به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « aesthetic. chaos theory. cusp. the intelligible. mediator.the outside. the sensible » در نشریات گروه « هنر و معماری »

  • سید غلامرضا اسلامی*، پویا رفویی
    با این فرض که هنر در تلاقی امر محسوس و امر معقول نضج می گیرد، این مقاله بر آن است تا در گفتمان هنر پس از انقلاب ایران، صورت بندی این دو متغیر را بررسی کند. مطالعه میان رشته ای مقاله حاضر، با بهره گیری از مدل توپولوژیک «دونات» و «دونات تیزه ای» در پی ارائه شمایی از تحولات نظری هنر معاصر ایران است. در فضای هنری پیشا انقلاب حاکمیت وقت، اوامر و منویات خود را به صورت دستورالعمل هایی از قبیل تجدد و تمدن به جای امر معقول در می آورد و به تبع آن، با توسل به روش تشویق و تنبیه، امر محسوس را نیز تحت سیطره خود در می آورد. بنابراین، هنر، خصوصا هنرهای تجسمی، در انطباق کامل امر معقول و امر محسوس مجال بروز پیدا می کنند. اما انقلاب، نظم از پیش موجود را برمی آشوبد و این دو را در وضعیتی بیرون نظام سلسله مراتبی قبل قرار می دهد. با تکیه بر روش شناسی تحلیل انتقادی گفتمان، در چنین شرایطی بین آنچه بیان می شود و آنچه می توان بیان کرد شکافی به وجود می آید که در بدو امر، به نظر می رسد امر معقول و امر محسوس، از هیچ نقطه تلاقی دیگری به جز مادیت اثر هنری برخوردار نیستند. حال آن که در بازنگری سیر تطور هنرهای تجسمی در می یابیم که «فرهنگ» ایده ای است که از هنر مادیت زدایی می کند و توامان نظام سلسله مراتبی پیشین را به شکل دوایر متحد المرکزی در می آورد که در چهار سطح علم، معرفت، حکمت و شهود از حرکتی افقی نیز برخوردارند. این حرکت که در ظاهر، عاری از هر نظمی است، در مدار آشوبی خود به مفهوم فرهنگ می انجامد.
    در این مقاله میان فرهنگ و وجه ظهور فرهنگ تمایز نظری برقرار است. خط فارق این دو مقوله، حلول خلاقیت یا به تعبیر دقیقتر «امر نو» توامان در دو ساحت کنش فردی و جمعی است. بر این مبنا، امر معقول به وجه اندیشیده نیندیشیده ها تبدیل می شود و در ادامه، امر محسوس نیز وجه نیندیشیده اندیشه ها را نمایندگی می کند. بدین منوال، این مقاله پرسشی ذو وجهین را مطمح نظر دارد: 1) اگر تفکر با خلاقیت سر سازگاری نداشته باشد، تجربه هنر در تجربه زیسته به چه صورت در می آید؟ و 2) اگر خلاقیت مستغنی از تفکر باشد، بسط و گسترش آن با چه موانعی روبرو است؟ این دو پرسش در متن گفتمان هنر پیش از انقلاب ایران به منزله دونات توپولوژیکی هستند که مسیر افقی «امر محسوس» و مسیر عمودی «امر معقول»، جز در نقطه عزیمت هیچ تقاطع دیگری ندارند. اما بر اساس مدل پیشنهادی این پژوهش، تیزه (به منزله ظهور خلاقیت در فرهنگ) - که در توپولوژی مدرن همواره از مساحتی متناهی و محیطی نامتناهی برخوردار است - امر معقول و امر محسوس را به تا خوردگی دچار می کند. از این رو، به جای دو تایی های متضاد «امر محسوس» و «امر معقول» با تا خوردگی های این دو به شکل مجموعه های نو شونده نامتناهی (محسوسیت امر معقول، معقولیت امر محسوس، محسوسیت امر محسوس...) روبرو خواهیم بود. به بیان ساده تر آشوب محسوسات در فضای هنری با میانجی «خلاقیت» آن قدر پیش می رود تا در «پنجره نظم»، آبشار بی پایانی فضای نوینی موسوم به فر هنگ را رقم زند. در فضای فرهنگ، فرصت ها و تهدیدها از نوع دیگری است. چنان که پیدا است این مقاله با رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان و بهره گیری از نظریه زیباشناسانه دلوز و رانسیر، نسبت میان خلاقیت و ادراک هنری را در بازه زمانی یک دهه قبل و بعد از انقلاب اسلامی مداقه می کند. مخلص کلام این که، هنر شبیه به یک در، دری نه هنوز در، در امر محسوس یا میل مفرط اتصال یافتگی «زیستنی ها» با یکدیگر وقف های تامل آفرین ایجاد می کند و متعاقبا هنر شبیه به یک پل، پلی نه دیگر پل، در امر معقول یا میل مفرط انفصال یافتگی «زیسته ها» سیلانی خلاقانه فراهم می آورد. این است که در عرصه فرهنگ دو مقوله متناهی سبب ساز جهشی نامتناهی می شوند.
    Seyed Gholamreza Islami *, Rofouei Pouya
    If we accept this idea that in talking about art، there is a chasm between thought and unthought; debating on art theory in the sociohistorical context of after revolutionary Iran requires at least two items in which understanding and creating art meet one another: 1) Art as door separates intelligible from sensible، rational from irrational، and logos from pathos as well; and 2) Art as bridge not only joins together the sense and mind، but also folds and concocts these two areas of human being life. Doors divide lands into ostensibly independent parts. By doors we can recognize ‘out’ and ‘in’. But the bridges links the land with another land in spite of the geographical limitations like water، rocks، etc. According to door metaphor، art makes a borderline between thought and unthought. Artists begin their activities based upon unconsciousness the social and political status quo have effect on them indirectly. Reversely، the bridge metaphor refers to unthinking thought and thinking unthought aspects of art creating. Thus، changing the frame of reference polarizes the entire art issue. After revolution، these two dimensions of art have been amalgamated in a concept named: ‘culture’. Simultaneously، culture has partially covered the variety of art activities and necessarily constituted an identity-centered front against the others’ cultures. In the nation-state، art supports the idea of unity. Out of the nation-state، art initiates itself as the particular characteristic of our own culture among the other cultures. Apparently، the ambivalent usage of the culture culminates the polarization between creating and understanding art. Argumentatively، this paper attempts to deduce a model of theoretical basis by using contemporary aesthetic achievements toward reconciliation the conceptual thought with perceptual art creatively.
    Keywords: Aesthetic. Chaos Theory. Cusp. The intelligible. Mediator.The outside. The sensible}
نکته
  • نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شده‌اند.
  • کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شده‌است. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال