (هیبریدی) ماشین بردار پشتیبان و دستورالعمل بهینه سازی فراکاوشی زنبورعسل (SVM-BA) و مدل ترکیبی ماشین بردار پشتیبان و دستورالعمل بهینه سازی فراکاوشی ازدحام ذرات (SVM-PSO) است.

    مواد و  روش ها

    در این پژوهش در منطقه ی بجنورد عامل های بلندی، شیب، جهت، شاخص رطوبت پستی بلندی، فاصله از آبراهه، تراکم زهکشی، فاصله از گسل، سنگ شناسی، شاخص موقعیت پستی بلندی، شاخص ناهمواری زمین، موقعیت شیب نسبی و شاخص هم گرایی جریان انتخاب شدند. از شرکت آب منطقه ای اطلاعات موقعیت 359 چشمه دریافت شد. دستورالعمل تقسیم بندی تصادفی برای تقسیم نقطه های آموزشی (70%) و نقطه های اعتبارسنجی (30%) استفاده شد. براساس تحلیل حساسیت حذفی، اندازه ی اهمیت و مشارکت متغیرهای ورودی در توان یابی آب زیرزمینی مشخص شد. ارزیابی دقت مدل ها در دو مرحله ی آموزش و اعتبارسنجی براساس روش منحنی مشخصه عامل گیرنده (ROC) انجام شد.

    نتایج

    ارزیابی دقت مدل ها براساس معیار ارزیابی مساحت زیرمنحنی عامل گیرنده (AUC) نشان داد که دقت پیش بینی مدل ترکیبی ماشین بردار پشتیبان و دستورالعمل بهینه سازی فراکاوشی ازدحام ذرات (SVM-PSO) 945/0 بیشتر از دیگر مدل ها (SVM: 0.918 و SVM-BA: 0.932) بود. براساس نتایج مدل برتر در این پژوهش 7/75% از سطح منطقه طبقه ی توان زیاد و 38/66% از سطح منطقه طبقه ی توان خیلی زیاد را کسب کردند. از میان عامل های، موقعیت شیب نسبی (14/5%)، فاصله از گسل (13/4%) و سنگ شناسی (12/3%) در پیش بینی توان آب زیرزمینی بیشترین اهمیت را داشتند.

    بحث و نتیجه گیری

    براساس نتایج این پژوهش، عملکرد مدل ماشین بردار پشتیبان زیاد بود و دو دستورالعمل بهینه سازی فراکاوشی زنبورعسل و فراکاوشی ازدحام ذرات موجب تقویت قدرت پیش بینی مدل شدند. همچنین مدل های یادگیری ماشینی می توانند ارتباط میان عامل های محیطی و آب دهی چشمه ها را شناسایی کنند و با به کارگیری داده های موجود، نقش آن ها را تعیین کنند. عامل موقعیت شیب نسبی به عنوان مهم ترین متغیر و عامل فاصله از گسل نیز به عنوان دومین متغیر مهم در این پژوهش مشخص شدند. نتایج پژوهش نشان داد که در تغذیه ی بخش های زیرسطحی، ذخیره و جریان آب زیرزمینی، گسل های منطقه نقش مهمی داشتند. با کاربرد مدل در شناسایی وضعیت توان آب زیرزمینی عامل سنگ شناسی نیز به عنوان سومین متغیر مهم معرفی شد. در این پژوهش، با پیشنهاد نقشه ی توان آب زیرزمینی، امکان برنامه ریزی و تدقیق آمایش سرزمین برای آبخیز بجنورد فراهم شد.

    کلید واژگان: آب زیرزمینی, بجنورد, ماشین بردار پشتیبان, یادگیری ماشینی
    Ahmad Salamat, Mojtaba Ardestani *, Bahram Malekmohammadi
    Introduction

    Finding the potential of groundwater resources is one of the basic principles in water resources management. The aim of this research is to determine the potential of groundwater using support vector machine learning (SVM) models as well as metaheuristic algorithms (hybrid support vector machine model and the bee metaheuristic optimization algorithm (SVM-BA) and hybrid model of the support vector machine and particle swarm optimization algorithm (SVM-PSO).

