صدق در فلسفه علم پوپر و مفهوم سمانتیکی صدق تارسکی
مفهوم صدق در فلسفه ی علم پوپر از جایگاه ویژه ای برخوردار است و این موقعیت منحصر به فرد، به ویژه وامدار آشنایی وی با آلفرد تارسکی و مفهوم سمانتیکی صدق وی است. برداشت پوپر از مفهوم سمانتیکی صدق تارسکی را که منطبق با نظریه ی تطابقی صدق است حداقل از سه منظر متفاوت می توان نقد کرد. نقد اول، نقد نظریه ی تطابقی صدق است فارغ از این که مدافع آن پوپر یا هر فیلسوف دیگری باشد. موضوع نقد دوم اما، برداشت پوپر از صدق تارسکی است. در این نقد به دو پرسش زیر پرداخته می شود: اول این که آیا خود تارسکی نظریه ی سمانتیکی اش را نظریه ای تطابقی می دانست؟ (یا حداقل می خواست که چنین باشد؟) و دوم این که فارغ از خواست خود تارسکی، آیا پوپر در به کارگیری آن به عنوان نظریه ای تطابقی صدق بر حق بود و نیز این که اساسا می توان چنین برداشتی از نظریه ی سمانتیکی صدق تارسکی ارایه کرد؟ نقد سوم هم نقدی درونی است به این معنا که به این پرسش می پردازد که فارغ از درستی یا نادرستی برداشت پوپر از نظریه ی سمانتیکی صدق تارسکی، چنین برداشتی از صدق با دیگر آموزه های پوپر در حوزه های مختلف اندیشه ی وی (به ویژه دریافت وی از ساختار واقعیت) در توافق هست یا خیر؟ در این گزارش به نقد دوم پرداخته شده است. ابتدا هسته ی اصلی نظریه ی سمانتیکی صدق تارسکی معرفی شده است و در ادامه تفسیر پوپر و دو نقد مطرح شده بر این تفسیر بررسی شده اند.