بازتاب اندیشه صوفیانه در داستان جمشید و خورشید
نویسنده:
چکیده:
«جمشید و خورشید» یکی از منظومه های داستانی از نوع نظیره هاست. سلمان ساوجی، از گویندگان قرن هشتم، این داستان را در سال 736 هحری قمری و در 2988 بیت به رشته نظم در آورده است و به سلطان اویس ایلکانی تقدیم کرده است. این داستان اگرچه داستانی عاشقانه است و شباهت های زیادی هم با داستان های منظوم عاشقانه پیش از سلمان دارد، اما شیوه پرداختن شاعر به آن به گونه ای است که می توان چنین استنباط کرد که سلمان در این منظومه به دنبال آن است تا با درآمیختن عناصری از تصوف با داستان عاشقانه خود، آن را از شکل یک اثر تقلیدی صرف بیرون آورد و آب و رنگی از نوآوری بدان ببخشد. از این رو، مثلا مهراب که از شخصیت های تاثیرگذار در داستان است، بیش از آنکه یک ندیم برای جمشید باشد، چنان که در داستان های عاشقانه می بینیم، تا حد زیادی خواننده را به یاد پیر طریقت در رهنمونی سالک برای رسیدن به معرفت می اندازد. شخصیت جمشید و رفتارهای وی نیز در این منظومه غالبا حاکی از آن است که سراینده داستان در پی آن بوده تا او را در جایگاه سالکی قرار دهد که به دنبال رسیدن به خورشید است؛ خورشیدی که از آن می توان به «خورشید معرفت» تعبیر کرد. سرانجام هم در پی مجاهدت های پیاپی و گذشتن از موانع متعدد که یادآور هفت وادی سیر و سلوک است، به مقصود غایی خویش از این سفر پرفراز و نشیب عشق دست می یابد. در این نوشتار بر آنیم تا شواهد گوناگونی را که بیانگر تاثیرپذیری شاعر از برخی اندیشه های صوفیه است، مورد بررسی قرار دهیم.
کلیدواژگان:
سلمان ، جمشید ، خورشید ، اندیشه صوفیه
زبان:
فارسی
انتشار در:
صفحات:
153 تا 169
لینک کوتاه:
https://www.magiran.com/p1524589