    Materials and methods

    The factors of elevation, slope, aspect, topographic humidity index, distance from stream, drainage density, distance from fault, lithology, topographic position index, land roughness index, relative slope position and flow convergence index were selected in Bojnurd region. Information on the location of 359 springs was received from the regional water company. Random division algorithm was used to divide training points (70%) and validation points (30%). Based on the removal sensitivity analysis, the importance and contribution of the input variables in determining the groundwater potential were determined. The accuracy of the models was evaluated in two stages of training and validation based on the receiver operating characteristic (ROC) curve method.

    Results

    The evaluation of the accuracy of the models based on the evaluation criteria of the area under curve (AUC) showed that the prediction accuracy of the hybrid model of the support vector machine and the particle swarm optimization algorithm (SVM-PSO) is 0.945 more than other models (SVM: 0.918 and SVM-BA: 0.932). Based on the results of the superior model, the high potential class and the very high potential class accounted for 7.75% and 38.66% of the area respectively. Among the factors, relative slope position with 14.5%, distance from the fault with 13.4% and lithology with 12.3% were the most important in predicting groundwater potential.

    Discussion and Conclusion

    Based on the results of this research, the support vector machine model has a high performance, and two optimization algorithms, the bee metaheuristic and particle swarm optimization algorithm, strengthen the predictive power of the model. Also machine learning models can identify the relationship between the environmental factors and the water supply of the springs and determine their role by using the available data. The relative slope position factor was identified as the most important variable and the distance from the fault factor was considered as the second most important variable in the present study. The results of the research showed that the faults in the region play an important role in aquifer recharge, storage and flow of groundwater. The lithological factor was also introduced by the model as the third important variable in identifying the state of groundwater potential. In this research, by presenting the groundwater potential map, it is possible to plan and verify land use planning for the Bojnurd watershed.

    Keywords: Bojnurd, Groundwater, Machine learning, Support Vector Machine
  • سید حمیدرضا صادقی *، محسن ذبیحی
    فرسایندگی باران اولین نکته قابل توجه در مباحث فرسایش خاک است که نقش مهمی در جدا نمودن ذرات خاک از بستر اصلی خود ایفا می ‏کند. از این رو، بررسی روند عامل فرسایندگی باران در تصمیم گیری و برنامه ریزی به منظور مدیریت منابع آب و خاک ضروری می باشد. حال آن‏که مطالعات مربوط به جنبه‏ های مختلف آن از جمله روند فرسایندگی و در تعامل با روند بارندگی و شاخص بارش استاندارد شده مورد توجه جدی قرار نگرفته است. بنابراین، پژوهش حاضر با هدف بررسی روند عامل فرسایندگی باران مبتنی بر شاخص فورنیه در 28 ایستگاه در سرتاسر استان خراسان شمالی طی دوره زمانی 1366 تا 1385 با استفاده از آزمون من‎-‏کندال صورت پذیرفت. همچنین، به منظور مقایسه و تحلیل جامع تر نتایج، روند زمانی بارندگی و شاخص بارش استاندارد شده نیز بررسی شد. نتایج تحقیق نشان داد که ایستگاه‏ های نوشیروان، فاروج، آیرقایه و غلامان روند کاهشی و دیگر ایستگاه‏ های مورد مطالعه (71/85 درصد ایستگاه‏ های استان) روند افزایشی در شاخص فرسایندگی فورنیه اصلاح شده را داشته ‏اند. نتایج بررسی روند شاخص بارش استاندارد شده و همچنین، بارندگی در خراسان شمالی نشان داد که در اغلب ایستگاه ‏ها (89/28 درصد ایستگاه‏ ها) جز ایستگاه‏ های خرتوت، نوشیروان، فاروج و آیرقایه، روند افزایشی وجود داشته است. همچنین، بیشینه و کمینه مقدار شاخص فرسایندگی فورنیه اصلاح شده در استان با مقدار 70/97 و 33/44 میلی‏ متر به‏ ترتیب مربوط به ایستگاه درکش و آبیاری بجنورد بوده است.
    کلید واژگان: آزمون روند, بجنورد, تغییرات زمانی فرسایندگی, فرسایندگی باران, مدیریت منابع آب و خاک
    Seyed Hamidreza Sadeghi*, Mohsen Zabihi
    Rainfall erosivity factor is the first noticeable point in soil erosion issues that plays very important role in detachment of soil particle from the origin bed. Hence, investigation of rainfall erosivity factor trend is necessary in decision-making and planning in order to manage soil and water resources. However, studies on various aspects of erosivity like trend and in interaction with precipitation and SPI index have not been attended well. The present study therefore aimed to investigate the rainfall erosivity factor trend based on the Fournier index in 28 stations throughout North-Khorasan Province during the period of 1987 to 2006 by using the Mann-Kendall test. In addition, the SPI and precipitation trend were comprehensively investigated for better characterization of erosivity trend analysis. Results showed that Noushirvan, Faruj, Ayerqayeh and Gholaman stations had decreasing trend and other study stations (71.85%) had increasing trend in the modified Fournier erosivity index. The SPI and precipitation in the study area indicated that most of the stations (89.28%) excluding Khartot, Noushirvan, Faruj and Ayerqayeh had increasing trend. The maximum and the minimum values of modified Fournier erosivity index with 70.97 and 33.44 mm were also assigned to Darkesh and Abiary Bojnourd stations, respectively.
    Keywords: Rainfall erosivity, Temporal variation of erosivity, Soil, water management, Trend analysis
  • علی اکبر نظری سامانی*، علیرضا اولیایی، سادات فیض نیا
    ارزیابی فراوانی چشمه ها به موضوعی مهم برای برنامه ریزی استفاده از زمین، به خصوص شناسایی منابع آب زیرزمینی و حفاظت از محیط زیست تبدیل شده است. بدین منظور جهت تولید نقشه فراوانی چشمه های حوزه آبخیز بجنورد، از روش رگرسیون لجستیک باینری (به منظور وجود و عدم وجود چشمه)، تکنیک های سیستم اطلاعات جغرافیایی (GIS) و سنجش از دور (RS) استفاده گردید. در این منطقه تعداد 359 چشمه شناسایی شد و 14 عامل موثر در وجود چشمه شامل تراکم خطواره، فاصله از خطواره، فاصله از آبراهه، تراکم زهکشی، شاخص پوشش گیاهی (NDVI)، انحنای پروفیل، انحنای مماسی، نسبت سطح، برآیند بردار، بارندگی، ارتفاع، زمین شناسی، جهت های جغرافیایی و شیب مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. ضرایب عوامل موثر توسط رگرسیون لجستیک از 300 چشمه که به صورت تصادفی انتخاب شده بودند، به دست آمد. از 59 چشمه دیگر برای مرحله اعتبار سنجی استفاده شد. در نهایت نقشه فراوانی چشمه ها به چهار طبقه احتمالاتی خیلی کم، کم، متوسط و زیاد تقسیم گردید. نتایج نشان داد که وجود بیش از 80 درصد از چشمه ها به درستی پیش بینی گردید. همچنین دقت مدل با استفاده از منحنی ROC، 6/86 درصد تخمین زده شد که نشان دهنده دقت بالای مدل در تحلیل فراوانی چشمه ها در منطقه مورد مطالعه است. در پایان عوامل تراکم زهکشی، شاخص پوشش گیاهی، برآیند بردار، بیش ترین ضریب و عوامل شیب، ارتفاع و نسبت سطح کمترین معنی داری را در بروز چشمه ها داشته اند. با توجه به نتایج این تحقیق، می توان از این روش برای شناسایی منابع آب زیرزمینی در مناطق کارستی استفاده کرد و در بهبود مدیریت جامع حوزه های آبخیز کارستی، نقش مهمی ایفا نماید.
    کلید واژگان: بجنورد, چشمه, کارست, رگرسیون لجستیک
    Ali Akbar Nazari Samani *, Alireza Oliaye, Sadat Feiznia
    Assessment frequency of springs has become an important issue for land use planning, especially water resource identification and environmental protection.The purpose of this study is to produce a spring occurrence potential map in Bojnourd Basin, based on a logistic regression method using Geographic Information System (GIS) and remote sensing (RS). The locations of the springs (359 springs) were determined in the study area. In this study, 14 effective factors including spring were used in the analysis: lineament density, distance to lineament, distance to drainage, drainage density, normalized difference vegetation index (NDVI), profile curvature, tangential curvature, surface rate, vector dispersion, precipitation, elevation, geology, aspect and slope. Binary logistic regression coefficients of the variables by selecting 300 spring randomly. 59 another spring were used for validation that 80.6% of the springs were correctly predicted. The accuracy of the model was measured using ROC curves which showed that accuracy is 86.6 percent which indicates that the model shows high accuracy in the analysis of spring occurrence potential in the study area. The results showed that the distance of lineaments, distance of drainage, drainage density, vegetation index, profile curvature, tangential curvature, vector dispersion, precipitation and slope have the greatest impact on the occurrence of springs. Finally, spring occurrence potential map was divided into four probably classes of very low, low, medium and high. According to the survey results, this method can be used to identify sources of groundwater in karstic zones and has important role in better management of the karstic Basins.
    Keywords: frequency of spring, karstic terrain, logistic regression, Bojnourd Basin
  • حمید علی پور، مهسا پاکدین، سعیده ناطقی، علی دسترنج، سیده نگار هاشمی
    تعیین کیفیت علوفه گونه های گیاهی موجود در مراتع یکی از مهمترین عواملی است که برای مدیریت صحیح و اصولی مراتع لازم و ضروری است. در تحقیق حاضر کیفیت علوفه گونه های مرتعی Onobrychis transcaspica، Onobrychis radiate،Astragalusbrevidens، Melica ciliata، Agropyron pectiniforme، Sangisorba minor، در سه مرحله رویشی، گلدهی و بذردهی در مراتع شهرستان بجنورد مورد بررسی قرار گرفت. در هر مرحله فنولوژیکی پنج تکرار از هر گونه به صورت تصادفی نمونه برداری شد. شاخص های معرف کیفیت علوفه شامل، پروتئین خام(CP)، دیواره سلولی منهای همی سلولز(ADF)، هضم پذیری ماده خشک (DMD) و انرژی قابل متابولیسم (ME) در آزمایشگاه تجزیه و تحلیل شد. نتایج نشان می دهد که کیفیت علوفه در کلیه گونه های مورد مطالعه در مرحله رشد رویشی بالاتر از دو مرحله گلدهی و بذردهی است، به طوری که با پیشرفت سن گیاه از میزان پروتئین خام، ماده خشک قابل هضم و انرژی متابولیسمی کاسته شده و به مقدار دیواره سلولی منهای همی سلولز افزوده شده است. در میان گونه های مورد مطالعه، لگوم ها در هر سه مرحله رشد بالاترین مقدار CP (53/14 درصد) و کمترین میزان ADF (91/43 درصد) را نسبت به گندمیان (10/8=CP و 14/54=ADF) دارند. در بین این گونه های بیشترین و کمترین میزان پروتئین خام به ترتیب به Astragalus brevidens و Agropyron pectiniformeتعلق داشت. تجزیه واریانس داده ها حاکی از آن است که اثر گونه و مرحله فنولوژی در تمامی شاخص های مورد بررسی در سطح یک درصد معنی دار است.
    کلید واژگان: کیفیت علوفه, مراحل فنولوژیک, گونه های مرتعی, بجنورد
    Hamid Alipor, Mahsa Pakdin, Saeedeh Nateghi, Ali Dastranj, Seyedeh Negar Hashemi
    Studying the forage quality of range species is among the important factors required for range management. In the present study, the forage quality of range species including Onobrychis transcaspica, Onobrychis radiate, Astragalus brevidens, Melica ciliate, Agropyron pectiniforme, and Sangisorba minor were investigated at three phenological stages. The study was conducted in the rangelands of Bojnourd. At each phenological stage, sampling was performed randomly with five replicates. Forage quality indices including CP, ADF, DMD, and ME were measured in the laboratory. The results showed that the forage quality of the study species was higher as compared with flowering and seeding stages, so that with the advancing age of the plant, crude protein, dry matter digestibility, and metabolizable energy reduced and ADF increased. In comparison with grasses, Legumes had the highest CP content (14.53% and the lowest ADF content (43.91%) in all three phenological stages. Among the study species, the maximum and minimum crude protein content was recorded for Astragalus brevidens and Agropyron pectiniforme, respectively.
    Analysis of variance showed that the effects of species and phenological stages were significant (P
    Keywords: Forage quality, Phenological stages, Range, Bojnourd
  • علی محمد اسعدی، اصغر خشنود یزدی
    گیاه Dracocephalum kotschyi یکی از گیاهان دارویی و معطر است که در رویشگاه های طبیعی در نواحی کوهستانی و مرتفع کشور یافت می شود. این گیاه به علت اسانس زیاد آن مورد توجه می باشد. در طب سنتی از این گیاه در کاهش تب، درد مفاصل و روماتیسم و بعنوان ضد التهاب و التیام دهنده زخم استفاده می شود. مطالعه حاضر به منظور شناخت خصوصیات بوم شناختی این گونه جهت معرفی برای کشت انبوه آن در اراضی زراعی و استفاده در صنایع دارویی و همچنین جلوگیری از تخریب رویشگاه های طبیعی گونه در سال 1387 در مراتع شهرستان بجنورد انجام شد. بررسی های مربوط به مشخصات اقلیمی، زمین شناسی، تیپ رویشگاه، گیاهان همراه، اندازه گیری متغیرهای رویشی و تجزیه فیزیکی و شیمیایی خاک برای گیاه در رویشگاه آن انجام گرفت. نتایج نشان داد که این گونه در منطقه مورد مطالعه با بارندگی متوسط سالانه 320 میلیمتر، دمای متوسط سالانه 22/10 درجه سانتیگراد و اقلیم نیمه خشک سرد رویش مناسبی دارد. این گونه در دامنه های شمالی و شمال غربی در ارتفاع 1600 تا 1800 متری از سطح دریا در مناطق سنگلاخی پراکنش یافته است. در منطقه مورد مطالعه خاک بسیار کم عمق و دارای بافت لومی، 6/7- 57/7=pH، 555/0= EC دسی زیمنس بر متر و 9/11- 475/11 = CEC سانتی مول بر کیلوگرم می باشد. تیپ رویشگاه Stachys inflata- Festuca ovina (چای چوپان- علف بره) است و بیش از 58 گونه گیاهی همراه این گونه دیده می شود. میانگین پوشش تاجی و تراکم زرین گیاه در منطقه به ترتیب 122/0 درصد و 361 بوته در هکتار بود.
    کلید واژگان: بوم شناختی, گیاهان داروئی, زرین گیاه, بجنورد
    Ali Mohammad Asaadi, Asghar Khoshnood
    Dracocephalum kotschyi is one of the medicinal and aromatic plant that find in natural site of mountainous and high lands. This plant incase has a lot essence is attend. In traditional medicine، this plant use for fever reduction، joints pain، rheumatism، inflammation against and sore recovery. Present study was carried out to know of ecological characteristic of this species for introduce and dense cultivation of this plant on farm land and then use in medical industries. Such as this plant natural sites were controlled of destroying. This study was carried out in range land of Bojnourd in 2008. In the site، the studies were climatically characteristic، geology، stand type، codominant plant and vegetable variation، physical and chemical analyses of the soil. Results showed that Dracocephalum kotschyi could be adapted for regions with semiarid- cold climate، annual rainfall average of 320 mm and annual temperature average of 10. 22 c. Dracocephalum kotschyi have dispersed in northern and north- west slope and altitude 1600- 1800 m of sea level in rocky area. The soils physical and chemical analyses showed that the soil is very shallow with loomy texture، pH= 7. 57- 7. 6، Ec=. 555 ds/m، CEC= 11. 14- 11. 9 Cmol/kg. The stand type was Stachys inflata- Festuca ovina and the codominant plants were over 58 species. Average of canopy covers and density were 0. 122%، 361 shrubs in hectare respectively.
  • علی محمد اسعدی *، اصغر خوشنود یزدی
    تعیین کیفیت علوفه گونه های گیاهی موجود در مراتع یکی از مهمترین عواملی است که برای مدیریت صحیح و اصولی مراتع لازم و ضروری است. به همین منظور در تحقیق حاضر ترکیبات شیمیایی و ارزش غذایی گونه های Onobrychis radiata، Onobrychis transcaspica، Astragalus brevidens، Melica ciliata، Agropyron repens، Agropyron pectiniforme وSanguisorba minor و نمونه برداری در سه مرحله فنولوژی در پنج تکرار در مراتع شهرستان بجنورد به صورت تصادفی انجام شد. شاخص های معرف کیفیت علوفه شامل، پروتئین خام (CP)، دیواره سلولی منهای همی سلولز (ADF)، قابلیت هضم ماده خشک (DMD) و انرژی متابولیسمی (ME) در آزمایشگاه تجزیه و تحلیل شد. بررسی نتایج نشان می دهد که کیفیت علوفه در کلیه گونه های مورد مطالعه در مرحله رشد رویشی بالاتر از دو مرحله گلدهی و بذردهی است، به طوری که با پیشرفت سن گیاه از میزان پروتئین خام، ماده خشک قابل هضم و انرژی متابولیسمی کاسته شده و به مقدار دیواره سلولی منهای همی سلولز افزوده شده است. در میان گونه های مورد مطالعه، لگوم ها در هر سه مرحله رشد بالاترین مقدار CP (53/14%) و کمترین میزان ADF (91/43%) را نسبت به گندمیان (10/8=%CP و 14/54=%ADF) دارند. در بین گونه های مورد مطالعه بیشترین و کمترین میزان پروتئین خام به ترتیب به Astragalus brevidens و Agropyron pectiniformeمتعلق بود. تجزیه واریانس داده ها حاکی از آن است که اثر گونه و مرحله فنولوژی در تمامی شاخص های مورد بررسی در سطح یک درصد معنی دار است.
    کلید واژگان: کیفیت علوفه, مراحل فنولوژیک, اسدلی, سیساب, بجنورد
    A.M. Asaadi*, A. Khoshnood Yazdi
    Measuring forage quality of dominant species is a prerequisite of proper management in rangelands. In this research, nutrient values of seven species were evaluated at three Phenological (vegetative growth, flowering and seed production) stages. In this study, a completely randomized design with five replications was used in Bojnord rangelands. Species included: Sanguisorba minor, Onobrychis transcaspica, Onobrychis radiata, Astragalus brevidens, Melica ciliate, Agropyron repens and Agropyron pectiniforme. The measured forage quality parameters included: crude protein (CP), acid detergent fiber (ADF), dry matter digestibility (DMD) and metabolizable energy (ME). According to results, forage qualities in all of the studied species were higher in vegetative growth than flowering and seed production stages. CP, ME and DMD of the studied species were decreased approaching to the end of growing season, while ADF values were increased. Legumes had higher percentage of crude protein (14.53%) and the lower percentage of ADF (43.91%) in all phenological stages, while perennial grasses had CP and ADF of 8.1% and 54.14% respectively. High and low CP percentages were obtained in Astragalus brevidnes and Agropyron pectiniforme, respectively. According to the results, significant differences were observed among the species and phenological stages for all measured and calculated forage quality factors (p<0.01).
    Keywords: Forage quality, Phenological stages, Asadly, Sisab, Bojnord
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال